مقاله روزنامه اعتماد: خروج از پرده نشینی
خروج از پرده نشینی؛ مروری بر مطالعات نقش های امروزین زنان
اعتماد| جوامع رو به توسعه از جمله ایران طی 50 ساله اخیر شاهد تحولات عظیم اجتماعی و فرهنگی در جوامع خود بوده اند که بخش عظیمی از این تحولات به زنان مربوط می شود یا از زنان ناشی می شود. توسعه اجتماعی، تغییرات فرهنگی، توسعه سواد و آموزش به طور عام و دریافت آن توسط زنان به طور خاص، نه تنها زنان را متحول کرده، که برای آنها خواست های جدیدی نیز به همراه آورده است، خواست هایی که آنان را به درونی ترین لایه های جامعه کشانده و از آنان انسان هایی با دوشخصیت مجزا ساخته است، شخصیتی درون نهاد خانواده و شخصیتی مستقل در جامعه. اما این زنان که در دو فضا به طور تمام قد ظاهر می شوند، دچار مشکلاتی در هر دو فضا شده اند، فضاهایی که با کمرنگ ظاهر شدن در یکی، از دیگری محروم می شوند. نقش همسری و مادری و دیگری کارمند، کارشناس یا مدیری که قرار است جامعه از تخصصش بهره کافی را ببرد. سهراب رشتیانی، کارشناس ارشد مدیریت آموزشی در تحقیقی به بررسی موانع و مشکلات حضور زنان در جامعه و مشارکت آنان در مشاغل گوناگون پرداخته است. این تحقیق که در همایش ملی زن و روابط عمومی ارائه شده بود به راهکارهایی درباره عدم تداخل این دو حوزه نیز می پردازد.
با تغییر شکل جامعه و تغییر ضمنی فرهنگ، باید دید سازمان هایی که زنان برای کار به آنها مراجعه می کنند، تا چه اندازه پذیرای حضور زنان هستند یا چگونه می توان بستری مناسب برای استفاده زنان نیز از عرصه های مدیریتی ایجاد کرد. از آنجایی که زنان در حال حاضر، با توجه به سکونی که در دوره های گذشته نسبت به ظاهر شدن در جامعه داشتند، کمتر در پست های مدیریتی به چشم می خورند، می توان از این نگاه که شاید آمادگی لازم برای حضور در این عرصه و به دست گرفتن پست های کلیدی تر را ندارند آن را توجیه کرد، توجیهی که برخی از فعالان زن آن را برنمی تابند و خواهان وارد شدن مردان در این عرصه برای کمک به ظهور زنان در نقاط کلیدی تر هستند. در گوشه یی دیگر از این تحقیق، گریزی بر تاریخچه به دست گرفتن مشاغل از سوی زنان پرداخته شده، با وجود اینکه در نیمه دوم قرن بیستم توجه به زنان به عنوان نیروی کار، مدیر و سیاستمدار هم در تئوری و هم درعمل تغییر یافته است ولی باز هم زنان حق اندکی در انتخاب شدن به عنوان مقامات عالیرتبه مدیریتی و سیاسی داشته اند. به طوری که در سال 1997 زنان به طور میانگین حدود 7/11 درصد و 10 درصد به ترتیب قانونگذاری ملی و پست های مدیریتی را در سراسر جهان تشکیل می دادند. پژوهش های دیگر نیز مو ید این نکته است که مدیریت آینده نیازمند به کارگیری هرچه بیشتر نیروی بالقوه زنان در سطوح کلان مدیریتی، تصمیم گیری و سیاستگذاری و برنامه ریزی است.
زنان، مدیرانی دموکرات تر از مردان
اما در این بین، تفاوت های سبک مدیریت مردان و زنان هم از دیگر اختلافات است، اختلافی که شاید در اختلاف آمار زنان و مردان مدیر تاثیرگذار بوده باشد. این محقق معتقد است غالبا نویسندگان بر این باورند که سبک مدیریت ابزاری، وظیفه مدار و اتوکراتیک سبکی مردانه است و در برابر سبک مدیریت رابطه مدار، کاریزماتیک و دموکراتیک سبکی زنانه است. از نظر این دسته از نویسندگان، سبک مردانه بر ضرورت حفظ کارایی و انجام وظایف کاری تاکید دارد حال آنکه، سبک زنانه مبتنی بر گسترش روابط میان فردی اصرار می ورزد. اگر کارکنان در امر تصمیم گیری مشارکت داشته باشند، سبک مدیریت مشارکتی خواهد بود و در مقابل، اگر فاکتورهای مشورت و تفویض اختیار در تصمیم گیری موجود نباشد، سبک مدیریت اتوکراتیک تلقی می شود.
زنان به طور عمده از سبک مدیریت دموکراتیک و مشارکتی بهره می گیرند. آنان تمایل به اعتماد به آرا و نظرات کارکنان خود داشته، به آنان امکان مشارکت در تصمیم گیری ها را می دهند.
از سوی دیگر نقش زنان کارآفرین را به طور عمده به عنوان برقرارکننده روابط و همکاری و نه کنترل کننده افراد، تصور می کند. زنان سازمان خود را به صورت غیررسمی و سلسله مراتبی سازماندهی کرده، از سیاست درهای باز براساس پذیرش هرگونه انتقاد، دسترسی آزاد کارکنان تمامی سطوح به منابع و اطلاعات و احترام به کارکنان استفاده می کنند. همچنین به نظر می رسد، زنان به طور عمده از بازخوردهای مستقیم و مستمر استفاده می کنند و از آنجایی که کمتر قادر به مجزا کردن زندگی شخصی از زندگی سازمانی خود هستند، از این رو غالبا انتظار می رود جو سازمانی حاکم بر سازمان های تحت مدیریت زنان انعکاسی از زندگی شخصی آنان باشد.
این پژوهش به راهکارهایی درباره رسیدن زنان به پست های مدیریتی هم می پردازد، از نگاه وی زنان به سه طریق می توانند راه پذیرش نقش های مدیریتی را بر خود هموار کنند. در مرحله اول زنان باید تا می توانند خود را توانمند کنند. این امر می تواند از راه هایی چون کسب دانش و تخصص لازم، کسب تجربه از طریق ورود به عرصه های جدید، کاهش از فعالیت های اضافی و زمان بر، ترک باورهای نادرست و بازدارنده به دست آید، داشتن الگو در این زمینه می تواند اعتماد به نفس لازم را به زنان بدهد.
راه دوم برای هموارسازی پذیرش نقش های مدیریتی، حساسیت به حقوق و خواسته های منطقی است. زنان باید ضمن نشان دادن حساسیت به مسائل خود تلاش کنند که از طریق قانونی و منطقی مطالبات خود را مطرح و پیگیری کنند. مبارزه با باورهای غلط فرهنگی که رایج شده است، فعال سازی سازمان های غیردولتی زنان، سوق دادن رسانه های عمومی به سمت مسائل مبتلابه زنان، سوق دادن مطالعات و تحقیقات به سمت این مسائل، تلاش هایی است که در این زمینه قابل انجام است.
کارآفرینی، راه دیگری است که زنان به این وسیله باید خود را آماده شناخت فرصت های تازه برای مشارکت در اجتماع سازند و علاوه بر این خلق فرصت های جدید را نیز پیگیری کنند. باتوجه به مشکلات اقتصادی که می تواند یکی از موانع حضور زنان در پست های مدیریتی باشد، بدون دستیابی به فرصت های جدید زنان امکان بروز توانایی خود را نخواهند یافت. روی آوردن به صنایع کوچک و خانگی، استفاده بهینه از فناوری های جدید نظیرIT و رو آوردن به فعالیت های گروهی مانند تعاونی ها و سازمان های غیردولتی می تواند کمک قابل توجهی برای بروز توانایی ها باشد.
اما موانع و مشکلاتی هم بر سر راه زنان در جهت ارتقای آنان وجود دارد، از قبیل موانع فردی و خانوادگی، سازمانی و اجتماعی و فرهنگی. موانع فردی که بر سر راه ارتقای زنان درباره پذیرش مسوولیت های مدیریتی وجود دارد، مسوولیت نگهداری و تربیت فرزندان، اداره امور خانه و عوامل سازمانی سقف شیشه یی است که زنان صرفا به خاطر جنسیت خویش از صعود به مراتب عالی سازمان باز نگه داشته می شوند. عوامل فرهنگی و اجتماعی مواردی مانند نگرش عمومی غلط درباره کارکردن زنان، ارزش ها و هنجار های اجتماعی نامناسب، نگرش منفی مردان نسبت به مدیریت زنان، تمایل به حذف رقیب در صحنه فعالیت ها از طرف مردان از جمله موانع پذیرش پست های مدیریتی از طرف زنان هستند.
اعتماد| جوامع رو به توسعه از جمله ایران طی 50 ساله اخیر شاهد تحولات عظیم اجتماعی و فرهنگی در جوامع خود بوده اند که بخش عظیمی از این تحولات به زنان مربوط می شود یا از زنان ناشی می شود. توسعه اجتماعی، تغییرات فرهنگی، توسعه سواد و آموزش به طور عام و دریافت آن توسط زنان به طور خاص، نه تنها زنان را متحول کرده، که برای آنها خواست های جدیدی نیز به همراه آورده است، خواست هایی که آنان را به درونی ترین لایه های جامعه کشانده و از آنان انسان هایی با دوشخصیت مجزا ساخته است، شخصیتی درون نهاد خانواده و شخصیتی مستقل در جامعه. اما این زنان که در دو فضا به طور تمام قد ظاهر می شوند، دچار مشکلاتی در هر دو فضا شده اند، فضاهایی که با کمرنگ ظاهر شدن در یکی، از دیگری محروم می شوند. نقش همسری و مادری و دیگری کارمند، کارشناس یا مدیری که قرار است جامعه از تخصصش بهره کافی را ببرد. سهراب رشتیانی، کارشناس ارشد مدیریت آموزشی در تحقیقی به بررسی موانع و مشکلات حضور زنان در جامعه و مشارکت آنان در مشاغل گوناگون پرداخته است. این تحقیق که در همایش ملی زن و روابط عمومی ارائه شده بود به راهکارهایی درباره عدم تداخل این دو حوزه نیز می پردازد.
با تغییر شکل جامعه و تغییر ضمنی فرهنگ، باید دید سازمان هایی که زنان برای کار به آنها مراجعه می کنند، تا چه اندازه پذیرای حضور زنان هستند یا چگونه می توان بستری مناسب برای استفاده زنان نیز از عرصه های مدیریتی ایجاد کرد. از آنجایی که زنان در حال حاضر، با توجه به سکونی که در دوره های گذشته نسبت به ظاهر شدن در جامعه داشتند، کمتر در پست های مدیریتی به چشم می خورند، می توان از این نگاه که شاید آمادگی لازم برای حضور در این عرصه و به دست گرفتن پست های کلیدی تر را ندارند آن را توجیه کرد، توجیهی که برخی از فعالان زن آن را برنمی تابند و خواهان وارد شدن مردان در این عرصه برای کمک به ظهور زنان در نقاط کلیدی تر هستند. در گوشه یی دیگر از این تحقیق، گریزی بر تاریخچه به دست گرفتن مشاغل از سوی زنان پرداخته شده، با وجود اینکه در نیمه دوم قرن بیستم توجه به زنان به عنوان نیروی کار، مدیر و سیاستمدار هم در تئوری و هم درعمل تغییر یافته است ولی باز هم زنان حق اندکی در انتخاب شدن به عنوان مقامات عالیرتبه مدیریتی و سیاسی داشته اند. به طوری که در سال 1997 زنان به طور میانگین حدود 7/11 درصد و 10 درصد به ترتیب قانونگذاری ملی و پست های مدیریتی را در سراسر جهان تشکیل می دادند. پژوهش های دیگر نیز مو ید این نکته است که مدیریت آینده نیازمند به کارگیری هرچه بیشتر نیروی بالقوه زنان در سطوح کلان مدیریتی، تصمیم گیری و سیاستگذاری و برنامه ریزی است.
زنان، مدیرانی دموکرات تر از مردان
اما در این بین، تفاوت های سبک مدیریت مردان و زنان هم از دیگر اختلافات است، اختلافی که شاید در اختلاف آمار زنان و مردان مدیر تاثیرگذار بوده باشد. این محقق معتقد است غالبا نویسندگان بر این باورند که سبک مدیریت ابزاری، وظیفه مدار و اتوکراتیک سبکی مردانه است و در برابر سبک مدیریت رابطه مدار، کاریزماتیک و دموکراتیک سبکی زنانه است. از نظر این دسته از نویسندگان، سبک مردانه بر ضرورت حفظ کارایی و انجام وظایف کاری تاکید دارد حال آنکه، سبک زنانه مبتنی بر گسترش روابط میان فردی اصرار می ورزد. اگر کارکنان در امر تصمیم گیری مشارکت داشته باشند، سبک مدیریت مشارکتی خواهد بود و در مقابل، اگر فاکتورهای مشورت و تفویض اختیار در تصمیم گیری موجود نباشد، سبک مدیریت اتوکراتیک تلقی می شود.
زنان به طور عمده از سبک مدیریت دموکراتیک و مشارکتی بهره می گیرند. آنان تمایل به اعتماد به آرا و نظرات کارکنان خود داشته، به آنان امکان مشارکت در تصمیم گیری ها را می دهند.
از سوی دیگر نقش زنان کارآفرین را به طور عمده به عنوان برقرارکننده روابط و همکاری و نه کنترل کننده افراد، تصور می کند. زنان سازمان خود را به صورت غیررسمی و سلسله مراتبی سازماندهی کرده، از سیاست درهای باز براساس پذیرش هرگونه انتقاد، دسترسی آزاد کارکنان تمامی سطوح به منابع و اطلاعات و احترام به کارکنان استفاده می کنند. همچنین به نظر می رسد، زنان به طور عمده از بازخوردهای مستقیم و مستمر استفاده می کنند و از آنجایی که کمتر قادر به مجزا کردن زندگی شخصی از زندگی سازمانی خود هستند، از این رو غالبا انتظار می رود جو سازمانی حاکم بر سازمان های تحت مدیریت زنان انعکاسی از زندگی شخصی آنان باشد.
این پژوهش به راهکارهایی درباره رسیدن زنان به پست های مدیریتی هم می پردازد، از نگاه وی زنان به سه طریق می توانند راه پذیرش نقش های مدیریتی را بر خود هموار کنند. در مرحله اول زنان باید تا می توانند خود را توانمند کنند. این امر می تواند از راه هایی چون کسب دانش و تخصص لازم، کسب تجربه از طریق ورود به عرصه های جدید، کاهش از فعالیت های اضافی و زمان بر، ترک باورهای نادرست و بازدارنده به دست آید، داشتن الگو در این زمینه می تواند اعتماد به نفس لازم را به زنان بدهد.
راه دوم برای هموارسازی پذیرش نقش های مدیریتی، حساسیت به حقوق و خواسته های منطقی است. زنان باید ضمن نشان دادن حساسیت به مسائل خود تلاش کنند که از طریق قانونی و منطقی مطالبات خود را مطرح و پیگیری کنند. مبارزه با باورهای غلط فرهنگی که رایج شده است، فعال سازی سازمان های غیردولتی زنان، سوق دادن رسانه های عمومی به سمت مسائل مبتلابه زنان، سوق دادن مطالعات و تحقیقات به سمت این مسائل، تلاش هایی است که در این زمینه قابل انجام است.
کارآفرینی، راه دیگری است که زنان به این وسیله باید خود را آماده شناخت فرصت های تازه برای مشارکت در اجتماع سازند و علاوه بر این خلق فرصت های جدید را نیز پیگیری کنند. باتوجه به مشکلات اقتصادی که می تواند یکی از موانع حضور زنان در پست های مدیریتی باشد، بدون دستیابی به فرصت های جدید زنان امکان بروز توانایی خود را نخواهند یافت. روی آوردن به صنایع کوچک و خانگی، استفاده بهینه از فناوری های جدید نظیرIT و رو آوردن به فعالیت های گروهی مانند تعاونی ها و سازمان های غیردولتی می تواند کمک قابل توجهی برای بروز توانایی ها باشد.
اما موانع و مشکلاتی هم بر سر راه زنان در جهت ارتقای آنان وجود دارد، از قبیل موانع فردی و خانوادگی، سازمانی و اجتماعی و فرهنگی. موانع فردی که بر سر راه ارتقای زنان درباره پذیرش مسوولیت های مدیریتی وجود دارد، مسوولیت نگهداری و تربیت فرزندان، اداره امور خانه و عوامل سازمانی سقف شیشه یی است که زنان صرفا به خاطر جنسیت خویش از صعود به مراتب عالی سازمان باز نگه داشته می شوند. عوامل فرهنگی و اجتماعی مواردی مانند نگرش عمومی غلط درباره کارکردن زنان، ارزش ها و هنجار های اجتماعی نامناسب، نگرش منفی مردان نسبت به مدیریت زنان، تمایل به حذف رقیب در صحنه فعالیت ها از طرف مردان از جمله موانع پذیرش پست های مدیریتی از طرف زنان هستند.
نظر شما :