گزارش برگزاری نشست «تاریخ فرهنگی، پیشینه، وضعیت کنونی و چشمانداز آینده» (نشست دوم) به مناسبت هفته پژوهش
گزارش برگزاری نشست «تاریخ فرهنگی، پیشینه، وضعیت کنونی و چشمانداز آینده» (نشست دوم) به مناسبت هفته پژوهش
نشست دوم «تاریخ فرهنگی، پیشینه، وضعیت کنونی و چشمانداز آینده» 29 آذرماه 1400 به همت پژوهشکده تاریخ ایرانِ پژوهشگاه برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دکتر محمدجواد عبداللهی (استادیار مرکز اسناد و کتابخانه ملی ایران)، سخنانش را با عنوان «اهمیت تاریخ فرهنگی» آغاز کرد و گفت: «تاریخ فرهنگی»، ایدهآلها و آرمانهای اصلی جامعه را با ایدهآلها و آرمانهای نخبگان جامعه یکی میگرفت و از اینرو بر شیوههایی تمرکز میکرد که این آرمانها بدانطرق انتشار مییافتند. «یاکوب بورکهارت» و «یوهان هیوزینگا» دو نماینده شاخص این سنت هستند. برای مثال، یاکوب بورکهارت این انتقال و گسترش را بر حسب مفهوم سبکها فهم میکرد یا به عبارت دیگر شیوههای خاص زندگی که در عقاید آن نخبگان درباره جهان ریشه داشت. برای نمونه سبک زندگی شاهزادهای از دوران رنسانس، تجسم ارزشهایی بود که مشخصه فرهنگی جامعه ایتالیا بهعنوان یک کل در قرن پانزدهم است. تحقیق معروف یوهان هیوزینگا نیز با عنوان پاییز قرون وسطی منحصراً بر پایه فرهنگ جامعه درباری بود. او در این کتاب بر آن است تا نشان دهد چگونه یک نوع «ایماژ» خاص از دنیا میتوانست بهواسطه زیبایی و انسجامش به تأثیرگذاری بر اذهان افراد ادامه دهد؛ حتی مدتها بعد از ناپدید شدن واقعیات سیاسی و اجتماعی که گمان میرفت این ایماژ آنها را تبیین میکند.
دکتر عبداللهی شرح داد: از دهه ۱۹۲۰ کمکم جذابیت تاریخ فرهنگی سنتی برای مورخان حرفهای به سبب مشکلات روششناختیاش از بین رفت. اما تاریخنگاران ذهنیتها با صورتبندی دیگری که از مسئله فرهنگ عرضه داشتند، دوباره توجهها را به سوی تاریخ فرهنگی جلب کردند. مسئله اصلی در این صورتبندی مجددِ مسئله فرهنگ، تغییر توجه از جهانبینیها (جریان غالب سنت ایدهآلیستی) به ساختارهایی است که به واسطه آن چنین مفاهیمی انتقال مییابند.
عبداللهی در خاتمه سخنانش تأکید کرد: تاریخ ذهنیتها با عنایت به این دقیقه بنیان گذارده شد. آنالیها بودند که با این صورتبندی جدید، تاریخ ذهنیتها را پدید آوردند. پیش از پدیدآمدن مکتب آنال، چند رهیافت عمده به تاریخ فکر وجود داشت. تاریخ ذهنیتها با وجود قرابت مشخصی که با این رهیافتها دارد، واجد ویژگیهایی است که متمایزکننده آن از این رهیافتهاست. اصلیترین وجه ممیزه تاریخ ذهنیتها در این است که میکوشد محدودیتهای سنت ایدهآلیستیِ تاریخ فرهنگی را با مطالعه حوزهای از فرهنگ که بهنظر میرسد این مورخان ایدهآلیست از آن غفلت کردهاند، اصلاح کند. غفلت عمده رهیافت ایدهآلیستی به تاریخ، غفلت از مردم عادی بود که آنها را همچون دریافتکنندگان منفعل آرمانهای نخبگان جامعه نشان میداد. نزد این مورخان، مراد از فرهنگ، فرهنگ والا بود و به این دلیل توجه خود را معطوف به روند شکلگیری ارزشهای نخبگان میکردند.
تاریخ فرهنگی چیست: ریشهها و بنیانها
سخنران دوم این نشست دکتر مصطفی مهرآئین (استادیار پژوهشکده دانشنامه نگاری، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) طی سخنانی با عنوان « تاریخ فرهنگی چیست: ریشهها و بنیانها» گفت: تاکنون در ادبیات موجود درباره تاریخ فرهنگی به دو شیوه با این مفهوم برخورد شده است: الف، تاریخ فرهنگی یعنی فرهنگ موضوع تاریخ شده است، ب، تاریخ فرهنگی یعنی اتخاذ یک رویکرد فرهنگگرایانه به تاریخ . بی شک تعریف مورد قبول متخصصان حوزه تاریخ فرهنگی تعریف دوم است که از دهه 1980 تاکنون در حوزه مباحث مربوط به تاریخ مطرح شده است. اگر تاریخ فرهنگی را اینگونه تعریف کنیم. آنگاه مهمترین پرسش آن است که منظور از «رویکرد فرهنگگرا» در تعریف تاریخ فرهنگی چیست.
دکتر مهرآئین افزود: بهطور کلی در پاسخ به پرسش بالا نیز با دو دسته تعریف روبهرو هستیم: در برخورد نخست با فرهنگ چنین تصور میشود که فرهنگ یعنی نظام معانی و تاریخ فرهنگی چیزی جز بررسی تاریخ نظام معانی در جوامع مختلف نیست. در رویکرد دوم که مورد توجه اندیشمندانی چون فوکو، مری داگلاس و ژاک دریدا قرار گرفته است گفته میشود که مسئله معنا دیگر مهمترین مسئله نظریه فرهنگ نیست و امروزه نظریه فرهنگ مفهوم یا پرابلماتیک «ارتباط» را در کانون خود جای داده است. در اینجا بهجای آنکه گفته شود، فرهنگ مجموعهای از نظام معانی است، چنین گفته میشود که فرهنگ تنها میانجی ارتباط ما با خود، جهان و دیگران است و فرهنگ حد و مرز ذهنی ما در برخورد با جهان، خود و دیگران را مشخص میسازد.
وی تأکید کرد: اگر اینگونه به فرهنگ نگاه کنیم، آنگاه تاریخ فرهنگی یعنی مطالعه هر پدیده از این حیث که چه حد و مرزهای زبانی را در تاریخ تحول خود خلق کرده و زمینهساز ارتباط با جهان و جامعه در چارچوب این حد و مرزهای زبانی شده است. بهعنوان مثال، اگر پدیده «بیخوابی» را از منظر تاریخ فرهنگی مورد مطالعه قرار دهیم و به سمت نوشتن تاریخ فرهنگی بیخوابی حرکت کنیم، محقق باید بهجای بررسی سیر تحول تاریخی این پدیده، نشان دهد این پدیده تاکنون در دنیای زبان چه گشایشهای مفهومی و معنایی را ممکن کرده و به شکلی میانجی رابطه میان مردم با خود، جهان و دیگران شده است. در اینجا محقق میکوشد بهعنوان مثال، نشان دهد که چگونه بیخوابی با ایجاد حدومرزهای زبانی در دنیای پزشکی، در ارتباط با عشاق شب زندهدار، در ارتباط با داستانگویی، در ارتباط با افراد عصبی، در ارتباط با کار، در ارتباط با عدم فعالیت در شب، در ارتباط با نور، در ارتباط با مصرف چای، قهوه و شکر در ساعات بیخوابی، در ارتباط با آگاهی و خوابآگاهی، در ارتباط با شهر و شهرهایی که در شب نمیخوابند و ... توانسته است یک دنیای زبانی و مفهومی بسازد و ما میتوانیم از منظر این مفهوم به قرائت تاریخ یک جامعه بپردازیم.
مناسبات میان رشتهگی میان «مطالعات فرهنگی» و «تاریخ»
سخنران سوم این نشست غیرحضوری، دکتر فاطمه براتلو (استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)، در ابتدای سخنانش گفت: باید اشاره داشت که در میان چهار سنت مطالعات فرهنگی شامل مطالعات ادبی، جامعهشناسی، انسانشناسی و تاریخ میتوان ادعا کرد که رابطه میان مطالعات فرهنگی و تاریخ، پیچیده و در عینحال ناشناختهتر است. تأثیر و تأثر مطالعات فرهنگی و تاریخ مسئله اصلی من در این ارائه بوده که در یک جمله قابل بیان است: «همان اندازه که مطالعات تاریخی تحت تأثیر فرهنگ است، مطالعات فرهنگی هم تحت تأثیر تاریخ قرار دارد». بیان این نسبت از مناسبات میان مطالعات فرهنگی و تاریخ در برههای از معرفت شناسی علمی اتفاق میافتد که نفوذ ایدهی فرهنگ در رشتههایی مانند جامعهشناسی، انسانشناسی، تاریخ و ... چرخش فرهنگی یا حتی گمانهی «مرگ رشته» را پدیدآورده؛ از سویی در دهههای اخیر محققان علوم انسانی_اجتماعی توجه خاصی به بینش تاریخی هم داشتهاند. توجه به بُعد زمان در توصیف، توضیح و یا تبیین پدیدههای اجتماعی_فرهنگی در رشتهها باعث شده بسیاری از تحقیقات سرشت تاریخی هم پیدا کنند. این نوعی خودآگاهی بهوجودآمده در درونِ رشتههاست. البته این ناقض ضرورت تعریف مرزهای رشتهای و ضرورت صراحت بخشی به هویتِ رشتهها نیست، اما در بیان این نسبت بحثهای زیادی شکلگرفته، برخی برآنند استفاده از عبارت «مطالعات» بیانگر طبیعتی میانرشته برای هر دو حوزه و در هم تنیدگی تلویحی و ضمنی آنهاست که البته خود فرصتی است برای عبور از مرزهای سنتی گاه محدود کنندة رشتهها ... مرور محققانهی تاریخ به معنای همهی اتفاقها، حوادث تاریخی، داستان نبردها، پیروزیها و شکستها، انقلابها ... اگرچه در لابهلای سطور زمان اتفاق میافتد اما این دادهها در هر دوران، این دو حوزه را در هم خلط میکنند، همچنان که انجام پژوهشهایی دربارة مسئله یا مسائل زیست اجتماعی، فارغ از زمان یا مکان نخواهد بود. همچنین میتوان از رابطه میان دو سنت رشتهای با توجه به مفهوم حافظه فرهنگی یا تاریخی هم سخن گفت. هم انسان و هم اجتماعات انسانی صبغههایی از تاریخ و هم صبغههایی از فرهنگ را در خود و با خود حمل میکنند. در گذار تاریخی- فرهنگی جوامع حافظه جمعی یا حافظه تاریخی با گزینش و غربال اطلاعات، عواطف و احساسات از طریق مجموعهای از سازوکارها، راهبردها و فرایندهای بیرون از فرد، تاریخی ساختیافته را ایجاد کرده و با نوعی تداوم و استمرار در تبدیل حافظه به تاریخ در حوزه فرهنگ، سیر تحولی رقم میخورد که در فرهنگ عینی نمایان است. در چارچوبی از رویدادهای تاریخی دیرپا یا گذرا، مناسک، رخدادهای کوچک و بزرگ آیینی مانند جشنها یا سوگواریها، هنرها، معماریها، مجسمهسازیها، نقاشیها، شعرها و ادبیات منظوم ... است که حافظه تاریخی به صورت فرهنگ عینی ثبت و ضبط شده و تجسد مییابد.
فرهنگ در مواجهه با امر تاریخی است که میتواند نوعی خودآگاهی را در شناخت شیوه زیست و ارزشهای جامعه شکل بخشد
دکتر براتلو ادامه داد: در نظریه فرهنگی «دورکهایم» زندگی اجتماعی «در تمامی ابعاد و تمامی دورههای تاریخیاش فقط به واسطه نمادگرایی گسترده ممکن شده است». دورکهایم با تعریف نظم نمادین برحسب جامعهای که دارای انسجام آرمانی است، فرهنگ را از گذشتهای که در حافظه زنده و بامعناست، برای زمان حال، اخذ میکند. «هالبواکس» نیز با الهام از «دورکیم» معتقد به ضرورت احساس تداوم هر جامعه با گذشته خویش بود و همچون دورکیم قائل به ماهیت جمعی آگاهی اجتماعی و تأثیر گذشته مشترک در بازسازی همبستگی اجتماعی بود. حافظه جمعی از نظر او همیشه قالببندی اجتماعی دارد. زیرا این گروههای اجتماعی هستند که آنچه به یادماندنیست و نحوه یادآوری آنرا تعیین میکنند.
وی تأکید کرد: «استوارت هال» بهدرستی استدلال میکند که فرهنگ تحت تأثیر شبکۀ گستردهای از پیشفرضها از طریقِ «انباشتگی» و «رسوب» طی گذشتِ سالها، تغییر و تحوّل مییابد. بدیهیست، هرگونه ادراکِ صحیح از فرهنگ نیازمندِ مفهومسازیِ فرایندهاییست که در بستر تاریخ و تنها با نگرشی تاریخی اتفاق میافتند. از اینرو لازم است روشِ مطالعه فرهنگ، تاریخی هم باشد. شاید بههمین دلیل هست که در نظریههای مختلف فرهنگی در هر یک از نظریههایی که به شناخت و درک شاکلهی فرهنگ بهعنوان ارزش، قاعده، روایت، ایدئولوژی، گفتمان و ... میپردازند یا آن گروه از نظریههایی که الگوهای مختلف تأثیرگذاری یا تأثیرپذیری فرهنگ از ساختار و زندگی اجتماعی مانند؛ تأمین ثبات، همبستگی، همگرایی، و جامعهپذیری ... را دنبال میکنند یا نظریههایی که معطوف به شناخت راههایی است که فرهنگ از طریق آنها، عمل انسانی را در تعامل فرد_فرهنگ تحت مضامین کنش، عاملیت و ... شکل میدهد؛ بهگونهای حضور پیدا و پنهان تاریخ مشهود است. به تعبیر هابرماسی هر زیستجهانی، تاریخی خاص دارد که در «تخیل یا مخیله اجتماعی» همان نقشی را برای جامعه ایفا میکند که تخیل یا مخیله یک فردی در حیات روانی اوایفا کرده است. درواقع فرهنگ در مواجهه با امر تاریخی است که میتواند نوعی خودآگاهی را در شناخت شیوه زیست و ارزشهای جامعه شکل بخشد. مطالعهی فرهنگِ جامعه معاصر نمیتواند بدون التفاتِ تاریخی دربارهی مفاهیم گوناگونی مانند؛ سیاست فرهنگی، هژمونِ فرهنگ، سوژهگی، قدرت، رسانه، سوادرسانهای،آگاهی، ایدئولوژی، مصرف، شهر، تجربه زیسته، سبک زندگی روزمره، قومیت، نژاد، هویت، سرمایه فرهنگی، صنایع فرهنگی، اقتصاد فرهنگ، بازتولید فرهنگ، تغییر یا تحول فرهنگی، واسازی، تمایز، زبان، نشانه، طبقه، بازنمایی، جماعت، توده، جامعه مدنی بهدرستی به بحث بنشیند.
میتوان گفت، تاریخ فرهنگی رونق مجددی یافته است
دکتر براتلو شرح داد: حضور تاریخ را در نوع مسئلهشناسی، تحلیل و تبیین مسائل در دستگاه فلسفی و جامعهشناختی نظریهپردازانی چون «وبر» هم میبینیم. در مفهوم عقلانیت که نقطه کانونی آثار وبر را تشکیل میدهد، روند تغییر جهان و در نتیجه تسلط زندگی حقوقی، اداری، اجتماعی و سیاسی بر تجربهی انسان مدرن با نوعی هرمنوتیک تاریخی تبیین میشود یا در تجربهی «کارل مارکس» که با استناد به اصل مادهگرایی تاریخی یا ماتریالیسم تاریخی عامترین قوانین مربوط به تکامل جامعه انسانی و روشهای تحول جوامع توضیحداده میشود. یا وجدان جمعی «دورکهایم» برساختهای از تصورات جمعی، آرمانها، ارزشها و احساسات مشترک همه افراد در هر جامعهای است که پیش از فرد وجود دارد و خود را به فرد تحمیل میکند. گذشته، روشهای کنونی زندگی را به واسطة ساختارهای احساس رقم میزند. «ساختار احساس» مفهومی است که «ریموند ویلیامز» آن را پی میگیرد و بر روح یا وجهی از یک فرهنگ خاص بهمثابه تجربهای زنده و پویا در اکنون جامعه دلالت دارد که اتفاقاً محصول تاریخِ همان جامعه است، دلالت دارد. درست مثل مفهوم روح زمان هگل. ساختار احساسی که اکنون تجربه میشود یک کل سیال و پیچیده است که خصیصه فرد به تنهائی نیست، بلکه میراثی تاریخیست که گستره و افق اجتماع را رقم میزند و درواقع «برساختی فرهنگی و تاریخی» در جوامع مختلف است. از سوی دیگر مطالعات تاریخی جدید هم متأثر از انباشت آموزههای حاصل از مکاتب مختلفی چون مکتب آنال، سنت تاریخنگاری مارکسیستی، نظریه فرهنگی و انتقادی، پساساختارگرایی، پسامدرنیسم و ... به افق متفاوتی دست یافته؛ اکنون تاریخ در جایگاه یک علم و بهعنوان یک برساخت، مأموریت روایتِ نظمی را دارد که اغلب از آن بهعنوان پیشرفت یاد میکنند. در تاریخنگاری جدید، مطالعه فرهنگ عامه با تکیه بر ظرفیتها و ذخیرههای روششناختی مانند تحلیل گفتمان، تاریخ شفاهی، مطالعات حافظه و ... قابلیت بیشتری برای مطالعه و شناخت پدیدههای فرهنگی و اجتماعی در رشته تاریخ پدید آورده و این متفاوت از مشی توصیفگرایانه مورخان اجتماعی پیشین است که حضور و تأثیر سیاست و فرهنگ را در تجربه فردی و نیز شیوههای ایجاد زندگی اجتماعی، اغلب نادیده میگرفتند. امروزه یک مورخ فرهنگی، در عین حال یک مورخ اجتماعی است و برعکس. این از ماهیت تاریخ نشأت میگیرد که هم میتواند فرهنگی و هم اجتماعی باشد. از اینرو حتی با تأکید بر عناصر متفاوتی از گذشته و حتی با وجود روشهای متمایزشان به شیوههایی راهبردی با هم مرتبط و بر هم تأثیرگذارند.
در این چشمانداز از دانش مطالعات فرهنگی، حقیقت همواره متأثر از ساختارها و تجارب فرهنگی- تاریخی جامعه است
عضو هیأت علمی پزوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تصریح کرد: بد نیست یادآور شویم که اساساً پیدایش تاریخ فرهنگی تا حدی در پاسخ به ضرورتهای شناختی معطوف و متمرکز بر حوزه معنایی و نمادین جامعه بوده است. «پیتر برک» در کتاب معروف «تاریخ فرهنگی چیست؟» تاریخ فرهنگی را گفتمانی میداند که از دهة 1970م. به بعد با رویکردی بینرشتهای دو حوزة اصلی علوم انسانی یعنی تاریخ و فرهنگ را به یکدیگر وصل کرده و در تعامل با هم پیش رانده است. البته تاریخِ «تاریخ فرهنگی» حکایت از آن دارد که تاریخ فرهنگی ابداع یا کشف جدیدی نیست. میتوان گفت، تاریخ فرهنگی رونق مجددی یافته است و به نوعی شیوة تحلیل یا نوعی رویکرد خاص به جامعة معاصر است. در تاریخ فرهنگی، فرهنگ در قلمرویی وسیع هم دربردارندة فرهنگ نخبه/ نخبگانی و هم دربردارندة فرهنگ توده/ تودهگانی است. در این چشمانداز از دانش مطالعات فرهنگی، حقیقت همواره متأثر از ساختارها و تجارب فرهنگی- تاریخی جامعه است. نمونهای از این نوع نوشتهها کار« نوربرت الیاس» است. او با مثالهایی از زندگی روزمره به توصیف رابطه بین پویاییهای روانشناختی (احساسات شرم و انزجار) و پویاییهای اجتماعی (که در مفهوم پالایش و تمدن مستتر است) و چگونگی توسعه تاریخی خصیصههای اروپایی در ساختار روانی افراد و ممنوعیتهای اجتماعی که بهصورت خودکنترلی در آنها بازتولید شده میپردازد. یا مورخ سوئیسی «یاکوب بورکهارت» که در کتاب «فرهنگ رنسانس در ایتالیا» تغییراتِ فرهنگ رنسانس را از طریق مقایسه آثار پیش و پس از این دوره و تغییراتی که به آهستهگی در آن تاریخ رویداده مانند ظهور و بروز نوعی فردیت یا خودآگاهی و ... بازگو میکند. در اینجا بهطور تلویحی این ایده مطرح میشود که مورخ نقاش چهرة زمانه است. همچنین میتوان بهعنوان نمونه اثر تاریخ اجتماعی ایران متعلق به مرتضی راوندی (۱۲۹۲- ۱۳۷۸) از تاریخنویسان معاصر ایران را نامبرد که در ده جلد با موضوعات مختلفی چون تاریخ ، فرهنگ ، هنر، علوم، به شیوههای حکومتی، زندگی اقتصادی، وضع هنر و صنعت، سدسازی، کشاورزی و کشاورزان، تقسیم آب، آغاز اصلاحات، قشرهای مختلف در روستا، رستنیهای ایران، آفات کشاورزی، سبزیجات و چاشنیها، مشکل آب، زندگی چادرنشینی، طبقات و قشرهای گوناگون اجتماعی، مالکین و سرمایهداران، وضع کارگران و پیشهوران، روحانیون و وعاظ و نقش و جایگاه آنها در جامعه، موقعیت اجتماعی زنان، بررسی وضع اجتماعی مردم و طبقات مختلف اجتماعی، جمعیت و قومیتها، اخلاق و رسوم اجتماعی، فرقههای مذهبی، تاریخچه فعالیتهای ورزشی، وضعیت خوراک و پوشاک مردم، تفریحات، تاریخچه موسیقی و سازهای ایرانی، استفاده از مواد افیونی، حیات ادبی مردم ایران، آداب و سنن جامعه، وضع عمومی مردم و رابطه آنها با شعرا و ادبا، افکار و اندیشههای فلسفی_ اجتماعی در ایران، تاریخ فلسفه، علوم، افکار و ... تا دوران معاصر میپردازد. یا کتاب ایران پیش از سرمایهداری عباس ولی (1380) که با رهیافتی متفاوت و با تحلیلی جامعهشناختی به بررسی ساختار مفهومی گفتمان تاریخی مدرن درباره ایران پیشاسرمایه داری میپردازد. او با مستندات تاریخی، چارچوب نظری متفاوتی را برای تبیین مناسبات اجتماعی، ساختارهای اقتصادی و نهادهای سیاسی به کار برده است یا کتاب جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار که «فلور» ایرانشناس مشهور هلندی صرفنظر از اغراض شرقشناسانهاش، به مطالعه اصناف در دوره قاجار مانند منصب کلانتری، محتسب و داروغه بازار، تجار، صرافان، تغییر و گسترش سیستم قضایی، گمرک، نقش سیاسی پدیده اجتماعی لوطیان و ... پرداخته یا کتاب حیات اقتصادی ایرانیان در دوره مشروطه از دکتر سمیه توحیدلو که شناخت وضعیت جامعه ایرانی را از منظری اقتصادی و با ترسیم این تاریخ به روایت سوژههای انسانی و کنشگران اقتصادی، با توجه به سبک زندگی، خلقیات و ویژگیهای حیات اقتصادی به قلم کشیدهاست.
تاریخ در مطالعات فرهنگی در ذخایر فرهنگی نمود مییابد
دکتر براتلو در خاتمه سخنانش شرح داد: تاریخ فرهنگی هم در کنار سایر الگوهای موجود، یک رویکرد به تاریخنگاری است و نقش تأثیرگذاری را در تغییر و تحولات گفتمان تاریخیِ چند دههی اخیر ایفا کرده و شاخصههایی وجود دارد که میتوان با آنها مطالعات حوزه تاریخ یا حوزه فرهنگ را از حیث برخورداری از رویکرد تاریخ فرهنگی محک زد، ازجمله توجه تاریخ فرهنگی به نمادها و بازنماییهای فکری همچنین نقش زبان و کاربست آن در تاریخ فرهنگی، هم بهعنوان یک موضوع تاریخنگاری و هم بهعنوان ابزاری که تاریخنگاری تحت تأثیر آن دستخوش تحولاتی شده؛ و کمرنگ شدن روایت سیاسی به این دلیل که وقتی تاریخ فرهنگی بهعنوان بستر حضور نمادها تعبیر میشود، سمبلها خودبهخود این روایت سیاسی را کمرنگ میکنند. در این رویکرد واقعیتِ برساخته گفتمانها واقعیتی پذیرفته شده است و مسئله پژوهش در این رویکرد از پدیدههای مشترکی در زندگی روزمره برمیخیزد. واحد تحلیل در این رویکرد کنش مردم عادی و ذهنیت آنان در متون ادبی، داستانهای عامیانه، دفترچه خاطرات، بنچاقها، نامگذاریها، تصاویر، متون صوفیه، فتوت نامه و سندهای مالی پراکنده، اسناد موجود در آرشیوها، سفرنامهها و گزارشهای مردمنگارانه و خاطرات رجال و سایر اسنادی است، صورت بیرونی این کنشها در حافظه یا خاطره جمعی، در چگونگی به یادآوری و به فراموشیسپاری، مناسک، آداب و رسوم و چگونگی نگاه ما بهعنوان پرسش از کیستی و چیستی (هویت) شکل و معنا یافته و چگونگی بازنمایی و مصرف نظامهای معنایی ما را رقم میزند.
تاریخ و مطالعات فرهنگی (با شباهتها و تفاوت هایی) درهم آمیختهاند. بنابراین تفکیک مرز میان این دو بهسختی امکانپذیر است. تاریخ در مطالعات فرهنگی در ذخایر فرهنگی نمود مییابد. همچنانکه فرهنگ در مطالعات تاریخی بهصورت نظام معنا بخشی به چارچوب تجسد یافتهای از ایدهها، ارزشها و افکار تعین پیدا میکند. هر دو دریافت ما از گذشته را از طریق بازسازی آگاهی گذشته در زندگی روزمره امروز یادآورند، بنابراین در هر دو گذشته یک تجربه جمعی تبلوریافته است. هر دو میتوانند با تفسیر و تحلیل رویدادهای گذشته «بقاء» متمایز اجتماعی_فرهنگی را برای جوامع مختلف رقمبزنند. هر دو «افق مشترکی» را شکل میدهند، بهگونهای که معنای آن در طول قرنها قابل درک باشد. هر دو به رمزگذاری و رمزگشایی معانی در زیست جهان انسانی توجه دارند. تاریخ در کنار مطالعات فرهنگی حافظه فرهنگی را حفظ و بهطور مستمر بازتولید میکنند. نتیجه این بازتولید، آفرینش معنا برای کلیهی آداب، رسوم، آئینها، سنتها، هنجارها، ارزشها، میراث تاریخی/فرهنگی، یادبودها، صناعات و دستاوردهای بشری، مکانها، نمادها و نشانههای محیط شهری، متون، تصاویر و سایر قالبهای فکری/ هنری/ موسیقیایی/ ادبی، نهادهای تربیتی، آموزشی، حقوقی، سیاسی و مدیریتی و حتی طبیعت جغرافیایی، کیفیت فناوریها، دلالتهای مختلف سبک زندگی مانند پوشش، گویش، تغذیه و ... است. تفکر زمانی در هر دو نقش تعیین کنندهای دارد و در هردو مهارت تفکر تاریخی به درکی تاریخی، تجزیه و تحلیل و تفسیر تاریخی و تصمیمگیری و حل مسئله بر اساس آن منجر میشود. برای هر دو، حافظه با نسبیتی فرهنگی، موضوعی درخور توجه است. بهعنوان نمونه در اولین سیاستهای فرهنگی مدرن مانند ایجاد سمبلهای جدیدی چون پرچم، سرود ملی، یادبودها، جشنها،... برساخت حافظهای از این دست را رقمزده، این در گفتمانهای جدیدِ مطالعات فرهنگی در شاخه سیاست فرهنگی یا در تلقی مطالعات فرهنگی بهمثابه گفتمان سیاست فرهنگی و با استناد به مفهوم حکومتمندی فوکو به تفصیل قابل بحث و گفتوگوست. ضمن این که مورخین هم توجه زیادی به بررسی حافظه رسمی و غیررسمی داشتهاند. در نهایت این که فرهنگ در انتخاب سبک زندگی، تمنیات و آرزوها، احراز تمایز و تشخص حامل معنایی برای تأمل و بازاندیشی در زندگی معاصرند، همچنانکه تاریخ هم مستلزم چگونگیِ استفاده از آن برای فکر کردن دربارهی زندگی هرروزهی ماست.
گفتنیست، قرار بود دکتر احمدوند نیز در این نشست سخنرانی داشته باشد که بنا به دلایلی سخنرانی او محقق نشد ضمن اینکه دکتر سلمی نیز به زبان انگلیسی سخنرانی کرد که فایل وبیناری آن در بخش چندرسانهای بارگذاری میشود.
نظر شما :