گزارش ‏نشست پنجم با عنوان «نگرش جنسیتی در مناسبات کار و زندگی در ایران»

۰۵ آبان ۱۴۰۳ | ۱۳:۳۱ کد : ۲۵۸۰۴ اخبار خبر و اطلاعیه
تعداد بازدید:۲۰
گزارش ‏نشست پنجم با عنوان «نگرش جنسیتی در مناسبات کار و زندگی در ایران»

پنجمین ‌نشست علمی گروه پژوهشی مطالعات زنان و خانواده پژوهشکده علوم اجتماعی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با محور «نگرش جنسیتی در مناسبات کار و زندگی در ایران» بیست‌وپنجم مهرماه 403 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به‌دو صورت حضوری و مجازی برگزار شد. سخنرانان این نشست، دکتر الهام ابراهیمی (دانشیار گروه پژوهشی مدیریت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)، دکتر ملیحه حدادمقدم (استادیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران)، دکتر بهاره نصیری (دانشیار گروه پژوهشی مطالعات زنان و خانواده پژوهشکده علوم اجتماعی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) بودند و دبیری علمی نشست نیز بر عهده دکتر آمنه بختیاری (پژوهشگر گروه پژوهشی مطالعات زنان و خانواده پژوهشکده علوم اجتماعی) بود.

تعادل کار و زندگی
در آغاز، دبیر علمی نشست، دکتر بختیاری به شرح مقدمه‌ای درباره «تعادل کار و زندگی» پرداخت و گفت: همراه با دگرگونی‌هایی که در ساخت و کارکرد خانواده در جامعه مدرن انجام گرفته، پایگاه اجتماعی زنان نیز دگرگون شده است. صنعت و شهرنشینی به زنان این فرصت را داده است که در خارج از خانه به اشتغال بپردازند. دستیابی زنان به منابع اقتصادی ناشی از کار در خارج از خانه و تسخیر فضاهای تازه اجتماعی، ساخت چند صد ساله خانواده را دگرگون ساخته است و ضرورتاً پیدایی تعادلی نو را در یک خانه ایجاب می‌کند. اشتغال زنان، با ایجاد دگرگونی‌های بنیادی در ساخت شغلی جامعه، نظام ارزش‌های سنتی، توزیع نقش‌ها و پایگاههای زن و مرد، آثاری بر خانواده و سلامت زن برجا گذارده است. از آنجایی‌که زندگی روزمره همواره از تفاوت‌ها و دیگری بودن‌های موجود در بدن‌ها، سنت‌ها و ایماژها سرچشمه می‌گیرد، این امر موجبات درگیری ذهنی و عینی بسیاری برای زنان که همواره دارای نقش‌های چندگانه هستند، ایجاد می‌کند. بنابراین برقراری تعادل میان نقش‌های شغلی و خانوادگی در زنان از اهمیت بسزایی در پیشبرد موفق اهداف و عملکردها دارد. این روزها از یک‌سو در جامعه ما، ارزش‌های اجتماعی و فرهنگی، نقش‌های متعددی را برای زنان تقاضا می‌کند و از سویی دیگر تقسیم نقش‌های جنسیتی هم به‌گونه‌ای است که مسئولیت امور خانه و فرزندان را همچنان برعهده دارند. البته این وضعیت فقط منحصر به جامعه ما نیست، بلکه در سطح جهان نیز زنان و دختران مسئول پنج درصد مراقبت‌های بدون دستمزد و کارهای خانگی در خانه‌ها و جوامع هستند.
دبیر علمی نشست ادامه داد: طبق آمار منتشره توسط سازمان بین‌المللی کار، زنان در سراسر جهان به‌طور متوسط روزانه چهار ساعت و 25 دقیقه کار مراقبتی بدون دستمزد انجام می‌دهند، درحالی‌که این میزان برای مردان یک ساعت و 23 دقیقه است. در این شرایط زنان در تطبیق کارهای مزدی و نقش‌های درون خانه با مشکلات فراوانی مواجهند که می‌تواند از یک‌سو باعث کاهش بهره‌وری شغلی و از سویی دیگر تغییرات اساسی در تعاملات فردی خانوادگی و اجتماعی و تصمیمات آنها باشد. چرا که میدان‌های شغلی برای زنان مقابلة میان زندگی و کار است که به‌زعم بوردیـو، میـدانی است که مناسبات جنسیتی را تولید و بازتولید و کشـمکش همزمانی و انباشتگی نقشی را در آنان ایجاد می کند یعنی زنان همواره با تعـارض‌هـای میان نقش‌های خانوادگی و شغلی و به‌نوعی درهم‌تنیدگی مضاعف و پیوست‌هایی در وظایف کاری و خانوادگی مواجهند. بنابراین آنچه مسلم است اینکه دستیابی به تعادل کار_زندگی می‌تواند سبب رضایت شخصی و کیفیت رفتار و عملکرد در هر دو حوزه شود. که در نهایت منتج به یک وضعیت روانی مناسب و رفاه خواهد شد.
نقش جنسیت در گفتمان مناسبات کار و زندگی
سخنران آغازین نشست دکتر ابراهیمی سخنانش را با عنوان «نقش جنسیت در گفتمان مناسبات کار و زندگی» ارائه کرد. دکتر ابراهیمی در راستای مفهوم‌پردازی مناسبات کار و زندگی گفت: مفاهیم موجود در سه دیدگاه منفی، مثبت و یکپارچه به مناسبات کار و زندگی و حتی سنجش ابعاد این سه حوزه تفاوت قابل ملاحظه‌ای با یکدیگر دارند. دیدگاه منفی یا به عبارت دیگر «تضاد کار و زندگی» ، بیشترین سهم پژوهش‌های این حوزه را به خود اختصاص داده است. برعکس، مفاهیم جدیدتری مانند «سرریز مثبت»، «غنی‌سازی کار و زندگی» و «تسهیل کار و زندگی» که نمایانگر دیدگاه مثبت به حوزه کار و زندگی هستند، کمتر مورد توجه واقع شده‌اند. در نهایت، رویکردهای نوظهور «تعادل کار و زندگی»، «تناسب کار و زندگی» و «سازگاری کار و زندگی» که دیدگاه یکپارچگی کار و زندگی را منعکس می‌کنند، کمترین توجه را از سوی پژوهشگران دریافت کرده‌اند. شاید تعدد پژوهش‌های انجام شده در زمینه سنجش تعادل کار و زندگی، خوانندگان را در این زمینه با تردید مواجه کند؛ اما نکته اینجاست که در اکثر پژوهش‌های انجام‌شده با عنوان «تعادل کار و زندگی»، سنجش و اندازه‌گیری، پیش از مفهوم‌پردازی انجام شده است. از عبارت «مناسبات کار و زندگی» استفاده می‌شود تا هر سه رویکرد منفی (تضاد)، مثبت (سرریز مثبت / غنی‌سازی) و یکپارچگی (تعادل) ارتباط کار و زندگی افراد در نظر گرفته شود. وجود این سه رویکرد نشان می‌دهد که مفهوم مناسبات کار و زندگی مفهومی پویا و پیچیده بوده و ابعاد متعدد شناختی، احساسی، اجتماعی و رفتاری دارد
دکتر ابراهیمی افزود: شمار ناچیزی از پژوهش‌ها را می‌توان یافت که به ارتباط میان «کار و زندگی» یا «کار و زندگی غیرکاری» پرداخته و موضوع زندگی را فراتر از «کار و خانواده» در نظر گرفته باشند. روشن است که زندگی غیرکاری افراد عرصه‌های مختلفی نظیر زندگی خانوادگی، اوقات فراغت، زندگی اجتماعی، زندگی اقتصادی و نظایر آن را در بر می‌گیرد که می‌توانند از زندگی کاری متأثر شده یا بر آن تأثیر بگذارد. بنابراین در برخی موارد لازم است رابطه میان زندگی کاری و زندگی غیر کاری افراد به معنای گسترده آن مدنظر قرار گیرد. به‌رغم اینکه اکثر پژوهش‌ها به تأثیر منفی/ مثبت کار بر زندگی خانوادگی/ غیر کاری افراد پرداخته‌اند، این رابطه را می‌توان یک رابطه دوسویه در نظر گرفت؛ به‌گونه‌ای که کار افراد نیز از زندگی غیرکاری آنان تأثیر مثبت یا منفی بپذیرد. به عبارت دیگر، تأثیر بین حوزه‌ای در عرصه‌های مختلف زندگی سبب می‌شود چهار نوع تأثیر بالقوه دوسویه میان حوزه‌های کار و زندگی وجود داشته باشد: کار مثبت/ زندگی مثبت، کار مثبت/ زندگی منفی، کار منفی/ زندگی مثبت و کار منفی/ زندگی منفی.
دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ادامه به ایدئولوژی نقش جنسیتی و نگرش جنسیتی اشاره کرد و شرح داد: برخی پژوهشگران، احصاء یافته‌های متفاوت یا متناقض از مطالعات مربوط به جنسیت و مناسبات کار و زندگی را به دلیل تأکیداین پژوهش‌ها بر واکاوی تفاوت‌های جنسی بدون در نظرگرفتن عوامل اثرگذاریا مداخله‌گر مربوط به جنسیت می‌دانند. به‌همین دلیل پژوهشگران شمولیت «ایدئولوژی نقش جنسیتی» در پژوهش‌های کار_خانواده را پیشنهاد می‌کنند. ایدئولوژی نقش جنسیتی، به دیدگاه افراد در مورد نقش‌های مناسب اجتماعی برای زنان و مردان اشاره دارد. به عبارت دیگر، ایدئولوژی نقش جنسیتی «حمایتی است که افراد از تقسیم‌بندی نقش‌های پولی [نقش‌هایی که بابت آن‌ها پول دریافت می‌شود] و نقش‌های خانوادگی به عمل می‌آورند»؛ این ایدئولوژی مبتنی بر جدایی جنسیتی در قلمروهای مختلف است. از این‌رو، ایدئولوژی نقش جنسیتی به‌مثابه پیوستاری است که از یک‌سو نمایانگر یک ایدئولوژی مدرن و مساوات‌طلبانه است و در سوی دیگر یک ایدئولوژی سنتی را نمایندگی می‌کند. در این پیوستار، افرادی که دیدگاه سنتی دارند معتقدند لازم است زنان مسئولیت‌های خانوادگی و مردان وظایف کاری را در اولویت قرار دهند. در مقابل، افراد غیرسنتی یا مساوات‌طلب به توزیع نقش برابرتری میان مردان و زنان معتقدند. آن‌ها بر اشتغال مردان بیش از حد تأکید نمی‌کنند یا نسبت به اشتغال زنان اعتراض ندارند. چالش‌های برآمده از ایدئولوژی نقش جنسیتی غالب که در اوایل دوره صنعتی‌شدن آغاز شد به یکی از جریان‌های اصلی قرن بیست‌ویکم تبدیل شده است. این وضعیت ناشی از ورود زنان به دنیای کاری بود که رسماً به مردان تعلق داشت.


دکتر ابراهیمی تأکید کرد: تصمیماتی که افراد در خانواده اتخاذ می‌کنند، برآمده از ایدئولوژی نقش جنسیتی غالب آنهاست. از این‌رو، نقش‌های مختلفِ ایفا شده در خانواده بسته به پذیرش هر یک از ایدئولوژی‌های سنتی یا مساوات‌طلب متفاوت خواهند بود. این بدان معنی است که هنگام تحلیل رفتارهای افراد، می‌بایست ایدئولوژی نقش جنسیتی غالب آن‌ها نیز شناسایی شده و مدنظر قرار گیرد. برای مثال، مردانی که متعهد به ایدئولوژی نقش سنتی هستند، در مقایسه با مردانی که به ایدئولوژی نقش مساوات‌طلب معتقدند، به ایفای نقش فعال در مسئولیت‌های خانوادگی به شکل متفاوتی واکنش نشان می‌دهند. از این‌رو، ایدئولوژی نقش جنسیتی به‌مثابه ذره‌بینی عمل می‌کند که «رویدادها از طریق آن دیده شده، تفسیر می‌شوند و مورد اقدام قرار می‌گیرند». به‌عنوان یک‌سازه، ایدئولوژی نقش جنسیتی از جنسیت متمایز است؛ به این معنا که هم مردان و هم زنان می‌توانند دیدگاه‌های سنتی یا مساوات‌طلبانه داشته باشند؛ نباید تصور کرد که مردان مساوات‌طلب‌ترند و زنان سنتی‌تر یا برعکس. با این حال، توسعه نقش که ناشی از ورود زنان به نیروی کار و آموزش آنان است می‌تواند ایدئولوژی نقش جنسیتی مساوات‌طلبانه را تقویت کند. اگرچه افراد به‌طور طبیعی ایدئولوژی نقش جنسیتی را از نیاکانشان به ارث می‌برند، اما ممکن است صاحب نگرش‌هایی شوند که رفتارهای واقعی‌ آن‌ها را به‌سوی دیگر ایدئولوژی‌های جنسیتی سوق دهد. عقاید مذهبی، عوامل محیطی، پیوستن به نیروی کار و تحصیلات از جمله عواملی هستند که می‌توانند نگرش جنسیتی در مناسبات کار و زندگی را تغییر دهند.پژوهش‌ها سه نگرش جنسیتی محتمل در افراد را شناسایی کرده‌اند که عبارتند از نگرش سنتی، مساوات‌طلب و سنتیِ جدید یا انتقالی . افرادی که نگرش سنتی دارند قائل به این هستند که زنان در حوزه خانوادگی مسئولیت کامل را بر عهده داشته و مردان هیچ مسئولیتی در این حوزه ندارند. در نگرش مساوات‌طلب، افراد به این باور متعهدند که مردان و زنان باید نقش‌های خانوادگی را به‌طور مساوی تقسیم کنند. در نهایت، در نگرش جنسیتی سنتیِ جدید یا انتقالی، اعتقاد بر این است که مردان و زنان می‌توانند مسئولیت‌های خانوادگی را به اشتراک بگذارند، اما نه به‌طور مساوی. از این‌رو، در نگرش‌های اول و سوم نابرابری جنسیتی مجاز است، اما ایدئولوژی دوم متعهد به برابری جنسیتی است. در خانواده‌های سنتیِ جدید، زنان اغلب به‌طور پاره‌وقت کار می‌کنند و به این ترتیب بار کاری «نوبت دوم» را نیز در خانواده به دوش می‌کشند. «نوبت دوم» حالتی است که در آن زن، دست‌کم در سطحی برابر با همسر خود، به انجام یک کار درآمدزا مشغول می‌شود، با این حال مجبور است مقدار زیادی از امور خانه را نیز انجام دهد. در چنین خانواده‌ای نقش مرد شرکت در حوزه کار بوده و اکثر مسئولیت‌های خانوادگی بر عهده زن است. البته، مردان نیز در حالتی کار نوبت دوم را تجربه می‌کنند؛ زمانی‌که مردان بخشی از کارهای خانه و مقدار بیشتری از کارهای درآمدزا را انجام می‌دهند. در جامعه‌ای با یکپارچگی اجتماعی بیشتر که نگرش غالب آن مساوات‌طلبی است، اغلب تسهیم نقش‌های خانوادگی میان مردان و زنان، واقعاً اتفاق می‌افتد.
این عضو هیأت علمی پژوهشگاه همچنین افزود: فرهنگ: گفتمانی فراتر از سطح فردی جنسیت است. نتایج سردرگم کننده‌ حاصل از بررسی‌های بین فرهنگی در مورد ارتباط جنسیت و مناسبات کار-زندگی را می‌توان به فرهنگ ملی نیز نسبت داد. در اینجا چیزی فراتر از «فرهنگ-به مثابه-ابعاد»؛ یعنی ایدئولوژی «فرهنگ-به مثابه-ملت‌ها» مطمح نظر است. البته همان‌گونه که پیش‌تر اشاره شد، حتی هنگامی که از ابعاد فرهنگی برای پیشبرد این مطالعات استفاده می‌شود نیز معمولاً تا حد زیادی بر ارزش‌های فردگرایی-جمع‌گرایی تمرکز شده و دیگر ابعاد فرهنگی مانند مساوات‌طلبی جنسیتی که می‌تواند رابطه نزدیک‌تری با تجربیات کار-زندگی مردان و زنان در سراسر دنیا داشته باشد، نادیده گرفته می‌شوند. علاوه بر مساوات‌طلبی / نابرابری جنسیتی فرهنگی، بافتار‌های سیاست ملی که بر شرایط کار کردن (خصوصاً در کارکنان زن) تأثیر می‌گذارند و عوامل نهادیِ مؤثر بر انتظارات کار و خانواده نیز می‌توانند باعث تنوع در تجربیات مردان و زنان در حوزه‌های کار و خانواده شوند. مطالعات صورت‌گرفته مؤید آن است که متغیرهای کلان، مانند سیاست‌های ملی، مساوات‌طلبی جنسیتی و نابرابری جنسیتی در سطح ملی با تفاوت‌های جنسیتی در تجارب کار و خانواده مرتبطند.
دکتر ابراهیمی در پایان سخنان خود گفت: باوجود اینکه موضوع جنسیت در مطالعات حوزه مناسبات کار و زندگی جایگاه پژوهشی مستحکمی کسب کرده، در مواردی موضوع، صرفاً به بررسی و آزمون نقش متغیر جنسیت در رابطه کار-خانواده تقلیل داده شده است. با این وجود در ادبیات پژوهش، فرضیه‌های نظری عمیق‌تری برای تبیین نقش جنسیت در مناسبات کار و زندگی وجود دارد. برای نمونه می‌توان به نظریه «استدلال منطقی» در برابر نظریه «استدلال نقش جنسیتی» برای تبیین تضاد کار و خانواده اشاره کرد. همچنین می‌توان نظریه «اسناد منبع» در برابر نظریه «اختصاصی بودن حوزه» برای تبیین غنی‌سازی کار و خانواده را مد نظر قرار داد. بر اساس دیدگاه منطقی(Gutek et al., 1991)، هرچه ساعات بیشتری در یک حوزه صرف شود، احتمال وقوع تضاد و تعارض افزایش می‌یابد. این نظریه پیش‌بینی می‌کند که مردان باید بیشتر از زنان مداخله کار در خانواده را تجربه کنند؛ زیرا زمان بیشتری را در محل کار می‌گذرانند. در حالی‌که زنان باید بیشتر از مردان تضاد خانواده با کار را تجربه کنند؛ چون زمان بیشتری را در خانه سپری می‌کنند، اما بر اساس نظریه نقش جنسیتی(Pleck, 1977)، افراد بیشتر تمایل دارند خود را با نقش‌های جنسیتی مناسب هویت‌یابی کنند و به‌همین دلیل هرگونه دخالت از حوزه مخالف به احتمال زیاد باعث تضاد می‌شود. به‌همین دلیل است که مطالبات خانواده به احتمال زیاد بر نقش‌های کاری زنان تأثیر می‌گذارد، در حالی‌که مطالبات کاری مردان احتمالاً به خانواده سرریز می‌کند. شاید به‌نظر برسد تبیین‌های هر دو نظریه به مقصد یکسانی منتهی می‌شود، اما استدلالی که برای رسیدن به این مقصد پیشنهاد می‌دهند، متفاوت است. همچنین مطابق نظریه اختصاصی بودن حوزه انتظار می‌رود وقتی نقشی نقش دیگر را ارتقاء می‌دهد، عملکرد و کیفیت (از جمله رضایت) در نقش دریافت‌کننده افزایش یابد. این استدلال با مدل گرینهاوس و پاول (2006) هم مطابقت دارد؛ منابع به‌دست آمده در یک نقش، طی مجموعه‌ای از فرایندها، در نهایت منجر به ارتقاء نقش دوم (یعنی نقش دریافت‌کننده غنی سازی) می‌شود. از سوی دیگر، برخی پژوهشگران مانند کینونن و همکاران (2006) دیدگاه دوسویه‌ای مطابق نظریه اسناد منبع را اتخاذ می‌کنند. به‌عبارت دیگر معتقدند وقتی یک نقش، نقش دیگری را تقویت می‌کند، افراد به‌طور همزمان هم در نقش دریافت‌کننده از مزایایی بهره‌مند می‌شوند و هم این مزایا را به نقش فرستنده اسناد می‌دهند. از این‌رو، رضایت بیشتری در هر دو حوزه تجربه می‌شود. البته بر اساس این دو نظریه، غنی شدن کار- خانواده برای هر دو جنسیتِ مرد و زن قابل توجیه است.
زنان، بازار کار و تعادل کار و زندگی
سخنران دوم نشست، دکتر حدادمقدم با موضوع سخنرانی «زنان، بازار کار و تعادل کار و زندگی» بودند. دکتر حدادمقدم ضمن بیان اینکه تفاوت جنسیتی در مشارکت نیروی کار در ایران قابل توجه است، گفت: همچون بسیاری از کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی (منطقه منا)، در ایران هم تفاوت جنسیتی در مشارکت نیروی کار، قابل‌توجه است. در حالی که نرخ مشارکت برای مردان در ایران در محدوده‌ای که در جهان رایج است قرار می‌گیرد (میانگین حدود ۷۱ درصد برای دو سال ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸)، برای زنان ایرانی از نرخ‌های مشاهده‌شده در خارج از منطقه منا فاصله زیادی دارد (صالحی اصفهانی و شجری،‌ ۲۰۱۲). میانگین مشارکت زنان در بازار نیروی کار و بیکاری آنها در ایران برای دو سال ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸، به‌ترتیب حدود ۱۷ و ۱۸ درصد بوده است. در واقع زنان، عنصر مهمی در اشتغال و رشد اقتصادی هستند اما سهم آنها در فعالیت‌های اقتصادی، رشد و رفاه بسیار کمتر از توانمندی آنهاست. این اتفاق در کنار تعدیل رشد تولید ناخالص داخلی تبعات بلندمدتی را از ابعاد سیاسی و اجتماعی در پی دارد. باتوجه به نتایج تحقیقات انجام‌شده، می‌توان دریافت که میانگین حضور زنان در بازارکار ایران از میانگین جهانی بسیار پایین‌تر است، حال آنکه منابع و انرژی بسیاری صرف تحصیل زنان شده، بدون آنکه از مهارت‌های آنها به‌‌درستی دربازارکار استفاده شود. این در حالی است که کشور درگیر افول تولید ناخالص ملی و فقر اقتصادی است و حضور زنان در بازارکار می‌تواند به شکل معناداری به بهبود وضعیت اقتصاد کمک کند.
دکتر حدادمقدم ادامه داد: مشارکت زنان به عنوان یکی از نماگرهای توسعه اقتصادی محسوب می‌شود، چرا که مبین عدالت جنسی و توزیع فرصت‌های اقتصادی است. به‌علاوه این مشارکت منجر به افزایش سطح تولید و بهره‌وری، افزایش درآمد سرانه و رفاه و همچنین بهبود کیفیت تربیت نسل بعد خواهد شد. به‌علاوه، فهم عوامل عوامل مؤثر بر مشارکت زنان در بازار نیروی کار،‌ یکی از الزامات سیاست‌گذاری در این حوزه است. درک صحیحی از این عوامل می‌تواند باعث شود تا سیاست‌گذاران در تشویق زنان برای مشارکت در بازار نیروی کار، توفیقات بیشتری داشته باشند. آمار و تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده است، گواه این مدعاست که عمده دلیل افزایش جمعیت غیرفعال زنان، وظایف و مسئولیت‌های خانوادگی است. بنابر آمارهای مستخرج از گزارش‌های سالانه طرح آمارگیری نیروی کار، در سال ۱۳۹۸، ۲۰۶۷۱۹۰۰ نفر از زنان به‌دلیل مسئولیت‌های خانوادگی در جست‌جوی کار نبوده‌اند که درصد بالایی از جمعیت در سن کار زنان را شکل می‌دهد. این موضوع از دو منظر قابل بررسی است. اول اینکه، حضور زنان در بازار نیروی کار و زمانی‌که زنان در ایران صرف مسائل کاری می‌کنند برای آنان دارای هزینه فرصت بالایی است. این مهم به دستمزد پایین‌تر این قشر در بازار نیروی کار و هزینه‌های بالای خدمات مراقبتی در جامعه می‌تواند مرتبط باشد که این دو عامل می‌توانند منجر به افزایش هزینه فرصت مشارکت زنان در بازار نیروی کار بشوند. به‌بیان دیگر، زنان زمانی که در بازار کار حضور پیدا می‌کنند، دریافتی پایینی دارند و بعضاً مجبور می‌شوند تمامی دریافتی خودشان را صرف هزینه‌های موجود برای نگهداری از فرزندشان در جامعه نمایند و همین ترتیبات منجر به افزایش هزینه فرصت حضور آنان در بازار نیروی کار شده است. دومین موردی که در این حوزه قابل ذکر است به ویژگی‌های فرهنگی جامعه ایران برمی‌گردد که در آن، زنان به‌عنوان منبع اصلی درآمد در خانواده مطرح نیستند و از این منظر گویی تقسیم کاری نانوشته در خانواده‌ها وجود دارد که کار بیرون و داخل خانه را میان زن و مرد تقسیم می‌کند. اکثر زنان امروزه گزینه داشتن توأم یک شغل رضایت‌بخش و یک خانواده را می‌خواهند. از دیدگاه تاریخی، می‌توانیم این تغییر را به عنوان همگرایی برنامه‌های کلی زندگی زنان و مردان (پس از دوره‌ای طولانی از نقش‌های جنسیتی به شدت تفکیک شده) تفسیر کنیم. چهار عامل، سازگاری شغل-خانواده در کشورهای مختلف را توضیح می‌دهند: سیاست‌های خانوادگی، پدران همکار، هنجارهای اجتماعی مطلوب و بازارهای کار انعطاف‌پذیر. کوتاه سخن آنکه، مشارکت پایین، بازتابی از سیاست‌ها، نهادها، اقتصاد و هنجارهای یک جامعه است.


عضو هیأت علمی دانشگاه تهران در پایان سخنرانی خود بیان کرد: زنان به‌ویژه در کشورهای در حال‌توسعه، مجبور به تخصیص زمان محدود خود به فعالیت‌های رقیب بسیاری در درون و بیرون از فضای خانه هستند. بسیاری از زنان در این کشورها در واکنش به موقعیت ضعیف خود در بازار کار و هزینه فرصت فزاینده مرتبط با مسئولیت‌های خانگی‌شان، از بازار کار کناره‌گیری کردند. تحت روندهای کنونی اجتماعی و اقتصادی موجود در این کشورها، فشار بر زنان به احتمال زیاد تشدید می‌شود و دولت‌هایی که به‌دنبال حفظ یا افزایش مشارکت نیروی کار زنان در بازار نیروی کار خودشان هستند باید بر کاهش هزینه ‌فرصت‌ها و افزایش مزایای اشتغال متمرکز شوند. گام اول باید کاهش موانع موجود بر سر راه مشارکت اقتصادی زنان باشد. دولت‌ها باید نقش خود را به‌عنوان ارائه‌دهندگان مراقبت از کودکان، مراقبت از سالمندان و مراقبت از افراد دارای معلولیت مورد تجدیدنظر قرار دهند. ارائه چنین خدماتی به‌طور مستقیم یا فراهم‌آوردن حمایت مالی برای کمک به خانواده‌ها میسر است. چنین خدماتی می‌تواند، حضور زنان در بازار کار را به‌واسطه کاهش هزینه‌فرصت‌های کار، تسهیل کند. این موضوع به‌ویژه در مورد زنان دارای تحصیلات پایین‌تر یا دارای مهارت کم‌تر که درآمد بالقوه کمتری دارند، صادق است. حمایت بیشتر از سوی دولت می‌تواند مبادله میان فرزند داشتن و تصمیم برای کار کردن را ساده‌تر سازد و منجر به افزایش مشارکت و افزایش نرخ باروری شود و عدم‌تعادل‌های آینده میان جمعیت در سن کار و جمعیت وابسته (جوانان و سالمندان) را کاهش دهد. گام مهم دیگری که در این زمینه باید برداشته شود، ارتقاء ترتیب کاری انعطاف‌پذیرتر و مدل‌های فرهنگی جدید است که منجر به توزیع عادلانه‌تر بار مسئولیت خانوادگی میان مردان و زنان در خانواده می‌شود و منحر به رسیدن به یک تعادل رضایت‌بخش در زندگی و کار خواهد شد.
تجربه زیسته زنان عضو هیأت علمی در برقراری توازن میان نقش‌های شغلی و خانوادگی در ایام کرونا
دکتر نصیری به‌عنوان آخرین سخنران، بحث خود را به وضعیت تعادل کار-زندگی در ایام کرونا با موضوع سخنرانی «تجربه زیسته زنان عضو هیأت علمی در برقراری توازن میان نقش‌های شغلی و خانوادگی در ایام کرونا» معطوف کرد و گفت: کار و زندگی دو نهاد مهم برای فرد و جامعه هستند و برقراری تعادل میان نقش‌های شغلی و خانوادگی اهمیت بسزایی در پیشبرد موفق اهداف دارد. همه‌گیری جهانی کووید-19 در سال 1398 زندگی تمام مردم را به گونه‌های مختلف تحت تأثیر قرار گرفت و با چالش‌هایی مختلف روبه‌رو شد زنان که همواره محور و نقطۀ کانونی خانواده به‌شمار می‌روند، نقش مهمی در این بحران برعهده داشتند. در این میان زنان اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها به علت حجم فراوان وظایف حرفه‌ای با دشواری‌های بیشتری برای برقراری تعادل بین نقش های شغلی و خانوادگی به‌ویژه در بحران کرونا مواجه بودند. لذا لزوم ثبت و ضبط خاطرات و تجربه زیسته آن‌ها، راهی مناسب به‌منظور تبیین تجربیات زنان طی زندگی در این بحران جهانی است. بحران کووید-19 این فرصت را فراهم آورد تا به تجربۀ زیستۀ زنان عضو هیأت علمی در همه‌گیری این بیماری پرداخت تا راهگشای آیندگان باشد. این پژوهش به روش کیفی انجام شده و با مصاحبه با 30 نفر از زنان عضو هیأت علمی دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌های تهران در ایام کرونا، به تحلیل محتوای کیفی مصاحبه‌ها پرداخته است.
دکتر نصیری در پایان سخنرانی به برخی یافته‌های پژوهش خود اشاره کرد و ادامه داد: این یافته‌ها در دو بخش کار و زندگی ارائه شد. به‌طوری‌که در این فرایند،حوزۀ کار شامل: مدیریت زمان، محو شدن مرز بین خودِ شاغل و خودِ خانه‌دار، چندنقشی بودن هم زمان و فشار نقش‌ها، رسیدگی به امور عقب‌افتاده پژوهشی، اختلال در روند انجام وظایف و حوزۀ زندگی شامل: خانه‌نشینی ناگزیر، فرهنگ قرنطینه و شیوۀ تنها زیستن، رویدادتروماتیک شده، ترومای فرهنگی یا شوک فرهنگی، بازآفرینی در معنای خانه، تغییر شکل اوقات فراغت در خانه و فراغت آشفته مادران، انباشت فرسودگی ناشی از نگرانی سلامت اعضای خانواده ، ظهور پیدا کرده است./پایان

 
 
 
 
 

کلیدواژه‌ها: مطالعات زنان و خانواده


نظر شما :