نشست اول سلسله نشست های تاریخ فکری زنان در زیست جهان ایرانی:
زنان در میدان ارتباطات: تثبیت یا تغییر تفکر
تجربه زیسته متخصصان ارتباطات زن در حوزه آکادمی و حوزه عموم
سیده زهرا اجاق دانشیار علوم ارتباطات
مقدمه
رشته ارتباطات در مقایسه با سایر رشته های علوم اجتماعی (جامعه شناسی، اقتصاد، علوم سیاسی، روان شناسی، جغرافیا) جوان تر است و به دلیل ماهیت بین رشته ای نزدیکی زیادی به جامعه شناسی و روانشناسی دارد. امروزه این ماهیت بین رشته ای گسترش یافته و مواردی چون اقتصاد و بازاریابی رسانه، ارتباطات علم و غیره در سطح دانشگاهی پدید آمده اند.
از سوی دیگر، ویژگی محوری این رشته گفتگومحوری و یادگیری ریتوریک است. این امر موجب شده تا زنان این رشته تلاش بیشتری برای افزایش توانمندی گفتگو داشته باشند و انتظار می رود در حل مسائل هم از این توانمندی استفاده کرده باشند. زنان سبک های رابطه و شناختی منعطفی دارند.
ارتباطات زیرشاخه هایی چون روابط عمومی، روزنامه نگاری، تبلیغات و امروزه روانشناسی رسانه، ارتباطات علم، ارتباطات بحران و غیره دارد که در حوزه عمل، حضور بارزی دارند.
سابقه روزنامه نگاری زنان در ایران زیاد است. شکوفه اولین روزنامه زنان است. در نشریه زبان زنان، فقط متونی منتشر می شد که زنان نوشته بودند. اولین زن روزنامه نگار، عزت ملک خانم دختر امامقلی میرزای عمادالدوله دولتشاهی بوده که طبق گفته فرید قاسمی در کتاب مطبوعات ایرانی، در سال 1288 به عقد محمد حسن خان صنیع الدوله (اعتمادالسلطنه) در آمد و از 1306 به اشرف السلطنه ملقب بود. همسرش عهده دار امور مطبوعاتی بود. او با همسرش همکاری کرده و حتی اولین عکاس هم بوده است. روزنامه نگار زن دیگری که می توان نام برد، بی بی خانم استرآبادی در زمان مشروطه است. نکته مهم این است که این حضور زنانه در همه تحولات علمی، اجتماعی و فرهنگی نقش داشته است.
مرور کلی محتوای روزنامه نگارانه این زن ها نشان می دهد که تاکید شدیدی بر سواد آموزی زنان، آموزش، هویت و زبان داشته اند. کسانی مثل صدیقه دولت آبادی به عنوان فعال حقوق زنان ایفی نقش کرده است. آنها در طرح این موضوعات به عنوان مطالبات زنان سهم بسزایی داشته اند و فرهنگ کار انجمنی را هم توسعه داده اند. حتی نشان داده اند که در تحولات اقتصادی هم نقش زیادی دارند. برای نمونه علی باغدار دلگشا در کتاب زن در ایران نو از مریم عمید مزین السلطنه نام می برد که در دوره احمدشاه قاجار فعلا بوده است. این زن عضو انجمن همت بوده است. در این انجمن، مدیران مدارس دخترانه حضور داشتند. یکی از کارهای شاخص این انجمن این است که در دوره مذکور، اجناس خارجی را تحریم کردند و موجب منع واردات محصولاتی مثل منسوجات شدند.
قدمت روابط عمومی و تبلیغات هم در ایران زیاد است. از سال 1304 همه سازمان ها، اداره انتشارات و تبلیغات داشته اند.حوزه روابط عمومی را باید منشاء شکل گیری رشته ارتباطات در آکادمی ایرانی دانست. زیرا نخستین واحد روابط عمومی در ایران در سال 1327 توسط حمید نطقی در شرکت نفت شکل گرفت. در 1334 به دفتر مطبوعات و اطلاعات شرکت نفت ایران و انگلیس تبدیل شد و در 1345 به مرکز آموزهای روابط عمومی دگردیسی یافت که بعدا تبدیل شد به مدرسه علوم ارتباطات اجتماعی و سپس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه.
(1)
از ویژگی های مهم علم در فرهنگ غرب verifiability است که از نام الهه رومی veritas برگرفته شده است. فرزند کرونوس (پدر: خدای زمان) و ویرتوس (مادر: خدای ارزش). این روشن می کند که علم فرزند زمان خود است و تصدیق می کند که جستجوی حقیقت همیشه از ویژگی های دوران تاریخی ، اعتقادات و فلسفه های هر دوره زمانی، و با ابزارهای موجود در دسترس پژوهشگران محدود می شود. از علم انتظار می رود که «فضیلت ها» را پرورش دهد، در غیر این صورت جستجو برای حقیقت ممکن است بی معنی باشد. این تبارشناسی به ما میگوید که اسطورهشناسی، علم را تلاشی متمرکز و گام به گام میداند که گذشته را به آینده متصل میکند، به چالشهای زمان خود پاسخ میدهد و باید در خدمت جامعه استفاده شود. قابل توجه است که علم توسط یک زن - Veritas - نماد باروری و تداوم نسل به نسل تجسم می یابد.
من رویکردهایی مثل فمنیسم (فرهنگی) را بلد نیستم و به موضوع نابرابری زنان در علم هم که حجم وسیعی از مقالات است فعلا کاری ندارم. هدفم در اینجا صرفا توصیف مسیری است که یک متخصص ارتباطات زن طی می کند و تامل در مشکلات، ناامیدیها، باورهای نادرست، پیش داوریها، امیدها و دستاوردهای تجربه شده در این راه است و به تغییرات تدریجی - هم در موضوعات و هم در فرصت های پژوهشی - که در این زمانه و برپه ویژه برای نسل من در موضوع زن و علم رخ داده است، توجه می کنم. من دختر ندارم ولی سه خواهر دارم و تلاش آنها برای ایجاد یک زندگی مطلوب چه در سطح خصوصی و چه شغلی را از نزدیک شاهد بودم. لذا دیدگاه من با این مشاهدات و تجربیات هم گره خورده است. همچنین تجریبات بسیاری از دانشجویان دخترم در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا دارم که در طول سالها راهنمایی کردم و بهشان کمک کرده ام تا به پژوهشگران و دانشمندان مستقلی تبدیل شوند و شاهد انواع تلاش ها و موضوعاتی که متفاوت از دانشجویان پسرم داشته اند، بوده ام. براساس این تجربه می توانم بگویم که اگر چه که مسیر رسیدن به مقام مرجعیت در علم برای همه چه زن و چه مرد طولانی و دشوار است، ولی راه یک متخصص ارتباطات زن بسیار متزلزلتر و مسیری پرپیچ و خم تر است. یک زن برای دیده شدن در این حوزه باید نسبت به همتای مردش، استقامت، تعهد و ممتازی ویژه ای داشته باشد.
علم یک فعالیت اجتماعی است که با موضوعات جنسیتی از جمله نابرابری های جنسی، تبعیض جنسی، آندروسنتریسم (در مقبل جینوسنتریسم که بر دیدگاه های مردان تمایل و تاکید دارد)، و فرهنگ مردسالارانه آغشته شده است (imbued). به همین طریق روش های علمی، رویه ها، مدل ها، نظریه ها و هویت ها عمیقا جنسیتی هستند.
در مقایسه، علم شکل به شدت جنسیتی شده ای از دانش است. در سایر صور دانش، زنان نقش مهمی دارند. مانند دانش پزشکی بومی، گیاه شناسی بومی، آشپزی و غیره. و جالب است که در این حوزه ها هم وقتی جنبه حرفه ای و علمی می گیرند، زنان به حاشیه می روند.
(2)
در یک شمای کلی درباره زنان در علم (به صورت کلیت رشته ها) سه دیدگاه وجود دارد:
الف) دیدگاه حقیقت :(Veritas) معتقد است که علم نسبت به جنسیت، نژاد، اردوگاه سیاسی یا وابستگی مذهبیِ دانشمند بیطرف است و از این منظر، نسبت به عبارت «زنان در علم» بدبین است. چون اساساً علم را بدون جنسیت می داند. ولی این دیدگاه گمراه کننده و خیلی غیرواقعی است. دانشمند شدن مستلزم آموزش، دسترسی به منابع، تشویق، یادگیری، الگوسازی و داشتن role model، زمان و بودجه است و فقدان این امکانات به دلیل مقررات یا سنت، زنان را از رسیدن به دروازه های حقیقت منع می کند. مشکل چشم انداز حقیقت، به ناعادلانه بودن آن محدود نمی شود.
این موضوع به موضوع اساسی خود حقیقت و چگونگی دستیابی به آن می پردازد. از زمان کانت، فیلسوفان به طور فزایندهای آگاه شدهاند که حقیقت «چیزی» عینی نیست که بتوان آن را مستقل از آنچه با حواس ما درک کرد و با دستگاه عصبی ما درک کرد، درک کرد. اندیشههای قرن بیستم، بهویژه پدیدارشناسی هوسرل و فلسفه زبان ویتگنشتاین بر وابستگی متقابل ادراککننده و ادراکشونده بیشتر تأکید کردهاند. اصل هایزنبرگ از این هم فراتر رفته و در مورد جدایی ناپذیر بودن بیننده و موضوع آن در سطح خود «ماده» استدلال می کند و به ما می گوید که حتی قوانین طبیعت نیز از دیدگاه ناظر تغییر می کند. این مفاهیم عینی بودن علم را به چالش می کشد و نشان می دهد که حتی دقیق ترین آزمایش ها به چشم انداز ذهنی و ابزارهای خاص محقق محدود می شود. اینکه آیا زنان دیدگاه متفاوتی در مورد شواهد دارند یا نه - آیا زنان در مقایسه با مردان تمایل دارند ماده را بیشتر به عنوان "ذره" ببینند تا "امواج" - یک سوال متفاوت است، اما موضوع "زنان در علم" را نمی توان به عنوان یک (جمع اضداد مثل old news)oxymoron توصیف کرد. اگر نگاهی به آمار بیندازیم وضع بسیار بدتر می شود. چون که توسط تحقیقات موجود در مقایسه ضریب هوشی زنان و مردان نشان داده شده است، این کمبود هوش زنان نیست، بلکه یک مسیر است.
دیدگاه دوم: واقعیت تلخ و ناگوار
دیدگاه واقعیت خشن درباره «زنان در علم» از پایین به بالا ساخته می شود و به اعداد نگاه میکند، و اعداد واقعاً دلسردکننده هستند. چشم انداز واقعیت خشن تر و تصویری تلخ تر است. از سال 1902 تا 2022، تنها 3.6 درصد از جوایز نوبل در علوم به زنان اعطا شد . با این حال، در حالی که این اعداد ناامید کننده هستند، تفسیر آنها دشوار است. شواهد گسترده حاکی از آن است که کار و دستاوردهای زنان در مقایسه با مردان در تمام رتبه های علمی کمتر اعتبارداده و کم ارزش تلقی می شوند. بدون یک تغییر اجتماعی عمده، نمیتوانیم دلایلی را که چرا مردان در ایجاد برجستهترین پیشرفتهای علمی بهتر از زنان عمل کردهاند، بفهمیم. نابرابری جنسیتی مشخص در سطوح بالای دانشگاه وجود دارد. هرچه نردبان تحصیلی بالاتر باشد، شکاف جنسیتی بیشتر است. زنان پست های کمی در سمت های مدیریت عالی دانشگاه دارند.
زمانی که زنان به اکتشافات علمی دست می یابند، تحقیقات آنها از تبلیغات کمتری برخوردار می شود. نشان داده شده است که مقالاتی که اولین و آخرین نویسنده آنها زن بوده اند، در مقایسه با مقالاتی در همان مجلاتی که حداقل یکی از نویسندگان اصلی آنها مرد بوده است، استنادهای کمتری دریافت کرده اند.
سوال اصلی که باید به آن بپردازیم این است؛ چه دلایلی باعث می شود که زنان در مسیر طولانی از گرفتن دکترا تا گرفتن رتبه استاد تمام، رئیس دانشگاه یا هدایت یک آزمایشگاه با بودجه خوب عقب بمانند؟ چرا زنان از پستهای پایینتر دانشگاه به سطح بالا ارتقا نمی یابند؟ بر این باورم که برای یافتن راه حل های مناسب برای نسل جوان دانشمندان زن، دو نوع پاسخ باید درک شود.
دلایلی چون انگیزه وجود دارد برای دستیابی به بالاترین سطوح علمی مربوط می شود که مستلزم توجه کامل، ساعات طولانی کار، افزایش تدریجی درآمد، سرسختی و تک هدفی ( single- mindedness) است. در اینجا ما باید انتخابهای مستقل را متمایز کنیم - زنان ممکن است تمرکز منحصر به فرد، ساعات طولانی، و در برخی سطوح یا حداقل در ابتدا حذف فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی گسترده را انتخاب نکنند. دانشمند برتر بودن مستلزم سازشهای شخصی قابل توجهی در طول چندین دهه است و ممکن است بسیاری از زنان شغلی را انتخاب کنند که زمان بیشتری را برای خانواده، فرزندپروری، دوستان، جامعه یا هنر داشته باشند. و ما هنوز هیچ داده ای نداریم که نشان دهد رسیدن به بالاترین سطوح در علم راه بهتری برای خوشبختی، رضایت یا رضایت از زندگی است.
دلایل دیگری نیز وجود دارد که باید از طریق آموزش، الگوبرداری و سیاست اجتماعی به آنها پرداخت. غالباً داستان زندگی زنانی که به دستاوردهای بالایی رسیدهاند - در علم، ادبیات، سیاست یا هنر - شامل افرادی میشود که در کودکی والدین، معلم یا مربیکه دختر جوان با او پیوند وابستگی داشت بهشان ایمان داشتند، استعدادهای ویژهشان را میدیدند و آنها را برای رسیدن به موفقیت سوق میدادند. دخترانی که تشویق نمیشوند ممکن است باور نداشته باشند که میتوانند در علم هدف بالایی داشته باشند، و به عنوان یک جامعه، ما باید اطمینان حاصل کنیم که کسانی که استعداد، کنجکاوی و تمایل نشان میدهند میتوانند مشوقهای مورد نیاز خود را داشته باشند . به همین ترتیب، زنان همچنان مسئول مراقبت از کودکان هستند، کسانی که پس از تولد نوزاد مرخصی می گیرند و مسئول اکثر کارهای خانه داری و مراقبت از کودکان و سال های فرزندآوری معمولاً کسانی هستند که یک هیئت علمی، که هدف بالایی دارد بیشترین سرمایه گذاری خود را در آن انجام می دهند.. باز هم، جدا کردن زنانی که مرخصی می گیرند بسیار دشوار است، زیرا این مرخصی زایمان می گیرند، زیرا سیاست های دولتی مرخصی پدری را نمی پذیرد، کسانی که هیچ دایره حمایتی ندارند، یا کسانی که این کار را انجام می دهند زیرا جامعه این نقش را بر دوش آنها گذاشت.
دیدگاه سوم: منافع
آیا زن بودن می تواند مزیتی در کسب دانش انباشته داشته باشد؟ احتیاط در اینجا دقیقاً به دلیل نظرات برجسته شده در چشم انداز حقیقت است، نگرش هایی که از دوران باستان توسط مردان قدرت مورد سوء استفاده قرار می گرفت و اخیراً در نقاط مختلف در سراسر جهان رایج تر شده است. این عقاید ادعا میکنند که زنان از نوع هوشی منحصربهفردی برخوردارند که عاطفی و رابطهای است، از نظر بیولوژیکی برای تربیت کودکان آماده هستند، و مکان «طبیعی» آنها بهعنوان پرورشدهنده آشپزخانه است. آیا پیشنهاد اینکه زنان، به عنوان یک گروه، ممکن است علم را متفاوت انجام دهند، درست است.
از دو منظر به بحث نگاه می کنم: الف) به لحاظ یافته های علوم شناختی: انعطافپذیری عصبی عظیمی با تغییر رفتار (حداقل با تمرکز بر عشق و دلبستگی)وجود دارد، و تغییر در سیاستها، عادات، هنجارها و شیوهها میتواند تغییرات عصبی در موضوع دلبستگی و عشق ایجاد کنند. به عبارت دیگر فرهنگ بر بیولوژی ما اثر دارد. مطالعه پدیدارشناسانه و کیفی پژوهشگران زن نشان می دهد که استرئوتایپ های مردانه در ذهن آنها غالب است. یا بازنمایی هایی که از دانشمندان زن می شود، آنها را به دور از خصایص زنانه رایج نشان می دهد.
ب) رویکردهای پساساختارگرایی مثل پدیدارشناسی هوسرل: هوسرل بحث aboutness را طرح می کند. او ویژگی مهم آگاهی را قصدمندی می داند. Aboutness ویژگی اصلی پدیده های ذهنی است که به وسیله آن می توان آنها را از پدیده های فیزیکی متمایز کرد. هر پدیده ذهنی، هر کنش روانی، محتوایی دارد، معطوف به یک شی (مفعول قصدشده/موردنظر) است. هر عقیده و آرزو و غیره یک موضوعی دارد که در مورد آن است: اعتقاد داشتن، خواستن. یا مرلوپونتی که در دیدگاه پدیرارشناسانه اش در برابر مفهوم مکانیکی بدن، بدن زیسته را مطرح می کند. برای دستیابی به آگاهی، بدن به عنوان نظرگاه است. مرلوپونتی آگاهی را در بدن قرار می دهد و بدن را سوژه- بدنی محسوب می کند که در جهان پیرامون خود حضور دارد و از طریق تجربه ادراکی با اعیان در تماس است. به عقیده مرلوپونتی نمیتوانیم چیزی را بفهمیم که ادراک نمیشود یا قابل ادراک نیست. علم، دانش مطلق نیست بلکه بخشی از آگاهی است. ز نظر این فیلسوف سوژه ادراککننده شبیه دانشمندی است که تعمق، برآورد و نتیجهگیری میکند و اندازهای که ادراک میکنیم در حقیقت اندازه حاصل از حُکم ماست. با مقایسه آموزههای مرلوپونتی با فیلسوفی عقلگرایی چون دکارت، با این ایده مواجه میشویم که انسان به جای آنکه ذهن و بدنی باشد، ذهنی است با بدنی؛ موجودی که تنها به این سبب میتواند به حقیقت اشیا دست یابد که بدنش، چنانکه میدانیم، در میان اشیا جا گرفته است. تجربه ما دارای کیفیات متعددی است که اگر جدا از واکنشی که در بدن ما بر میانگیزند مورد مطالعه قرار گیرند، تا حدود زیادی از معنا تهی خواهند شد. فیلسوفان عقلگرایی چون دکارت به عکس تجربهگرایان، معتقد بودند که ایدهها، به طور فطری درون ذهن هستند و نقش تجربه در درجه اول صرفا این است که موجب میشود آنها را به کار گیریم.
خلاف نظریات دکارت، مرلو پونتی بر این باور بود که جهان به ادراک درآمده جهان واقعی است، به گونهای که در مقایسه با آن جهان علم فقط نوعی تقریب، یعنی نوعی نمود است. به گفته مرلو پونتی متفکران کلاسیک اعتقاد داشتند که تنها صدایی که ارزش شنیدن دارد صدای انسان بالغ خردمند فرهیخته (البته مذکر) است، زیرا این تنها صدای بامعنا یا معقول است؛ تجربه حیوانات، کودکان، انسانهای بدوی و دیوانگان را میتوان بی درنگ به منزله امری بیمعنا یا یاور، نادیده گرفت. در تصور دکارتی، حیوانات ماشینهای محض هستند و این فیلسوف عقلگرا تا آنجا پیش رفت که نتیجه بگیرد که میآموزم که تنها به عقل خودم اعتماد کنم. هر بدن نویسنده خودش است .
Sexual storytelling: کن پلامر ken Plemmer مرلوبپونتی بدن را همچون یک مولف در نظر می گیرد. از نظر مرلوپونتی هر شخص با نوشتن خود از بی نامی به یک شخص اجتماعی تبدیل می شود.
الیاس: رابطه بین تغییرات اجتماعی در سطح کلان و رفتارهای فردی در سطح خرد موضوعی همیشگی است. تغییرات کلی ساختار شخصیت یا منش افراد را در نسبت با ساختار مناسبات انسانی و روند صورتبندی دولت قرار می دهد که در آن نیروهای اجتماعی به توازنی از محاسبه پذیری و آینده نگری می رسند: تغییرات اجتماعی – تغییر روابط فردی – تغییر اقتصاد عاطفی (عقلانیت مدرن)
(3)
جمع بندی ـ اکنون ارتباطات در ایران براساس چهار سطح ارتباطات علم
: موقعیت زمانی شکل گیری این رشته موجب شده تا زنانی که وارد این رشته شده اند، با وضعیت اجتماعی و فرهنگی متفاوتی در آن حضور داشته باشند. مثلا آنها در زمانی وارد این رشته شده اند که پذیرش اجتماعی برای تحصیل زنان و حضور اجتماعی آنها بهتر شده است. طبق آمار از دهه 1990 ورود تعداد دانشجویان ایرانی دختر به داشگاهها افزایش یافت و در دهه 2010 علاقه آنها از رشته های هنر و علوم پزشکی به رشته های فنی ـ مهندسی و کشاورزی تغییر کرده است. صرفنظر از این که این زنان شغل مناسبی یافته باشند یا نه، تحصیلات دانشگاهی به تغییر در ارزش ها و دیدگاههای آنها منجر شده است. بدیهی است که تحولات اخیر که در فضای سیاسی و عمومی جامعه ایران دیده میشود مانند مطالبات زنان برای تغییر سبک زندگی از این روند اثر پذیرفته است. به نظر می رسد، تغییر میزان باسوادی زنان موجب بازنگری آنها در gender role stereotype ها شده است. در فضای سیاسی ایران هم gender equity بیش از gender equality مورد اقبال بوده است.
در مورد من به عنوان نسل سوم و در سطح اول ارتباطات علم (درون رشته ای): در ذهنمان خودمان را کمتر از پسرها نمی دیدیم. پرفورمنس دخترها بهتر از پسرها بود. اما در سطوح بالا و حرفه ای، عامل تعیین کننده قدرت استاد راهنما بود برای این که بتواند دانشجویش را از نظر حرفه ای در چه جایگاهی قرار دهد. مشاهده رفتارهایی که کلیشه وار به زنان تخصیص داده می شود به مردان برای تصاحب موقعیت بهتر (قدرت). دلیل حذف، جنسیت نبود، تعادل قدرت و روابط در گروه بود.
در سطح حرفه ای در ارتباطات درون سازمانی مشکلی وجود ندارد. مبتنی بر هنجارهای اجتماعی و برساخته های اجتماعی است. امکان این که در چه سطح حرفه ای واقع شوی به شدت وابسته است به این که رئیس تو کیست. اگر نسبت به زنان دیدگاه باز داشته باشد یا سیاست بازنماییش اقتضا کند و به ویژه اگر رقیب مردی وجود نداشته باشد، پیشرفت می کنی . پس از پیشرفت باز بستگی به دیسیپلین رئیس سازمان دارد. در مواقعی باید ارادت به رئیس را اثبات کنی اگر نه، حذف ساختاری آغاز می شود. ممکن است خیلی مورد احترام باشی ولی چندان در بازی ها وارد نمی شوی. پیشرفت حد دارد. مثلا می توانی رئیس دانشکده/پژوهشکده شوی و تعداد زنانی که به سطح معاونت و بالاتر از آن، ریاست دانشگاه/پژوهشگاه می رسند بسیار کم و انگشت شمار است.
با توجه به تجربه های شغلی متفاوت، و حتی مطالعاتی که انجام شده، پیشرفت شغلی در مشاغل دیگر می تواند خیلی متاثر از رفتارهای خاص باشد اما در فضای دانشگاه دستکم براساس تجربه من، روابط بین زن و مرد سالم است. بخشی از آن می تواند به این دلیل باشد که آدم ها حداقل 30 و اندی سال سن دارند وقتی به عنوان هیئت علمی جذب می شوند. اما این محیط سالم است زیرا عینا به هنجارهای اجتماعی گردن می نهد. شما به عنوان یک زن خیلی کم مواردی را می بینی که برای بیان خواسته شان در یک محیط استاندارد وارد شوند. یا اگرسیو عمل می کنند که توسط مردان و زنان دیگر محکوم می شوند و یا باید عجز و لابه کنند که مورد دلسوزی زنان و تحکیم کلیشه سازی مردان قرار می گیرند. در غیر این صورت، بیان خواسته با احتمال خیلی کمی به نتیجه می رسد. مردان به راحتی وارد روابط دوستانه با هم می شوند وچون معمولا روئسا و معاونین و مشاورین در دانشگاه و پژوهشگاه مرد هستند، زنان امکان داشتن این نوع رابطه صمیمانه را ندارند. و نتیجه: گرنت راحت تر و بیشتری به مردان اختصاص می یابد.
در بیرون هم زنان حتی اگر شناخته شده باشند، طرح های پژوهشی کمی به آنها پیشنهاد می شود یا طرح های پیشنهاد شده آنها خیلی ارزان گرفته می شود. یا پیشنهاد برای مشاوره در سازمان های مختلف برای همکاران مرد زیاد است.
همکاران مرد، تمایل چندانی ندارند که به دانش علیم تولید شده توسط همکاران زن ارجاع دهند. و در گفتگوهای شفاهی به ندرت می پذیرند که زنانی وجود دارند که از آنها پرتلاش ترند و کیفی تر کار می کنند.
وجه مادری زنان پژوهشگر و دانشمند را وارد کار علمی می کنند. مثلا در تخصیص پست زنانِ مادر یا حتی متاهل اولویت چندانی ندارند. اهمیت نقش مادری را درک می کنند ولی نمی توانند تو را به عنوان یک مادر نوین بشناسند و تمایل دارند استانداردهای کهن الگویی مادری را بروز دهی. با این حال، همین ویژگی مادرانگی در تلطیف فضای کاری و کیفیت رابطه با همکاران و دانشجویان اثر مثبت زیادی دارد.
مجرد ماندن از یک سو و بارداری از سوی دیگر دو کلیشه منفی برای زنان پژوهشگر تلقی می شود. در نسل ما تعداد همکاران (به ویژه) خانم مجرد افزایش داشته و این در سطح جامعه مثبت ارزیابی نمی شود. من تقریبا از همه همکاران خانم که این وضعیت را دارند شنیده ام که بهشان گفته اند تو خیلی مردی یا مردانه رفتار می کنی. و این را طوری برای تحقیر استفاده کرده اند! در حالیکه من به عنوان زن، غیر از وقار زنانگی چیزی در آنها نمی بینم.
سطح 2 میان متخصصان: در کنار طراحی تحقیق، موضوع اجرای پژوهش نیز وجود دارد که همه شواهد موجود نشان میدهد که تیمهای متنوع جنسیتی در هر زمینهای از علم و دانش بهتر عمل میکنند. فقدان بعد جنسیتی مناسب در پژوهش، خلاقیت علمی، تعالی و منافع را برای جامعه محدود می کند.
سطح 3آموزشی: در توانایی ارتباطات آموزشی بین زنان و مردان تفاوت از منظر جنسیت نیست. هم در بین زنان و هم در بین مردان، معلم خوب و کیفی هست. اما به لحاظ نحوه و شیوه ارتباطات تعاملی و انسانی به نظر می رسد زنان به شیوه کندوکاو محور نزدیکترند. مثلا پژوهش نشان داده که طبق نتایج آزمون پیزا، روش های آموزش کندوکاو محور برای دانش آموزان دختر موثرتر و کارآمدتر بوده و باعث شده که انگیزه های علمی آنها رشد کند.
سطح 4 عمومی: در گفتمان ترویجی: سواد رسانه ای، آموزش اصول ارتباطات انسانی، سازمانی و ... .
در گفتمان قوم گرایانه: اثر معرفت و دانش عامه بر علم (مردم چگونه به دانش اعتماد می کنند و آن را معتبر دانسته و به کار می گیرند) درواقع هیچ تعاملی بین متخصصان ارتباطات با مردم از این حیث برقرار نشده است.
در رویکرد انتقادی، نقش مهم در مشارکت برای رسیدن به تفاهم داشته اند: محققان ارتباطات، تاثیر رسانه ها بر وضعیت جنسیتی جامعه، کلیشهها و سوگیریهای جنسیتی را نشان می دهند. گنجاندن بعد جنسیت در همه مطالعات ارتباطات و رسانه به دلیل سهم آن در مطالعه ایدئولوژی، اخلاق و تعادل در رسانه بسیار مطلوب است. حضور فراگیر سوگیری جنسیتی در متون رسانه ای جمعی از جمله اخبار جریان اصلی و برنامه های تلویزیونی. توجه به بعد جنسیت در پژوهش های ارتباطاتی اثر اجتماعی دارد. زیرا موجب افزایش سواد و درک مردم، جاهای بروز این وضعیت ها ، تربیت نسل جید، پیشگیری و مقابله می شود.از سوی دیگر، رسانه ها وضعیت گفتمان ها در جامعه را نشان می دهند و تحلیل محتواهای رسانه ای وضعیت تفاوت جنسیتی در جامعه را برملا می کند. موجب آگاهی جمعی می شود.
(4)
با توجه به این که زنان بیش از مردان از مشاغل تحقیقاتی کنار میروند یا کنار گذاشته می شوند، در نتیجه آنها نمی توانند در موقعیتهای پیشرو حضور داشته باشند. استعدادهای جامعه از دست می رود و تنوع در محل کار ایجاد نمی شود که هر یک تهدیدی بالقوه برای انجام تحقیقات سطح بالاست. بسیاری از مطالعات نشان دادهاند که نابرابریهای جنسیتی بر نتایج تحقیقات در مقیاس بزرگ تأثیر گذاشته است، به ویژه (اما نه تنها) در علوم زیستی، که هنوز اغلب زنان را در طراحی تحقیقات نادیده میگیرند. در نتیجه، درمان های پزشکی برای زنان کمتر از مردان مبتنی بر شواهد است. 79% از مطالعاتی که در ژورنال درد pain در ده سال گذشته منتشر شده است، فقط مردان را شامل میشود، تنها 8% از مطالعات فقط بر روی زنان و 4% دیگر به صراحت برای آزمایش تفاوتهای جنسی طراحی شدهاند (بقیه مشخص نشده است. مشکل مشابهی در تحقیقات ایدز وجود دارد، جایی که اکثر کارآزماییهای بالینی تصادفیسازی شده بر روی مردان انجام میشود. در صورت لزوم، مطالعات بالینی و اپیدمیولوژیک باید تجزیه و تحلیل شود تا ببینیم آیا تأثیر جنسیت یا هر یک از گروههای قومی اصلی وجود دارد یا خیر.
در دانشگاه استنفورد گروهی از پژوهشگران روی gendered innovation در حوزه های علوم، سلامت و پزشکی، مهندسی و محیط زیست کار می کنند: اثرات متفاوت دارو ها بر دو جنس، طراحی صندلی خودرو ها براساس قد دو جنس یا حتی مردان کوتاه قامت باید متفاوت باشد/ در طراحی شهر به عبور و مرور معلولان توجه نمی شود . در دانشگاه استنفورد به این نتیجه رسیده اند که اینها ناشی از پژوهش های غلط هستند. پژوهش هایی که به جنسیت بی توجه بوده اند. هدف نوآوری های جنسیتی این است که تحقیقات بیشتر به نیازهای کل جامعه پاسخ دهد. هدف آنها ایجاد برتری جنسیتی در تحقیقات از طریق ایجاد جوامع علمی فراگیر است که در آن مردان و زنان به طور مساوی در تمام سطوح تصمیم گیری، سیاست گذاری و تعریف و انجام تحقیقات مشارکت داشته باشند. در میان محققان تازه کار، تفاوت جنسیت تاثیر ناچیز یا هیچ بر عملکرد performanceآنها دارد. Peter van den Besselaar and Ulf Sandström پس از دوره 10 ساله، بهرهوری محققان مرد سریعتر از محققین زن رشد کرده
(5)
چهار مشکل اصلی زنان در آکادمی: تعداد زنان در سطح حرفه ای کمتر است و در سطح حرفه ای هم تعداد زنان در سطوح بالای حرفه ای خیلی کمتر است. ثانیاً، زنانی که در یک حرفه آکادمیک پیشرفت می کنند ممکن است با سوگیری (غیر) آگاهانه در برابر صلاحیت های خود به عنوان محققان عالی مواجه شوند. ثالثاً، ملاحظات مالی مانند شکاف دستمزد جنسیتی وجود دارد که خود را در دانشگاه نمایان می کند، همانطور که در سایر بخش های کار نشان می دهد. توجه به این نکته ضروری است که در مجموع، زنان بودجه کمتری به عنوان کمک هزینه های تحقیقاتی دریافت می کنند. چهارم، فقدان بعد جنسیتی مناسب در طراحی، اجرا و سازماندهی پژوهش است.
سه راهبرد استراتژیک برای برابری جنسیتی در دانشگاه ها و موسسات علمی:
اصلاح تعداد: افزایش مشارکت زنان و گروه های کم بازنمایی شده
اصلاح نهاد: ایجاد برابری همه شمول در مشاغل از طریق تغییرات ساختاری در سطح سازمان
اصلاح دانش یا نوآوری مبتنی بر جنسیت: ادغام تحلیل های جنس و جنسیت در پژوهش.
ادامه این روند با توجه به موقعیت جهان سومی ایران، برای زنان مضرتر است.
برای مشاهده فیلم نشست اینجا کلیک کنید.
نظر شما :