نقد جغرافیایی به مثابه رویکردی در مطالعه جغرافیای فرهنگی شهر
دکتر احمد شاکری عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در نشست هفته پژوهش پژوهشکده مطالعات فرهنگی و ارتباطات به ارائه گزارشی از پژوهش انجام شده پرداختن و با بیان پایه های نظری نظریه ژئوکریتیک که به نقد جغرافیایی در ایران مشهور شده است، این پژوهش را از جمله پژوهش های حوزه مطالعات بازنمایی و مطالعات خوانشی توصیف کرد که در پژوهش های آتی به مساله ارتباطات شهری از منظرهای دیگر پرداخته خواهد شد.
وی با بیان پیشینه اندک پژوهشهای انجام شده در این حوزه در کشورمان، به روند دگردیسی نظریه ارائه شده توسط برتران وستفالدر بازه زمانی بیست ساله از زمان پیدایش تا انتشار کتاب «بینهایت فرهنگی» پرداخت. به اعتقاد شاکری، ژئوکریتیک را میتوان یک رویکرد نقادانه در نظر گرفت که دربردارنده مطالعه انواع فضاهامیشود. برتران وستفال مفهوم ژئوکریتیک را در چند اثر خود به تفصیل شرح داده و رابرت تالی نیز معتقد است که ژئوکریتیک گونهای تحلیل و نقشهبرداری ادبی است. بر همین اساس، این رویکرد ازجمله رویکردهای نوین در مطالعات تطبیقی و میانرشتهای است که در یک منظر، بخشی از آن به بررسی پیوند میان ادبیات و فضا و جهان انسانی و سپس در امتداد مطالعات شهری به بازنمایی فضاهای شهری از دیدگاههای مختلف میپردازد و از منظری دیگر، خواهان رویکردی انسانی به شکلدهی فضاهای شهری و فرهنگسازی برای زیستن همدلانه و اخلاقی شهروندان در کنار یکدیگر است.
هر چنددگرگونی مفهوم فضا و جغرافیا در دوران پسااستعماری، وقوع جنگهای جهانی اول و دوم و اتفاقات پسازآن و دگرگونیهای علمی در حوزه جغرافیاموجب پیدایش این رویکرد شده است اما در فاصله نظریه زمان ـ فضا میخائیلباختین در سال 1940 تا نظریه ژئوکریتیک برتران وستفال در سال 2000، نظریهپردازان مختلفی همچون گاستونباشلار (بوطیقای فضا)،موریسبلانشو(فضایادبی)،ژرژپوله(فضایپروستی)، یوریلوتمان(سپهرنشانهای)، میشلکولو (افق انتظار) و هومی بابا (فضای سوم) به مفهومپردازی در حوزه جغرافیاپرداختهاند. آخرین نظریه مربوط به آرای برتران وستفال، استاد دانشگاه لیموژ فرانسه در کتاب ژئوکریتیک: واقعیت، تخیل و فضا بود که به عنوان نخستین مرحله از نظریههای در امتدادژئوکریتیک، اینرویکرد را به علت شباهتهایی که با بعضی از وجوه فلسفه، روانکاوی، جغرافیای انسانی، مردمشناسی، جامعهشناسی و علوم سیاسی دارد، رویکردی میان رشتهای میداندکتاب دوم وستفال با عنوان ژئوکریتیک: واقعیت، تخیل و فضا23که در سال 2007 توسط انتشارات دانشگاه لیموژ منتشر شده، از منابع مهم در رویکرد ژئوکریتیک است. بر اساس این نقد، بهمنظورخوانش انسانی از یک متن، لازم است مطالعه اثر از نگاه تک ساحتی آغاز شده و به بازنماییهای متکثر و متفاوت از آن بیانجامد. وی در تعریف خود از انواع فضاهای موجود، به تمایزآنهااز یکدیگر پرداخته و سه مفهوم نظری فضا ـ زمانییت، مرزشکنیو ارجاعی تبهعنوان پایههای مفهوم یاین نظریه به شمار میروند. وستفال در کناراین اصول مفهومی چند مفهوم دیگر ازجمله چند کانونی، چند حسی، لایهنگاری و بینامتنیت که به فهم بهتر نظریه ژئوکریتیک کمک میکند، مطرح کرده است. بر اساس سه مفهوم نظری و چهار اصل پایهای، وستفال نقد را بر دودسته تقسیم میکند: «خودمحور» و «دیگری محور». او معتقد است فضای انسانی حاصل برآیند میان «خود» و «دیگری»است و بشر از رهگذر این برهمکنش به درک اهمیت اجتماع میرسد. تفاوت میان ژئوکریتیکوستفالی با دیگر نمونههای پیش از خود در همین حضور پررنگ «دیگری» است. وی در حقیقت به کمک جغرافیا و جبر جغرافیایی نوعی واقعگرایی را وارد نقد میکند که ارجاعیت بیرونی در آن اهمیت فراوانی دارد. در همین راستا، به اعتقاد وستفال دو نوع رابطه میان واقعیت فضا و بازنمایی آن میتواند وجود داشته باشد: در حالت اول بازنمایی، تصویری واقعی را به نشان میدهد و در حالت دوم بازنمایی میکوشد چیزی خلاف واقعیت را به خواننده نشان دهد. در حالت اول که بازنمایی واقعی است، دنیای روایت کاملاً حقیقی است و احتمال تناقض میان تصویر و بازنمایی به کمترین حد ممکن کاهش مییابد؛ در حالیکه در بازنمایی خلاف واقعیت به اعتقاد وستفال با شگردهایی چون ترکیب چند فضا با یکدیگر،غیرواقعی جلوه دادن فضای واقعی، اختلال در بافتزمانی و گنجاندن صورت میپذیرد.
وی در ادامه به بیان نمونههایی از دو رمان «رهش» اثر رضا امیرخانی و «استانبول» اثر اورهان پاموک پرداخت و به کارکرد عناصر شکل دهنده جغرافیای فرهنگی شهر به منظور تبیین مفهوم ارتباط شهروندان به عنوان کنشگران شبکه های ارتباطی شهر پرداخت. در همین راستا مباحثی نظیر از خانه تا شهر و از شهر تا آرمان شهر و همچنین زیست چند فرهنگی در شهر در این حوزه مطرح شد.
نظر شما :