گزارش نشست «آینده انقلاب اسلامی و جغرافیای سیاسی»
مقدمۀ علمی: به قلم دکتر سیدعلی متولی امامی
مسئله ابتدایی این است که فهم انقلاب اسلامی نه به عنوان یک ایدۀ ذهنی بلکه به عنوان یک واقعیت سیاسی، در ذهن ما به درستی فهم نشده است. معمولا ما انقلاب اسلامی را از سر تفسیر فلسفی، عرفانی یا کلامی میفهمیم و کمتر انقلاب اسلامی را به عنوان یک واقعیت سیاسی مدنظر قرار میدهیم. این یعنی ما بین جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی همواره تفکیکی قائل هستیم.
در این تفکیک، انقلاب اسلامی یک ایدۀ ذهنی اصیل است و جمهوری اسلامی یک واقعیت سیاسی تنزلیافته کماهمیت است که حتی گویی میتوان آن را در بررسی ایدۀ ذهنی انقلاب، پس زد و آن را متهم به ناکارآمدی کرد. به نحوی که تمام ناکامیها را منتسب کرد به این واقعیت تنزلیافته تا خدشهای به خود ایده انقلاب اسلامی وارد نشود.
این شکل از تفسیرگرایی، شکل عمل ما را در جمهوری اسلامی به بحران انداخته است. در جمهوری اسلامی وقتی در جستوجوی اقتصاد و سیاست هستیم به واسطه آن تفکیک و گسستی که در نظر و عمل رخ میدهد، درگیر ایدهآلهای ذهنیای هستیم که در واقعیت نمیتوانند محقق شوند. در نتیجه ما نمیتوانیم با یک ایران واقعی روبهرو باشیم. اگر مروری بر سنت فکری و فلسفی ایران داشته باشیم توجه به رابطه روح و بدن متناظر با رابطه نظر و عمل، وجود داشته است. در این توجه، تفسیری از رابطۀ روح و بدن وجود دارد که نحوی گسست را به رسمیت میشناسد. ما با ملاصدرا با تفسیر جدیدی روبهرو میشویم که سعی دارد رابطه دراماتیکی بین نظر و عمل برقرار کند تا به سادگی زیر بار گسست نرود تا از این خلال، تماس اندیشه انسان با واقعیت که نمود آن در رابطه علم و سیاست هویدا میشود از دست نرود. اگرچه در اندیشه ملاصدرا این واقعیت چندان بروز واضحی ندارد اما مشخصا در اندیشه علامه طباطبایی (ره) و مرحوم امام (ره) توجه به واقعیت را از خلال التفات به طرح ملاصدرا، میتوان به وضوح مشاهده کرد. به همین دلیل علیرغم تفاوتهای اندیشه علامه طباطبایی و مرحوم امام، بعضی از بزرگان معتقد بودهاند که این دو بزرگوار، دو بال اصلی تحقق انقلاب اسلامی بودهاند.
نزد علامه طباطبایی هم در طرح مسئلۀ ادراکات اعتباری و هم در مسئله فطرت، مسئله از طبیعت آغاز میشود تا جایی که ایشان فطرت را قرین طبیعت مادی انسان میدانند و نه یک موجود انتزاعی و متعالی. در واقع آن چیزی که علامه از فطرت مراد میکنند چیزی جدای از طبیعت انسان نیست تا جایی که بعضی از شارحین به ایشان متعرض شدهاند که ایشان تحت تاثیر اندیشههای طبیعتگرایانۀ مدرن قرار دارد و به این دلیل سعی داشتهاند که این بخش از اندیشه علامه را از کلیت اندیشه ایشان تفکیک کنند.
این مسئله در نزد امام نیز بروز واضحی دارد. امام در درس ولایت فقیه، به هیچوجه رویکرد فلسفی یا کلامی ندارد. استدلال امام در درسگفتار ولایتفقیه اینگونه است که تصورش موجب تصدیقش است. و در ادامه توضیح میدهند که کشور نیاز به مراقبت از مرزها دارد و اوضاع کشور باید تدبیر شود. حتی در رابطه با مسئلۀ غیبت امام معصوم تصریح میکنند که ما نمیتوانیم معطل مسئلۀ ظهور بمانیم و کشور را رها کنیم. بعدها در مناقشهای که بر سر مطلقه بودن ولایت فقیه در جمهوری اسلامی رخ میدهد نیز امام استدلالشان مبتنی بر ارجاع به متون یا برهانهای پیشینی نیست بلکه معتقدند فقیه در موقعیت وضع حکم است نه کشف حکم. اجتهاد پیش از امام، به معنای تفحص در آیات و روایات برای کشف حکم است. ولی امام در یک موضع رادیکال قائل به این هستند که تمام احکام اسلام برای ایجاد حکومت اسلامی و برپایی عدالت آمدهاند و اگر قرار باشد احکام کمکی به این امر نکنند، اساسا موضوعیتی ندارند. فقیه میتواند برای مصالح مسلمین (که در درک امام، بسیار واقعی است) احکام را وضع یا تعطیل کند. و این توجه به مسئله واقعیت بوده که امکان حضور امام را در سیاست مهیا کرده است. یعنی اینطور نیست که چنین رخداد و چنین امکانی یکسره ناشی از سیر تاریخی تحولات اجتماعی بوده باشد. بلکه امام گرچه در سنت فقه جواهری قرار دارد اما گسستی بین امام و فقهای پیش از ایشان قابل مشاهده است.
لذا ما نمیتوانیم انقلاب اسلامی را در گسست با واقعیتهایی که جمهوری اسلامی با آن مواجه است، تحلیل کنیم. وگرنه کمافیالسابق امکان سیاستورزی را در این گسست از دست میدهیم. یکی از این توجهات در برنتابیدن این گسست، توجه به مسئله جغرافیای سیاسی جمهوری اسلامی ایران است. درست همانطور که طب در سنت حکمی ما، نه در گسست از فلسفه بلکه در همبستگی با آن، میتوانست تماس رابطه بدن با نفس انسان باشد. جغرافیای سیاسی دستکم در معنای متعارف آن یعنی ایران درگیر چه محدودیتهای طبیعیای است؟ محدودیتهای طبیعیای که خودش را به گذشته و آینده ایران تحمیل میکند. اینکه ایران اقیانوس دارد. اینکه ایران در میانه شرق و غرب قرار دارد و... همگی وضع ضروری و اجتنابناپذیر ایران را ساختهاند. درست مثل بدن انسان که هم به نحو عمومی محدودیتهایی را برای انسان ایجاد میکند یعنی شما نمیتوانید از بدنتان فرار کنید، هم به نحو خاص، وضع انسانها را نسبت به یکدیگر، متفاوت میسازد. بنابراین جغرافیای سیاسی منادی این است که محدودیتهای طبیعی، زندگی انسانی ما را تحت تاثیر قرار میدهد و بنابراین عمل سیاسی، تدبیر این محدودیتهاست. در این نشست قصد داریم ایران را یکبار از سر محدودیتهای طبیعیاش، تحلیل کنیم.
در آخر شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که در میانه همین آشوبهای اخیر، رهبر انقلاب دو سخنرانی داشتند. مشخصا در هر دو سخنرانی تاکید کردند که مسائل اصلی را دریابید و مراقب باشید مسائل فرعی را برای شما اصلی نکنند. و در همین سخنرانیها، موضوعات جغرافیای سیاسی را طرح کردند و اشاره کردند که دشمن میخواهد مرزهای شرقی و قفقاز را برای شما مسئله اصلی کند. در حالی که موقعیت اصلی ما، در نواحی دیگری است. در دیدار با امرای ارتش ایشان دوباره بحث منطقه مکران را مطرح کردند و اینکه تمدن دریایی باید وارد فرهنگ عمومی ملت ایران شود. این درک از جغرافیای سیاسی در نقطه مقابل درکهای متعارف از مسائل اصلی جمهوری اسلامی قرار دارد. درکهایی که عمدتا مسائل اصلی را مسائل فرهنگی نظیر حجاب و مسئله معیشت و اشتغال میدانند.
ارائه اول - دکتر صفرنژاد با عنوان «طرح تمدنی روسیه و تقاطع ژئوپلتیک آن با ایران».
گزارۀ اول من این است که یکی از مسائل مهم و حلنشده در روابط ایران و روسیه، عدم شناخت نخبههای ایران و روس از یکدیگر است. یعنی در جامعه نخبگان و دانشگاهی روسیه، ممکن است افراد تفاوتی بین حکومت قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی قائل نباشند. آن ها درکشان از تحولات ایران آنقدر عمیق نیست که بتوانند قضاوت دقیق و به روزی درباره ایرانیها داشته باشند. متناظر با این مسئله در جامعه نخبگان ایرانی نیز، انسانها تفاوتی بین روسیه تزاری، اتحادیه جماهیر شوروی و فدراسیون روسیه قائل نیستند.
روسیه تزاری با ما سابقه جنگهای یک دههای دارد. مناطق وسیعی را از ایران جدا کردند. و نهایتا در توافق با انگلستان، ایران را به دو نیم کردند. در بحبوحۀ این اشغال، بلشویکهای کمونیست، روسیه تزاری را ساقط کردند و در کوتاه مدت فرشته نجات ما شدند. با این حال همین شوروی، تجزیهطلبیها را به راه انداخت و یکی از مهمترین لجستیکهای صدام در دوران دفاع مقدس، شوروی بود. اما فدراسیون روسیه که اخیرا 31 امین سال تاسیس خود را از سر گذراند، حتی در غربگراترین نسخههای خود در دهۀ آغازین (دوران یلتسین)، رسما بر این گزاره تاکید میکرده و میکند که بهترین گزینه ما در ایران برای تداوم همکاریهای همسایگی و منطقهای، تداوم حضور نظام جمهوری اسلامی است. 31 سال است که هیچگاه از زبان هیچ مسئولی در روسیه شنیده نشده است که ما برای سرنگونی جمهوری اسلامی تلاش میکنیم. یعنی در آن نقطه از دنیا، اتفاقی افتاده است و تمدن روسیه در حال تجربه تغییری نسبت به حکمرانیهای پیشین است. این را نخبگان ایرانی نمیدانند و با واژه مسطح «روسها» تحلیل میکنند. در این سمت نیز انقلابی رخ داده است و نظامی مستقر شده که برخلاف تجربه تاریخی چند صدسالهاش که مدام به سمت غرب غش میکرده است، خواستار استقلال کامل سیاسی است. من به شما میگویم که نخبگان روسی نیز به درستی درکی از این استقلالخواهی ایرانیان ندارند و با واژه مسطح «ایرانیها»، تحلیل میکنند.
گزاره دوم، بحث زبان است. در هر سطحی از تحلیل تمدنی، تاریخی، اقتصادی یا سیاسی، یکی از ابتداییترین نقاط تماس ملتها، زبان است. زبان روسی در ایران محلی از اعراب ندارد و به همین ترتیب در روسیه. محدودیت زبانی آنقدر در این رابطه شدید است که هر کس در ایران میخواهد درباره روسیه کسب خبر کند، چارهای جز این ندارد که به سراغ شبکههای غربی یا عربی برود. یعنی با یک خط خبری اشتباه از سوی این رسانهها، میتواند روابط شکننده ایران و روس، تخریب شود. چون ارتباط مستقیم زبانی کاملا قطع است. حتی رسانه ملی ما نیز تحت تاثیر رسانههای غربی از روسیه کسب خبر میکند. این مسئله را در رابطه با چین نیز داریم. ما اساسا متوجه نیستیم که در دنیا، از هر 5 انسان یکی چینی و یکی هندی است. ما نمیدانیم که حدود 40 کشور با زبان روسی به عنوان زبان اول یا زبان دوم مکالمه در جهان وجود دارد.
گزاره سوم این است که روابط ایران و روسیه همیشه متاثر از بازیگران ثالث است. سندی در سازمان نظامی آمریکا منتشر و در آن ردیف بودجه برای ایجاد چالش در روابط ایران و روسیه تعریف شده است. ردیف بودجه طراحی شده برای ایجاد چالش در روابط ایران و چین. یعنی روابط خارجی ما، همواره با مداخله سخت و نرم غربیها، دچار چالشهای جدی میشود. نه فقط چین و روسیه بلکه روابط ما با ترکیه، هند، افغانستان، عراق و... همگی با مداخلات کشورهای ثالث، روبهروست.
گزاره چهارم این است که امروز عصر روایتسازیهاست. ناتو به عنوان خط مقدم مقابله با انقلاب اسلامی، اعلام کرده است که کشورهای عضو، باید نیروی ششم را در سازمانهای نظامیشان به وجود بیاورند: نیروی جنگ و نزاع در سطح ذهن و شناخت انسانها. زمین، دریا، هوا، فضا، سایبر و اکنون شناخت. ناتو رسما برای این جنگ شناختی تکلیف تعیین کرده است و یکی از مهمترین سوژههای ناتو در این جنگ، روسیه است. و در این میان سعی دارند دشمن خودشان را یک جبهه معرفی کنند نه یک فرد.
گزاره پنجم معطوف به گزاره اول، ضرورت مخاطبسازی ایران و روسیه در کشورهای یکدیگر است. یعنی از تبادل دانشجو تا اقامت شهروند در کشورهای یکدیگر یک سیاست مغفول است.
گزاره ششم شناخت جریانات داخلی سیاست روسیه است. در ساختار حاکمیت روسیه یک دوگانه وجود دارد.در وزارت خارجه روسیه به جز شخص لاوروف، اتمسفر بسیار غربگراست. ولی کرملین، عموما دست عناصر ضدغربی بوده و هست.به صورت عمومی گروه اول در جریانات داخلی، نیوآتلانتیکگراها هستند که منافع روسیه را در همکاری با اتحادیه اروپا و آمریکا میدانند. البته انگلستان را استثنا میکنند. یعنی انگلستان دشمن باقی میماند. چیزی شبیه رابطهای که ما با اسرائیل داریم با انگلستان دارند. طبیعتا این گروه روابط بدی با ما دارند. گروه دوم اوراسیاگراها هستند که روسیه را یک کشور اروپایی-آسیایی میدانند. پوتین شخصا به این جریان اقبال نشان میدهد. در مقالاتی که در مطبوعات روسیه مینویسد خود را طرفدار ایده آنها میداند. ایدهای که روسیه را قدرتی خودمتکی و مستقل از قدرتهای موجود در قارههای اروپا و آسیا میداند. در سندهای راهبردی سیاست خارجی روسیه، ایده اوراسیاگرایی مدتهاست حضور دارد. جریان سوم، ملیگرایان روس است. نژاد اسلاو، مذهب ارتدوکس و زبان روسی کلیدواژههای این جریان هستند. جریان چهارم هم کمونیستهای روس هستند. پوتین خود را به جریانات دوم تا چهارم نزدیک کرده تا بتواند علیه جریان اول، صفآرایی کند و ضمنادر درون کرملین، با تکنوکراتهایی مثل لاوروف و مدودف، جریان اول را مدیریت میکند.
بنابراین باید توجه داشت که هر موضعگیری یا هر رخداد سیاسی در روسیه که به گوش ما میرسد ابتدا باید منتسب به یکی از این جریانات شود و سپس تحلیل گردد. حتی ممکن است شخصیتهای سیاسی نزدیک به رسانهها نظیر سخنگوهای ارکان مختلف حاکمیت روسیه، به واسطه انتساب به جریانات مختلف علالخصوص جریان اول، نتوانند کاملا مواضع شخص پوتین را نمایندگی کنند. این شناخت به ما اجازه میدهد که لابیسازیهایی هوشمندتری در درون روسیه انجام بدهیم و بدانیم با چه کسی چه معاملهای میکنیم.
گزاره هفتم سایه انگلستان بر روابط روسیه و ایران است. فرض کنید روسیه سفیری را برای حضور در تهران معرفی کند که پیشتر در تلآویو بوده است. چقدر به ما برمیخورد؟ ما ندانسته از این کارها زیاد کردیم. ما متوجه عداوت استثنایی میان انگلستان و روسیه نبودهایم. البته گاهی این کارها عامدانه توسط جریانات غربگرای ایرانی انجام میشود تا سیگنال آگاهانهای برای تضعیف روابط ایران و روسیه باشد.
گزاره هشتم درباره این است که روابط سیاسی و امنیتی خوب میان روسیه و ایران، تا زمانی که تبدیل به روابط اقتصادی و اجتماعی مستحکم نشود، همواره شکننده و در معرض انهدام است. روابط درهمتنیده اقتصادی و مردمی میان دو کشور، اجازه اینکه به سادگی و سرعت، روابط تیره و تار شود را میگیرد.
گزاره نهم درباره روابط اسرائیل و روسیه است. اسرائیل و روسیه لغو روادید کردهاند. در لحظۀ تشکیل اسرائیل از هر 3 نفری که کوچانده شدند به سرزمین فلسطین، یک نفر از قلمرو شوروی و اروپای شرقی بوده است. این مویدی برای گزاره هشتم میشود. امروز بخش عمدهای از شهروندان رژیم صهیونیستی، روستبار و بعضا دوتابعیتی هستند. از همین طریق هم لابیسازی عمیق دارند در روسیه و این یک چالش دشوار و پیچیده در راهبرد کاهش نقش کشورهای ثالث در روابط ایران و روسیه است.
جمعبندی من این است که ما باید برای افزایش راه تنفس خود در سیاست بینالملل، روابط با روسیه و چین را در سطح فعالیتهای تجاری، علمی و اجتماعی خرد توسعه دهیم. ما باید درون ریزبافت روسیه فعالیت کنیم تا بتوانیم تبدیل به عنصر مقوم تداوم حیات روسیه شویم. این خیلی مهم است که تقریبا هر چیزی در ایران ظرفیت تولید دارد میتواند در روسیه و همسایگان روسیه بازار مصرف داشته باشد چیزی که درباره اروپا به هیچوجه تا این حد صادق نیست. به طور متقابل هم طبیعتا کالاهای بسیار متنوعی برای واردات از چین و روسیه وجود دارد.
ارائه دکتر فرتوکزاده با عنوان «تاملی در نسبت ژئواکونومی و ژئوپلتیک آینده ایران»
وقتی میگوییم ژئوپلتیک، اشاره به عناصر قدرتی است که در سرزمین نهفته است. هر جغرافیایی انرژی پتانسیلی برای قدرت ایجاد میکند. یعنی شکل جغرافیا میتواند میزان و حتی کیفیت قدرت یک کشور را تعیین کند. مثلا استانبول چون موقعیت مهمی دارد برای فاتحین آن بسیار مغتنم بوده است. چه در دورهای که روم شرقی بر آن حاکم بود و نامش شهر کنستانتین بود چه در زمانی که عثمانی آن را به تصرف درآورد و نامش را شهر اسلام گذاشت. موقعیت ممتاز ژئوپلتیک میتواند با موقعیت ژئواکونومیک تشدید شود. مثلا همان استانبول به دلیل حضور در شاهراههای انتقال انرژی و غلات از طریق دریای سیاه، موقعیت ژئواکونومیک ممتازی نیز دارد و اهمیتش در معادلات دوچندان شده است.
مشکلی که در فهم این دو اصطلاح در ایران وجود دارد این است که از وجه جغرافیایی بودنَشان، آنها را ذیل علم جغرافیا دستهبندی میکند. در نتیجه عالمان ژئوپلتیک در ایران، جغرافیادان هستند و در واقع جغرافیا میورزند. به همین منوال سیاستمداران و اقتصاددانهای ما درکی از ژئوپلتیک ندارند. یعنی سیاستورزی و اقتصادورزی و به طور کلی علوم انسانی ما نسبتی با وضعیت سرزمینی ما ندارد.
در مقابل ما و در اروپا، وضعیت همبستهای میان اندیشه و جغرافیا وجود دارد. مثلا در جزیره بیرون افتاده از قاره اروپا، نظم آنگلوساکسونی قدرت، رابطه وثیقی بین وضعیت جغرافیایی و فعالیتهای علمی، فرهنگی و اقتصادی-سیاسی این کشور وجود دارد.انگلستان -البته از پس فعالیت پرتغالیها، هلندیها و... - چندین قرن دریانوردی را پس از سقوط قسطنطنیه آغاز کردند که نوع خاصی از سیاست و اقتصادورزی را برای آنها به ارمغان آورد. اولین کسی که این مسئله را متذکر شد، شخصی است به نام فردریک لیست که توضیح داد نظریه آدام اسمیت تنها از زاویه دید انگلستان، میتواند درست باشد. فردریک لیست توضیح داد که کتاب ثروت ملل اسمیت، به منظور منحل کردن نگاه ژئوپلتیک و ژئواکونومیک در سایر ملل است. گویی ثروت و قدرت مستقل از سرزمین است و تجارت آزاد همه کشورها را ثروتمند میکند. در حالی که لیست توضیح میدهد انگلستان کمپانی هندشرقی را تاسیس کرده است و آن ثروت افسانهای را تجمیع کرده و از طرفی بالای 70 درصد صنایع دنیا در خاک انگلستان بالا آمدهاند و در چنین شرایطی، تجارت آزاد معنیای جز وابستهتر کردن هر چه بیشتر جهان به انگلستان و جغرافیای سیاسی آن ندارد. همین جا اولین کشمکش ژئوپلتیک درون اروپا قابل تشخیص است. اروپای قارهای در برابر اروپای آنگلوساکسون دریایی. آنگلوساکسونها کلا نگاهشان به بیرون از اروپاست و از این جزیره و از طریق دریا، به شرق و غرب عالم سفر کردهاند. لیست میگوید ما آلمان را نمیتوانیم با آموزههای اسمیت بسازیم. چرا که اسمیت دنیا را مسطح میبیند و معتقد است کشورها در نسبت با هم در وضعیت خنثی قرار دارند در نتیجه هرچه با هم تجارت کنند به نفع هر دوست. در حالی که لیست میگوید در وضعیت امروز آلمان، هر تجارتی با انگلستان به ضرر ماست.
آلمان برای فردریک لیست، حاضر است. سوال این است که برای ما در علوم انسانی، چطور ایران میتواند حاضر باشد؟ تا بفهمیم سرزمین ایران چه عناصر مزیت و قدرتی میتواند تولید کند؟ این سرزمین شرایط اختصاصی و دلالتهای متمایزی دارد. اگر این برای ما حاضر نباشد، صنعت ما ویران میشود، روابط منطقهای ما شکل نمیگیرد و اساسا نمیتوانیم درک کنیم چه بازیها و نظمهای بزرگی در این منطقه شکل گرفته و میتواند شکل بگیرد. مهمترین نظمی که در منطقه ما شکل گرفته است، نظم آنگلوساکسون است. نظم دوم نظم روسی است که تطوراتی از زمان روسیه تزاری تا الان داشته است که نقطه عطف آن 23 فوریه سال گذشته (آغاز جنگ اوکراین) است که روسیه را ناچار از یک چرخش استراتژیک میکند. نظم سوم، نظم نوظهور چینی است.
نظم آنگلوساکسون به دنبال غلبه بر همه دنیاست. چرا که ایدهاش نظم جهانی است و علاوه بر ابزارهای عمومی، ابزارهای ژئواکونومی اختصاصی برای تحقق نظم جهانی دارد: لجستیک دریاپایه و امپراطوری دلار. آنها پس از سقوط قسطنطیه، با همت بلندی که داشتند کشتیهای خود را در اقیانوسها به راه انداختند و از دماغه امیدنیک در آفریقا به شبه قاره هند رسیدند. به عبارت دیگر نقشههای دنیا را درنوردیدند و برای خودشان حقی قائل بودند که بر کل آن مسلط باشند. در 1860 دریای سرخ را به دریای مدیترانه وصل میکنند. البته پیشتر کوروش کبیر این کار را با امکانات آن روز تمدن بشری، انجام داده بود ولی کانال سوئز به معنای مدرن آن این اتصال را برقرار کرد[1]. در این حالت، لجستیک دریاپایه از اقیانوس اطلس و تنگه جبلالطارق[2] تا اقیانوس هند و دریای سرخ و مدیترانه، شامل کانال سوئز، بابالمندب، تنگه هرمز و همینطور تا تنگه مالاگا[3] امتداد پیدا کرد و کشورهایی نظیر عربستان سعودی، امارات متحده عربی[4] و... را تاسیس نمود. چنین لجستیک پهناوری بود که میتوانست کمپانی هندشرقی را پشتیبانی کند.
ایران هم در تاریخ خودش چنین جاهطلبیهایی داشته است. از جاهطلبیهای صرفا کشورگشایانه تا جاهطلبیهای متکی به گفتارهای علمی و مذهبی، همه و همه در این جغرافیای ایرانی، یک بردار ماهوی متضاد با ژئوپلتیک بریتانیایی میساخته است. مثلا جدایی بحرین از ایران در زمان شاه رخ میدهد. کشوری به نام افغانستان از ایران جدا میشود تا کشور حائل میان ایران و هند شود. این دست اقدامات، در تضاد طبیعی و ژئوپلتیک بریتانیا با ایران، رخ میدهد و به سادگی ربطی به ایدئولوژی حاکم بر حکومت ندارد. یعنی تضعیف ایران، یک ضرورت ژئوپلتیک است. یک اقدام ضروری است و مستقل از جنگ اعتقادی جمهوری اسلامی با امپریالیسم، در جریان بوده و هست. و در این راستا کوچککردن و تجزیه ایران، یکی از مهمترین راهحلها برای نظم آنگلوساکسونها بوده است. باید خدا را شکر کرد که ایران همچنان به اندازه کافی بزرگ است و همچنان عناصر بزرگی در جغرافیای آن نهفته است.
بنابراین لجستیک دریاپایه یعنی آمریکاییها و انگلیسیها نسبت به هر تجارت و جریان اقتصادیای که از خشکی رد بشود آلرژی دارند. پس تضعیف ایران، عراق، سوریه و... یک اقدام ضروری است. یعنی مسیرهای غیردریایی باید ناامن و مستعد آشوب باشند. همین خط را در اروپا دنبال میکنند. مثلا خط لوله نورد استریم 2، 16 سال تحریم بود و خانم مرکل شب و روز تلاش کرد تا اروپای قارهای را علیرغم اینکه به لحاظ ژئوپلتیک استقلال ندارد، ولی به لحاظ ژئواکونومیک احیا کند[5]. افتتاح خط نورداستریم 2 یعنی انتقال گاز از سنپترزبورگ در طول دریای بالتیک به سمت آلمان. دریای بالتیک در قلمروی آنگلوساکسونها نیست. و بنابراین انگیزه آنگلوساکسونی برای به راه افتادن جنگ اوکراین، نزاع بین خطلولههای گاز طبیعی اوراسیایی (ارتباط روسیه و اروپا) با کشتیهای LNG آنگلوساکسونی بود. مسیرهای دریایی LNG مثلا از طریق قطر به سمت بابالمندب و از آنجا به اروپاست. به این صورت همچنان کل اقتصاد انرژی از تامین تا حملونقل تحت سلطه اقیانوسی شما خواهد بود.
وقتی میگوییم نظم جهانی در حال تغییر است به این معنی نیست که این لجستیک و آن امپراتوری دلار، به این سادگی در حال تضعیف است. این نظمها در منطقه ما بسیار ریشه دواندهاند. کاری که از دست ما برمیآید این است که مزیتهایی را با همکاری همسایگان خودمان و مبتنی بر وضعیت ژئوپلتیک خودمان خلق کنیم که بتوانیم در لابهلای مناسبات نظمهای موجود در منطقه، بازیگری کنیم.
و اما نظم دوم، یعنی نظم روسی. یک نظم متکبر. برخلاف انگلیسیها، خشن. به لحاظ تاریخی روسها همواره علاقه داشتند که ایران تا جایی که امکان دارد کوچک و کوچکتر شود تا دسترسی روسها به آبهای گرم تسهیل شود. از این جهت هیچگاه به این فکر نمیکردند که ایران میتواند شریک راهبردی آنها باشد. با این حال از 23 فوریه 2022، میتوانیم بگوییم جریان غربگرا در روسیه تضعیف شده[6] (البته نمیتوان گفت از بین رفته است). پیش از این تاریخ، رویکرد ژئواکونومی روسیه، ادغام در نظم اقتصادی آنگلوساکسونی به موازات همگرایی قارهای بود. یک ضربالمثل انگلیسی وجود دارد که میگوید از آن کسی باید ترسید که بدنی روسی و سری آلمانی دارد. سندی که مکیندر در قرن نوزدهم مینویسد مشتمل بر همین خطر است. آنجا توصیه مکیندر این است که برای حفظ تسلط آنگلوساکسونها همواره باید مراقب باشیم آلمان و روسیه به هم نزدیک نشوند. خط نورداستریم 2، به معنای زیرپاگذاشتن این قانون بود.
روسیه تصور میکرد که آنقدر ذخایر نفت و گاز به اضافه تولید غلات و معادن روسیه عظیم است و در مقابل بازار مصرفی روسیه آنقدر بزرگ است که اروپا نمیتواند در رابطهاش با روسیه این چنین خلاف عادت رفتار کند. اما اروپاییها علیرغم اینکه به لحاظ ژئواکونومی زیانهای بزرگی دیدند ولی به دلیل تسلط ژئوپلتیک آمریکا، چارهای جز این نداشتند که در بازی او، مشارکت کنند.
با آغاز جنگ اوکراین، پنجرهای ژئواکونومیک برای ایران در رابطه با روسیه باز شده. پنجرهای که در طول قرنهای اخیر بسته بوده است. روسها همواره مطابق سیاست دسترسی آسان به آبهای گرم، تلاششان این بوده است که ایران با همسایگان خود از جمله همسایگان شمالی مثل ترکمنستان، سطح روابط بسیار ضعیفی داشته باشد. اما با آغاز بحران اوکراین، برآورد ما این است که حداقل 10 سال این طلاق عاطفی میان روسیه و اروپا ادامه خواهد داشت و این فرصتی است برای ایران که فرصتهای تاریخی از دسترفته به لحاظ ژئوپلتیک را در رابطه با روسیه احیا کند.
اما نظم سوم یعنی نظم چینی، شباهتهای زیادی به رفتار غربیها دارد. علت اینکه پتروشیمی ایران در خامفروشی باقی میماند، علت اینکه فولاد ما زنجیرهاش کامل نمیشود و... برمیگردد به نظمهایی که ما را احاطه کردهاند. در نظم آنگلوساکسونی در زمان پهلوی ایران تامینکننده مواد خام برای غرب محسوب میشد و دولت نیکسون راهبرد Petro-Dollar Recycling را دنبال میکرد به این معنا که دلاری که ما به ایران و اعراب برای خرید نفت میدهیم باید در یک چرخهای به خودمان برگردد و بنابراین نباید اجازه دهیم ایران و اعراب مستقلا تجارت و همکاری صنعتی قابل توجهی با هم داشته باشند بلکه باید به صورت منفرد با غرب همکاری کنند. رفتار ژئواکونومیک چینیها کاملا مشابه است و همانطور که گفتم اقتضای رفتار هر ابرقدرتی در رابطه با منطقه غرب آسیا این است که اینگونه رفتار کند. از نظر آنها، ایران باید متانول تولید کند و حرکت از متانول به پروپیلن و از پروپیلن به زنجیره مواد پیشرفتهتر، برای ما چینیها دو مشکل ایجاد میکند: اول اینکه متانول را از کجا بخریم؟ دوم اینکه مواد پیشرفتهمان را به چه کسی بفروشیم؟
بر این اساس، میتوان تصدیق کرد که پیشرفت کشوری مثل ایران در این مثلث فرامنطقهای و پیروی نیروهای معارض منطقهای از آنها[7]، با دشواریهای ژئوپلتیک زیادی روبهروست. این خوش خیالی که ایران در وضعیت ممتاز ژئوپلتیک قرار دارد بنابراین حتما کریدورها از ایران عبور خواهند کرد و ما کافی است بنشینیم و عوارضی بگیریم، توهم است. هیچ کدام از این سه نظم، چنین تصوری درباره ایران ندارند. تنها روسها یک پنجره فرصتی باز کردهاند که ایران میتواند در آن، هاب غلات و دانههای روغنی منطقه در کریدورهای شمال جنوب و شرق به غرب باشد.
سوال حضار:
کریدور ترانسکاسیپین علاوه بر اینکه به ضرر ایران است، به ضرر روسیه هم هست. چرا روسیه جلوی آن را نگرفت؟
روسیه زمانی پشتیبان این طرح بود که 600 میلیارد دلار مازاد تجاری داشت و همه دربهای اتحادیه اروپا برای تجارت و صنعت به رویش باز بود. بنابراین به لحاظ اقتصادی، از دست دادن منافع در خط ترانسکاسپین برایش ابدا مهم نبود و البته به لحاظ سیاسی همین ارتباطات چشمگیر با اروپا، جریان غربگرا در روسیه را بسیار قدرتمند میکرد.
ضمن اینکه در آن زمان روسیه تصورش این بوده است که من تسلطم به کشورهای شرق و غرب دریای خزر و سرتاسر آسیای میانه را که از دست نخواهم داد. و تصور نمیکرد که این کشورها، بخواهند علیه منافع روسیه موضعگیری کنند. چون اتحاد جماهیر شوروی، این کشورها را عمدتا تکمحصولی و وابسته به مرکز کرده بود. در آن زمان، تنها عامل پیشبینیناپذیر، ایران است که باید بتوان آن را کنترل کرد. اما الان به نظر میشود باب مذاکره را باز کرد هر چند این جمله را به عنوان جمله تلخ باید گفت که برای ما، امکان پیشبرد دستورکار استراتژیک در حوزه ژئواکونومی وجود ندارد. یعنی یک قاسم سلیمانی در حوزه ژئواکونومی نداریم که دستور کار را دنبال کند و نظام به او اعتماد کند تا هم چشم تیزی داشته باشد، هم دستهای بلندی داشته باشد هم جیب پری داشته باشد. سازمانهای اقتصادی ایران، همگی دستکم یکی از این عناصر را ندارند و در نتیجه ما همواره با فرصتهایی روبهرو هستیم که یا چشمانمان ندیده، با دستانمان به آن نرسیده یا قدرت سرمایهگذاری در آن را نداشتهایم. مثلا یک دلالت ژئواکونومیک به ما میگوید که باید روی معادن ارمنستان سرمایهگذاری کنیم. ما هم به سنگآهن نیاز داریم هم به لحاظ ژئواکونومیک اگر تجهیزات مهندسی و ساخت ما در ارمنستان حضور داشته باشد، یعنی جمهوری اسلامی در آنجا حضور و نفوذ دارد و میتواند منافع تعریف کند. ولی ما برای سنگآهن همه جای دنیا را میگردیم الا ارمنستان.
تهیه و تنظیم: دکتر سیدعلی متولی امامی
[1]. یکی از نقاط بازیگردانی آمریکایی و کنار گذاشتن انگلیسیها حمایت از جمال عبدالناصر در محدودکردن تسلط انگلستان بر این کانال بود که البته نهایتا دست بریتانیا از منافع این کانال قطع نشد.
[2]. داستان تنگه جبلالطارق و تصرف اسپانیا توسط طارق فرمانده لشگر مسلمانان تحت امر حکومت اموی، داستان جذابی است. طارق در لحظهای که به ساحل اسپانیا و تنگه مذکور میرسد، دستور میدهد تمام قایقها را آتش بزنند و در خطابهای غرا لشگریان را به یورش به سرزمین کفار فرامیخواند آنهم در حالی که راه بازگشتی برایشان باقی نیست. امروز جبلالطارق یک کشور در قلب اسپانیاست ولی یک کشور در نظم آنگلوساکسونی محسوب میشود.
[3]. تنگه مالاگا گره کراوات چین است که حیات و ممات چین به آن وابسته است و در نوک مالزی و در جوار سنگاپور قرار دارد.
[4]یک انتشارات دولتی ایرانی، کتاب شیخ محمد بن راشد، امیر امارات را ترجمه کرده است و به مدیران توصیه میکند. اینها نمیفهمند که این نوع آبادانییک آبادانی در راستای منافع آنگلوساکسونهاست. این منطق ژئواکونومی است که بریتانیا کشوری چون امارات متحده عربی را تاسیس کند و همین منطق ایجاب میکند که کشوری مثل ایران را تضعیف کند. خطر اینجاست که تصور شود کاری که بریتانیا برای امارات کرد، میتواند برای ایران هم بکند.
[5]. البته در همین شرایطی و به واسطه تحولاتی که در مسئله انرژی و جنگ اوکراین رخ داد، بعضی از کمپانیهای بزرگ آلمانی در حال مهاجرت به آمریکا هستند.
[6]. و البته این گزاره که غربگراهای روسیه با انگلستان دشمن هستند هم ممکن است با این واقعیت که الیگارشهای روس اموال عمدهای در لندن داشتند زیر سوال برود. بعد از آغاز جنگ و تحریم روسیه، الیگارشهای روس از لندن به امارات متحده عربی مهاجرت کردند که نشان میدهد بریتانیاییها بسیار پیچیده عمل میکنند. این اقتضای یک الیگارش است که وقتی یک ثروت چند میلیارددلاری به هم زده است، هیچوقت حاضر نخواهد بود که در عراق زندگی کند ولی در دبی میتواند. این تفاوت نگاه انگلیسی با روسی است. یعنی حتی خود الیگارشهای روس که در حال جنگ با غرب هستند، باز هم زندگیشان در دامان آنگلوساکسونها هست.
[7]مثلا ترکیه به دنبال تجارت ترانسکاسپین است. اگر این کریدور توسعه پیدا کند، مزیت سرزمینی ایران از دو جهت مضمحل میشود. اول اینکه ترکیه به آسیای میانه و آسیای شرقی دسترسی پیدا میکند. دوم اینکه گاز ترکمنستان به اروپا از طریق خطوط ترانسکاسپین منتقل میشود. در چنین شرایطی، اقدام مسئولان ما درباره امضای تفاهمنامه امنیت دریای خزر، جشن تجارت عشقآباد-باکو است. ما باید در این عروسی ناخواسته، گریه میکردیم، اما رفتیم و امضا کردیم. البته نهایتا در کمال شکر، مجلس ایران امضا نکرد. این دریا، دریای مشاع است و هرگونه زیرساخت تجاری و خط لوله، باید با توافق همه کشورهای همسایه باشد. اگر کسی میگوید امنیت دریای خزر، باید پرسید در کدام روایت؟ امنیت دریای خزر به روایت آنگلوساکسون که میشود خط ترانسکاسپین؟ یا روایت ایرانی که میشود نظم ایلاف که باید در فرصت دیگری به آن بپردازم.
نظر شما :