تحلیل کارکرد نقد کهنالگویی در ژانر عرفانی
جریانشناسی نقد کهنالگویی در مقالات علمی پژوهشی نگارش یافته پس از انقلاب اسلامی بر پایه ژانرهای ادبی (۱۳۶۰-۱۳۹۹)
تصاویر، شخصیت ها، طرحهای روایی و درون مایه های نوعی که در آثار ادبی حضور دارند و شالودۀ اثر ادبی بر اساس آنها شکل می گیرد، کهن الگو نامیده می شود. نقد «کهن الگویی» که گاه «نقد اسطوره ای» هم نامیده می شود از نظریات انسان شناسانی چون جیمز فریزر و کارل گوستاو یونگ بهرۀ فراوان برد. بنا به دیدگاه یونگ، ناخودآگاه جمعی شالودۀ خلق اسطوره ها، دیدگاهها، اندیشه ها و مضامین و تخیلاتی است که بین فرهنگ های گوناگون و دوره های تاریخی مشترک است گرچه جزییات اسطوره های کهن الگویی از فرهنگی به فرهنگ دیگر می تواند متفاوت باشد. این پژوهش، با توجه به ضرورت تدوین تاریخچه نقد ادبی در ایران و نقش مقالات علمی و دانشگاهی در گسترش یا تقلیل آن به تحلیل انتقادی جریان شناسی نقد کهن الگویی در مقالات پژوهشی با ابتنا برتقسیم بندی ژانرهای ادبی پرداخته است. تحلیل جریان شناسانه این نقد، تحلیل رویکرد حاکم بر مقالات و چرایی آن و تحلیل سیر تطور تاریخی آن و مقایسه تحلیلی متون نگارش یافته در این حیطه با دیدگاهی به پیشینۀ این نقد از آغاز تا امروز، بخشی مهم از جریان شناسی نقد ادبی در ایران است که کارکرد نقد کهن الگویی را به مثابه یکی از جریانات تاثیرگذار در نقد ادبی تحلیل خواهد کرد. کارکرد عرفانی اساطیر، درک شگفتی و رازهای جهان و تجربۀ حرمت در مقابل این راز است. اسطوره در این کارکرد، جهان را در مقابل بعدی متعالی از وجود و کوشش برای فهم رازی که زیربنای همۀ صورتهاست، قرار می دهد. در این کارکرد، ژانر عرفانی، مسیر سلوک« من انسانی» را به « من فرامن شده» و « انسان کامل» در قوس صعودی دنبال می کند که در آن ، ماجرای تحول انسان و پیوند او با لایه های زیرین وجود، به کمک سفر قهرمانی در درون خود شکل می گیرد. مقالات بررسی شده در این طرح 121 مقاله از دهه 30 تا انتهای دهه 90 را دربرمی گیرد. این مقالات در سیری صعودی به لحاظ کمی از رشد قابل توجهی در طول چند دهه برخوردار است. همچنین مفاهیم اصلی نقد کهن الگویی از جمله کاراکتر و شخصیت ها، عناصر طبیعی و مفاهیم وجودی و فرایند فردیت بویژه در دهه هشتاد و نود با رشد و گسترش مجلات پژهشی از گسترش چشمگیری برخوردار است. برخی اشکالات از جمله تکراری بودن، تقلیل نظریه، تحمیل نظریه، احاطه ناکافی بر متن و کم توجهی در تطبیق تعاریف نیز در مقالات مشاهده می شود.
نظر شما :