مفهوم شناسی

تعداد بازدید:۱۰۸۹۹

مقدمه:

به ندرت کسی پیدا می‌شود که منکر اهمیت مساله امنیت، خواه در سطح فردی یا ملی و بین المللی، در بین مسائلی که بشر با آنها روبروست، گردد. به منظور درک صحیح مسئله امنیت اجتماعی، ابتدا بایستی مفهوم امنیت را دریابیم.

تا زمان اوج گیری ملاحظات اقتصادی و زیست محیطی در دهه 1970، مفهوم امنیت تنها در چارچوب منافع سیاسی نقش آفرینان خاص مورد توجه قرار می‌گرفت و درست تا آخر دهه 1980 بحث‌های مزبور هنوز تا حد زیادی روی مسائل نظامی متمرکز بود. اگر به جستجو برای یافتن مطالبی در خصوص مفهوم امنیت بپردازید تا قبل از سال 1980 چندان مطلبی بدست نمی‌آورید و حتی امروز هم مکتب فکری منسجمی در این زمینه وجود ندارد.

در واقع چیزی که می‌توانست پیشرفت مهمی در زمینه امنیت محسوب شود، با «معمای امنیتی1» که «جان هرتز 2» در اوائل دهه 1950 مطرح کرد، مواجه شد. در این دیدگاه تلاش دولت‌ها برای پاسخگویی به نیازهای امنیتی خویش، صرفنظراز قصد و نیت آنها منجر به بی‌ثباتی دیگران می‌شود زیرا هر یک از آنها اقدامات خود را تدابیر دفاعی تلقی کرده و کارهای دیگران را حرکات بالقوه تهدید آمیز می‌دانست.

شاید مشهورترین اثر مکتوب در زمینه مفهوم امنیت، مقاله «آرنولد ولفرز 3» در خصوص امنیت ملی است و به‌نظر می‌رسد اطلاق صفت «نماد مبهم 4» توسط ولفرز به امنیت و طرح اینکه امنیت هیچ معنای دقیقی ندارد، بیشتر از توسعه امنیت به عنوان یک رویکرد مهم، باعث دلسردی در درک روابط بین الملل شده است.

تقریباً تمامی افراد شاخص در این زمینه مانند «هدلی بول 5»، «برنارد برودی 6»، «فرانک تراگر 7»، «جان هرتز» و «رابرت جرویس 8» نتوانسته‌‌‌‌‌‌‌‌اند قبل از دهه 80 مفهوم رسایی از امنیت بدست دهند. «ال. بی. کراوس 9» و «جوزف نای 10» معتقدند «اقتصاد دانان و دانشمندان علوم سیاسی به قدر کافی به پیچیدگی مفهوم امنیت، از جمله نقش محوری آن در پیشبرد سایر ارزشها توجه نکرده‌اند. »

عقب ماندگی مداوم تفکر درباره امنیت را به رغم این حقیقت که اختلافات موجود در سطوح تجربی اغلب ناشی از نبود درک عمیق‌تر و کلی‌تر از مفهوم مزبور است، از 5 راه می‌توان توجیه کرد.

اولین توجیه احتمالی این است که پیچیدگی موضوع باعث شده تحلیل گران از آن روی گردان شوند و به دنبال مفاهیم قابل پیگیری بیشتر بروند. این استدلال تا حدودی قابل پذیرش است چون امنیت مفهوم مشکلی است؛ اما در عین حال مشکل‌تر از سایر مفاهیم محوری در علوم اجتماعی مانند قدرت، عدالت، صلح، مساوات، عشق و آزادی نیست که همگی سر منشأ منبع الهام آثار و نوشته‌های بی شماری بوده‌اند.

توجیه دوم غفلت از مفهوم امنیت، که قانع کننده‌تر به نظر می‌رسد، وجود دامنه مشترک بین این مفهوم و مفهوم قدرت در شرایط رودررویی جدی است. به نظر می‌رسید در دوران جنگ جهانی دوم و بلافاصله بعد از آن در دوران جنگ سرد، دولتها اسیر کشمکش قدرت هستند و امنیت یکی از مشتقات قدرت و به‌ویژه قدرت نظامی است. می‌توان گفت که امنیت تبدیل به واژه‌ای معادل چیزی اندکی بیش از قدرت شد که در حوزه گسترده عمومی، چندان معنای مستقلی نداشت. در آن زمان به همین حالت و به همین سادگی به مسئله نگاه می‌کردند. همین ظاهر قضیه کافی بود تا به امنیت به عنوان یک مفهوم جداگانه توجه کافی نشود.

دلیل سوم عقب ماندگی و توسعه نیافتگی امنیت در ماهیت اعتراضات مختلف علیه مکتب رئالیسم افراطی تا پایان دهه 1970است. طرفداران آرمان خواهی (ایده آلیسم) الگوی واقع گرایان (رئالیست ها) را به طور خطرناکی خودپسندانه و بیش از حد متمرکز روی جنگ، آن هم در جهان مسلح به سلاح اتمی می‌دانستند. مفهوم امنیت همچنین از غفلت ناشی از اعتراضات مبتنی بر شناخت روش‌های مطالعه (متدولوژی) که از اواخر دهه 1950 تا اواسط دهه 1970 بر عرصه روابط بین الملل حاکم بود، آسیب دیده است.

دلیل چهارم برای عقب ماندگی مفهوم امنیت، ماهیت مطالعات استراتژیک است که به عنوان یک رشته فرعی حجم بسیار گسترده‌ای از مطالب تجربی در مسائل سیاست نظامی را به خود اختصاص داده است. اما چرا این امر به توسعه جنبه مفهومی امنیت کمکی نکرده است؟ برای این امر دو علت وجود دارد. اول اینکه مطالعات استراتژیک مجبور بوده که بخش مهمی از نیروی خود را صرف مطابقت با تحولات جدید نماید. گستردگی کار باعث شده که مطالعات استراتژیک تا اندازه زیادی روی دیدگاه‌های کوتاه مدت متمرکز شود و در عین حال نیرو و علاقه چندانی برای حرکت به ماورای افق‌های تجربی و سیاسی باقی نگذاشته است. دوم، مطالعات استراتژیک تا حد قابل ملاحظه ای یک پدیده انگلیسی- آمریکایی و به طور کلی غربی درباره نیازهای سیاست دفاعی است و به همین جهت نشانه‌های مشخصی از اصل خود را به همراه دارد. علاقه این رشته به امنیت تا حد زیادی تحت تاثیر جهت گیری‌های دولت‌های مسلط جهان برای حفظ وضع موجود و رهایی کشورهای مزبور از فشار همسایگان است. اصولاً مطالعات استراتژیک دارای جهت‌گیری سیاسی است و بدین‌ترتیب هم روی تجربه متمرکز است و هم اینکه مایل نیست قدمی چندان فراتر از ضروریات ناشی از سیاستهای ملی بگذارد.

علت پنجم و نهایی غفلت از مفهوم امنیت در این استدلال نهفته است که دست اندرکاران سیاست گذاری دولت‌ها، در حفظ ابهام آن برهان‌های قوی دارند. به خاطر اهرمی که با توسل به امنیت ملی در امور داخل کشورها فراهم می‌شود، مفهوم باز و تعریف نشده ای از امنیت ملی می‌تواند انواع استراتژیهای افزایش قدرت را در اختیار نخبگان سیاسی و نظامی قرار دهد.

در اواخر دهه 1980 پس از جنگ جهانی و از بین رفتن تدریجی ساختارهای جنگ سرد و جهان دو قطبی در نظام بین‌المللی، فرصتی برای رشد این تفکر که مفهوم برتر امنیت جهت بحث درباره سیاستهای دوران پس از جنگ سرد در نظام بین‌المللی مناسب می‌باشد، پیش آمد.

اکنون دیگر تردیدی نیست که مفاهیم سنتی از امنیت به رغم وجود کنونی آن در برخی اذهان به صورت سنتی، بسیار تنگ نظرانه بوده‌اند.

باتوجه به اینکه امنیت مفهومی با ماهیت جدال‌برانگیز است، طبعاً به همان میزان پاسخی که می‌دهد، سوال نیز ایجاد می‌کند. این مفهوم حاوی چندین تناقض مهم و نکات مبهم است که اگر درک نشوند، باعث گیجی و سردرگمی خواهند شد. مهمترین تناقضات شامل ملاحظات مربوط به دفاع و امنیت، امنیت فردی و امنیت ملی، امنیت ملی و امنیت بین‌المللی، راه‌های خشونت آمیز و هدف‌های مسالمت آمیز است. مشکلات تعیین هدف برخاسته از امنیت را نیز به اینها اضافه کنید (چه چیزی باید امنیت داشته باشد) و نیز مشکلات اعمال این ایده بر یک سلسله از امور (نظامی، اقتصادی، محیطی و اجتماعی) را در نظر بگیرید تا دامنه موضوع برای شما روشن شود.

همانطور که پیش از این بحث شد، ماهیت امنیت مانع از تحقق یک تعریف پذیرفته شده عمومی است. اما اشتیاق به درستی کار از لحاظ فکری و نیز تلاش برای روشن کردن اهداف سیاست امنیتی ایجاب می‌کند که تعریفی داشته باشیم و حتی تلاش در این جهت می‌تواند آموزنده هم باشد.

از لحاظ نظری صرف، اجتناب از معنای مطلق امنیت مشکل است. واژه مزبور خود یک حالت یا شرایط مطلق را نشان می‌دهد، یعنی هر امری یا دارای امنیت است یا نیست و حالتی مثل انواع وضعیت ها را نشان نمی دهد. اکثر تعاریف موجود، یک یا چند مساله حیاتی را در بر نمی‌گیرد. "ارزش‌های محوری یا حیاتی" کدامند؟ آنها ثابتند یا متحول؟ آیا آنها تناقضی ندارند؟ آیا جنبه های عینی و ذهنی امنیت به صورت معنی‌داری قابل تفکیک است؟ اهداف نسبی امنیتی را چگونه می‌توان به قدر کافی مشخص و تعریف کرد؟ اصطلاحات "تهدید" و "تجاوز" در فعالیت‌های عادی چگونه تعبیر و تعریف می‌شود؟ نارسایی تعاریف مزبور باعث تعجب و دلسردی نیست. تلاش پی‌گیر برای تعریف یا اندازه‌گیری به نتیجه مورد قبول نرسیده است. بیان مفهوم عدالت نیازمند صدها نفر حقوقدان است تا ابهامات موضوع را برطرف کنند. هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم مفهوم امنیت راحت تر از آن‌ها کشف خواهد شد، به گونه‌ای که فقدان تعاریف مورد پذیرش عمومی در زمینه قدرت و عدالت نیز باعث ممانعت از بحث‌های سازنده نشده است. گرچه تعاریف دقیق همیشه بحث‌انگیز خواهد بود، معنای کلی مطالبی که اشاره شد روشن است.

در مورد امنیت بحث کلی درباره پیگیری رهایی از تهدید است. در جستجوی امنیت، دولت و جامعه گاهی با هم هماهنگ و گاهی در مقابل هم قرار دارند. به طور کلی امنیت به سرنوشت گروه‌ها و دسته‌جات جمعی بشری مربوط است و فقط در حالت ثانوی و فرعی، امنیت شخصی افراد بشر را شامل می‌شود. در نظام بین المللی، واحد استاندارد امنیت، همان دولت دارای حاکمیت و قلمرو است. نوع ایده آل "دولت- ملت" که مرزهای فرهنگی و قومی‌اش با مرزهای سیاسی مطابق است، کشورهای ژاپن و دانمارک هستند. اما ملت ها و دولت ها در نقاط بسیاری با چنین حالتی مواجه نیستند و تجمع‌های غیر دولتی، به خصوص ملت‌ها به عنوان واحدهای مهمی مورد تحلیل قرار می‌گیرند. حال که دولت‌ها واحدهای مسلط هستند، امنیت ملی نیز مساله محوری و اصلی واحدهای فرهنگی- قومی محسوب می‌شود. با عنایت به اینکه برخی تهدیدات نظامی و زیست محیطی بر شرایط بقای همه سیاره زمین اثر دارند، این احساس مهم وجود دارد که امنیت به کل مجموعه بشریت مربوط می‌گردد.

امنیت اجتماعات بشری به پنج مقوله تقسیم می‌شود: نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی:

به طور کلی، امنیت نظامی به اثرات متقابل توانایی های تهاجمی و دفاعی مسلحانه دولت ها و نیز برداشت آن‌ها از مقاصد یکدیگر مربوط است.

امنیت سیاسی ناظر بر ثبات سازمانی دولت‌ها، سیستم‌های حکومتی و ایدئولوژی‌هایی است که به آن‌ها مشروعیت می‌بخشد.

امنیت اقتصادی یعنی دسترسی به منابع، مالیه و بازارهای لازم برای حفظ سطوح قابل قبولی از رفاه و قدرت دولت.

امنیت اجتماعی به قابلیت حفظ الگوهای سنتی زبان، فرهنگ، مذهب و هویت و عرف ملی، با شرایط قابل قبولی از تحول مربوط است.

امنیت زیست محیطی ناظر است بر حفظ محیط محلی جهانی به عنوان سیستم پشتیبانی ضروری که تمامی حیات بشری بدان متکی است.

این پنج بخش جدا از یکدیگر عمل نمی‌کنند. هر یک از آن‌ها دارای کانون مهمی در درون مساله امنیت و روشی برای تنظیم اولویت‌ها بوده و از طریق ارتباطات قوی به یکدیگر متصل هستند.

با توجه به آگاهی کلی از اینکه معنای امنیت شامل چه چیزهایی است، به نظر می‌رسد فقدان تعریف عمومی برای مفهوم امنیت، مانع از پیشرفت کار نیست. تلاش برای تعریف دقیق موضوع، بیشتر متوجه موارد تجربی است که در آن‌ها عوامل خاصی را می‌توان مشخص کرد. بنابراین باید بر روی دو مساله متمرکزبود:

هدف امنیت چیست؟

شرایط لازم برای امنیت کدامند؟

این مسائل باید با عنایت به ملاحظات سیاسی و اقتصادی و تا حدودی اجتماعی و زیست‌محیطی و بالاخره نظامی مورد بررسی قرار گیرند.

بدون شک امنیت به عنوان یک مفهوم به هدفی نیاز دارد که به آن استناد نماید، زیرا بدون پاسخ به این سوال که «امنیت برای چه؟»، این ایده هیچ معنایی ندارد. اگر از روی سهل انگاری جواب بدهیم "برای دولت"، آنگاه مساله‌ای را حل نکرده‌ایم. نه تنها دولت هدفی نامشخص، چند وجهی و ترکیبی از چیزهای متعدد است که امنیت را از راه‌های مختلفی می‌توان برای آن به کار برد، بلکه با توجه به تعدد دولت‌ها، امنیت یکی را نمی‌توان بدون اشاره به دیگران مورد بحث قرار داد. جستجو برای یافتن هدف امنیت، همراه با بحث درباره شرایط لازم آن پیش می‌رود. امنیت اهداف بالقوه زیادی دارد. این اهداف نه تنها با افزایش تعداد اعضای جامعه دولت‌ها بیشتر می‌شود بلکه از سطح دولت‌ها به سطح افراد پایین می‌آید و نیز تا سطح سیستم بین‌المللی بالا می‌رود. چون امنیت هر یک از سطوح مزبور بدون توجه به دیگران قابل حصول نیست، امنیت هر کدام به منزله پیش شرطی برای امنیت همه در می‌آید.

امنیت فردی و امنیت ملی:

فرد، واحدی غیر قابل تقسیم در کاربرد مفهوم امنیت است. به همین لحاظ امنیت فردی نقطه شروع خوبی برای تحلیل های گسترده تر است، زیرا بر پایه آن می توان تصورات تنگ نظرانه ای که امنیت ملی و بین المللی را تداوم ساده مساله سرنوشت انسان ها می دانند، رد کرد. پیگیری امنیت فردی به عنوان یک موضوع مستقل باعث می شود که به طور بنیادی وارد قلمرو سیاست، روانشناسی و جامعه شناسی شویم. امنیت فردی به تحقیقات حاضر در شبکه روابط و تناقضات بین امنیت شخصی و امنیت دولت ارتباط پیدا می کند. "دولت" منشا اصلی تهدید و نیز امنیت افراد است. افراد، علت اصلی و نیز سر منشاء برخی محدودیت ها برای فعالیت های دولت که جهت تامین امنیت انجام می دهد، هستند. با توجه به اینکه افراد منبع اولیه ناامنی یکدیگر هستند، مساله امنیت فردی ابعاد گسترده تر اجتماعی و سیاسی پیدا می کند.

امنیت فردی به عنوان مساله‌ای اجتماعی:

ایده امنیت را برای اشیا راحت تر از افراد می‌توان به کار برد. برای نمونه، امنیت پول در بانک، تابع محاسبات مربوط به تهدیدات خاصی از لحاظ تغییر محل غیر مجاز آن یا احتمال اثرات تورم بر ارزش آن است. با توجه به اینکه کالاهای مادی را اغلب می توان با اقلام مشابهی جایگزین کرد، امنیت آنها (یعنی امنیت مالکی که آنها را در اختیار خود دارد) را می‌توان با بیمه کردن در مقابل ضررهای ناشی از فقدان آنها افزایش داد. این بیمه نیز بر پایه خطراتی که احتمال بروز آنها می‌رود، صورت می‌گیرد. اما امنیت افراد را نمی‌توان به سادگی تعریف کرد. عواملی مثل حیات، ثروت، موقعیت اجتماعی، سلامتی و آزادی بسیار پیچیده‌تر هستند و بسیاری از آنها در صورت از دست رفتن غیر قابل جایگزین‌اند.

بیشتر جنبه های مختلف امنیت فردی متناقض هستند. (مثلاً حمایت در مقابل جرم با از بین رفتن آزادی های مدنی) و نیز در معر ض مشکلات تشخیص بین «ارزیابی های عینی و ذهنی» (آیا تهدیدات واقعی یا تخیلی هستند؟) قرار دارند. رابطه علت و معلولی تهدیدات اغلب مبهم و بحث انگیز است (توجیهات فردی در مقابل توجیهات اجتماعی درباره جرم)

تعاریف لغوی امنیت عبارت است از حفاظت در مقابل خطر (امنیت عینی)، احساس ایمنی (امنیت ذهنی) و رهایی از تردید (اعتماد به دریافت های شخصی)) تهدیدات مورد اشاره (خطر و تردید) بسیار مبهم هستند و احساس ایمنی ذهنی یا اعتماد به دانسته های فرد، به هیچ روی به منزله وجود امنیت واقعی یا درستی دریافت های شخصی نیست.

حتی اگر برای نمونه، فرد مرفهی را در کشوری مرفه در نظر بگیرید، تصویر زندگی روزمره او هیچ گونه جای تردیدی باقی نمی گذارد که امنیت در مفهوم جامع آن، به‌طور معقول از دایره دستیابی کامل خارج است. مجموعه بزرگی از تهدیدات، خطرات و تردیدها بر سرنوشت همه افرد سایه افکنده است و گرچه افراد مرفه‌تر قادرند خود را از برخی ناامنی‌ها (مثل قحطی، بیماری‌های قابل پیشگیری، برهنگی، خشونت مجرمانه، بهره کشی اقتصادی) دور نگاه دارند، ولی در موارد دیگر با فقرا و تنگدستان در یک ردیف قرار دارند (مثل بیماری‌های غیر قابل علاج، فجایع طبیعی و جنگ اتمی) و در عین حال به دلیل مرفه بودن در معرض خطرات دیگری هستند (به طور مثال سوانح هوایی، حوادث مربوط به ورزش اسکی، آدم ربایی و بیماری های ناشی از زیاده روی در مصرف)) بنابراین امنیت برای هیچکس به طور کامل فراهم نیست و به ندرت کسی پیدا می شود که بیش از مدت قابل پیش بینی به زندگی ادامه دهد.

 

کلیدواژه‌ها: مفهوم شناسی امنیت اجتماعی

آخرین ویرایش۲۷ بهمن ۱۳۹۸