گفتوگو در خانواده؛ قربانی مسئولیتهای اقتصادی خانوار
منصور ساعی
خانواده کانون طبیعی ارتباطات انسانی و گفتوگوی بین نسل والدین و فرزندان است. شواهد نشان میدهد که یکی از چالشهای مهم در خانواده ایرانی کاهش و فقدان ارتباطات گفتوگومحور است. بدینسان که والدین و فرزندان نوجوان وقت و انرژی کمتری برای گفتوگوهای طولانی، همدلانه و مبتنی بر پذیرش و احترام به دیگری با هدف به اشتراکگذاری نظرات و تبادل باورها و ارزشها، احساسات و عواطف و آروزها و برنامههای آینده صرف میکنند. درواقع میتوان گفت که گفتوگوی بیننسلی کاهش یافته یا دچار اختلال شده است. از مهمترین عوامل تهدیدکننده گفتوگوی بیننسلی در خانواده ایرانی، مقوله «مسئولیتهای اقتصادی و اجتماعی خانواده» است که از بیرون از خانواده بر خانواده تحمیل میشود که این شرایط شامل سه مؤلفه مهم «اثر وضعیت عینی تأمین هزینههای اقتصادی و معیشت خانوار»، «انتقال مسئولیت نهادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به خانواده» و «مبارزه والدین برای جبران ناکارآمدی نهادهای بیرونی» است.
خانه و خانواده دارای کارکردهای جامعهپذیری، برقراری ارتباطات، مبادله تجربهها و معناها و آرزوها و تربیت و نظایر آن است که به دلیل هژمونی شرایط مادی و تلاش والدین برای تأمین نیازها و خواستهها و انتظارات فرزندان این کارکردها دچار اختلال شده است. برای همین است که وقتی به پدر و مادر آموزش شیوه برقراری ارتباطات و گفتوگو یاد میدهیم، اثر نمیکند. یک دلیلش آن است که شرایط مادی اقتضا نمیکند که گفتوگویی شکل بگیرد. اصولا فرصت و انرژی و طاقتی برای گفتوگو نمیماند. شرایط مادی و عینی زندگی به کاهش فضای مشترک و فعالیت ارتباطی مشترک میانجامد.
پدری که صبح فرزندش در خواب است، سر کار میرود و شب خسته به منزل میآید و حوصله صحبت ندارد، چقدر میخواهد یا میتواند برای فرزندش وقت بگذارد؟ فرصتهای ارتباطی بسیار کم است و این تقسیمبندی معمول 8-8-8 یعنی هشت ساعت تفریح و با خانواده بودن، هشت ساعت کار و هشت ساعت خواب، امروزه به 12 تا 16 ساعت کار و هشت تا 10 ساعت خواب و خانواده تقسیم شده که عملا جای چندانی برای تعامل و فرصت ارتباطات با اعضای خانواده باقی نمیگذارد. فرصتهای ارتباطات و گفتوگوی اعضای یک خانواده، زمانها یا رویدادها یا برنامههایی فراغتی است که اعضای یک خانواده طی آن امکان تعامل و ارتباطات انسانی میانفردی پیدا میکنند. اثر تأمین معیشت و اقتصاد خانواده بر روابط و تعاملات اعضای خانواده بسیار مهم است. زیرا اگر در یک خانواده پدر روزی 16 ساعت و مادر هم چندین ساعت بیرون از خانواده کار کند، خیلی فرصتی برای گفتوگو باقی نمیماند. درواقع به دلیل شرایط بد اقتصادی، در طول تمام روز والدین هر دو سر کار هستند و فرزندانها کنار والدین نیستند و بچهها در مهد کودک و مدرسه بزرگ و جامعهپذیر میشوند و افراد خانواده خیلی کم کنار هم هستند و زمانی هم که باشند، خسته هستند و انرژیشان ته کشیده و کمتر ارتباط و تعامل برقرار میکنند.
وقتی دولت و نهادهای اقتصادی و اجتماعی مسئولیت خود را بهدرستی انجام نمیدهند، خانواده مجبور به جبران آن کوتاهیها میشود. الان خیل عظیم نسل جوان تحصیلکرده اما بیکار و ازدواجنکرده در بیشتر خانوادههای ایرانی وجود دارند که همین بیکاری و عدم ازدواج موجب طولانیشدن دوره ماندگاری فرزندان در خانواده شده است. حضور طولانیمدت خود همین نسل جوانی که بر اثر بیکاری، احساس مفیدبودن و اثربخشی نمیکند، تنش و چالش ارتباطی درست میکند و میزان پرخاشگری و بحران ارتباطی در خانواده را افزایش میدهد. اقتصاد ما نمیتواند برای جوان 25-30 ساله شغلی را مهیا کند، جوانان تا 40سالگی هم مجبورند وابسته به خانواده بمانند و والدین با همان حقوق ناچیز بازنشستگی یا تلاش برای یافتن شغل دوم، بچهها را حمایت میکنند. حتی وقتی فرزندان ازدواج میکنند، این درآمدها و اجارهخانهها کفاف زندگیشان را نمیکند، کماکان خانواده با تحمل فشار فزاینده تورم و بیثباتی اقتصادی، با حمایتهای خود، ناکارآمدی سایر نهادها را جبران میکنند. تحت تأثیر مسئولیت سنگین خانواده در پاسخگویی به همه نیازها و آرزومندیها، والدین هم زیر فشارها کم میآورند و کمکم میبُرند و خسته میشوند. این مشکلات اقتصادی خانوادهها را به بحرانهایی رسانده که فروپاشیهای اخلاقی و اختلال اساسی در روابط بین والدین و فرزندان به وجود آورده است. فرزندان و والدین را در برابر هم قرار میدهد و عصیان نسلی را شکل میدهد. درواقع ناکارآمدی نهادی سیاسی و اقتصادی بار تحملناپذیری بر شانه خانواده میگذارد، از تأمین مخارج تحصیل، درمان و حتی مخارج روزمره آنهم در حضور یک تورم تازنده و مهارنشده و مهمتر یک بیکاری گسترده، جوانان بهجای آنکه از خانواده خروج کنند با تنشهای اضطرابی به ناچار بیشتر به سمت خانواده بازمیگردند و پدران و مادران چون آموزش چگونگی برخورد با این وضعیت را ندیدند و اصلا نباید دیده باشند، هم خود از تناقصهای نسلی حیرتزده و آشفته میشوند و هم ناخواسته چارچوب خانوادهها را بدل به سیکل معیوب تنش و دلجویی بیپایان میکنند. این مرافعهها انرژی و خلاقیت آنها را برای حل مشکلات در کلیت جامعه میگیرند. هرچقدر بنیان خانوادهها به خاطر زلزله و بحرانهایی از این دست، سستتر و لرزانتر میشود، خانواده بهعنوان کانون عاطفی حمایتگر از هم میپاشد. نهادهای مدرن سیاسی و اقتصادی ایران دچار بحران هستند و نمیتوانند خودشان کاری انجام دهند و این وظایف خود را به نهاد خانواده تحمیل کردهاند، نهادی که قرار بود کارهای تعامل و تربیت و حمایتهای عاطفی و روانی انجام دهد و دیگر نمیتواند این کار را انجام دهد. اما الان سیاست و اقتصاد با ناکارآمدی فزاینده خود از خانواده میخواهند که جایگزین آنها شود.
درواقع فشارهای خردکننده اقتصادی ناشی از ناامنی، بیاطمینانی، بیثباتی، تورم و بیکاری موجب اختلال در کنشها، فعالیتها و برنامههای ارتباطات خانواده و کاهش انگیزه و توان جسمی و روانی برای شکلگیری بیننسلی و موجب بروز کنشهای خشونتآمیز و روانپریشی و بحران در ارتباطات انسانی خانوادهها میشود. در جامعهای که براساس آمار 60 میلیون از افراد آن زیر خط یا لبه خط فقر قرار دارند و یارانه معیشتی از دولت دریافت میکنند، اقتصاد خانواده نابود است و در چنین شرایطی وقت، انرژی، انگیزه و توانی برای گفتوگو و مشورت و دورهمی در خانواده باقی نمیماند؛ چراکه اقتصاد خانواده تعیینکننده تصمیمگیری و اقدام برای تأمین نیازها و برآوردهساختن آرمانها و برنامههاست. وقتی اقتصاد ضعیف یا بیثبات است و تورم فزایندهای حاکم است، کنشهای ارتباطی در مورد برنامهها و دغدغهها و آرزومندیها هم حذف میشود.
گفتوگو یک بستر اقتصادی باثبات میخواهد حال در خانواده یا در کل جامعه. مثلا با نگاهکردن به تاریخ فرهنگ، در کل دنیا نه فقط ایران، دورههایی که فرهنگ مهم شده، دوره شکوفایی اقتصادی بوده است و وقتی شکوفایی اقتصادی نباشد، فرهنگ میمیرد. گفتوگو مکانیسم و شیوهای برای خلق و مبادله فرهنگ، اندیشه، آرمان و باورهاست. در جامعهای که اینقدر ناامنی و نااطمینانی اقتصادی وجود دارد و معاش خانواده دچار بحران است، نمیشود توقع داشت که در آن خانواده فرایند تولید و مبادله عواطف و افکار درست باشد و گفتوگوی بیننسلی شکل بگیرد و توافق دوطرفه داشته باشند. فضای کلی حاکم بر اقتصاد و معیشت خانوادهها بر جسم و روان اعضای خانواده تأثیر میگذراند. یک اقتصاد پریشان و بینظم، روانرنجوری و پریشانی و عصبانیت و خشونت را در خانواده به ارمغان میآورد. یک انسان مگر چقدر فشارهای اقتصادی را تحمل میکند، یکجایی از کوره درمیرود وقتی نمیتواند پاسخگوی نیازهای اولیه خود باشد. مسئله این است که همانطورکه بحرانهای اقتصادی و اجتماعی، خارج از خانه نمیمانند و از در و پنجره وارد خانه و خانواده میشوند، مسئله اخراج کارگران و بیکاری بیرون خانواده نمیماند و به داخل خانواده میآید. در یک جامعه غرق در مشکلات اقتصادی و اجتماعی، حال و حوصله داشتن برای گفتوگو و تعامل نرمال و بدون تنش بیمعناست.
نظر شما :