درک متروپل برای گذار از غم، هرج و مرج و نسیان به آگاهی و اقدام
رابطه حوادث و مسئولیت از دو منظر قابل توجهند: (1) از سوی مسئولین و ضرورت پاسخگویی بهنگام آنها به چرایی اتفاق رخ داده؛ سهیم شدن در غم مردم؛ اقدام عملی برای کاستن از رنج و آلام آسیب دیدگان؛ و تلاش برای بازنگری کلی در راستای پیشگیری از تکرار چنین وقایعی. (2) از سوی عموم مردم و از منظر سواد علمی مدنی ـ به ویژه در جوامعی که بحران پشت بحران رخ می دهد و احتمال اقدام اساسی جهت کاستن از تکرار و شدت بحرانها چندان نیست ـ برای شکل دادن به مطالباتی در جهت واداشتن حاکمیت و مسئولان به سخت گیری در رعایت مقررات و استانداردها یا اصلاح و بازنگری در قوانین و آیین نامه ها.
وقوع حادثهای چون متروپل آبادان بازتابی از سوداگری، نقش قوانین و مقررات، و رانت خواری های رایج در حوزه مسکن و ساخت و ساز است. سال هاست که نشانه های فساد در رسانه های مختلف منعکس می شوند. سالهاست که افکار عمومی نه صرفا از عدم امنیت فیزیکی و سازهای منازل مسکونیشان میگویند بلکه اخیرا نقض حریم خصوصی و فقدان امنیت روانی همسایه ها در این سازه ها موضوع گفتگوست. بی توجهی به آنچه رسانه های مورد اشاره قرار داده اند و دغدغه های افکار عمومی وقوع چنین فجایع تاسف باری را رقم زدند که رشتهای دیگر از سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی را گسست.این در حالی است که از تزلزل در بنیان خانواده ها و تامین مسکن به عنوان دغدغه های حاکمیتی یاد میشود. ضمن اینکه فاصله زیاد بین توان اقتصادی مردم تا خرید خانه و یک سازه اپارتمانی کوچک به قدری زیاد شده و نوسانات قیمتی و تورم به حدی شدید شده که آدمها به محض رسیدن به نقطه خرید یک واحد آپارتمان و برآوردن یکی از حداقل نیازهای بنیانی زندگی شان بدون توجه به مسائل پیرامونی مسکن، خرید را انجام میدهند. این فراموشی توام با لذت خانه دار شدن ادامه دارد تا این که حادثه ای چون متروپل آبادان یا پلاسکو تهران یا اخبار مشابه و نه اینقدر فراگیر تخریب سازه ها، پایه های اطمینان و اعتماد به چاردیواریشان را دچار تردید می سازد.
در حالیکه ما به عنوان شهروندان میتوانستیم حداقل ضمن تاب آوری همه مسائل روزمره، به نقش مدنی و مسئولیت اجتماعی خود هم واقف باشیم و مطالبات درستی مبنی بر ساخت سازههای ایمن اعم از تجاری و مسکونی را از مجاری مدنی . قانونی ارائه و پیگیری کنیم. ریزش متروپل، آوار غم، بی قانونی و فساد بر سر ایران است. همانطور که پلاسکو بود؛ همانطور که تصادفات جادهای هستند؛ همانطور که آلودگی هوا هست. فریاد خشم، ناسزاگویی، مقصریابی، اتهامزنی و هرچ و مرج مراحل ابتدایی فرایند فراموشی بحران هستند. فکر نکنیم اطلاع رسانی مستمر در شبکه های اجتماعی یا هر رسانه دیگری درباره خطر کافی است. مطالعات نشان داده اند بین اطلاع رسانی درباره خطر و ادراک آن رابط های به شکل یوی انگلیسی (U) برعکس وجود دارد یعنی: اطلاع رسانی فقط تا اندازهای موجب میشود مخاطبان خطر را بفهمند و درک کنند که چرا و چگونه پدید آمده است. اما تا زمانیکه این درک به چنین پرسشی منتهی نشود که برای عدم تکرار چنین خطراتی چه باید کرد، هنوز درک در مرحله احساسی است و به مرحله شناختی نرسیده است. از این رو، اطلاع رسانی بیشتر چون مخاطبان را در دام احساسات گرفتار میکند، به مرور با خسته شدن مخاطب برعکس عمل میکند و آدمها به جای کنش یا اقدام به فراموشی مبادرت می ورزند.
پادتن این نسیان، شکل دادن هسته های مطالبات عمومی است که البته نیازمند سواد حقوقی هم هست. حادثه اخیر، نمونهای از خطری است که همین نزدیکی است؛ اگر درون سازههایی باشیم که سازندگانشان استانداردها را نقش کرده و قوانین را دور زده باشند. شکل دادن به مطالبه «سازه استاندارد» میتواند این بار از ورود به فاز فراموشی رهایمان سازد و رضایت عمومی را افزایش دهد. ایجاد چنین مطالبات و پویشهایی برای همه سودمند است. و نکته آخر این که یکی از عوامل موفقیت پویشهای عمومی، ایجاد آنها در زمان مناسب است: همیشه «اکنون» زمان مناسبی برای گذر از نسیان به اقدام است. از دست دادن این ابتکار عمل موجب تصمیمگیری هایی تکراری میشود که در بهترین حالت فقط بازماندگان حوادث را از امتیازاتی برخوردار میکند که برعکس عمل کردهاند و سرعت کاهش سرمایه اجتماعی را بیشتر کردهاند. ابتکار عمل به موقع و درست برای گذار از نسیان به اقدام میتواند شقایق رسته از خون عزیزانی باشد که ناخواسته فدای سوداگری و منفعت طلبی خودخواهانه خودشیفتگان شده اند.
نظر شما :