گزارش همایش میراث باستان شناختی و باز خوانی هویت ملی

۰۱ آذر ۱۴۰۱ | ۱۴:۵۷ کد : ۲۳۱۲۹ مهمترین اخبار
تعداد بازدید:۴۴۸
گزارش همایش میراث باستان شناختی و باز خوانی هویت ملی

همایش میراث باستان‌شناختی و بازخوانی هویت ملی ایرانی، از نگاه غربی، از نگاه ایرانی شنبه ۱۹ آذرماه ۱۴۰۱ با سخنرانی 42 ایران‌شناس در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
به‌گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در آیین گشایش این همایش که با حضور دکتر موسی نجفی رئیس پژوهشگاه، دکتر جبرئیل نوکنده، رئیس موزه ملی ایران و ایران‌شناسانی از دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌های مختلف برگزار شد، دکتر سیروس نصراله‌زاده، دبیر علمی همایش با اشاره به اینکه عنوان همایش محصول جلسه شورای تحصیلی تکمیلی است که به سعی و اهتمام جناب آقای دکتر نجفی و تصویب در شورای پژوهشی پژوهشگاه صورت عملی یافت، گفت: عنوان و موضو‌ع و محورهای همایش، هر چند مختصر، مربوط به یک دوره پرتلاطم و مهم و دشوار تاریخ معاصر ماست یعنی مواجهه ما با غرب و ظهور مدرنیزم و دوره استعمار غرب و سرانجام انقلاب مشروطه. از این منظر همایشی تاکنون بدین موضوع به صورت جزیی و دقیق پرداخته نشده است.

باید تاریخ پیوسته هزاران‌ساله ایران را حفظ کنیم و گرفتار اصطلاحات جدایی‌افکنانه و نشاندار «باستان‌گرایی» نشویم

نصراله‌زاده ادامه داد: در به انجام رسیدن این همایش از همفکری و یاری‌های فروان جناب آقای دکتر نجفی، شورای پژوهشی پژوهشگاه، اعضاء هیات علمی همایش به ویژه جناب دکتر دالوند و دکتر کسرایی، همکاران پژوهشکده زبان‌شناسی بسیار سپاسگزارم. این همایش به سرانجام نمی‌رسید جز با کمک و دانش و تجربه جناب آقای دکتر آریامنش که تمام مراحل تا به امروز را بسیار شایسته و عالی انجام دادند و سازماندهی خوب ایشان، علیرغم چندی دشواری و یک روزه شدن همایش، بدین همایش نظم دادند و نیز تلاش و مدیریت سرکارخانم زمانی‌ها که در آسانی مسائل همایش تلاش فراوان داشتند شایسته سپاس بسیارند؛ و سپاس بسیار از معاونت محترم پژوهشی، اداری و مالی و فرهنگی.


وی دربارۀ تاریخ ایران گفت: تاریخ ایران، تاریخی بلند، پرشور و البته دشواری است و رشد یافته در محیط سخت جغرافیایی. این تاریخ بلند چند هزارساله در نوع خود یگانه و کماکان پیوسته و مستمر به حیات خویش ادامه می‌دهد؛ این در حالی است که از تمدن‌های هماورد ایران دیگر اثری نیست منظور در اینجا تاریخ و تمدن آتن، که بعدها رومیان به مجموعه دولت‌شهرهای این منطقه نام گریک دادند و ما از زمان هخامنشیان بدان نام یونان، و نیز امپراتوری روم که این آخری تبدیل به کشورهای تازه‌تأسیس اروپای امروزی شد.
او ادامه داد: ایرانیان در مهاجرت از مناطق سیبری امروزی به آسیای مرکزی و سرانجام به فلات ایران و تا زمان تاسیس شاهنشاهی هخامنشی بر پیرامون خود هم اثر نهادند و هم از آن تاثیر گرفتند. با شکل‌گیری حکومت هخامنشیان نخستین حکومت جهانی ایجاد کردند که پیش از آن بی‌سابقه بود و ایرانیان توانستند در غرب از میان‌رودان تا تمام آناتولی (یا آسیای صغیر) و قبرس و در شرق هند و آسیای مرکزی و قفقاز امروزی و مصر را به مدت 220 سال (220 سال حکومت جهانی و پیش از آن حدود 150 سال حکومت محلی) با نظامی مسلط و ممتاز اداره کنند. هخامنشیان توانستند ایرانیت یا روح ایرانی را از شرق تا غرب، و خود آتن، بگسترانند؛ چنان‌که در پس از رفتن آنان و در دوره هلنیسم حکومت‌های محلی مثل مهرداد پونتسی در آناتولی سعی در بازگشت به دوره هخامنشی داشتند. با ورود اسکندر و جانشین‌اش سلوکوس و سلسله سلوکیه این روح ایرانی باقی ماند و به هر دلایلی اسکندر و سلوکیان وارد پیوند با ایرانیان شدند؛ و اساساً معنای هلنیسم همین ترکیبی از فرهنگ شرق و غرب است.
دبیر علمی همایش در ادامه گفت: با آمدن اشکانیان، با طول حکومت بلندی حدود 476 سال، هم از سنت‌های یونانی استفاده کردند و هم به تدریج برگشتی کردند به سنت‌های هخامنشی و ایرانی مالوف؛ با آمدن ساسانیان (427 سال حکومت) سنت‌های ایرانی و تقویت شده اشکانیان و میراث هخامنشی در فارس را گسترش دادند و به طور رسمی نام ایران در کتیبه موسس آن اردشیر بابکان و نام ایرانشهر در کتیبه شاپور بر کعبه زردشت آمد. در نیمه دوم این حکومت آغاز به نوعی تاریخنگاری کردند که به نام خداینامه مشهور است و به سبب شرایط ویژه تاریخ‌نگاری زمانه تاریخ ملی‌ای ساخته و پرداخته شد که شامل پیشدادیان و کیانیان و مختصری اشکانیان و خود ساسانیان بود و در این تاریخ نگاری ماد و هخامنشی حذف شدند؛ این نوع تاریخنگاری در دوره ایران اسلامی به دست فردوسی، شاعر بزرگ ایران، با کم و زیادی‌هایی، تبدیل به شاهنامه شد و این تاریخنگاری تبدیل به خاطره بلند تاریخی ایرانیان تا نیمه دوم قاجاریه شد که تداوم و استمرار تفکر تاریخی در خاطره ایرانیان از گذشته خود محصول همین نوع تاریخنگاری بوده است و البته نقش بی‌بدیل زبان فارسی یعنی طرح تاریخ سنتی و زبان فارسی باعث حضور ایرانیان در روند شکل‌گیی تمدن اسلامی شد.


وی تصریح کرد: در گذار از ساسانیان به دوره ایران اسلامی میراث ساسانیان، شامل ساختار حکومت، دیوان‌سالاری، مالی و اداری و غیره منتقل یافت و سلسه‌های محلی ایرانی، و حتی ترکان و قاجار نیز، به جهت مشروعیت هرکدام خود را به ساسانیان یا اشکانیان می‌رساندند و گاه زنده کردن القاب چنان‌که عضد‌الدوله دیلمی عنوان «شاهنشاه» را برگزید و تعلیمات شعوبیه، به تعبیری نخستین باستان‌گرایی جدی ایرانی و نوعی ناسیونالیسم اولیه پیشامدرن، و فلسفه حکمای ایران باستان سهروردی و این گونه موارد بسیار است. مختصر آنکه روح ایرانی که از زمان هخامنشیان شکل گرفت، با بازگشت‌های مکرر، و نوع تاریخنگاری ساساسانی و تداوم زبان‌های ایرانی باستان تا فارسی نو، مستمر و پیوسته ادامه یافت. این بازگشت و احیاء گذشته تاریخی یک سنتی است در تاریخ ایران که ایران‌شناس ایتالیایی الساندرو بوزانی آن را re-archaizition یا «دوباره‌پیشینه‌سازی» نامیده که رمز تداوم یادآوری و خاطره تاریخی ایرانیان از خودشان بوده است و این پیشینه‌سازی مکرر در تاریخ ایران رخ داده است. پیوند دائم با گذشته رمز دوام و استقلال سیاسی سلسله‌های ایرانی دوره اسلامی بود. ایرانیان یک هویت تاریخی دارند که از دوره ساسانیان به دفعات بازسازی شده و یک هویت ملی که مربوط به دوره معاصر است که با شناخت هخامنشیان تحولی در حافظه تاریخی ایرانیان رخ داد.
او با اشاره به دورۀ صفوی در تاریخ ایران گفت: از زمان صفویان، به ویژه دوره شاه عباس، که ثبات در ایران برقرار شده بود سفرا و سیاحان فرنگی به ایران وارد شدند. اینان در مسیر خود و عبور از تخت جمشید متوجه آثار و کتیبه‌ها شدند و هریک کوشیدند طراحی و استنساخی از کتیبه‌ها انجام دهند و غرب به تدریج با این خط‌ها و آثار آشنا شد. با تلاش و دقت یکی از این سیاحان به نام کارستن نیبور، به سبب استنساخ دقیق کتیبه‌های تخت جمشید، سرانجام جوانی به نام گروتفند موفق به کشف رمز خط میخی فارسی باستان شد. پیش از این محققی فرانسوی به نام سیلوستر دوساسی موفق به خواندن کتیبه‌های ساسانی نقش رجب شده بود که موثر در کشف رمز گروتفند شد. این سیر مطالعه کتیبه‌ها با خواندن نهایی کتیبه بیستون از سوی افسری انگلیسی به نام هنری راولینسون، ترجمه فارسی از آن به قلم لسان‌الملک به محمدشاه تقدیم کرده بود، صورت نهایی یافت. این کشف رمز کتیبه‌های هخامنشی، که سه زبانه بودند: فارسی باستان، عیلامی و اکدی ، باعث کشف جهان میان‌رودان و خواندن انبوه کتیبه‌های سلسله‌های میانرودانی و اورارتویی و هیتی و سلسله عیلام در خوزستان شد. از این زمان به بعد با خواندن کتیبه‌های ایرانی باستان و نیز آگاهی از منابع یونانی و لاتین که هخامنشیان تا ساسانیان را دربرداشتند باعث شد تاریخ گذشته جدید و بازآرایی تاریخی‌ تازه‌ای از خاطره تاریخی ایرانیان حاصل شود و ماد و هخامنشی و اشکانیان و ساسانیان و و فرهنگ و تمدن‌های بومی پیش از ایرانیان مثل عیلامیان به گستردگی شناخته شوند و آن تاریخ ملی به قلمرو اسطوره و افسانه برود و تاریخ جدید ایران باستان وارد کتاب‌های درسی شود.
او با اشاره به گرایش به ایران باستان در دورۀ قاجار گفت: پیش از این فعالیت‌های محققان غربی، گرایشی به ایران باستان در زمان فتحعلیشاه شروع شده بود. خود این شاه نقش‌برجسته‌هایی در کنار نقش‌برجسته‌های ساسانی و هخامنشی تصویر کرده بود و به سبب گسترش عقاید آذرکیوانیان، در قرن دهم هجری و همزمان با صفویان، در پی صنعت چاپ برخی افراد همچون میرزافتحعلی آخوندزاده، میرزاآقاخان کرمانی، جلال‌الدین میرزا در نامه خسروان، فرازستان میرزا اسماعیل تویسرکانی، آییینه سکندری  و نامه باستان میرزا آقاخان کرمانی و غیره گرایشی به ایران باستان یافتند اما بر اساس همان تاریخ ملی پیشین و مقداری خطاهای تاریخی و جعلیات آذرکیوانیان. مجموع این وقایع باعث شده برخی محققان نام آن را کشف مجدد ایران باستان نام نهند. در این تاریخ‌نویسی ایران مساله شد و به تعبیر محققی تاریخ‌نویسی ایران‌مدار جای خود را یافت.


رئیس پژوهشکده زبان‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: با آگاهی از تاریخ تازه ایران باستان و کشف استوانه کوروش برخی محققان همه خرابی اوضاع ایران را از قاجار می‌دانستند و روی به ایران باستان داشتند و برای تاریخ پس از آن ارزشی قائل نبودند؛ اینان اعتقادشان بر نوعی گسست تاریخی بود؛ اما برخی دیگر که از دیوانسالاران، ادیبان و سیاستمدارن باسواد بودند که هم بر ادبیات فارسی مسلط بودند و هم تاریخ ایران را می‌شناختند و هم عربی‌دان بودند و اسلام را کامل می‌شناختند و هم آگاه از تاریخ غرب بودند از این رخداد تازه و استوانه کورش استفاده کردند و در آغاز شکل‌گیری اعلامیه جهانی حقوق بشر و منشور ملل متحد توانستند هم استوانه کوروش را به کهن‌ترین متن حقوق بشر، یعنی منشور کوروش، به اروپای جنگ‌زده به قبولانند و روایتی پیوسته و مستمر از تاریخ ایران، تداومی فرهنگی در ادوار پیش و پس از اسلام، نشان دهند و ایران در در جایگاه مناسب جهانی قرار دهند و باعث شد در سال 1961 منشور کوروش در ساختمان سازمان ملل نصب شود؛ و حتی باعث شد آیات ذوالقرنین در سوه کهف تفسیری ایرانی بیابد و ذوالقرنین را همان کوروش بدانند: ابوالکلام آزاد، علامه طباطبایی، مرحوم مطهری و چند نفر دیگر. در هرحال، این تاریخ‌نویسی تازه و کشف ایران باستانی دیگر همراه شد با ورود کسانی که توجه به آثار باستانی داشتند. به سبب ضعف دولت قاجار بسیاری از آثار را بردند و یا به واسطه ایرانیان توانستند از ایران خارج کنند.


وی گفت: با تمام این احوالات حال باید مجدانه بکوشیم از این منظر به تاریخ معاصر بپردازیم؛ به ویژه بر اساس اسنادی که تاکنون دیده نشده است. مرکز اسناد پژوهشگاه میراث فرهنگی حدود 400 هزار سند یک‌صدساله اخیر باستان‌شناسی را در اختیار دارد که چاپ و دیجیتالی کردن آنها برای استفاده عموم می‌تواند یکی از این راه‌ها باشد. ایرانیان خیلی پیشتر از دوره قجر به دگرگونی فکری در غرب آشنا شده بودند.  ایرانیان در قرن هفدهم با نظریه‌های علمی جدید اروپایی آشنا بودند، مثل رنه دکارت، ویلیام هاروی و چند نفر دیگر که به همت محمد شفیع (1670) در هند به فارسی ترجمه شد؛ در سال 1870 تفضل حسین‌خان (1800) به ترجمه Parnciapalia نیوتن پرداخت که این ترجمه‌ها در آثار نویوسندگان ایران هم تاثیر خود را گذاشت. در سال 1807 مولوی ابوالخیر رساله‌ای به نام مجموعه شمسی نوشت و به شرح دیدگاه کپرنیک پرداخت و این نشان می‌دهد متوجه جهان نو بودند جنان‌که میرزا ابوطالب‌خان مدرنیزم را «طرز نو» نامید که بعدها برابرنهاد تجدد مشهورتر شد.  تاثیر این مباحث در تفسیر قرآن قرن 18 و 19 هم گذاشته بوده است. علاوه بر این پیش از سر ویلیام جونز انگلیسی که متوجه شباهت زبان‌های هندی و فارسی و اروپایی شده بود و خانواده زبان‌های هندی‌واروپایی شکل گرفت، در هند قرن 19 و پیش از ایشان، شخصی به نام خان‌آرزو کتابی به نام مثمر در تحلیل زبان فارسی نوشت و نخستین کسی بود که وارد موضوع زبان‌شناسی تاریخی شد؛ به نظر دکتر  توکلی طرقی جونز خیلی چیزها را از نوشته‌های خان‌آرزو گرفته بود. به هر حال، کشف خانواده زبان‌های هندی‌واروپایی  و مطالعات گسترده بر زبان‌های ایرانی یک وحدت زبانی در جهان ایرانی نیز ایجاد کرد و به سبب فهم واژگان مشترک ایرانی و اروپایی، ایرانیان خود را خویشاوند اروپاییان دانستند.  
او تاریخ ایران را پیوسته دانست و افزود: باید بتوانیم تاریخ بلند ایران که با تمام سختی‌های نیاکانمان به ما رسیده به عنوان تاریخی مستمر و پیوسته هزاران ساله حفظ کنیم و گرفتار اصطلاحات جدای‌افکنانه و نشاندار «باستان‌گرایی» یا انگ استبداد شرقی و غیره نشویم. از تفسیر اروپامدار/ محور به خوانش دقیق‌تر از خودمان از تاریخ برسیم، چنان‌که جیزی داریم به نام حکمت عامیانه که خیلی بهتر از اهل علم ایارن را می‌شناسند. این پایداری هویت ایرانی و بقای شگفت آن باعث شد در فراز و نشیب‌های سخت تاریخی متمایز باقی بماند و به نظر این نگارنده بایستی به حوزه تمدن ایران بزرگ، برگردیم و آن را احیاء کنیم و راه نجات فرهنگی به نظر جز این نیست؛ با توجه به فعالیت تجزیه‌طلبان پان‌ترک و پان‌کرد و نوعثمانی‌گری و غیره.
او در ادامه به زبان فارسی پرداخت و گفت: پهناوری جهان ایرانی و تاثیر زبان فارسی هنوز بی‌نظیر است و یگانه؛ از همان زمان مواجهه ایران با آتن، که هم جنگ بود و هم روابط فرهنگی، نوع نگاه غرب تاکنون تغییر عمده‌ای نکرده و باید بکوشیم علاوه بر شناخت فرهنگ چند هزار ساله غرب‌شناسی را، به به قول اهل قجر فرنگ‌شناسی،توسعه دهیم و از حد شعار فراتر رویم. دعوی ایرانی در حماسه ملی و در رهبری جهان در دوره ساسانی در روایت فریدون و تقسیم جهان میان سه پسرش رخ داده بود و برخی آن را ایرانیزه کردن جهان نامیده‌اند؛ دعوی ایرانی در رهبری جهان در ایجاد نظم چهان بر اساس بین ایرانی نیک و بد: بیا تا جهان را به بد نسپریم یا جهان را به ایران نیاز آوریم و سرزمین ایران در حکم میانه جهان در دوره ایران اسلامی تدوام می‌یابد. منطقه فلات ایران تا میانرودان و مناطق مجاور آن کثرت‌گرا بوده و با آمدن ایران حدود 1300 سال این ترکیب ناهمگون را به خوبی حفظ کردند و جهان ایرانی را در آن خلق کردند به تعبیری کثرت در وحدت که فارسی آن می‌شود یکی در بسیاری که  از قضا از القاب شاهان هخامنشی هم بوده است: یک فرمانروا در میان بسیاری؛ و نیازی به ورود تفکر اروپا محوری وتبلیغات تجزیه‌طلبانه قومیت نیست و ما حداقل  دو هزار است که آن را به خوبی اجرا کرده‌ایم.

زبان فارسی به ارادۀ مردم و نه به جبر حکومت انتخاب و ترویج شد
در ادامه احمد محیط طباطبایی، رئیس ایکوم ایران گفت: مفهوم شرق و غرب از زمان یونانیان و مادها شروع می‌شود و در طی تطور تاریخ یونان جای خود را به یونان و بیزانس و اروپا می‌دهد و ایران نیز در شکل‌‌های دورۀ هخامنشی و اشکانی و ساسانی و ... ظاهر می‌شود. از نظر غرب، شرق یعنی ایران و نه به مفهوم شرق دور یا شرق نزدیک. وقتی استعمار بریتانیا، هند را تصرف می‌کند ریشه‌های اسلام را نمی‌زند بلکه تمام ارتباط ایران با هند را با از بین بردن زبان فارسی قطع کرد و حتی با تقویت گویش‌های همچون اردو سعی در اضمحلال زبان فارسی به‌عنوان رابط تاریخی داشت.
او افزود: وقتی روس‌ها، ماوراءالنهر را می‌گیرند و نام آن را به آسیای مرکزی تبدیل می‌کنند به‌دنبال آن دریای کاسپی به دریای خزر، ماوراءقفقاز به آذربایجان تغییر پیدا می‌کند درحالی‌که در آنجا حتی مسلمانی حتی در دورۀ حکومت شوروی از بین نرفت اما آنچه از بین رفت قطع ارتباط تاریخی این مناطق با ایران بود.
وی گفت: مفهوم تاریخ‌نویسی در ایران تغییر و تحولات بسیاری پیدا کرده است. در دوران اسلامی مورخان ما علما هستند یعنی دانشمندانی همچون طبری و دیگران را داریم. ایدۀ نویسنده براساس دستور نبوده است. این تاریخ‌نویسی با ورود مغولان جنبۀ درباری پیدا می‌کند. با انقلاب مشروطیت تحول مهمی رخ می‌دهد و مورخان براساس تاریخ تحلیلی کتاب می‌نویسند. در این دوره مفهوم جدیدی با عنوان باستان‌شناسی وارد می‌شود. باستان‌شناسی به بخشی از مدارکی توجه می‌کند که نه توسط مستوفی و نه توسط مورخ و دیگری نوشته شده است. باستان‌شناس اگر فارغ از گرایش‌های سیاسی و ایده‌ای به مسائل بپردازد با نوعی راستی‌آزمایی روبه‌رو می‌شویم.
استاد محیط طباطبایی در پایان گفت: زبان فارسی زمانی به‌عنوان زبان رابط درمی‌آید که ایران فاقد قدرت سیاسی بود برخلاف زبان‌های دیگر همچون اسپانیایی که در آمریکای لاتین با استعمار وارد شد و یا زبان انگلیسی که بر برخی کشورها با تصرف تحمیل شد. این استثناء است که زبان فارسی به ارادۀ مردم و نه به جبر حکومت انتخاب می‌شود و آن را ترویج می‌کنند. ترکان در ورودشان به ایران، مسلمان و فارسی‌زبان می‌شوند و ترکان غز هستند که زبان فارسی را تا مدیترانه می‌برند و آن را زبان رابط قرار می‌دهند.
او افزود: هویت ملی براساس ارزش‌های ذاتی و تحولات فرهنگ‌ها شکل می‌گیرد و ارتباطی با ارادۀ حکومت‌ها در شکل‌گیری آن ندارد. هنگامی که از فرهنگ تاریخی به نام ایران سخن می‌گوییم، ترک و بلوچ و کرد و لر و ... را شامل می‌شود و تنوعی را شکل می‌دهد، درواقع ذات هویت ملی ایران براساس تنوع فرهنگ‌ها شکل گرفته است.

تیشه بر میراث باستان‌شناختیِ ایرانِ جان
در ادامه دکتر شاهین آریامنش، دبیر اجرایی همایش، سخنرانی خود را با عنوان تیشه بر میراث باستان‌شناختیِ ایرانِ جان آغاز کرد و گفت: 127 سال پیش در اردیبهشت‌ماه 1274 خورشیدی برابر با می 1895 میلادی ناصرالدین شاه قاجار امتیاز انحصار اکتشاف آثار عتیقه در ممالک محروسه ایران را به فرانسه واگذار کرد که براساس آن که در 8 بند تنظیم شده بود انحصار کاوش باستان‌شناختی در سراسر خاک ایران به دولت فرانسه وانهاده شد و فرانسویان کاوش‌های خود را در یکی از مهم‌ترین محوطه‌های تاریخی جهان یعنی شوش آغاز کردند. ناصرالدین شاه قاجار با امتیازی که به بیگانگان بخشید باعث شد که بسیاری از آثار باستانی و درواقع شناسنامه‌های فرهنگی ایرانیان، پس از حفاری‌های فرانسویان برای همیشه از ایران خارج و آذین‌کنندۀ موزه‌های اروپایی شود. آثاری که هر ایرانیِ میهن‌دوست هنگامی که آنها را در تالارها و ویترین‌های موزه‌های دیگر کشورها می‌بینند، آه از نهادش برمی‌خیزد که شاهان قاجار با ایرانِ جان چه کردند. نه تنها در شرق و شمال شرق و جنوب شرق هرات را بخشیدند و مرو و بلوچستان را و نه تنها در شمال غرب تفلیس را بخشیدند و نخجوان و دربند را بلکه میراث فرهنگی و تمدنی هزاران سالۀ نیاکانشان را به باد دادند.
او با اشاره به قرارداد مظفرالدین‌شاه قاجار به فرانسه گفت: قرارداد استعماری دیگری در زمان مظفرالدین‌شاه قاجار در 20 امردادماه 1279 خورشیدی برابر با 11 اوت 1900 میلادی با کشور فرانسه بسته شد که دگربار کاوش‌های باستان‌شناسی را به‌طور انحصاری به مدت 60 سال به فرانسه واگذار می‌کرد. بسته شدن این قرارداد واکنشی منفی در میان آگاهان داشت چنانکه فرصت‌الدوله شیرازی و زین‌العابدین مراغه‌ای هر کدام به‌نوعی این اقدام را در آثارشان نکوهیدند.
آریامنش افزود: شاید این واکنش‌ها بود که باعث شد 27 سال پس از امضاء قرارداد مظفرالدین شاه، در مهرماه 1306 خورشیدی مجلس شورای ملی وقت آن را به‌طور مشروط لغو کند و مقرر شد که فرانسویان فقط در شوش به کاوش بپردازند.
او در ادامه با اشاره به تصویب قانون عتیقات گفت: محمدعلی فروغی رئیس‌الوزراء وقت چند سال بعد لایحۀ قانون عتیقات را در 9 مهرماه 1309 به مجلس شورای ملی تقدیم کرد که این لایحه در 12 آبان‌ماه 1309 خورشیدی در 20 ماده به تصویب مجلس شورای ملی رسید و دو سال بعد در 28 آبان‌ماه 1311 خورشیدی آیین‌نامۀ اجرایی آن در هیئت دولت تصویب شد. بااین‌حال، نگاهی به عنوان و بندهای لایحۀ دولت فروغی که در مجلس به تصویب رسید، نشان می‌دهد که قانون عتیقات، قانونی برای پاسداری و صیانت از میراث باستان‌شناختی نبود، بلکه تصویب سازوکاری برای حفاری بیگانگان و شماری از عتیقه‌بازان در محوطه‌های باستانی چه به‌صورت تجاری و چه به‌صورت غیرتجاری بود که می‌توانستند دست‌کم نیمی از آثار باستان‌شناختی در هر حفاری را از آن خود کنند. و شوربختانه چه بسیار محوطه‌های ارزندۀ باستانی با تصویب این لایحه از میان رفت و چه آثار و یافته‌های گرانسنگی که برای همیشه از ایران خارج شد.


آریامنش ادامه داد: در این میان شماری از باستان‌شناسان بودند که مخالف سرسخت حفاری‌های تجاری باستان‌شناسی بودند و از میان رفتن محوطه‌های باستانی و خرید و فروش و خارج شدن یافته‌های باستان‌شناختی از ایران را به‌دست بیگانگان و نیز شماری از عتیقه‌بازان ایرانی برنمی‌تابیدند اما پژواکِ آنان نیز چندان بازتابی نمی‌یافت و به جایی نمی‌رسید. بااین‌حال کوشش خود را می‌کردند تا بلکه کاری برای جلوگیری از تاراج میراث باستان‌شناختی کنند.
او افزود: یکی از باستان‌شناسانی که مخالفی سرسخت بود عزت‌اله نگهبان بود که تلاش می‌کرد تا از تاراج میراث باستان‌شناختی به‌دست بیگانگان چه قانونی و چه غیرقانونی جلوگیری کند. نگهبان در پنجمین کنگرۀ بین‌المللی هنر و باستان‌شناسی ایران در بهار سال 1347 که با حضور 340 تن از ایران‌شناسان از 27 کشور جهان برگزار شده بود با وجود مخالفت دو تن از باستان‌شناسان غربی، در قطع‌نامۀ پایانی همایش بندی گنجاند که از کشورهای جهان و یونسکو خواستار جلوگیری از قاچاق میراث باستان‌شناختی از کشوری به کشور دیگر شد. سرانجام این تلاش‌ها به بار نشست و طرح جلوگیری از مبادلات غیرقانونی آثار باستان‌شناختی نخست در یونسکو و سپس در سازمان ملل متحد تصویب شد. بااین‌حال میراث باستان‌شناختی ایران همچنان به یغما می‌رفت و نیمی از آثار باستان‌شناختی از پس حفاری‌های باستان‌شناسی به‌صورت قانونی و براساس قانون عتیقات از ایران خارج می‌شد.
او با اشاره به فعالیت ارزندۀ فیروز باقرزاده در باستان‌شناسی ایران گفت: در این میان فیروز باقرزاده کاری کرد کارستان. باقرزده هنگامی که رئیس مرکز باستان‌شناسی ایران شد قانون تقسیم یافته‌های باستان‌شناسی حاصل از بررسی و کاوش هیئت‌های مشترک ایرانی و خارجی را که پیشتر کسانی همچون فروغی با افتخار هنگام تقسیم یافته‌های باستان‌شناختی به یادگار عکس می‌انداختند، لغو کرد و گامی ارزنده در جلوگیری از خروج آثار باستان‌شناختی از ایران برداشت.
او ادامه داد: بااین‌حال حفاری‌های غیرقانونی و خروج میراث باستان‌شناختی از ایران به‌صورت غیرقانونی ادامه یافت و باوجود تصویب لایحه 27 اردیبهشت‌ماه 1358 در جلوگیری از انجام حفاری‌های غیرمجاز، هر از چند گاهی خبری از حفاری غیرمجاز و قاچاق آثار تاریخی به گوش می‌رسد و شوربختانه شماری از پژوهشگرانِ ناایرانی و ایرانیِ آن سوی دریا با خرید این یافته‌های باستان‌شناختیِ دور از بافت همچون گِل‌مُهرهای ساسانی و سکه‌های تاریخی و چیزهایی از این دست به نگاشتن مقاله و کتاب می‌پردازند که روشن است این نه از برای ایران و ایران‌شناسی بلکه از برای ارتقاء و مرتبۀ دانشگاهی است و از سویی ترویج تاراج میراث باستان‌شناختی ایرانِ جان را در پی دارد.
آریامنش در پایان تصریح کرد: اگر روزگاری از سر ناآشنایی با میراث باستان‌شناختی، با دادن امتیاز به کشورهای دیگر، میراث باستان‌شناختی‌مان را به حراج گذاشتند و آثارمان را روانۀ موزه‌های کشورهای غربی کردند، امروزه از پس این همه سال و آگاهی و دانش از میراث کهن خویش، باید در برابر چنین حفاری‌ها و خروج آثار باستان‌شناختی و ترویج این گزارۀ نادرست و ناخودباورانه که: «غربی‌ها بهتر از ما، حافظ میراث باستان‌شناختی ما هستند و آثار باستان‌شناختی ما در موزه‌های آنجا امن‌تر است» واکنش نشان دهیم و از بنِ جان و دندان از این میراث درخشان پاسداری کنیم، چراکه با این کار ما خود تیشه به ریشه‌های کهنسال خود می‌زنیم و روشن است به برگ‌های زرد و پژمرده‌ای تبدیل خواهیم شد که سخت بی‌درخت و بی‌ریشه‌اند.

 

بازنمایی سازه‌های فرهنگیِ هویت در متون تاریخ‌نگاری ایرانِ دوره ناصرالدین شاه قاجار (مطالعۀ موردی حقایق‌الاخبار ناصری)

محمدامیر احمدزاده گفت: بخش مهمی از رویکرد تاریخ‌نگارانه مورخان دوره ناصری به تاریخ‌نگاری فرهنگی اختصاص دارد که حاصل آن بازنمایی وسیع مؤلفه فرهنگ و عناصر آن در طرح مسئله هویت است. مسئله پژوهش حاضر این است که بازیابی انگاره‌های هویت ایرانی در اندیشه محمدجعفر خورموجی (حقایق‌نگار) را بکاود. دستاورد پژوهش نشان می‌دهد که در رویکرد جدید به هویت که در منابع تاریخ‌نگارانه دوره ناصری مطرح است، می‌توان از سهم و نقش مؤلفه‌های فرهنگی- تاریخی شامل اسطوره‌های مشترک، خاطرات تاریخی، فرهنگ توده مردم و نمادها در تداوم هویت قومی و آگاهی جوامع سخن گفت. درواقع، خورموجی در سال 1279 ه.ق با نگارش حقایق‌الاخبار سهم مؤلفه‌هایی همچون ارزش‌های ملّی، انسانی، دینی و اجتماعی و زبان فارسی را در تکوین هویت برجسته‌سازی کرده است. بازتاب مؤلفۀ فرهنگی هویت ایرانی در متن حقایق‌الاخبار خورموجی به شکل طرح ویژگی‌ها، القاب، کردارهای پادشاه و قهرمانان ملی-مذهبی، وجود دارد اما مفهوم وطن به‌مثابه چارچوب سرزمینی با حدود مشخص شکل نگرفته است. در دیدگاه خورموجی، برساخت اسلامی هویت مجزا از بخش ایرانی و پادشاهانه هویت است. او سررشته امور را همه در دست خداوند می‌بیند و شاهنشاه اسلام را حامی دین و دین‌پرور تلقی می‌کند. برگزاری جشن و سرور پادشاه در نیمه شعبان و ولادت امام علی،ارسال پول و طلا برای نجف و کربلا و آستانه بوسی ضامن ثامن را برشمرده و ایران را «دارالمومنین» نامیده است. در دیدگاه خورموجی برسازنده اسلامی هویت دو کاربرد به‌ظاهر متناقض داشته که یکی تقویت قدرت پادشاهی و دیگری زنهار برای مردم‌داری و مردم‌دوستی به‌مثابه بن‌مایه نگهداشت و تطویل عمر نظام سیاسی است. برساخت فرنگی و غربی هویت در نزد این مورخ جلوه‌ای کم‌رنگ دارد اما زمانی که از فرنگ صحبت می‌کند فقط به حیرت‌انگیزی و غریب بودن آن اشاره دارد و اخلاق فرنگ را در جایز بودن مراوده نسوان با بیگانگان خلاصه کرده است. خورموجی در بیان درونمایه خودی هویت با رویکردی انتقادی سخن می‌گوید و در طرح مفهوم دیگری از سه گونه دیگری مذهبی، سیاسی و فرامرزی سخن می‌گوید. دیگری مذهبی را جماعت بابیه می‌داند و آنان را با بدترین صفات معرفی کرده است. دیگری سیاسی را آشوب‌طلبان و سرکشان و مدعیان سلطنت می‌داند و برای دیگری فرامرزی درجه‌بندی می‌کند و فرانسه و روسیه را دوستان صمیمی تصور کرده که در مشیّد شدن وفاق کمک می‌کنند اما انگلیس را که اختلاف شدید با آن بر سر مسئله هرات مطرح بود را دشمن می‌داند. در متن خورموجی، غرور وطن‌خواهی مشاهده نمی‌شود بلکه عمدتاً عقده‌گشایی یک مغلوب بر سر دیگری قدرتمند است.

تحلیل محتوای بخش تاریخ ایران باستان کتاب درسی دورۀ ابتدایی از تاریخ عالم (تاریخ ایران) تألیف محمدعلی فروغی

امید اخوی اظهار کرد:  محمدعلی فروغی (ذکاالملک) با کمک پدرش محمدحسین فروغی، با ترجمه و تألیف کتاب‌های درسی تاریخ در دوره قاجار نقش مؤثری در شناخت  تاریخ ایران داشت، کتاب درسی دوره ابتدایی از تاریخ عالم (تاریخ ایران) در زمان تألیف، جزو اولین کتاب‌های درسی تألیفی تاریخ در مدارس ایران بود. این کتاب در مدرسه علوم سیاسی  و دیگر مدارس تدریس می‌شد. این اثر با توجه به نیازهای علمی محصلان تدوین شده است و دارای جدول است و نیز بدون فهرست منابع است و تنظیم آن از طرف مؤلف آن به‌صورتی است که محصلان مدارس عالی  با یک دوره کامل تاریخ ایران قبل از اسلام و ایران بعد از اسلام آشنا می‌شدند. بخش تاریخ ایران باستان این اثر با مؤلفه‌های ویژه آن، در این پژوهش با روش تحلیل محتوا مورد واکاوی  قرار گرفت. این کتاب سال‌های بعد به‌عنوان الگویی برای مؤلفان کتاب‌های درسی تاریخ عمل کرد و این الگوبرداری تا به امروز هم ادامه دارد و با عث ایجاد نگرش‌های تاریخ مختلفی در تألیف کتب درسی تاریخ شد.

اصلاح اشتباهات محققان غربی پیرامون زبان کُمزاری (از 1904 تا 2015)

سیدامیرمهدی اصغری در این همایش گفت: زبانِ در معرض انقراضِ کُمزاری، یکی از زبان‌های ایرانی نو جنوب‌غربی است که در جنوب ایران (جزیرۀ لارَک)  و شمال عمان (شبه‌جزیرۀ مسندم) و برخی مناطق امارات متحدۀ عربی (در منطقۀ رأس‌الخیمه) رواج دارد. گویشوران این زبان به دو گویش کمزاری مسندم و کمزاری لارک (یا لارَکی) تکلم می‌کنند. زبان کمزاری از آغاز قرن بیستم تاکنون، بارها مورد توجه شرق‌شناسان و زبان‌شناسان قرار گرفته و مواد به‌دست آمده از آن در بررسی سیر تحولات زبان‌های ایرانی به‌کار رفته است. کار گردآوری داده‌های زبان کمزاری از 1904 توسط جایاکار آغاز شد. داده‌های منتشرشده توسط او دربارۀ زبان کمزاری، اظهارت بی‌اساس پیشینیان دربارۀ ریشۀ این زبان را رد و این موضوع را که کمزاری زبانی ایرانی است، اثبات کرد. پس از جایاکار، برترام توماس در 1930 دست به کار گردآوری داده‌های زبان کمزاری شد. مقالۀ مفصل او دربارۀ زبان کمزاری، مهم‌ترین منبع برای بررسی زبان کمزاری در قرن بیستم بود. زبان‌شناسانی چون بیلی، شروو، مرگنستیرنه، علی‌اشرف صادقی، مالچانووا و ... در تحلیل‌های خود به داده‌های توماس استناد کردند. در سال 2015 ون‌دروال آنونبی دستور زبان کمزاری را در کنار واژه‌نامه و گزیده‌ای از متون این زبان منتشر کرد. این تحقیق مفصل به منبعی نو برای بررسی کمزاری مسندم بدل شد. این سه اثر اگرچه در معرفی زبان کمزاری موثر بوده‌اند، اما اشتباه‌هایی در آنها دیده می‌شود. برخی از این اشتباه‌ها به آثار پژوهشگران و زبان‌شناسان دیگر نیز راه یافته و اشتباه‌ها و کژفهمی‌های بعدی را سبب شده است. اثر بسیار مختصر جایاکار تنها چند ویژگی آوایی و صرفی کمزاری را دربردارد و در همین مختصر نیز ابهام در آوانویسی، اشتباه در تشخیص ویژگی‌های صرفی و ریشه‌شناسی ناقص و نادرست به چشم می‌خورد. اثر توماس اگرچه کامل‌تر از کار جایاکار است، اما نقص‌های فراوانی دارد. این اثر نیز به ابهام در آوانویسی، اشتباه‌های مکرر در ریشه‌شناسی کلمات، اشتباه در تشخیص ویژگی‌های دستوری، اشتباه یا نقص در ترجمه و ... دچار است. اثر ون‌دروال آنونبی اگرچه کم‌اشتباه‌تر از آثار دو محقق دیگر به نظر می‌رسد، با اشکالی بنیادین مواجه است. ون‌دروال آنونبی برای به کرسی نشاندن فرضیه‌ای نااستوار مبنی بر دخالت ریشه‌ای سامی در شکل‌گیری زبان کمزاری، در تمام اثر به هر تر و خشکی چنگ می‌زند و در این راه بسیاری از کلمات و ویژگی‌های زبانی کمزاری را که آشکارا ریشۀ ایرانی دارند، به زبان‌های سامی منتسب می‌کند. جعل ریشۀ سامی برای کلمات و ساختار‌های ایرانی زبان کمزاری و روایت تاریخ اعراب عمان به‌جای تاریخ کمزاری‌زبانان، ازجمله ایرادهایی است که به‌وضوح و تکرار در اثر ون‌دروال آنونبی به چشم می‌خورد. این مقاله در پی آن است تا با بررسی این سه اثر، اشتباه‌های راه‌یافته بدان‌ها را گوشزد و تا حد امکان اصلاح کند.

نقش مستشرقان در شناسایی و معرفی تاریخ پادشاهی هخامنشیان در سده‌های اخیر

محمدتقی ایمان‌پور گفت:  ایرانیان از طریق منابع فارسی و عربی که پس از دوره اسلامی و براساس ترجمه‌های عربی خداینامه‌ها و یا سایر متون پهلوی وجود داشت نسبت به تاریخ دوره ساسانی آگاهی داشتند، اما نسبت به سلسله پادشاهی‌های پیش از آن به‌خصوص پادشاهی بزرگ هخامنشیان هیچ اطلاعی نداشتند. به‌دنبال ورود سیاحان اروپایی به ایران حداقل از قرن ۱۵ میلادی که  آنها در این زمان از طریق ترجمه‌های متون تاریخی کهن و به‌خصوص متون تاریخی یونانی و همچنین عبری نسبت به تاریخ پادشاهی هخامنشیان و به‌خصوص کوروش بزرگ، تخت‌جمشید و پاسارگاد آگاهی‌های گسترده‌ای پیدا کرده بودند، به شناسایی  نام‌های اصلی این اماکن تاریخی و درنهایت به شناسایی سلسله پادشاهی هخامنشیان در قرن  ۱۹ میلادی انجامید. همچنین به‌دنبال تحولات سیاسی در ایران و ظهور رضا شاه پهلوی که یک نوع ملی‌گرایی و تکیه بر تاریخ کهن ایرانی را ترویج می‌کرد و حمایت‌های ایشان از باستان‌شناسان و پژوهشگران داخلی و خارجی باعث گسترش و باز شناسایی بیشتر تاریخ سلسله هخامنشیان در ایران در قرن بیستم میلادی شد. در این پژوهش تلاش براین است به تکیه بر منابع کهن تاریخی و داده‌های باستان‌شناسی به معرفی نقش اولیه سیاحان و سپس مستشرقان به شناسایی و معرفی تاریخ پادشاهی بزرگ هخامنشیان در سده‌های اخیر ایران و تحولات بعدی آن پرداخته شود.

ترجمه‌ای دیرآشنا از مجموعۀ اشعار حافظ از قرن نوزدهم: بررسی ترجمه‌های وارینگ (1807)

بهروز محمودی بختیاری و مهرداد امیری نیز در این همایش دربارۀ اشعار حافظ سخنرانی کردند و گفتند: غزل‌های حافظ از قرن هجدهم به مخاطبان انگلیسی‌زبان معرفی شده بودند. اما در قرن نوزدهم، در سال 1891 هنری ویلبرفورس کلارک و در اوایل قرن بیستم، جان پین (1901) مجموعۀ کامل آثار او را به زبان انگلیسی ترجمه کردند. در طول قرن نوزدهم از هفت ترجمۀ مهم از اشعار حافظ اطلاعات کافی داریم، اما ظاهراً یکی از این مجموعه‌ها هرگز در مطالعات پژوهشگران به روشنی مطالعه نشده است. این ترجمه که توسط ادوارد اسکات وارینگ در سال 1807 صورت گرفته، بخشی از سفرنامۀ مفصل او به ایران است که در کتابی به نام سفر به شیراز از راه کازرون و فیروزآباد آمده است. در این کتاب، وارینگ به ترجمه بخش‌هایی از شاهنامه و تعدادی از غزل‌های حافظ اقدام کرده است که در این مقاله به ترجمه‌های او از حافظ می‌پردازیم. امید است که این مطالعه بتواند بخشی از تاریخ ترجمۀ ادبی متون فارسی به زبان انگلیسی را روشن کند.

نخستین کوشش‌های ایرانیان برای آموختن زبان‌های باستانی ایران

عسکر بهرامی گفت: ایران از روزگار باستان در کانون توجه نویسندگان یونانی، و سپس هم رومی، قرار داشت و ازاین‌رو در آثار آنان بازتاب بسیار یافت. در دورۀ روشنگری اروپا نیز آگاهی‌های این نویسندگان، زمینۀ آشنایی و سپس مطالعۀ ایران باستان و آثار آن را برای اروپاییان فراهم آورد. دستاوردهای مطالعات اروپاییان که امروزه دانش ایران‌شناسی خوانده می‌شود، در دورۀ قاجار به دست ایرانیانی رسید که سرخورده از ناکامی‌های سیاسی و اجتماعی، در جست‌وجوی راهی برای بازگرداندن شکوه دیرین کشور خود بودند. از میانۀ دورۀ قاجار، نه‌تنها روشنفکران، بلکه حتی شماری از درباریان و شاه هم به آثار باستانی، به‌ویژه کتیبه‌ها، توجه نشان دادند. نخستین کوشش‌های ایرانیان برای شناخت متن‌های باستانی، شامل ثبت و گزارش کتیبه‌ها و محتوای آنها و برگرفته از منابع اروپایی بود و فقط نشانه‌های پراکنده‌ای از آشنایی آنان با زبان‌های و خطوط ایران باستان دیده می‌شود. اما همین کوشش‌ها، با وجود نابسامانی‌هایی که مجال چندانی برای توجه به چنین مسائلی باقی نمی‌گذاشت، ضرورت آموختن این زبان‌ها را برای شناخت بی‌واسطۀ تاریخ باستان، و نیز پژوهش‌های تاریخی و ادبی، مطرح ساخت تا اینکه سرانجام در آغاز سدۀ چهاردهم خورشیدی، نخستین کلاس درس آموزش زبان پهلوی در تهران برگزار و آموزش زبان‌های باستانی در ایران پایه‌گذاری شد.

تفاوت نگاه ایرانی با نگاه غربی در مطالعات حوزۀ میراث فرهنگی

سیدمحمد بهشتی پیشکسوت میراف فرهنگی دربارۀ باستان‌شناسی گفت: دست‌کم به موضوع آثار تاریخی و فرهنگی که نسبت صریحی با فرهنگ دارند باید فرهنگی نظر کرد: ازجمله باستان‌شناسی. هرقدر بتوان از کلی و عمومی بودنِ علوم محضی همچون فیزیک یا شیمی در سطح جهان سخن گفت، دربارۀ امور فرهنگی چنین نیست. متأسفانه در دورانی به سر می‌بریم که وقتی می‌گوییم چیزی «علمی» است منظورمان این است که می‌توانیم آن را فارغ از «زمینه» موضوع کار قرار دهیم و به تفاوت‌ فرهنگ‌ها بی‌اعتنا باشیم. اگر کسانی در حوزۀ علم فیزیک یا شیمی دچار چنین سوءتفاهمی باشند بی‌تقصیرند ولی در حیطۀ امور فرهنگی این خطا نابخشودنی است. چرا که این اهل فرهنگ‌اند که تفاوت فرهنگ‌ها با هم را می‌فهمند و می‌دانند که ثمرات فرهنگ‌ها متفاوت است و نتیجتا هر اثرِ فرهنگی را باید در زمینۀ اختصاصیِ خودش شناخت.

ساده‌ترین معنای توجه به زمینه در حیطۀ باستان‌شناسی این است که یادمان نرود که اگر محوطه‌های باستانی را می‌شناسیم برای این است که ایران را بشناسیم: یعنی بفهمیم «ایران کجاست؟» و «ایرانی کیست؟». تنها و تنها توجه به این دو پرسش است که سمت و سوی علوم تاریخی ازجمله باستان‌شناسی را از «گذشته‌شناسی» به «خودشناسی» برمی‌گرداند و درعین‌حال باعث پیوندِ معنی‌دارِ رشته‌های مختلف تاریخی به هم می‌شود.

درک اهمیت زمینه به‌خصوص برای علم باستان‌شناسی که با جزئیات سروکار دارد بیشتر می‌شود. اتقان مواد و یافته‌های مادی که موضوع علم باستان‌شناسی است سبب شده باستان‌شناسی بیشتر از پیش بتواند از حیثیت علمیِ خود دفاع کند اما در همان‌حال معنی‌دار کردن یافته‌های باستان‌شناسی جز از طریق تفسیر میسر نیست. پیداست که اگر زمینۀ تفسیر درست انتخاب نشود و به سخن دیگر تفسیر در زمینه‌ای روشن صورت نگیرد، تا چه اندازه در معرض خطا خواهد بود: واضح است که منظور از «زمینه» فقط «زمینۀ مادی» نیست بلکه «زمینۀ معنایی» نیز هست. این زمینۀ معنایی است که نه‌تنها کیفیت مواجهه با مواد فرهنگی و تفسیر آنها را تعیین می‌کند، بلکه حتی می‌تواند تعریف جدیدی از علم باستان‌شناسی عرضه کند که با معنای متعارف غربی آن متفاوت است. بدین‌منظور باید به علم باستان‌شناسی، چه در ماهیت و چه در روش، در پرتو «نگاه ایرانی» نظر کنیم؛ یعنی همچون یک ایرانی، باستان‌شناسی را بشناسیم نه همچون یک غربی.

خودآگاهی تاریخی و هویت‌سازی در بستر روایت‌های شرق‌شناسی

رضا بیگدلو دربارۀ هویت ملی بیان کرد: هویت ملی و نسبت آن با هویت‌های فروملی و فراملی امروزه به معضله بسیاری از جوامع و ملت‌ها تبدیل شده، به طوری که عموماً از آن با تعبیر بحران یاد می‌شود. با ورود ایران به دوران مدرن، هویت به یک معضله تبدیل شده است. یکی از عوامل مهمی که بر هویت‌سازی ایرانیان تأثیر قابل‌توجهی گذاشته گفتمان شرق‌شناسی است. پژوهش‌های شرق‌شناسی منبع عمده تولید نظریات و مفاهیم در باب ماهیت جوامع شرقی ازجمله ایران بوده و برای شناخت و تحلیل این جوامع کمابیش به‌کار گرفته می‌شود. شرق‌شناسی و ابزار فنی آن یعنی باستان‌شناسی، تمدن و فرهنگ ایرانی پیش از اسلام را از غبار زمان و تاریخ بیرون آورد و بسیاری از دستاوردهای آن را در قالب روایت‌های تاریخی رائه کرد. این مقاله با روش تحلیل تاریخی در پی پاسخ به این پرسش برآمده که کارکرد گفتمان شرق‌شناسی در خودآگاهی تاریخی و برساخت هویتی مدرن ایرانی چه بوده است؟ یافته‌های پژوهش بر آن است که در دوران مدرن، هویت بسیاری از بناهای باستانی ایرانی توسط شرق‌شناسی بازتعریف شد. با اتکا به آثار و منابع یونانی-رومی، فارسی-عربی و بازخوانی خطوط باستانی، کلان روایت‌های تاریخی در بستر این گفتمان بالید و مبنایی برای خودآگاهی تاریخی و هویت‌سازی ایرانیان در دوران جدید شد.

 

بندرلنگه در پهنۀ فرهنگی خلیج‌فارس؛ مطالعات منابع تاریخی-نوشتاری و باستان‌شناسی از دوران تاریخی تا صفوی

پیمان پاسالاری نیز درباره بندر لنگه گفت: گسترۀ فرهنگی خلیج‌فارس در دوره‌های متعدد حکومتی همواره از جایگاه خاصی به‌واسطه موقعیت خود برخوردار بوده است. از این گستره می‌توان به‌عنوان یکی از خاستگاه‌های فرهنگی و تمدنی بشری که نقش بالقوه‌ای در زندگی جوامع بشری از گذشته‌های دور تا به کنون داشته یاد کرد. اهمیت بسزای این پهنه فرهنگی را می‌توان ناشی از موقعیت راهبردی و ارتباطی آن دانست. شهر بندرلنگه به‌عنوان یک شهر تاریخی در کرانه شمالی این گسترۀ فرهنگی و در غرب استان هرمزگان قرار دارد. این بندر به‌واسطۀ موقعیت مناسبی که داشته از دوره تاریخی تا دوره متأخر اسلامی مورد اهمیت بوده و با استناد به مطالعات باستان‌شناسی می‌توان گفت که در این شهر و حومۀ آن آثاری از دوران تاریخی تا دوران متأخر اسلامی (دوره ساسانی تا دوره قاجار) مورد توجه بوده است. منابع تاریخی-نوشتاری نیز از دیگر منابعی است که بدین بندر اشاراتی داشته‌اند و براساس مطالعات تطبیقی می‌توان به جایگاه آن و اهمیت آن پی برد. در این پژوهش سعی بر آن است تا با توجه به منابع تاریخی و نوشتاری و یافته‌های باستان‌شناسی به معرفی و مطالعه شهر بندرلنگه و آثار آن پرداخته شود.

نقش خودآگاهی تاریخی در بازشناسی هویت ملی ایرانی

فریما جمالی از خودآگاهی تاریخی سخن گفت: شناخت گذشته تاریخی برای پیشرفت یک ملت دارای اهمیت حیاتی است، زیرا که با تکیه بر نقاط قوت و اصلاح ضعف‌ها می‌تواند اقدام به بازسازی خود کرده و با گام‌های استوارتری به سمت توسعه پایدار حرکت کند. در این میان نقش دولت در گسترش این خودآگاهی از طریق آموزش و پرورش، رسانه‌های ملی و حفاظت و ارج نهادن به میراث ملموس و ناملموس فرهنگی بسیار مهم ارزیابی می‌شود. بی‌توجهی و فراموشی تاریخ و آثار ارزشمند آن، کشور را در خطر شکاف نسلی و تضعیف هویت و همبستگی ملی قرار خواهد داد.

در مادیان هزار دادستان و قیاس با توافق‌نامه و قرارداد امروز

نادیا حاجی‌پور کتاب مادیان هزار دادستان یا مجموعه هزار داوری، متنی حقوقی را بررسی کرد و گفت: این متن در اواخر دورۀ ساسانی یعنی اوایل قرن 7 میلادی گردآوری شده است. موضوعات و اصطلاحات بسیاری در این متن مطرح است که می‌تواند ما را در آشنایی با قوانین حقوقی دورۀ پیش از اسلام و همچنین اصطلاحات آن، یاری کند. از جمله مسائل حقوقی این متن، برده‌داری، قیمومت، ضمانت، شراکت، ازدواج، طلاق و ... است. اصطلاحات مطرح‌شده در این متن گاه بسیار تخصصی و پیچیده است که نشان می‌دهد آن برای افراد متخصص در حقوق نوشته شده است. ازجمله این اصطلاحات، ازشماند، پیمان، پایندانی و ... است. هدف از این پژوهش بررسی اصطلاحات مربوط به «پیمان» در این متن حقوقی است که با اصطلاحات paymān، pašt، wizīr در متن دیده می‌شود. تا بتوان به این پرسش پاسخ داد که اصطلاحات نام برده شده که برای پیمان به کار می‌رود چه تفاوتی با هم دارند؟ هر یک در چه موضوعات حقوقی مطرح شده‌اند؟ آیا موضوعاتی حقوقی آنها با هم متفاوت است؟ و در آخر آیا می‌توان این اصطلاحات را با اصطلاحات مشابه کنونی مطابقت داد؟ برخی نتایج به دست آمده از بررسی‌ها نشان می‌دهد، Pašt در حکم تعهد و توافق است و با توافق‌نامه امروز قابل قیاس است؛ paymān در معنای پیمان و قرارداد است که ضمانت اجرایی دارد و مقایسه با pašt که توافق است لازم الاجرا است. پیمان با «قرارداد» در امروز قابل قیاس است. wizīr به پیمان‌نامه و سندی گفته می‌شد که در رابطه با پیمان امضا و مهر می‌شد. Paymān در موضوعات اساسی مانند «اظهار مالکیت برای کسی»، «دادن حق اظهار مالکیت به کسی»، «اظهار تمایل برای مالکیت چیزی»، «گرفتن وام» و ... مطرح است ولی pašt در موضوعاتی چون توافق برای «سالم نگه داشتن مالی»، «تعیین ارزش دارایی»، «دادن چیزی» و ... مطرح است.

گفتمان‌های جدید شرق‌شناسی و تأثیر آن بر مطالعات معماری دو دهه اخیر ایران

فائزه‌سادات حسینیان گفت: گفتمان شرق‌شناسیِ ادوارد سعید با برساخت دوگانه‌های شرقی-غربی در پی اثبات این امر بود که هدف و رهاورد غایی شناخت غرب از شرق در تمامی ساحت‌های جغرافیایی، فکری، سیاسی و فرهنگی، سلطه است. سعید متأثر از نگاه فوکویی تمامی امور شرقی را بازتاب هژمونیک سوژه غربی تلقی می‌کند. از این منظر، فحوای معماری، آثار معمارانه و اساساً مطالعات معماری در نسبت مشخصی از نگاه و قدرت غرب بازنمایی و تفسیر می‌شود. به عبارت دیگر ابژه شرقی نه‌تنها مالک هویت خود نیست و ناتوان از شناخت و تعریف خود است بلکه هرگونه شناختی که او از خودش به‌دست می‌آورد در مدار مفاهیم و الگوهای غربی ساخته و پرداخته شده است. مطالعات معماری تا دو دهه پیش متأثر از آراء ادوارد سعید با ارائه درک سیاسی صرف از مسئله معماری در پی القاء این نکته بودند که فضاهای معماری ایجاد شده در دوره پهلوی اول و دوم بازتولیدی از عناصر و نقشمایه‌های گذشته به‌منظور برساخت و بازسازی یک خود آسیب دیده (قاجار و پیش از آن) و انعکاس آن به دیگری (غرب) در جهت اثبات و جذب آن بود (شرق‌شناسی وارونه)؛ اما افق‌های جدیدی که دانش شرق‌شناسی به‌ویژه با رویکرد انتقادی به‌عنوان مثال رابرت ارواین در کتاب دانش خطرناک پیش نهاده است مطالعات معماری را با درکی اجتماعی و فرهنگی ممزوج کرده و فارغ از دوگانه‌های غربی-شرقی به سوژه خود اتکای شرقی میدان و مجال باز شناخت آثار خود را می‌دهد. پژوهش پیش رو در تلاش است با نقد رویکردهای قدیم، تأثیر چشم‌اندارهای جدید شرق‌شناسی را با روش توصیفی و تحلیلی بر مطالعات معماری نشان دهد.

تعامل باستان‌شناسی و تاریخ‌نگاری ایرانی در بازشناسی تاریخ ایران کهن

عبدالرسول خیراندیش استاد تاریخ دانشگاه شیراز دربارۀ تعامل باستان‌شناسی و تاریخ گفت:  کشور باستانی ایران از قرن نوزدهم شاهد فعالیت‌های باستان شناسان بوده است. از دستاوردهای این دانش جدید کشف آثار ناشناخته، کمک به حفظ و مرمت آنها و سرانجام شناساندن به همگان بود. اطلاعات بدست آمده از بررسی علمی «آثار» نقش مهمی در شکل گیری دانش تاریخی ایرانیان در یکصد سال گذشته داشته است، دانشی که برای قرن‌ها فقط بر اساس «اخبار» بود. اما تاریخ‌نگاری دیرپای ایرانیان که در بردارنده‌ی مضامین اساطیری و حماسی گسترده‌ای است با بخشی از یافته‌های باستان شناسی جدید مربوط به دوره‌های ماقبل و مابعد اسکندر تفاوت‌هایی را نشان می‌داد. این خود پرسش‌ها و در همان حال کوشش‌هایی برای تطبیق آنها را موجب شد که همچنان ادامه دارد. در مورد دوره پس از اسکندر که اشکانیان است با بهره‌گیری از سکه‌شناسی و کاوش‌های باستان‌شناسی بسیاری از ابهامات تاریخ این دوره برطرف شد. اما ادوار تازه شناخته ماد و هخامنشی و نیز تمدن‌های ماقبل آریایی همچنان نیازمند بررسی‌های بیشتر و دقیق‌تری است. چنین شرایطی خاص ایران نبوده است و همه کشورهای دارای تاریخ کهن، تاریخ خود را بازشناسی کرده‌اند. اما در ایران غنای دانش تاریخی، ادبی و حماسی و نیز گستردگی و فراوانی محوطه‌های باستانی ایجاب می‌کرد تلاش‌های گسترده و روشمندی صورت گیرد. ازجمله به این نکته اساسی توجه می‌شد که اطلاعات به‌دست آمده از آثار و کتیبه‌ها به‌صورتی بدون تغییر از یک زمان دور و در پی اکتشافات باستان‌شناسی به ما رسیده است. اما دانش تاریخی مکتوب طی سده‌های پی‌درپی مدام بازسازی و دچار تحول و تطبیق با شرایط زبانی، فرهنگی، اعتقادی و سیاسی هر دوره شده است. این مسئله از یک سو رمز ماندگاری چنین آثاری به‌شمار می‌آید و از سوی دیگر آنها را به‌صورت گنجینه‌ای از دانش‌های گوناگون و از افتخارات فرهنگی ایرانیان نمایانده است. همچنین علاوه بر آنکه گویای اصالت و اعتبار آنهاست ایجاب می‌کند به‌جای سنجش انطباق یا عدم انطباق با یافته‌های باستان‌شناسی، به فرآیند تحول گزاره‌های تاریخی از زمان‌های دور تا نگارش آنها به زبان فارسی جدید اهتمام ورزید.

چگونگی انتقال میراث مکتوب سنت زردشتی ایران روزگار اسلامی به هند

حمیدرضا دالوند از سنت زردشتی در روزگار اسلامی گفت: با ورود اسلام به ایران و تمایل تدریجی ایرانیان به اسلام، اقتدار دینی و اجتماعی کیش کهن کاسته شد. درنتیجه بخشی از جامعه زردشتی تصمییم به مهاجرت و ترک ایران گرفت. هند و چین دو مقصد مهم مهاجران ایرانی پساساسانی است. اگرچه جامعه مهاجر ایرانی در چین رشد نکرد و در جامعه میزبان جذب شد و نتوانست تأثیر فرهنگی چندانی از خود برجای بگذارد ولی ولی پارسیانی که به هند رفتند، نه‌تنها تا به امروز هویت ایرانی خود را حفظ کردند که به اقلیتی تأثیرگذار در جامعه میزبان نیز تبدیل شدند. همپای رشد اقتصادی و اجتماعی جامعه پارسیان هند، نهادهای دینی هم رشد کردند زیرا که جامعه پارسی به انگیزه حفظ دین رنج مهاجرت را پذیرفته بود. رشد تشکیلات دینی در جامعه جدید به معنی نیاز به میراث مکتوب و متون مقدس دینی است. از‌این‌رو است که مهاجران هند از همان سده‌های نخستین نسبت به انتقال میراث کیش کهن و متون دینی مورد نیاز خویش کوشیدند و روندی را آغاز کردند که تأثیر ژرفی در تاریخ فرهنگی ایران برجای گذاشته است. روند یاد شده را در سه دوره به شرح زیر می‌توان صورت‌بندی کرد:  1. دوره نخست ، حدود سده 3 تا 9 یزدگردی/ هجری. 2. دوره دوم عصر روایات سده 9-12 یزدگردی/ هجری. 3. پساصفویه، سده 13-14 یزدگردی/ هجری.  گفتار پیش رو بر آن است تا چگونگی انتقال متون، ناقلان، میزان متون منتقل شده و سرانجام آنچه از ایران به هند رفته است را بررسی و بازنمایی کند.

جایگاه محمد‌تقی مصطفوی در باستان‌شناسی ایران

عباسعلی رضائی‌نیا درباره جایگاه محمد‌تقی مصطفوی در باستان‌شناسی ایران گفت: نزدیک به یک سده از آغاز فعالیت حرفه‌ای شادروان سید محمدتقی مصطفوی کاشانی در حوزه باستان‌شناسی می‌گذرد. وی گرچه تحصیلاتش را در رشته حقوق انجام داد اما با مشارکت و همکاری در کاوش‌های باستان‌شناسان خارجی در محوطه‌های تاریخی ایران و دانش‌اندوزی و کسب تجربه از باستان‌شناسان شهیر آن دوران، به توفیق بسیاری دست یافت و در قامت یک باستان‌شناس برجسته توجه همگان را به خود معطوف داشت. تحقیقات و تألیفات گسترده و مسئولیت‌های اجرایی متعدد ایشان در زمینه باستان‌شناسی و میراث فرهنگی، گواه توانایی، شایستگی و عشق وافر مصطفوی به آثار فرهنگی و تاریخی ایران است که تمام عمر خود را صرف معرفی، پژوهش و حفاظت از این میراث گرانسنگ کرده‌است. نقش شخصیت علمی مصطفوی در شکل‌گیری، تکوین و تحولات باستان‌شناسی ایران آن گونه که شایسته‌است تاکنون مورد توجه قرار نگرفته ‌است. در مقاله حاضر ضمن واکاوی سهم ایشان در تشکیلات باستان‌شناسی ایران، تلاش می‌شود آثار و نیز خدمات ارزنده ایشان به باستان‌شناسی ایران و اقدامات او در صیانت از میراث فرهنگی ایران مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.

بندر کنگ میراث‌دار دریانوردی ایرانیان در خلیج‌فارس

طاهره رضایی دربارۀ بندر کنگ میراث‌دار دریانوردی ایرانیان در خلیج‌فارس گفت: ایرانیان از دیرباز در خلیج‌فارس به دریانوردی می‌پرداختند. قدیم‌ترین اسناد به‌دست آمده دربارۀ سابقه استفاده از شناور و حمل‌ونقل آبی در ایران مربوط به هزاره چهارم پیش از میلاد است. دانش سنتی ساخت و دریانوردی با لنج ایرانی در خلیج‌فارس در سال 2011 توسط سازمان علمی فرهنگی ملل متحد (یونسکو) در فهرست میراث ناملموس نیازمند پاسداری فوری به ثبت رسید. شهر تاریخی بندر کنگ با وسعت تقریبی 10 کیلومتر در کرانه شمالی خلیج‌فارس در کنار راه بندرلنگه و بندرعباس واقع شده است. در قرن هفده میلادی پرتغالی‌ها در این شهر قلعه‌ای بنا کردند که آثار آن هنوز وجود دارد. بندر کنگ شهر دریانوردان است. کارگاه‌های فعال لنج‌سازی در این شهر وجود دارد. آنها روزگاری با لنج‌های چوبی به سفرهای دور می‌رفتند؛ مقصد این سفرها مناطقی در شبه‌قاره هند و آفریقا و هدف آنها تجارت بود. دریانوردان قدیمی در این شهر هنوز خاطرات آن سفرها را به یاد دارند. این عوامل بندر کنگ را به موزه‌ای زنده تبدیل کرده است. اقدامات پاسدارانه‌ای که برای حفاظت از دانش سنتی لنج سازی و دریانوردی با آن در شهر تاریخی بندر کنگ در طی دهه گذشته انجام شده است در سال 1400 با شماره یک در فهرست اقدامات پاسدارانه به ثبت ملی رسید. در این مقاله تلاش شده است به اقدامات انجام شده در این شهر برای حفاظت از این میراث کهن پرداخته شود. این اقدامات با مشارکت مردم بومی انجام شده است و حوزه‌های مختلف آموزش، پژوهش، ترویج و پایش را در بر می‌گیرد.

هخامنشیان: امپراتوری یا شاهنشاهی؟

مریم روشن‌بین اظهار داشت: سلسله هخامنشیان را گروهی از پژوهش‌گران امپراتوری و گروهی دیگر شاهنشاهی می‌نامند. هدف از این پژوهش بررسی لزوم کاربرد واژه شاهنشاهی برای سلسله هخامنشیان است. پژوهش پیش‌رو در صدد پاسخ‌گویی به این پرسش‌ها است که آیا می‌توان واژه امپراتوری را مترادف با شاهنشاهی به‌کاربرد؟ تفاوت ساختار سیاسی امپراتوری با شاهنشاهی در چیست؟ همچنین نگارنده بر آن بوده تا دریابد بر چه اساسی هخامنشیان، شاهنشاهی دانسته می‌شوند؟ آیا شاهنشاهی یک عنوان تشریفاتی بوده است؟ فرض اصلی پژوهش بر این امر استوار است که با بررسی ساختار امپراتوری و مقایسه آن با شیوه کشورداری هخامنشیان و نیز  بررسی ریشه‌شناختی واژه شاهنشاهی می‌توان به این مهم دست یافت. پژوهش پیش‌رو با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است و دستاورد این پژوهش نشان می‌دهد که واژه نامناسب امپراتوری به جای شاهنشاهی تحت تاثیر ترجمه متون پژوهش‌گران غربی و بدون توجه به شیوه کشورداری هخامنشیان در زبان فارسی متداول شده است.

ایرانشهر، انیرانشهر، جهانشهر بازخوانیِ هویت ملی و جهانیِ شاهنشاهیِ ساسانی در منابع غربی

بهرام روشن‌ضمیر دربارۀ ایرانشهر گفت:  دانش رایج تاریخیِ ما چنین می‌گوید که ساسانیان قلمرو خود را «ایرانشهر» می‌خواندند که به معنیِ کشورِ ایرانیان است و بر همین مبنا اساساً ایدۀ ایران به‌صراحت و بدون نیاز به تفسیر و مناقشه از آغاز دوره ساسانی آغاز می‌شود. با این همه درک و تبیینِ لایۀ بیرونیِ قلمروِ ساسانی که شامل مناطق پیرامونی -به‌ویژه در غرب که منابع تاریخی غنی‌تری دارد- همچنان پیچیده و مبهم و پرمناقشه به‌نظر می‌رسد. نگارنده در بخش نخست این پژوهش تلاش می‌کند میان هستۀ درونیِ کشور یعنی ایرانشهر و بخشِ بیرونیِ انیرانیِ شاهنشاهیِ ساسانی یعنی انیرانشهر تمایز قائل شود. در ادامه و در بخش دوم نگارنده تلاش می‌کند ساسانیان را در اندازۀ وسع و تواناییِ بسترِ زمانیِ خود، دولتی جهانی‌اندیش با عنوان جهانشهر (گرته‌برداری از ایرانشهر) بشناساند. این در حالی است که معمولاً این امپراتوری روم است که به‌دلیل ایده‌های جهانشمول خود یعنی پئیدیا و سپس مسیحیت، دولتی جهانی و جهان‌نگر دانسته می‌شود و در برابرشِ دولت‌های ایرانی به‌ویژه ساسانیان به داشتن نوعی ناسیونالیسم و تعصب ملی در بعدِ سیاسی شناخته شده حتی به داشتن نگاهی تنگ و انزواجو در بُعد اندیشه و فرهنگ متهم می‌شوند. بر پایۀ این پژوهش ساختارِ لایه‌به‌لایۀ ساسانی در کنارِ فرهنگِ پلورالیستیِ ایرانی به برپاییِ نوعی ساختارِ ایرانی با نگرشی جهان‌نگر انجامیده بود.

تأثیر معماری ایرانی بر بناهای نظام‌شاهیان در ناحیۀ دکن هندوستان

حمیدرضا سروری گفت: معماری و هنر دورۀ نظام‌شاهی در بین دیگر پادشاهی‌های دکن کمتر شناخته شده و مورد توجه قرار گرفته است. دلیل این موضوع نیز کمبود منبع‌های تاریخی و توجه اندک به آثار برجای مانده از این دوره است. پادشاهی احمدنگر دارای منطقه‌های گسترده‌ای در شمال و مرکز ایالت امروزی ماهاراشترا بود. این پادشاهی را احمد نظام‌شاه در سال1490 میلادی بنیان نهاد. احمد نظام‌شاه در آن هنگام فرمانروای جُنار بود و هرسال تلاش می‌کرد تا از جنار به دژ ثروتمند و راهبردی دولت‌آباد دست پیدا کند و برای همین موضوع بود که شهر احمدنگر را بین جُنار و دولت‌آباد بنیان نهاد. نظام‌شاهیان در سال1636 میلادی فروپاشیدند و از این نظر بین دیگر پادشاهی‌های مسلمان دکن زودتر از بین رفتند! در این بین اگر تلاش‌های مالک امبر نبود این موضوع حتی زودتر می‌توانست روی دهد. قلمرو نظام‌‍شاهیان بین دولت گورکانی و دیگر پادشاهی دکن یعنی عادل‌شاهیان تقسیم گردید. نظام‌شاهیان به‌ویژه پس از برهان نظام‌شاه اول (1553-1510 م) به‌شدت تحت تأثیر ایران و صفویان قرار گرفتند. یکی از تأثیرها این بود که پس از راهنمایی‌های شاه طاهرحسینی به آیین شیعه گرویدند و پس از آن بود که بسیاری از ایرانیان نخبه و کاردان به قلمرو نظام‌شاهیان مهاجرت کردند. حضور نو رسیدگان مهاجر باعث شد که سبک‌ها و روش‌های تازه‌ای در معماری دکن رایج شود و ازجمله در مهندسی آب و روش‌های چگونگی انتقال آن روش‌هایی به‌کار رفت که تا آن روز در دکن ناشناخته بود. نفوذ فرهنگی و هنری ایران در فلات دکن و در چگونگی انتقال آب، مهندسی آب و سازه‌های انتقال آب به‌خوبی دیده می‌شود. قنات نیز در میانه‌های سدۀ پانزدهم میلادی به دکن معرفی شد. سپس در شهر بیدر وسیله‌ای به اسم چرخ ایرانی مورد استفاده قرا گرفت. در این مقاله آثار معماری نظام‌شاهی مانند گرمابه‌های نظام‌شاهی، مسجد ایرانی در احمدنگر و چندین و چند بنا که نفوذ هنرمعماری ایران را نشان می‌دهند مورد بررسی و پژوهش قرار می‌گیرند.

تاریخ اجتماعی پارسیان هند و تعامل آنان با زردشتیان ایران با تأکید بر سفرنامه‌ها

فهیمه شکیبا و سمیه خانی‌پور درباره تاریخ اجتماعی پارسیان هند سخنرانی کردند و گفتند:  پس از ورود اسلام، کیش زردشتی تزلزل شدیدی پیدا کرد و به سبب سختگیری فاتحان، پیروان دین قدیم فشار زیادی را متحمل ‌شدند؛ برخی از پیروان این آیین متأثر از شرایط اجتماعی، ‌مذهبی، سیاسی و اقتصادی به هند مهاجرت کردند. اما، همواره ارتباط خود را با زردشتیان ایران حفظ کردند. ازاین‌رو، همواره نمایندگانی از سوی پارسیان به ایران می‌آمدند، آموزش‌های لازم را می‌دیدند و نامه‌هایی بینشان جابه‌جا می‌شد زیرا پارسیان زردشتیان را پاسدار کیش خود در سرزمین نیاکانشان می‌دانستند. در این نوشتار، با رویکرد توصیفی‌‌تطبیقی و با تأکید بر سفرنامه‌ها، تاریخ اجتماعی پارسیان هند و تعاملات متقابل آنان با زردشتیان ایران بررسی شده و تفاوت‌های دینی، فرهنگی و اقتصادی آنان با زردشتیان ایران مطالعه شده است. یافته‌ها‌ی پژوهش نشان می‌دهد تمایزات عمده بین دو جامعۀ پارسیان و زردشتیان، مربوط به موضوعات دینی، فرهنگی و اقتصادی بوده که طبیعتاً ناشی از شرایط اقلیمی، جغرافیایی، تاریخی و اجتماعی متفاوتی بوده که هر جامعه در آن می‌زیسته‌ است. اوایل قرن 18م./12ق.، پارسیان، بیش از هر دوره‌، متکی به دانش دینی زردشتیان بودند؛ ازاین‌رو، برخی از دانشمندان زردشتی به هند ‌رفتند و پاسخگوی شبهات و اختلافات پارسیان در امور دینی و فرهنگی بودند؛ اما، در قرن 19م./13ق. خصوصاً اواخر آن، زردشتیان ایران بیش از هر دوره با کمک‌های اقتصادی پارسیان توانستند خود را با پیشرفت‌های دنیای جدید همسو کنند. پارسیان طیِ اقامت خود در هند، به‌لحاظ فرهنگی‌اقتصادی‌، نه‌ فقط در پیشرفت جامعۀ هند بلکه در پیشبرد اهداف جامعۀ زردشتی ایران نقش مهمی ایفا کردند؛ آنان پشتیبان واقعی هم‌کیشان ایرانی خود بودند به‌طوری‌که با تکیه بر توانمندی و استفاده از شرایط جدید و نیز با سرمایه‌گذاری در فعالیت‌های اقتصادی و تأسیس مدارس و کارخانه‌ها و احداث بسیاری از بناهای عام‌المنفعه و بازسازی اماکن دینی برای پیروان دین زردشتی در جایگاه یک اقلیت مهاجر، پویا و تأثیرگذار ایفای نقش کردند.

از «شرقی» به «دیگری»، از «دیگری» به «غیرِخودی»، نقدی بر گفتمان «خود و غیرخودی» در مطالعات غربی پیرامون میراث هنری تمدن‌های خارج از محدودۀ تمدن غرب

لیلا طباطبایی یزدی اظهار داشت:  بخش عمده‌ی مطالعات تاریخ تمدن‌های شرقی و به‌صورت مشخص باستان‌شناسی و تاریخ هنر این جوامع توسط دانشمندان غربی انجام شده است. در این مطالعات، گفتمان مبتنی بر تقابل‌ دوگانه‌ غرب و شرق در صورت‌ها و سطوح گوناگون به‌کار می‌رود. شاید شناخته‌شده‌ترین نمود این امر را بتوان در الگوی مفهمومی «خود و دیگری» در ادبیات پژوهشی مورد نظر دانست. به نظر می‌رسد گفتمان خود و دیگری، در سطحی عمیق‌تر در الگوی بدیلی که نگارنده آن را گفتمان «خود-غیرخودی» می-نامد، قابل شناسایی است. این گفتمان در ادبیات پژوهشی غربیان پیرامون میراث هنریِ جوامع خارج از محدوده‌ی تمدن غربی به صورت‌ تعابیری همچون «هنر غیرغربی» یا «هنر غیراروپایی» و نظایر آن قابل تشخیص است. این اصطلاحات که برای اطلاق و توصیف میراث هنری متکثر این جغرافیای پهناور و پراکنده به کار می‌رود، نشانگر رویکرد تقلیل‌گرایانه‌ و یکسان‌ساز دانشمندان غربی به این میراث عظیمی است که متعلق به آنان نیست. اصطلاحات مرسومی همچون «جوامع غیرِ غربی» یا «غیرِ اروپایی» گواه آشکار، و البته بدیهی انگاشته‌شده‌، گفتمان مذکور در سطحی کلان‌تر است. در این گفتار تلاش می‌شود تمایز میان دو گفتمان «خود و دیگری» و «خود و غیرخودی» در ادبیات پژوهشی مذکور ترسیم شود. همچنین با ذکر نمونه‌هایی از تعابیر مربوط به گفتمان «خود و غیرخودی» در این ادبیات پژوهشی، بر دلالت‌های مفهومیِ اروپامحورانه‌‌ آنها تأکید می‌شود. رویکرد روشی این پژوهش کیفی، و گردآوری داده‌های آن با ترکیبی از مطالعات کتابخانه‌ای و مشاهدات میدانی در برخی از موزه‌ها و مجموعه‌های هنری اروپای غربی انجام شده است.

کاربرد هوش مصنوعی در باستان‌شناسی: رؤیا یا واقعیت؟

مسعود قیومی گفت: هدف اصلی باستان‌شناسی بررسی و بازسازی گذشته با استفاده از مدارک و مستندات مادی به‌جامانده از پیشینیان و شکل‌گیری فرضیه برای پژوهشگران است. انجام این فرایند معمولاً به روش دستی انجام می‌شده‌است؛ ولی امروزه با مطرح‌شدن علوم انسانی دیجیتال دریچه‌ای گشوده‌است که سبب بهره‌گیری از امکانات فناوری اطلاعات و هوش مصنوعی در پیشبرد اهداف این حوزه  شده‌است. در چارچوب فناوری اطلاعات داده‌ها به چهار دسته کلی تقسیم می‌شود: داده‌های تصویری، متنی، صوتی و عددی. نوع داده‌هایی که امکان استفاده در حوزه باستان‌شناسی دارد داده‌های تصویری است. بنابراین می‌توان با استفاده از الگوریتم‌های پردازش تصویر به‌صورت فناورانه به باستان‌شناسی پرداخت. از نظر روش‌شناسی، دو رویکرد در این شیوه پژوهش وجود دارد: الف) کاربرد فناوری در انجام کاوش‌های جدید؛ ب)  کاربرد فناوری در جمع‌بندی از اطلاعات حاصل از مجموعه‌ای از اشیاء موجود و یافتن الگو از حجم زیادی از داده. در این مقاله، ابتدا دو اصطلاح باستان‌شناسی دیجیتال  و باستان‌شناسی رایانشی  معرفی شده و ضمن بررسی این دو مفهوم، به توانایی‌ها و امکانات استفاده از فناوری اطلاعات و هوش مصنوعی در باستان‌شناسی می‌پردازد.

بافت بندر کنگ، میراثی کهن با معماری ایرانی در حاشیۀ خلیج‌فارس

معصومه کاویان‌مهر درباره بندر کنگ گفت: بافت تاریخی بندر کنگ در استان هرمزگان منعکس‌کننده‌ ارزشهای فرهنگی-تاریخی آن شهر بوده و از تعامل انسان و محیط (طبیعی و مصنوع) پیرامون، در طول زمان شکل گرفته و به لحاظ شکلی و ساختار کلی، قابل تمایز از سایر پهنه‌های شهری است. بافت بندر کنگ با دانه‌ها و محوطه‌های تاریخی با ارزش که بخش اعظمی از هویت اصیل ایرانی خود را حفظ کرده دارای مواریث فرهنگی ملموس و ناملموس متعدد با گذرهای ارگانیک از حیث دید، منظر و ارتباط ساختاری ساحل خلیج‌فارس با بافت تاریخی که در هماهنگی ریختی با ساحل شکل گرفته و در واقع فرم جنوبی خود را منطبق از فرم ساحل دریای خلیج‌فارس کسب نموده است. خط آسمان آن با وجود بادگیر‌ها و مناره‌ها کماکان اصیل و منطبق بر گذشته است.ساختار بافت زنده و پویا شکل گرفته و نشانگر هویت، اصالت و ریشه‌دار بودن شهر بوده و از دیدگاه‌های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی ارزشمند هستند. از اصلی‌ترین ارکان حفظ هویت یک ملت، زنده نگه داشتن گذشته و بافت سازه‌های آن کشور است، ازاین‌رو ملتی می‌تواند تمدن و فرهنگ خود را به جهانیان معرفی کند که ابتدا خود در حفظ و بسط دادن آن کوشا باشد. بنابراین با معرفی بافت تاریخی بندر کنگ در این مقاله سعی شده با اقدامات آگاهانه‌ای که می‌توان به منظور بازگرداندان ارزش‌های از دست‌رفته‌، جلوگیری از فرسایش و آسیب‌پذیری و ایجاد ارزش‌های جدید در این محدوده تاریخی اعم از کالبدی و زندگی رایج درآن را مورد بررسی قرار داد.

تاریخ: واقعیت، افسانه یا دروغ؟ نقش «حافظۀ جمعی» در شکل‌گیری هویت

بهزاد مفیدی نصرآبادی استاد تمام، دانشگاه ماینز آلمان، باستان‌شناسی شرق نزدیک - زبان‌شناسی شرق باستان گفت:  بیش از صد سال است که در جوامع علمی به نقش «حافظه جمعی» در شکل‌گیری هویت اقوام پرداخته می‌شود. این حافظه درحقیقت ریشه در گذشته‌های دور دارد، ولی با شکل دادن به هویت فعلی شدیداً بر رفتار اجتماعی و سیاسی اشخاص تأثیرگذار است. در ایران ریشه‌های تاریخی حافظه جمعی در دوران معاصر برپایه کُتب و منابعی که در غرب نگاشته شده‌اند، شکل گرفته و کُتب فارسی غالباً ترجمه منابع غربی هستند. به این ترتیب، چنین تاریخی برمبنای حافظه جمعی غربیان است  و تاریخ را از دیدگاه آنها تعریف می‌کند. این دیدگاه که ریشه‌های کهن آن به یونانیان و خصوصاً رومیان باستان برمی‌گردد، یک جهان دوقطبی را تصور می‌کند که در یکسوی آن آزادگی و تمدن و در طرف دیگر زورگویی و وحشی‌گری قرار دارد. چنین نگرشی مسلماً تأثیر بسزایی در تجزیه و تحلیل وقایع تاریخی و تفسیر جنبه‌های فرهنگی داشته و دارد. جامعه ایرانی به‌عنوان مصرف کننده این تاریخ‌سازی نقش مهمی در شکل‌گیری هویت خویش ایفا نمی کند و درحقیقت در یک سردرگمی تاریخی جویای هویت خویش است. در این فرایند، واقعیت با افسانه و دروغ آمیخته می‌شود.

باستان‌شناسی: تحولی بی‌سابقه در اندیشه،آگاهی و فهم تاریخی انسان مدرن

حکمت‌اله ملاصالحی گفت:  هرچند  دانش باستان‌شناسی و رویکردهای باستان‌شناسانه و یا به مفهوم دقیق‌تر، رویکردهای «آرکئولوژیک» به تاریخ و عقبه تاریخی و پیشینه فرهنگی و سابقه مدنی و معنوی انسان، در بستر قیامتی از بازخوانی‌های کثیرالاضلاع تاریخی و موقعیت و جایگاه تاریخی انسان در جهان طی سده‌هایی که به رنسانس و متعاقباً به سده‌های روشنگری در قاره  و منطقه غربی تعبیر شده است؛ افق گشود و برصحنه آمد لیکن این دانش نوبنیاد، اینک در صف مقدم تحولات بی‌سابقه و گسترده در اندیشه، آگاهی و فهم تاریخی انسان با دست و دامنی پر از آثار و منابع و ماده‌های مکشوف به‌جای‌مانده در لایه‌های نهان و منجمد و مدفون ارض تاریخ ایستاده است.

برای آغازین بار کلنگ باستان‌شناسان را می‌بینیم که بر قلم مورخان پیشی گرفته است. باستان‌شناسان برای نخستین‌بار در صف مقدم جراحی و کشف منابع و ماده‌های ناشناخته به‌جای ماده در ارض تاریخ بشر ایستاده‌اند.

بسیاری از رشته‌ها و دانش‌ها و علوم روزگار ما برای تبارشناسی و دیرینه‌شناسی و ردیابی و رصد عقبه تاریخی خود و یا تبارشناسی و دیرینه‌شناسی ماده‌های مورد مطالعه خود بر خوان ضیافت ماده‌ها و منابع رنگارنگی را که باستان‌شناسان بر روی آنها گسترده‌اند؛ گرد آمده‌اند و کام برمی‌گیرند؛ حتی پیروان سنت‌های اعتقادی و طرفداران نظام‌های ارزشی و صاحبان قدرت و نظام‌های سیاسی و گروه‌های اجتماعی روزگار ما سعی ورزیده‌اند به مدد مدارک و شواهد باستان‌شناختی جایگاه و موقعیت خود را منزلت و هویت  و استحکام و اقتدار بیشتر ببخشند.

باستان‌شناسان نیز متعاقباً کوشیده‌اند به مدد و به خدمت فراخواندن عالمان  رشته‌های دیگر اعم از ریاضی و فیزیکی و طبیعی و انسانی و اجتماعی و همچنین متخصصان ژن و مخ و مغز و اعصاب و روان و رفتار و فیلسوفان علم و شناخت‌شناسان، به منظر و معرفت و فهمی مقبول‌تر و معتمدتر درباره روندها و رخدادهای گذشته دست یابند و تصویرهای کمتر غبارگرفته از سرگذشت تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری  را در ادوار  گذشته به روی ما بگشایند.

باستان‌شناسی چونان یک رشته و دانش مدرن، خود کشفی بوده است بس عظیم. کشفی که در بستر طوفان تحولات عظیمی که کشف تاریخ در معنای متجدد و قیامتی از بازخوانی‌های تاریخی نوین را بدنبال داشته است می‌توان  تفسیرش کرد و فهمید.

وقتی سخن کشف در میان است مراد این است که حادثه‌ای، واقعه‌ای، واقعیتی و یا چیزی پیشاپیش به‌وقوع پیوسته و واقع شده و یا وجود داشته است لیکن ما از وقوعش از بودنش بی‌خبر بوده‌ایم و وقوع  و بود و وجودش بر ما و بر آگاهی ما ناشناخته بوده است.

اینکه ادعا می‌شود تاریخ در دوره جدید کشف می‌شود؛ مدارک و شواهد و مصادیق و موارد  و مدلولات فراوان در دست است که مهر تأیید برآن می‌نهند.

دو سده پیش نه یونانیان روزگار ما می‌دانستند زیر تل حصارلیک در کرانه جنوب غرب آسیای صغیر و آکروپولیس میسینه در شبه‌جزیره پلوپونز لایه‌بهلایه و دوره به دوره آثار جامعه‌ها و جمعیت‌های شهری و نظام‌های سیاسی تروایی و آخئآیی یا مسینی مدفون است و نه ما ایرانیان معاصر می‌دانسیم زیر گام‌های ما در سرزمینی که زندگی می‌کنیم صدها هزاره لایه‌های تاریخی و پیش از تاریخی نهان و نهفته و نهشته است. لیکن اینک به مدد کلنگ باستان‌شناسی و پژوهش‌های پرهزینه و عمرخوار باستان‌شناسان و دیگر متخصصان علوم میان‌رشته‌ای می‌دانیم صدها و صدها کتیبه و سنگ‌نگاره و سنگ‌نوشته از عهد باستان بر بالای سر ماست و یک جهان تاریخ و منابع تاریخی و ماده‌های باستان‌شناختی زیر گام‌های ما و در دست و دامن اندیشه و آگاهی ماست. جستیم ویافتیم و یافتیم و دانستیم. چنین است عطش و ولع کنجکاوی‌های شعله‌بیز و سیری‌ناپذیر انسان عالم مدرن. انسانی که قطار تاریخش ایستگاه به ایستگاه شتابان‌تر از پیش مسافران  بیشتر و بیشتر را برمی‌گیرد و همچنان روی ریل‌های اندیشه و آگاهی تاریخی به‌سوی مقصدی نامعلوم ره می‌سپارد. سالکان و رهبانان و عابدان و مؤمنان  و زائران صومعه‌های عالم غیب و قدسِ دیروز در قاره غربی اینک کاوشگران و گردشگران تاریخ عالم مدرن‌اند و در زیر سقف و از پشت ویترین موزه‌های عالم مدرن انسان بودن خویش را چونان هستنده و باشنده‌ای تاریخی و تاریخمند می‌جویند و می‌نگرند و می‌فهمند.

شخصیت‌های تاریخی ایران و مسئله هویت ملی

علیرضا ملائی‌توانی بیان داشت: در همه جای دنیا نسبتی استوار میان شخصیت‌های تاریخی و مسئله هویت ملی وجود دارد و از این ظرفیت برای تحکیم و تقویت هویت ملی استفاده می‌شود. اما در ایران به‌جای آنکه این ظرفیت بزرگ در خدمت هویت ملی قرار گیرد، به چالشی خطرناک علیه هویت ملی تبدیل شده است. در نتیجه، این ظرفیت عظیم نه‌تنها کمکی به هویت ملی نمی‌کند بلکه به عاملی بحران‌زا و تضعیف‌کنندۀ هویت ملی مبدل شده است. چنانکه نه تعریفی قابل قبولی از شخصیت‌های تاریخی خود داریم و نه در یافتن مصداق‌های واقعی این شخصیت‌های تاریخی اتفاق نظر داریم. ازهمین‌رو، بسیاری از شخصیت‌های تاریخی ایران به ابزار ستیزه و کشاکش میان جامعه و حکومت تبدیل شده‌اند. این امر البته در تاریخ ایران ریشه‌های تاریخی ژرفی دارد، اما در 150 سال اخیر به‌ویژه پس از مشروطیت به مسئله‌ای بغرنج تبدیل شده است. این مقاله می‌کوشد برخی از ابعاد این چالش را آشکار سازد و پاره‌ای از زیان-های آن را برشمارد. نگارنده سرانجام با ارزیابی جنبه‌های گوناگون این مسئله، راه رهایی از این کشاکش سیاسی و ایدئولوژیک را در طرح روایتی ملی و فراگیر از شخصیت‌های تاریخی جست‌وجو می‌کند تا به‌عنوان راه  برون‌رفت از این ستیزه‌جویی در اختیار مردم ایران و حاکمیت سیاسی قرار گیرد.

کاشان ۱۹۳۷: چرا گیرشمن به سیلک بازگشت؟

مهرداد ملک‌زاده اظهار داشت: رومن میخائیلُویچ گیرشمن (۳ اکتبر ۱۸۹۵ تا ۵ سپتامبر ۱۹۷۹)، باستان‌شناس فرانسوی اوکراینی‌تبار، زندگی سراسر پُرماجرایی داشت. او در خانواده‌ای یهودی در خارکوف به دنیا آمد؛ به سال ۱۹۱۴ به ارتش روسیۀ تزاری پیوست و در جریان انقلاب اکتبر در جبهۀ روس‌های سپید بود و به همین دلیل پس از پیروزی روس‌های سرخ (بلشویک‌ها) در ۱۹۱۷ به استانبول فراری شد؛ پس از آن مدتی را در اردوگاه‌های یهودان فلسطین در نزدیکی قیساریه سپری کرد ولی زندگی در آنجا را تاب نیاورد و حوالی سال ۱۹۲۴ شبانه با کشتی به بندر مارسی گریخت و چندی را در فرانسه سرگردان می‌بود و تن به مشاغلی پست داد تا آنکه تصادفاً با ژرژ کُنتِنو (۱۸۷۷ تا ۱۹۶۴) آشنا شد؛ آشنایی با کُنتِنو، موزه‌دار مسئول بخش عتیقات شرقی موزۀ لوور، مسیر زندگی او را تغییر داد، گیرشمن به تشویق کُنتنو دو سالی را در مدرسۀ لوور  به تحصیل باستان‌شناسی مشرق‌زمین پرداخت؛ پس از یک دورۀ کوتاه کارآموزی باستان‌شناسی میدانی به سال ۱۹۲۹ در عراق کنونی، در تِلو (تل لوح)، همان گیرسوی باستان، به سرپرستی آنری دُژونویاک (۱۸۸۱ تا ۱۹۴۰)، گیرشمن به سال ۱۹۳۱ به سمت دستیار کُنتِنو در کاوش تپه گیان نهاوند (و دو تپۀ دیگر: بادخوره و جمشیدی) منسوب و به سفارش موزۀ لوور و برای یافتن مفرغینه‌های لرستانی، عازم ایران شد. کُنتنو در معنی واقعی کلمه باستان‌شناس نبود، بلکه در عالم شرق‌شناسی بیشتر به زبان‌شناسی و کتیبه‌خوانی شهره بود، وی در اصل در رشتۀ پزشکی تحصیل کرده و دندان‌پزشک بود، به همین دلیل نتیجۀ کار مشترک کُنتِنو و گیرشمن در گیان از آغاز شکست‌خورده به نظر می‌آمد. آنان عملاً تمامی بناها و بافت‌های معماری خشتی دوره‌های پنج‌گانۀ گیان را بی‌آنکه از ماهیت آنها سر درآورند، کوبیدند و روبیدند و دست آخر گرتۀ نابه‌هنجاری از لایه‌نگاری عمودی ۱۹ متری از آن تپۀ بسیار مهم ترسیم کردند.

اندکی بعد موزۀ لوور، که تا بدان اندازه‌ای که می‌خواست از کاوش گیان و بادخوره و جمشیدی منتفع نشده بود، از خیر همکاری با کُنتِنو گذشت و گیرشمن را مستقلاً برای کاوش به سیلک کاشان، که در آن زمان آوازۀ سفالینه‌های خوش‌ساخت زیبای آن در بازار عتیقات اروپا پیچیده بود، فرستاد. گیرشمن به سفارش موزۀ لوور دو فصل طی سالهای ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ در سیلک و به سفارش موزۀ گیمه دو فصل طی سال‌های ۱۹۳۵ و ۱۹۳۶ در بیشاپور به کاوش پرداخت. در سیلک او تقریباً با بقایای معماری خشتی دو تپۀ شمالی و جنوبی همان کرد که پیشتر به‌همراهی کُنتِنو با گیان کرده بود و تمامی مدارک و شواهد بناها و بافت‌های خشتی را از سرنابلدی از کف داد و نابود کرد. پسانتر به بیشاپور رفت ولی تقریباً بلافاصله در ۱۹۳۷ دوباره به کاشان و سیلک بازآمد، و یک سالی را به بازنگری کاوش پیشین خویش در سیلک پرداخت و پس از آن برای همیشه آنجا را ترک گفت و تا ۱۹۴۱ در بیشاپور ماند؛ چرا گیرشمن به سیلک بازگشت؟ در این مقاله به پاسخ این پرسش مهم در تاریخچۀ باستان‌شناسی ایران خواهیم پرداخت.

آیا مفهوم سیاسی و حکومتی «اریان‌شهر» یا مفهومی معادل با آن به معنی «کشور ایرانیان» در دورۀ حکومت اشکانیان وجود داشته است؟

یاسر ملک‌زاده گفت:  مفهوم سیاسی و حکومتی «کشور ایرانیان» برای نخستین‌بار در سه شکل پهلوی ساسانی (ایران‌شهر)، پهلوی اشکانی (اریان‌شهر) و یونانی (اریانون اتنوس) در کتیبه‌های نخستین ساسانی ظاهر می‌شود. تا مدت‌ها بسیاری از محققان با وجود اختلاف نظرات دربارۀ جزئیات، در کل این مفهوم را میراثی دانستند که از دورۀ هخامنشی و بلکه پیش از آن تداوم یافته و به ساسانیان رسیده است. از دهۀ شصت میلادی نیولی ایران‌شناس نامدار ایتالیایی با انتشار سلسله مقالات و کتاب‌هایی طی یک دورۀ پژوهشی طولانی با رد این نظریه به این نتیجه رسید که مفهوم یاد شده معادل پیشاساسانی ندارد و این مفهومی است که ساسانیان نخستین بنا به دلایلی ابداع کرده و پس از استقرار حکومت خود آن را در تبلیغات حکومتی خود به‌کار گرفتند. در پژوهش کنونی ضمن پذیرش این بخش از نظر نیولی که تا دورۀ اشکانی مفهوم سیاسی و حکومتی معادل «کشور ایرانیان» وجود نداشته است. تلاش می‌کنم ابتدا نشان دهم این ادعا که ابتکار ابداع این مفهوم متعلق به ساسانیان بوده است پایه‌های سست و غیرقابل دفاعی دارد و در گام دوم این پیشنهاد را با قید احتیاط علمی مطرح کنم که این اشکانیان بودند که نخستین‌بار چنین مفهومی را به‌وجود آوردند و به کار گرفتند.

آستن هنری لایارد کاوشگر نیایشگاه و کاخهای آشوری در قلعه تل بختیاری، مشاور محمدتقیخان چهارلنگ یا ...؟

جعفر مهرکیان بیان داشت:  میانه رشته کوه زاگرس میانی از شمال تا جنوب خاستگاه و زیستگاه بختیاریان است. بختیاری‌ها بزرگ‌ترین ایل ایرانی هستند که از گذشته‌های دور (امروزه بسیار کم) چادرنشین و کوچ‌گربوده‌اند. آنان برپایه اقتصاد شبانی بسته به تقویم طبیعی به دنبال دام‌های خود با ییلاق و قشلاق فصلی روزگارگذرانی می‌کرده‌اند. تاریخ جنبش‌های سیاسی ایران خالی از دلاوری‌های رزمندگان جنگنده بختیاری نیست. جاه‌طلبی سران دوپاره چهارلنگ و هفت‌لنگ بختیاری که در شمال و شمال خاوری و جنوب و جنوب خاوری می‌زیستند با جنگ و جدال‌های خانگی نگذاشته است تا درشرایطی ویژه نقشی را که تنها از بختیاری‌ها ساخته بود به‌خوبی بازی کنند. از دهه 40 سده 19 میلادی یا روزگار محمدعلی شاه قاجار می‌توان نام برد. زمانی که قاجارها هنوز نتوانسته بودند با پذیرش همگانی بر سراسر ایران فرمانروایی کنند. محمدتقی‌خان کیان ارثی چهارلنگ که به هنگام خردسالی در میانه همان جنگ‌های خانگی درون ایلی با خاندانش از فریدن در شمال سرزمین بختیاری به قلعه تل درجنوب ایذه وشمال باغملک کوچیده بودند؛ سرانجام در بزرگسالی پس از کشمکش‌های فراوان و سرکوب رقیبان در راستای یکپارچگی ایل بختیاری با سامان‌دهی نیروهای رزمی سواره و پیاده جان بر کف بختیاری، تواناتر از همه خان‌های پیشین بختیاری بر تپه‌ای باستانی در قلعه تل باغملک دم‌ودستگاهی شاهانه برای خود به راه انداخته بود و اندیشه فرمانروایی فراسرزمینی را با رهنمود آستن هنری لایارد انگلیسی که به ناگهانی در نزد او جا خوش کرده و یار و مشاورش شده بود در سر می‌پروراند. با چیرگی بر شهرهای شوشتر (مرکز حکومتی قاجارها در خوزستان) رامهرمز و دزفول و بهبهان سپس فارس و هویزه و فلاحیه پا را فراتر از بختیاری در برابر دولت قاجار ایستادگی کرد وخودخوانده گستره زیرفرمانش را آزاد خواند. دورتر از سرزمین بختیاری در خاور دولت انگلیس که با کمپانی هند شرقی برهندوستان بزرگ چیره شده بود نمی‌خواست به‌آسانی از این کان بزرگ چشم‌پوشی کند. ازاین‌رو همواره دوراندیشانه و پیشگیرانه آسیب‌های احتمالی درون و برون‌مرزی قلمرو تازه خود را پایش می‌کرد. در جست‌وجوی این پرسش که در ورای مرزهای باختری یا ایران چه خطری می‌توانست منافع آنان را در هندوستان تهدید می‌کند؟ آنان بختیاریان را همان خطر استراتژیک ایرانی دانستند. جنبشی شورشی که توان ایستادگی در برابر قاجارهای آشفته و کم‌توان‌تر از خود را یافته بود. پس چاره در سازش با رهبری جنبش مردمی کوه‌نشینان رزمنده و گوش به فرمان خان بختیاری بود. در این جا بود که مرد جوانی برای دیار عمویش در هرات با رهنمود دبیر اول سفارت روسیه در تهران و میانجی‌گری دولتمردانی در کرمانشاه اجازه ورود یافت. اما به‌جای هرات سر از خاستگاه جنبش تازه درآورد. این برنامه نه چند ساعت استراحت به عزم ادامه سفر که سه سال به درازا کشید اسناد محرمانه می‌گویند چند ملاقات خان با نیروهای انگلیسی در کشتی جنگی در نزدیک بوشهررا او سامان داد ... از 1943 خورشید بخت خان فروخفت و با نیرنگ و فریب منوچهرخان معتمد‌الدوله اسیر و به تهران فرستاده شده و در آنجا درگذشت. خان فریب انگلیسی‌ها را خورد و آرزوهایش را به باد داد و ایلش دگرباره طعم شکست را چشید چراکه انگلیسی‌ها سرانجام با قاجارها کنار آمدند و سرانجام با فریب و حیله و نیرنگ معتمدالدوله، شاهزاده قاجار اسیر و به تهران فرستاده شد که پس از ۵ سال درگذشت. لایارد برخوردار از پشتیبانی‌های خان سراسر سرزمین بختیاری را درنوردید. در این جستجوگری‌ها (دوبود راهنمای پیش از سفرش) دربرخورد با او که لباس بختیاری بر تن داشت او را نشناخت. او نخستین بیگانه‌ای است که از یادمان‌های باستانی آن سرزمین در نوشته‌هایش یاد کرده است. کتاب سفرنامه لایارد یا ماجراهای اولیه در ایران به سفر او در ایران و بختیاری می‌پردازد. نگارکندهای الیمایی بختیاری را او از روزگار ساسانیان دانسته است. لایارد کتابخانه آشوربانی‌پال و کاخ سناخریب نزدیکی نینوای موصل و کاخ‌های آشورنصیرپال و شلمانسر سوم در نمرود را از زیر خاک درآورد و کتاب‌های چندی در این باره نوشت.

کندوکاوی در باب هویت ملی در ایران

سیدجواد میری استاد جامعه‌شناسی گفت: در این مقاله سخن اصلی من این است که «ایرانیّت» بر چه پایه‌هایی استوار است. به عبارت دیگر برای فهم هویتِ ایرانی چه مؤلفه‌هایی از سنخ «ارکان سازنده» هستند. در خوانش من، ما سه کلان‌روایت در دوران معاصر از «امر اجتماعی» تَخَیُلیده‌ایم که به انحاء گوناگون در «کنار» هم، در «برابر» هم و حتی بر «ضدّ» هم صف‌آرایی کرده‌اند.من این سه کلان‌روایت را با مفاهیمی چون «باستان‌گرایی»، «اسلام‌گرایی» و «تجددگرایی» صورت‌بندی کرده‌ام. البته من بر این باور هستم که این سه روایت را باید به مثابه «ایده‌آل تایپ‌های وبری» مود امعان نظر قرار داد؛ یعنی این مفاهیم ابزارهای مفهومی برای تحلیل واقعیت‌های پیچیده و درهم‌تنیده جامعوی هستند. برای عبور از این «وضع متنافر» ما نیازمند «رویکردی تألیفی» هستیم که نه‌تنها هر سه این دال‌ها را پوشش می‌دهد بل سنتزی استعلایی از آنها ایجاد می‌کند که من نام آن را «رویکرد نو-سهروردیانه» می‌گذارم.

اشکانیان و هویت ایرانی، مؤلفه‌های هویت‌ ایرانی در دورۀ اشکانی (247پ‌م-224م)

فرشید نادری از اشکانیان سخن گفت و اظهار داشت:  با اینکه اشکانیان ازجملۀ اقوام ایرانی به شمار می‌روند و عنوان طولانی‌ترین سلسلۀ تاریخ ایران پیش از اسلام را به خود اختصاص داده‌اند، متأسفانه کمیت و کیفیت تحقیقات و پژوهش‌های مرتبط با این دوره در مقایسه با سایر سلسله‌های ایران باستان، بسیار ناچیز و کم‌اهمیت است. این رویه البته دلایل متنوع و متعددی دارد اما به‌نظر می‌رسد یکی از اساسی‌ترین آنها با نگاه تحقیرآمیز جریان‌های تاریخنگاری به تاریخ و فرهنگ این دوره در ارتباط است. در این دیدگاه، تاریخ ایران اشکانی به‌مثابۀ یک میان‌پرده، شکاف و گسست نامیمون در توالی سلسله‌های ایرانی نگریسته می‌شود. خوشبختانه امروزه دیدگاه مذکور توسط جریان‌های نواندیش در تاریخ‌نگاری ایران باستان به چالش کشیده‌ شده و برآیند آن انتشار آثار و نوشته‌های منصفانه‌تری در خصوص مبانی سیاسی و فرهنگی ایران اشکانی است. ازجمله مباحثی که در دهه‌های اخیر بسیار مورد توجه کارشناسان علوم ‌اجتماعی و سیاسی قرارگرفته می‌بایست به مقولۀ هویت اشاره‌ کرد. چالش‌های هویتی و نظم نوین جهانی می‌تواند یکی از دلایل توجه روزافزون به هویت و عناصر تاریخی آن باشد. در این میان کمبود منابع و دشورای تحقیق در دورۀ اشکانی از یک سو و استمرار و پایداری برخی دیدگاه‌های بدبینانه ازجمله تفسیرهای یک‌سویه از مبحث چالش‌برانگیز یونانی‌گری و نیز تصور نادرستِ کمرنگ شدن و به حاشیه رفتن سنت‌های ایرانی در دورۀ اشکانی از دیگر سو، به کاهش و در مواردی نادیده انگاشتن سهم اشکانیان در شکل‌گیری و تکوین هویت ایرانی و مؤلفه‌های آن در تاریخ ایران منجر شده ‌است. در این جستار تلاش می‌شود برخی شاخصه‌ها و مؤلفه‌های مؤثر در شکل‌گیری هویت ایرانی در دورۀ اشکانی معرفی و عرضه ‌گردد. بدیهی است در اینجا ضمن معرفی و بررسی این موارد تلاش خواهیم‌کرد سهم و جایگاه اشکانیان و دوران فرمانروایی آنان درخصوص هویت ایرانی را نیز در بوتۀ نقد و آزمایش قرار دهیم. بدیهی است با توجه به تازگی بحث و البته نبود پیشینۀ تحقیق کافی و چشمگیری در این رابطه، این بررسی فقط می‌تواند آغازی تلقی شود و بدون شک خالی از نقص و کمبود نخواهد بود.

معرفی اسناد نویافتۀ طبرستان به پهلوی ساسانی

سیروس نصراله‌زاده و اکرم نوری به معرفی اسناد طبرستان پرداختند و گفتند: اسناد طبرستان، که به خط پهلوی ساسانی و روی پوست یا پارچه نوشته شده‌اند، نخستین اسناد دست اولی هستند که تأیید می‌کنند قوانین ساسانی در دو قرن اول هجری در دستگاه قضایی این منطقه به‌کار می‌رفتند. زبان اسناد و واژه‌های حقوقی به‌کاررفته در آن‌ها قابلِ قیاس با متن کتاب مادیان هزار دادستان است، ضمن اینکه داده‌های بسیار بااهمیتی از زندگی روزمره و اجتماعی مردم آن روزگار و نیز روند حقوقی به‌دست می‌دهند؛ نیز اثبات می‌کنند در دو قرن آغازین پس از ورود اعراب به ایران، همچنان تداوم زبان و سنت نوشتن پهلوی، به‌عنوان زبان رسمی و معیار دورۀ ساسانی، در این منطقه حفظ شده و چنان‌که برخی می‌اندیشند، دو قرن سکوت و سکون بر حیات فرهنگی این سرزمین حاکم نبوده است.

بررسی ابعاد قرارداد 1306 دولت ایران-فرانسه در شکل‌گیری موزه و پژوهش‌های باستان‌شناسی ایران

جبرئیل نوکنده باستان‌شناس و رئیس موزه ملی ایران گفت:  در دوره ناصرالدین شاه در 21 اردیبهشت‌ماه 1274 برابر با 12 ماه مه 1895 میلادی و همچنین در دوره مظفرالدین شاه در 20 مردادماه 1279 خورشیدی برابر با 11 ماه اوت 1900 میلادی، قراردادی با دولت فرانسه بسته شد که امتیاز کاوش‌های باستان‌شناسی تمام خاک ایران به آنان واگذار شد. این امتیازهای بی‌حد و اندازه سبب اعتراض برخی از آگاهان شد و از طرفی با انقلاب مشروطه (1284-1285) در کشور پدیده‌های مانند موزه، عکاسی، سینما و ... دچار تحول شد؛ بنابراین این موضوع ابعاد ملی پیدا کرد و جامعه نسبت به منابع ملی حساس و از خواب غفلت بیدار شد.

در پاییز 1301 خورشیدی گروهی علاقه‌مند به آثار تاریخی و حفظ مفاخر ایران نسبت به تأسیس انجمن آثار ملی ایران اقدام کردند و در سال 1304 خورشیدی نخستین اساسنامه تدوین شد. اساسنامه انجمن 14 ماده و نظام‌نامه آن دارای 21 ماده بود که مواد 8، 9، 10 و 11 در شکل‌گیری موزه و کتابخانه نقش به-سزایی داشت. در 18 خردادماه سال  1303 خورشیدی نظام‌نامه جدید عتیقات مشتمل بر 29 ماده در جلسه هیئت وزراء تصویب شد. این نظام‌نامه نخستین آیین‌نامه برای پاسداری از آثار باستانی و تاریخی در زمان خودش بود. از اواخر 1305 خورشیدی ارنست هرتسفلد باستان‌شناس آلمانی در مقام مشاور امور باستان‌شناسی در خدمت دولت ایران فعالیت می‌کرد. با توجه به علاقه‌مندی آلمان به‌ پژوهش‌های باستان‌شناسی و فعالیت‌های اقتصادی در ایران، رقابت شدیدی بین فرانسه و آلمان به وجود آمد و فرانسویان از این موضوع بسیار نگران بودند. موارد فوق زمینه‌ای شد تا در 25 مهرماه 1306 خورشیدی برابر با 18 اکتبر 1927 قرارداد انحصار امتیاز کاوش‌های باستان‌شناسی تمام ایران که توسط مظفرالدین شاه قاجار به دولت و اتباع فرانسه داده شده بود به‌طور مشروط لغو شود. در کتاب‌ها و مقالات باستان‌شناسی لغو این قرارداد را به مجلس وقت نسبت می‌دهند؛ درحالی‌که این قرارداد در ساختمان وزارت امورخارجه ایران بین دولت ایران و دولت فرانسه به نمایندگی سید محمد تدین؛ وزیر معارف، و فتح‌الله پاکروان سرپرست وزارت امور خارجه و پال بالرو  کاردار سفارت فرانسه در تهران امضا شده بود.

در این قرارداد دولت ایران موافقت کرد که گروه فرانسوی فقط در شوش به پژوهش‌های باستان‌شناسی بپردازد و دولت ایران تقبل کرد که یک موزه و یک کتابخانه در تهران بنا کند و ریاست آن‌را تا مدت 5 سال به یک نفر فرانسوی واگذار کند و تعهد کرد که حداقل قرارداد این فرد فرانسوی تا سه نوبت هر دفعه پنج سال تمدید و یا فرانسوی دیگری را برای همین منظور استخدام کند. این مقاله به بررسی اسناد مرتبط با این قرارداد می‌پردازد. پس از عقد قرارداد 1306 خورشیدی از یک طرف علاوه بر فعالیت‌های باستان‌شناسان فرانسوی، برای باستان‌شناسان دیگر ملیت‌ها نیز امکان پژوهش باستا‌‌‌ن‌شناسی فراهم شد و از طرفی دیگر زمینه‌ساز حضور آندره گدار؛ معمار و باستان‌شناس فرانسوی در تشکیلات عتیقات، باستان‌شناسی و موزه‌داری ایران شد.

در 27 آبان 1307 خورشیدی قراردادی بین میرزا یحیی خان قراگزلوو؛ وزیر وقت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه با آندره گدار امضا شد که ایشان به مدت 5 سال به سمت مدیر عتیقات، موزه و کتابخانه این وزارتخانه استخدام شد و 25 سال در ایران فعالیت کرد. آندره گدار در آغاز دوره پنج ساله دوم نخستین ساختمان موزه‌ای در تهران را طراحی کرد. ساخت این ساختمان از 1313 خورشیدی شروع و در سال 1316 خاتمه یافت. به مدت دو سال ویترین‌آرایی و چیدمان آثار به طول انجامید و سرانجام در 4 اردبیهشت‌ماه 1318 گشایش یافت. کلیه آثار موزه ملی ایران که از سال 1295 در دوره قاجار جمع‌آوری شده بود از کاخ مسعودیه به این موزه منتقل شد. با توجه به نگاه حاکمیت وقت به مبحث ایرانِ باستان و تفکر ملی‌گرایی، نام موزه ملی ایران به موزه ایران باستان تغییر یافت و تا سال 1367 همچنان به این نام شناخته می‌شد و سپس در این سال نام آن به موزه ملی ایران بازگشت.

بررسی تأثیر میراث منفی باستان‌گرایی بر باستان‌شناسی و حفظ میراث فرهنگی

مهسا ویسی و ابراهیم رایگانی گفتند: دانش باستان‌شناسی و نیز ارزش میراث فرهنگی در ایران وضعیت نامطلوبی دارد و باوجود پتانسیل بالای میراث فرهنگی در چرخه اقتصادی، این حوزه بسیار مهجور واقع شده و سرمایه‌گذاری انسانی و مادی بر روی آن انجام نمی‌شود. عموماً تعبیر باستان‌گرایی و عتیقه‌جویی از این دانش سبب شده است مقوله حفظ و کاربرد میراث فرهنگی نیز در جایگاه اصلی خود قرار نداشته باشند. این در حالی است که که این تعابیر فقط یک سوء تعبیر و خلط مبحث هستند و نیاز به روشن‌گری دارند. هدف از این پژوهش بررسی تأثیر مسئله باستان‌گرایی پهلوی‌ها به‌عنوان میراث منفی بر وضعیت حال حاضر است. این پژوهش به دنبال پاسخ‌گویی به این پرسش است که باستان‌گرایی پهلوی تا چه میزان شرایط امروز باستان‌شناسی و ارزش میراث فرهنگی را تحت تأثیر قرار داده است. نتایج بررسی حاکی آن است که در اثر پدیده میراث منفی جایگاه دانش باستان‌شناسی و متعاقب آن میراث فرهنگی در ایران دچار اختلاط تعریف شده و در نتیجه توجه به آنها تعبیر باستان‌گرایی و اسلام‌ستیزی یافته و موجب شرایط نامتعارف این دانش و نیز عدم توجه به حفظ میراث فرهنگی در بعد از انقلاب اسلامی شده است. در مقاله حاضر گردآوری داده‌ها از طریق مطالعات اسنادی انجام شده و نتایج از طریق تحلیل توصیف تاریخی ارائه شده‌اند.

مبانی و مؤلفه‌های تداوم بخش‌ ایران‌شهری از دیدگاه کمپفر و شاردن در دوره صفویه (907-1135ه ق).

سیدمحمدرضا هاشمی‌نیا و زهرا مباشرامینی در زمینه مبانی و مؤلفه‌های تداوم بخش‌ ایران‌شهری گفتند: هویت امری متصلب و ثابت و غیر قابل تغییر نیست و در فرایند زمان شکل می‌پذیرد. هویت‌های قدیمی بر پایه هویت‌های دیگری از نو ساخته و پرداخته می‌شوند. تداوم و تحول مهم‌ترین خصیصه هویت است و هویت ریشه تاریخی دارد و محصول مدرنیته نیست. با حمله اعراب مهاجم، ساختار سیاسی-اجتماعی کشور دچار از‌هم گسیختگی شد، باوجود فترت کوتاه‌مدت هویت ایرانی در اشکال جدیدی برساخته شد. با بررسی ادواری تاریخ ایران و میزان گرایش به هویت ایرانی در هر دوره، طبق قاعده و قانون مشخص خودنمایی می‌کند و این مهم در حکومت صفوی بسیار به چشم می‌خورد. برخی از مبانی و مؤلفه‌های ایران‌شهری در سفرنامه کمپفر و شاردن انعکاس یافته‌است. کمپفر، دولت صفوی را ادامه‌ی حکومت‌های باستانی در ایران دانسته‌است. این پژوهش به شیوه تاریخی و با رویکردی توصیفی-تحلیلی درصدد است، مصادیق هویت ایرانی را از سفرنامه دو مستشرق استخراج و بررسی و تحلیل کند که هویت ایرانی چگونه در اثرشان انعکاس یافته‌است. تا پیوستگی و استمرار تاریخی هویت ایرانی از دیدگاه دو مستشرق بررسی شود. یافته‌های پژوهش حاکی از این است، که بنا به مکتوبات دو سیاح مورد نظر دولت صفویه برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود از مؤلفه‌های هویت باستانی ایرانی استفاده کردند.


نظر شما :