تجارب جهانی در کاربردی سازی علوم انسانی
گزارش تجاریسازی فعالیت پژوهشی علوم انسانی، اجتماعی و هنر در استرالیا؛ بخش دوم
دکتر سید محمدرضا امیری تهرانیزاده
ربط اجتماعی
تا الآن ما دو مفهوم را گفتیم: کاربردی سازی و سودمندی. من میخواهم از نقطهنظر ربط اجتماعی استفاده کنم که یکی از مصاحبهشوندهها گفته بود؛ یعنی: کار تحقیقی کاری است -یا به تعبیر او تجاری سازی یا حتی کاربردی سازی و سودمندی- که آن کار دارای ربط اجتماعی باشد. شاید این ربط اجتماعی یکی از مهمترین مؤلفههایی است که باید در یک کار تحقیقاتی در علوم انسانی به آن توجه کرد؛ چراکه من وقتی به ربط اجتماعی فکر میکنم، به نظرم منظور از آن این است که آن پژوهش به یک مسئله بپردازد. اینکه یک پژوهش چه ربطی با جامعه پیدا کند، به این معناست که به یکی از مسائل جامعه بپردازد و سعی کند آن مسئله را تبیین کند یا شناختی از آن ارائه دهد؛ و اگر نیاز به راهحل دارد، بتواند گام دیگری برای حل آن بردارد. از این جهت فکر میکنم در این طیفی که ما از تجاری سازی و کاربردی سازی تعریف کردیم، این ربط اجتماعی، موضوعی است که در همۀ این موارد قطعاً باید مستتر باشد.
در تبیین ربط اجتماعی غیر از تأکید بر مسئله و مسئلهمند بودن مطالعات، فکر میکنم شاید بتوانیم حتی از آن مفهوم حیث التفاتی استفاده کنیم. منظور این است که یک مطالعه و تحقیق دارای حیث التفاتی و معطوف به مسئلهای در جامعه باشد و از این جهت اگر به ربط اجتماعی قائل باشیم، در واقع میتوانیم یک وجه اشتراکی بین همۀ این چند مفهوم بدیل که از تجاری سازی بیان شد، پیدا کنیم. در سودمندی کاربردی سازی یا خود تجاری سازی، وجه مشترک که ربط اجتماعی یا مسئلهمند بودن مطالعات باشد، نهفته است. این معطوف بودن به مسائل جامعه، به تعبیری آن حیث التفاتی است که علوم انسانی و اجتماعی باید داشته باشند.
با این نگاه اگر بخواهیم به این چند تعریف از مفاهیم برسیم، میتوانیم طیفی از پژوهشها را تعریف کنیم؛ یعنی طیفی از پژوهشها داریم که در همۀ آنها، حیث التفاتی وجود دارد و همه مسئلهمند هستند؛ ولی در یک سر طیف، بحث تجاری سازی است که یک پژوهشی است که در بازار تقاضای مؤثر دارد و بابت آن پولی پرداخت میشود و در طرف دیگر طیف، یک پژوهشی است که حیث التفاتی دارد و مسئلهمند است و ربطی با جامعه دارد.
دوگانۀ کاربردی-نظری
غرض من از این حاشیه بر آن گزارشِ تهیه شده در استرالیا، این بود که فکر میکنم اگر این نکته -یعنی این حیث التفاتی مطالعات انسانی و اجتماعی- را لحاظ کنیم و این طیف را مدنظر داشته باشیم، بعضی از دوگانههایی که در بحث علوم انسانی کاربردی و بحث تجاری سازی مطرح میشود، قابل توضیح است و میتوان ابهامات آن را برطرف کرد. در بعضی موارد ما دچار سوءتفاهمهایی هستیم که آنها را میتوان بر این اساس تبیین کرد. الان رویکردی که نوعاً از طرف جامعۀ دانشگاهی و اعضای هیأت علمی راجع به تجاری سازی هست، یک نگاه نقادانه است؛ به این معنی که سعی میکنند با سیاستگذاری علمی که مخصوصاً خود وزارت علوم در پیش گرفته و به شدت در پی فناوری سازی و تجاری کردن علوم انسانی است، در رویکردی غالبی مقابله شود و شتابش کم شود و به نوعی تعدیل گردد. در مناسباتی که بین قدرت و علم و دانش هست، طبیعتاً مقاومتهایی صورت میگیرد.
از یک طرف، شاید بعضی جوانب و اقتضائات یک مطالعه و پژوهش آنچنان که متناسب باعلوم انسانی و اجتماعی است، رعایت نشود؛ و از طرف دیگر شاید زیادهروی هم بشود. من این را بهعنوان یک سیاست یا یک تاکتیک در برابر هجومی که الان به علوم انسانی و اجتماعی است، درک میکنم؛ اما روی صحبتم بحث دوگانهها و مناسبات قدرت و علم و دانش نیست؛ یعنی بحث سیاستگذاریها نیست؛ بلکه بیشتر نظرم این است که این دوگانهها را از بعد اندیشهای تحلیل کنیم و ببینیم واقعاً این دوگانۀ کاربردی-نظری که به کار میرود، درست است؟ اگر همۀ تحقیقات بخواهد کاربردی شود، پس سهم نظریه چه میشود؟ کارهای بنیادی را کجا باید انجام داد؟ بهنظر میرسد اگر آن طیف و آن ربط اجتماعی را که در همۀ اینها مستتر است، لحاظ کنیم، مطالعات علوم انسانی و اجتماعی با دوگانهای مثل کاربردی و نظری مواجه نیست. مگر مسئله را میتوان بدون نظریۀ آن تحلیل کرد؟
همۀ افراد در جامعه از مشکل خبر دارند و حتی یک راننده تاکسی هم میتواند مشکلات را به خوبی تحلیل کند؛ اما وظیفۀ متخصص است که آن مشکل را تحلیل کرده، به زبان علمی و به یک مسئله تبدیل کند و در چارچوب پرسش علمی به آن پاسخ دهد. بنابراین سخن از کاربرد یا دیدن مسئله و مشکل یا قصد بررسی مشکل و ارائۀ راهکار و راهحل برای رفع آن، ضرورتاً بحث نظری را نفی نمیکند؛ بلکه هر تحلیل و هر مسئله و موضوع کاربردی، مستلزم یک چارچوب تحلیلی است. مگر ما میتوانیم یک مسئلۀ کاربردی را تحلیل کنیم، بدون اینکه چارچوب تحلیل داشته و به نظریهها مجهز باشیم؟ مگر میشود بدون ژرفنگریهای مبنایی و فلسفی، مشکلی را حل کرد؟ اگر اینگونه نگاه کنیم، آن ربط اجتماعی در تحلیل آن مسئلۀ کاربردی، ما را تا انتزاعیترین نظریهها و مفاهیم پیش خواهد برد و از این نگاه هست که حتی فلسفه هم به نظرم میتواند کاربردی باشد. با این نگاه، این دوگانۀ بین کاربرد و نظریه منتفی خواهد بود و اگر همۀ علومِ کاملاً انتزاعی و نظری، به مسائل جامعه معطوف باشد، آنها هم به تعبیری کاربردی خواهند بود. از طرفی این طیفی که اینجا ترسیم کردیم، همه به هم وابسته و مرتبط خواهد شد. نباید کاربرد را در برابر نظریه قرار داد. گاه در همین مجامع علمی؛ وقتی بحث از کاربردی سازی میشود، گفته میشود که: پس کارهای نظری را کجا باید انجام داد؟ با این تعریف و نگاه شاید این دوگانه، دیگر به این صورت قابل تعریف نباشد؛ مگر اینکه به نوع دیگری تعریف بشود.
دوگانۀ دیگر این است که: آیا علم برای علم باشد یا علم برای کاربرد؟ علم برای علم هم برای خود ارزشی دارد. چرا علم فقط باید برای کاربرد باشد؟ ما باید برای علم فینفسه ارزش قائل شویم. خود من این علم برای علم را برای مباحث و موضوعات انتزاعی درک میکنم. در ریاضیات، علم برای علم برای همه قابل فهم است؛ اما اینکه در علوم انسانی و اجتماعی بگوییم علم برای علم، به چه معناست؟ آیا این تعبیر به این معناست که میخواهیم علم اجتماعی یا انسانی را به نحوی تعریف کنیم که ربطی با جامعه نداشته باشد؟ یا به تعبیری دارای آن حیث التفاتی نباشد؟ من میخواهمم به یک تصور روشنی از علم برای علم در علوم انسانی و اجتماعی برسم. اگر به این قائل باشیم که موضوع علوم انسانی و اجتماعی نهایتاً باید مسائل انسانی و اجتماعی باشد که در جامعه هست، هریک از شاخههای علوم انسانی و اجتماعی باید به یک مسئله بپردازد و آن ربط اجتماعی را برقرار کند. به نظرم دیگر این علم برای علم نیست؛ یعنی این علم، ارتباطش را با جامعه برقرار کرده و ملتفت جامعه هست و مسئلهمند است و از این جهت، شاید خیلی نشود آن نگاه علم برای علم را برایش متصور شد. از طرفی هم اگر علم به این نحو تعریف بشود، طبیعتاً کاربرد خودش را هم تعریف میکند؛ حتی اگر یکی از شاخههای کاملاً انتزاعی علوم انسانی باشد، مثل فلسفه یا حتی ادبیات؛ چراکه معطوف به یکی از مسائل جامعه است و به تعبیری به صورت بالقوه میتواند سودمند باشد و کاربرد داشته باشد.
منبع: درآمدی بر کاربردی سازی علوم انسانی در ایران؛ نشست ها و گفتگوها؛ گردآوری : زهرا حیاتی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۹۵
نظر شما :