حزب الله لبنان و جنگ جدید: پیامدها، دستاوردها و آسیبها

نشست حزبالله لبنان و جنگ جدید پیامدها، دستاوردها و آسیبها روز یکشنبه 27 آبان ماه 1403 در سالن ادب پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد؛
در آغاز جلسه، مدیر نشست آقای دکتر علی اکبر اسدی عنوان کردند با توجه به تحولات یک سال اخیر در منطقه بعد از عملیات طوفان الاقصی در اکتبر سال گذشته پژوهشکده روابط بینالملل و حقوق در طول یکسال اخیر جلسات متعددی را برگزار کرد و به بررسی عملیات و ابعاد جنگ غزه و پیامدهای منطقهای پرداخت. در طول دو ماه اخیر با پدیده جدیدی با عنوان جنگ تمام عیار حزبالله لبنان و اسرائیل روبرو هستیم که لازم است به آن به صورت دقیقتر و مبسوطتر پرداخته شود. بدون طولانی شدن مقدمه ابتدا از مباحث دکتر آجرلو استفاده میکنیم. بعد در خدمت دکتر فوزی و دکتر فتح الهی خواهیم بود تا از نظرات دوستان و در ادامه از نظرات بقیه حضار استفاده کنیم.
دکتر آجورلو پس از تسلیت ایام فاطمیه و تشکر از برگزاری این نشست تخصصی و نخبگی بیان داشتند که صحبت کردن درباره یک جنگ در میانه جنگ بسیار دشوار است. زیرا ابهامات زیاد است و معلوم نیست پیامد واقعی این تحولات و نتیجه جنگ چه خواهد شد؛ آسیبهای واقعی و حتی دستاوردها چیست. به همین دلیل شاید درگیر یکسری اخبار و تحولات باشیم در حالی که طرفین جنگ در اوضاع جنگی یا بزرگنمایی میکنند یا کوچک شماری میکنند تا این تحلیلها روی تحلیل اصلی ما تاثیر بگذارد و ما را از خط تحلیل واقعی و عینی دور کند. با توجه به تحولات کنونی میتوانیم به چند نکته درباره تحولات اخیر اشاره کنیم. ابتدا با این مقدمه شروع میکنم که چه شد ما وضعیت امروز لبنان را داریم. عملیات 7 اکتبر در یک وضعیتی اتفاق افتاد که تقریباً همچنان مشخص نیست این جنگ تصمیم فلسطینی بود یا یک تصمیم جمعی مقاومت بود. یعنی همچنان با عدم قطعیت در تحلیل روبرو هستیم. اگر تصمیم مقاومت بود شاید این سوال ایجاد شود که آیا این شرایط فعلی را پیشبینی میکردند و این را به صلاح کلیت مقاومت میدانستند؛ یا این که عملیات تصمیمی فلسطینی بود که شرایط تحلیل متفاوت میشود.
در مورد عملیات 7 اکتبر روایتی که مشهور است این است که عملیات تلاشی فلسطینی بود اما با حمایت مقاومت روبرو شد. کسانی که میگویند کل مقاومت این عملیات را انجام داده تاکنون ادله و مستندات کافی ارائه ندادهاند که این امر یک تصمیم غیرفلسطینی بوده است. حماس به دلایل متعدد این عملیات را انجام داد که یکی بحث خود حماس بود تا نشان دهد همچنان قضیّه فلسطین وجود دارد و مانع از عادی سازی شود. چرا که میدانست نتیجه عادی سازی روابط عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی، قربانی شدن قضیّه فلسطین است. عملیات 7 اکتبر واقعاً عملیاتی خیره کننده و بزرگ بود. در طول تاریخ قضیّه فلسطین، چه در بعد کشوری و چه در بعد گروههای مقاومت چنین عملیاتی در این سطح نداشتهایم. عملیات طوفان الاقصی عملیاتی بود که برای اولین بار در ژئوپلیتیک 1948 اقداماتی صورت گرفت که تا پیش از این نداشتیم. یعنی عملیاتهای قبلی اصولاً در بیرون مناطق 1948بود، یعنی بخشی که سازمان ملل برای رژیم صهیونیستی به رسمیت نمیشناسد. شهید سلیمانی به دنبال ویژگی مهمی در مقاومت بود و در سال 2018-2017 تفکری شکل گرفت که به نام وحدت ساحات و جبهات بود. این تفکر در حد ایده بود و از سال 2018 با توجه به اینکه همگرایی جهاد اسلامی و حماس، بعد از حل اختلاف با سوریه، و وجود حزبالله لبنان به عنوان تنظیم کننده و سید حسن نصرالله به عنوان مسئول محوری این قضیّه، رخ داد. این ایده در حال پیادهسازی بود ولی به سمت عملیاتی شدن نرفته بود. چند تحول اتفاق افتاد که در حد مانور بود و اینکه در سال 2020 و 2021 شاهد یکسری عملیاتهای مشترک بودیم که در قالب وحدت ساحات شکل گرفت. وحدت ساحات همان وحدت عرصه هاست؛ یعنی وحدت در تصمیم گیری بود اما هدف نهایی وحدت جبهات بود. عملیات 7 اکتبر این ایده را مطرح کرد و گامهایی برای عملیاتی شدن آن برداشته شد.
بعد از 7 اکتبر، عملیات تقریباً همه مقاومت را به عرصه آورد. اولین گام در جهت وحدت جبههها را حزبالله لبنان در روز 8 اکتبر برداشت. سید حسن نصرالله سخنرانی کرد و اعلام کرد ما از فلسطین حمایت میکنیم و عملیات کنترل شده مرزی را آغاز کرد. این وضعیت پیشرفت و بعد از سخنرانی سید حسن، در ایران جوی شکل گرفت که حزبالله لبنان به اسرائیل حمله میکند. عملیات 7 اکتبر عملیاتی فلسطینی بود. اما در 8 اکتبر شاهد ورود حزبالله به روند درگیریهای محدود و کنترل شده در مرزها آن هم در حدود پایگاههای نظامی بودیم، تا اینکه هر چقدر وضعیت جلو رفت رژیم با ترور آقای فواد شکر گامی برداشت، حزبالله لبنان این عرصه را از مرزها جلوتر برد و به 5 کیلومتری داخل مرز رسید. این وضعیت بحرانی بین طرفین تشدید شد. هر چقدر بحران غزه پیچیدهتر شد و اسرائیلیها حمله زمینی کردند و بعد طرحهایی را برای ماندن در آنجا ریختند، بحث محور نتساریم، محور فیلادلفیا و غیره مطرح میشد که برای فشار به این مسئله هیچ ابزاری جز جبهه لبنان نبود. جبهه لبنان به رژیم فشار میآورد. رژیم صهیونیستی هم در وضعیتی قرار گرفت که عملاً در وضعیت جبهه جنوبی از لحاظ نظامی و تاکتیکی دستاوردی داشت و توانسته بود آن منطقه را به نوعی تحت اشغال ضمنی خود درآورد، ولی از نظر اهداف استراتژیک هیچ دستاورد استراتژیک ملموسی نداشت. نه اسرا آزاد شده بودند و نه حماس را از بین برده بودند و نه توانسته بود جلوی موشکپرانی را بگیرد یعنی یک پیروزی راهبردی به دست نیاورده بود ولی از لحاظ تاکتیکی اهدافی را کسب کرده بود.
در همین وضعیت در یکسال اخیر اتفاق مهمی که افتاده بود این بود که ناامنی در جبهه شمالی به بزرگترین مسئله برای رژیم تبدیل شد و در الجلیل شاهد آوارگی مجدد بودیم و صهیونیستها نگران بودند. نکته جالبتر این بود که داخل رژیم صهیونیستی در مدیریت عملیات در غزه اختلافات بسیار شدیدی وجود داشت. در کابینه این اختلافات بین آقای گالانت و نتانیاهو و همچنین بین جریانات اپوزیسیون و کابینه وجود داشت. اما در بحث عملیات شمال تمام مقامات صهیونیستی هم نظر بودند، چون میدانستند حزبالله با توجه به قدرت خود و اینکه مدیریت آینده حزبالله سخت است باید اقدامی انجام دهند. همین تفکرات و همین انسجام درونی فضا را برای عملیات شمال ایجاد کرد. در اینجا چند اتفاق رقم خورد. سفر نتانیاهو به ایالات متحده امریکا و اینکه دیدند ایالات متحده امریکا اردک لنگ است و هیچ حاکمیتی که بتواند مانع اقدامات نتانیاهو شود وجود ندارد. صحبتهایی وجود داشت ولی هیچ عامل بازدارندهای وجود ندارد. بعد از این تحولات در بحث مجدل الشمس روستای دروزی نشین در جولان ده نفر غیریهودی کشته شدند و بعد نتانیاهو به بهانه آن یکسری اقدامات را شروع کند که بحث فواد شکر پیش آمد. اینجا استارت بحث شمال زده شد. در همان زمان بسیاری از افرادی که تحولات لبنان را پیگیری میکردند، بر این باور بودند که رژیم صهیونیستی طرح دارد، اقدام نظامی علیه لبنان را پیش خواهد برد و حتی اشغال نظامی جنوب لیتانی و حتی فراتر از آن یعنی دره بقاع را انجام میدهد یعنی عملاً جنوب لبنان در طرحهای اشغال رژیم بود تا بتوانند با پاکسازی آنجا این اتفاق را رقم بزنند.
در ماه سپتامبر عملیات رژیم در لبنان وارد عرصه جدیتر شد و صهیونیستها تقریباً داراییهای اطلاعاتی خود را در جنگ با حزبالله نقد کردند. هنوز وارد جنگ نشده در یک جنگ امنیتی وارد شدند. ترور رده یک، دو، سه، حزبالله انجام شد. عملیات معروف پیجرها که یک عملیات مهمی در حوزه اطلاعاتی بود. دارایی استراتژیک خود را از دشمن نقد کردند و برخی میگویند رژیم عجله کرد و اگر در طول جنگ این کار را می کرد شاید بهتر بود ولی در آن زمان هم ضربه کاری بود. نهایتاً در روز 27 سپتامبر شهادت سید حسن نصرالله را شاهد بودیم و این نشان داد جنگ وارد عرصه جدی شده و آغاز شده است. جنگ سوم لبنان عملاً اول اکتبر سال 2024 آغاز شد که الان در آن شرایط قرار داریم. بمبارانهای اسرائیل قبلاً ترور هدفمند بود، از روز اول اکتبر رژیم صهیونیستی در جنگ لبنان غیر از ترورهای هدفمند، جنگ ترکیبی اطلاعاتی و جنگ نظامی به سمت اجتماعی کردن جنگ لبنان رفت یعنی اماکنی را مورد هدف قرار داد که به نوعی مردم لبنان درگیر آن مسائل بودند: مثلاً موسسه قرض الحسنه از بانکهای لبنان، امداد حزبالله و جهاد بنا و بخشهای اجتماعی را هدف قرار دادند و حتی اماکن اجتماعی مثل حسینیهها و هر جایی که متعلق به حزبالله بود هدف قرار دادند. جنگ را غیر از عرصه نظامی به عرصه اجتماعی هم کشاندند.
مرحله دوم عملیات اسرائیل در لبنان این بود که عملیات زمینی را هم آغاز کرد. از منطقه شمال جولان تا سواحل منطقه راس ناغوره این تهاجم ادامه داشت. اسرائیل با توجه به تجربه غزه و جنگ سال 2006، این تصوّر را داشت که نیروهای نخبه حزبالله وارد جنگهای تن به تن میشوند و در همانجا با عملیات پهبادی و با توجه به تکنولوژیهای جدید این نیروها را هدف قرار میدهد. اگرچه برای رژیم صهیونیستی هزینه دارد و کشته میدهد اما میتواند نیروهای نخبه حزبالله را مورد هدف قرار دهد و تا جنوب لیتانی را اشغال کند و به عبارتی این مناطق را پاکسازی کند و بعد عقب نشینی کند؛ یعنی تثبیت نکند. این وضعیت جنگی بود که اسرائیل آغاز کرد و هدف این بود که به قدری فشار در حوزه نظامی بیاورد و حزبالله را به جایی برساند که تسلیم شود و سازش را بپذیرد. صحبت این بود تا رود اولی که بالای نهر لیتانی است توافق 1701 را گسترش دهد و یک توافق جدیدی اضافه کند و چند خواسته اضافه شود و اینجا منطقه آزاد عملیات شود و همچنین حزبالله خلع سلاح شود. در همان زمان سمیر جعجع جلسهای برگزار کرد و با تاکید بر وحدت در لبنان، فشارهای داخلی را نیز افزایش دادند. این روندی بود که جلو میرفت و تا 16 اکتبر عملاً اسرائیلیها هر کاری در لبنان میتوانستند انجام دادند و ضرباتی وارد کردند.
چند تحول رخ داد که ورق جنگ را قدری برگرداند. اول دبیرکل حزبالله مشخص شد. دوم حزبالله تاکتیک نظامی اسرائیلیها را بدل زد و نیروی نخبهای را در جنگهای تن به تن با تانکها ارسال نکرد. از پشت لیتانی یعنی از جایی که اسرائیلیها روی آن حساب نمیکردند، با سیستمهای پهبادی و موشکهای الماس و کرنت تجهیزات نظامی اسرائیلیها را هدف قرار داد. یعنی بدون نیروی انسانی از راه دور آتش روی سر رژیم صهیونیستی ریخت. تلفات اسرائیلیها از آن چیزی که پیشبینی کردند به شدت بیشتر شد. سومین اقدامی که حزبالله انجام داد این بود که معادله ضاحیه-حیفا و بعد معادله بیروت-تلاویو را برقرار کرد. این باعث شد معادله جنگ به موازنه برسد. همین جا شاهد بودیم بحث استراتژیک گالانت شکست خورد و نتانیاهو گالانت را عوض کرد. در روز انتخابات آمریکا، نتانیاهو تصمیم خود را گرفت و کانتس را به عنوان وزیر جنگ و گیدون ساعر را به عنوان وزیر امور خارجه انتخاب کرد.
در این میان متغیر دیگری به وضعیت جنگ اضافه شد و آن هم پیروزی ترامپ بود. روابط ترامپ و اسرائیل مشخص است و خیلیها در آن زمان خوشبین شدند ولی ترامپ با انتخابهایی که این چند روز کرد نشان داد وضعیت چندان متفاوت نشده است. حامیان اسرائیل در آمریکا سه دسته هستند؛ یک دسته ایدئولوژیک هستند که یهودیهای صهیونیست و مسیحیان صهیونیست یا آوانجلیستها هستند که در ساختار سیاسی آمریکا حضور دارند. دسته دوم دنبال نفوذ هستند و ترامپ از آن دسته است. مشخص است ترامپ به ایدئولوژی اعتقادی ندارد ولی نفوذ صهیونیستها را برای تداوم قدرت خود را ضروری میبیند. دسته سوم هم ژئوپولیتیکی نگاه میکنند و میگویند ضعف اسرائیل ضعف نظم امریکایی است، ضعف اسرائیل شکست اولین سنگر اروپاست. این سه دسته طرفدار اسرائیل در ساحت سیاسی امریکا هستند. ترامپ از هر سه دسته در حال استفاده است. این متغیر جدیدی است که اضافه شده و یک مقدار موازنه را به نفع اسرائیل در این مدت اخیر تغییر میدهد ولی معادله میدان در توازن نسبی است.
اما در خصوص پیامدهای جنگ، یکی از پیامدهای جدی جنگ لبنان این بود که طرفین جایگاه خود را فهمیدند. مشخص شد اسرائیلیها چه توان واقعی در جنگ دارند و چقدر میتوانند در راهبردها کار کنند و جنگ از لحاظ ادراکی به جایی رسیده که طرفین قدرت خود را میدانند، سطح عملیاتی را هم میشناسند. همه میگویند ما یک کارت برندهای برای بعد گذاشتیم. هیچ کسی به جنگ آخرالزمانی نگاه نمیکند؛ نه لبنانیها و نه اسرائیلیها این جنگ را آخرالزمانی نمیدانند که بخواهند همه توان غایی خود را وسط بگذارند. در عرصه بینالمللی نیز طرفین عیار هم را فهمیدند. اسرائیلیها فهمیدند امریکا، چه امریکای ترامپ و چه امریکای بایدن، تا جایی پای رژیم میآید که دفاع کند، اما در حوزه تهاجم خود را عقب میکشد و ورود نمیکند. رژیم فهمید اینجا باید خود روی توانمندیهای خود حساب کند. در سطح منطقه نیز اسرائیل فکر میکرد وقتی کار به سرکوب حزبالله برسد کشورهایی همچون عربستان و غیره پای کار میآیند و دیدند اینطور نشد. دومین اتفاقی که افتاد این بود که با توجه به اینکه بحث ژانویه هم مطرح شد، همانطورکه پیشبینی می شد جنگ بعد از 7 اکتبر از وضعیت جنگهای سریع و قاطع به جنگ فرسایشی رسیده است. طرفین درگیر جنگ فرسایشی شدند. گروههای مقاومت گروههای قبلی نبودند که درگیر جنگهای چریکی میشوند و همه یک سازهای از سازه های سیاسی درست کردند و بخشی از حکومت را داشتند. اینها هم به دنبال جنگهای سریع بودند یعنی حزبالله هم دنبال جنگ سریع و قاطع بود تا ضربه بزند و توافق کنند و آتش بس شود.
پیامد دیگر این بود که در عرصه منطقهای رویکردهای سیاسی تضعیف شده و رویکردهای نظامی و امنیتی تقویت شده است. ایدههای سیاسی وجود ندارد و الان از واقعیتهای میدانی صحبت میکنند. وقتی از واقعیتهای میدانی صحبت میکنند یعنی همچنان جنگ تعیین کننده وضعیت است. در حالیکه در جنگ غزه وضعیتهای سیاسی وجود داشت ولی با جنگ لبنان وضعیت کاملاً نظامی و امنیتی شده است. مسئله بعدی این بود که مشخص شد قضیّه فلسطین در جهان عرب قابلیت اجماع منطقهای و بینالمللی علیه اسرائیل را دارد. اما موضوعات پیرامونی مانند لبنان قابلیت اجماع سازی ندارد. هیچ کدام از مقامات سیاسی کشورهای بزرگ منطقه در مورد لبنان تاکنون صحبت جدی نکردند. در اجلاس کنفرانس اسلامی همواره از غزه صحبت شد و کسی در عرصه بینالمللی به لبنان توجه چندانی ندارد. این وضعیت نشان داد که مقاومت خارج از مناطق 1967 برای قضیّه فلسطین یک نقطه اجماعی نیست.
مسئله یا پیامد دیگر این بود که حزبالله توانست در یک جنگ نامتقارن اتفاقی از سطح عملیاتهای تن به تن در جنگ 33 روزه یک جهش داشته باشد و جنگ در سطح موشکی و عملیاتهای تهاجمی داشته باشد. ضربات پهبادی که به دفتر نخست وزیر اسرائیل در قیصریه وارد شد و عملیاتی که در آن تیپ گولانی هدف قرار گرفت و عملیات هایی که آشکارا حزبالله انجام میدهد، قدرت حزبالله را نشان میدهد. این وضعیت نشان داد که بالاخره مقاومت قادر است به رژیم در حوزه تاکتیکی ضرباتی را وارد کند. پیامد بعدی این که یکی از دستاوردهای حزبالله این بود که یکسری سرمایه اجتماعی را که در جهان عرب از دست داده بود را دوباره احیا کرد. یعنی بعد از بحران سوریه این سرمایه اجتماعی حزبالله در عرصه بینالملل برگشت. در داخل لبنان گروههای دیگر نمیتوانند طرح های خود را پیش ببرند و معلوم است حزبالله توانسته سرمایه اجتماعی داخلی را بدست بیاورد.
دستاورد دیگر جنگ لبنان این بود که در این عملیات مقاومت توانست، یک قدم جلوتر رفته و از گام وحدت عرصهها به وحدت جبههها برسد. عملیاتهای ترکیبی که حتی در وعده صادق هم حزبالله یک عملیات کرد، یک عملیات سایبری انجام شد و جنبش جهاد اسلامی و حماس نیز عملیات انجام داد. این عملیات ترکیبی از وحدت جبهات بود که از دستاوردها بود تا یک گام از وحدت دستاوردها و تصمیمگیری به وحدت جبههها در حوزه نظامی گام برداریم.
در حوزه آسیبهای جنگ میتوان به چند نکته اشاره کرد. داراییهای استراتژیک مقاومت، در جای جای مقاومت، در حوزه فرماندهی، نیروی انسانی و در حوزه زیرساختها آسیب دید. به خصوص اسرائیلیها در چند وقت اخیر کریدور سوریه را تضعیف میکنند. توان نظامی حزبالله همچنان باقی است و آنها در مخازن خاصی است ولی داراییهای استراتژیک حزبالله مورد هدف قرار گرفت. در حوزه نیروی انسانی نیز دارایی استراتژیک مقاومت آسیب دیده است. جبران اینها سخت است. ضعف در اجماع سازی منطقهای و بینالمللی نیز مهم است و نتوانستیم داخل لبنان اجماع سازی کنیم و در لبنان گروههای سیاسی پای کار نیستند.
فوزی: قضیّه ورود حزبالله به جنگ سوم، دستاوردهای مختلفی داشته چون عنوان بحث دستاوردها است به آن اشاره میکنم. بالاخره یکی از بحث ها این بود که حزبالله در خط مقدم مبارزه با صهیونیسم یا خط مقدم مبارزه با نسل کشی اسرائیل درجهان قرار گرفت. قضیّه فلسطین هم تبدیل به موضوع بینالمللی شد یعنی احساس نمیکردیم این میزان فضای بینالمللی همسو با مسئله فلسطین باشد. در خیلی از کشورها حتی اروپایی و استرالیا، کانادا و کشورهایی که مسلمان نیستند، نوع مواجه با مسئله و حمایتی که از مسئله فلسطین در نقشهای مختلف میشود حتی در تیمهای فوتبال و مسائل حوزههایی که فکر آن را نمیکنیم، تعجب آور است. بالاخره دفاع از مظلوم چون با فطرت انسانها هماهنگ است نشان میدهد طی این سالها بحث فلسطین زیر پوست خیلی از جریانات فکری جهانی جریان داشته و همه متوجه این مسئله بودند و بنابراین اخبار فلسطین را با قوت دنبال میکردند. این جنایت اسرائیل هم مزید بر علت شد. اقدامات نتانیاهو کلکسیونی از کل جنایات جنگی در تاریخ بشر است. هیچ جنایتی نماند که ایشان انجام ندهد. گزارشی میدادند و میگفتند حدود هزار و 100 خانواده، 100 طایفه در جریان غزه از بین رفتند. از دو هزار و خرده ای طایفه یک نفر باقی مانده است. همینطور ادامه داشت و کودکان بسیاری بی سرپرست شدند، نوع برخوردی که با افراد داشتند و با شعارهایی که صهیونیستها در مجامع رسمی میدادند متفاوت بود. تیشرت تهیه کرده بودند که روی آن نوشته بود شما زنان باردار را بزنید، چون با یک تیر دو نشان میزنید یعنی هم یک بچه فلسطینی و هم مادر او را از بین میبرید. اینها چیزهایی است که وجدان جهانی را جریحه دار کرد، تمام شعارها را بهم ریخت و جهان حمایت خوبی از موضوع فلسطین کرد. کسی که در صف مقدم حمایتها بود حزبالله بود. حتی ایران هم به یک معنا پشتیبانی میکرد و بقیه کشورها حمایتهای تبلیغاتی و لوجستیکی میکردند و حتی پول میدادند البته ممکن بود و نمیتوانستند همکاری کنند ولی حزبالله در صف قرارگرفت. از روز دوم یعنی 8 اکتبر سید حسن نصرالله اعلام کرد بی طرف نیستیم و از فلسطین حمایت میکنیم. این جایگاه خاصی به حزبالله داد و اسرائیل فهمید حزبالله از شعار بالاتر رفته است و وارد بحث عمل شده است و قدم مهمی هم برداشت. حزبالله فشار بر اسرائیل وارد کرد، سه لشگر اسرائیل در شمال درگیر حزبالله بودند. شاید بتوان گفت بیش از 700-600 هزار شهرک نشین آواره شدند. شعار حزبالله این بود که نمی خواهیم صهیونیست ها را بکشیم بلکه می خواهیم صهیونیستها را بیرون کنیم. در واقع بیرون کردن وجه انسانیتر دارد و حزبالله میگفت اینها سرزمین فلسطین را غصب کردند و الان می خواهیم آنها را بیرون کنیم. اینها در هتل های تلاویو مستقر شدند و دولت اسرائیل امکاناتی در اختیار آنها قرار داد و گمان میکردند یکی دو هفته قضیّه تمام میشود ولی یکباره 9 ماه تا یکسال طول کشید. این فشار اقتصادی بالایی را به اسرائیل وارد کرد. بحث مهاجرت معکوس کرد و سرمایهگذاری را کاهش و تورم را افزایش داد، بیکاری را افزایش داد، ناامنی اقتصادی در اسرائیل بوجود آورد. تبعات مهاجرت و رفتن 700-600 هزار صهیونیست یا شهرک نشین به سمت داخل اسرائیل خود بحرانی بود که وارد جامعه اسرائیل شد و کمک بسیار بالایی به فلسطینیها بود. باعث شد تمرکز ارتش اسرائیل کامل متوجه غزه نباشد. در واقع تمرکز اسرائیل در دو جبهه پراکنده شد و خود این امر کمک بالایی بود. این مسئله مهمی بود. بحث حمله به غزه را برای اسرائیل پرهزینه کرد. دستاورد دیگری که میتوان اشاره کرد شکستن هیمنه و اسطورههایی بود که اسرائیل ساخته بود. اسرائیل اسطوره هایی ایجاد کرده بود مثل گنبد آهنین که هیچ سلاحی نمیتواند با آن مقابله کند و غیره! دیدیم اینطور نبود و حزبالله با اقداماتی که انجام داد این هیمنه را شکست و این اسطوره را از بین برد. روزی با صدها موشک و سلاح و پهبادهای مختلف حمله شد و عادی شد. یک زمانی میگفتند اگر یک موشک به اسرائیل بزنید فلان اتفاق میافتد و اخیراً شاهد هستیم در تمام شهرهای اسرائیل صدای آژیر خطر بلند میشود یعنی در تمام مناطق حزبالله عملیات انجام میدهد. این خیلی بحث مهمی است چون عادی شده خود را نشان نمیدهد. اگر این وضعیت را با قبل مقایسه کنید یک شکستن هیمنه بود. بحث نفوذ اطلاعاتی که میگفتند اسرائیل نفوذناپذیر است ولی شاهد بودیم اینطور نیست. حزبالله توانست هک کند، ورود کند، جاسوس وارد کند، دفتر نتانیاهو را بزند و غیره. اخیراً هم شاهد بودید محاکمه یکسری افراد انجام شد که به عنوان جاسوس ایران و حزبالله محاکمه شدند. اینها بحثهایی بود که حزبالله انجام داد و میتوان گفت یک کار با ارزشی بود که این اسطوره را شکاند. وقتی اسطوره شکسته شود این اقدامات همچون عملیات 7 اکتبر در آینده تکرار میشود. بعدها میگویند باز هم میتوانیم کاری کنیم. خیلی از کودکانی که الان دچار مشکل هستند وقتی بزرگ شوند از این اقدامات الگو بگیرند و این حرکت را ادامه دهند. سومین بحثی که میتوان به عنوان دستاورد اشاره کرد بحث وحدت جبههها بود. علاوه بر وحدت جبههها یک نوع وحدت مذهبی در ابعاد مختلف رقم خورد. حزبالله این وحدت را بوجود آورد. جبهه مقاومت هر چند به عنوان یک جبهه مطرح بود ولی به هر حال چند ویژگی از قبل داشت. عمدتاً اینها ائتلافی بود که بیشتر روی ارزشهای دینی مشترک بودند و نسبت به مسئله فلسطین، مبارزه با ظلم، مبارزه با استکبار احساس تکلیف میکردند و عمدتاً تحت تاثیر انقلاب در ایران بودند ولی کاملاً میتوان گفت فردی عمل میکردند و ساختاری داشتند که مبتنی بر اغنای راهبردی بود یعنی اغنا میشدند و عملیاتی انجام میدادند ولی همکاری مشترک نداشتند. بعد از این قضیّه شاهد هستیم یک نوع همکاری اطلاعاتی و حتی همکاری نظامی بین اینها شکل گرفت. حزبالله وقتی میتوانست به فلان منطقه گنبد آهنین نفوذ کند این اطلاعات را به یمن میداد و موشکهایی که یمن میزند به منطقهای میزد که این خلا وجود داشت یا خیلی از اطلاعات مربوط به داخل اسرائیل را شاهد هستیم بین گروههای مقاومت مبادله میشد. این هم یک نوع وحدت جبههها را عملاً ایجاد کرد. در قبل روابط خوبی بین حماس و حزبالله وجود نداشت منتهی چند سال پیش اقداماتی صالح ... انجام داد و تلاش هایی صورت گرفت. نیروهای مختلف تلاش کردند و حتی سید حسن نصرالله به این معتقد بود و این کار را انجام داد حتی بین عمل و حزبالله و ارتباط بین کرانه باختری با جبهههای مقاومت کارهایی صورت گرفت. منتهی الان بحث وحدت بین شیعه و سنی است که این کار اثرگذار روی این بحث بود. بعد از جنایات تکفیری ها و داعش اختلاف و شکافی بین اهل سنت و شیعه بوجود آمده بود ولی بعد از این ماجرا این اثر دراز مدت خود را به جاگذاشت و تاکید روی وحدت اهل سنت و شیعه اثرگذار بود و اینکه یک جریان شیعی از اهل سنت دفاع میکند و خود را بلاگردان این مجموعه قرار میدهد، برای دفاع از آنها کشته و شهید میدهد، این حرکت بزرگی بود که ماندنی در تاریخ است و ادامه می یابد و میتواند در آینده به این حوزه کمک کند. بحث دیگر بلوغ جبهه مقاومت است. جبهه مقاومت یک نوع استقلال عمل در مبارزه پیدا کرد. قبل از این شاید وابسته به ایران است ولی وقتی ایران اعلام کرد ما از این امر خبر نداشتیم و یا اینکه ما کمک کردیم و به جنگ ورود پیدا نکردیم و وقتی هم ورود پیدا کرد با احتیاط بود. احساس کردند ایران نمیتواند هر کاری را انجام دهد. مسئولیت های داخلی حکومت دینی با مسائل جنبش در کشور دیگر متفاوت است. بنابراین ملاحظه کاریها و مصلحت اندیشیهایی که بالاخره ایران داشت تاثیر روی استقلال جبههها داشت و در آینده میتواند موجب برکات خاصی شود و میتواند کمک کند البته به نظر میرسد اینها نیز پیش بینی کرده بودند یعنی حزبالله بنا بر نقل قولهایی که میشد هر پستی را انتخاب میکردند 10-8 نفر به عنوان جایگزین داشتند. این سناریوها را میدیدند که ممکن است همه کشته شوند چون معلوم بود توازن قدرتی بین حزبالله و اسرائیل نیست. اسرائیل متکی به قدرت امریکاست. توانایی بالایی دارد و احساس میکردند هر احتمالی وجود دارد. سید حسن نصرالله نیروها را مشخص کرده بود. استقلال عمل و تکیه به نیروهای داخلی جنبشها تقویت میشد و این یک کمکی به جریان مقاومت بود. بحث واقع گرایی جنبش مقاومت هم یکی از دستاوردهاست. جنبش مقاومت یک نوع واقع گرایی نسبت به توان خود و دشمن پیدا کرد و آن انعطاف پذیری که میتواند در تاکتیکها استخراج کند موثر است. سعی کردند همزمان با کار نظامی کار سیاسی هم دنبال کنند، سعی کردند توجه به فضای عمومی و اجتماعی داشته باشند، توجه به همسویی با دولتها داشته باشند. وقتی نعیم قاسم میگوید نبیه بری نماینده ماست و هر چه گفت قبول داریم، اینها بحثهایی است که نشان میدهد احساس میکنند بدون توجه به وضعیت سیاسی جامعه و عقبه اجتماعی جامعه نمیتوانند کار را پیش ببرند و سعی میکنند این وضعیت را استفاده کنند. بالاخره الان به قطعنامه1701رسیدند. حرف حزبالله این است که قطعنامه 1701 را قبول داریم و بر اساس این عمل حاضر هستیم آتش بس را بپذیریم. اسرائیلیها نیز بحثهایی مطرح کردند. بنا بر اخباری که وجود دارد اختلاف روی بحث کمیته نظارت بر این قطعنامه است یعنی آنها میگویند ناتو هم شرکت کند و افراد دیگر هم حضور داشته باشند. لبنانیها معتقد هستند در قالب1701 باشد و آنجا کمیته نظارت مشخص شده است. بنابراین بر همان اساس عمل کنیم. اگر این عملیاتی شود یکی از بندها این است که نیروهای حزبالله بالای رود لیتانی قرار بگیرند و جنوب لیتانی در اختیار ارتش لبنان و نیروهای حافظ صلح سازمان ملل باشد. همه گروههای مسلح طی60 روز خلع سلاح شوند و اسرائیل از منطقه خارج شود. این که حزبالله این را پذیرفته یا خیر، چه احتمالاتی در این باره وجود دارد؟ چه سناریویی میتواند قابل تصور باشد؟ حزبالله نمیتواند خلع سلاح باشد و اسلحه خود را زمین بگذارد؟ قبلاً این اتفاق افتاد یعنی در جنگ 33 روزه این قطعنامه تصویب شد ولی آن زمان با مسامحه برگزار شد یعنی اسلحهها را حزبالله زمین نگذاشت و کج دار و مریض حرکت کرد حتی در جنوب منطقه تقویت کرد. الان میخواهد چه کار کند؟ شاید سناریوهای مختلفی را بتوانیم بحث کنیم مثلاً ممکن است حزبالله به همین شکل مثل روند سال 2006 وضع را ادامه دهد و اسلحهها را مدت زمانی فریز کند و فقط غزه را نزند و پاسخ به حملات ندهد چون قبلاً مشروط به این شد که تا زمانیکه به غزه حمله میکنید ما نیز به شما حمله میکنیم. الان نسبت به این بند بیطرف شود و سعی کند جواب ندهد و اقدامی نکند منتهی نباید تجهیزات و تسلیحات خود را از دست بدهد. یا اینکه در مرحله بعد این است که حزبالله وارد فعالیتهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی میشود یا بیشتر سعی میکند اسلحه را زمین بگذارد یا محدود کند و وارد بحثهای این چنینی شود حتی ممکن است بگوییم مدلی حشدالشعبی داخل ارتش لبنان و جزوئی از ارتش لبنان شود مثل مدلی که در عراق اتفاق افتاد. هر یک از این بحثها ممکن است شکل بگیرد منتهی به نظر میرسد با توجه به واقعیتهای میدانی بعید است حزبالله چنین اقدامی کند و سناریوی اول به واقعیت نزدیکتر است. یعنی حزبالله ممکن است وارد شمال منطقه لیتانی شود و حتی جنوب را در اختیار ارتش قرار دهد ولی بعید است تجهیزات و سلاحهای خود را زمین بگذارد. چون روحیه مقاومت یک روحیهای است که مبتنی بر یک نوع اعتقاد است، اعتقاد به این امر دارد. سال 1982 یا 1363 که حزبالله شکل گرفت، بالاخره حزبالله با یک مانیفستی شروع به کار کرد که آن هم مبارزه با اسرائیل بود. در واقع هویت حزبالله مقاومت است. یعنی اگر مقاومت را از حزبالله بگیریم حزبالله به یک معنا وجود ندارد. برای همین مسئله بوجود آمد! جدای از این حزبالله لبنان با غزه فرق میکند. حزبالله آنجا متکی به یک پشتوانه مردمی عظیمی است. شیعیان لبنان و حتی غیرشیعیان لبنان و بخش عمدهای از جریانات و گروههای لبنان حزبالله را قبول دارند، دولت به عنوان نیروی آزادی بخش به این نگاه میکند، نیروی حامی دولت لبنان به آن نگاه میکند بنابراین حتی عربها بعد از این قضایای که حزبالله حمله کرد و پاسخ داد حزبالله را یک گروه تروریستی میدانست. بعد از آن اعلام کرد این گروه تروریستی نیست و آن را از گروه تروریستی خارج کرد و از حزبالله حمایت کرد. به هر حال جوامع عربی هم نگاه مثبت تری به حزبالله دارند، پشتیبانی ایران اینجا وجود دارد. جدای از این، ابزارهای قدرتی که حزبالله دارد خود یک پشتوانه در این بحثهاست و بعید است اینها را از دست بدهد. تسلیحاتی که حزبالله دارد و بنابر برآوردی که کردند 7 برابر حماس حزبالله تسلیحات دارد. موشکهای بالستیک، پهبادهای مختلفی دارد و همچنین ساختار و نیروهای قوی که دارد و همچنین توانمندیهای ژئوپولتیکی که دارد باعث می شود حزبالله این قدرت خود را از بین ببرد و به دنبال خلع سلاح به آن معنایی که آنجا وجود دارد باشد. حزبالله جوهره و محور مقاومت را در مناطق عربی تشکیل میدهد. از بین رفتن قدرت نظامی حزبالله به یک معنا میتواند اثر خاصی روی جریان مقاومت داشته باشد. اسرائیل هم در شرایط ناچاری این وضعیت را پذیرفته است. اسرائیل هم توان حمله به لبنان را در شرایط کنونی ندارد. آمدن ترامپ هم موثر در این امر است. همه مسائل باعث شد به نظر برسد حزبالله مدلی همانند 2006 با یک محدودیتهای بیشتری عمل کند ولی اصل مقاومت را حفظ خواهد کرد و ادامه میدهد و تاثیرگذاری منطقهای خود را خواهد داشت.
فتح الهی: عنوان سخنرانی من راهبرد ملی گرایی در جبهه مقاومت است.
راهبرد ملی گرایی را چقدر می توان در جبهه مقاومت در حوزه های عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن جدی دانست. جایگاه ملیت آنها چقدر در تصمیم گیری و عمل آنها موثر و راهبردی است. جبهه مقاومت دشمن مشترکی دارد و با هدف نابودی رژیم صهیونیستی شکل گرفته است. این هدف را می توان جهت دهنده راهبردی دانست. اما مانعی ندارد که اهداف راهبردی دیگری را هم برای این جبهه در نظر بگیریم که البته در تعارض با راهبرد اصلی نیستند و بلکه به نوبه خود تسهیل کننده نیل به راهبرد اصلی می باشند. یکی از این راهبردها عبارت از تقویت قدرت ملی و راهبرد ملی گرایی برای حوزه های گوناگون این جبهه می باشد. آنها می خواهند استقلال سرزمینی خود را به مرز آسیب ناپذیری برسانند که براحتی مورد تعدی و تجاوز قرار نگیرد و امنیت ملی آنها خدشه دار شود.
شهید سید حسن نصرالله در ضمن جنگ با اسرائیل، راهبرد اقتدار لبنان را نیز پیگیری می کرد.می خواست لبنان را به مرحله تسخیرناپذیری برساند و استقلال لبنان را تضمین کند. لبنانی که استقلال آن همیشه از طرف قدرت های دیگر چون اسرائیل، آمریکا، فرانسه سعودی و حتی سوریه خدشه دار می شد. اتفاقاً اکنون پس از شهادت سید به خوبی می توان ملاحظه کرد که این هدف راهبردی او برای لبنان محقق شده است. همه فهمیدند که لبنان دیگر راحت الحلقوم نیست و نمی توان براحتی در آنجا مداخله کرد و استقلال تضمین شده ای برای آن حاصل شده است.
به نظر می رسد که شهید سید حسن نصرالله دنبال فرصتی بود که یک جنگ واقعی و جدی با اسرائیل انجام دهد. طوفان الاقصی فرصتی برای سید حسن نصرالله بود که شروع کند. می توانست این جنگ را شروع نکند. می توانست اسلحه به حماس بدهد، کمک کند، آموزش بدهد ولی جنگی شروع نکند. اما جنگی را شروع کرد که شهادت او این کار را به نتیجه رساند و با این جنگ بود که استقلال لبنان تامین شد. با شهادتش این مسئله را امضا کرد که الان شاهد استقلال لبنان هستیم. اسرائیل نتوانست در حمله زمینی وارد لبنان شود. در صورتی که همین اسرائیل قبلاً براحتی بیروت را اشغال می کرد. با وجود آنکه خیلی از رهبران حزب الله هم شهید شده اند. این به معنای استقلال لبنان است که اگر دیگران هم کمک نکنند حزب الله از زمین و زمان امکانات پیدا می کند و می تواند اسرائیل را بزند. ملی گرایی لبنان تثبیت شده است.
این استقلال را تا حد قابل توجهی برای عراق نیز می توان ملاحظه کرد. پس از تجاوز آمریکایی ها به عراق دیگر نمی شد از استقلال آن کشور سخن گفت. اما مبارزه با سلطه داعش توانست قدرت ملی عراق را بازسازی و احیا کند. شکل گیری حشد الشعبی و بازسازی روحیه ارتش و ملت عراق و درک هویتی نسبت به دشمنی های آمریکا و رژیم صهیونیستی و احساس محبت و یکدلی بویژه با جمهوری اسلامی که تا حد قابل توجهی در عراق مشاهده می شود از دستاوردهای مبارزه با داعش بود که به تعبیری از اهداف جنگ هشت ساله با صدام تکریتی هم بود. لذا می توان گفت که شهید سلیمانی کار نیمه تمام جنگ تحمیلی 8 ساله را تمام کرد. مجلس عراق مصوب می کند که نیروهای امریکایی بیرون بروند. عراقی که اشغال شده بود و امریکایی ها بدون اجازه رفت و آمد می کنند. این عراق به این مرحله رسیده که حشدالشعبی دارد و می تواند اسرائیل را بزند که نباید دستکم گرفته شود.
مقاومت چند دهساله سوریه در مقابل رژیم صهیونیستی از زمان مرحوم حافظ اسد باعث پیدایش حدی از قدرت ملی در این کشور شد که توانست در مقابل هجوم تروریست هایی که حمایت قدرتهای خطرناکی چون آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی، سعودی و حتی ترکیه و قطر را داشتند تاب بیاورد و استقلال خود را به نمایش بگذارد. یمن هم همین گونه است. یمن که در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی و حمایت از غزه قرار دارد؛ در عین حال قدرت ملی ارزشمندی را برای خود تأمین کرده است. سالها در مقابل تجاوزات سعودی مقاومت کرد تا اینکه سعودی فهمید که باید بی خیال انصارالله و یمن شود. الان هم قدرت مسلط در باب المندب، دریای سرخ و جاهای دیگر شده اند. برای فلسطینی ها هم می توان چنین درکی را ارائه کرد. جالب است علیرغم آنکه فلسطینیان همه داشته های ملی خود را از سرزمین و دولت و نیروهای انسانی و ... را از دست داده اند اما هویت فلسطینی در دنیا تثبیت شده است و کسی نمی تواند در آن تردید کند و همه منتظرند که این هویت به جایگاه شایسته سیاسی و بین المللی خود را داشته باشد.
عکس العمل جمهوری اسلامی ایران در مقابل حمله رژیم صهیونیستی به کنسولگری نیز توانست تا حد قابل توجهی قدرت ملی، استقلال سیاسی و اراده تصمیم گیری ملی ایران را به نمایش بگذارد. نشان داد ایران کشوری نیست که براحتی بتوان کنسولگری آن را زد. عملیات وعده صادق 2 هم در یک افق جدیدتری این معنی را بازنمایی کرد. همچنین وعده صادق 3 خواهد توانست جایگاه بین المللی جمهوری اسلامی را بطور کامل تثبیت کند.
در واقع در کنار راهبرد اصلی مقاومت اسلامی ضد صهیونیستی می توان از راهبرد تقویت قدرت ملی برای حوزه های گوناگون محور مقاومت نیز سخن گفت و مسیر تحقق آن را پیگیری کرد. یک ملیگرایی در مناطق مختلف و ارکان مختلف جبهه مقاومت خودنمایی می کند که قدرت ملی خود و استقلال خود را تثبیت می کنند این راهبرد نه تنها در درازمدت به کلیت وحدت جبهه مقاومت آسیب نمی زند بلکه خواهد توانست این جبهه را برای نیل به هدف نهایی یعنی محو رژیم صهیونیستی برساند. اینها وحدت و همدلی دارند. جنگ با اسرائیل سبب شده است که در جبهه های مختلف مقاومت یک ملیت و استقلال عمقی پیدا شود.
راهبرد ملی گرایی در جبهه مقاومت جدی است و علی رغم اینکه همه بر نابودی رژیم صهیونیستی مصمم هستند اما در عین حال برنامه تثبیت قدرت ملی را هم دارند. قدرت های ملی در سوریه، عراق، لبنان، یمن و ایران تقویت شوند در نهایت تضعیفکننده اسرائیل خواهد بود. اسرائیل را قدرت های ملی تضعیف می کنند. قدرت های ملی کشورهای منطقه قوی باشد اسرائیل خود به خود نمی تواند دوام بیاورد. با تضعیف قدرت ملی کشورها نمی توان از بین رفتن اسرائیل را پی گرفت و همان ملیت هم از بین می رود. امریکا فشار می آورد و استقلال سرزمینی از بین می رود.
به نظر می آید که حزب الله لبنان بعد از این قضیه بیشتر لبنانیزه خواهد شد و در صحنه سیاست داخلی لبنان فعال تر خواهد شد. شیخ نعیم قاسم به مسائل و مناسبات داخلی لبنان خیلی اهمیت می دهد. آتش بس به هر نتیجه ای برسد، حزب الله در صحنه سیاسی لبنان حضور بیشتری خواهد داشت و احتمالاً نظام طایفه ای که از طایف شکل گرفته است نمیتواند دوام پیداکند.
نظر شما :