سخنرانی دکتر سیروس نصرالهزاده در همایش میراث باستانشناختی
در آیین گشایش این همایش که با حضور دکتر موسی نجفی رئیس پژوهشگاه، دکتر جبرئیل نوکنده، رئیس موزه ملی ایران و ایرانشناسانی از دانشگاهها و پژوهشگاههای مختلف برگزار شد، دکتر سیروس نصرالهزاده، دبیر علمی همایش با اشاره به اینکه عنوان همایش محصول جلسه شورای تحصیلی تکمیلی است که به سعی و اهتمام جناب آقای دکتر نجفی و تصویب در شورای پژوهشی پژوهشگاه صورت عملی یافت، گفت: عنوان و موضوع و محورهای همایش، هر چند مختصر، مربوط به یک دوره پرتلاطم و مهم و دشوار تاریخ معاصر ماست یعنی مواجهه ما با غرب و ظهور مدرنیزم و دوره استعمار غرب و سرانجام انقلاب مشروطه. از این منظر همایشی تاکنون بدین موضوع به صورت جزیی و دقیق پرداخته نشده است.
از تشریففرمایی شما در این همایش بسیار سپاسگزارم. عنوان همایش محصول جلسه شورای تحصیلی تکمیلی است که به سعی و اهتمام جناب آقای دکتر نجفی و تصویب در شورای پژوهشی پژوهشگاه صورت عملی یافت. عنوان و موضوع و محورهای همایش، هر چند مختصر، مربوط به یک دوره پرتلاطم و مهم و دشوار تاریخ معاصر ماست یعنی مواجهه ما با غرب و ظهور مدرنیزم و دوره استعمار غرب و سرانجام انقلاب مشروطه. از این منظر همایشی تاکنون بدین موضوع به صورت جزیی و دقیق پرداخته نشده است. در به انجام رسیدن این همایش از همفکری و یاریهای فروان جناب آقای دکتر نجفی، شورای پژوهشی پژوهشگاه، اعضاء هیات علمی همایش به ویژه جناب دکتر دالوند و دکتر کسرایی، همکاران پژوهشکده زبانشناسی بسیار سپاسگزارم. این همایش به سرانجام نمیرسید جز با کمک و دانش و تجربه جناب آقای دکتر آریامنش که تمام مراحل تا به امروز را بسیار شایسته و عالی انجام دادند و سازماندهی خوب ایشان، علیرغم چندی دشواری و یک روزه شدن همایش، بدین همایش نظم دادند و نیز تلاش و مدیریت سرکارخانم زمانیها که در آسانی مسائل همایش تلاش فراوان داشتند شایسته سپاس بسیارند؛ و سپاس بسیار از معاونت محترم پژوهشی، اداری و مالی و فرهنگی. گفتنی است که این همایش با حداقل هزینه انجام میشود.
اما بعد:
تاریخ ایران، تاریخی بلند، پرشور و البته دشواری است و رشد یافته در محیط سخت جغرافیایی. این تاریخ بلند چند هزارساله در نوع خود یگانه و کماکان پیوسته و مستمر به حیات خویش ادامه میدهد؛ این در حالی است که از تمدنهای هماورد ایران دیگر اثری نیست منظور در اینجا تاریخ و تمدن آتن، که بعدها رومیان به مجموعه دولتشهرهای این منطقه نام گریک دادند و ما از زمان هخامنشیان بدان نام یونان، و نیز امپراتوری روم که این آخری تبدیل به کشورهای تازهتاسیس اروپای امروزی شد.
ایرانیان در مهاجرت از مناطق سیبری امروزی به آسیای مرکزی و سرانجام به فلات ایران و تا زمان تاسیس شاهنشاهی هخامنشی بر پیرامون خود هم اثر نهادند و هم از آن تاثیر گرفتند. با شکلگیری حکومت هخامنشیان نخستین حکومت جهانی ایجاد کردند که پیش از آن بیسابقه بود و ایرانیان توانستند در غرب از میانرودان تا تمام آناتولی (یا آسیای صغیر) و قبرس و در شرق هند و آسیای مرکزی و قفقاز امروزی و مصر را به مدت 220 سال (220 سال حکومت جهانی و پیش از آن حدود 150 سال حکومت محلی) با نظامی مسلط و ممتاز اداره کنند. هخامنشیان توانستند ایرانیت یا روح ایرانی را از شرق تا غرب، و تا خود آتن، بگسترانند؛ چنانکه در پس از رفتن آنان و در دوره هلنیسم حکومتهای محلی مثل مهرداد پونتسی و غیره در آناتولی سعی در بازگشت به دوره هخامنشی داشتند. با ورود اسکندر و جانشیناش سلوکوس و سلسله سلوکیه این روح ایرانی باقی ماند و به هر دلایلی اسکندر و سلوکیان وارد پیوند با ایرانیان شدند؛ و اساساً معنای هلنیسم همین ترکیبی از فرهنگ شرق و غرب است. با آمدن اشکانیان، با طول حکومت بلندی حدود 476 سال، هم از سنتهای یونانی استفاده کردند و هم به تدریج برگشتی کردند به سنتهای هخامنشی و ایرانی مالوف؛ با آمدن ساسانیان (427 سال حکومت) سنتهای ایرانی و تقویت شده اشکانیان و میراث هخامنشی در فارس را گسترش دادند و به طور رسمی نام ایران در کتیبه موسس آن اردشیر بابکان و نام ایرانشهر در کتیبه شاپور بر کعبه زردشت آمد. در نیمه دوم این حکومت آغاز به نوعی تاریخنگاری کردند که به نام خداینامه مشهور است و به سبب شرایط ویژه تاریخنگاری زمانه تاریخ ملیای ساخته و پرداخته شد که شامل پیشدادیان و کیانیان و مختصری اشکانیان و خود ساسانیان بود و در این تاریخ نگاری ماد و هخامنشی حذف شدند؛ این نوع تاریخنگاری در دوره ایران اسلامی به دست فردوسی، شاعر بزرگ ایران، با کم و زیادیهایی، تبدیل به شاهنامه شد و این تاریخنگاری تبدیل به خاطره بلند تاریخی ایرانیان تا نیمه دوم قاجاریه شد که تداوم و استمرار تفکر تاریخی در خاطره ایرانیان از گذشته خود محصول همین نوع تاریخنگاری بوده است و البته نقش بیبدیل زبان فارسی یعنی طرح تاریخ سنتی و زبان فارسی باعث حضور ایرانیان در روند شکلگیری تمدن اسلامی شد. در گذار از ساسانیان به دوره ایران اسلامی میراث ساسانیان، شامل ساختار حکومت، دیوانسالاری، مالی و اداری و غیره منتقل یافت و سلسههای محلی ایرانی، و حتی ترکان و قاجار نیز، به جهت مشروعیت هرکدام خود را به ساسانیان یا اشکانیان میرساندند و گاه زنده کردن القاب چنانکه عضدالدوله دیلمی عنوان «شاهنشاه» را برگزید و تعلیمات شعوبیه، به تعبیری نخستین باستانگرایی جدی ایرانی و نوعی ناسیونالیسم اولیه پیشامدرن، و فلسفه حکمای ایران باستان سهروردی و این گونه موارد بسیار است. مختصر آنکه روح ایرانی که از زمان هخامنشیان شکل گرفت، با بازگشتهای مکرر، و نوع تاریخنگاری ساساسانی و تداوم زبانهای ایرانی باستان تا فارسی نو، مستمر و پیوسته ادامه یافت. این بازگشت و احیاء گذشته تاریخی یک سنتی است در تاریخ ایران که ایرانشناس ایتالیایی الساندرو بوزانی آن را re-archaizition یا «دوبارهپیشینهسازی» نامیده که رمز تداوم یادآوری و خاطره تاریخی ایرانیان از خودشان بوده است و این پیشینهسازی مکرر در تاریخ ایران رخ داده است. پیوند دائم با گذشته رمز دوام و استقلال سیاسی سلسلههای ایرانی دوره اسلامی بود. ایرانیان یک هویت تاریخی دارند که از دوره ساسانیان به دفعات بازسازی شده و یک هویت ملی که مربوط به دوره معاصر است که با شناخت هخامنشیان تحولی در حافظه تاریخی ایرانیان رخ داد.
از سوی دیگر، از زمان صفویان، به ویژه دوره شاه عباس، که ثبات در ایران برقرار شده بود سفرا و سیاحان فرنگی به ایران وارد شدند. اینان در مسیر خود و عبور از تخت جمشید متوجه آثار و کتیبهها شدند و هریک کوشیدند طراحی و استنساخی از کتیبهها انجام دهند و غرب به تدریج با این خطها و آثار آشنا شد. با تلاش و دقت یکی از این سیاحان به نام کارستن نیبور، به سبب استنساخ دقیق کتیبههای تخت جمشید، سرانجام جوانی به نام گروتفند موفق به کشف رمز خط میخی فارسی باستان شد. پیش از این محققی فرانسوی به نام سیلوستر دوساسی موفق به خواندن کتیبههای ساسانی نقش رجب شده بود که موثر در کشف رمز گروتفند شد. این سیر مطالعه کتیبهها با خواندن نهایی کتیبه بیستون از سوی افسری انگلیسی به نام هنری راولینسون، ترجمه فارسی از آن به قلم لسانالملک به محمدشاه تقدیم کرده بود، صورت نهایی یافت. این کشف رمز کتیبههای هخامنشی، که سه زبانه بودند یعنی فارسی باستان، عیلامی و اکدی ، باعث کشف جهان میانرودان و خواندن انبوه کتیبههای سلسلههای میانرودانی و اورارتویی و هیتی و سلسله عیلام در خوزستان شد. از این زمان به بعد با خواندن کتیبههای ایرانی باستان و نیز آگاهی از منابع یونانی و لاتین که هخامنشیان تا ساسانیان را دربرداشتند باعث شد تاریخ گذشته جدید و بازآرایی تاریخی تازهای از خاطره تاریخی ایرانیان حاصل شود و ماد و هخامنشی و اشکانیان و ساسانیان و فرهنگ و تمدنهای بومی پیش از ایرانیان مثل عیلامیان به گستردگی شناخته شوند و آن تاریخ ملی به قلمرو اسطوره و افسانه برود و تاریخ جدید ایران باستان وارد کتابهای درسی شود. از سوی دیگر و پیش از این فعالیتهای محققان غربی، گرایشی به ایران باستان در زمان فتحعلیشاه شروع شده بود. خود این شاه نقشبرجستههایی در کنار نقشبرجستههای ساسانی و هخامنشی تصویر کرده بود و به سبب گسترش عقاید آذرکیوانیان، در قرن دهم هجری و همزمان با صفویان، در پی گسترش صنعت چاپ برخی افراد همچون میرزافتحعلی آخوندزاده، جلالالدین میرزا در نامه خسروان، فرازستان میرزا اسماعیل تویسرکانی، آییینه سکندری و نامه باستان میرزا آقاخان کرمانی و غیره گرایشی به ایران باستان یافتند اما بر اساس همان تاریخ ملی پیشین و مقداری خطاهای تاریخی و جعلیات آذرکیوانیان. مجموع این وقایع باعث شده برخی محققان نام آن را کشف مجدد ایران باستان نام نهند. در این تاریخنویسی ایران مساله شد و به تعبیر محققی تاریخنویسی ایرانمدار جای خود را یافت.
با آگاهی از تاریخ تازه ایران باستان و کشف استوانه کوروش برخی محققان همه خرابی اوضاع ایران را از قاجار میدانستند و روی به ایران باستان داشتند و برای تاریخ پس از آن ارزشی قائل نبودند؛ اینان اعتقادشان بر نوعی گسست تاریخی بود؛ اما برخی دیگر که از دیوانسالاران، ادیبان و سیاستمدارن باسواد بودند که هم بر ادبیات فارسی مسلط بودند و هم تاریخ ایران را میشناختند و هم عربیدان بودند و اسلام را کامل میشناختند و هم آگاه از تاریخ غرب بودند از این رخداد تازه و استوانه کورش استفاده کردند و در آغاز شکلگیری اعلامیه جهانی حقوق بشر و منشور ملل متحد توانستند هم استوانه کوروش را به کهنترین متن حقوق بشر، یعنی منشور کوروش، به اروپای جنگزده به قبولانند و روایتی پیوسته و مستمر از تاریخ ایران، تداومی فرهنگی در ادوار پیش و پس از اسلام، نشان دهند و ایران در در جایگاه مناسب جهانی قرار دهند و باعث شد در سال 1961 منشور کوروش در ساختمان سازمان ملل نصب شود؛ و حتی باعث شد آیات ذوالقرنین در سوه کهف تفسیری ایرانی بیابد و ذوالقرنین را همان کوروش بدانند: ابوالکلام آزاد، علامه طباطبایی، مرحوم مطهری و چند نفر دیگر. در هرحال، این تاریخنویسی تازه و کشف ایران باستانی دیگر همراه شد با ورود کسانی که توجه به آثار باستانی داشتند. به سبب ضعف دولت قاجار بسیاری از آثار را بردند و یا به واسطه ایرانیان توانستند از ایران خارج کنند. با تمام این احوالات حال باید مجدانه بکوشیم از این منظر به تاریخ معاصر بپردازیم؛ به ویژه بر اساس اسنادی که تاکنون دیده نشده است. مرکز اسناد پژوهشگاه میراث فرهنگی حدود 400 هزار سند یکصدساله اخیر باستانشناسی را در اختیار دارد که چاپ و دیجیتالی کردن آنها برای استفاده عموم میتواند یکی از این راهها باشد. ایرانیان خیلی پیشتر از دوره قجر به دگرگونی فکری در غرب آشنا شده بودند. ایرانیان در قرن هفدهم با نظریههای علمی جدید اروپایی آشنا بودند، مثل رنه دکارت، ویلیام هاروی و چند نفر دیگر که به همت محمد شفیع (1670) در هند به فارسی ترجمه شد؛ در سال 1870 تفضل حسینخان (1800) به ترجمه Parnciapalia نیوتن پرداخت که این ترجمهها در آثار نویسندگان ایران هم تاثیر خود را گذاشت. در سال 1807 مولوی ابوالخیر رسالهای به نام مجموعه شمسی نوشت و به شرح دیدگاه کپرنیک پرداخت و این نشان میدهد متوجه جهان نو بودند چنانکه میرزا ابوطالبخان مدرنیزم را «طرز نو» نامید که بعدها برابرنهاد تجدد مشهورتر شد. تاثیر این مباحث در تفسیر قرآن قرن 18 و 19 هم گذاشته بوده است. علاوه بر این پیش از سر ویلیام جونز انگلیسی که متوجه شباهت زبانهای هندی و فارسی و اروپایی شده بود و خانواده زبانهای هندیواروپایی شکل گرفت، در هند قرن 19 و پیش از ایشان، شخصی به نام خانآرزو کتابی به نام مثمر در تحلیل زبان فارسی نوشت و نخستین کسی بود که وارد موضوع زبانشناسی تاریخی شد؛ به نظر دکتر توکلی طرقی جونز خیلی چیزها را از نوشتههای خانآرزو گرفته بود. به هر حال، کشف خانواده زبانهای هندیواروپایی و مطالعات گسترده بر زبانهای ایرانی یک وحدت زبانی در جهان ایرانی نیز ایجاد کرد و به سبب فهم واژگان مشترک ایرانی و اروپایی، ایرانیان خود را خویشاوند اروپاییان دانستند. در هر حال، باید بتوانیم تاریخ بلند ایران که با تمام سختیهای نیاکانمان به ما رسیده به عنوان تاریخی مستمر و پیوسته هزاران ساله حفظ کنیم و گرفتار اصطلاحات جدایافکنانه و نشاندار «باستانگرایی» یا انگ استبداد شرقی و غیره نشویم. از تفسیر اروپامدار/ محور به خوانش دقیقتر از خودمان از تاریخ برسیم، چنانکه جیزی داریم به نام حکمت عامیانه که خیلی بهتر از اهل علم ایران را میشناسند. این پایداری هویت ایرانی و بقای شگفت آن باعث شد در فراز و نشیبهای سخت تاریخی متمایز باقی بماند و به نظر این نگارنده بایستی به حوزه تمدن ایران بزرگ، برگردیم و آن را احیاء کنیم و راه نجات فرهنگی به نظر جز این نیست؛ با توجه به فعالیت تجزیهطلبان پانترک و پانکرد و نوعثمانیگری و غیره. پهناوری جهان ایرانی و تاثیر زبان فارسی هنوز بینظیر است و یگانه؛ از همان زمان مواجهه ایران با آتن، که هم جنگ بود و هم روابط فرهنگی، نوع نگاه غرب تاکنون تغییر عمدهای نکرده و باید بکوشیم علاوه بر شناخت فرهنگ چند هزار ساله غربشناسی را، به به قول اهل قجر فرنگشناسی،توسعه دهیم و از حد شعار فراتر رویم. دعوی ایرانی در حماسه ملی و در رهبری جهان در دوره ساسانی در روایت فریدون و تقسیم جهان میان سه پسرش رخ داده بود و برخی آن را ایرانیزه کردن جهان نامیدهاند؛ دعوی ایرانی در رهبری جهان در ایجاد نظم جهان بر اساس بین ایرانی نیک و بد: بیا تا جهان را به بد نسپریم یا جهان را به ایران نیاز آوریم و سرزمین ایران در حکم میانه جهان در دوره ایران اسلامی تدوام مییابد؛ ایرانیان در اوستا سه نام برای ایران دارند: خونیرث بامی، ایرانویج در خونیرث و ایراندهیو. منطقه فلات ایران تا میانرودان و مناطق مجاور آن کثرتگرا بوده و با آمدن ایران حدود 1300 سال این ترکیب ناهمگون را به خوبی حفظ کردند و جهان ایرانی را در آن خلق کردند به تعبیری کثرت در وحدت که فارسی آن میشود یکی در بسیاری که از قضا از القاب شاهان هخامنشی هم بوده است: یک فرمانروا در میان بسیاری؛ و نیازی به ورود تفکر اروپا محوری وتبلیغات تجزیهطلبانه قومیت نیست و ما حداقل دو هزار است که آن را به خوبی اجرا کردهایم. در پایان آرزوی شادی برای همه دارم.
نظر شما :