صد مفهوم ارتباطی:
علوم شناختی
علوم شناختی
Cognitive Science
هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و ارتباطات
zahraojagh1979@gmail.com
چیستی و تاریخچه علوم شناختی
علوم شناختی مطالعه ذهن است و یک فیلد بین رشته ای است که شامل روانشناسی، فلسفه، علوم کامپیوتر، آموزش، علوم اعصاب، انسان شناسی و زبان شناسی می شود. ریشه های فکری این رشته را می توان در دهه 1950 ردیابی کرد، زمانی که محققان برای اولین بار شروع به استفاده از نمایش های شکلی ریاضی و ساختارهای محاسباتی برای مدل سازی نظریه های ذهن کردند. علوم شناختی در اواخر دهه 1970 به یک رشته دا "رسمی" تبدیل شد. در سال 1976 اولین شماره مجله Cognitive Science چاپ شد و اولین جلسه انجمن علوم شناختی در سال 1979 تشکیل شد.
به گفته تاگارد (1996، 5)، "علوم شناختی بر آن است که افراد رویه های ذهنی دارند که بر روی بازنمایی های ذهنی هنگام تولید فکر و کنش عمل می کنند." آنچه محققان را در رشتههای مختلف مشارکتکننده پیوند میدهد، این تصور است که فرآیندهایی که در طول شناخت اتفاق میافتند را میتوان بهطور انتزاعی توسط نوعی بازنمایی نشان داد. ماهیت این بازنمایی بستگی به رشته دارد. به عنوان مثال، فیلسوفان بر منطق شکلی تکیه می کنند، محققان هوش مصنوعی از کد کامپیوتری استفاده می کنند، عصب شناسان، ساختار بیولوژیکی را به کار می برند، و روانشناسان شناختی اغلب از تجزیه و تحلیل های آماری برای تطبیق داده های حاصل از آزمایش استفاده می کنند. دانشمندان علوم شناختی با ساختن ساختارهای مبتنی بر نظریه و آزمایش تجربی فرآیندهای شناختی تلاش می کنند تا درک درباره ذهن را افزایش دهند و همچنین سیستمهایی ایجاد کنند که قادر به درک، پیشبینی و ایجاد اندیشه و کنش انسانی باشند. این تلاش ها همگی در راستای پیش بینی پذیر کردن فکر و رفتار آدمی هستند.
علوم شناختی و ارتباطات و رسانه ها
حوزههای ارتباطی و علوم شناختی از نظر تاریخچه و سازماندهی، ویژگیهای مشترک بسیاری دارند. یکی از اصلیترین نهادهای حرفهای حوزه ارتباطات، یعنی انجمن بینالمللی ارتباطات[1]، در همان زمانی (1950) تشکیل شد که بسیاری از کارها در علوم شناختی آغاز شد. مانند علوم شناختی، ارتباطات نیز حوزه یا فیلد جدیدی است که در تعدادی از رشته های مرتبط مانند روانشناسی، جامعه شناسی، علوم سیاسی، زبان شناسی، روزنامه نگاری، مردم شناسی و اقتصاد ریشه دارد. بنابراین، نه تنها هر دو حوزه بین رشته ای هستند بلکه زمینه های فرعی مشابهی هم دارند. در سرتاسر جهان، بخشهای (دپارتمان های) علوم شناختی و ارتباطات دارند رواج پیدا می کنند. شباهت بین این دو حوزه کاملاً آشکار است. تعدادی از پژوهشگرانی که در دپارتمان های ارتباطات تدریس و تحقیق می کنند، در علوم شناختی آموزش دیده اند و برعکس. علاوه بر این، در حالی که به ندرت در کتاب های درسی به عنوان یک زیر شاخه ذکر شده است، بسیاری موافق هستند که ارتباطات یکی از زیر شاخه های مرتبط در علوم شناختی است. به عنوان مثال، هنگام مقایسه یکی از کتاب های درسی محبوب در ارتباطات (گریفین 2003) با یکی از کتاب های درسی پرکاربرد در شناخت (مدین و همکاران 2001)، به این نکته توجه می شود که در صفحات ابتدایی هر دو کتاب، به اثر کلاسیک کلود شانون درباره پردازش اطلاعات پرداخته شده است. البته، تفاوتهای بینالمللی و فرهنگی در استفاده از کتابهای درسی و تلاقی بین این دو حوزه وجود دارد، اما در کل این رابطه قوی است.
کریگ[2] (1978) از جمله اولین محققان ارتباطات بود که به صراحت به همپوشانی عملی و نظری بین این دو حوزه اشاره کرد. بعداً کریگ (1999) سایبرنتیک را که رویکردی مبتنی بر علم شناختی است، به عنوان یکی از هفت «سنت» حوزه ارتباطات به رسمیت شناخت. به گفته کریگ، سایبرنتیک «به تشابهات شگفتانگیز بین سیستمهای زنده و غیرزنده اشاره میکند، باورهای رایج در مورد اهمیت آگاهی و احساس را به چالش میکشد و تمایزات معمول بین ذهن و ماده، شکل و محتوا، امر واقعی و مصنوعی را زیر سؤال میبرد» (1999: 141). او استدلال کرد که نظریه ارتباطات مدرن با آثار شانون، فون نویمان و تورینگ تکامل یافته است. دانشمندان علوم شناختی از همین دانشمندان به عنوان پایه و اساس توسعه رشته خود یاد می کنند. از دیدگاه سایبرنتیک، ارتباطات به عنوان پردازش اطلاعات یا ارزیابی ورودی به منظور تولید خروجی تعریف می شود.
یکی از ثمربخش ترین راه های مقایسه این دو حوزه ممکن است این باشد که ارتباطات را به عنوان یک نسخه کلان[3] علوم شناختی در نظر بگیریم. دانشمندان علوم شناختی برای به دست آوردن بینشی در مورد ساختار زیربنایی ذهن، مدل هایی از رفتار انسان ایجاد می کنند. برای این منظور، آنها اغلب نحوه تعامل یک فرد با مجموعه ای از اطلاعات یا محرک ها را مطالعه می کنند. به طور مشابه، محققان ارتباطات، تبادل اطلاعات بین مردم را بررسی می کنند تا درکی از ساختار تعامل انسانی ارائه دهند. در ارتباطات، محققان نحوه تعامل افراد با دیگران را به صورت چهره به چهره و همچنین از طریق فناوری های رسانه ای و مصنوعات فرهنگی مطالعه می کنند. از منظر علوم شناختی، می توان گفت که تحقیقات ارتباطی از مدلی استفاده می کند که دانشمندان شناختی برای یک فرد در تعامل با اطلاعات اعمال می کنند و آن مدل را به تعامل بین افراد متعدد و جامعه منتقل می کنند. این رابطه خرد/کلان بین دو رشته را می توان با مقایسه نمونه های موردی اثر استروپ[4] از علوم شناختی با مفهوم همزمانی تعاملی از ارتباطات نشان داد.
اثر استروپ (استروپ 1935) یک پارادایم کلاسیک در روانشناسی در نظر گرفته میشود و به تاخیر در زمان واکنس بین محرک های متجانس و نامتجانس است. مثلا اگر بین نام یک رنگ و رنگ ماده ای که روی آن چاپ شده ناهماهنگی وجود داشته باشد، هنگامیکه از شما خواسته می شود رنگ کلمه را بگویید، زمان بیشتری طول می کشد و اگر رنگ جوهر با نام رنگ و رنگ لوحی که بر آن نوشته شده، متفاوت باشد احتمال خطا بیشتر است. این مدل نظری همچنان حجم زیادی از مطالعات در علوم شناختی، از جمله زبانشناسی، روانشناسی، علوم اعصاب و هوش مصنوعی را هدایت میکند. با مطالعه این که چگونه افراد، انواع مختلف اطلاعات با تضاد نشانه ای صریح را پردازش می کنند، می توان درسهای کلی تری از نحوه ساختار مغز و ذهن آموخت.
همزمانی تعاملی[5] (Kendon 1970) به این ایده اشاره دارد که ارتباط موفقیت آمیز بین چندین طرف به استفاده همزمان و هماهنگ آنها از چندین کانال بستگی دارد. یک یافته کلیدی این است که تعامل تنها زمانی موفق می شود که نشانه های کلامی و غیرکلامی هم در یک گوینده (یعنی نشانه های کلامی گوینده نباید با نشانه های غیرکلامی او در تضاد باشد) و هم در بین گویندگان (یعنی نشانه های کلامی و کلامی بین دو گوینده باید با هم هماهنگ باشد) هماهنگ و همزمان (سینک) باشند. با در نظر گرفتن پارادایم کلی «نشانه-تضاد[6]» منتج از اثر استروپ، محققان ارتباطات در مورد نحوه تعامل افراد با یکدیگر اطلاعات بیشتری کسب کردهاند. پارادایم تضاد نشانه ای برای مطالعات فرآیندهای تعامل اجتماعی، هم تعامل رو در رو (بورگون[7] و همکاران 1995) و هم اشکال تعاملی با واسطه (Capella & Pelachaud 2002; Lee & Nass 2004; Bailenson et al. 2005) استفاده شده است.
در مجموع، علوم شناختی تلاش میکند تا مدلهایی از نحوه پردازش اطلاعات توسط ذهن را فرموله کند، در حالی که تحقیقات ارتباطی تلاش میکنند مدلهایی از نحوه جریان اطلاعات بین مردم، فرهنگ و جامعه را فرموله کنند. پارادایم تضاد نشانه ای، این تمایز خرد/کلان در دو حوزه میان رشته ای را نشان می دهد.
دلالت برای تحقیقات ارتباطی
علوم شناختی میتواند درک کلی ما از فرآیندهای روانشناختی درباره تولید و تفسیر پیامها را غنیتر کند. پدیده هایی که معمولاً توسط محققان ارتباطات مورد توجه قرار میگیرند، به رویکردهای شناختی هم میپردازند، از جمله اسکریپتهای بین فردی، زمینه چینی، قابلیت دسترسی به نگرش، الگوهای گفتمان، تعامل انسان و رایانه، و پاسخها به محرکهای رسانهای مانند آنچه در ابتدا توسط آلبرت بندورا (1986) تحت عنوان نظریه شناختی اجتماعی طرح شده است. هر یک از این حوزه های تحقیق می توانند از تبادل رویکردهای روش شناختی و دیدگاه های نظری بهره مند شوند. ترکیبی از سطوح خرد و کلان تجزیه و تحلیل، درک بیشتر و جامعتری از ارتباطات و رابطه بین شناخت و رفتار انسان ارائه میدهد.
موضوعات کلی مطالعه در علوم شناختی و ارتباطات:
راهبردهای شناختی: دریافت، انتخاب، تفصیل، حافظه و بازیابی اطلاعات.
محتوای ذهنی: بازنمایی ها و تصاویر ذهنی، عقاید، باورها، کلیشه ها و تعصبات، رفتارها.
استراتژی ها و مشکلات مربوط به تعامل ارتباطی: روابط بین فردی و گروهی، معامله و تعارض، نظریه های گفتگو و داستان، رسانه های جمعی، نفوذ اقناع گر، ارتباطات و شبکه.
تجزیه و تحلیل شبکه های اجتماعی و اقتصاد رفتاری: ساختار و تکامل گروه ها و سازمان های چند لایه، مشوق ها و رویه ها در تشکیل گروه و ایجاد پیوند.
روش شناسی های خاص:
تحلیل رفتاری و آزمایشی
اقتصاد سنجی فضایی رابطه ای[8]
دینامیک شبکه ها: ساختار و تکامل
آزمایشات میدانی و روشهای شبه تجربی
تحلیل شبکه های اجتماعی و شبکه های نوآوری
پرسش اصلی
علوم شناختی مطالعه بین رشته ای فرآیندهای آگاهی در گسترده ترین معنای آن است و در حوزه رسانه ها تلاش می کند به این سوال پاسخ دهد: چگونه می توانیم فرآیندهای شناختی مرتبط با مصرف رسانه ای گسترده افراد در جامعه مدرن را درک کنیم؟
دوره های تحصیلی
دوره کارشناسی ارشد این رشته تحت عنوان شناخت و ارتباطات (دانشگاه کپنهاگ، دانشگاه تیلبورگ)، علوم شناختی و نظریه ارتباطات (دانشگاه مسینا)، و دوره دکتری تحت عنوان ارتباطات و علوم شناختی در دپارتمان ارتباطات دانشگاه یوسی سن دیه گو تدریس می شود.
منابع:
Bailenson, J. N., Beall, A. C., Blascovich, J., Loomis, J., & Turk, M. (2005). Transformed social interaction, augmented gaze, and social influence in immersive virtual environments. Human Communication Research, 31, 511–537.
Bandura, A. (1986). Social foundations of thought and action: A social cognitive theory. Englewood Cliffs, NJ: Prentice Hall.
Burgoon, J. K., Stern, L. A., & Dillman, L. (1995). Interpersonal adaptation: Dyadic interaction patterns. New York: Cambridge University Press.
Cappella, J. N., & Pelachaud, C. (2002). Rules for responsive robots: Using human interactions to build virtual interactions. In A. L. Vangelisti, H. T. Reis, & M. Chen, Xiaozhu and Zhang, Fang (2019), Evaluation of News Communication Effect Based on Cognitive Neuroscience, Transl Neurosci. 2019; 10: 31–36.
Craig, R. T. (1978). Cognitive science: A new approach to cognition, language, and communication. Quarterly Journal of Speech, 64, 439–467.
Craig, R. T. (1999). Communication theory as a field. Communication Theory, 9(2), 119 –161.
Griffin, E. (2003). A First Look at Communication Theory, 5th edn. New York: McGraw-Hill.
Kendon, A. (1970). Movement coordination in social interaction: Some examples described. Acta Psychologica, 32(2), 101–125.
Lee, K. M., & Nass, C. (2004). The multiple source effect and synthesized speech: Doublydisembodied language as a conceptual framework. Human Communication Research, 30(2), 182–207.
Medin, D. L., Ross, B. H., & Markman, A. B. (2001). Cognitive Psychology, 3rd. edn. Austin, TX: Harcourt.
Stroop, J. R. (1935). Studies of interference in serial verbal reactions. Journal of Experimental Psychology, 12, 643 – 662.
Thagard, P. (1996). Mind: Introduction to Cognitive Science. Cambridge, MA: MIT Press.
نظر شما :