آموزش ادبیات معاصر فارسی در دبیرستان و دانشگاه
دکتر زینب افضلی
دانشآموختۀ رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. او پس از پایان تحصیل به عضویت هیأت علمی دانشگاه شهید چمران اهواز درآمد و بعد از چندین سال تدریس، سال گذشته از تدریس در دانشگاه کنارهگیری کرد و موسسۀ «سخن تازه، دنیای تازه» را برای آموزش و گسترش ادبیات فارسی تأسیس کرد.
روز سهشنبه، بیستوسوم شهریور ماه، چهارمین پیشنشست جشنوارۀ یکصدسالگی ادبیات معاصر فارسی، به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با همکاری خانۀ هنرمندان ایران برگزار شد. این جلسه در دو بخش برگزار شد. در بخش نخست خانم دکتر زینب افضلی به صحبت دربارۀ «آموزش ادبیات معاصر فارسی در دانشگاه» پرداخت.
دکتر زینب افضلی بحث خود را با تعریف «معاصر بودن» آغاز کرد. بیشتر تعریفهایی که از ادبیات معاصر فارسی ارائه میشود معطوف به بازههای زمانی مختلف است، مثلاً ادبیات یکصدسال اخیر یا هفتادوپنج سال اخیر و... . ادبیات معاصر را طور دیگری هم میشود معنا کرد. وقتی صحبت از «ادبیات معاصر» میکنیم؛ یعنی «ادبیات همعمر ما»: آن ادبیاتی که در طول عمر ما، در این لحظهای که زنده هستیم، خلق میشود و پدیدآورندگانش زنده هستند. میتوان از آن به «ادبیات زنده» یا «ادبیات زندگان» تعبیر کرد.
هر کسی آزاد است که انتخاب کند چه میخواهد بخواند و دربارۀ چه چیز میخواهد پژوهش کند. اگر کسی میخواهد به ادبیات هزار سال پیش بپردازد، آزاد است و محترم. کسی هم که بخواهد ادبیات دو سال گذشته یا شش ماه پیش را بخواند باید بتواند آزادانه این کار را انجام دهد. حال این سوال مطرح میشود که دانشگاه برای این افراد چه دارد و چه میکند؟ به نظر میرسد در دانشگاهها نیاز و خواست جوانانی که میخواهند به ادبیات روز بپردازند نادیده گرفته میشود. «شاعری وارد دانشکده شد/ ذوق خود را به نگهبانی داد» اتفاقی است که برای ما افتاده. اغلب درسها دربارۀ مشاهیر ادب فارسی و متونشان است که به جای خود خوب است، اما آنچه در جامعه جریان دارد کجا باید دیده شود؟ در گرانیهای امروز که قدرت خرید مردم کم و کمتر میشود، نویسندگانی داریم که آثارشان پرفروش است؛ یعنی عدهای با پولشان کتاب آنها میخرند. این آثار کجا باید نقد و تحلیل شود؟ دانشگاه هم تولیدکنندگان این آثار را ندیده میگیرد و هم کسانی را که به این آثار رغبت دارند.اولین قدم برای اینکه این ادبیات دیده شود این است که دانشجویان از استادانشان بخواهند و مطالبه کنند که این متون در کلاسها خوانده شود و این سختترین قدم است.
دکتر آزاده شریفی
دانشآموختۀ رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. او که خود از رتبههای برتر المپیاد ادبی بوده است، از همان سالهای دانشجویی به تدریس پرداخته است و سابقۀ درخشانی در آموزش ادبیات فارسی در مقطع دبیرستان و المپیاد دارد. همچنین کلاسهایی برای چگونگی تدریس کتابهای دبیرستان برگزار کرده است. آزادۀ شریفی هماکنون سرپرست واحد ادبیات انتشارات فاطمی نیز است.
روز سهشنبه، بیستوسوم شهریور ماه، چهارمین پیشنشست جشنوارۀ یکصدسالگی ادبیات معاصر فارسی، به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با همکاری خانۀ هنرمندان ایران، در دو بخش، برگزار شد. در بخش دوم خانم دکتر آزاده شریفی به موضوع «آموزش ادبیات معاصردر دبیرستان» پرداخت.
در کتابهای درسی این مقطع کتابهای تخصصی علوم انسانی (کتابهای تاریخ ادبیات، آرایههای ادبی و کتابهای زبان فارسی) در کل دورهها حذف شده است؛ یعنی به جای همه آنچه در دورۀ دبیرستان داشتهایم، الان بچهها تقریباً از پایه هفتم تا دوازدهم یک کتاب فارسی دارند که معمولاً هجده درس است و یک کتاب نگارش دارند که هیچ وقت به صورت جدی تدریس نمیشود. بچههای دهم، یازدهم و دوازدهم انسانی هم کتاب علوم و فنون ادبی دارند که در واقع تاریخ ادبیات، آرایههای ادبی و عروض را در یک کتاب بسیار فشرده و بد ساختار میخوانند.
اتفاق اصلی این است که فضا برای شعر معاصر کم شده است؛ یعنی به جای آن همه کتاب، یک کتاب فارسی با هجده درس است و هر کتاب هم دو درس آزاد دارد. درنتیجه شانزده درس در هر کتاب است. کتابهای عمومی و اختصاصی هم یکی شده است. اتفاق بدتری هم که افتاده، این است که به نظرم اگر بخواهیم ریشه مشکلات کتابهای درسی فارسی را بگوییم باید به این توجه کنیم که گروه مولفان اصرار داشتند که ساختار همه کتابها یکی باشد، مثلاً فصل دوم همه کتابها ادبیات تعلیمی است. این خودش هم فضا را گرفته و هم امکان تنوع را از بین برده است. یک سری خطاهای دیگری نیز این میان اتفاق افتاده است، مثلاً چون قرار بوده است که به ژانربندی وفادار باشیم، شعر خوان هشتم از اخوان ثالث، نه به عنوان نمونۀ ادبیات معاصر، به عنوان نمونۀ ادبیات حماسی در فصل ادبیات حماسی دوازدهم آمده است یا تاریخ بیهقی را ما به عنوان تاریخ میشناسیم، ولی در کتاب یازدهم به عنوان ادبیات تعلیمی آمده است. ادبیات مشروطه خودش یک سر فصل جدا است، ولی به عنوان ادبیات پایداری آمده است. ما ادبیات پایداری را برای انقلاب و جنگ به کار میبردیم، ولی در کتاب دوازدهم در فصل ادبیات پایداری سه شعر مشروطه گذاشتند.
قدیم در کتاب دوم دبیرستان یک فصل ادبیات معاصر و یک فصل داستان معاصر بود که چند داستان خوب مانند گیله مرد از بزرگ علوی، قسمتهایی از سووشون بود، یک فصل هم داستان معاصر بود که در پایههای دیگر نبود و نمونههای کمتری بود. الان تقریبا میتوان گفت که نه تنها ادبیات معاصر، حتی ادبیات قدیم هم قربانی ساختار کتابها شده است. یعنی مولفین اصرار داشتند از کتابی که ۹ فصل است، حتماً یک فصل ادبیات جهان باشد. یعنی شعر ترجمه در کتابهای درسی ست ولی شعر معاصر نیست. به نظرم تمام مشکلات از این مسئله شروع می شود. شما اگر به مولف هم بگویید، استدلالش این است که ما جایی نداشتیم که بخواهیم ادبیات معاصر بیاوریم. در همان فضای محدود هر پایه ۱۸ درس هم سهمی که به ادبیات معاصر داده شده، قابل قبول نیست.
پیشتر هم فرصت محدودی برای آموزش ادبیات به نوجوانان وجود داشت و حالا در این فرصت اندک حجم مطالب هم کم شده است. کتابهایی با بیستوشش-هفت درس رسیدهاند به شانزده درس؛ یعنی به طور متوسط ده درصد از هر پایه کم کردیم. البته یک توضیح معلمانه که بخواهم بدهم این است که عملاً یکسری از متنها حذف نشده است، به جای آنکه عنوان درس داشته باشد، روان خوانی یا شعر حفظی شده و چون در کنکور و امتحانات دیگر از آن سوال میآید، عملاً معلم باید آنها را تدریس کند، ولی از آن طرف اسمش این است که تعداد درسها کم شده است و معلم وقت بیشتری دارد.