گزارش برگزاری نشست تخصصی «در پژوهشهای روانشناسی چه میگذرد؟» به مناسبت هفته پژوهش
گزارش برگزاری نشست تخصصی «در پژوهشهای روانشناسی چه میگذرد؟» به مناسبت هفته پژوهش
نشست «در پژوهشهای روانشناسی چه میگذرد؟» 27 آذرماه 1400، به همت پژوهشکده اخلاق و تربیتِ پژوهشگاه برگزار شد.
بهگزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در ابتدای این نشست، دکتر پرویز آزادفلاح (دانشیار دانشگاه تربیت مدرس)، طی سخنانی گفت: یکی از اصلیترین امور مرتبط با پژوهش که ضرورت دارد به آن پرداخته شود و در آن کاستیها و ضعفهای زیادی دارد، آشنایی با مباحث فلسفه علم است. در فلسفه علم، مفروضهها یا پیشفرضهای شاخه علمی مورد بحث قرار میگیرد. درواقع از طریق فلسفه علم است که تاریخ و اصول تفکر علمی در یک رشته را میشناسیم. با این مقدمه، یک علم به معنای عام وجود دارد که میتوان آن را معرفت و شناخت و معادل knowledge دانست و دیگری علم به معنای خاص آن یا معادل science است. روانشناسی در این سالها تلاش کرد خودش را در بستر علم به معنای ساینس، نشان دهد. به نظر میرسد یکی از اشتباهات تاریخی که در تفکر بشر رقم خورد و روانشناسی هم از آن بیبهره نبود، این بود که تلاش کرد همه چیز را از مسیر experimental science بشناسد.
دکتر آزادفلاح ادامه داد:روانشناسی تمام تلاشش آن است که خود را در قالب تنگ علم تجربی قرار دهد. این اشتباه تاریخی آنقدر گسترش پیدا کرد، ما حتی مفاهیمی که مسیرهای نابتری برای شناخت آنها وجود دارد را به زور از طریق علم تجربی بررسی کردیم. این در حالی است که از محدودیتهای علم تجربی غافلیم و شاید نتوانیم حداقل در جایگاه عمومی برای همه واقعیتها مسیری پیدا کنیم. این خطا را در شعر زیبای مولانا که میفرمایند: زهی نادان که آن خورشید تابان/ به نور شمع جوید در بیابان، به خوبی نشان داده شده است. دنبال خورشیدیم ولی با شمعی که پژواک آن بسیار کوچک است.
دانش ما به سؤالات پاسخ نمیدهد
وی تأکید کرد: در مقالات و نوشتهها، واژهها نشاندهنده عدم آشنایی ما با روش است. میبینیم که همچنان صحبت از اثبات چیزها است. این در حالی است روانشناسی که تلاش میکند خودش را در قالب علم تجربی جای دهد، قابلیت اثبات چیزی را ندارد. فراوان میبینیم که دانشجو و استاد ما صحبت از اثبات فرضیههایشان میکنند، در صورتی که در علم تجربی حتی در فیزیک هم ما قدرت اثبات نداریم. این فقط یک واژه نیست. وقتی صحبت از اثبات میکند، از یک حقیقت صحبت میکند که ادعا میشود از مسیر تنگ و تاریک علم تجربی به آن رسیده و هیچ امکان تعمیم نیز در آن وجود ندارد در صورتیکه در تاریخ علم، علومی مثل فیزیک به ما نشان میدهد، وقتی در مسیر تجربی حرکت میکنیم یکی از زیباییهای علم همین ضعف قطعینبودن است. ما شاهد هستیم، نهضتها شکل میگیرند و نظریهها یکی بعد از دیگری سقوط میکنند و جای خودشان را به دیگری میدهند. در پژوهشهایی که روانشناسی به روش تجربی انجام میشود ما در نهایت یک برداشت از حقیقت داریم در نهایت لمسی از حقیقت داریم که از خود حقیقت بسیار فاصله دارد.
ما در علوم تجربی و روانشناسی در نهایت فرضیههایمان را تأیید میکنیم یا تأیید نمیکنیم. دانش ما به سؤالات پاسخ نمیدهد و سعی میکنیم دربارهی فرضیهای که برای سؤالمان طرح میکنیم به یک برداشت برسیم. اینکه چقدر این برداشت صحیح است یا نه، روشن نیست. بهنظر میرسد وقتی راجع به علوم صحبت میکنیم آن چیزی که در شاخهها و رشتههای مختلف وجه تمایز دارد، روش است نه موضوع! چون فلسفه هم موضوعش یا بخشی از موضوعش انسان هست، موضوع روانشناسی هم انسان است، ولی از لحاظ روش این شاخهها با هم متفاوتند. برداشتهایی که از طریق علوم تجربی صورت میگیرد بهرغم ویژگیهای ارزشمندی که دارد، به برداشتهایی منتهی خواهد شد که بسیار متزلزل است. ماهیت علوم تجربی و دغدغههای سالهای اخیر روانشناسی را زیر سؤال نمیبریم اما این حقیقت که سرعت پیشرفت فیزیک بسیار بیشتر از روانشناسی است، به دلیل تلاش در خروج از قالب علوم تجربی و وارد شدن به قالب نظری است. فیزیک دارای محتوا و موضوع پژوهشیِ راحتتری از لحاظ تجربی است ولی مشکلی که روانشناسی دارد این است که تلاش میکند، همه وجودش را در بستر علم تجربی و به روش تجربی جای دهد. ما نباید مسیر علم تجربی را به کل کنار بگذاریم اما نباید از مسیرهای موجود دیگر غافل شویم. امروز در قالب حوزهها و گسترههای بینرشتهای باید سعی کنیم، پدیدههایی که واجد جنبههای مختلفی است را بررسی کرد. وقتی از روانشناسی صحبت میکنیم جنبههای زیستی، روانی، معنوی، اخلاقی و اجتماعی را مطرح میکنیم. حال چگونه است که ما فقط یکی از این جنبهها را مورد اعتنا قرار داده باشیم. پس یا باید روشهای بدیع را در کنار روش تجربی قرار دهیم یا حداقل از وجود گسترههای موجود بین رشتهای استفاده کنیم.
مسئلههای ما مبتنی بر جهل است نه علم
دانشیار دانشگاه تربیت مدرس تصریح کرد: باورر دارم که ما معلمان و مدرسان در فضاهای آموزشی مشکل جدی در ذهن و ذهنیت و اندیشه دانشجو ایجاد نکردهایم. نتوانستهایم چیزهای دارای اهمیت را به دانشجویان آموزش دهیم و فقط ارائه محتوا و انتقال صرف دانش در عصری که عصر فناوری اطلاعات و ارتباطات است انجام دادهایم. ای کاش! به جای انتقال محتوا به دانشجویان، روش اندیشیدن، روش به دام انداختن مسئله را به آنها یاد میدادیم. متأسفانه اینطور نیست، ملاحظه میکنید در دپارتمانهایی که تحصیلات تکمیلی دارند یکی از مسائلی که برای دانشجویان اهمیت دارد، پیدا کردن یک موضوع و مسئله است و زمانیکه به پایاننامه یا رسالهشان نزدیک میشوند، نمیدانند مسئله یا موضوعشان را چگونه باید پیدا کنند. دانشجو عناوین مختلف و مقالات متعدد را جستوجو و موضوعی را از مقالات خارجی گرتهبرداری میکند.
آزادفلاح در بخش پایانی سخنانش یادآور شد: متأسفانه بیشتر دانشجویان ما، مسئلههایی که مطرح میکنند مبتنی بر جهل است نه علم. تفاوت مسئله و سؤال عالم و جاهل در این است که عالم از دانستن سؤال میکند و جاهل از ندانستن. سؤال علمی سؤالی است مبتنی بر دانش و آگاهی باشد. یعنی به جای اینکه بیاییم دانش آنها را برای پیدا کردن بدون دغدغه سؤال گسترش دهیم، مستقیم آنها را سراغ مسئله فرستادیم و آنگاه مسئلهای که شکل میگیرد گاهی جدید است و در هیججا چنین سؤالی را مطرح نکردهاند، اما شاید اصلاً این سؤال و مسئله ارزش علمی نداشته باشد، این در حالیاست که اصل پژوهش مبتنی بر سؤال و مسئله خوب است، مثل آنجایی که نیوتن سؤال کرد «چرا سیب از درخت افتاد». نکته دیگر اینکه ما روایتگری را به دانشجوها یاد ندادهایم. دانشجویان نمیتوانند یک صندلی ببینند و در مورد آن روایتی بنویسند. امروزه مقالات و نوشتههای دانشجویان، برگزیدهای از مقالات در گوشه و کنار دنیا است. ما به دانشجویان نقد یاد ندادیم، وقتی دانشجو پژوهشی را انجام میدهد، اگر به مرور پیشینه در فصل دوم نگاه کنید، متوجه میشوید که گردآوری فشرده مطالب مختلف است و یاد ندادهایم که در کنار گردآوری، آنچه اهمیت دارد، داوری است. وقتی این نوشته، نوشتار شما خواهد شد که با دیده نقد و تحلیل به آنها نگاه کنید. متأسفانه گروهها، سرشار از پژوهشهایی است که کمتر اهمیت دارد. اهمیت مطالعاتِ موردی در دپارتمانهای ما پذیرفته نیست، اهمیت مطالعات کیفی در بیشتر سازمانهای ما پذیرفته نیست. چرا نباید مسائل و مشکلاتی که در این فرهنگ مورد پژوهش قرا میدهیم، فقط به گرتهبرداری از موضوعاتی باشد که در دیگر نقاط دنیا انجام شده است. امروزه شاهد هستیم که پژوهشها از لحاظ کمّی و زمان انجام کار، زیاد هستند ولی آن وجاهتی که در تولید اندیشه، در تولید آگاهی و در تولید علم بومی باید باشد و مسئلهای از مسائلی که ما درگیر آن هستیم را حل کند، شاید به ندرت این ویژگی را داشته باشند.
انگار مسئلهها و مسائل از روی دست همدیگر کپی شدهاند
در ادامه نشست دکتر رضا پورحسین (دانشیار دانشگاه تهران) سخنانش را آغاز کرد و گفت: برای مواجهه با چالشهای پژوهشهای روانشناسی در ایران، نیاز است به آسیبشناسی وضع موجود پرداخته شود. وی با تکیه بر تجربه خود در مدیریت مجله علمی رویش روانشناسی که به صورت ماهانه چاپ میشود، آسیبهای وضع موجود را شامل موارد زیر دانست:
(1) تکثیر مقاله به جای تولید علم: روانشناسی امروز، با نوعی تب پژوهشی هم به لحاظ روشی و هم به لحاظ محتوایی مواجه است. فراگیری این تب به گونهای است که انگار مسئلهها و مسائل از روی دست همدیگر کپی شدهاند. این موضوع باعث شده است برخی از موضوعات به کرّات تکرار شوند و برخی دیگر که نیاز جامعه امروز ما هستند، اصلاً مورد توجه قرار نگیرند. نتیجه این وضعیت آن شده است که پژوهشهای امروز نه مبتنی بر نیازهای جامعه و نه حتی مبتنی بر نیازهای علم باشد. آنچه موجب این وضعیت شده آن است که در ذهن دانشجویان و سایر نویسندگان مقالات، مسئله یا آن چیزی که موجب تنش ذهنی در آنها شود وجود ندارد. پرداختن به موضوعات پژوهشی متنوع و پراکنده، شاهدی برای این فقدان مسئله در پژوهشگران است.
(2) سیطره آماری: امروز به دلیل غلبه کمیّت، با نوعی سواد علمی مبتنی بر داده یا مبتنی بر سیطره آماری مواجه هستیم. در حقیقت نوعی مرعوبشدن نسبت به آمار وجود دارد، بهگونهای که اگر پژوهشی آماری بود، آن را علمی و در غیر اینصورت، غیرعلمی تلقی میشود. این در حالیاست که سواد علمی ناظر بر چیستی نیست، بلکه ناظر بر چرایی و چگونگی یعنی باید ناظر بر اندیشیدن و اندیشهورزی باشد و حتی علم تجربی آنجایی که میخواهد به استنباط برسد، باید از استنباط عقلانی استفاده کند. بهدلیل فقدان این اندیشهورزی امروزه فصول و بخشهای بحث پایاننامهها و مقالات فاقد هر نوع تحلیل هستند و بیشتر به طرح موضوعات کلیشهای همسویی یا ناهمسویی با یافتههای مطالعات گذشته میپردازند. فقدان چنین نگاههایی امروز باعث شده است در میان روانشناسان، برای دروسی مانند فلسفه روانشناسی یا شناختشناسی، مدرس وجود نداشته باشد و مدرسینی از سایر رشتهها، به تدریس این دروس بپردازند.
(3) عدم پرداختن به شناخت جامعه ایران و مهمتر از آن آیندهپژوهی در مورد مسائل جامعه ایران
این موضوع چالش دیگری است که به عنوان یکی از آسیبهای وضع موجود پژوهشهای روانشناسی در کشور میتوان از آن نام برد. امروزه و با شیوع پاندمی کووید19، بهروشنی خود را نشان داده است، با گذشت حدود 2 سال از شیوع این بیماری، روانشناسان تازه تحقیقات خود را شروع کردند! در حالیکه باید شیوهنامههای درمانی از همان ابتدا برای ارائه در اختیار میداشتند.
(4) رعب فرهنگی
رعب فرهنگی، در انتخاب موضوع و روش چالش دیگری بوده است که در این زمینه جسارت کافی برای نقض نظریههای قبلی و پرداختن به روششناسیهای تازه وجود ندارد. نتیجه محتوم روشهای امروزی عدم ظهور افرادی مانند پیاژه و نظریههای آنچنانی است.
دکتر پورحسین در پایان سخنانش ایجاد فضای دقیق پژوهشی و متعرضشدن به برخی رویهها مانند پوزیتیویسم افراطی را راهحلی برای مواجهه با وضع موجود ارزیابی کرد.
اُفت کیفیت آموزش
آخرین سخنران این نشست، دکتر اسماعیل ناصری (استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) بود که طی سخنانی گفت: متأسفانه در کشور ما بهطور کلی به پژوهش آنطور که باید و شاید توجه و اهمیت داده نمیشود. این در حالیاست که تمدن جدید بر پایه کاربست نتایج پژوهشها در بخشهای گوناگون شکل گرفته است. در رشته روانشناسی برخلاف پتانسیلهای انسانی چشمگیر، امر پژوهش با چالشهای جدی روبهروست.
دکتر ناصری تأکید کرد: نخستین چالش، اُفت کیفیت آموزش در مؤسسات آموزش عالی است که در وهله نخست نتیجه اولیه رویکرد کمّیگرایی در جذب دانشجویان بوده است. فراوانی چشمگیر دانشجویان روانشناسی، بدون شک بر کیفیت آموزش مباحث روش تحقیق، آمار توصیفی و استنباطی، همینطور مشغله اساتید بر کیفیت نظارت آنها بر پایاننامهها و رسالههای دانشجویی تأثیرگذار بوده است. اجبار برای چاپ مقاله برای دفاع از پایان نامهها و رسالههای دانشجویی و همچنین ترفیع و تبدیل وضعیت اساتید نیز موجب فساد در امر پژوهش شده است که از مصادیق آن تأیید شدن فرضیهها، اثربخش بودن مداخلات، و عدم ریزش آزمودنیها در طرحهای پژوهشی آزمایشی در غالب موارد است.
نظر شما :