یادداشت دکتر منصور ساعی:
چرا دولتهای ما در مواجهه با بحرانها شکست میخورند؟
بحران را مترادف با رخداد غیرمنتظره، تغییر ناگهانی، اوضاع دشوار، وضع غیرعادی، آشفتگی، نقطه عطف، تهدید تعادل و منافع، کاهش کنترل و تغییر روابط عادی میدانند که به شکل طبیعی (سیل، زلزله و توفان)، غیرطبیعی با عاملیت انسانی (جنگها، انقلابها و خشونتهای سیاسی، بحرانهای اقتصادی و سلامت) یا ترکیبی دارای منشأ مشترک طبیعی و انسانی (تغییرات اقلیمی) رخ میدهد. سؤال این است که چرا برخی دولتها در برابر این بحرانها شکست میخورند؟ در مطالعهای که اخیرا در ایران انجام دادهایم، تا حدودی به پاسخ برخی از ابعاد این پرسش رسیدهایم.
میدانیم که دولت ایران در هفت، هشت سال گذشته با بحرانهای متعدد مسدودسازی دسترسی به رسانههای اجتماعی (از 97 تاکنون)، سیل گسترده شمال و جنوب کشور در نوروز 98، ناآرامیهای آبان 98 و سقوط هواپیمای اوکراینی در دیماه 98، بحران کرونا در 99 تا 1400، ناآرامیهای سال 1401و هک سامانههای سوختگیری (نزین) کشور و شهرداری تهران در سال 1402 و سقوط هلیکوپتر حامل رئیسجمهور و همراهان در 1403 مواجه بوده است. به این فهرست، حوادث تلخ دارای قربانیان بیگناه نظیر ریزش ساختمان پلاسکو سال 1395 و متروپل 1401، زلزله کرمانشاه (1386) و انفجار معدن طبس (1403) و نظایر آن را نیز اضافه کنید. میتوان اذعان کرد که سه دولت مستقر در این دوران، در برابر این بحرانها کموبیش کارنامه موفقی نداشتهاند. نتایج مطالعه ما نشان داد که حداقل سه عامل کلان شکست دولتهای ما در برابر بحرانها، «بیاعتمادی اجتماعی تدریجی و انباشتی به کارآمدی و توان حکمرانی در مدیریت بحران»، «انکار، عادیانگاری و کوچکنمایی بحران از سوی دولتها» و «کاهش ظرفیت تصمیمگیری و فقدان پاسخ بهنگام و مؤثر به بحران» بودهاند و هرکدام از این سه عامل از عوامل فرعیتری سرچشمه میگیرند.
یکی از دلایل بیاعتمادی اجتماعی به دولتها در برابر بحرانها، ناشی از بیاعتمادی به عملکرد و کارآمدی نظام مدیریتی در بحرانهای مزمن، بهویژه در چند سال اخیر (سیل، زلزله و ناآرامیهای سیاسی و اقتصادی) بود. به این معنا که جامعه خسته از تکرار بحرانها، نسبت به کارآمدی و اثربخشی دولت در حل و پاسخ مؤثر به بحرانها بیاعتماد شده است. نکته دیگر، کاهش ضریب نفوذ اجتماعی دولت و ناتوانی آن در شفافیت، مسئولیتپذیری و اقناع عمومی است. شفافیت، مسئولیتپذیری و سخنگفتن درباره واقعیتها، هرچند تلخ و ناخوشایند باشد، بیشتر از ابهام، انکار و سخنان دوپهلوی آرامشبخش، اعتمادزا است. امری که دولت در شرایط بحران از آن گریزان است. انگار در ایران نارکارآمدی دولت در حل بحرانها به یک امر تاریخی تبدیل شده است. شفافیت خبری و اطلاعرسانی وجود ندارد، دولت از مردم دلجویی نمیکند، فرد مسئول برکنار نمیشود و استعفا نمیدهد. این امر موجب بیاعتمادی مردم به توان حل مسئله و بحران توسط دولت میشود. درواقع بر اثر وقوع رویدادهای تلخ و فاجعهبار و کتمان و پردهپوشی در بحرانها، دولت نمیتواند جامعه را اقناع کند و هرچه میگوید، مردم کاملا برعکس آن برداشت و عمل میکنند.
اذعان به قرارداشتن در بحران یا انکار آن، نخستین مرحله از مواجهه با بحران، هم در سطح فردی و هم در سطح ملی است. چنانچه یک مسئله بغرنج یا یک بحران نوظهور، بهسرعت از سوی رهبران سیاسی و تصمیمگیران بهمثابه یک بحران درک و احساس شود، آنگاه بخش بزرگی از مسیر برای مدیریت بحران ریلگذاری شده است. میتوان گفت مهمترین و نخستین عامل تعیینکننده تفاوت بین کشورهای موفق و ناموفق در اطلاعرسانی و بسیج عمومی و مهار بحران، همین عامل پذیرش یا انکار بوده است. انکار، عادیانگاری و کوچکنمایی بحران از سوی دولتها به یکی از سیاستهای آنها تبدیل شده است که لطماتی جبرانناپذیر بر مدیریت بحران و مواجهه با آن میزند. در بسیاری از بحرانها، بهویژه پاندمی کرونا، این سیاستها در عملکرد و رفتارهای دولت ما به شیوه پذیرش دیرهنگام ورود و شیوع کرونا در کشور از سوی متولیان بحران، سردرگمی مدیران بحران برای پذیرش بحران (به دلیل ترس از پیامدهای پذیرش بحران و نگرانی از ایجاد و توسعه هراس عمومی و فقدان برنامه و آمادگی مقابله)، تقلیل و کماهمیت جلوهدادن بحران کرونا بهمثابه یک بحران عادی و تناقضگویی متولیان بحران (وجود سخنگوهای متعدد و ناهماهنگ، ارائه اطلاعات گمراهکننده در هنگام بیان و گفتوگوهای رسانهای متولیان بحران) خود را نشان میداد.
یکی دیگر از دلایل شکست دولتهای ما در مواجهه با بحرانها، کاهش توان تصمیمگیری، اقدام و پاسخ بهنگام و مؤثر دولت به بحرانهاست که ناشی از فقدان یک برنامه واحد، هماهنگ و فراگیر ملی، فقدان پاسخ سریع به بحران و ارائه پاسخ با تأخیر و مردد به بحران و تقلیل توان و ظرفیت مادی و عملیاتی و اجرائی دولت برای حل و مدیریت بحران و هراس حکمرانی از گرفتن تصمیمهای سخت در زمان طلایی بحران است. ناتوانی، ضعف و هراس دولت در مدیریت بحران، از اتخاذ تصمیمهای سخت در زمان طلایی بحران (مثلا در دوره کرونا، قرنطینه شهرها) بود که به صورت مستقیم بر اعتماد اجتماعی به متولیان در مورد دلیل عدم تصمیم بهموقع بحران تأثیر گذاشت. به نظر میرسد این هراس از تصمیمگیری ناشی از مصلحتاندیشی سیاسی و اقتصادی ایدئولوژیک در ایران، بهویژه در عدم قرنطینه شهرهای قم و ایجاد محدودیتهای کرونایی در مراسم مذهبی بود. همچنین رئیس دولت وقت، عملا در سخنرانیهای پس از پایان جلسه ستاد ملی کرونا میگفت «نمیتوانیم محدودیتهای کرونایی را اعمال کنیم، اینها توطئه دشمنان ماست که با هراس از کرونا، کشور را به تعطیلی بکشند»، درواقع نمیگفتند که به دلیل مشکلات اقتصادی و ناتوانی مالی نمیتوانیم از کسبوکارها و خانوادههای آسیبدیده حمایت کافی انجام دهیم و موضوع ضرورت محدودیتهای کرونایی و قرنطینه را توطئه خارجیها برای تعطیلی کشور القا میکردند.
باید بپذیریم که بحرانها رخ میدهند، اما نحوه مواجهه با آنها و حل آنها اهمیت دارد. یکی از بازیگران مهم در مدیریت بحران در هر کشوری، دولت و نظام حکمرانی آن است و برای کنشگری واقعی در حل بحران و جلوگیری از تکرار سیاستهای اشتباه در مواجهه با بحران، باید روی «برنامه ملی مواجهه با ریسک و بحران» در ابعاد طبیعی، غیرطبیعی و ترکیبی آن کار کنیم و آمادگی برنامهای، عملیاتی و رسانهای مواجهه و پاسخ درست و بهنگام را پیدا کنیم تا هم به پیشگیری از خسارتهای ملی انسانی، اقتصادی و زیستمحیطی ناشی از بحرانها کمک کرد، هم به اقدامها و تعهدات جبران آن خسارتها پرداخت و هم بتوان به بازسازی اعتماد اجتماعی نهادی برای متولیان مدیریت بحران بهویژه دولت و رسانهها کمک کرد.
*منتشر شده در روزنامه شرق، 28 مهرماه 1403
نظر شما :