گزارش نشست «جنبشهای اسلامگرا و تحولات نظم بینالملل جدید»
گزارش نشست «جنبشهای اسلامگرا و تحولات نظم بینالملل جدید»
نشست «جنبشهای اسلامگرا و تحولات نظم بینالملل جدید» به همت پژوهشکده مطالعات سیاسی و روابط بینالملل و حقوقِ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با همکاری دانشگاه جامع امام حسین(ع) برگزار شد. سخنرانان نشست که 26 تیرماه 402 برگزار شد، دکتر یحیی فوزی، دکتر محمدعلی فتحالهی و دکتر طیبه محمدیکیا بودند.
در ابتدای این نشست، دکتر یحیی فوزی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه گفت: جنبشها، یکسری تشکلهای مردمی سازمان یافتهاند که با هدف ایجاد برخی تغییرات فرهنگی اجتماعی در جامعه ظاهر میشوند. جنبشهای اسلامی معطوف به هویت دینیاند. این دسته از جنبشها خود به گونههایی تقسیم میشود. یکی از برجستهترین تقسیمبندیها تقسیم کردن این جنبشها به بنیادگرا، نوگرا، سنتگرا و سکولاراست. در یک بخشبندی دیگر میتوان این جنبشها را از نظر مش مبارزاتی به رادیکال، محافظهکار و پیشرو تقسیمبندی کرد و همچنین از لحاظ حضور در قدرت به جنبشهایی که در قدرت هستند، جنبشهایی که همراه با قدرت هستند، جنبشهایی که مخالف قدرت هستند میتوان به سه دسته تقسیم کرد. در این میان بهلحاظ ماهیت برخی جنبشها بیشتر روی نظم و امنیت تأکید دارند و برخی اصلاحطلب هستند که در یک نگاه سیاسی و باز تفسیرانه عمل میکنند. جریان سوم، اسلام سلفی است. که بیشتر در اهل سنت هست و تحت تأثیر مباحث عبدالوهاب عمل میکند و خود به سه دسته سلفیهای تکفیر مدرسهای (اسکولاستیک)، سلفی سیاسی و سلفی تکفیری جهادی تقسیم میشود.
سخنرانی دکتر یحیی فوزی با عنوان :جنبش های اسلام گرا و تحولات نظم بین الملل
با عرض سلام و احترام به حضار محترم ، سخن خود را با این سوال آغاز می کنم که : که تحولات نظام بینالملل چه فرصتها و تهدیداتی برای جنبشهای اسلام گرا میتواند ایجاد کند؟ درابتدا با دومقدمه شروع می کنم ابتدا معرفی مختصری از این جنبشها ودرادامه ویژگی های تحولات جدید نظام بین الملل را مطرح می کنم
وضعیت کنونی جنبشهای اسلامی
جنبش اسلام گرایی جنبش وسیعی هست، به پهنای همه جهان اسلام، تقریباٌ میتوان گفت که یک چهارم جمعیت جهان مسلمان هستند. و در کشورهای اسلامی جنبشهای اسلامی از یک وزن بالایی برخوردار هستند. و نقش زیادی درصحنه سیاسی کشورها دارند و یکی از بازیگران مهم عرصه بینالملل نیز محسوب می شوند. حتی مخصوصاٌ در این چند دهه اخیر نقششان هم بسیار ارتقاء پیدا کرده است و تاثیرگذاریش بیشتر شده است. این جنبش،تشکلهای مردمی سازمان یافته ای هستند که هدفشان ایجاد تغییرات فرهنگی اجتماعی وسیاسی معطوف به هویت وارزشهای دینی ومحافظت از هویت دینی واستقلال سیاسی در جوامع اسلامی است. که بخشی از این اهداف درهر جنبش با توجه به بستر پیدایی آن از برجستگی بیشتری برخوردار است آنها با شیوههای مختلفی (رادیکال یا میانه روانه و.. )سعی میکنند، اهدافشان را به پیش ببرند و دارای تنوعهای مختلفی هستند. در مورد تقسیمبندی اینها بحثهای مختلفی مطرح شده است. بعضی سعی کرده اند ، اینها را به چهار دسته تقسیم کنند، و بعضی به سه دسته حتی عدهای هم به دودسته تقسیم کردند، مثلاً موسسه رند که در آمریکا هست. به چهار قسمت تقسیم کرده است. (بنیادگرا، نوگرا، سنت گرا و سکولار) یا بعضی ها مثل گیپ که در واقع جزو محققین این حوزه است ( بنیادگرا، مدرنیسم و سکولار) و عده ای هم مثل فضلالرحمن و حتی جان اسپوزیتو ( محافظه کار و رفورمیسم و بنیادگرا) را مطرح کردند. همچنین اینها را از نظر مشی مبارزاتی به رادیکال، محافظه کار، پیشرو، واز لحاظ حضور در قدرت به سه دسته تقسیم کرده اند ، جنبشهایی که در قدرت هستند، جنبشهایی که همراه با قدرت هستند، جنبشهایی که مخالف قدرت هستند. حتی از لحاظ منطقه جنبشهای غرب وشرق آسیا، جنبشهای خاورمیانه، جنبشهای شمال آفریقا، هم قابل تقسیمبندی هستند، درواقع با توجه به هدف میشود تقسیمبندیهای مختلفی انجام داد، من خودم در کتاب جنبش های اسلام گرا ، تمام جنبشها را مورد مطالعه قرار دادم، در آن تقسیمبندی بر اساس بنیانهای فکری آنها انجام دادهاند. وآنها را به سه دسته تقسیم کردم که یکی از دستهها خودش به سه دسته تقسیم میشود. یکی اسلام سنتی محافظه کار،جریان اسلام سنتی یک طیف جریان مسلّط هست. که در تمام جهان اسلام حضور دارد. به هر حال هم بین شیعیان و هم اهل سنت این جریان حضور دارد. تقریباً میشود گفت اکثر مکاتب فکری غالب در این طیف جای میگیرند، عمدتاً تحلیلشان بر روی فقه و تصوّف هست. نمیتوان گفت که روی یک جریان واحدی هستند، ولی در مقابل رقبای آنها میشود تفکیکشان کنیم، مثلاً در مقابل سکولارها، تکفیریها، نمیتوانیم بگوئیم جریان سنتی غیر سیاسی هست هرچند با اسلام سیاسی دیدگاه متفاوتی در مورد نقش دین درسیاست دارند اما از تاثیر گذاری دین درعرصه سیاسی حمایت می کند دربین آنها هم عقلگرا و هم نقلگرا هست ولی به ندرت دیگران را تکفیر میکنند وبیشتر تأکیدشان روی نظم و امنیت هست.
حالا ما اگر بخواهیم در جوامع اسلامی نمونه اینها را اسم ببریم، الازهردر مصر، نهضت العلما در اندونزی، یکسری جریانهای صوفی در خاورمیانه، حتی شیعیانی در جنبشهای متاثر که به هر حال ضمن اینکه از آن سنتها دفاع میکنند ولی به حکومت به معنای خاص آن معتقد نیستند. که میشود مصداق این جریان به حساب آورد. جریان دوم، جریان اصلاح طلب دینی است و بیشتر با توجه به مصلحت و نقش زمان و مکان و باز تفسیر یکسری مباحث دین، بیعت، شورا، سعی می کنند تفسیر جدیدی ارائه بدهند. جریاناتی مثل بخشی از اخوان المسلمین، نهضت محمدیه در اندونزی، حزبالتحریر، و بخشی از شیعیان، مخصوصاً انقلاب اسلامی را میتوانیم مصادیق جریانهای اصلاح طلب دینی بدانیم .
جریانات سوم، اسلام سلفی هست. که بیشتر در اهل سنت هست و به سه دسته تقسیم میشود. سلفیهای تکفیری در واقع مدرسهای (اسکولارتیک شاید با ترجمه تسامحی بگوئیم مدرسه ای یا مکتبی)، سلفی سیاسی و سلفی تکفیری جهادی یعنی این سه تا شکل را میتوان از جریان سلفی استخراج نمود. که اینها تفاوتهای خاصی با همدیگر دارند. جریان چهارم تجدد گرایان اسلامی هست. آنهایی که سعی میکنند اسلام را با آموزههای تجدد معنا و تفسیرکنند. در واقع تجدد محور تفسیر آنها از اسلام هست. بیشتر عقلگرا هستند و معتقدند بسیاری از نصوس مربوط به زمان و مکان خاصی هستند و الان باید با عقل دوباره آنها را بازنگری کنیم . حسن ترابی در سودان و الغنوشی در النهضه تونس را می توان دراین طزیف قرار داد. بنابراین این اسلام سنتی، اسلام اصلاح طلب، اسلام سلفی، تجددگرایی اسلامی را می توانیم بگوئیم چهار جریان دربین جنبشهای اسلامگرا بدانیم که در کشورهای مختلف فعال هستند.
نوع نگاه ورویکرد اسلامگرا ها به نظام بین الملل
بحث دوم، نظام موجود بینالملل هست. وضع موجود نظام بینالملل برای بسیاری از اسلامگراها وضع مطلوب نیست و نبوده است یکی از دلائل این امر بخاطر بنیانهای نظری است به این معنا که بنیانهای نظام بینالملل با بنیان های نظری اسلام تفاوتهای و حتی درمواردی تعارض دارد، و یک بخش آن هم بخش عملکرد هست. نظام بینالملل موجود بعد از وستفالی ، نظام دولت و ملت هست. درحالی که اسلام بنیانش امّت هست نه ملّت، بنابراین بحث اولویت دولت- ملت با امّت و امامت که در نظام اسلامی هست. همیشه چالش زا بوده است. از همان ابتدا زمانیکه خلافت عثمانی تجزیه شد، در خیلی از کشورهای جدید این بحث مطرح بود که ما چطوری میتوانیم بین این دو جمع کنیم یا مثلاً ساختارها و یا نهادهای نظام بینالملل، ناعادلانه و ظالمانه هست. و یکسری کشورهای قدرتمند اینها را درراستای منافع خود تأسیس کردند. موسسین این نظام بخاطر اینکه بمب اتم دارند و قدرت بالا دارند، بر دیگران سلطه پیدا کردندوساختار موجود را شکل دادند. لذا بحث از سلطه طلبی و نا عدالتی، و ظالمانه بودن بخشی از ساختار یکی از بحث هایی است که با آموزههای دین سازگاری نداشتند. و همیشه مورد انتقاد اسلامگراها بودند. بحث نُرمها و هنجارها یی که براین ساختارها جاری است نیز موضوع دیگر است و اینها هستند که به این نظام شکل میدهند. و این نظام را نگه داشتند. حالا این نُرمها و هنجارها تحت تاثیر اندیشه حاکم بر جهان غرب بوده وبه اندیشه تفکرات دیگران کمتر توجه شده است و جوهره اش هم اندیشههای مبتنی بر لیبرالیسم سکولار واندیشه های اومانیستی متاثر از مدرنیسم است که با آموزه های دینی افتراق دارد.. ولذا بخشی از این نُرمها و هنجارهای نظام بینالملل مخصوصا درموضوع حقوق بشر همیشه مورد انتقاد اسلام گراها بوده است. و با تردید به نظام بینالملل نگاه میکردند. جدای از این بحث عملکرد نظام بینالملل مطرح است. عملکرد نظام بینالملل برای همه اسلام گراها همیشه مورد سوال بوده است. چون اصولاً معتقد بودند خیلی از این کشورهایی که در رأس نظام بینالملل قرارگرفتهاند همان استعمارگرهای قدیم بودند. قدرتهای استعماری و غرب استعمارگر که الان در ساختار جدیدی قدرت را در دست گرفتهاندو جهان را به شکل جدیدی دوباره تحت سلطه خودشان قرار دادند. بر بی عدالتی و برخورد گزینشی نظام بینالملل با مسائل تأکید دارند. اینچنین نیست که لیبرال هم باشند. در واقع نوعی سلطهگری با پوشش ایدئولوژی لیبرال وجود دارد. و به همین دلیل عمدتاً گزینشی برخورد میکنند. درظاهر مدافع حقوق بشر هستند ولی با حقوق بشر گزینشی برخورد میکنند. مثلاً با اسرائیل یکجور برخورد میکنند و با فلسطین وعراق و جوامع اسلامی جور دیگری برخورد میکنند. و اسرائیل با شدت توسط قدرتهای اصلی مسلط بر نظام بینالملل حمایت می شود که واقعاً مورد سوال بوده است. بالاخره چرا باید این قدر از یک کشور غاصب وجنایتکار حمایت شود. بنابراین بحث اسرائیل یکی از مسایل مهم و مورد نقد مسلمانها نسبت به نظام بینالملل بوده و هست. فقر و تبعیض در جهان با این تفاوت طبقاتی که وجود دارد نیز از جمله انتقادات دیگر است. نظام سرمایه داری جوهره نظام بینالملل موجود را تشکیل میدهد و بدنبال استثمار کشورهای غیر غربی است . این را نه تنها مسلمانها میگویند خیلی از مکاتب دیگه مثل مکتب وابستگی و مکاتب انتقادی، هم اینها را مطرح میکنند. و معتقدند که یک نوع غرب محوری در نظام بینالملل وجود دارد. و بقیه کشورها درجه دو به حساب میآیند. و اینچنین نیست که برابری باشد. بحث بعدی سیاست های یکسان سازی در نظام بینالملل هست. که بدنبال تسرّی یک سبک زندگی واحد و یکسانی بر جهان هست. و به دنبال یک نوع غربی سازی جهان هست. بدنبال این هست که مدلهای آمریکایی و اروپایی خودش را در دنیا تسرّی بدهد. جهان را بر مبتنی پروژه جهانی سازی تبدیل کند به یک دهکده یکسان و یکپارچهای که ارزشهای غربی برایش حاکم باشد. این هم همیشه مورد نقد کشورهای پیرامون از جمله کشورهای اسلامی و جنبش اسلامی بوده است. چرا؟ چون باعث شده هویت اینها تحت شعاع قرار بگیرد. هویت اینها همیشه باتهدید مواجه بوده و درواقع سبک زندگی دینی، و خیلی از مسائل هویتی اینها با خطر مواجه باشد و. بعلاوه آرمان مسلمانها هم متفاوت هست. مثلا بحث نظام جهانی عادلانه، حاکمیت صالحان بر جهان، سوره مبارکه القصص آیه(5) : وَنُریدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ استُضعِفوا فِی الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّهً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثینَ﴿۵﴾ ما میخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم!اسلام یک دین جهانی هست. رحمت للعالمین هست. بنابراین داعیههای جهانی دارد. و به دنبال بحث موعودیت است ، بحث اینست که در جهان آخرالزمان جهان ازآن صالحان خواهد شد. بنابراین با توجه به این آرمانها و ایدههایی که دارد. وضع موجود را نقد میکند. بنابراین این وضع موجود وضع مطلوب نیست
همه اینها باعث شد که کلاً جریانات اسلامگرا نسبت به نظام موجود یک نگاه انتقادی داشته باشد.منتها راهبردهای مختلفی دارند، ما سه راهبرد در جهان اسلام میبینیم، یک راهبرد نفی نظام بینالملل هست. یعنی یکسری از جریانات معتقدند که نظام بینالملل کفر محض هست. جاهلیت مدرن است. و این نظام مبتنی بر یک جاهلیت جدید شکل گرفته است. بنابراین از نظر بنیادین با اسلام و اندیشههای اسلامی متفاوت هست. و ما باید در پی ویران کردن آن باشیم. تا بتوانیم در خاکستر این نظام جدید مبتنی براندیشههای اسلامی را شکل بدهیم. کسانیکه این مباحث را مطرح کردند یک بخش سیدقطب بود یک قسمتی اخوانی بودند که این مسئله را مطرح کردند. “سید قطب تأکید دارد و میگوید جنگ جهادی و ایجاد نظم جهانی جدید بر پایه صلح جهانی اسلام میانجامد یعنی ما باید با یک جنگ جهادی این نظم را ازبین ببریم و یک نظم جدیدی را جایگزین کنیم”. ایشان جاهلیت مدرن را مطرح کردند. بحثهایی مثل جهاد فریضت الغایبه را مطرح کرد. (جهاد یک فریضه واجبی برای مبارزه با این هست). و در واقع مبتنی بر کفر آمیز بودن و شرک آمیز بودن به دنبال مبارزه با این نظام بودند. این اندیشه را سالهای اخیردر القاعده هم میبینیم. خود القاعده هم همین حرفها را میزند. القاعده هم بحثش این هست که ما باید نظام موجود را ازبین ببریم حتی این نظام پر از شرک و کفر هست. حتی اونها دموکراسی را کفر میدانند.
یک جریان دوم هست که راهبردش متفاوت هست. وبه یک نوع تعامل مشروط و نقادانه با این نظام هستند. مثل جمهوری اسلامی یا انقلاب اسلامی در ایران، اینها معتقدند که این ایرادها بر نظام موجود درست هست ولی ما باید به دلایل مختلف با این نظام تعامل همراه با نقد داشته باشیم زیرا اولاً باید توجه کرد به نقش مکان و زمان و به اجتهاد، احکام حکومتی، مصلحت، احکام ثانویه و باید ما یک نوع تدرّج وحرکت مرحله ای به به تعامل و اصلاح نظام بپردازیم. زیرا اولا شرط انجام تکلیف ، قدرت است، مسلمانان نمی توانند که نظام موجود را با امکانات موجود خود از بین ببرند. بنابراین ما باید براساس تدرّج وبا ایجاد ائتلاف وهماهنگی با دیگر نیروهای ناراضی از وضع موجود برای تغییر واصلاح آن عمل کنیم ثانیا جمهوری اسلامی تشکیل حکومت داده بحث مصلحت نظام ومنافع ومصالح شهروندان مهم هستواین امر ایجاب میکند که تعامل واقع بینانه مبتنی برمصالح نظام سیاسی با نظام بین الملل داشته باشیم بعلاوه نظام بینالملل به طور کلی همهاش هم تهدید نیست. یک فرصت هایی هم دارد که می شود از آن استفاده کرد. با توجه به این عوامل رویکرد تعامل گرایی هراه با مقاومت در مقابل سلطه جویی ونقادانه با نظام بین الملل درایران در پیش گرفته شده است ودراین قالب بحث دولت- ملت را جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته است. ودر مجامع بینالمللی شرکت میکند حق عضویت پرداخت می کند. و روسای جمهور ومسولان همیشه در آنجا سخنرانی میکنند.تعامل دارد با نظام موجود ولی ولی نگاه نقادانه دارند. ودرمجموع این دونگاه را تا الان ما داشتیم.
ویژگی های تحولات جدید در نظام بین الملل
بحث دیگر آن است که آیا نظام بین الملل درحال تغییر است؟ اگر چنین است این تغییرات چه ویژگی هایی دارد؟ در خصوص ویژگی این تغییرات وتحولات یکی از مباحث این هست که الان قدرت آمریکا بعنوان قدرت مسلط در نظام در حال افول است. خیلی از متفکران حتی آمریکایی این را میگویند که آمریکا دیگر آن قدرت درجه اول نیست. و جایگاهش را از دست میدهد. بعضیها هم این را نقدکردند و گفتند نه، آمریکا ضعیف نشده است و دیگران قوی شدهاند. و آمریکا در نظم جدید، هرچند همان قدرت را دارد ولی آن قدرت درجه اول نیست. یعنی معتقدندکه آمریکا به عنوان یک قدرت ادامه می یابد ولی از آن شکل قدرت اول خارج میشود. ویژگی بعدی این هست که بالاخره یکسری بازیگرهای اصلی وارد بازی شدهاند. و کانونهای متعدد قدرت شکل گرفتهاند. بعضیها به همین دلیل میگویند که یک نظم چند قدرتی شکل میگیرد. کشورهایی مثل هند، چین، روسیه، برزیل، کشورهای عضو بریکس brix یا کشورهای جدیدی دارند قدرتمند می شوند . سازمانهای جدید منطقه شکل گرفتهاند. در واقع اینها سعی میکنند که جایگزین قبل شوند. قدرت از غرب به شرق در حال حرکت هست وبه عبارتی دمی توان گفت که قدرت غرب محور در حال تغییر است. و دارد شکل جهانی به خودش میگیرد. مناطق مختلف هر کدام با توجه به عناصر قدرتی که دارند در حال قدرتمند شدن هستند. و بازیگران نوظهور جدید دارند ظاهر می شوند . و مناطق پیرامونی از قدرت بیشتری برخوردار می شوند .یعنی نقش منطقه گرایی دارد تقویت میشود. و بازیگران غیر دولتی بخاطر انقلاب اطلاعاتی که شکل گرفته است. در حال افزایش و ارتقاء است. با توجه به این موارد خیلیها معتقدند که ما داریم وارد مرحله جدید میشویم وبه اصطلاح جهان چند قدرتی میشود. و بعضیها به عنوان عصر پسا آمریکا از آن یاد میکنند. آن هژمونی مسلط آمریکا در عرصههای مختلف دارد ضعیف میشود. بخاطر رشد قدرتهای نوظهور، و قدرتهای منطقهای در حال ارتقاء پیدا کردن هستند و قدرتشان روز به روز بیشتر میشود.
فرصت ها وتهدیدات تحولات جدید نظام بین الملل برای جنبش های اسلامی
حالا این وضعیت چه فرصت ها وتهدیداتی را برای جنبشهای اسلامی میتواند داشته باشد.چه جریاناتی را تقویت وکدامیک را تضعیف خواهد کرد؟
مطالعه روند ها ماهیت این تغییرات نشان می دهد که در نظم جدید ،نیروهای تندرو و رادیکال اسلامی و آنهایی که به دنبال بر هم زدن نظم جدید هستند. تضعیف خواهند شد. بخاطر اینکه این قدرتهای منطقهای جدید نیز که شکل گرفته است ماهیتشان اقتصادی است. مثل چین، هند، برزیل اینها عمدتاً انگیزههایشان اقتصادی هست. و برای این قدرتهای اقتصادی، امنیت و حفظ رقابتهای اقتصادی در مناطق مختلف، مهمترین مسئله است. بنابراین اینها به دنبال این هستند که در مناطق مختلف قدرتهای منطقهای و درجه2را تقویت و حمایت بکنند. و طبیعی هست که در این شرایط در خاورمیانه بعنوان کانون جنبش های اسلامی ، حفظ امنیت انرژی و بازار مصرف خیلی از اهمیت برخوردار هست و قدرتهای بزرگ جدید نیز خواستار بی ثباتی نامنی آن نیستند بنابراین باعث میشود که خیلی از نیروها و جنبشهایی که خواستار بر هم زدن نظم هستند اینها کاملاً محدود و تضعیف شوند. مبارزه با افراط گرایی و نگاههای مخالف با ثبات امنیت در دستور کار قدرتهای جدید قرار خواهد گرفت وبا آنها با کمک همپیمانان منطقه ای برخورد خواهد شد .
بعلاوه تضعیف هژمونی گفتمان لیبرالیسم سکولار که بر نظام پیشین حاکم بود نیز می تواند بر جنبش های اسلامی اثر گذار باشد . این گفتمان درنظام پیشین بدنبال یکسان سازی فرهنگی اجتماعی وسیاسی درجهان بود که با تضعیف این نگرش فرصت های بیشتری برای جریان های بومی گرا وجنبش های اسلامی ایجاد خواهد شد . به بیان دیگر هرچند قدرتهای جدید مثل چین و روسیه و غیره هم به هر حال در همان چارچوب لیبرالیسم عمل میکنند. ولی خیلی از کشورهایی که الان وارد نظم جدید شده است. اینها بیشتر با وجهه ضد استعماری ما اینها را می شناسیم مثل هند، برزیل و چین و حتی آفریقای جنوبی که عضو بریکس هست. به نظر میآید درسته که اینها به دنبال بر هم زدن نظم جدید لیبرالی نیستند ولی بدنبال انحصار سبک زندگی وفرهنگ وسیاست مبتنی بر لیبرالیسم سکولار نیز نیستند وکمتر ایدئولوژیک برخورد خواهند کرد ولذا دراین شرائط بومی گرایی تشدید میشود. توجه به فرهنگهای بومی، هویتهای بومی، تشدید میشود و آن یکسان سازی توسط قبلی دنبال میشد به نظر میآید که به شدّت و حدّت قبلی نمیتواند دنبال شود. و خود بخود این تنوع فرهنگی و تنوع سبکهای زندگی تقویت میشود. و این باعث میشود که ما در واقع مراکز مختلف با فرهنگهای مختلف از یک تشخّص بیشتری برخوردار باشند. وجنبش های فرهنگ ی وتمدنی فضای مناسبتری برای رشد خواهند داشت. خود کسینجر کتابی دارد که در آن اشاره کرده است به اینکه احتمال دارد جهان به بلوکهای مختلفی با نظامهای فرهنگی مختلفی تقسیم شود که ممکن است دراین تحولات جدید این اتفاق بیفتد. واین امر هم میتواند زمینه ساز تقویت فرهنگها و مذاهب منطقهای و سبک زندگی مذهبی در مناطق خود باشددر واقع یک نوع بومیگرایی اسلامی شکل پیدا میکند. زیرا وقتی نظم لیبرال یا لیبرال دموکراسی تضعیف شود. طبیعی هست که زمینه برای مثلاً تمدن چینی، روسی و مناطق مختلف تقویت شود. به بیان دیگر تضعیف لیبرالیسم میتواند، فرصت برای شکلگیری تمدنهای مکمل جدید را تقویت کند.تمدن اسلامی، لایههای مختلفی دارد. تمدن عربی، تمدن مالایی، تمدن ایرانی، در مالزی، بداوی و ماهاتیر محمدو غیره بحث اسلام حضاری و اسلام تمدنی را مطرح میکردند. و اصلاً الگوی تمدنی خودشان را بر اسلام حضاری قرار داده بودند. یا در ایران تمدن نوین اسلامی مطرح میشود. ترکیه به دنبال یک نوع تجددگرایی پیوند با اسلام سنی و عثمانیگری هست. نو سلفی گری در پاکستان و قطر، اینها بحثهایی هست که قابل طرح هست. هر کدام از اینها میتواند درشرائط جدید تقویت شده و مطرح شوند.وبه نظر میآید که زمینه و احیای اینها بین اندیشمندان میتواند به رشدتمدن اسلامی کمک بکند .همکاری بیشتر بین کشورهای منطقه ای وبالتبع آن همکاری در سازمان همکاری های اسلامی، و تقریب مذاهب، نیز می تواند به تقویت این امر در شرائط جدید کمک کند .هرچند تقویت بومی گرائی در جهان اسلامی همچون تیغ دولبه ای یک تهدید نیز می تواند باشد ودرصورت عدم مدیریت موجب سوئ استفاده دشمنان و رقابت بین جنبش های اسلامی شیعی وسنی ورقابت بین محافظه کاران واصلاح طلبان وبالتبع آن رقابت بین کشورهای جنبش پایه منطقه نیز گردد.
همچنین تحولات نظام بین الملل منطقه گرائی را تقویت کرده وهمبستگی های منطقه ای را افزایش خواهد داد این امر موجب خواهد شد تا بسیاری از مسائل منطقهای با همکاری قدرتها و کشورهای منطقه به تدریج به سمت یک راه حلی پیش بروند. و جنبشهایی که درگیر این مسائل هستند به تدریج از آن شکل چالشی با نظام موجود خارج شوندشاید یکی از مهمترین مسائل بحث فلسطین باشد که بدلیل حمایت آمریکا درراس نظام بین الملل این بحران به شکل ناعادلانه ای تداوم یافت اما در شرائط جدید وتاثیر گذاری بیشتر قدرتهای جدید ونوظهور که عمدتا وجه ضد استعماری دارند ، به سمت راه حل های عادلانه تری پیش خواهد رفت.
و در نهایت تحولات جدید در نظام بین الملل می تواند با کاهش فشار غرب بر ایران اسلامی به عنوان کانون و حامی جنبشهای اسلامی، همراه باشد که این امر به نفع همه جنبش های اسلامی هست. به هرحال نقش ایران به عنوان حامی این جنبشها خیلی مهم هست. یعنی خود کاهش فشار به این مرکز حمایت کننده میتواند به حفظ جنبش های میانه رو واصلاح طلب دینی و جنبشهای تمدن گرا، در جهان اسلام کمک کند
در یک جمع بندی میتوانیم بگوییم که این تحولات تهدیدات و فرصتهایی را دارد که به هرحال جهان اسلام وجنبش های اسلامی وایران بعنوان حامی بخش مهمی از جنبش های اسلامی با یک برنامه ریزی و مدیریت می تواند از این تغییر و تحول در نظم موجود استفاده لازم را برای بالندگی جنبش اسلام گرایی در جهان اسلام داشته باشد.
والسلام.
[1] – پژوهشکده مطالعات سیاسی و روابط بین الملل و حقوقی با همکاری دانشگاه جامع اما حسین (ع) نشستی را با عنوان « جنبش های اسلام گرا و تحولات نظم بین الملل جدید » برگزار نمود. سخنرانان نشست آقایان دکتر یحیی فوزی و خانم دکتر طیبه محمدیکیا بودند. نشست در روز دوشنبه 26تیرماه 1402 ساعت 13الی 15 در سالن ادب برگزار شد.
نسبت جنبشهای اسلامی عرصه بینالملل
در ادامه دکتر طیبه محمدیکیا، عضو هیأت علمی پژوهشگاه به ارائه مباحثی در ارتباط با نسبت جنبشهای اسلامی عرصه بینالملل پرداخت. او در بیان مباحثش از استعاره شهابسنگ بهره گرفت. وی نخست به آسیبشناسی مطالعات جنبشهای اسلامی در نظام دانشگاهی ایران پرداخت و گفت: ما نیازمند بازخوانی مطالعه جنبشها در فضای دانشگاهی ایرانی هستیم. چرا که ما هنوز جنبشها را در قالب فضای دانشگاهی پیش از انقلاب و با همان روششناسی میخوانیم؛ این روششناسی نارسا و ناتوان است چون در گام نخست جنبشها را واحدهای جداگانه در نظر گرفته و دوم جایگاه گستردهای برای آنها قائل است و سوم اینکه تحلیل درستی از نظام بینالمللی ارائه نمیدهد. رویکرد چپ، جنبشها را جدای از محیط میبیند و به فضای پیدایش نمینگرد. در واقع پویاییهای سازنده نظم و ساختار را درنظر نمیگیرد. الگویی شهابسنگوار در جنبشهای سیاسی وجود دارد که وقتی یک جنبش در مدار اقتدار «دولت_ملت» قرار نگیرد، مانند شهابسنگِ گرفتار در منظومه، به حرکت خود ادامه میدهد و ممکن است زمانی از درون مضمحل شده یا در اثر تصادم با جنبشهای دیگر از بین برود، همانند برخوردی که بین دولت عراق و داعش شاهد بودیم. بر این اساس جنبشها یا باید سرگردان باشند و در عرصه جهانی منتظر امکان کنش بمانند، یا باید در مدار قدرتی بزرگ و تثبیت شده دست به عمل بزنند. این مهم سرنوشت جنبشهای اسلامی را در نظم نوین جهان بینالملل تعیین میکند.
جایگاه مقامت در نظم جدید بینالملل
دکتر محمدعلی فتحالهی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه و رئیس پژوهشکده مطالعات سیاسی و روابط بینالملل و حقوق، سخنرانی خود را با عنوان جایگاه مقامت در نظم جدید بینالملل ارائه کرد و گفت: مقاومت را باید بهمثابه امری هویتی در نظر گرفت. چنین برداشتی از مقاومت به ما این امکان را میبخشد تا در لایههای گوناگون به آن بپردازیم. جنبه معرفشناسانه مقاومت به ما این امکان را میدهد که جنبشها را تعریف کنیم. در این فضا هر جنبشی که در راستای مقاومت اسلامی تعریف شود، جنبشی اسلامی است. مقاومت در ضدّیت با صهیونیسم تعریف میشود و در ضدّیت با سلطه و چیرگی جهانی آمریکا مشخص میشود. بنابراین هویّت مقاومت به ما کمک میکند تا جنبشی را اسلامی بدانیم یا ندانیم. به باور او وحدت اسلامی با مسئله قدس و ضدیّت با صهیونیسم و مقاومت معنا یافته است. درواقع مقاومت معیاری برای تعریف و معرفی است.
دکتر فتحالهی تأکید کرد: مقاومت افزون بر وجه معرفتشناسانه دارای ویژگی هستیشناسانه است و توانایی شکلدادن به زندگی سیاسی و بینالملل را داراست. افقهای پیشروی فعالیتهای سیاسی و بینالمللی را مشخص میکند. مقاومت موتور محرکه حرکت در فضای بینالملل و دارای جنبهای ملموس و واقعی در عرصه بینالملل است. درواقع حقیقت و ماهیت سیاست خارجی و سیاست بینالمللی جمهوریاسلامی ایران و جنبشهایی مانند حزبالله، انصارالله یمن و گروههای اسلامی در عراق را تعیین میکند. ویژگی سوم مقاومت قدرت نظامسازی آن است. در واقع مقاومت مانند یک دستگاه حقوقی میتواند به کشورها یا جنبشها و گروههایی که خود را با مقاومت تعریف کردهاند، انتظام ببخشد. هم از اینروی اگر یکی از مؤلفههای آینده جهان را ضعیفشدن سلطه آمریکا بدانیم، میتوانیم انتظار داشته باشیم که نظمی بر مبنای مقاومت در جهان آینده شکل بگیرد./پایان
نظر شما :