مصاحبه با آقای دکتر محمدتقی راشدمحصل
مصاحبه با آقای دکتر محمدتقی راشدمحصل
گفتوگوی خانم دکتر فائزه توکلی با آقای دکتر محمدتقی راشدمحصل1 استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
فائزه توکلی) خواهشمند است زندگینامه مختصری از خود را بفرمایید.
من متولد شهریور 1318 هستم و در روستای افضلآباد از روستاهای بخش غیث آباد شهرستان خوسف در 50 کیلومتری بیرجند بدنیا آمدم که هم اکنون اثری از آن نمانده است.اسم پدرم محمد حسین و سال 53 فوت کردند. مادرم فاطمه زهرا بود و فاملیشان هم راشد محصل. مادرم دو سال پیش فوت کردند.
توکلی) ازخصوصیات و ویژگیهای اخلاقی پدر و مادر و تأثیراتی که شخصیت شما از پدر و مادر گرفتید، بفرمایید:
تحت تأثیر هر دو نفر بودیم. پدرم تحصیلات در حد اجتهاد داشتند و در دوره بچگی ما بیشتر درسها را تا وقتی به مدرسه میرفتیم، خیلی چیزها را میخواندیم و یاد میگرفتیم. من خودم کمتر از وجودشان استفاده کردم چون تا کلاس سوم در روستا بودم و بعد به بیرجند رفتیم. چون برادرهای بزرگتر من دبیرستانی شده بودند و پدر و مادرم هم به بیرجند نقل مکان کردند. مادر تمام امور خانواده را نظم و ترتیب میداد. در حقیقت آرامشی در خانواده به علت وجود مادرم ما بود. وقتی بیرجند آمدیم، پدرم در مدرسه طلاب به اسم معصومیه تمام هفت روز هفته را اشتغال داشتند. روزی 5-4 درس که بعضی از آنها را درمدرسه برگزار میکردند و بعضی روزها هم به خانه میآمد و افرادی به خانه میآمدند و درس میگرفتند، جلسات مباحثه و گفتگویی که تقریباً علما داشتند، همیشه در خانه ما بود و خانه ما از این رفت و آمدها پر بود و ما هم جسته و گریخته چیزهایی را میشنیدیم.
توکلی) در مورد دوره تحصیلتان بفرمایید؟
دوره ابتدایی تا سوم ابتدایی در افضل آباد بودیم که مدرسه نداشت. مدرسه در دهکدهای که کاخ میگفتند قدر وسط جلگه قرار داشت و ده بزرگی بود که تا سال سوم ابتدایی آنجا رفتم که 5 کیلومتر راه میرفتیم و برمیگشتیم. دو تا برادر بزرگتر من تا ششم ابتدایی آنجا رفتند و بعد به بیرجند رفتیم که آنجا درس خواندم. محیط بیرجند فرهنگی بود، معلمان بسیار خوبی داشت و محیط سالمی بود، الآن هم انشاالله سالم مانده است. در دبستانی به نام حکیم نظامی هم بودم و چون شاگرد زیاد داشت، به دبیرستان دیگری به نام پرویز منتقل یافت.( مردم به آنجا میگفتند مدرسه لب بند برای اینکه آنها گودی و جایی که آب جمع میشود یا آبگیر را بند میگویند و چون مدرسه کنار آبگیر بود، به مدرسه لب بند معروف بود).. دیپلم ششم را در مشهد امتحان دادم که همزمان کار هم میکردم. در سال 1337 از دانشسرا دیپلم گرفتم وآموزگار شدم و به روستایی در 20 کیلومتری بیرجند رفتم و دو سال معلم بودم. سال اول، خودم ششم ادبی را خواندم و مشهد امتحان دادم. در سال 1338 ششم ادبی را امتحان دادم. سال 1339 وارد دانشگاه مشهد رشته ادبیات فارسی شدم.
من وسه تا برادرانم دانشسرای مقدماتی را تمام کردیم و بعد آموزگار شدیم و بقیه تحصیلات را در ضمن کار ادامه دادیم. دورههای لیسانس و فوق لیسانس و دکتری را هم کار میکردم و درس میخواندم. روزی که بازنشسته شدم، 52 سال کار کرده بودم.
توکلی) از دبیران و استادانتان آنهایی که دوست دارید اسمشان بیاید بفرمایید:
به یاد دارم در دبستان معلمهای خوبی داشتیم. یکی از آنها آقای حسن ابطحی راد که الآن هم هست و خیلی هم روابط دوستانهای داریم. معلم بسیار خوبی بودند. آن موقع معلمین بیرجند بسیار خوب بودند برای اینکه آنجا دانشسرای مقدماتی داشت که دانشآموزانی که آنجا بودند از سال سوم به دبیرستان میرفتند ویک امتحان ورودی میگذراندند و دانشجویان دو سال درسهایی میخواندند که بیشتر آموزش و پرورش و روانشناسی تا برای معلمی آماده میشدند و در خود بیرجند غالب معلمین دیپلمهای تحصیلکردهای بودند که در این مدارس تحصیلکرده بودند. یکی از معلمین، مرحوم آقای پناهنده بودند که چند سال پیش فوت کردند، واقعاً متأسف شدم برای اینکه بسیار معلم شریفی بود.
توکلی) شیوههای تدریسآن دوران را بفرمایید:
آن موقع تمام تکلیفهای ما را منزل می بردند و شب تصحیح میکردند و میآوردند فردا به ما میدادند. ما مسئلههای ریاضی خودمان را که حل میکردیم همین آقای ابطحی شب میبرد و صحیح میکرد و صبح میآورد. الآن کسی این کارها را نمیکند و همینطور خودمان هم کمتر اینکارها را میکنیم. در دبیرستان هم دبیرهای خوبی داشتیم و من نمیتوانم یکی یا دو تا را جدا کنم. آقای احمد احمدی بیرجندی بودند که یکی از دانشمندان مشهور خراسان بودند و چند سال پیش فوت کردند. اگر بخواهم نام ببرم، همه را باید نام ببرم البته اینها ما را در دانشسرا که بودیم تشویق میکردند. آقای مرحوم عبدالحسین فرزین معاون دانشسرا بودند و خیلی مرد شریفی بودند من خوف از این دارم که یکی دو تا را نام ببرم بقیه بماند. شما بهتر بود میپرسیدید معلمین بد شما کدام بودند که من معلم بد نداشتم.
توکلی) شما چه سالی ازدواج کردید؟ صاحب چند فرزند هستید؟
سال 57. من دکتریم را گرفته بودم. دو فرزند دارم دختر و پسر.
توکلی) دوره لیسانس را چه سالی فارغالتحصیل شدید؟
سال 1343. من چهار سال در مشهد ماندم و چون دبیر بودم، باید منتقل میشدم. آن موقع فوق لیسانس اصلاً نبود ولی انتقال از مشهد به تهران بسیار دشوار بود. من میخواستم مستقیماً دکتری بیایم باید میآمدم کار میکردم، منتقل نمیشدم. سال 45 اینجا آمدم کنکور امتحان دادم و قبول شدم و سال 46 به دانشگاه تهران منتقل شدم. در ناحیه شش فرهنگی دبیر بودم منتها سال 48 فارغالتحصیل شدم و فوق لیسانس گرفتم.
توکلی) بیشتر تدریس شما در حوزه ادبیات فارسی بود؟ در کدام مدارس یا در کدام مقطع بودید؟
دبیرستانهای ناحیه شش آن موقع، مثل ری و ناصرخسرو.
توکلی) مشهد چطور؟
در دبستان مدتی آموزگار بودم بعد که لیسانس گرفتم، در دبیرستانی به نام حاج تقی آقابزرگ درس دادم.
توکلی) در مورد استادهای دانشگاه تهران در دوره فوق لیسانس بفرمایید:
آقای دکتر جمال رضایی[2]، دکتر فرهوشی، دکتر ابوالقاسمی که الآن هم هستند، دکتر نجم آبادی، دکتر نوابی بودند.
توکلی) در دوره فوق لیسانس چند نفر بودید؟
آن موقع زبان شناسی بطور کلی یک رشته داشت، زبان شناسی همگانی و فرهنگ و زبانهای باستانی. کلاسها فرق میکرد، انتخابی بود. کلاسهای ما در درسهای باستانی3-2 نفری بود ولی درسهای دیگر بیشتر مشترک بودیم.
توکلی) از اساتیدی که فرمودید و روشهای تدریس را بفرمایید؟
استادهای دوره فوق لیسانس و دکتری کار تحقیقاتی هم انجام میدادیم. آقای دکتر کیا هم بودند. تکلیف انجام میدادیم و استادها درس خودشان را میدادند و میرفتند ولی تکلیفها را انجام میدادیم
توکلی) آن موقع دانشجو خودش دنبال علوم مختلف میرفت.
استاد آن موقع ارج و قرب بیشتری هم داشت. استاد چیزی که میگفت، دانشجو موظف بود و باید انجام میداد. احترامی که برای استادها قائل بودند، بیش از الآن بود.
توکلی)شما بعد از فوق لیسانس بلافاصله برای دکتری اقدام کردید؟
یک سال و نیم بعد. سال 49 وارد دکتری شدم.
توکلی) تز فوق لیسانستان چه بود؟
مهر نیایش و ماه نیایش و تز دکتری سروش یشت بود.
توکلی) دانشگاه تهران دکتری قبول شده بودید؟ تا چه سالی طول کشید؟
بله دانشگاه تهران تا سال 52 یعنی سه ساله دکتری گرفتم.
توکلی) خطه بیرجند دانشمند پرور و علما پرور است، در ایران معروف است و زبانزد است. سربازی نرفتید؟
نه، معلم بودم، آن موقع معلمین معاف میشدند ولی خب من تا پنج سال موظف بودم کار کنم ولی در آن سال یک آقایی به نام حجازیان رئیس فرهنگ بیرجند بود و معتقد بود کسانیکه کار میکنند باید یک امتیازی هم به آنها داده بشود. من در مشهد که امتحان دادیم، میگفتیم ما منتقل نمیشویم. رئیس فرهنگ خراسان به بیرجند رفته بود و گفته بود ما در اداره فرهنگ مشهد برای هر ده نفر یک معلم داریم. او گفته بود ما برای 5 نفر شاگرد، یک معلم داریم و خواسته بود که معلمها را منتقل کنند و گفته بود همه کسانی که در دانشگاه قبول شدهاند من منتقل میکنم و ما را منتقل کردند ومن بعد از دو سال مشهد آمدم. در مشهد هم معلم بودیم و هم دانشکده میرفتیم. البته درسهایمان بعدازظهر بیشتر تشکیل میشد.
توکلی) راجع به اوضاع اجتماعی آن دوران، سالهای 1339-1340 که تازه شاغل شده بودید، از نظر حقوق و شرایط معلمین چیز خاصی در نظرتان است؟
حقوقی که من درسال 1337 میگرفتم230 تومان بود و بعد سال 39 که مشهد آمدیم، گفتند حقوق معلمین را اضافه کردند و 500 تومان اضافه کردند ولی آن موقع ترفیعات را هم مرتب نمیدادند، هر دو سه سال، یک ترفیع میدادند. من سالی که از دانشگاه مشهد فوق لیسانس گرفتم، رتبه دبیری به ما میدادند، پایه سه بودم یعنی آموزگاری بودیم، رتبه ما تبدیل به سه دبیری شد، سال 42 به بعد حقوق اضافه شد. اعتصاب معلمین بود و دوره درخشش بود، تازه حقوق ما اضافه شده بود.
توکلی) از استادان دانشگاه مشهد بفرمایید:
شاخص دانشگاه مشهد، دکتر جمال رضایی بود که به ما زبان پهلوی درس میداد، دکتر غلامحسین یوسفی[3] که تاریخ ادبیات ودکتر احمدعلی رجایی بخارایی[4] که متون فارسی درس میدادند. اینها همه استادهای شاخصی بودند. مرحوم دکتر حدیدی[5] بودند که زبان فرانسه به ما درس میدادند که چند سال پیش فوت کردند. همه خوب بودند
توکلی) شیوههای تدریسشان چگونه بود؟
بسیار خوب، اینها واقعاً کار میکردند. مثلاً دکتر یوسفی که تاریخ ادبیات درس میدادند، در حقیقت متون هم با آنها میخواندیم یعنی هر شاعری که میخواندیم، قصایدی را تعیین میکردند که باید بخوانیم، نویسندهای هم بود، کتابهایش را باید میخواندیم و هر سال موظف بودیم هر کدام تکلیفی را انجام بدهیم یعنی کتابی را بررسی میکردیم و قبل از آنکه امتحان بدهیم باید تحویل میدادیم. آن زمان نظام سالی بود، تا سال 42 این طور بود.
مرحوم دکتر رجایی بسیار خوب کار میکرد. ما 8-7 متن در سال خودمان میخواندیم و یکی دو تا متن را دکتر رجایی از کتاب تاریخ بیهقی میخواندیم بعد در طول تحقیق بیهقی، رسالهای به ما میدادند. من هنوز رسالههایشان را دارم، که به عنوان مدخل امتحان بود. میگفت اگر این رساله را خوب نوشتید، اجازه میدهم امتحان بدهید و اینها را میخواند و تصحیح میکرد و نظر میداد. ما متن نظم با ایشان، حافظ را میخواندیم شاید 10 غزل را بیشتر نخواندیم ولی تمام غزلها را بعد باید میخواندیم. یادم است گلستان و بوستان را تمامش را خودمان خواندیم و موظف بودیم اشکالاتمان را بپرسیم، ویس و رامین را و منطق الطیر عطار را خودمانخواندیم منتها ایشان آن موقع فرهنگ مصطلحات حافظ را مینوشتند، تمام اینها را از نظر عرفانی بحث کرده بودند. بهرحال ما موظف بودیم هر سال 5-4 متن که تعیین میکردند بخوانیم و در امتحان میپرسیدند. کلاسهایی داشتیم که بیشتر از معلمین بودند که شاید 30 نفر ولی کلاسهای روزانه 5-4 نفر بیشتر نبودند ولی کلاسهای بعدازظهر که معلمین بودند شلوغتر بود. دانشگاه مشهد این کلاسها را برای اینها جدا گانه میگذاشت و این دوره خاص معلمین درست شده بود و معلمین هم آن موقع که همکلاس ما بودند، ما بچههایشان حساب میشدیم. معلمینی که 30-20 سال سابقه خدمت داشتند، شاید من و یکی دو نفر دیگر کوچکترین دانشجو بودیم.
توکلی) شرایط دانشگاه را بفرمایید،رئیس دانشگاه چه کسی بود؟
رئیس دانشگاه ادبیات دکتر علی اکبر فیاض[6] بودند، استاد تاریخ اسلام بودند. معاون دانشکده آقای دکتر رضایی و بعد دکتر جلال متینی[7] معاون بودند که هنوز هم هستند.
توکلی) شما تشکیلات دانشگاه آن دوره و امروز را به لحاظ کمی و کیفی چگونه میبینید؟
آن موقع خیلی بهتر بود. تعداد دانشجویان کمتر بود و از نظر کیفی بهتر بود.
توکلی) مشکل از کجاست؟ اساتید هم میگویند که سطح علمی جامعه پایین است به لحاظ اینکه جوانها میخواهند بطور سطحی از علوم رد بشوند، آیا شما این حرف را قبول دارید؟
قبول دارم. از نظر کمی بالا بردند و بعد هم استادها مثل قدیم کار نمیکنند. من گفتم ما تاریخ ادبیات که میخواندیم، مرحوم دکتر یوسفی به ما درس میدادند که آدم جامعی بود و همه کتابها را میخواند، 15-10 جلسه راجع به فردوسی صحبت میکرد، درباره حماسه بحث میکرد. ما را موظف میکرد برویم بخوانیم و امتحان هم در کتابخانه میگرفت که یک ساعت و نیم شفاهی امتحان میگرفت یعنی تام کتابها را که تعیین کرده بود، روی میز میگذاشت بعد این کتابها را بیرون میکشید و میگفت این قصه یا قطعه نثر را بخوان. یعنی متون را هم ضمن آن میخواندیم. مرحوم رجایی هم همینطور. تمام رسالههای ما را میخواند. من 200 صفحه تاریخ بیهقی را که نوشته بودم، ایشان همه را خوانده بود. اگر اشکال داشت میگفت و بعد سر کلاس امتحان شفاهی و کتبی میگرفت. سال اول و دوم شفاهی واز سال سوم کتابی امتحان می گرفتند خیلی هم دقیق بود. ما حافظ را ما ده غزل در کلاس خوانده بودیم، یک غزل دیگری را میگفت بخوان و توضیح بدهید. کار میکردند. ما بیش از یک ساعت و نیم برای هر درسی کار میکردیم. این طور نبود که دیر بیایند و زود بروند یا وقت بگذرانند بلکه تمام مدت را کار میکردند، از حالا خیلی بیشتر. ما رساله مینوشتیم و کسی به استاد پول نمیداد. باید برای دوره لیسانس هم رساله مینوشتیم و کسی هم پولی نمیداد و کسی هم حرفی نداشت. حالا مبنای همه چیز، مادیات شده است. استاد اگر کار کرده بود، اگر نوشته داشت، اگر مقاله داشت، شورای بررسی میرفت، آن موقع استادیار که نداشتیم، دانشیار و استاد داشتیم که استاد میشد. حالا همهاش دنبال فرمول میگردند تا یک مقاله بنویسند و چیزی بگیرند. نیت افراد در اصل این بوده که اینها را دقیق کنند ولی در عمل ما میبینیم نه دقیقتر شده، بلکه همه دنبال این میگردند که امتیاز بگیرند. بنظر من یکی از عواملی که رسالهها را خراب کرده، پول دادن است. چطور ممکن است که یک استادی در سال 10 تا رساله را راهنمایی کند؟ میشودچنین کاری کند؟ مگر شما نمیبینید الآن رسالهها را استاد راهنما نمیخواند، دانشجو هم کار نمیکند و یک نمرهای میگیرد و میرود.
توکلی) بنا بر نظر حضرتعالی همانطور که کمیت افزون شده ولی کیفیت پایین آمده:
کیفیت پایین میآید. برای اینکه استاد 6 ساعت حداکثر در هفته درس میداد ولی حالا 25-20 ساعت درس میدهد که نمیرسد درس را مطالعه کند. به عنوان نمونه کار میگویم، دکتر صفار در هر صفحه کتاب، 12-10 صفحه ورقههای نازک یادداشت میگذاشت یعنی وقتی دکتر صفار یک صفحه از تاریخ ادبیات میگفت، ده صفحه خودشان یادداشت کرده بود و همه اینها را در کلاس مطرح میکرد، میخواند، تجزیه و تحلیل میکرد. الآن این کار دیگر نمیشود. نه استاد و نه دانشجو این کار را نمیکند. ما شش واحد تاریخ ادبیات در طول سال میخوانیم که با نظام امروز 12 تا میشد. ما از اول مهرکه شروع میکردیم، تا آخر اردیبهشت کلاس مرتب بود. آخر هم امتحانات یک ماه طول میکشید و با کیفیتی که امتحان میگرفتند در نتیجه یک استاد میفهمید یک دانشجویی رفته کار کرده و مطلب را فهمیده، نمره میگرفت. یعنی ارزیابی خیلی دقیق بود. ما متون فارسی دکتر رجایی امتحان میگرفت نمره نمیگرفتند. بعضی میگفتند سختگیر است. بقول خودش میگفت من سختگیرم چون باید کار یاد بگیرید. من 15-10 سال دبیر بودم. وقتی میرفتیم درس بدهیم، هیچوقت در کار نمیماندیم برای اینکه موقعی که دانشجو بودیم، به ما سختگیری کرده بودند و دقیق بودیم و خودمان هم عادت کرده بودیم. تابستان که بیکار بودیم، کتابهایی که باید در سال بعد تدریس میکردیم، میخواندیم و با دوستانمان دوره داشتیم، بررسی میکردیم و این است که تا حدی که برایمان مقدور بود، کار میکردیم. البته من نمیگویم به آنها میرسیدیم چون آنها کارشان بهتر بود ولی امروز کسی اینطور نیست.
توکلی) شرایط مدرک گیری که باب شده، سطح علم را پایین آورده یا اینکه ارگانهایی مثل دانشگاه آزاد نقشی بعد از انقلاب در این زمینه داشته؟
خیر اینگونه نیست، اکنون دانشگاه دولتی از دانشگاه آزاد بدتر شده است. 40-30 نفر دانشجوی دکتری میگیرند و پول میگیرند و مدرک میدهند. کار درستی نیست. من نمیخواهم بگویم که افراد فرق کردند، الآن دانشجو و استاد خوب و دانشجوی خوب داریم ولی اینها آنقدر کم و انگشت شمار هستند که دیگر روی کل اگر قضاوت کنیم، به حساب نمیآید. درس به استاد زیاد میدهند و استاد نمیرسد. دانشجو زیاد است، حالا بعضی از مشکلات هم ممکن است که امروز زیادتر از سابق شده ولی مشکلات کاری همیشه بوده است. من صبح ساعت 6-5 بیدار میشدم باید ساعت 8 مدرسه درس میدادم و 1-12 درسم تمام میشد و میرفتم و 30/14تا 9 شب درسم در دانشگاه بود. از فرصتهایمان استفاده میکردیم و درسهایمان را میخواندیم. شاید الآن کار کردن مشکلتر شده، کار کمتر پیدا میشود، اینها مسائلی هست که دانشجوها یک مقداری حق دارند که کار میکنند و وقتشان را میگیرد ولی شهرها بزرگتر شده، رفت و آمد مشکلتر شده، اینها مسائلی هست که وجود دارد ولی این مسائل آنقدر مهم نیست که افراد را از کار بازدارد و وضع آموزش دانشگاهی به این صورت بیفتد که تأسف انگیز است.
توکلی) راجع به ورودتان به فرهنگستانها بفرمایید:
آمدن من به فرهنگستان زبان ایران در سال 1351 به پیشنهاد استادم دکتر صادق کیا بود که ریاست فرهنگستان را نیز داشتند. ملاک انتخاب شناخت شخص ایشان از فرد مورد نظر بود یا معرفی از استادی که سخن او مورد قبول ایشان بود، من خود به این نکته تمایل داشتم که برای تکمیل آگاهیهای خود چندسالی نزدیکی از استادان اروپایی بردم، دکتر کیا در نیت داشتند که برای مطالعات زبان اوستایی بخش مستقلی در فرهنگ بگشانید، اما ایشان پای بندی استواری به قانون داشت و بی مجوزی قانونی کسی را نه به شغلی منصوب میکرد و نه به مأموریت میفرستاد قانون پذیرش عضو هیأت علمی برای فرهنگستانها که به کوشش خود ایشان تهیه شده و به رسید وزیر فرهنگ به مجلس رفته بود هنوز به تصویب نرسیده بود من سه سالی در فرهنگستان کار کردم و چون قانون دانشگاه امکان استفاده از فرصت مطالعاتی را میداد، با استفاده از مجوزهای اداری مأموریت مرا به مدت یک سال تصویب کردند. در فاصله این یکسال قانون فرهنگستان به تصویب رسید و با استفاده به یکی از مواد این قانون و به منظور تأسیس بخش مطالعات اوستایی مأموریت من دو سال دیگر نیز تمدید شد و در این مدت سه سال به تکمیل اوستا، آموزش سانس کریت و ادامه مطالعات مربوط به زبان پهلوی اشتغال داشتم. فرهنگستان سال 1349 تشکیل شده بود. من در ان موقع دبیر بودم و دردی ماه به فرهنگستان زبان، منتقل شدم. رسالهام را تقریباً تمام کرده بودم.
توکلی) مکانش کجا بود؟
خیابان سمیه که آن موقع ایران بود در یک ساختمان 3-2 طبقه. الآن هم گمان کنم سازمان دولتی باشد. بعد دفتر اسناد آسیایی شد.
توکلی) آقای دکتر کیا مستقیماً از طرف فرح حکم داشتند؟
نه، حکمشان از طریق وزارت فرهنگ و هنر بود.
توکلی) چه کسانی آنجا حضور داشتند؟
یک سری اعضای پیوسته داشتند که آقای دکتر گل گلاب از فرهنگستان اول بودند، چون این فرهنگستان دوم بود. آقای دکتر حسابی بودند، اینها متعلق به فرهنگستان اول بودند، آقای دکتر نوابی، دکتر مقدم، دکتر ذبیح بهروز[8] بودند، دکتر رضایی و دکتر کیا بودند. در سال 49 که جلسه را تشکیل دادند، چهار تا کمیسیون بود:کمیسیون واژه گذاری، کمیسیونی هم برای بررسی گویشها، کمیسیونی برای متون فارسی، فکر میکنم کمیسیون واژههای فارسی هم بود، یک کمیسیونی هم برای زبانهای ایران تشکیل داده بودند. من که آمدم، چون زمانی که دانشجو بودم، کارهایی به عنوان تکلیف آقای دکتر کیا داده بودند را داشتم از جمله در مورد ابدال در زبان فارسی که فیشهایش اینجا الآن هست و هفته پیش جلسهای داشتیم که سروسامانی به اینها بدهند، چون آقای دکتر کیا یک کتابی داشت به نام « قلب درزبان عربی» و در زبان عربی مقداری کار کرده بود، که بحثاش مفصل است باشد برای بعد. یکی دو ماهی که آنجا کار کردم، مرحوم دکتر بهار برای زبانهای باستانی آمدند و کسی دیگری نبود، آقایی به نام برومند بود. دکتر بهار به من گفتند بیا پهلوی با هم کار کنیم. دکتر کیا گفت نیمه وقت اینجا و آنجا کار کن. بعد هم گفتند برای آن ابدال من افراد دیگری را معرفی می کنم که چند نفر دیگری را هم که بودند میشناختم و خوب هم بودم و بخش ابدال با چند نفری تشکیل شد که سالهای بعد خانم دبیران بودند، برادر من مدتی آمدند که البته به اهواز منتقل شدند، محمدرضا راشد محصل، آقای دکتر طالبی بودند، آقای مهاجرانی که شوهر خانم دبیران بودند، دکتر علی اصغر باستانی که کار ابدال میکردند و من هم نیمه وقت هم ابدال و هم پهلوی کار میکردم یعنی از اوائل سال 52 بود که من با آقای دکتر بهار، پهلوی کار میکردیم و حاصل کار ما که 8-7 سال طول کشید که چاپ نمیشد، به صورت کتاب گزیدههای زاد اسپرم زمان آقای مرحوم بروجردی چاپ شد.
توکلی) شما برای تدریس در دبیرستان کماکان میرفتید؟
خیر، کامل در فرهنگستان بودم. موقعی که ما منتقل شدیم، فرهنگستان قانون دانشگاه نداشت، عضوهیئت علمی نداشت. آن موقع قانون استخدام بود و من که از آموزش و پرورش آمده بودم، اینجا اجرا نشده بود. ما را به عنوان کارشناس استخدام کرده بودند. دکتر کیا در این کار زحمت کشید و ماده واحدهای به مجلس برد و وزارت فرهنگ و هنر هم کمک کرد که به فرهنگستانها اجازه دادند که عضو هیئت علمی را استخدام کنند. حکم عضو هیئت علمی من از آذر ماه 53 زده شد. آن موقع دو سه نفر دکتری بیشتر در فرهنگستان نداشتیم. یادم میآید من و آقای بدرهای بودیم، خانم کاویان پورهم بودند که به دانشگاه شریف منتقل شد. باقی فوق لیسانسها هم پژوهشگری و هم مربی شدند. دانشگاه مشهد میخواست من آنجا بروم. به آقای دکتر کیا گفتم، ایشان گفت چرا میروی؟ گفتم آنجا فرصتهایی دارد. گفتند نه، ما میخواهیم بخشها را وسعت بدهیم، بمان. من گفتم اگر به من مأموریت میدهید بروم سه سال اوستا کار کنم، میآیم. ایشان به من گفت اگر قول میدهی فرهنگستان بمانی، من این کار را میکنم مشروط بر اینکه ماده یا آییننامهای برایش پیدا بکنی. ایشان به من مأموریت داد که آییننامه دانشگاه را بگیرم و بر مبنای آییننامه دانشگاه، یک آییننامه برای فرهنگستان بنویسیم که من یک پیش نویس هم تهیه کردم. آنجا یک مادهای بود که اگر کسی سه سال کار بکند و بعد بخواهند برای فرهنگستان باشد، میشود فرصت مطالعاتی او را پیوسته داد. خلاصه به ایشان نشان دادم و سه سالی کار کردم و تابستان به آلمان رفتم و از آنجا تلفن زدم مطابق قولی که دادید، من میتوانم بمانم اینجا این کار را انجام بدهم.
توکلی) چه سالی آلمان تشریف بردید؟ برای فرصت مطالعاتی بود؟
سال 55. بله دوره سه سالهای برای فرصت مطالعاتی آلمان رفتم تا بعد بیایم اینجا و بخش اوستا را درست کنم. ایشان مجوزی گرفت و آییننامه تنظیم شد.
توکلی) به صورت بورس رفتید؟ کدام دانشگاه آلمان بودید؟
خیر بورس نداشتند، حقوقم را میدادند و من گزارش کارم را میفرستادم. دانشگاه یوهان گوتنبرگ یونیورسیتی در شهر ماینس که سال 58 برگشتم.
توکلی) که بعد سال ازدواجشان میشود؟
سال آخری که بودم، ازدواج کردم.
توکلی) از طرحهایی که در خود فرهنگستان و در مجموعه کمیسیونهای مختلف آن که اجرا میشد، به یاد داریید طرحها انفرادی یا کلان بود؟
واژهگزینیها بودند. هر کسی میآمد و کاری را انجام میداد. طرح کلان نبود. البته چند نفری بودند در بعضی بخشها در قسمت ما طرحهای فردی بود. خیلی از کارها هم به سامان نرسید ولی ما طرح فردی داشتیم. من طرح زاد اسپرم را داشتم که آن را تمام کردم و رفتم. در دو سه سالی که من نبودم، کسی دنبال چاپش نرفت بعد که برگشتم، دید من عوض شده بود، دوباره این کار را انجام دادم که بصورت گزیدههای زاد اسپرم چاپ شد. البته آن موقع من مفصلتر فراهم کرده بودم اما امکان چاپ لاتیناش نبود، موقع چاپ، مرحوم بروجردی بودند که خیلی کمک کردند ولی ترجمه فارسیاش را چاپ کردیم. به صورت گزیدهها در دو جلد چاپ شد.
توکلی) سالهای بحران انقلاب، ایران تشریف نداشتید؟
من تیر 58 برگشتم. چرا بعد از انقلاب بودم.
ادامه مصاحبه با آقای دکتر راشد محصل[9]
توکلی) نظرتان در مورد همکاری بین دانشجویان با اساتید درکارهای تحقیقاتی چیست همیشه این تردید برای دانشجویان هست که ما کار را انجام میدهیم و استاد نام خودش را میآورد. آیا احساس شما اینطور بود؟
من چنین چیزی تصور نداشتم. من اولین کاری که منتشر کردم، در حقیقت کاری بود که در خصوص واژههای گویشی آثار ابوریحان بیرونی بود که سال 53 شورای عالی فرهنگ و هنر آن را منتشر کرد. ایشان مقداری یادداشتی داشتند که پراکنده بود. من در حقیقت آنها را شکل دادم و کتاب به اسم هر دو نفر ما درآمد. البته آن کار را من خیلی رویش کار کردم، بدلیل اینکه تمام منابعی که ایشان ازقبل دیده بودند، من دوباره دیدم و بعضی از نسخههای خطی آثار ابوریحان را که آن موقع دسترسی به آنها مشکل بود، از طریق فرهنگستان تهیه کردیم و دومرتبه خواندم. ولی من احساس نکردم از کسی کاری را بگیرد و به اسم خودش بکند. البته یک کار دیگری بود که ایشان یک مقداریش را انجام داده بود و یادداشتهایی داشت، در حقیقت ایشان مبدع این کار بود به این ترتیب که ایشان میگفت در زبان عربی از طریق ابدال و قلب و تصحیف و غیره خیلی از کلمات جابجا شده، ریشههای مختلفی دارند ولی در اصل دارای ریشههای مشترک هستند که با جابجایی تغییر کردهاند. ایشان مواردی پیدا کرده بود، قبل از ایشان هم در کتابهای گذشته هم بود منتها کامل نبود. آن کار را به صورت تکلیف دانشجویی داده بودند و وقتی که من فرهنگستان آمدم، ایشان اصرار داشت که این کار را من انجام بدهم. این کتاب الآن در همین جا هست و چند هفته پیش گفته شد که قرار است چاپ بشود، کارهای ابدال بود.
دی ماه سال 51 من منتقل شدم، اول یادداشتهای آن کار ابدال را آوردم و رویش کار کردم. گفتم یادداشتهای دانشجویی اغلب غلط یا نادرست است. بهرحال آنها وجود داشت ولی من مرتب کردم. بعد افرادی اضافه شدند. مرحوم دکتر بهاربخش زبانهای باستانی آمدندالبته بخشی نبود در حقیقت روی برخی از متون قدیمی کار میکردند. مرحوم دکتر نوابی بازنشسته شده بودند و میخواستند به شیراز بروند که مؤسسه آسیایی شیراز[10] را درست کنند. این بود که دکتر بهار آمده بودند و چون ایشان را میشناختم و درسی هم در دانشگاه با ایشان داشتم به من گفتند تو برای چه نمیآیی پهلوی کار کنی؟ گفتم کار میکنم برای اینکه رشتهام هست ولی به این دلیل اینجا کار نمیکنم. ایشان با آقای دکتر کیا گفته بودند که شما موافقت کنید فلانی بیاید این کار را انجام بدهد. ایشان موافقت کرد منتها من در دو بخش کار میکردم. یعنی روزهایی که دکتر بهار میآمد با ایشان کار میکردم و بعد روزهایی که ایشان نبودند، من آن قسمت را کار کردم. در طول زمان افراد دیگری به بخش ابدال اضافه شدند و من عنوان سرپرستی آن کار را داشتم ولی خب سازمان اداری و منسجمی نبود. از سال 52 من در هر دو بخش کار میکردم. شاید سال 53 بود که بخش ابدال سه چهار نفر کار میکردند و من تمام وقتم را گذاشتم به دلیل اینکه آن کار را شروع کرده بودم، میخواستم تمام بکنم.
توکلی) دیگر اساتید چه کسانی بودند؟ در مورد مؤسسه آسیایی شیراز هم اگر اطلاعاتی دارید، بفرمایید:
مؤسسهای بود که آقای دکتر نوابی درست کرده بود که روی گویشها و زبانهای ایران باستان کار میکرد و تا وقتی که بازنشسته شدند، این کار را انجام دادند.
توکلی) الآن این مؤسسه برقرار هست؟
در حقیقت همان رشته هست که بعد تبدیل به رشته فرهنگ و زبانهای باستانی در دانشگاه شیراز شد که الآن هم هست. بعد که ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد، آنها که گویشها و زبانها بود، حذف شد به فرهنگ و زبانهای باستانی تبدیل شد.
توکلی) با آقای دکتر نوابی چه کسی همکاری داشت؟
آقای دکتر علی حصوری[11] بودند که تا آخر ماندند.
توکلی) غیر از جنابعالی و دکتر بهار و دکتر کیا، چه کسانی از اعضای فرهنگستان چه کسانی بودند؟
فرهنگستان بخشهای مختلف داشت.... دکتر بدرهای و آقای دکتر میلانیان میآمدند و در باره مسائل املایی و زبانی همکاری میکردند، آقای دکتر ثمره روی گویشها کار میکردند، در فرهنگستان ساعاتی میآمدند و همکاری میکردند.
توکلی) انتشارات جدا داشتید؟ زیر نظر چه کسی بود؟
بله، بطورکلی کارهای فرهنگستان زیر نظر آقای دکتر کیا بود و بعضی بخشها که واژههای فارسی بود، آقای بدرهای اداره میکرد. دکتر کیا در همه زمینهها صاحب نظر بود، کتاب گویشهای ایرانی را او نوشته بود. همه مسائل زیر نظر ایشان بود. من یادم میآید آخر هفته گزارش از کارهایمان میدادیم. گزارشها را میخواند و روز شنبه میآورد و همیشه حاشیهنویسی میکرد. مثلاً گزارش میدادیم که فلان قسمت از فلان کتاب را کار کردم، او میگفت فلان کلمه را چه خواندی؟ دلایلتان را بنویسید.
توکلی) مرتبط بودن رشته تخصصی رئیس مؤسسه با شرایط کار تعریف شده مهم هست؟
بنظر من مهم است. البته رئیس یک مؤسسه دو جنبه بایدداشته باشد، هم از نظر علمی و هم مدیریتی. جمع بین اینها ممکن است دشوار باشد. دکتر کیا این دو جنبه را داشت.
توکلی) پس باید این مؤسساتی که ادغام شدند خیلی غنی بوده باشند؟
در مورد دکتر کیا که اینطور بود. ایشان خودش به همه کارها رسیدگی میکرد و همه را میشناخت و میدانست چکار میکنند و اشکال کارشان را میدانست.
توکلی) یادتان میآید چند نفر عضو داشت؟
من آمار نداشتم. شاید 30-25 نفر بودیم. من و آقای دکتر بدرهای و دکتر عاصی و خانم کاویان پوردر فرهنگستان بودیم. بامدرک دکتری فقط سه نفر بودیم. بقیه فوق لیسانس بودند. خانم دکتر کاویان پور در دانشگاه صنعتی شریف ادبیات فارسی تدریس میکردند. بقیه همکاران خوب ما آقای هوشنگ اعلم[12] بود. خانم دبیران سال 53 یا 54 آمدند، یک عدهای از همکارانی بودند که پاره وقت کار میکردند مثل آقای دکتر وحیدیان بود که الآن در دانشگاه فردوسی هستند و بازنشسته هستند، برادر من دبیر ادبیات فارسی بود که برای همکاری میآمد، مرحوم دکتر طالبی بود که بخش ابدال را کار میکردند. بعدها تعداد ما زیاد شد.
توکلی) از نظر دستمزد فرهنگستان چطور بود؟
سال51 بود که آمدم، به ما عنوان کارشناس فرهنگی دادند. ماده واحدهای را ایشان تهیه کرد که به فرهنگستانها اجازه بدهند مثل دانشگاه عضو هیئت علمی داشته باشد، ایشان گفت من این کار را خواهم کرد. در آذر سال 53 ابلاغ رسمی عضو هیئت علمی ما صادر شد. که تاکنون هم آن را دارم. در دو سالی که نبودیم، عنوان کارشناس گسترش فرهنگ به ما دادند. من یادم میآید گفتند کسانی که میخواهند استادیار بشوند باید هر کدامشان یک مقاله داشته باشند که چاپ شده باشد. کتاب من آن موقع زیر چاپ بود ولی یادم میآید اولین کتابی که فرهنگستان منتشر کرد به نام واژهنامه بسامدی شاهنامه ابومنصوری بود که منتقل به دکتر کیا شد و ایشان میگفت هر کتابی که منتشر میشود به همه اعضا بفرستند. من این کتاب را نگاه کردم و غلط زیاد داشت. در گزارش آخر هفته نوشتم که این کتاب غلط زیاد دارد. صبح شنبه دکتر کیا تصحیح را گرفت و گفت خیلی افتضاح است، میدهم کتاب را جمع کنند، قابل انتشار نیست. و او این را به عنوان مقاله چاپ شده قبول کرد. یادم میآید آقای دکتر عباس ماهیار[13] که آمدند اولین کاری که کرد گفت این شاهنامه را دوباره شما نگاهی بیاندازکه دوباره تصحیح و چاپ شد. خیلی دقت میکرد کتابها بدون غلط باشد. به این ترتیب سال 53 سال ابوریحان بود که کتاب واژههای گویشی چاپ شد.
از دانشگاه مشهد به من پیشنهاد کردند که آنجا بروم، البته مرحوم دکتر یوسفی که خودشان استاد من بودند و مدیرگروه ادبیات فارسی آنجا بودند، به من گفتند اگر مایلی بیا. با دکتر کیا صحبت کردم و گفتم آنجا فرصت مطالعاتی به من میدهند. ایشان گفت قانون که تصویب بشود، فرصت مطالعاتی هم پیش آید. من گفتم باید بتوانم دو سه سالی بروم. ایشان هم گفته بود یک بخش اوستایی را اینجا باز کن. گفتم من کافی نمیدانم، آنجا بیشتر و دقیقتر اوستا را کار میکنند.
توکلی) ایشان میخواستند با یک بازنگری، سنتهای کهن باستان را زنده کنند؟
بله ما یک چیزی در دانشگاه میخواندیم ولی کافی نبود. ایشان میخواست روی اوستا کار شود که ما هم بعد ادامه دادیم. چون اعضای هیئت علمی فرهنگستان مشخص شد، از من خواستند آییننامهای بر مبنای آییننامه اعضای علمی دانشگاه تهیه کنم که من تهیه کردم و چندین جلسه را در اتاق ایشان نشستیم که دکتر بدرهای و بهار هم بودند و قانون را خط به خط میخواندیم و ایشان دقت داشت که همه کلمات را فارسی بگذاریم وقتی تهیه شد و من خواستم بروم، این قانون هنوز تصویب نشده بود ولی مادهای داشت که اگر دستگاهی بخواهد بخش جدیدی کار بکند، میتواند به عضو هیئت علمی خودش بیشتر از یک سال فرصت مطالعاتی بدهد، تا سه سال. من آن ماده را آوردم. یادم میآید با مرحوم دکتر رضایی که معاون دانشگاه بود و درکارگزینی هم بود، مشورت کرد که این مواد درست است یا نه. گفت من این کار را میکنم وباید تصویب بشود. تابستان بود، مرخصی دوماهه داشتم که گرفتم و رفتم و از آنجا تلفن زدم که من دیگر برنمیگردم. گفتند آییننامه تصویب نشده، گفتم بهرحال راهی پیدا بکنید. چون خودش قول داده بود. بهرحال به من در سال 1355 مأموریت یکساله به آلمان دادند و بعد از یکسال تمدید کردند. در دانشگاه یوهانس گوتنبرگ یونیورسیتی.
توکلی) شما با مراکز خارج از کشور مرتبط شده بودید؟
ارتباط بدانگونه نداشتم، استادهایی میآمدند. البته خوددکترکیا هم درکنگرهها کمتر شرکت میکرد. در مجامع علمی شرکت میکرد ولی در مهمانی شرکت نمیکرد و غذا نمیخورد چون خیلی آدم بهداشتی بود.
توکلی) با زبان آلمانی آشنا شده بودید یا آنجا رفتید؟
دو ماه همینجا انستیتو گوته میرفتم. البته بخشهایی که ما کار میکردیم، استادهایش فارسی کار میکردند و مشکلی نبود. همان مدتی که بودیم، کلاسهای زبان آلمانی هم میرفتیم.
توکلی) کرسی تدریس هم برایتان گذاشته بودند؟
خیر، برای اینکه بعضی چیزها را ما نخوانده بودیم مانند سانسکریت را آنجا خواندم. بعد هم با استادان کار میکردیم، نه به عنوان کار کلاسی.
توکلی) اسم استادانتان را بفرمایید:
من با پروفسور هونباخ و دکتر کلنز کار میکردم که هر دو تا هنوز هستند. دکتر کلنز که معروف است و دکتر هونباخ 96 سالش است.
توکلی) تا سال 58 آنجا تشریف داشتید؟ آنجا تجارب و خاطره خاصی از آلمان دارید؟ از شیوههای اساتید یا مدل کار کردنشان؟
کاری که آنجا داشتم، همینجا هم همان کار را میکنم. کار تحقیقی داشتم و استاد هفتهای 4-3 ساعت میآمد و کارهای من را میدید. سانسکریت میرفتیم، بخش هندشناسی داشت که شرکت میکردیم و کلاسهای خوبی بود. وقتی برگشتم، زبان سانسکریت را در دانشگاه راه انداختم و تدریس کردم.
توکلی)من تخصصی در رشته شما ندارم خواهشمند است دستاوردهایتان را بفرمایید:
بعد از آنکه دانشگاه تعطیل شد، در قسمت برنامهریزی ستاد انقلاب فرهنگی دو سه سال کار کردم. وقتی برگشتیم آقای دکتر کیا دیگر نبود، هنوز سازمانها هم ادغام نشده بود. همان اواخر شکایتهایی از ایشان کرده بودند که ایشان را گرفته بودند. فرهنگستان و همکارانی که بودند شکایت کرده بودند. من ایران نبودم. در بازداشتگاه دادگستری بودند و چون مسئلهای نداشتند، آزادشان کردند ولی 12-10 سال ممنوعالخروج بودند.
توکلی) شما که آمدید فرهنگستان تعطیل بود؟
آقای دکتر محجوب رئیساش بود که بنظر من بهترین بود. رئیس هر دو فرهنگستان زبان و ادب بودند.
توکلی) آقای دکتر محجوب قبلاً همکار شما بودند؟
خیر، استاد دانشگاه تربیت معلم بودند. آن موقع غیر از فرهنگستان زبان و فرهنگستان ادب فارسی که آقای خانلری بود،بنیاد فرهنگستانهای ایران بود ولی دو سه تا بیشتر نبود. آقای دکتر محجوب رئیس دو تا فرهنگستان بودند و رئیس بنیاد فرهنگستانها هم بودند. ایشان از نظر علم و اخلاق و کاردانی بسیار خوب بودند اما دوره ریاستشان کوتاه بود. تا وقتی که ما خیابان فرصت بودیم و بعد به خیابان بیستون نزدیک فاطمی آمدیم، آنجا آقای محجوب بودند و وقتی رفتند، دیگر برنگشتند. خارج از ایران رفتند.
توکلی) در آن دوره که با آقای دوره محجوب همکاری داشتید، همکاران جدیدی هم وارد شده بودند؟
خیر،ولی بخشها را آقای دکتر محجوب سرپرستی تعیین کردند.
توکلی) شما سمت خاص اجرایی پیدا نکردید؟
بخش فرهنگ و زبانهای باستانی را به من داده بودند. طرحی هم داده بودیم که روی آن کار میکردیم ولی بعد از رفتن آقای محجوب، ریاست به آقای میرزا محمد رسید که آن موقع با حالایش فرق میکرد.
توکلی) در باره آقای میرزا محمد من چند گونه روایت شنیدم، دوست دارم روایت شما را هم بشنوم:
ایشان در فرهنگستان ادب بودند و بعد رئیس فرهنگستان شدند و آن موقع بیشتر تصورمیکنم گروهی بودند که میخواستند فرهنگستانها را منحل کنند. یادم میآید وقتی آقای محجوب با آقای دکتر مدرسی رفتند به ایشان گفتیم ما از سرپرستی استعفا میدهیم که ایشان قبول هم کرد.
توکلی) بحث انحلال فرهنگستانها از مرکز یعنی از وزارتخانه ابلاغ شده بود؟
بله، اینها را میخواستند ببندند، کما اینکه بعضی از سازمانها را از جمله فرهنگ عامه را منحل کردند. وزارت علوم و فرهنگ و هنر یکی شده بود، آقای عارفی وزیرش بود که میانه خوبی با این دستگاهها داشت. میخواستند منحل کنند ولی قانون فرهنگستان مانع این کار شد. دانشگاه را که نمیشد منحل کنند. مدتی دنبال این میگشتند از افراد رضایت بگیرند و منتقل بشوند یا بازنشسته بشوند. به ما پیشنهاد بازنشستگی کردند. من آن موقع 20 سال سابقه داشتم، آقا ی میرزا محمد گفتند 20 سال سابقه دارید، 10 سال هم رویش میگذاریم و بازنشست بشوید. گفتیم ما که نمیشویم، اگرخودتان میخواهید، بکنید.
توکلی) درباره چه کسانی این جریان بازنشستگی پیش از موعد پیش آمد؟
آقای ارفعی که البته کارمند رسمی نبود. شورای انقلاب تصویب کرده بود که به ایشان استادیاری بدهند. ولی ایشان (آقای میرزا محمد ) با ادامه کارشان مخالفت کرده بود. خانم مزداپور بهتر میداند چون با هم همکار بودند. آقای طبیبیان و خانم مزداپور و آقای خان خلیلی از فرهنگستان ادب آمدند.
توکلی) شما در مقابل پیشنهاد دکتر میرزامحمد مقاومت کردید و نگذاشتید بازنشستهتان کنند؟
هیچی، نتوانستند، ما خودمان تقاضا باید میکردیم که نکردیم.
توکلی) شما چه تحولاتی را اوایل انقلاب گذراندید! هر روز تهدید!
هر روز ما نامه مینوشتیم و هر روز از ما سؤال میکردند.
توکلی) آیا شما این وضعیت را طبیعی میدانستید یا عدم کارشناسی این افراد بود؟
آن موقع هم هر روز با یکی از این افراد مشاغل داشتند صحبت میکردیم. یادم میآید اولین بار که آمدم، یک روز پیش مرحوم دکتر حبیبی رفتیم. آقای جعفری هم با ایشان همکاری میکرد، ایشان گفتند نه خیر، فرهنگستان کارهایش خوب است و ادامه باید پیدا بکند ولی درعمل میدیدیم کارها در دست افرادی بود که این کارها را نمیکردند. مثلاً آقای عراقی بود که هیئت پاکسازی داشت و مرتب سعی میکردند پاکسازی کنند. ما را در وزارتخانه برده بودند، کتابخانه را بستند و فقط یک کتاب باید می داشتیم و ده نفر مراقب گذاشته بودند ولی خب آنجا قبل از آنی که آقای حجت بیایند، مرحوم بروجردی آمدند که به کل وضع عوض شد، برای اینکه ما در وزارتخانه بودیم، یک کسی با کلت و لباس نظامی میآمد سرکشی میکرد. هر روز هم به ما میگفتند نامه بنویسید چند سال کار کردید، چکار کردید؟ بعد ایشان که آمد از ما خواست که بنویسیم چه کارهایی کردیم؟ و من نوشتم این چهارمین باری است که گزارش را برای شما میفرستم. بعد ایشان گزارشها را خوانده بود و زیر گزارش من نوشته بود با من صحبت بکنید. ایشان در وزارتخانه در آن طرف ساختمان سمت جنوب بودند. یک روز صبح به من وقت داد و دو سه ساعت با او صحبت کردم و گفت من معتقدم فرهنگستانها کارشان خوب است و من پشت این کار هستم.به من گفت یک دفعه من سلام کردم، شما جواب ندادید. گفتم که من شما را نمیشناختم. گفت تو شبیه رفیق من هستی که گلستانی یا بوستانی هست. ایشان پشتکار داشت و سبب شد که سازمان تشکیل شد، ایشان در آن جمعی که آنجا بودند، تنها کسی بود که در مدتی که ما در وزارتخانه بودیم، دیدم حرف حساب را گوش میکند. تا روزهای آخر شاید ارتباط داشتیم. آقای حجت نمیآمد، خانم حکمی را معاون خودش گذاشته بود که باز هم خانم حکمی یک کارهایی میخواست بکند که نتوانست. من آقای حجت را در تمام مدت یکبار بیشتر ندیدم. ولی خوب بود و از افرادی بود که باز هم وقتی که ما آمدیم مستقر شدیم.
توکلی) ایشان میگویند ادغام مؤسسات را من باعث شدم:
شاید آقای دکتر حبیبی هم مؤثر بوده نمیدانم. یکبار نامهای نوشتیم که این تعطیلی صحیح نیست، فرهنگستانها بدرد میخورد ولی بهرحال کسی ترتیب اثر نداد.
توکلی) آیا بنظر شما این فرهنگستانها جدا و منفرد مانده بود بهتر نبود؟
من فکر میکنم بهتر بود.کما اینکه الآن همان طور شده است. اینجا الآن پژوهشگاه شد ولی فرهنگستان مجدد تشکیل شد. فرهنگستانهایی که الآن وجود دارد، آن فرهنگستانی که آن موقع بود، نیست ولی بهرحال فرهنگستان یک رسالتی داشت که بقولی پالایش زبان فارسی بود و بعد آمادگی و تواناییهایی به زبان میدهد که به عنوان عنصر زنده بماند و بشود استفاده کرد. با این هدف تشکیل شده بود. این کارها را فرهنگستان درحال انجامش هست. همان واژهگزینیها را دارد. منتها الآن پراکنده شد. روی گویشها اینجا کار میکنند، دانشگاهها کار میکنند، فرهنگستان کار میکند، میراث فرهنگی کار میکند،آن موقع بخشی داشتیم که گویشها را کار میکرد. پس کار بر روی گویش لازم بود و کارهای خوب و برنامهریزیشده هم انجام شد که ادامه پیدانکرد و آن کارها گم شد و از بین رفت. ما آن همه نوار گویشی تهیه کرده بودیم.
توکلی) سندهایش کجا است؟
آقای صفارمقدم مسئول این کار بود، آمارهایش را داشت، من خودم یک مقداری از اینها را در کتاب پژوهشگران نوشتم، طرح فرهنگ ساز میگفتند. به این ترتیب که یک قراردادی با سازمان جغرافیای ارتش بستند، این سازمان به روستاها میرفت و نقشه جغرافیایی تهیه میکرد، قرار شد یک پژوهشگر گویش هم همراهشان برود که یک نواری از گویش محل تهیه کند و یک جزوهای هم داشت که از واژه پر کند. بعدگروهی در فرهنگستان، نوارها را آوا نویسی میکردند. آمارش را من نمیدانم ولی خیلی زیادبود. موادش را آقای پور ریاحی و آقای میرزامحمد به سازمان میراث فرهنگی دادند. آنها بردند و معلوم نیست چکار کردند. خودشان میدانند.
توکلی) آقای طائب را شما دیده بودید؟
اسمشان را شنیده بودم ولی ندیده بودمشان.
توکلی) من سراغ اسناد مربوط به مؤسسه را گرفتم که کجا رفت، گفتند به دفتر فرح در نیاوران منتقل شد. آقای طائب نامی مسئول بود، مصاحبه را قبول نکرد شما ایشان را می شناسید؟
من فقط از آقای عراقی شنیده بودم موقعی که آقای عارفی وزیر بود، اینها را تعیین کرده بود. گفتم با آقای مدرسی رفتیم با ایشان صحبت بکنیم، دیدیم آقایی نشسته که پاهایش را روی میز گذاشته، اسمش یادم رفته، ما هم چند نفر بودیم، من و دکتر مدرسی و آقای آذرپاد و ماهیار بودیم. به ما محل نگذاشت که آدم هستیم یا نه، ما هم برگشتیم. بعد آقای عراقی آمد گفت من از روی پرونده، همه شما را میشناسم. آنهایی که آمدند مردمشناسی را منحل کردند، افراد پاکسازی بودند، افرادی مثل آقای بلوک باشی را بازنشست کردند.
توکلی)در مورد شرایط موسسه مطالعات بفرمایید :
اینجا که تشکیل شد و ما آمدیم، آقای میرزامحمد نبود، حتی وقتی در وزارتخانه رفتیم، آقای میرزامحمد رئیس بود.
توکلی) بعد ازانحلال فرهنگستان، کارهاتان داخل وزارتخانه انجام میشد؟
ما مدتی از محل فرهنگستان در خیابان فرصت به خیابان بیستون آوردند، ساختمان کوچک و سردی بود. یادم میآید گازوئیل نداشتیم و یک روز من و آقای مدرسی و ماهیار به 5-4 سازمان رفتیم تا 2000 لیتر بنزین بدهند. مدتی هم خودمان نفت میبردیم. چون جنگ بود و خیلی مشکل بود.
توکلی) در آن ساختمان، بقیه مؤسسات ادغامی هم بودند؟
فقط ما بودیم. دو تا فرهنگستان یکی شد. یعنی فرهنگستان زبان که متعلق به آقای خانلری بنیاد فرهنگ بودو جدا بود، و فرهنگستان ادب یک سازمان دیگر بود، فرهنگستان زبان یک سازمان بود، مرکز مطالعه فرهنگها یک سازمان بود، دفتر فرح یک سازمان بود، انجمن حکمت و فلسفه..... 12-11 سازمان بودند که در جزوه هست. در ساختمان بیستون فقط دو تا فرهنگستانها بودند که آقای میرزا محمد هم رئیسشان بود. آقای پورنامداریان هم یک سری چیزها را میداند.
وقتی فرهنگستانها یکی شد، مدتی شورا گونهای هم داشتند که در آن شورا آقای پورنامداریان و آقای علی اصغر باستانی و آقای میرزامحمد بودند. اینها قبل از اینکه آقای محجوب بیاید. خودشان بهتر میدانند.
توکلی) بعد وارد این مؤسسه شدید. شما سمتهای اجرایی هم داشتید؟ در آن دوره، دکتر حجت که میفرمایید هفتهای دو سه ساعت میآمده و میرفتند،خانم حکمی چطور بودند؟
خانم حکمی اول خواست طرحها را مشخص کند کما اینکه ما فرهنگ فارسی میانه و فارسی نو را که داستان 40-30 سالهای هست، به من پیشنهاد کرد که بیا و کاری را پیشنهاد بکن که انجام بدهیم. من آن موقع که با آقای میرزامحمد در وزارتخانه بودیم، بعد از اینکه نتوانستند این سازمانها را منحل کنند، گفتند که هر کسی کاری پیشنهاد بدهد، مثلاً اصول کافی را واژهگزینی کنید و از این جور کارها. من با آقای میرزا محمد صحبت کردم و گفتم هر کسی یک تخصصی دارد که در رشته خودش کار کند. گفت در رشته شما چه کاری بدرد میخورد؟ گفتم فکر میکنم در زمینههای تطبیقی ادیان میتوانیم کار کنیم. گفت شما طرح بدهید. طرحی به من با مضمون نور و ظلمت در ادبیات فارسی داده بودند. گفتم منظورتان چیست؟ گفت شما بگویید؟ گفتم شما تعیین کردید. به خانم دبیران گفتم این چه طرحی است؟ گفتم نور و ظلمت منظورتان خورشید است؟ آیا نوری که در عرفان مطرح هست؟ و گفتم طرح نجاتبخشی یعنی مسئله مهدویت در دین اسلام و زرتشتی و مسیحیت را کار میکنم. چهار موضوع را پیشنهاد کردیم که این موضوع را تصویب کردند که کتاب نجاتبخشی در ادیان شد و چاپ کردیم. از آن کارها دو تا به سرانجام رسید. آفرینش ادیان را هم خانم میرفخرایی انجام دادند که چاپ شد.
اینجا که آمدیم، خانم حکمی گفت شما یک فرهنگ چاپ کنید. گفتم فرهنگ فارسی میانه، فارسی نو میتوانیم چاپ کنیم. ایشان گفت پس خودتان سرپرست شویید. بالأخره چهار نفر را پیشنهاد دادیم و طرح را هم فرستادیم که هنوز هم روی سایت هست. آن کار را من خودم نوشتم، به این صورت بود که ما باید دو سال کتابها را بخوانیم و بعد دو سال دیگر آنها را تلفیق کنیم، در نهایت بعد از چهار سال این کتاب آماده است. من و خانم میرفخرایی و خانم مزداپور و خانم آهنی چهار نفری شروع کردیم و کار طولانی شد. بعد که آقای بروجردی آمدند و سراغ کار را گرفتند. من گفتم انجام میدهم ولی شما باید چاپ کنید. دو سال بعد این فرهنگ، حاضر بود که من گزیدههای زاداسپرم را و زند بهمن یسر را چاپ کردم و خانم میرفخرایی هم روایت پهلوی را ولی دیگران کارهایشان را آماده نکردند. این کتابها با آمدن آقای بروجردی چاپ شد، کتاب نجات بخشی و گزیدههای زاداسپرم و زند بهمن یسر همه موقعی که ایشان آمدند، چاپ شد.
توکلی) یادتان میآید معاونت پژوهشی در دوران آقای بروجردی چه کسی بود؟
خانم حکمی بود و بعد از مدت کمی که رفت، آقای فخاری نامی آمد که هیچ چیزی بارش نبود.
توکلی) منظورم معاونت پژوهشی است؟
ایشان این بخش را نداشتند. شیوه ایشان فرق میکرد. آن موقع سازمان مرتبی نبود.
توکلی) آقای مدرسی روایتی دارند گویا که آقای بروجردی به ایشان پیشنهاد کرده بودند که معاونت پژوهشی بشوند.
بله ممکن است.یادم میآید زمانی با نامه از ایشان (مرحوم بروجردی )گلهکردم که آمدم و تشریف نداشتید و کارم آماده هست و از فرط عصبانیت تاریخ را ماه بعد زده بودم. ایشان آمده بودند و جواب مرا با نامه دادند و عذرخواهی کرده بودند، چون ایشان رئیس بنگاه نشر و ترجمه هم بودند، بخاطر آن دو سه روز گرفتار بودند و نوشته بودند حالا قبل از آنکه تاریخ نامهات فرا برسد با تو صحبت خواهم کرد! یک روز اینجا نشسته بودیم و در را باز کردند، به من گفت خوشت آمد؟ هنوز نفمیدی من چه گفتم. تاریخ نامهات را نگاه کن. خیلی عصبانی بودی، حالا من تا آن تاریخ تکلیفت را تعیین میکنم.
توکلی) بنگاه ترجمه و نشر کتاب اینجا مستقر بود؟
اسمش انتشارات علمی فرهنگی شد. قبل از انقلاب هم بود. طبقه اول اینجا بود. آقای بیرشک و همه میآمدند.
توکلی) کتابهای مربوط به بنگاه نشرکتاب، تجدیدچاپ شدند؟
بله بعضی تجدید چاپ شدند.
توکلی) یک مطلبی را آقای شاکری برای من در مصاحبه گفت که در زمان آقای حجت امتیاز تاریخ طبری به انتشارات اساطیر داده شده. آیا اطلاعی دارید؟
انتشارات اساطیر چاپ کرده است. آقای بروجردی خیلی از کتابها را تجدید چاپ کردند. یادم میآید ایشان کار محمود عرفان که دنبال خانوادهاش بودند تا دوباره تجدید چاپ کنند. دخترش را پیدا کردند، وقتی آمد با من در خصوص کتاب صحبت کند، حجاب درستی هم نداشت. باورش نمیشد که من این کتاب پدرش را چاپ خواهم کرد. رضایتش را گرفتم. وقتی خواست برود گفت: اگر مسلمانها همه مثل شما باشند که خیلی خوب است.
قراردادها را نگاه میکردند و کتابهایی که یک دور قرارداد چاپ داشت، چاپ مجدد میشد. چون طبق روال، برای چاپ قرارداد میبستند و بعد دوباره تجدید میشد. فکر نمیکنم آقای بروجردی چاپش را به جای دیگری داده باشد. بعد از آقای بروجردی، آقای اظهری رئیس انتشارات علمی و فرهنگی شد که معاون پژوهشی وزارتخانه بود.
توکلی) مرحوم دکتر بروجردی جلوی تصفیه برخی استادان را گرفت و به افرادی مانند آقای دکتر تکمیل همایون که از لحاظ مسائل سیاسی مشکل پیدا کرده بود کمک کرده بود. دیگر از چه کسانی میتوانید نام ببرید؟
من نشنیدم. آقای بروجردی یک روز جلسهای تشکیل دادند و به ما پیشنهاد دادند که دورههای آموزشی باز کنیم. یادم میآید دکتر مدرسی و دکتر پور نامداریان هم بودند. حاصل گفتگو این بود که حاصل کار پژوهشی ما مختل میشود. ایشان گفتند که به ما گفته شده این کار را انجام بدهید. آن موقع فقط رشته تاریخ بود. به من گفتند چون تعداد کم است، انجام بدهید. آن دانشجویان یکی خانم میراحمدی و دیگری آقای ورهرام از مشهد بودند که تقاضای انتقال کردند که آقای بروجردی کمک کردند که اینها آمدند اینجا و دنبال کارهای آموزشی بودند و دوره آموزش را وسعت دادند. بعد از مدتی، جریان را دقیق نمیدانم ولی گویا آقای بروجردی به ایشان گفته بود که برای خودتان فکر جای دیگری بکنید وبروید. من همراه آقای مدرسی این مورد را با آقای بروجردی در میان گذاشتیم و گفتیم کارشان را انجام میدهند، چرا اینکار را میکنید؟ گفتند خودشان میخواهند بروند. البته ما فقط شنیده بودیم. مورد آقای دامادی هم پیش آمد که آقای بروجردی به ما گفت اگر بدانید که ایشان چکار کرده، به من حق میدهید. ماندنش اینجا صلاح نیست. عذر ایشان را آقای بروجردی خواسته ولی بقیه را نمیدانم.
گاهی بعضی از افراد را به شوخی میفرستادیم که بگویند ما میخواهیم اینجا بیاییم، دکتر مدرسی و من معتقد بودیم باید امتحانی باشد و به خودشان هم میگفتیم شما هر کس را میخواهید استخدام بکنید، پیش ما که نمیفرستید، جای دیگری میفرستید. هر کس را که نمیخواهید استخدام کنید، پیش ما میفرستید.
بعد که آقای ورهرام رفتند، گفتند میدانید که من از پایین آمدم تا به اتاق شما رسیدم. همه جا را گشتم، همه به من اینجا را گفتند. آموزش اینجا را داریم. هر کدامتان میخواهید این کار را انجام بدهید. من و آقای دکتر مدرسی با هم صحبت کردیم، بالأخره قرار شد من این کار را انجام بدهم.
توکلی) پس از دوره دکتر بروجردی، دانشجو جذب کردند و قبل از آن سیستم پژوهشی بود؟
بله. ابلاغی به من دادند که تنها مورد ابلاغ بود. بهرحال کارهای آموزشی را من انجام میدادم البته درخواست کردم یک طبقه را به بخش آموزش بدهید که طبقه اول اتاقها را جدا کردند. تا آخر موقعی که ایشان بودند، من کار آموزش را انجام دادم و مشکلی هم نداشتم چون هر چه میگفتم، انجام میشد.
توکلی)بخش آموزشی پژوهشگاه چگونه شکل گرفت؟
بخش آموزش با دورههای تاریخ، ادبیات و فرهنگ و زبانهای باستانی آغاز به کار کرد سالهای نخست از نظر تشکیلات وزارتی از طریق دانشگاه تهران دانشجو میگرفتیم هرچند از نظر استاد نیازی به این امر نبود اما این همکاری سودی هم داشت دانشجویان از امکانات خوابگاهی دانشگاه تهران استفاده میکردند. برای رشته تاریخ روانشناسی دکتر خوئی، عبدالحسین زرینکوب، اسمعیل رضوانی[14] همکاری داشتند و از این جهت گروه تاریخ ما در بین گروههای دانشگاهی ممتاز بود رشتههای دیگر هم اگر قبل از دانشگاهیان نبود بیتردید فروتر نبود اولین دانش آموخته رشته تاریخ خانم سهیلا فارسانی ترابی[15] بود که از طریق دانشگاه جذب پژوهشکده شده بود.در دوره نخست رشته فرهنگ و زبانهای باستانی ما آقایان پاکزاد، خسرو علیزاده قلعه و خانم لیلا عسکری بود که اینک هر سه نفربه کارهای پژوهشی و آموزشی اشتغال دارند.مجوز وزارتخانه برای دورههای تحصیلات تکمیلی ما گرایش پژوهشی بود و نوشتن کارشناسی ارشد پژوهشی در دانشنامهها مشکلاتی را برای دانش آموختگان ایجاد کرده بود برنامه پیشنهادی تهیه شده در پژوهشگاه که برای کارشناسی ارشد پژوهشی تهیه شده بود نیز به تصویب نرسیده بود بدین سبب ما ناچار شدیم با مجوز از وزارت متبوع عنوان «پژوهشی» را حذف کنیم و فلسفه دین را در زمان ریاست آقای دکتر گلشنی ایجاد نماییم.در آغاز کار و در سازمان بندی پژوهشگاه ما دو دسته عضو هیأت علمی پیشنهاد کردیم عضو هیأت علمی آموزشی (برای هر بخش 3 نفر و عضو هیأت علمی پژوهشی زیرا پرداخت حقالتدریس امکان نداشت و مجوز قانونی نیز برای اینکار نداشتیم بعدها یعنی هنگام تصویب پستهای سازمانی، سازمان امور استخدامی با این امر همراهی نکرد و بنابر این بخش آموزش هر چند بیشتر از استادان پژوهشگاه استفاده میکرد اما حقالتدریس پرداخت میکرد و عضو هیأت علمی در خارج از ساعتهای تحقیق به کار تدریس میپرداخت.
توکلی) سیاستهای دکتر بروجردی در بخشهای پژوهشی را چگونه دیدید؟
من در یادنامهای که برای ایشان چاپ شده، 8-7 مورد را نوشتم. آن زمان پژوهشگاه سازمان منظمی نداشت. کارهای جنبی که بیشتر وقت پژوهشگران را میگرفت و مشکل زا بود، از آنجا شروع کرد .فروشگاه و مهدکودک را برای آسایش و آرامش پدر و مادرهای کارمند پژوهشگاه درست کرد تا بتوانند کار کنند که بعدها هم منحل کردند. بعد روابط دوستانهای که با همکاران داشت. از همه افراد خبر داشت. بعضی چیزها گفتنی نیست ولی در چرخه اداری یک مسئله کوچک برای کسی اهمیت زیادی داشته باشد. فرض کنید آن موقع، بنزین کمیاب بود، کوپنی بود. میپرسید بنزین چکار میکنید؟ میگفتیم کم مصرف میکنیم و یا میخریم. فردای آن روز یک فاکتور میفرستاد 30 لیتر بنزین را نوشته بود. مهم است که آدمی با همکاران خودش این صمیمیت را داشته باشد که برای مسائل کوچکشان اهمیت قائل شود. من یادم میآید که پسرم تازه متولد شده بود،( البته الآن 35 سال است) میگفت شما خانمت کجاست؟ گفتم اینجا کار میکند. گفت بچه را چکار میکند؟ گفتم پیش مادر و پدرش میگذارد. گفت برای شیرش چکار میکند؟ گفتم کار دارد نمیتواند. گفت آن هم کار است. برود شیر بدهد. صحبت میکردیم میگفتیم کار پژوهشی که نمیشود. گفت چکار میکنند؟ گفتم کتاب داستان میخوانند. گفت خب پژوهشگر باید کتاب بخواند. یک برداشتی از مسائل داشت که وسیعتر بود که وقتی یک پژوهشگر هر کتابی بخواند باز هم پژوهش است. آقای بروجردی وقتی آمد، با مشکلات زیادی روبرو بود. همه همکارانش را انتخاب کرد، شناخت سریع روی همکاران پیدا کرد، روابط انسانی با افراد داشت بطوری که به شما وقتی کاری را میگفت، نمیتوانستید نه بگویید. به بچهها در مهد کودک سر میزد و محبت میکرد. از نظر پزشکی به افراد کمک و سفارش میکرد. اگر به من بگویند که بهترین کسانی که در اینجا از جهات مختلف بودند را جدا کنید، من میگویم قبل از انقلاب آقای محجوب، هم آدم صمیمی بود و هم در برنامههای پژوهشی شرکت میکرد و نظر خوب میداد.
توکلی) میتوانستدغدغههای یک فرد پژوهشگر را پوشش دهند؟
به نظر من تنها رئیسی که رفت و همه روابط خودشان را با او حفظ کردند، آقای بروجردی بود. کارهای پژوهشی هم داشت کم کم راه میافتاد ولی دوامی نداشت. هفت سال ایشان اینجا بود ولی دو سال اول صرف این کارها شد. انبار کتاب داشتیم و کتابخانهای به آن صورت نبود. اینها نظم داده شد.
توکلی) بنیانهای اولیه مؤسسه را بعد ازادغام، ایشان انجام دادند؟
بله ایشان اولین نفر بود. از شورای انقلاب فرمان داده بودند که مؤسسه مطالعات این چهار بخش را فقط میتواند داشته باشد ولی بقیه کارها را ایشان انجام دادند، همین طور کارهای ارتقاء و ترفیع را. چقدر برای اینکه کارهای پژوهشی را به وزارتخانه بقبولانیم و بشناسانیم، آنجا رفتیم چون شناختی از کارهای پژوهشی نداشتند. برای آییننامه کارهای پژوهشی و طرحهای درازمدت، دو سه بار وزارتخانه رفتیم و جنگ و جدل کردیم. آقای بروجردی از افراد شناخت داشت و هر کس را برای کاری که میتوانست انجام بدهد، میفرستاد.
توکلی) در دوران پهلوی برای هیئت علمی شدن پژوهشگران، مرحوم کیا اقدام کردند و در مجلس تصویب کردند. آیا در خود پژوهشگاه، دکتر بروجردی این کار را کرد؟
فرهنگستان قبل از انقلاب در محدوده وزارت علوم نبود. یعنی وزارت علوم و دانشگاه و فرهنگستانها جدا بودند. ما هنوز به ارتقاء نرسیده بودیم. سال 53 شاید اولین کسی که دانشیار شد، من بودم. من سال 74 استادی گرفتم. شاید سال 67-66 بود. وقتی مراکز یکی شد، در وزارتخانه آییننامهای نوشته بودند، آموزش را نوشته بودند، کارهای پژوهشی نبود.
توکلی) منظورم نحوه استخدام است. یعنی استخدام افرادی مثل شما و دیگران، با همان حکم هیئت علمی پیشین بود؟ آیا شما حکم هیئت علمی را داشتید؟
آنها را من نمیدانم. بله من داشتم. آییننامهای را که وزارتخانه گذاشت که اینها را معادل شناخت و گفت دانشیار مساوی دانشیار پژوهشی، استاد مساوی استاد پژوهشی. اینها با یک آییننامه رفت و پذیرفته شدند.
توکلی) بخش آموزشی که شما تشریف داشتید، کدام بخشها راه اندازی شد؟
تاریخ، فرهنگ و زبانهای باستانی، ادبیات
توکلی) چند دانشجو پذیرش داشتند؟
پنج تا بودند.
توکلی) اولین فارغالتحصیل فرهنگ و زبان باستان اینجا را یادتان میآید؟
دانشجویانش سه نفر بودند: خانم عسگری، آقای پاکزاد، آقای قلی زاده. خانم عسگری در فرهنگسرای زبان است و آقای پاکزاد که آلمان رفته و آقای قلی زاده هم در دانشگاه پیام نور ارومیه است. این سه نفر دانشجویان اولیش بودند. خانم ترابی فارسانی در حقیقت اولین دانشجوی تاریخ ما هست. ایشان در مشهد گذرانده بود و بعد مدرکش را از اینجا گرفت. خیلی اصرار داشت که مدرک را از دانشگاه مشهد بگیرد.
توکلی) اساتید همینجا، تدریسها را انجام میدادند یا از بیرون هم مدعو داشتید؟
خیر از بیرون هم داشتیم. رشته تاریخ را آقای دکتر زریاب و آقای دکتر رضوانی میآمدند. درسی هم مدتی آقای دکتر زرین کوب هم داشت. درسی هم خود آقای بروجردی داشت.
توکلی) ایشان فرهنگ و تمدن اسلامی را درس میدادند. بفرمایید که سمت اجرایی در دوره آقای گلشنی نداشتید؟
بله داشتم، معاون اجرایی پژوهشی بودم، حدود 15 ماه زمان خانم حکمی و همین اندازه هم زمان آقای بروجردی. آن موقع آموزشی و پژوهشی یکی بود، ولی من هیچوقت از سمت معاونت استفاده نکردم. ابلاغ معاونت داشتم ولی پست سازمانی معاونت را قبول نکردم. به آنها گفتم شرط قبولش این است که نه حق معاونت میخواهم و نه پست سازمانی. به خانم حکمی هم گفتم که علاقه ندارم ولی ایشان اصرار داشت.
توکلی) سیاستهای پژوهشی را چگونه ساماندهی کردید؟ از کادرهای خودتان بفرمایید:
اولین بار طرحهای مدتدار را تعیین کردیم. ابلاغ طرح برای هر کسی دادیم و شروع و پایانی تعیین کردیم و فکر میکنم اولین ابلاغ را من دادم و بعد هم ساعت کار اعضای هیئت علمی را کم کردیم البته آقای بروجردی موافق نبودند از ساعت اداری کمتر باشد. به عنوان مثال استاد شش ساعت درس در دانشگاه دارد، هر شش ساعت ضربدر سه کنید، پس استاد 18 ساعت کار میکند. یک مقداری هم بر اساس سنوات کم کردیم و در شورا بردیم و تصویب کردیم. دیگر اینکه حضور و غیاب را از اعضای هیئت علمی برداشتیم وگرنه باید کارت میزدیم. ساعت کار کتابخانه را اضافه کردیم. شناور بودن ورود و خروج های استادان در زمان دکتر گلشنی بود.
توکلی) خانم دکتر حکمی اشراف در حوزه علوم انسانی داشتند؟
خانم حکمی از افراد شناخت داشت، از اعضای خود پژوهشگاه بود واینها امتیازهایی بود که نسبت به رؤسای بعدی داشت ولی خب من نتوانستم کار بکنم و واقعاً اختلاف سلیقه داشتیم.
توکلی) طرحهای بلندمدت بیشتر طرحهای بنیادی بود؟
بله، بیشتر طرحهایی که طول میکشید گروهی بود.
توکلی) در واقع شما اعتقاد داشتید این کارها گروهی انجام شود؟
من فکر میکنم بیشتر کارها باید گروهی انجام بشود ولی متأسفانه هیچوقت در این دستگاه به نتیجه نرسید. چون یک سری از افرادی که ادعا هم داشتند، کار گروهی نمیکردند و برای خودشان کار میکردند.
توکلی) حال اگر بخواهیم نگاهی به دوران اولیه تشکیل پژوهشگاه داشته باشیم، تجاربی که حضرتعالی طی این چند دهه حضور داشتید، دلتان میخواست روند پژوهشگاه چگونه میبود؟
به نظرمن یک مسئله نظم و ترتیب است که در پژوهشگاه اغلب وجود نداشت. به نظرمن درکارهای پژوهشی،یک پژوهشگر خوب باید زمان برای طرح خودش بدهد که میتواند یک حدی تغییر کند و کسی که یک طرح را بگیرد و بجای یک سال، 20 سال طول بدهد و آخر هم انجام ندهد،در پژوهشگاه سؤالی از افراد نبود که تو چه وقت شروع کردی؟ در پژوهشگاه بسیاری از افرادی که کمتر کار میکنند، بیشترین امتیاز را دارند. هر کس هم میآید چون از پژوهشگاه نیست، نمیفهمد. خیلی از رؤسا هستند که کمتر از همه کار میکنند، و حتی کار نکردند ولی فکر میکنند کار میکنند. تشخیصاش کار سادهای است، شما آمار کارهای علمی تک تک افراد را بگیرید تا بفهمید چه کسی کار کرده و چه کسی نکرده است. بعد به این نتیجه میرسید که کسانی که ادعا میکنند، از همه کمتر کار میکنند ولی بیرون از همه بیشتر کار میکنند چون کارها را میفروشند. به عنوان مثال استادی که در سال ده تا رساله راهنمایی کرده، یک صفحه کار نکرده است. مگر میتواند راهنمایی بکند؟
توکلی) این آسیب را ناشی از کجا میدانید؟
نظمی در کار پژوهشگاه وجود ندارد، نظمی کاری وجود ندارد.
توکلی) به ضعفهای مدیریتی برمیگردد. آیا در زمان خودتان برخورد صریح کردید؟
بله، با خیلیها برخورد کردم. سر این موضوع خیلی اختلاف نظر داشتم و هنوز دارم. من 15 سال اینجا نشسته بودم و کار خودم را میکردم. در زمان آقای بروجردی تمام کارها را انجام میدادم ولی زمان آقای گلشنی استعفا دادم و دیگر تا روزی که برای بازنشستگی خودم سعی میکردم، در اتاق آقای گلشنی نرفتم.
توکلی) سیاستشان چگونه بود؟
پرسشی نداشتند که چرا کار میکنی یا نه. البته به خود من لطف داشتند ولی این طور نمیشود. کسی که رئیس یک پژوهشگاه است و خودش کمتر از همه کار میکند، چه معنی دارد؟ بعدها زمان آقای آیتاللهی از کسانی که کار نکرده بودند، سؤال کردند ولی نپرسیدند که مسئولی که زیر گزارش من را همیشه امضا کرده، از او بپرسند که چرا تأیید کردی این کار میکند؟ ده سال کار نکرده ولی تو ده سال گزارش کردی که کار میکند. آن رئیسی که این گزارش را تهیه کرده مسئول است.
توکلی) حس میکنید پژوهشگاه در دوران دکتر گلشنی با یک رکود خاصی مواجه بود؟
در مورد آنهایی که کار کردند، خودشان کار کردند. آمارها را بگیرد میفهمید. کسی 20 سال کار کرده، ولی کار نکرده است. کسی که 10 صفحه نوشته ولی 20 صفحه برایش انتقاد نوشتند.
توکلی) دوران آقای آیتاللهی را چطور میبینید؟
من در جریان کار نبودم. من بازنشست بودم.
توکلی) شما با نگاهی که به دورانهای اولیه تشکیل پژوهشگاه داشتید، در مجموع فعالیتهای پژوهشی پژوهشگران را چگونه تبیین میکنید، روشها و کاربرد منظور است؟
به نظر من از اشکلات عمده، نداشتن برنامهریزی درست است. یعنی ما برنامهریزی مدونی که بر روی آن کار کنیم، نداریم. به این ترتیب که مثل سازمانی که کسی طرحی میآورد و میگوید من انجام میدهم. این طرحهای فردی برای سازمانهایی مثل اینجا بدرد نمیخورد. باید طرحهای جمعی باشدکه در خارج امکان انجام دادن آن نباشد. اگر ما قرار است در مورد گویش کار کنیم، پس باید طرح جامعی برای گویشهای ایران داشته باشیم و این طرح جامع به فرد وابسته نباشد که اگر بنده رفتم، این طرح بماند. کس دیگری بتواند دنباله طرح را بیاورد و انجام بدهد. برنامهریزی روی کارهای گروهی یا جمعی باشد که در خارج امکان انجام آن نیست یک سازمان وسیع میخواهد.
توکلی) شما میگویید یک سری طرحهای جمعی نیمهکاره مانده. مشکلش از کجا بود؟
هر کس به سلیقه خودش عمل کرده است. اگر ما در ده سال آینده روی این خطوط کار کنیم،پس وقتی که روند آن مشخص شد خط گویشها مشخص است. من اگر روی گویشی شروع کردم و نتوانستم، دیگری دنبال اینکار را بگیرد ولی وقتی مشخص نیست، من روی گویش خراسان کار میکنم، وقتی من رفتم کس دیگری پیدا نمیشود پس من باید یک دستورالعمل و بخش منظم گویشی داشته باشم و بدانم از کجا شروع میکنم و با چه شیوهای شروع میشود تا آن شیوه هماهنگ وجمع شود و به نتیجه برسد. دوم اینکه اعضایی که انتخاب میشوند باید بتوانند کار را انجام بدهند و افراد دیگر را تربیت کنند. این نقص کار هست که پژوهشگاه زبان شناسی 30 نفر عضو هیئت علمی داشته، در طول حدود 20 سالی که آقای گلشنی بودند، طی12 سال، یک نفر استخدام نشده، یک جلسه علمی تشکیل نشده است. آخر یک پژوهشکده هفتهای یک جلسه باید داشته باشند و اشکالات و کارهایشان را چک کنند. استادی که کار میکند، چهار نفر زیر دستش باشد و راهنمایی کند. من به آقای بروجردی میگفتم پژوهشگران خوب را باید استخدام کنیم. چه فایدهای بخش آموزش دارد؟ فوق لیسانس کارشناسی ارشد پژوهشی داشتیم. مدام برنامه تهیه کردیم و بردیم وزارتخانه و تصویب نشد و آخر مجبور شدیم بگوییم اسم پژوهشی از اینجا بردارید چون بچههای ما را در دانشگاه استخدام نمیکنند و میگویند آموزشی نیستند که اسمش را برداشتند.
مسئله دوم این است که ما باید به عنوان یک سازمان زنده، مرتب سازمان را تقویت بکنیم. در پژوهشکده زبان شناسی ده تا برنامه میتوانیم انجام بدهیم ولی باید افرادش را داشته باشیم. ما دانشجوهای خوبی داشتیم، همه را رها کردیم و رفتند و اینجا نگه نداشتیم. اینها همه نقص است. 5 ساعت یا 10 ساعت در هفته دانشجویان بیایند و پولی هم به آنها بدهیم و با آنها کار کنیم. گفتند هر استادی چند دانشجو را راهنمایی کند، کدام دانشجو؟ در دانشگاه هم این مشکلات وجود دارد. مسئله این است که رئیس یک پژوهشگاه، باید از خود پژوهشگاه باشد. پژوهشگاهی که سه چهار نفر نداشته باشد که بتوانند ریاست کنند، آن پژوهشگاه بدرد نمیخورد.
توکلی) این از آسیبهای مهم است چون یک مدیر وقتی از بیرون که وارد میشود نه ساختاری را میشناسد و نه میداند چه پژوهشهایی انجام شده است:
گفتم تنها آقای بروجردی که آمد، گروهی را همراه خودش نیاورد ولی آقای گلشنی آمدند، یک سری را از دانشگاه صنعتی شریف آوردند، آقای آیتاللهی از علامه طباطبایی آوردند، آقای آیینهوند هم از تربیت مدرس آوردند. نگاه کنید کسانی که سابقهای دارند و 20 سال کار کردند، نیستند. در این دستگاه کسی نمیداند چه برنامههایی در پژوهشگاه هست. الآن خودتان دنبال افراد میگردید.
توکلی) شما چرا زودتر از موعد بازنشسته شدید؟
چکار میکردم؟ خودم نمیخواستم. سه چهار سال به دکتر گلشنی گفتم ولی موافقت نمیکرد. من از روش کاری که در پژوهشگاه بود ناراضی بودم. فرض کنید که در یک پژوهشگاهی، کسی بجای اینکه کار خودش را انجام بدهد،.... برود سه سال دریافتهای افراد را در پژوهشگاه بگیرید. ببینید کسی که حداقل کار را انجام داده، بیشترین حقوق را گرفته. چکار کرده؟ فلان رساله دکتری 5 میلیون میدهند. این پولها را چه کسی گرفته؟ [در زمان] ما 20 تا دانشجوی دکتری فارغالتحصیل شدند، من 2 تا رساله راهنمایی کردم اما من خودم را با کسی مقایسه نمیکنم.
توکلی) همواره در سیستم اداری یک سری باند ها به صورت گروهی حافظ منافع خودشان هستند.
این را شما تحقیق کنید. چون من جای دیگری کار نمیکردم. فرض کنید یک نفری به جای اینکه اینجا کار کند، ده جای دیگر کار میکند و میگوید من نمیتوانم اینجا کار کنم. اینها را اگر یک نفررسیدگی کند، میفهمد چرا پژوهشگاه خراب است؟ اینجا با این ترتیب درست نمیشود. من 9 تا کتاب نوشتم، هر کتاب را در خانه نوشتم ولی اینجا دادم چاپ کردم و یک قران هم بابتشان نگرفتم. آقای آیتاللهی بعضی از افراد را که ادعا داشتند به کارشان رسیدگی کرد و گفت شما کار نکردید ولی خب همانها وقتی او رفت، اینطور وانمود کردند که با ما بد بوده. خیلی راحت است که شما پروندهها را نگاه کنید ببینید هر کس چکار کرده است. کسی سی سال بوده و کار بی ارزشی کرده و یا در اصل کار نکرده است.
توکلی) در مورد کارهای علمی خودتان، چه احساسی دارید؟
من پژوهش خودم را پژوهشهای متوسطی در مقیاس جهانی ارزیابی میکنم. ممکن است من بر حسب نیازی که داشتم، کاری برای تدریس میکردم، نیاز دانشجو را در نظر میگیرم. بیشتر از آن هم قوه و قدرت من نیست. هیچوقت دنبال این نرفتم که این کار خوب است یا بد، هیچوقت ندیدم جایی ارزیابی خوبی از این کارها بشود. بسیاری از کارهای بی ارزش به عنوان کتاب برگزیده میشود و کتابهای با ارزشی هم بوده که نشده ولی من نیازها را سنجیدم و کارهایی که کردم بر طبق نیازهای من بوده است. بعضی کتابها را سالها تدریس کردم و بعد حک و اصلاح کردم و همه را هم اینجا دادم ولی ما بهرحال در بعضی از زمینهها میتوانیم کار خوب انجام بدهیم و در بعضی زمینهها خیر، ممکن است در زمینه پهلوی بتوانیم کار خوب بکنیم ولی در زمینه اوستا نتوانیم. این دلیل علمی دارد چون ما نیاز داریم هندی و یونانی کهن و لاتین را بدانیم تا بتوانیم کار باارزشیانجام دهیم. ولی من کارهای خودم را بنظر خودم آنچه را میتوانستم انجام دادم ولی در حد متوسط میدانم.
توکلی) از شاگردانی که تربیت نمودید بفرمایید.
من هیچوقت نمیگویم طراز اول بودم. ولی در این20 سال هر کس فارغالتحصیل شده، همه شاگردان من بودند و طبیعی است که شاگردان باید از معلم خودشان بهتر باشد وگرنه آن معلم خوبی نبوده است.
توکلی) نگاهتان به نشر کتاب و پژوهش در خود پژوهشگاه و بیرون از آن چگونه است؟
بنظر من بعضی از کتابها خوب ارزیابی نمیشود.
توکلی) مجموعه انتشارات بنگاه نشر کتاب و بنیاد فرهنگ و هنر کتابهای ارزشمندی بود؟
الآن کتابهای خوب و ضعیف چاپ میشود. باید شورای انتشارات قوی داشته باشیم که این کتابها را به ویراستارهای خوبی ارایه دهند تا نظر بدهند. با آقای زعفرانچی روی این زمینه صحبت کردم که بعضی از کتابهای چاپ شده کتابهای خوبی نیستند، کتابی که 40 صفحه نوشته شده و بعد فلان استاد 20 صفحه نقد خوب نوشته، اینها قابل قبول نیست.
توکلی) حوزه علوم انسانی در این چهار دهه چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا پژوهشگاه توانسته بعد از انقلاب، سیاستهای انقلابی نسبت به دورانهای قبل را انجام بدهد؟
کارهای خوبی منتشر شده، نمیشود گفت نه. در زمینههای کارهای خودمان بنظر من کارهای خوبی شده است. کارهایی که از قبل منتشر نمیشد، الآن منتشر میشود. بهتر شده ولی این که بگویید این مطلوب است و به طور کامل خوب است خیر، بهرحال بهتر هم میتواند بشود.
توکلی)پیشنهاد خودتان برای ارتقاء کیفی رشته تخصصیتان مثل فرصتهای مطالعاتی در دوره دکتری چیست؟
مشکلات هم زیاد هست. اگر کسی علاقهمند وخوب باشد و خودشان و خانوادهشان را ببرند و سالهایی راحت باشند، بدرد نمیخورد. بنظر من انتخاب افراد باید انتخاب درستی باشد. آن مدیریتی که در هر سازمان وجود دارد اگر درست باشد، این هم درست میشود. ولی وقتی وزیری تعیین میشود و میخواهد کار کند، جلوی کارش را میگیرند همین مشکلات را دارد. این مشکلات باید از بین برود تا آن طور که میخواهیم انجام بشود.
توکلی) شما چون روی طرحهای دستهجمعی تأکید کردید، حوزه پژوهش بیشتر باید بنیادی باشد یا کاربردی و توسعهای؟
در زمینه ما کارهای بنیادی هم نشده است. پژوهشهای بنیادی باید بشود تا به کاربردی برسد. البته اینها میخواستند از بنیادیها، کاربردی هم دربیاورند که البته میشود. فرهنگ لغات میخواهید تهیه کنید، کار بنیادی است ولی زبانی که ندارید، فرض کنید اوستا میخواهید کار کنید، فرهنگ درستی ندارید. شاید اگر بتوانیم همینها را روی دستگاه بیاوریم، جنبه کاربردی آن هست.جوری برنامهریزی را ترتیب بدهیم که هر دو در کنار هم باشد.
توکلی) چون شما میفرمایید بازنشسته شدید، نمیخواهید نظر خاصی راجع به آقای آیتاللهی و دکتر آیینهوند ارائه کنید؟آیا جلسه دیداری داشتید؟
من آنچه از دکتر آیینهوند میبینم اینهاست که بسیار صمیمی و خوب و از نظراخلاقی برجسته است ولی در مسائل مدیریتی باید مدتی بگذرد تا بتوانیم قضاوت بکنیم. نباید انتظار داشت دکتر آیینهوند مستقیم ریاست کنند، معاونین هم اگر قوی باشند، خوب است. دکتر آیتاللهی بعضی از کارهایش باعث تحرک شد که کار بدی نبود ولی با آزار مردمان فرق میکند. ضمن اینکه از افراد کار میخواهیم، در عین حال باید شأن افراد را هم نگه داریم و تا جایی که میتوانیم آنها را تشویق کنیم که کار کنند نه اینکه دلسرد شوند. اینها فوت و فنهای مدیریتی است.
توکلی) در مورد قانون کپی رایت در حوزه علوم انسانی نظرتان چیست؟
به نظرم باید باشد. الآن کتابها را همینطور چاپ میکنند. کتابهای خود ما را در حال تکثیر و فروش هستند. حق است. اما اینها تحت شرایطی باید باشد و آییننامه مشخص و مدونی داشته باشد و حقوق هر فردی بطور کلی محفوظ باشد.
توکلی) ارتباط پژوهش و تجارت و درآمد را چگونه میبینید؟ چون اشاره کردید برخی اینجا ازکارهای داخلی میزنند ولی بخاطر پول بیشتری آن کار را بیرون میبرند.
این سرقت است. بهرحال کار پژوهشی به منظور پول درآوردن نباید باشد. در قدیم میگفتند بخاطر علم نباید پول گرفت. ولی بهرحال شأن پژوهش باید محفوظ باشد، نه اینکه تجاری باشد ولی در عین حال باید افرادی که پژوهش میکنند، تأمین شوند و مطابق شأنشان زندگی کنند. این که من گفتم اینطور نیست که کتاب بنویسم و بفروشم.
توکلی) پژوهشگاه جایگاهش در جامعه باید چگونه باشد؟ چون رویکرد دکتر آیتاللهی این بود که پژوهشها طوری باشد که فروش هم داشته باشیم و عرضه کنیم.
من معتقد به این مسئله نیستم. اگر قرار است فرهنگ جامعه را بالا ببریم، ما که یک سازمان دولتی هستیم و از بودجه دولت استفاده میکنیم، وسیلهای فراهم کنیم که افراد راحت بیایند و اینجا یاد بگیرند. در زمان ایشان من گفتم که شما شهریه از افرادی که میآیند نگیرید، به من هم هیچ چیزی ندهید تا افراد علاقهمند بیایند. حاضر نیستم دانشجویی که پول ندارد 150 هزار تومان در هر ترمی پول بدهد، بیاید. در حقیقت وظیفه ما این است که این شرایط را فراهم کنیم که افراد راحت و آسوده بیایند. چرا ما محیط بازی نداشته باشیم که استادهای ما یک ساعت بنشینند راهنمایی کنند؟ هر استاد هر هفته یک ساعت این کار را بکند. چرا از من نخواهند شما یک کارگاهی به این منظور بگذارید و یک درسی هم بدهید، افراد علاقهمند بیایند این کار را بکنند.
توکلی) یعنی در بخش کارگاهی هم پولی دریافت نکنند و آموزش بدهند.
شرایط را سهل کنند که افراد بیایند. آن وقت خدمت فرهنگی کردیم. طرف 4 ساعت وقت تلف میکند برای یک ساعت و کسی هم که درس میدهد باز او هم خودش را موظف بداند خوب کار کند که افرادی که دور و نزدیک آمدند بتوانند استفاده کنند. حتی کتابهایشان باید ارزان باشد. درست است به نسبت پول و کاغذ گران نیست ولی برای کسی که کتاب میخواهد بخرد، گران است. یکی از این مجلات، تلفنی از من سؤال کرد و من گفتم باید برای افراد شرایط سهل فراهم شود به عنوان مثال کاغذ به آنها بدهند.
توکلی) از افراد پول میگیرند و مقالهشان را چاپ میکنند. مجلات علمی پژوهشگاه که تاکنون در قالب 20 شماره چاپ شده را چطور ارزیابی میکنید؟
بعضیها را که خواندم خوب نیست. نامنظم است و ضعیف است بدلیل اینکه هیئت تحریریه خودشان را موظف نمیدانند. به عنوان مثال شما میآیید برای دوست و آشنا یک تأییدیه صادر میکنید و دفاع میکنید و هیچکس هم کاری نمیکند.
توکلی) درباره زنجیره روابط اساتید و رؤسا و مدیران، شما در مورد آقای بروجردی فرمودید این زنجیره را خیلی خوب متصل کرده بود که حتی به فرزندان پژوهشگران را هم توجه میکرد، مدل ایدهآل این زنجیره را چگونه میبینید؟
بیشتر به اخلاق و روحیات افراد ارتباط دارد. حال فرض کنید آقای دکتر گلشنی ممکن است اینطور نباشدولی یک خصوصیتی که داشت این بود که احترام به افراد میگذاشت، بصورت تماس مستقیم و صحبت نبود ولی در عین حال روحیه ایشان هم طوری بود که احترام لازم را میگذاشت ولی بعضی افراد به ظاهر احترام میگذارند و تصنع در کار شان است. بخصوص در سازمانهای دانشگاهی که افرادی در صدر کار هستند، نمیشود گفت برترین فرد است. ممکن است افراد دیگری هم باشند. مدیر باید روابطش را جوری تنظیم کند که صمیمیت بین افراد باشد. اکنون که دکتر آیینهوند برای پژوهشگاه جلسات میگذارند خوب است. اگر مرحوم بروجردی را 6-5 روز نمیدیدید، علاقهمند به دیدارشان بودید. این روابط خیلی دوستانه و نزدیک بود. در بقیه رؤسا بنظر من از این نظر آقای گلشنی هم این ویژگی را داشت.
توکلی) ارتباط وزارتخانه با پژوهشگاه در دورهای که سمت اجرایی داشتید، چگونه بود؟ آیا سیاستهایی که از بالا ارائه میشد، کارشناسانه بود؟
من به بالا کار نداشتم. یک موقعی یک جلسهای بود، آقای اظهری معاون آموزشی بود و با هم دوست بودیم و قوم و خویش هم بودیم، اصرار کرده بودند که به این جلسه بیا. من اشتباهی به ساختمان وزارتخانه در ویلا رفتم بعد که رفتم آنجا، دیدم عده زیادی هستند و آقای اظهری گفت دیر آمدی. گفتم من نمیدانستم معاونت پژوهشی اینجاست. ایشان گفت چه معاونت پژوهشی هستی که آدرس را نمیدانید.
توکلی) نامههای اداری که از آنجا به عنوان آییننامه و بخشنامه میآمد چطور؟
تلفنی بیشتر ارتباط داشتیم.
توکلی) سطح حقوقی پژوهشگران را چگونه میدیدید؟ فکر میکنید یک پژوهشگر تأمین بود؟
خیر، من تصور نمیکنم. حداقل را ما میگیریم، یک مربی که در دانشگاه هست، یک شخصیتی هست و انتظاری از جامعه دارند. حقوقی که میگیرد به هیچ وجه کافی نیست. الآن بچه را مدرسه بگذارید، سالی چند میلیون تومان شهریه باید بدهید، حالا حداقل دو بچه مدرسهای داشته باشید، چطور میشود؟ مثلاً بچههای من و شما بگویند پدر و مادر ما استاد دانشگاه هستند ولی بچه فلان بقال که میآید وضعیت بهتری دارد. چون آنها درآمد بی حسابی دارند که مشروع هم شاید نباشد. در حالی که پژوهشگران به خیلی چیزها تن درنمیدهد.
توکلی) درباره اینکه چرا طرحهای جمعی انجام نمیشود یا نیمهکاره مانده، اندیشه جمعی و مشارکتی در پژوهشگاه ضعیف هست؟
خیر در پژوهشگاه ودر همه جامعه ما کارهای جمعی را هنوز نمی پذیرند. شاید هر کسی مایل است خودش کار بکند. باید به اسم خودش باشد و اگر اسم 5-6 نفر باشد، برای او قابل قبول نیست ولی در خارج از کشور راحت است و 100 نفر آنجا کار میکنندو مشارکت دارند. در عین حال حقوقشان محفوظ است ولی اینجا میگویند اسم زیر نظر فلان کس است. فلان کس هیچ کاری هم نمیکند. آنجا در کارهای جمعی، همه کنار هم مینشینند و کار میکنند و آن کس که ناظر بر کار هست، نظارت دقیقی دارد. این کارها را ما باید داشته باشیم شاید بتواند شکل بگیرد.
توکلی) گویا در پژوهشگاه اینطور بود که طرحهای جمعی یک مجری داشت و سالی 5 امتیاز برای مجری اصلی داده میشد و برای پژوهشگرانی که مرتبط با فرد مجری بودند، امتیازی داده نمیشد.
اینها را باید تجدید نظر کنند. بسیاری از جاها تعریف شده نیست وقتی میگویند زیر نظر یعنی چه؟ چقدر در این کار نظارت دارد؟ بنابراین امتیازی که میدهند معادل نظارتش باشد و قدرت سبک و سنگین کردن کار را داشته باشد و درستی و نادرستی کار را تشخیص بدهد. اینها هم تعریفهای دقیقی داشته باشد، وزارتخانه قبول داشته باشد یعنی اگر کسی ناظر هست، این امتیاز باید در قانون ارتقاءهم قبول شود. باید جایش مشخص باشد.
توکلی) نظرتان راجع به وضعیت آینده پژوهشگاه بفرمایید یا پیشنهاد و صحبت خاصی دارید:
مطالبی را که گفتم اول باید فراهم شود. الآن هم مشکلی که ما داریم، طرحهاست که باید سامان بگیرد. دوم اینکه مسئله آموزش و پژوهش جاهایش مشخص شود چون مقدار زیادی مرزهایش درهم است. مکان پژوهشی و فضا مناسب نیست. آن موقعی که آمدیم، مناسب بود. گروهها افزایش پیدا کردند و افرادی که آوردند معلوم نیست بدرد این کار میخورند یا نه. انتخاب این افراد چطور است؟
توکلی) اگر در قالب پژوهشکده باشد بهتر است تا گروه؟ چون اینها اعتقادشان این است که گروه باید تبدیل به پژوهشکده بشود.
گسترش دادن سبب میشود از عمق کار کاسته شود. بنظر من هر چه محدودتر باشد، کار عمیقتر انجام میشود مگر اینکه ما نیرو داشته باشیم. نهایت آنجا خواهد رسید که هر پژوهشکدهای را که درست میکنند، جدا کنند. فرض کنید پژوهشکده زبان شناسی که 30 نفر داشته، چند نفر الآن هست؟ تازه در چه سطحی هستند؟ شرایط را با امکاناتی که داریم بسنجیم، برنامههایمان را تطبیق بدهیم و بعد افراد خوب را جذب کنیم، نه اینکه سازمان وسیعی درست کنیم و دنبال فرد بگردیم. و ممکن است فرد موردنظر پیدا نشود مجبور شویم افراد دست دوم را بیاوریم.
توکلی) پس این که در دوره آقای آیتاللهی 50 گروه آموزشی اضافه شده، واقعاً کار سطحی میدانید؟
فکر میکنم اینطور است کمااینکه مجلهها را هم اضافه کردند. به نیروی مجله کسی اضافه نشد. یک مجله باید دبیری باشد و مرتب به این کار برسد. هیئت تحریریه فعالی داشته باشد که بیایند مقالهها را ببیند، نه اینکه به هر کس دلش میخواهد تأییدیه بدهد. اوایلی که آقای آیتاللهی آمد در مورد مجله هم برایشان نوشتم و گفتم مجلات نقص دارد. برای آقای گلشنی هم نوشتم.
توکلی) خوب است که حضور فعال و واقعی داشتید، چون به شخصه فکر میکردم در حوزه تخصص خودتان هستید.
اوایل مینوشتم ولی بعد وظیفه خودم نمیدانستم. یعنی میخواستند و من کتبی مینوشتم.
1. دکتر محمد تقی راشد محصل از اعضای فرهنگستان زبان و عضو هیأت علمی پژوهشکده فرهنگ و زبانهای باستان پژوهشگاه علوم انسانی، معاونت پژوهشی در دوره دکتر محمود بروجردی ؛
[2]. ادیب، مصحح و استاد دانشگاه متولد 1305 در مشهد میباشند. از آثار ایشان «بیرجندنامه:بیرجند از آغاز سده چهاردهم خورشیدی»، «تحقیق در شرح احوال و آثار نزاری قهستانی»، «نثر سنایی» و«درفش ایران» را میتوان برشمارد.
[3]. استاد دانشگاه، ادیب، مترجم، مصحح و بنیانگذار «مجله فرهنگ» میباشند که در سوم بهمن 1306 در مشهد متولد و بعد از عمری تلاش علمی در 14 آذر 1369 در فانی را وداع گفتند. از آثار ایشان میتوان «نامه اهل خراسان»، «دیداربا اهل قلم»، «چشمه روشن» و «روانهای روشن» را نام برد.
[4]. استاد، محقق، پژوهشگر و حافظ پژوه (مشهد 1295-1357ش) که از آثار ایشان «فرهنگ اشعار حافظ»، تصحیح و تحشیه«خلاصه شرح تعرف» و تصحیح «منتخب رونق المجالس و دبستان العارفین» میباشد.
[5]. ادیب، مترجم، محقق، استاد دانشگاه و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی متولد 5 آذر 1311 در قم و متوفی مرداد 1381 میباشند. از آثار عدیده ایشان «اسلام در نظر ولتر»، «ایران در ادبیات فرانسه» و «برخورد اندیشهها» را میتوان برشمارد.
[6]. علی اکبر مجیدی فیاض مشهور به علی اکبر فیاض، مورخ، ادیب، مصحح و استاد دانشگاه متولد 1277 و متوفی 1350 میباشند. از آثار ایشان «تاریخ اسلام» و تصحیح و انتشار «تاریخ بیهقی» میباشد.
[7]. جلال متینی ادیب، استاد دانشگاه و محقق در زمینه شاهنامه متولد 1307 در مشهد میباشند. انتشار مجله ایرانشناسی و ایراننامه از فعالیتهای علمی ایشان میباشد.
[8]. استاد دانشگاه، ذبیح الله بهروز(1269-1350ش)، نویسند، شاعر و پژوهشگر در زمینه ادبیات فارسی و فرهنگ ایران زمین و بنیانگذار انجمن «ایران ویج» میباشد که از جمله آثار پرشمار ایشان میتوان به «تقویم و تاریخ در ایران»، «شاه ایرانی و بانوی ارمن»،« در راه مهر» و «شب فردوسی» اشاره نمود.
2.دکتر راشد محصل از اعضای هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و زبانهای باستان،مصاحبه جلسه دوم مورخ 29/7/1393
[10]. موسسه آسیایی دانشگاه پهلوی که ابتدا در نیویورک تأسیس و زیر نظر فرح پهلوی به شیراز منتقل گردید. هدف از تأسیس آن پژوهش در زمینه تاریخ و فرهنگ ایران و شناساندن آن به جهان بود. بعد از انقلاب این موسسه تعطیل و بخش مربوط به کتابخانهی آن که شامل دهها هزار جلد کتاب و فیلم و عکس بود به کتابخانه مرکزی دانشگاه شیراز منتقل گردید.
[11]. علی حصوری ،مورخ، ادیب، زبان شناس و پژوهشگر در زمینه فرهنگ ایران که از آثار مشهور ایران میتوان به «حافظ از نگاه دیگر» و تصحیح «نوروز نامه» عمر خیام اشاره کرد.
[12]. امیر هوشنگ اعلم متولد سال1307 در تهران و درگذشته به سال1386 در تهران، کتابدار و پژوهشگر و دانشنامه نویس ایرانی بود. او دارای دکترای چهار رشته زبانشناسی عمومی، زبانسناسی توصیفی، مطالعات ایرانی و فیلولوژی عربی از دانشگاه هاروارد بود. همچنین از سال1341تا1351 کتابدار و مسوول مبادلات بینالمللی کتابخانه ملی بود.
[13]. ادیب، استاد دانشگاه و خاقانی شناس(متولد 1316) که از آثار ایشان میتوان به «شرح مشکلات خاقانی»، «سحر بیان خاقانی» و «نجوم قدیم و بازتاب آن در ادب پارسی» اشاره کرد.
[14]. محمد اسماعیل رضوانی(1300-1375) استاد دانشگاه، پژوهشگر برجسته مورخ مشهور به پدر تاریخ مطبوعات که از آثار ایشان میتوان به «انقلاب مشروطیت ایران»، «اعلانها و اعلامیههای دوره قاجار» و تصیحیح «تاریخ منتظم ناصری» و «عالم آرای عباسی» اشاره کرد.
[15]. سهیلا ترابی فارسانی از اولین دانشجویان پژوهشگاه که هم اکنون دانشیار و عضو هیئتعلمی گروه تاریخ دانشگاه آزاد نجفآباد است.
نظر شما :