دکتر حیاتی: کاربرد تمثیل در ادبیات عرفانی بسامد بالایی دارد

۰۴ اسفند ۱۳۹۹ | ۱۰:۰۴ کد : ۲۰۵۴۹ خبر و اطلاعیه گزارش نشست‌ها
تعداد بازدید:۲۲۱۶
مولانا به‏‌عنوان یک معلم از این مضمون که «انسان باید ریاضت بکشد تا به صفای درون برسد، همان‏‌طور که آهن باید صیقل خورد تا به آینه تبدیل شود»، به‌‏عنوان یک موضوع مورد تعلیم با مخاطب (تو) سخن می‏‌گوید. تصویر ادبی این شعر یک امر غایب است که و لحن مولانا، تجویزی و ترغیبی و سرشار از جملات امری است. اما همین معنی و همین تصویر، در غزلیات شمس که ذیل ادبیات غنایی است، خطاب به خود (من) یا در وصف منِ شاعر بیان می‌‏شود و لحنی انشایی و انگیزشی عاطفی دارد و در غزلی می‏‌گوید: دلا در بوته‌ی آتش درآ مردانه بنشین خوش که از تأثیر این آتش، چنان آینه شد آهن و در غزلی دیگر می‏‌گوید: آهنی‏‌ام ز عشق تو، خواسته نور آینه آتش و زخم می‏‌خورد، چون‌که صفا بخواستم...
دکتر حیاتی: کاربرد تمثیل در ادبیات عرفانی بسامد بالایی دارد

سخنرانی «تمثیل‏‌های مشترک مثنوی و غزلیات شمس»
دکتر حیاتی: کاربرد تمثیل در ادبیات عرفانی بسامد بالایی دارد

سخنرانی دکتر زهرا حیاتی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه با موضوع «تمثیل‏‌های مشترک مثنوی و غزلیات شمس» روز 18 بهمن‌ماه 1399 برگزار شد. دکتر حیاتی در ابتدای سخنانش با تأکید بر این‌که در همه‌ی تعریف‌‏ها و دسته‏‌بندی‏‌هایی که از تمثیل ادبی شده است، گفت: یک زیربنای واحد؛ یعنی اشتراک ساختار تشبیهی در گونه‌‏های مختلف تمثیل وجود دارد و دو وجه تمایز خودنمایی می‏‌کند؛ 1- پیوند تمثیل با روایت داستانی؛ 2- استوار بودن تمثیل بر بلاغت ادبی (تمثیل بلاغی). از تمثیل‏‌های داستانی و روایی که بگذریم، پیوند تمثیل با تشبیه بلاغی ما را به بحث تمثیل بلاغی می‏‌رساند که نقطه‌ی تلاقی عرفان و ادبیات نیز هست و اصلاً یکی از خاستگاه‌‏های این تمثیل‏‌ها، متون دینی است.
حیاتی افزود: بلاغیون تمثیل را در دایره‌ی تشبیه جای داده‏‌اند و تفاوت آن با تشبیه این است که در تمثیل، وجه شبه مفرد و واحد نیست و از چند چیز متعدد تشکیل شده است؛ همچنین عقلانی است و کمتر به واقعیت نزدیک است؛ و نیز، آشکار نیست و به تفسیر و تأویل مخاطب هم منوط است. به‏‌هرروی، کاربرد تمثیل در ادبیات عرفانی بسامد بالایی دارد؛ زیرا شاعر یا نویسنده، ناگزیر است مفاهیم دشوار عرفانی را از طریق معادل قراردادن با امور محسوس و قابل فهم، تفهیم کند. برای مثال، مولوی می‏‌خواهد این مسئله را به ما بگوید که: «انسان‏‌های ناآگاه، فریب مدعیان دروغینی را می‏‌خورند که به کسوت ارشاد درآمده‌‏اند و به آنان می‌‏گروند». او برای بیان این مطلب از یک مشبه‌‏به حسی مرکب بهره می‏برد و می‏‌گوید: «پرنده‌ی بی‏‌تجربه هم فریب آواز صیادی را می‏‌خورد که به آواز پرندگان شباهت دارد و به‌‏سوی او پرواز می‏‌کند»؛ هر خسی دعوی داودی کند/ هر که بی‏‌تمییز، کف در وی زند / از صیادی بشنود آواز طیر/ مرغ ابله می‏‌کند. آن سوی سیر (3/2564) می‌‏توان این پرسش را مطرح کرد که منظور از تمثیل‏‌های مشترک مثنوی و غزلیات شمس کدام نوع تمثیل است؟ تمثیل‏‌های داستانی و روایی؟ یا تمثیل‏‌های بلاغی و اقناعی؟ آشکار است که در مثنوی مانند دیگر آثار تعلیمی، تفکر تمثیلی غالب است و مولوی مانند سنایی و عطار، برای انتقال تجربه‌‏های انتزاعی، شهودی و معنوی، از هر دوگونه تمثیل بهره برده است؛ هم تمثیل بلاغی و اقناعی؛ هم تمثیل‏‌های داستانی و روایی. اما قالب غزل و نوع ادب غنایی، تمثیل روایی را برنمی‌‏تابد و در این پژوهش، تمثیل‏‌های روایی کنار می‏‌روند. بسامد بالای تمثیل‌های مشترک مثنوی و غزلیات شمس به تمثیل‌‏های کوتاه اقناعی مربوط می‌شود که گاه در قالب غزل به شکل اولیه‌ی خود، یعنی تشبیه برمی‏‌گردد.


وی ادامه داد: برای مثال، تصویرهایی که در مثنوی با عناصر آهن و آینه ساخته شده‌‏اند، این معنی و معانی مشابه را بیان می‏‌کنند که انسان تا زمانی‌که همه‌ی اوصاف ناشایست را از وجود خود پاک نکند، به اخلاق ربانی و اوصاف الهی آراسته نمی‌‏شود؛ همان‏‌طور که آهن تا زمانی که زنگارش زدوده نشود، به آینه تبدیل نمی‏‌شود.
گر ز نام و حرف خواهی بگذری
پاک کن خود را ز خود هین یکسری
هم‌چو آهن زآهنی بی‌رنگ شو
در ریاضت آینه‌ی بی‌زنگ شو
خویش را صافی کن از اوصاف خود
تا ببینی ذات پاک صاف خود (1/ 3458)
در مثنوی که یک اثر تعلیمی است، مولانا به‏‌عنوان یک معلم از این مضمون که «انسان باید ریاضت بکشد تا به صفای درون برسد، همان‏‌طور که آهن باید صیقل خورد تا به آینه تبدیل شود»، به‌‏عنوان یک موضوع مورد تعلیم با مخاطب (تو) سخن می‏‌گوید. تصویر ادبی این شعر یک امر غایب است که و لحن مولانا، تجویزی و ترغیبی و سرشار از جملات امری است. اما همین معنی و همین تصویر، در غزلیات شمس که ذیل ادبیات غنایی است، خطاب به خود (من) یا در وصف منِ شاعر بیان می‏‌شود و لحنی انشایی و انگیزشی عاطفی دارد و در غزلی می‏‌گوید:
دلا در بوته‌ی آتش درآ مردانه بنشین خوش
که از تأثیر این آتش، چنان آئینه شد آهن
و در غزلی دیگر می‏‌گوید:
آهنی‏‌ام ز عشق تو، خواسته نور آینه
آتش و زخم می‌‏خورد، چون‌که صفا بخواستم
هم‌چنین است درباره‌ی آهن و آهن‌‏ربا. در مثنوی از این امر سخن می‏‌رود که هرچیزی در جهان، هم‌‏سنخ خود را جذب می‌‏کند و به تعبیر مولوی، آن را سوی خود می‏‌کشد؛ چنان‌که آهن‏‌ربا، آهن را می‌‏کشد و کهربا، که را، و از این طریق، عیار هر آدمی شناخته می‏‌شود، چنان‌که کفر، کافر را می‏‌کشد، و رشد (راه راست) مرشد را.
در جهان، هرچیز، چیزی می‏‌کشد
کفر کافر را، مرشد را رَشدَ
کهربا هم هست و مغناطیس هست
تا تو آهن یا کهی، آیی به شست
برد مغناطیست از تو آهنی
ورکهی بر کهربا برمی‏‌تنی (4/ 1633)
اما در غزلیات که رابطه‌ی انسان و جهان و رابطه‌ی انسان و خدا نه از یک معلمِ منبرنشین، بلکه از نگاه یک عاشق شیدا بیان می‏‌شود، افعال در محور جانشینی تغییر می‏‌کنند و این بار مولوی به‏‌جای این‌که بگوید در جهان هر چیز، چیزی را می‏‌کشد و جذب می‏‌کند، می‏‌گوید در جهان هرچیز به دنبال چیزی دوان است. تفاوت کشیدن به‏‌معنای جاذب‌بودن و جذب‌کردن با دوان‌بودن به‏‌معنای مجذوب‌بودن و مشتاق‌بودن، یکی از تفاوت‏های سبک بلاغی در ادبیات تعلیمی و غنایی است.
جمله خیالات جهان، پیش خیال او دوان
مانند آهن پاره‌‏ها، در جذبه‌ی آهن‎ربا
تفاوت فعل دوان‌بودن و کشیدن، علاوه براین‌که تفاوت دیدگاه و جهان‏‌بینی شاعرِ ادبیات تعلیمی را با شاعرِ غنایی نشان می‏‌دهد، تفاوت‌‏های دیگری را هم در ساختار ایماژ ادبی نشان می‏‌دهد و به‌‏کاربردن فعل و کنش انسانی دوان بودن برای آهن‏‌پاره‌‏ها، ما را به شگرد ادبی تشخیص توجه می‏‌دهد؛ یعنی همان مضمون و همان تصویر تمثیل‏‌ساز مثنوی در غزلیات شمس یک تشخیص را ساخته و پرداخته است. در نمونه‌ی مشابه در غزلی دیگر، آهن از جذبه‌ی آهن‌‏ربا سبک‌سار است و سبک‌ساری می‏‌کند:
خروش و جوش هر مستی ز جوش خم می‌باشد
سبک‌ساری هر آهن ز تو آهن‏‌ربا باشد

 

 

کلیدواژه‌ها: تمثیل زهرا حیاتی ادبیات مولانا ادبیات عرفانی ihcs research center


نظر شما :