گفتگو با دکتر مسعود صفایی مقدم: فقدان تفکر علت افول تمدن ها
مصاحبه با دکتر مسعود صفایی مقدم
عضو هیئت علمی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز گروه علوم تربیتی.
آیا یکی از علل عقب ماندگی و افول تمدن ها میتواند متفکر نبودن مردم یا فقدان متفکرین برجسته در آن تمدن باشد؟
بله مطمئنا چنین است. تمدن یکی از محصولات عالی تفکر است. کیفیت تمدن کاملا وابسته به سطح کیفی تفکر است. هر چه سطح کیفی تفکر بالاتر و عالی تر باشد محصولات آن که عبارتند از فرهنگ و تمدن و تربیت و اخلاق و حتی دین هم از سطح کیفی بالاتری برخوردار است. البته همان طور که می دانیم تفکر اساسا یک کنش اصیل انسانی است. به عبارتی نمی توان ادمی را بدون توانایی تفکر تصور کرد. آدمی یک حیوان غریزی نیست که تمام رفتارهای او از غرائز او ناشی شده باشد یا غرائز او مسئول تمام رفتار او باشند آنطور که در حیوانات چنین است. پس می توان گفت آدمیان همه به نحوی متفکر هستند. اما تفاوت در سطح و کیفیت تفکر است. تفکر هرچه پالایش یافته تر، عمیق تر، جامع تر و متعهدانه تر باشد محصولات ناب تر و انسانی تری را تولید می کند. تمدن های ناب و دیرپا محصول سطوح عالی تر تفکر هستند. اما تفکر برای این که به سطوح عالی تر خود برسد باید مراحل دشوار تحولی را طی کند. این طی طریق از مسیر تعلیم و تربیت می گذرد. متفکرین بزرگ آموزش های زیادی دیده و تمرین های فراوانی کرده اند تا در نهایت توانسته اند لایه های عمیق تر و پنهان تر توانایی های فکری خود را به فعالیت وادارند. این متفکرین برجسته در حوزه های مختلف مثل فرهنگ و تمدن و تربیت و اخلاق به تولید گرانبهاترین آثار انسانی پرداخته اند. و این محصولات فکری و تمدنی انسان را به این مرحله از رشد و تحول رسانده اند. تمدن یونان که مادر تمدن غرب دانسته می شود وامدار جنبشی است که سقراط پایه ریزی نمود و تفکر صحیح، و نه تفکر صرف، را به عنوان مطلوب اول به جامعه آتن قبولاند. والا پیش از سقراط سوفسطائیان که سرآمدان اندیشه ورزی روزگار خود بودند، آموزش تفکر و انواع تفکر را کسب و کار خود قرار داده بودند و راههای مختلف اقناع حریف یا محکوم کردن حریف را به دواطلبان جوان وکالت آموزش می دادند. اما کاری که نمی کردند و درست از این محل مورد شماتت سقراط بودند، این بود که منزلت اخلاقی تفکر را مورد توجه قرار نمی دادند، زیرا اساسا برای آن منزلت اخلاقی قائل نبودند. تفکر را صرفا ابزاری برای حل مسئله تلقی می کردند حال مسئله هرچه می خواهد باشد و حل مسئله یا رسیدن به هدف با هر هزینه اخلاقی می خواهد باشد، چندان مهم نبود. از این جا بود که سفسطه نیز وجاهت یافت اگر می توانست به شکست خصم بیانجامد. اما سقراط تفکر و استدلال را به عنوان یک کنش انسانی و اخلاقی، مقید به یک منطق انسانی و اخلاقی نمود. ایده سقراط مبنی بر این که دانش فضیلت است، ناظر به دانشی است که حاصل چنین تفکری باشد. و از این روست که دانش را واجد جوهر اخلاقی می داند چون حاصل نوعی از اندیشه ورزی است که متعهد به ارزش های اخلاقی است.
در همین راستا، لازم است تاکید شود که از لحاظ تاریخی، حرکت آدمی در مسیر تحول فکری و معنوی و تمدن سازی مبتنی به تحقق شرایطی بوده است که بدون تمهید آن شرایط این حرکت و صیرورت آدمی حاصل نمی شد. از جمله آن شرایط تغییرات در جهت گیری های ارزشی جامعه بوده است. وقتی که ارزش هایی از قبیل آزادی خواهی، حقیقت جویی، عدالت طلبی، کمال گرایی، در جامعه رونق پیدا کردند و به ارزش های مسلط تبدیل شدند، جریان تفکر هم مسیر درست خود را پیدا کرد. اندیشه هایی که سازنده تمدن های بزرگ و دیرپا بوده اند نه تنها از لحاظ سطح پیچیدگی در سطوح عالی تری بوده اند بلکه از لحاظ جهت گیری هم رو به سوی ارزش های متعالی تر اخلاقی داشته اند. از این رو می توانیم بگوییم که اندیشه های اصیل که مولد تمدن های بزرگ انسانی بوده اند همه از مایه های سترگ اخلاقی برخوردار بوده اند. به عبارت دیگر، تفکر اصیل ماهیت اخلاقی دارد. و هم از این روست که تمدن های اصیل و دیرپا هم ماهیت اخلاقی دارند. و باز به نوبه خود به علت داشتن این مایه های اخلاقی است که تفکر اصیل موجد اخلاق است. این بیان ترجمان دیگری است از نظر کانت که اخلاق را محصول عقل می داند. اما فقط اخلاق نیست که محصول عقل و عقلانیت و تفکر است، دیگر محصولات متعالی انسانی مثل فرهنگ و تربیت هم همین حکم را دارند.
تفکر چه نقشی در اوج گرفتن یا افول تمدن ها دارد؟
تفکر همانطور که اثر تاسیسی در ایجاد تمدن ها دارد، در بارآوری و تحول و تکامل آن هم سهم نخست را دارد. ایضا بیماری و مرگ تمدن هم در اثر بیماری و مرگ تفکر است. جامعه فاقد تفکر مثل کالبد بدون روح است. اما همانطور که روح به تنهایی نمی تواند به کالبد خود یک حیات متعالی بدهد مگر این که خود آن روح متعالی باشد، اندیشه هم، هرچند واجد سطوح پیچیده و عالی، ولی چنانچه از جهت گیری های اخلاقی برخوردار نباشد نمی تواند جامعه را با برخوردار کردن از یک تمدن و فرهنگ متعالی و دیرپا حیات دهد. یعنی حیات اصیل جامعه درگرو گرمی بازار تفکر اصیل و حضور پررنگ متفکرین اصیل و برجسته در جامعه است. این امر تنها در صورتی تحقق می یابد که هم مردم و هم حاکمان متفکرین آزاداندیش و حقیقت طلب را در صدر بنشانند.
آرنولد توین بی فیلسوف بزرگ تاریخ که در کتاب تاریخ تمدن خود چرخه حیات تمدن ها را از نخستین تمدن ها تا آخرین آنها ترسیم کرده است، اظهارمی دارد که در مطالعه نحوه افول و مرگ تمدن ها متوجه شدم که هیچ تمدنی در روی کره زمین از بین نرفت الا به علت یک بیماری اخلاقی. از این روست که عرض می کنم که در آموزش تفکر باید متوجه جوهر اخلاقی آن بود. هیچ جریان تفکری مسیر سلامت خود به سوی رشد و تعالی را طی نمی کند الا در بستر آزاداندیشی، حقیقت جویی، عدالت طلبی و کمال گرایی و دیگر ارزش ها و اصول اخلاقی. به همین روست که می گوییم برای آن که گفت و شنود محمل مناسبی برای فکرپروری باشد باید در هاله ای از ارزش های اخلاقی پیچیده باشد، ارزش هایی مثل احترام به همدیگر، رعایت عدالت، و مصادیق آن مثل رعایت نوبت، گوش دادن، سخن کسی را قطع نکردن، و .... و انعطاف پذیری و دوری از تعصب.
به نظرشما در عصر حاضر مسلمانان هم از این مساله رنج میبرند؟ به عبارت دیگر آیا این امر میتواند یکی از علل عقب ماندگی مسلمانان باشد؟ .
جوامع اسلامی متاسفانه دچار مشکل هستند و همانطور که ملاحظه می شود مصرف کننده محصولات تمدنی دیگران هستند. اما جوامع اسلامی خوشبختانه سابقه تمدنی دارند، و از تجربیات ذی قیمتی در تمدن سازی برخوردار هستند. هرچند متاسفانه امروزه تقریبا فاقد لوام منطقی تمدن سازی هستند. در این باره تاکید می کنم که تا زمانی که حقیقت بما هو حقیقت، و آزادی و آزاداندیشی، و درک و فهم عمیق و بی طرفانه، تبدیل به خواسته ها و ارزش های فرهنگی جامعه نشود، و عادات مردم از این ارزش ها شکل نگیرد، هیچ جامعه ای نمی تواند به آفرینش تمدن امیدوار باشد. اما با توجه به سابقه تاریخی می توان تاکید نمود که بن مایه های ضروری برای تمدن سازی در آموزه های فرهنگی جامعه ما و دیگر جوامع اسلامی وجود دارد. دین اسلام که زمینه اصلی ارزش های فرهنگی جوامع اسلامی است اخلاق و ارزش های اخلاقی را در صدر می نشاند. پیامبر اسلام فلسفه بعثت خود را رشد و تکامل ارزش های اخلاقی می داند، ارزش هایی که به نوبه خود زمینه های اصلی تمدن سازی هستند. بنابراین کافی است مقدمات فرهنگی و ارزشی تحقق یک حامعه پژوهنده، فراهم گردد و آموزش های لازم در سطوح مختلف مقدماتی، متوسطه و عالی ارائه گردند تا جامعه بتواند به حیاتی نو دست یابد و صاحب تمدنی که شایسته آن است شود.
چگونه می توان موانع موجود بر سر راه تمدن سازی را برطرف نمود؟
همانطور که پیش از این نیز اشاره کردم تمهید لوازم منطقی و ضروری برای تولید فکر که شامل شرایط درونی و بیرونی می شود، و سپس به کارگیری موثرترین شیوه های فکرپروری و نهایتا ترویج اندیشه ورزی به عنوان یک ارزش اصیل و مبنایی، می تواند کشور را در مسیر رشد و تکامل روحی و معنوی و علمی قرار دهد که نتیجه آن تولید علم و فرهنگ و تمدن است. منظورم از شرایط درونی، نظام فکری، عاطفی و ارادی جامعه است که باید برای چنین تحولاتی آماده شده باشد. و از شرایط بیرونی هم منظور همه ساختارهایی است که باید در راستای تحقق این هدف طراحی و ساخته شده باشند.
نظر شما :