گزارشی از سخنرانی دکتر تقی آزاد ارمکی در هفته پژوهش

کارآمدی پژوهش‎های علوم انسانی در موقعیت کنونی جامعه ایران

تعداد بازدید:۲۱۲۶
باید بدانیم کدام مسائل از داخل علم است و کدام‌یک از خارج علم. کدام تجربه از داخل دانشگاه و از جامعه نشات گرفته و کدام دارد از بیرون به ما فشار می‌آورد. پژوهشگاه باید برای خودش پژوهشکده‌های کاربردی داشته باشد. کلیت پژوهشگاه باید به مسائل بنیادی بپردازد و پژوهشکده‌ها به مسائل کاربردی. ما تمام پژوهشگاه را به کاربردی بودن متمایل می‌کنیم. در صورتی که پژوهشگاه اتفاقاً باید کار بنیادی کند. تنها یکی دو بخش و لایه بیرونی آن را باید به کار کاربردی مشغول کنیم. به این معنا که سوالات از بیرون آمده‌ای که مقطعی، فضایی، موجی یا معطوف به یک نیاز است را پاسخ دهد تا سطح اول به مسائل بنیادین برسد.
کارآمدی پژوهش‎های علوم انسانی در موقعیت کنونی جامعه ایران

کارآمدی پژوهشهای علوم انسانی در موقعیت کنونی جامعه ایران

تقی آزاد ارمکی

اختصاصی طرح اعتلا: در روز نخست هفته برنامه پژوهش در پژوهشگاه علوم انسانی، که مصادف با 25 آذرماه بود، دکتر تقی آزاد ارمکی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران سخنرانی خود را با عنوان « کارآمدی پژوهشهای علوم انسانی در موقعیت کنونی جامعه ایران» ارائه کردند که در زیر مشروح سخنان ایشان تقدیم مخاطبان می‌گردد.

نظام اداری و دولت باید حوزه علم را از دستور کار خود خارج کند

مباحث زیادی بود که می‌خواستم در این جلسه مطرح کنم اما ادامه صحبت‌های جناب دکتر نهاوندیان را پی می‌گیرم. درباره وضعیت پژوهش در علوم انسانی، به‌ویژه علوم اجتماعی نکاتی هست که باید یادآوری کنم.

این همه در این کشور هزینه می‌کنیم که از آن چیزی درنمی‌آید. یک دلیل عمده آن این است که ما مردم کارناآزموده و بی‌مسئولیتی هستیم. پاسخ دیگری که می‌توان برای آن پیدا کرد این است که نظام سیاسی فاسد است. یعنی درواقع مردم خوب هستند و پژوهشگران هم باهوش هستند ولی مدیران بد هستند. این دو گزینه همیشه مطرح است و هریک طرفدارانی نیز دارد. به نظر من هردوی این نظرها هم درست است و هم غلط. هم مدیریت ما دچار ناکارآمدی است و هم ما مردمان بی‌مسئولیتی هستیم. نه به آن شکل رادیکالی که ابتدا گفتم، ولی به هرحال این دو همزمان اتفاق افتاده‌اند. یعنی هم دولت و هم نظام اجتماعی ما دچار بدکارکردی هستند و متعهد نیستند. ما متاسفانه نظام سیاسی معطوف به نمایندگی نداریم. حوزه آکادمی ما هم متعد به مسئولیت‌های خود نیست.

علت اساسی آن نحوه چیدمان نظام سیاسی و اجتماعی ما است. ما یک نظامی ساخته‌ایم که از اول غلط طراحی شده است. شبه جامعه غربی و شبه جامعه سنتی است. خواستیم مثل جهان مدرن بسازیمش. این تلاش از دوره صفویه آغاز شد و در دوره قاجار با جدیت بیشتری ادامه یافت. این تلاش در دوره پهلوی اوج گرفت. جمهوری اسلامی ایران هم تلاش کرد فی‌مابین این سنت و مدرنیته را بگیرد ولی شبه سنتی باشد و با یک فهم تاریخی نظام سیاسی‌اش را طراحی کند. به نظر من مشکل در همین‌جاست و تا به سامان نرسد، نه علم و نه پژوهش و نه اقتصاد و حتی اشتغال به جایی نخواهد رسید.

جامعه ما چگونه دارد بازی می‌کند و نهادهای اجتماعی چگونه سامان‌دهی شده‌اند؟ دراین باره قبلا مفصل بحث کرده‌ام. در جامعه ما آنچه مرکز همه امور از حوزه اندیشه و دین، تولید اقتصادی و تولید دانش دولت است. متاسفانه با مرکزیت بخشیدن به حوزه سیاست و حوزه دولت، نهادهای دیگر ساحت حاشیه‌ای پیدا کرده‌اند.

جایی بحثی داشتم با عنوان نظریه اجتماعی سه‌پایه‌ای (دولت، جامعه و خانواده). تصورم این است که جامعه امروز ما، یعنی همین جامعه ما در سال ۱۳۹۶، در وضعیتی است که دولت و حکومت خود را مرکز قرار داده و سعی کرده همه امور را براساس همین مرکزیت سامان دهد. همه کسانی که اینجا عمل می‌کنند و سیاست‌ورز هستند و حتی ما که کنش‌گران نظام دانشگاهی هستیم هم به این موضوع باور داریم و براساس آن عمل می‌کنیم. این‌جاست که حوزه علم یک حوزه تابعی یا پاندولی می‌شود. اگر خیلی ارزش داشته باشد، تابعی از حوزه سیاست است وگرنه، بیرون رانده می‌شود. این جایگاه پاندولی را نمی‌شود به جای خاصی رساند. آقای دکتر نهاوندیان در این جلسه از تولید اشتغال سخن گفت و دکتر قبادی از وضعیت سیاست بین‌الملل. این در پاسخ به سوالی بود که مجری پرسید و خواست که به حاضران خبر خوش داده شود. به نظرم هم پرسش غلط است و هم پاسخ. زیرا ما آمده‌ایم اینجا و از کسی که در نهاد قدرت است می‌خواهیم تکلیف ما را معلوم کند. و از او می‌خواهیم بودجه ما را افزایش دهد. ما به او حجیت بیشتر می‌دهیم تا بیشتر برای ما تصمیم بگیرد و راه غلط خود را پی بگیرد. این همان وضعیت پاندولی است. منتظریم بیشتر پول بدهند تا بیشتر بوروکراسی را در علم توسعه بدهیم. درستش این است که به آنها بگوییم اساسا علم را از دستور کار خود خارج کنید. نظام اداری و دولت باید حوزه علم را از دستور کار خود خارج کند. تا این اتفاق نیفتد، علم به جایی نمی‌رسد. مشکل پژوهش در ایران این است که پژوهش‌هایی انجام می‌دهیم که به ما گفته می‌شود انجام دهیم.

در حال حاضر، سازمان‌ها و مراکز پژوهشی متعددی در همه حوزه‌های علم داریم که همه هم مهم و بین‌المللی هستند. الی‌ماشا‌الله در قم و تهران پژوهشگاه‌های پنهان و آشکاری با بودجه‌های زیاد داریم. این سازمان‌ها، نهادها و مراکز پژوهشی تاکنون نتوانسته‌اند مسائل بنیادین کشور را به چالش بکشند و درباره آن بحث کنند. موضوع این نیست که آدم‌های فرهیخته در کشور وجود نداشته باشند، بلکه امکان فعالیت مفید آنها وجود ندارد. زیرا آنها تابعی از ساحت بوروکراتیک هستند. به دلیل این تابعیت است که دانشگاه و مرکز پژوهشی نمی‌تواند کار غیربوروکراتیک کند.

حالا این وسط هفته پژوهش به چه کار می‌آید؟ هفته پژوهش می‌شود یک آئین یا ceremony  است که در آن مدام از خودمان تجلیل می‌کنیم. این است که نظام سیاسی می‌شود طراح، پژوهشگر، داور و جایزه‌دهنده. خطای اولی مدام بازتولید می شود و از دل آن خطاهای تازه درمی‌آید. تازه بدی‌های کار در حوزه پژوهش به همین هم ختم نشده است. اتفاقات حاشیه‌ای هم مهم هستند. نظام سیاسی، نظام فنی و نظام رسمی پژوهش در ایران به این نتیجه رسید که دارد راه به خطا می‌رود. چون انسان‌هایی مثل من بارها دراین باره سخن گفته‌اند. دکتر نهاوندیان هم این حرف‌ها را زد. ولی درنهایت چه کردیم؟ گفتیم دیگر خودمان پژوهش نکنیم و برای همین مراکز پژوهشی را تعطیل کردیم. مرکز مطالعات و تحقیقات دانشگاه تهران که یک مرکز بزرگ بین‌المللی و تاریخی بود تعطیل شد. همین‌جا هم به همت دوستان است که هنوز دارد نفس می‌کشد اما به حاشیه رفته است. آمدیم و گفتیم که واگذار می‌کنیم. مثل همان واگذاری به بخش خصوصی در سایر حوزه‌ها بود که شبه بخش تولیدی به وجود آورد. یک باند و یک کمربند حاشیه‌ای در نظام پژوهشی ایران ساخته شد که آدم‌ها، بودجه‌ها و مسائلش همچنان دولتی بود. یعنی پژوهشگرانی که کار پژوهشی کردند باز هم شبیه قبل عمل کردند. مشکل اساسی که در نظام پژوهشی ایران داریم این است که دانشگاه‌ها، حوزه‌های مدنی پژوهشی و نظام رسمی پژوهشی داریم ولی فی‌مابین آن یک کمربند داریم که اجازه اتصال حوزه پژوهش و اقتصاد را نمی‌دهد. پژوهشگران حرفه‌ای در حفره‌‌هایی قرار گرفتند و پول‌ها را با واسطه و لابی‌گری می‌گیرند و مسائل را درست یا غلط وارد نظام آموزشی یا پژوهشی می‌کنند. مراکز پژوهشی و آدم‌های زیادی داریم که در ظاهر مستقل هستند ولی در واقع وابسته‌اند. این کمربند حاشیه‌ای باعث شده ما پژوهش و پژوهشگران تقلبی تولید کنیم. اگر در حالت اول، گرفتار بوروکراسی در پژوهش بودیم، در حالت جدید، با پژوهش تقلبی و شبه پژوهش روبه‌رو هستیم. بخش اعظم رساله‌هایی که این روزها تولید می‌شود برای اعضای داخل همین کمربند تولید می‌شود.

 

از پژوهش‌گران مستقل حمایت نمیشود

در کنار این دو اتفاق، یک جریان ضدعلم و ضدپژوهش هم در ایران شکل گرفته است. بخشی از این در حوزه روشنفکری است و بخشی در فضای عمومی. رادیکالیسم اجتماعی و رادیکالیسم پژوهشی که در ایران دارد تولید می‌شود حاصل همین است. نیروی مهمی هم هست و افراد مهمی هم در آن هستند. افکار عجیب و غریبی دارد تولید می‌شود. این افراد کسانی هستند که در لایه رسمی نیستند و درنتیجه قابل کنترل نیستند. اگر دو لایه اول پژوهشی باعث شدند مسائل بنیادین علم از دستور کار خارج شود، این عرصه به صورت رادیکال باعث همین موضوع می‌شود. اگر کسی از چارچوب آنها خارج شد، به عنوان خیانت‌کار به او نگاه می‌شود. مثلا بحثی داریم به نام هویت ایرانی یا آینده ایران که تبدیل به مسائل نامناسبی می‌شوند که روحیه ضدپژوهش و ضدعلم القا می‌کند که اگر کسی وارد آن شود می‌شود خائن.

درکنار این سه جریان، جریان چهارمی داریم که بسیار نحیف است و نیاز به تقویت دارد. پژوهش‌گران مستقل، یعنی کسانی که مسائل بنیادین کشور را طرح می‌کنند و احتمالا فرصت پژوهش درباره آن ندارند. در فضای رسمی، آنها را وارد عرصه نمی‌کنیم چون چیزی تولید نکردند. ما تنها به کالاهایی جایزه می‌دهیم که مکتوب است و هزینه زیادی بابت آن صرف شده است. ولی پژوهشگران مستقل کسانی هستند که براساس توانایی‌هایی که دارند و یا براساس نگاهی که دارند، یک صفحه، یک گزارش یا یک روایت از بحث خود را ارائه می‌دهند ولی هیچ‌وقت وارد حوزه پژوهش نمی‌شوند و نه جایزه‌ای می‌گیرند و نه به رسمیت شناخته می‌شوند.

ما باید سهم این چهار جریان، به خصوص جریان چهارم را در هفته پژوهش مشخص کنیم. بگذارید یک روایت از زندگی خودم بگویم که شاید برای شما جالب باشد. از سال ۱۳۶۲ پژوهش می‌کنم. نخستین آن، اثرات جنگ بر زندگی مردم غرب ایران بود. آن زمان دانشجوی فوق لیسانس بودم و با جمعی از همکاران و دانشجویان به منطقه جنگ‌زده غرب رفتیم. دو سال کار کردیم. پژوهش مربوط به مسائل داغ و به‌روز جامعه بود و برای همین باعث تغییر در سیاست‌گذاری کلان کشور در منطقه و مناسبات قومی شد.

بعد از آن از سر اتفاق متوجه تحولات خانواده در ایران شدم و شروع کردم به صورت شخصی کار انجام دادن. ولی هیچ‌وقت در ایران جامعه‌شناسی خانواده درس ندادم و کمتر دانشجویی هم رساله در این باره نوشت. بنابراین هیچ ادعایی ندارم ولی باعث شد صورت‌بندی تازه‌ای از مناسبات خانواده را کشف کنم. خانواده سفید و بعد هم تغییر خانواده به جای فروپاشی خانواده. ساحت فرایندی یا مسیر حرکت را بررسی کردم و سه دهه است روی خانواده کار می‌کنم. پژوهشم در این باره پژوهش سال شد و مقالات و کتاب‌هایی در سطح ملی و بین‌المللی از آن استخراج شد. ولی مساله اصلی من به عنوان یک بچه مسلمان انقلابی، زمان جنگ،‌ مشکلات و تحولات منطقه جنگ‌زده بود و بعد از آن، به عنوان یک جوان خانواده‌دار، توجهم متوجه مشکلات خانواده شد. برای همین سه دهه درباره خانواده و مشکلات آن تأمل کرده‌ام و ادبیاتی تولید کرده‌ام.

از سوی دیگر به ارزش‌های جهانی علاقه‌مند شدم و با انگلهارت طرحی را گرفتم که به خاطر آن چوب مفصلی هم خوردم. سوال این بود که حالا که جامعه جهانی در مسیر تغییرات فرهنگی است، جامعه ایرانی هم می‌تواند مصداق این تغییرات باشد. خیلی‌ها گفتند وارد این حوزه نشو ولی داوطلب شدم. بنابراین وقتی درباره ارزش‌های جهانی جامعه‌شناسی بخواهد تحقیقی کند، درباره ایران و تغییرات فرهنگی در ایران نیز در آن اطلاعات ارزشمندی خواهد دید. سوال اساسی این است که جامعه ایران، کجای جامعه جهانی است؟ بحث بر سر جهانی شدن است و نه اینکه بیاییم گزارش‌هایمان را در سطح جهانی منتشر کنیم. بلکه هدف این است که مسائلی که جهان دارد را بررسی کنیم. باید آبروی پژوهشگر مطرح شود تا آن مساله مساله بین‌المللی شود. این موقعیت در شرایط استثنایی به وجود آمد و من هم خودم را هزینه کردم. اما پژوهش‌های دیگری هم انجام دادم. نگرش مردم ایران به اعتیاد که هفده یا هجده کتاب است. وضعیت فرهنگی دانشگاه‌ها و شیوع شناسی اعتیاد پژوهش‌های دیگر است. مجموع کارهایی که این سال‌ها انجام داده‌ام چند میلیارد بودجه داشته است. کجا هستند این پژوهش‌ها؟ هیچ‌کجا! یک بار خواستیم یک مقاله از آن منتشر کنیم که نگذاشتند. گفتند حق چاپ مقاله درباره اعتیاد ندارید.

روی هم رفته بگذارید این‌طور بگویم که چهار نوع پژوهش انجام داده‌ام و در نهایت آن پژوهشی که سیستم به من معرفی کرد و پول زیادی هم بابت آن داد، هیچ‌چیز از آن بیرون نیامد و تبدیل شد به سند محرمانه. من تا کنون نتوانسته‌ام یک گزارش تفضیلی در باب شیوع و دگردیشی امر اعتیاد در ایران ارائه دهم. من توانستم درباره جامعه‌شناسی فرهنگ چند جلد کتاب بنویسم ولی از دل آنها هیچ بحث شفاف و مفیدی استخراج نشد. زیرا مجری و داور آن دولتی و رسمی است و مهر محرمانه خورده است. اما دو سه پژوهش دیگر را که از روی علاقه شخصی آغاز کرده‌ام و بیشتر هزینه‌اش را خودم پرداخته‌ام و اعتبار علمی‌ام را هم برایش گذاشته‌ام، موجب شده فضاهای جدید اندیشه تولید کند. برای اینکه بخواهیم درست عمل کنیم، چاره‌ای جز این نداریم که به پژوهشگران مستقل توجه کنیم و دغدغه‌های پژوهشگران را بپذیریم. حالا چه به صورت یک تک مقاله یا کتاب. اچرا تولید اشتغال مساله اساسی جامعه پژوهشی ما نیست؟ ما آدم‌های بدی هستیم؟ نه! به این خاطر است که این مساله از آغاز طرح شده نیست. وسط راه مطرح می‌شود. یعنی وسط کار پژوهشی به ذهن می‌رسد. مساله بنیادین کشور ما چیزی به جز تولید اشتغال نیست و نمی‌تواند باشد. وقتی جامعه ایرانی به سمت مصرف می‌رود و مسیر اقتصاد وابسته چینی را طی می‌کند، برای نجات کشور چاره‌ای به جز ایجاد پارادایم شیفت در حوزه اقتصاد نداریم. اول باید اقتصاددان‌ها این کار را بکنند و سپس باید به چیزی به نام تولید برگردیم. مساله اساسی ما زنان خیابانی و ولگردها نیست. مساله اساسی ما، سامان نظام اقتصادی است. فقر مطلق از بین نمی‌رود. همه مردم ایران فقیر هستند. از آن زمانی که قرار شد مردم را به شکل مستضعفان ببینیم و مشکل مستضعفان را حل کنیم، همه مردم شدند مستضعف. کارها را گذاشتند کنار و نشستند و گفتند «بدهید». این‌طور است که حوزه پژوهش مسائل متفاوتی پیدا خواهد کرد. چه کسی در این جامعه حاضر است شجاعانه بگوید که: من فقیر نیستم؟ کدام بالای شهری آمد و از گرفتن حق خود در دولت روحانی صرف‌نظر کرد؟ این یک طراحی اشتباه در اجتماع است که ما مردم را مستضعف می‌گیریم. وقتی مستضعف گرفتیم، مجبوریم هرچه مردم خواستند فراهم کنیم. بدین شکل دولت دوقطبی و بی‌اراده می‌شود. حوزه ترافیک را نگاه کنید. همه مردم حق دارند هرکاری دلشان می‌خواهد انجام دهند.

 

مسائل بنیادین را پیدا کنیم

من جامعه‌شناس الان می‌خواهم نظریه سامان اجتماعی را مطرح کنم. چه را با چه سامان بدهیم و که را با که سامان دهیم؟ اولویت ما چیست؟ باید مسائل بنیادین‌تر حل شود تا بعد به سامان دادن اجتماع برسیم. در هفته پژوهش باید برگردیم و مسائل بنیادین را پیدا کنیم. باید برای مسائل پژوهشی تعیین استراتژی کنیم. از پژوهش‌های ما کار و بازار و اقتصاد درنمی‌آید. پژوهشگران ما ضعیف نیستند. پژوهش‌های درستی هم انجام می‌دهیم. درباره رشته خودم بگویم که کتاب‌هایی که امروز دانشجویان ما در ایران می‌خوانند، همان کتاب‌هایی است که دانشجویان هاروارد می‌خوانند. ولی نتیجه‌ای که اینجا می‌گیریم متفاوت است چون گرفتاری‌های پژوهشی داریم. برای فرار از این بحران، باید قبل از هرکاری در هفته پژوهش به جای جایزه دادن به پژوهشگر، الگوهای پژوهشی به او ارائه کنیم. به جای تقویت بوروکراسی پژوهش، باید سراغ پیدا کردن مسائل بنیادین این حوزه برویم.

دومین کار این است که رابطه بین دانش، اطلاعات، تفکر و تأمل را معلوم کنیم. پیش از آنکه به تفکر و تأمل توجه کنیم، به دانش و اطلاعات توجه می‌کنیم. مشکل رساله‌های دانشجویی هم همین است. داریم خودمان را تکرار می‌کنیم. باید علوم اجتماعی یک روز به اینجا برسد که بگوید من دو نکته تازه پیدا کردم. پژوهش در ایران همچنان داده‌محور است تا تأمل محور.

سومین گام این است که چون در حوزه پژوهش‌های اجتماعی و انسانی به تکرار خودمان رسیدیم داریم نظریه‌سازی می‌کنیم و نه حتی نظریه‌آزمایی. باید به سمت دیگری برویم. باید تجربه‌های آکادمیک خود را مورد توجه قرار دهیم. برسیم به مسائلی که قبلاً انجام دادیم و آنها را ارزیابی کنیم تا در نهایت به تعداد محدودی مسأله اساسی برسیم و باقی مسائل حداقل برای مدت ده سال به کنار برود.

نکته چهارم این است که در حوزه پژوهش‌های اجتماعی باید از سطح افکارسنجی خارج شویم. عموم کارهای ما به سطح افکارسنجی نزول پیدا کرده‌است تا تبیین و تأمل. در حوزه ادبیات هم بیشتر دارند تاریخ اندیشه و ایده می‌گویند. یعنی مرور می‌کنند. اینا مقدمات علم هستند ولی خود علم نیستند. ما در این مقدمات باقی مانده‌ایم.

نکته پنجم این است که غلبه ساحت طرح مساله از بیرون به درون طرح شود. باید بدانیم کدام مسائل از داخل علم است و کدام‌یک از خارج علم. کدام تجربه از داخل دانشگاه و از جامعه نشات گرفته و کدام دارد از بیرون به ما فشار می‌آورد. پژوهشگاه باید برای خودش پژوهشکده‌های کاربردی داشته باشد. کلیت پژوهشگاه باید به مسائل بنیادی بپردازد و پژوهشکده‌ها به مسائل کاربردی. ما تمام پژوهشگاه را به کاربردی بودن متمایل می‌کنیم. در صورتی که پژوهشگاه اتفاقاً باید کار بنیادی کند. تنها یکی دو بخش و لایه بیرونی آن را باید به کار کاربردی مشغول کنیم. به این معنا که سوالات از بیرون آمده‌ای که مقطعی، فضایی، موجی یا معطوف به یک نیاز است را پاسخ دهد تا سطح اول به مسائل بنیادین برسد.

در حوزه پژوهش، به کار داده جمع کردن و تجزیه و تحلیل داده‌ها اعتقاد ندارم. آن کار انسان‌های متوسط و پایین‌تر است. کار دانشجو است. محقق و استاد باید بحث کند، بحث کند، بحث کند و تأمل کند و تأمل کند و تأمل کند. آنجاست که new school در علوم اجتماعی پیدا می‌شود. مگر حلقه وین‌ها و فرانکفورت‌ها چقدر کار پژوهشی انجام دادند که موجب تحول در فلسفه شدند؟ تأمل کردند و نتیجه آن را ارائه دادند. اینجا باید محل تفکر فرهیختگان و دانشمندان حوزه‌های مختلف باشد. آنجاست که استاد می‌تواند تحکم کند و بگوید این مساله است و من از آن عبور نمی‌کنم و پای آن می‌ایستم. آن وقت دیگرانی که حکم مهندسان اجتماعی و ترافیک و اقتصاد و ...را دارند باید کنار این پژوهشگاه‌ها بنشینند و مسائل تند و تیز را جواب دهند. سنجش افکار، نوشتن گزارش برای وزیر، توجیه برنامه و ... را به عهده بگیرند. خوراک پژوهش بنیادین تأمل است و محصولش هم گزارش‌های یک صفحه‌ای و دو صفحه‌ای. اینجاست که می‌توانیم چرخه معیوب رابطه نظام سیاسی و علم را ترمیم کنیم تا علم ارتقا پیدا کند. اینجاست که منِ استاد دانشگاه تلاش نمی‌کنم بشوم مدیرکل وزارت راه و ترابری و رئیس مرکز کنترل ترافیک. سر جایم می‌نشینم و همه مدیران آرزو می‌کنند مرا در دانشگاه ببینند و از من بیاموزند. نه این‌که کیفم را بگیرم دستم و صبح تا شب به دنبال دانشجوی متوسط سابقم بدوم که به من طرح بدهد و مرا به میهمانی دعوت کند.

 

 

کلیدواژه‌ها: علوم انسانی کاربردی سازی دانشگاه جامعه نظام علمی توسعه پژوهش مستقل


( ۲ )

نظر شما :