چارچوب نظام جدید آموزشی در تمدن نوین اسلامی
چهارمین پیشنشست «همایش ملی آموزش تفکرمحور، زمینهساز تمدن نوین اسلامی» در مازندران برگزار میشود
پیش نشست چهارم همایش ملی آموزش تفکرمحور، زمینهساز تمدن نوین اسلامی تحت عنوان «چارچوب نظام جدید آموزشی در تمدن نوین اسلامی» یکشنبه 27 آذرماه 1401 در دو پنل در دانشکدهای علوم انسانی و الهیات دانشگاه مازندران، برگزار شد.
عنوان پنل اول« فلسفه برای کودکان و نوجوانان رویکردی برای تفکر محور کردن آموزش: نشستی با دانشجویان فلسفه» با حضور اساتید دکتر سعید ناجی و دکتر نورالدین محمودی برگزار شد. موضوعات سخنرانی ها که بیشتر به سبک گفتگویی پیش رفت به ترتیب زیر بودند« ورود فلسفه به زندگی با برنامه فبک» و «دستاوردهای تربیتی فلسفه برای کودکان». در بخش آخر این پنل دانشجویان فلسفه به سوالات خود در زمینه فلسفه برای کودکان پرداختند و تقاضایشان این بود که کارگاههای تربیت مربی پژوهشگاه در این دانشگاه هم برگزار شود.
پنل دوم با عنوان «جایگاه آموز تفکر محور در سنت اسلامی» با حضور اساتید 5 تن از اساتید برجسته دانشگاه مازندران در تالار نیما یوشیج دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مازندران برگزار شد. در ابتدای این سخنرانی ها دکتر سعید ناجی به معرفی این همایش ملی پراخت و با ذکر اهمیت و ضرورت آموزش تفکر محور در کشور از اساتید و دانشجویان خواست در این زمینه همراه گروه فبک باشند و برای توسعه این امر مهم یعنی آموز تفکر محور کمک کنند.
۱. دکتر رمضان مهدوی ازادبنی: دانشیار گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه مازندران: با عنوان (اخلاق و معرفت شناسی؛ در نظام آموزش)
۲. دکتر حبیب الله حلیمی جلودار: دانشیار گروه علوم قران و حدیث دانشگاه مازندران: با عنوان (تبیین چارچوب فکری نظام اموزشی در تمدن نوین اسلامی)
۳. دکتر مهدی خبازی کناری: دانشیار گروه علوم تربیتی دانشگاه مازندران: با عنوان (آموزش فلسفه به کودکان و عبور از اختلاف طبقاتی اقتصادی_اجتماعی و زبانی)
۴. دکتر فرشته ابوالحسنی نیارکی: استادیار گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه مازندران: با عنوان (تفکر محوری در ترسیم جامعه مطلوب در فلسفه سیاسی اندیشمندان اسلامی)
۵. دکتر کوکب دارابی: مدرس دانشگاه مازندران: با عنوان (انتقال مفاهیم فلسفی و عرفانی از طریق داستان در کتاب لغه موران شیخ اشراق)
در بخش دانشجویی این پنل خانم فاطمه جهانی: دانشجوی کارشناسی ارشد گروه فلسفه و کلام اسلامی به سخنرانی با عنوان زیر پرداخت : (بررسی تاریخی نقش قیاس عملی در رفتار؛ از ارسطو تا فلاسفه اسلامی (ابن سینا، خواجه طوسی، و ملاصدر)
****
خلاصهای از سخنرانیها
آموزش فلسفه به کودکان و چالش های میان طبقات اقتصادی – اجتماعی و طبقات زبانی
دکتر مهدی خبازی کناری
کودکان از بدو تولد به وجه پیشین در ساختارهای فرهنگی، اجتماعی، الهیاتی، اقتصادی و آموزشی و تربیتی از پیش متحقق قرار می گیرند. کشورها، اقوام، نژادها، منطق و حتی خانواده های مختلف هر کدام در چنین ساختارهایی که خاص خود آن ها است قرار دارند. ظهور و تجلی تمامی این ساختارها البته در پارادایم های زمانی هم رخ می دهد به گونه ای که به تقرر ساختارهای زبانی گوناگونی منجر می شود. اگر از منظر مارکسی تاریخ را ظهور مدام طبقات تاریخ بدانیم، تاریخ مجموعه ای از پارادایم های زبانی مختلف است. این تعبیر می تواند هم به وجهی اقتصادی بر تقسیم و تفکیک به طبقات فرودست و فرادست استوار باشد که مطابق با آن پارادایم های زبانی هم می تواند به پارادایم های زبانی فرادست و فرودست تفکیک شوند. یا به طور عام تفاوت های میان طبقات مکان و طیقات فرد به تفاوت در پارادایم های زبانی مختلف منجر می شود. پس پرسش اساسی این است که آیا وجود طبقات مختلف در اجتماع و استیلای برخی از آن ها به وجود پارادایم های زبانی مختلف و استیلای برخی از این پارادایم های زبانی منجر خواهد شد؟ آیا استیلای عام یک طبقه به وجوه اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و الهیاتی، استیلای زبانی آن را به دنبال خواهد داشت؟ آیا این استیلای پارادایم زبانی، استیلای آموزشی و تربیتی آن طبقه مسلط را تقویت خواهد کرد؟ یعنی کودکان وابسته به این طبقات فرادست دارای پارادایم زبانی خواهند شد یا در پارادایم زبانی ویژه ای به سر می برند که با پاسخ مناسب تر در روند آموزش و تربیت در آن جامعه مواجه خواهند شد. به عبارت روشن تر کودکان این طبقات اقتصادی و فرهنگی و به تبع آن طبقات فرادست زبانی هستند، زمینه و امکان بیشتری برای استیلا در وجوه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی خواهند داشت؟ این پرسش بسیار مهم و قابل تاملی است.
بدیهی است که در فرهنگ هایی که به لحاظ زبانی تعلق به پارادایم مقتدر حاکم بر یک جامعه دارند و کودکانی که متعلق به این فرهنگ هستند، شرایط مهیاتری برای رشد و پیشرفت آموزشی و اجتماعی خواهند داشت. در مقابل کودکانی که در طبقه فرودست به سر می برند و از پارادایم های زبانی کودکان فرادست که مسلط بر جامعه هستند بی بهره هستند، راه دشوارتری برای همگام شدن و فراهم آوردن امکان های آموزشی و تربیتی در آن جامعه خواهند داشت. پس آگاهی از این مساله سبب می شود که شرایطی را فراهم بیاوریم که پارادایم های سیاسی ، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و به تبع آن پارادایم های زبانی در شرایط برابر و مناسب برای تمامی افراد جامعه فراهم شود. هم خانواده ها و هم مدارس می توانند فارغ از جایگاه و طبقات اجتماعی و اقتصادی و اجتماعی به تقویت و گسترش هویت و توانمندی زبانی کودکان بپردازند. بایستی به روش های گوناگون، متنوع و کارآمد کودکان را با زنجیره ای از کلمات در قالب قصه هایی با موضوعات مختلف آشنا کرد. به تدریج بایستی آن ها را با نحوه های مختلف خواندن، همراه با اجرای نمایش های جذاب ترغیب به کتاب خوانی کرد. فرصت ها و شرایطی را برای کودکان بایستی فراهم کرد که واژگانی متنوع را در موقعیت های گوناگون به کار بگیرند. این گونه کودکان به تدریج آمادگی برون رفت از طبقات فرودست زبانی را پیدا می کنند. این نقطه عزیمتی است که برون رفت از طبقه فرودست زبانی، به افزایش آگاهانه زیستن اومنجر شود و خود آغازی است برای برون رفت از بودن در طبقه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و آموزشی فرودست.پس یکی از اولین قدم های آگاهی بخشی اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و آموزشی به فراهم آوردن شرایط رشد و ارتقای پارادایم های زبانی در کودکان است.
رابطه اخلاق و معرفت شناسی و دلالت آموزشی آن
رمضان مهدوی آزادبنی
عمده ترین شاخه های مطالعات فلسفی عبارتند از هستی شناسی یا مابعد الطبیعه، معرفت شناسی و اخلاق. میان این سه شاخه از مطالعات فلسفی رابطه وجود دارد و به طور مستقیم یا غیر مستقیم بین مباحث هستی شناسی و معرفتی شناسی و یا هر یک از این سه شاخه با سایر علوم رابطه وجود دارد. در تحقیق حاضر هدف، بررسی رابطه میان اخلاق و معرفت شناسی و آشکار نمودن دلالت آموزشی چنین رابطه ای است. در این باره ضمن پذیرش استقلال مطالعات اخلاقی و معرفت شناسی تلاش می شود نوعی رابطه مستقیم میان اخلاق و معرفت شناسی نشان داده شود. نویسنده با طرح و توضیح برخی مفاهیم محوری در معرفت شناسی نشان خواهد داد که میان اخلاق و معرفت شناسی نوعی همپوشانی انکار ناشدنی ای وجود دارد و با آشکار شدن همپوشانی میان اخلاق و معرفت شناسی تصویری که از اخلاق آشکار می شود به گونه ای خواهد بود که اخلاق صرفا ناظر به افعال بشری نخواهد بود بلکه باور های و فعالیت های ذهنی و فکری انسان نیز مشمول اصول محوری اخلاقی خوهد بود. با پذیرش این نوع نسبت و رابطه میان اخلاق و معرفت شناسی نتیجه ای که می توان استنباط نمود این خواهد بود که نظام آموزشی باید به نحوی تدوین گردد که دامنه اخلاق و شمول اصول اخلاقی به حوزه باور ها و عفالیت های ذهنی و فکری انسان نیز توسعه یابد به نحوی که نسل جوان و نوجوان که به نحو حداکثری موضع فعالیت های آموزشی تربیتی قرار دارند مخاطب تصویری از اخلاق باشند که بر اساس آن حتی باور ها و فعالیت های فری و شناختی خود را نیز مشمول اصول اخلاقی بدانند.
تفکرمحوری در ترسیم جامعه مطلوب در فلسفه سیاسی اندیشمندان اسلامی
دکتر فرشته ابوالحسنی نیارکی
فلسفه نزد اندیشمندان اسلامی در تعریفی غایی، به زیستن حکیمانه انسان در مسیر استکمال نظری و اخلاقی تحلیل شده است که علاوه بر ساحت فردی،بعد اجتماعی و جامعهنگر را نیز شامل است که در آن استکمال جامعه در قالب تصویرسازی از جامعه مطلوب نظریهپردازی میشود. مسأله مقاله حاضر واکاوی یکی از عوامل زمینهساز تحقق جامعه مطلوب یعنی تکامل شناختی با تمرکز بر تفکرمحوری و استدلالگرایی در دامنه آراء فلاسفه دوره اسلامی به ویژه فارابی و خواجه طوسی است. به تحقیق طیف گستردهای از عوامل مختلف ساختاری، فردی و بیرونی در رشد اخلاقی جامعه مؤثر است، اما مقاله حاضر با پرهیز از حصرگرایی، نقش عوامل فکری و شناختی را در توزین عوامل بسیار مهم ارزیابی میکند. فلاسفه اسلامی با هویتبخشی وتوجه به جامعه اخلاقی به عنوان ساختاری با هویت جمعی، و نه صرفاً مجموع افراد اخلاقی، به نظریهپردازی توأمان در رشد اخلاقی جامعه و رشد اخلاقی افراد اجتماع پرداختهاند. ایشان در نگاهی ساختارگرایانه و جامعهنگر، حتی تفکرمحوری را، عامل تمایز انواع مدینههای فاضله و غیرفاضله خواندهاند. فارابی در کتاب سیاست مدنیه خود از خصوصیات شهروندانی از اجتماع میگوید که به سبب فضیلت نطقی و برخورداری از مواهب آن، به سمت کمالنند. وی از سعادت نهایی حقیقی که هدف غایی عقل فعال است، سخن میگوید و معتقد است شهروندان مدینه فاضله در این سلامت برخاسته از اعتدال برآمده از قوه نطقی و تفکرمحوری، سعادتمند خواهند بود. آموزش و پرورش اخلاق در جامعه فضیلتمحور نیز براساس رشد تفکر و استدلالهای اخلاقی رقم میخورد تا جایی که حتی رئیس مدینه فاضله، حکیمی است که در مرحله عقل مستفاد، به رشد افراد اجتماع از طریق استعمال قیاسات برهانی و اقناعیات میپردازد. تفکرمحوری حتی در برانگیختن عواطف اجتماعی نظیر محبت، همبستگی، صداقت و احسان نیز رسوخ دارد و منشأ قانونگذاری در جامعه است. در رشد اخلاقی افراد اجتماع نیز شاهد خردگرایی هستیمزیرا که فرآیند صدور رفتار با دو استدلال به عنوان قیاسهای عقلی رقم میخورد و کسب فضایل خلقی، از طریق ارادههای پیشین فکری است یعنی استدلالهای اخلاقی پیشین که سبب ایجاد عادت و ملکه میشود.
انتقال مفاهیم فلسفی و عرفانی از طریق داستان در کتاب لغه موران شیخ اشراق
کوکب دارابی
اغلب نویسندگان در داستانهای خود اهدافی را دنبال میکنند و برآنند که مفاهیمی را از طریق داستان به خواننده انتقال دهند. به این ترتیب میتوان گفت داستانها نیز مانند اشعار و قصهها در پسِ خود خواهان ارائه حقایق و معارفی هستند و اگر این هنرهای جذاب و اصیل از زبان حکیم و عارف بیان گردد حتما توقع در ارائه حقیقتی علمی و معرفتی ناب بیشتر خواهد شد. با توجه به مطالب مذکور، بیتردید مراجعه به متون کهن و بهرهگیری از علم و معرفت گذشتگان و کشف معنا از دل داستانهای رمزی و تمثیلی بزرگان ارزش فراوانی خواهد داشت. در میان فیلسوفان مسلمان در آثار حکیم سهروردی، داستانهای بیشتری به چشم میخورد. یکی از داستانهای ایشان کتاب دلنشین لغه موران است که شیخ اشراق در آن به کمک زبان تمثیل و رمزگونه در پی انتقال مفاهیم فلسفی و عرفانی است. سهروردی در رساله لغه موران بیشتر به مباحث مرتبط با نفسشناسی و معادشناسی توجه دارد. معرفت نفس، تجّرد نفس، بساطت نفس، رابطه نفس و بدن، حواس ظاهری و باطنیانسان، شرط کمال نفس و وصول به خدا، سنخیت و مناسبت میان سالک و مقصد سلوک، مراحل و شروط سلوک، اثبات عوالم غیر ماده، لقاء الهی در دنیا و روز قیامت، رجوع شیء به اصل خویش، حجب ظلمانی و نورانی و حقیقت فنا مطالبی فلسفی و عرفانی است که از لابهلای داستان لغه موران به دست میآید. در مقاله حاضر نگارنده بر آن است که به این داستانها و نکات فلسفی و عرفانی مستخرج از آن بپردازد.
بررسی تاریخی نقش قیاس عملی در رفتار؛ از ارسطو تا فلاسفه اسلامی
(ابنسینا، خواجه طوسی و ملاصدرا)
فاطمه جهانی، فرشته ابوالحسنی نیارکی، رمضان مهدوی آزادبنی
در فرآیند ایجاد یک فعل،عوامل مختلفی میتوانند نقش داشته باشند از قبیل: 1. عوامل شناختی وانواع ادراکات «حسی،وهمی،خیالی و عقلی» 2. عواطف و هیجانات 3. عوامل زیست شناختی 4. عوامل فیزیکی و بدنی (عملی) 5. عوامل محرکه و فاعله و.... از این میان، ارسطو و به تبع آن فیلسوفان مسلمان به تاثیر غالب بعد شناختی، صحه می گذارند. به عقیده اندیشمندان شناخت گرا،فرآیند پیروی عقل عملی از عقل نظری در انسان برای صدور رفتار، با نوعی استدلال اخلاقی یعنی قیاس عملی رقم می خورد. استدلالی بودن زمینه صدور رفتار، اهمیت تفکرمحوری را در فلسفه ارسطویی و دوره اسلامی منعکس مینماید. نوعی از استدلال اخلاقی با نام " قیاس عملی " از طریق ترجمه آثار ارسطو به فلسفه اسلامی راه پیدا کرد. ابن سینا معتقد است در فرایند صدور رفتار، به نتیجه مطلوب دست پیدا نمی کنیم، مگر با استفاد از "عقل و استدلال" که از مقدمات، بُعد شناختی هستند. بر اساس دیدگاه ابن سینا، درک حسن و قبح، یعنی کلیات مربوط به اعمال اختیاری انسان (باید ها و نباید ها) و کلیات غیر مربوط به اعمال انسان (هست ها و نیست ها) توسط عقل عملی است که به توسط عقل نظری و با تصویرسازی نوعی استدلال و قیاس عملی در دو مرحله به رفتار اخلاقی منجر میگردد. بوعلی در اشارات، به شرح این استنباط و استدلال که مقدمه عمل اخلاقی است پرداخته است و شارح وی یعنی طوسی به توضیح آن همت گمارده است. به عقیده طوسی، قوه ناطقه و شناخت دو عامل اساسی در تحول اخلاق و ایجاد یک رفتار اخلاقی است. طوسی در اخلاق ناصری و رساله النفوس الارضیه، هم نظر با ابن سینا است و لفظ عقل، برای ( عقل نظری و عملی) را به اشتراک معنوی ( یک قوه با دو اعتبار مختلف) می داند و معتقد است نفس انسانی دارای یک قوه (نطق) است که به اعتبار توجه به مدرکات متنوع، دارای دو صنف است. ولی طوسی در شرح اشارات قولی را بیان می کند که برخلاف دیدگاه ابن سینا است یعنی لفظ عقل را، برای عقل نظری و عملی به اشتراک لفظ ( دو قوه مجزا، با دو کار کرد مختلف) می داند. ملا صدرا به دلیل استفاده از آموزه های دینی در نفس شناسی، فلسفه وی، نوآوری های بسیاری دارد.ملاصدرا را می توانیم، مبتکر و متفکر بلامنازع میدان نفس شناسی بدانیم. البته که ملاصدرا تحت تاثیر سیستم فلسفی قبل از خودش قرار داشته و ابن سینا تاثیر زیادی در فلسفه ملاصدرا به ویژه مباحث نفس شناسی وی، داشته است. ملاصدرا نیز در شواهدالربوبیه و کتاب اسفار، به فرآیند تحقق فعل براساس نوعی قیاس عملی پرداخته است که تفاوتهایی با نظر پیشینیان دارد زیرا مبانی وی یعنی اصالت وجود، تشکیک مصادیق وجود، حرکت جوهری و نظریه النفس فی وحدتها کل القوی، سبب شده است وی سایر عملکردهای قوای حیوانی را از جمله واهمه، خیال و شوقیه را نیز از مراتب نفس ناطقه بداند و نه صرفاً ابزار نفس (نظر مشاء). مقاله حاضر کوششی برای ارائه گزارش تطبیقی، "تاثیر قیاس عملی در رفتار" از نگاه اندیشمند بزرگی همچون ارسطو تا نگاه دیگر اندیشمندان مسلمان از جمله، ابن سینا، خواجه نصرین الدین طوسی و ملاصدرا است.
تبیین چارچوب فکری نظام آموزشی در تمدن نوین اسلامی
حبیب الله حلیمی جلودار
هر مکتب و مسلکی برای خویش تمدّنی را تصویر میکند و برای ابعاد مختلف آن، چارچوب فکری تعریف مینماید. مقالۀ حاضر بر روش تحلیل محتوای کیفی استوار است و برای گردآوری داده ها از روش اسنادی و کتابخانه ای بهره چارچوب « برده است؛ لذا با بهره گیری از آیات، روایات، کلام مفسّرین و اندیشمندان به این سؤال پاسخ داده است که از مجموعهای از اجزای مرتبط » نظام آموزشی « کدامند؟ با توجّه به اینکه » فکری نظام آموزشی در تمدن نوین اسلامی با یکدیگر تشکیل میشود تا با عملکرد خاص خود، اهداف ویژه ای را دنبال کند. پاسخ به این مسأله در گرو توجه به مبانی مختلف هستیشناسی، راهنماشناسی، انسانشناسی، معرفتشناسی، ارزششناسی، جامعهشناسی، دشمنشناسی و روششناسی است که این امور چارچوب فکری نظام آموزشی تمدّن نوین اسلامی را شکل میدهند.
مبانی هستیشناسی در تمدن نوین اسلامی بر پایۀ معرفت به خداوند متعال و درک حضور او در زندگی استوار است؛ به گونهای که اگر تمدّنی بخواهد حقیقت انسانى را در گسترۀ خویش شکوفا سازد، جز بر پایۀ ایمان و رابطه با خدا نمیتواند. پس هستی شناسی بر پایۀ مبدأ و غایت استوار است. در بعُد راهنماشناسی با توجه به نقص عقل، وجود پیامبر و امام که از موهبت عصمت بهره میبرند از قاعدۀ لطف الهی صادر میشود. در مبانی انسانشناسی، بشر از ساحتهای گوناگون وجودی و توانایی های گستردهای برخوردار است به طوری که اگر خویش را بشناسد خدای خویش را خواهد شناخت زیرا انسان در این نظام از کرامت بهره مند است. در بُعد معرفت شناسی با تأکید بر توأمانی عقل و نقل، پارهای از گزارهها و امور دینی، مبنا قرار میگیرد تا نسبت به واقعیتها و حقایق انسانی، معرفت حاصل شود. مبنای ارزش- شناسی به اموری میپردازد که فضایل و رذایل نظام آموزشی را در تمدّن نوین اسلامی تبیین نماید. در این تمدن بُعد جامعه شناسی هم دیده شده است که در آن، عدالت و احسان تأکید میگردد. در مبنای دشمنشناسی، هم نسبت به دشمن درونی(شیطان) و هم نسبت به دشمن بیرونی(نفی سبیل) هشدار داده شد. علاوه بر این موارد، در این چارچوب، مبانی روششناسی، اهمیت به سزایی دارد. مهمترین مبنای روشی، روش قرآن و معصوم(ع) است که روش پیامبر اکرم(ص)، از مشخصّههای این تمدّن است. از ویژگیهای دیگر این نظام با تکیه بر مبنای روششناسی، حفظ وحدت و یکدلى است که موجب عزّت، عافیت، کرامت و شرافت خواهد شد و چشم طمع دشمن را از تعالی تمدّن اسلامی کوتاه خواهد نمود. هر نظامی علاوه بر هماهنگی اجزا، هدفمند است. نظام آموزشی نیز که از ارکان تمدن نوین اسلامی است هدفش تقرب انسان به درگاه خداوند متعال و ارتقای کمال مادی و معنوی فرد و جامعۀ انسانی است.
نظر شما :