۰۷ دی ۱۳۹۸
خلاصه سخنرانی:
فلسفه سیاسی جدید به طور کلی در نفی فلسفه سیاسی قدمایی و به عنوان کوششی برای کنارنهادن آن چیزی تولد یافت که آن را «خیالپردازیهای قدما در خصوص سیاست» مینامید. این طرز تلقی در واقع مبتنی بر درک جدید فیلسوفان مدرن از خود فلسفه و نقش جدیدی بود که میبایست بر عهده میگرفت. فلسفه در این معنای جدید باید خصلتی عملی یا به بیانی «کاربردی» پیدا میکرد. فلسفه سیاسی بدین ترتیب ترجمان عملیشدن یا به بیانی دقیقتر، کاربردیشدن خود فلسفه بود که میبایست از ترسیم شهری در سخن دوری میجست و در عمل «وضع بشر را بهبود میبخشید». علم سیاست جدید از این حیث، یعنی از حیث ابتنایش بر این تلقی فیلسوفان سیاسی مدرن، از اساس یک دیسیپلین «کاربردی» است. اما نکته اینجاست که این فلسفهی سیاسی از آنجا که در ستیز با سنت کلیسایی، مبتنی بر ارائهی تعریفی «مشخص» و «ملموس» از خیر (good) و راه رسیدن به آن بود، ضرورتاً میبایست جنبههای اقناعی لازم را برای موثر واقعشدن تمهید میکرد و این آن جایی است که ما با مقولهی الهیات سیاسی لیبرال دموکراسی مواجه میشویم. در واقع کوشش ما در این نشست بررسی این سه مقوله (یعنی فلسفه سیاسی جدید، علم سیاست کاربردی و الهیات سیاسی لیبرال دموکراسی) از حیث نسبتی است که با هم برقرار میسازند. بدین معنا تلاش خواهیم کرد تا نشان دهیم که چگونه فلسفه سیاسی جدید نبرد خود با شیوهی قدما را از طریق فرامکردن زمینههای «ایمان» به عقل بدون دسترس پیش برد و همین امر توامان هم موجد سرشت کاربردی علم سیاست جدید و هم ضامن موضوعیت آن در درون شبکهای از ارزشهای لیبرال دموکراتیک شد.
ادامه مطلب