گزارشی از سخنرانی استاد داوری اردکانی درباره طرح اعتلای علوم انسانی

ما می‌توانیم؛ اما...

تعداد بازدید:۱۳۵۲
سخنرانی استاد داوری اردکانی در باره طرح اعتلای علوم انسانی در شورای سیاستگذاری این طرح ملی انجام شد. متن پیشرو گزارشی از این سخنرانی است که در پیش‌شماره اول فصلنامه اعتلای علوم انسانی زمستان ۹۶، منشتر شده است.
ما می‌توانیم؛ اما...


چرا هیچ پژوهشی در علوم انسانی نکردیم؟ ده تا مقاله، بیست تا مقاله نام ببرید که در علوم انسانی اجتماعی ایران چاپ شده، که ما می‌توانیم اینها را به جهان عرضه کنیم و بگوییم اینها ده مقاله تحقیقی ما است، تحقیق می‌گویم چون عام تر است، پژوهش نمی‌گویم.

«ما می‌توانیم» یعنی اعتماد به نفس داشته باشیم. شرط اعتماد به نفس این است که رعایت نفس را بکنیم. وقتی رعایت نفس را نمی‌کنیم اعتماد به نفس معنی ندارد. بنابراین، من معتقدم که ما کار را از خودمان شروع کنیم، چرا؟ چون ما کار اساسی نکردیم.

 فرض این است که ما با علوم انسانی کشور خودمان آشنا هستیم و توانایی‌ها و نارسایی‌های آن را می‌دانیم؟ آیا واقعاً همین طور است و ما واقعاً می‌دانیم که علوم انسانی ما دارد چه کار می‌کند؟ در چه وضعیتی قرار دارد؟ چه کار کرده؟ عیبش چیست؟ کجایش می‌لنگد؟ حدود شصت و چند سال پیش ما یک معلم نقاشی داشتیم که فکر می‌کنم الان همه ایشان را بشناسند، مرحوم آقای امامی، نقاش نامدار کشور و اهل اصفهان بود. من این را خیلی تکرار کرده‌ام که برای من حکمت بود، ایشان نمی‌خواست حکمت بگوید، برای من حکمت شد. ایشان با اینکه جوان بود و 25 ـ 26 سال یا کمی بیشتر سن داشت و با ما شاید 7 ـ 8 سال اختلاف سن داشت، خیلی آدم بی حالی بود. می‌آمد سرکلاس و سرش را بالا نمی‌آورد. یک روز آمد نگاه کرد به صورت یک جوانی که همشاگردی ما بود، به تخته هم نگاه نکرد، همین جوری همشاگردی ما را کشید. گفتیم آقا شما چه جوری این کار را می‌کنید؟ گفت نقاشی کاری ندارد. گفتیم آقا ما قطر ذوزنقه را نمی‌توانیم رسم کنیم، شما می‌گویید نقاشی کاری ندارد. او خیال کرد که واقعاً مشکل ما قطر ذوزنقه است. گفت قطر ذوزنقه کاری ندارد. شما چشمات را بگذارید یک طرف، دستتان را بگذارید یک طرف، چشمتان را با دستتان حرکت ندهید. چشمتان ثابت باشد، دستتان برود به سمت آن چایی که چشم دوختید. نمی دانم توانستم درست بیان کنم؟ او خیلی خوب بیان کرد، خیلی ساده بیان کرد. گفت شما چشمتان را بدوزید اینجا و خط را می‌برید به آن سمت. اشتباهی که شما می‌کنید این است که چشمتان را همراه خط حرکت می دهید و به همین دلیل به مقصد نمی‌رسید. خوب این حکمت است دیگر، یعنی ببین کجا ایستاده‌ای و کجا می‌خواهی بروی. دستت اینجا باشد که می‌خواهی از آن نقطه حرکت کنی و چشمت را به جایی بدوز که می‌خواهی به آنجا برسی.

ما الان در کجا ایستاده‌ایم؟ کجا هستیم؟ در علوم انسانی چه کار کردیم؟ علوم انسانی ما چه مسئله‌ای از مسائل کشور را حل کرده؟ آیا امروز نمایندگان مجلس می‌دانند که کدامیک از مسائل اجتماعی ما را علمای علوم اجتماعی حل کرده‌اند؟ نا سپاسی نمی‌کنم، نمی‌گویم سواد ندارد، بلد نیستند. نه خیر بلدند ولی ما چه استفاده‌ای از علوم انسانی اجتماعی خودمان کرده‌ایم. جز یک مقدار فراهم کردن آمار و ارقام. می‌گویند طلاق این جوری است، مثلاً 30 درصد ازدواج‌ها به طلاق می‌انجامد، 40 درصد طلاق داریم. این لازم است ولی کافی نیست. آیا ما مسائلمان را طرح کرده‌ایم؟ مسائل جامعه ایران چیست؟ مسائل عمده جامعه ایران چیست؟ آیا ما می دانیم این مسائل چیست؟ اگر ندانیم مسائل چیست و مسئله نداشته باشیم، مشکلی را هم نمی توانیم حل کنیم. همه علوم این جوری هستند، فکر نکنید فقط علوم انسانی این طور است، منتها علوم انسانی انضمامی‌تر است و قهراً باید به حل مسائل جامعه خود بپردازد. نمی‌تواند روی هوا باشد. فیزیک عام است، جهانی است و می‌تواند مسائل جهانی داشته باشد. مسئله فیزیکدان ایرلندی و ایرانی می‌تواند یکی باشد اما در باب علوم انسانی آیا مسائل خود را شناخته‌ایم؟ آیا رساله‌های دکتری که می‌نویسند به مسائل می‌پردازند یا تلاش می‌کنند یک چیزی پیدا کنند، مطالبی فراهم کنند تا بالاخره کتابی تهیه شود. من نظرم این است که ما اولین کاری که باید بکنیم این است که ببینیم علوم انسانی ما چه کرده‌اند؟ مسائل کشور ما چیست؟ به چه کارهایی می‌توانیم بپردازیم؟ ... مسائلی هست که عام‌اند و همه می دانیم مسئله است. درست بگویم، درد داریم، درد را می‌شناسیم. بیمار درد را می‌شناسد اما برای طبیب این داده مسئله است، برای بیمار مسئله نیست، بیمار فقط فریاد می‌زند که درد دارد. این طبیب است که درد بیمار برای او مسئله می‌شود و می‌خواهد آن را حل کند. ما طبیب جامعه خودمان هستیم یا نیستیم؟ خوب در بعضی علوم بیشتر و در بعضی علوم کمتر. آن که دقیق‌تر است، مثلاً در اقتصاد ممکن است مسائل قدری روشن‌تر باشد، در جامعه شناسی کمتر روشن است، اما وقتی می‌رویم سراغ مردم شناسی و آنتروپولوژی و اینها، اصلا نسبت به اینها احساس نیاز نداریم، اینها را تفنن می‌دانیم، وقتی می‌رویم سراغ تاریخ اصلاً برای ما اهمیتی ندارد. می‌گوییم تاریخ است، چه اهمیتی برای ما دارد؟ ما در تاریخ خودمان خیلی لنگیم، خیلی نقص داریم، خیلی کار باید بکنیم که نکردیم. ما تاریخ جنگ‌های ایران و روس را که آغاز تحول از ایران قدیم به ایران جدید است ننوشتیم. و کتابهای تاریخ این دویست سال را هم که نوشتیم، تاریخ مهمترین حادثه‌ای را که طی این دو قرن اتفاق افتاده درست نمی‌دانیم. من هیچ چیز نمی‌دانم، جز اینکه هی می‌گویند برجام قرارداد ترکمانچای است. قرارداد ترکمانچای را ما به اضطرار پذیرفتیم، چاره‌ای نداشتیم. ما ناگزیر قرارداد ترکمانچای را امضا کردیم، آن هم اسمش قرارداد است، قراردادی در کار نبود، نوشتند گفتند امضاء کنید. هیچ کسی هم مسئول نیست. هر کس دیگری هم جای آن مأمور می‌رفت آن را امضا می‌کرد. شرایط اضطراری. من جز این چیزی در مورد جنگ‌های ایران و روس نمی‌دانم، در مورد قرارداد گلستان و ترکمانچای چیزی از این بیشتر نمی‌دانم. بنابراین باید ببینیم که چرا این طور است؟ به چه مناسبت ژاپن تاریخ دارد، فلسفه دارد، جامعه شناسی دارد، مردم شناسی دارد، هنر دارد؟ او که تکنیک دارد ، انترناسیونال دارد، سونی دارد، برایش بس است، چه می‌خواهد دگر. چه کار به این چیزها دارد؟ آنها چرا دارند این کارها را می‌کنند؟ آیا دارند تفنن می‌کنند؟ ژاپن تفنن می‌کند که تاریخ دارد، ایران شناس دارد، اسلام شناسی دارد؟ آقای ایزوتسو آمدند اینجا قرآن را ترجمه کرده به زبان ژاپنی، فلسفه اسلامی را برده ژاپن. چه دردی دارند اینها؟ چه مرضی دارند؟ سونی دارند دیگر، سونی کافی است! ما خیال می‌کنیم ژاپن فقط رفت مهندس تربیت کرد و با مهندس‌هایش شد ژاپن، نه ژاپن وقتی به اروپا رو کرد به همه علوم به طور یکسان توجه کرد، همه علوم را فراگرفت.

ما دانشمند داریم. در علوم انسانی اجتماعی ما کسانی را داریم که بسیار فاضلند، بسیار دانشمند هستند، اطلاعات بسیار خوبی دارند، پس چرا ما هیچ پژوهشی نکردیم؟ چرا هیچ پژوهشی در علوم انسانی نکردیم؟ ده تا مقاله، بیست تا مقاله نام ببرید که در علوم انسانی اجتماعی ایران چاپ شده، که ما می‌توانیم اینها را به جهان عرضه کنیم و بگوییم اینها ده مقاله تحقیقی ما است، تحقیق می‌گویم چون عام تر است، پژوهش نمی‌گویم، اینها ده مقاله تحقیقی است که ما ایرانی‌ها در زمینه علوم انسانی، در زمینه فلسفه و چه و چه نوشتیم، در نقد ادبی نوشتیم. بگذارید پرحرفی‌ام را با این مطلب تمام کنم. چهل ـ پنجاه سال پیش یک روزی یک خانم ژاپنی در تالار دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مقاله ای درباره پنج گنج نظامی ایراد کرد و پس از اتمام سخن به رسم ژاپنی بلند شد، چون در اینجا درس خوانده بود، کسانی در آن مجلس بودند که استادان این خانم بودند، البته من جوان بودم، این خانم خم شد و به استادانش تعظیم کرد. من بوالفضول گفتم که خوب شما عادت دارید و تعظیم کردید به استادانتان، حق هم همین است؛ اما من که حقی بر شما ندارم، من باید به شما تعظیم کنم؛ در حد یک دانشجوی فلسفه و ادبیات، به شما عرض می‌کنم مقاله شما یکی از بهترین مقالاتی بود که درباره آثار ادبی ایران خوانده و شنیده بودم و من در پاسخ جناب عالی، در پاسخ تعظیمی که شما به استادان خودتان کردید، من به شما تعظیم می‌کنم و خم شدم و به ایشان تعظیم کردم. به چه مناسبتی یک خانم جوان ژاپنی باید بیاید خمسه نظامی را نقد بکند؟ چرا من این کار را نکنم؟ اینها جای سوال دارد. ما اینها را باید از خودمان بپرسیم.

تا وقتی که ما به نقص خود، به ناتوانی خود و به نارسایی خود پی نبریم، کار درست نمی‌شود. درست است که «ما می‌توانیم». ما می‌توانیم برای این است که ما احساس ضعف نکنیم، احساس حقارت نکنیم؛ نه اینکه من فیزیک ندان بگویم من می‌توانم مسائل فیزیک را حل کنم! من که مسئله فیزیک را نمی‌توانم حل کنم. «ما می‌توانیم» یعنی اعتماد به نفس داشته باشیم. شرط اعتماد به نفس این است که رعایت نفس را بکنیم. وقتی رعایت نفس را نمی‌کنیم اعتماد به نفس معنی ندارد. بنابراین، من معتقدم که ما کار را از خودمان شروع کنیم، چرا؟ چون ما کار اساسی نکردیم.

منبع: فصلنامه اعتلای علوم انسانی؛ زمستان 96


نظر شما :