گزارش مراسم «بزرگداشت فردوسی»
دکتر دالوند: شاهنامه مانند پناهگاهی امن، حس غربت ایرانیان را تسکین میدهد
مراسم «بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی»، شاعر حماسهسرای ایرانی و سراینده شاهنامه، 28 اردیبهشتماه سال 1401، به همت پژوهشکده زبان و ادبیات و با همکاری پژوهشکده زبانشناسی برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در ابتدای این نشست، دکتر حمیدرضا دالوند، عضو هیأت علمی پژوهشگاه و پژوهشگر حوزه مطالعات زرتشتی (تاریخ، فرهنگ و زبان) سخنان خود را با عنوان «فرهنگ شاهنامه موبد ابدال بن داراب» آغاز کرد و گفت: اساس تمدن ایرانی بر مهاجرت است، چرا که آریاییها خود قومی مهاجر بودند که حتی بر نام سرزمین تأثیر گذاشتند. مهاجرت اقوام ایرانی در دورههای گوناگون و به دلایل مختلف، پیامدهای فرهنگی اثرگذاری داشته است. بهعنوان نمونه مهاجرت مانویان به چین، سبب حفظ فرهنگ ایرانی و بخشی از میراث اشکانی در تورفان شد.
دکتر دالوند ادامه داد: شاهنامه نقطه پیوند مهاجران در طول تاریخ با فرهنگ ایرانی بوده و هست. تمایل و توجه ایرانیان مهاجر کنونی به شاهنامه بهعنوان یک پناهگاه در سختیها و تنهاییها، یک ویژگی منحصر بهفرد بود. شاهنامه بهعنوان نقطه اتکاء و اتصال مهاجران به ایران و فرهنگ ایرانی در گذشته و حال بوده است. انسان در مهاجرت احساس غربت و تنهایی میکند، تنهایی انسان ایرانی با شاهنامه پیوند میخورد. شاهنامه مانند یک پناهگاه امن این حس غربت را تسکین میدهد و انسان مهاجر را در آغوش میگیرد. ویژگی بارز شاهنامه در دستیابی به چنین جایگاهی مرهون نگاه فردوسی در حفظ تاریخ و فرهنگ کهن ایرانزمین و پیوند آن با تاریخ و فرهنگ زمان خود است؛ این پیوند نقطه اتکاء ایرانیان در اعصار پس از فردوسی با شاهنامه و میراث فرهنگی ایرانی و از رازهای جاودانگی شاهنامه و فردوسی است.
وی افزود: مهاجرت جامعه زرتشتی به هند، سبب شد شاهنامه در آن سرزمین و در بین آن قوم مهاجر نیز جایگاه ویژهای یابد، بهویژه از قرن ششم حضور شاهنامه را در میراث زرتشتیان هند میتوان دید و ردیابی کرد. دو دسته از آثار مورد توجه و در دسترس جامعه زرتشتی در هند بوده است: متون زرتشتی و شاهنامه. در قرن دوازدهم برای فهم و درک عمیقتر شاهنامه از «موبد ابدال» خواسته شد، فرهنگی بر شاهنامه بنویسد. موبد ابدال، جزوه کوچکی تنظیم کرد که شامل 15 صفحه و در هر صفحه 13 سطر با یک مقدمه بود. دستنویس این اثر در موزه بریتانیا موجود است. در این فرهنگ معنای حدود نود درصد لغات از فرهنگهایی مانند برهان قاطع و فرهنگ جهانگیری گرفته شده و معانیای که با شاهنامه همخوانی بیشتری داشته، ذکر شده است، بنابراین بیش از دو سه معنا برای هر واژه نیامده است، اما نقطه قوت این متن در ده درصد واژگان اختصاصی شاهنامه است که با سنت زرتشتی پیوند داشتهاند. این واژگان بیشتر شرح داده شدهاند.
دکتر دالوند در خاتمه سخنانش شرح داد: اهمیت دیگر این اثر در این است که نشان میدهد، جامعه سنتی زرتشتی ایرانیان در هند چگونه و به چه میزان بر شاهنامه تسلط دارد، به چه شکل میتواند کلید فهم شاهنامه را بهدست دهد و تا چه اندازه شاهنامه در سنت دینی زرتشتی نقش داشته است. شاهنامه و حضورش در جامعه زرتشتی تا چه میزان است و نکته قابل توجه دیگر این که شعر زرتشتی شعری است با الگو و سیاق شاهنامه. «موبد ابدال بن داراب» این ده درصد را مطابق سنت زرتشتی خاندان موبدی سنجان آورده است. سنجان نخستین جایی است که جامعه زرتشتی ایران در آنجا حضور پیدا کردند؛ شهر مقدسی که مدارس بزرگی در آنجا قرار دارد. در مقدمه این متن از خدا و پیامبر هم سخن رفته است. این بخش همانند متنهای منشوروار برای گفتوگوهای دینی است که با بهکارگیری ظرفیتهای زبان فارسی به گونهای بینادیانی پرداخته و تنظیم شده است که پیروان هر کدام از ادیان بزرگ میتوانند تصور کنند توسط همکیشان آنها به نگارش درآمده است.
زیباییشناسی شهرهای اسطورهای
در ادامه نشست دکتر علیرضا شعبانلو، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سخنرانی خود را با موضوع «زیباییشناسی شهرهای اسطورهای» با بیتی از فردوسی آغاز کرد:
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
شاهنامه گنجینه اندیشههای کهن ایرانی است. این اندیشهها در درازنای سدهها و هزارهها، یکی از عوامل مؤثر در ساخت شخصیت و هویت جمعی و فردی ما، نیز در ایجاد نهاد اجتماعی و ساختارهای مهم سیاسی و خانواده بوده است و زندگی ما را در راهی روشن و شناخته به پیش برده است. در برهههایی چون مقاطع کنونی که آشفتگی بر اوضاع و احوال اغلب جهانیان از جمله ایرانیان چیره شده است و سامان و سازواری را از زندگی، خلق و خوی و ساختارهای خانواده و جامعه بیرون رانده است، بازشناسی اندیشههای کهن و تطبیق آن با نیازهای امروز بشری میتواند زندگی ما را بر مداری دقیق و راهی درست اندازد و آن را از بیهدفی و بیمعنایی برهاند.
دکتر شعبانلو ادامه داد: به گمان بنده، بنیادیترین اندیشههای بشری در اندیشههای مربوط به آفرینش بیان شدهاند و این اسطورههای آفرینش در سازمان اندیشه بشری مؤثر بوده و همه امور، افکار و رفتار ما را متأثر ساخته است. با این حال بهدلیل جدایی ما از منابع اندیشگانی کهن و آشنایی با اندیشههای بیگانه بهویژه اندیشههای رایج در جهان امروز، روزبهروز از کارآیی تفکرات بومی و کهن کاسته میشود و زندگی ما را از مدار آشنای قدیمی خارج میسازد.
خانه و شهر یکی از مهمترین نیازهای بشری بوده که در گذشته همیشه جنبههای قدسی در ساخت آن اهمیت داشته است و شهر بهعنوان نمونه زمینی بهشت باید زیبا و منظم و متناسب با اندیشههای دینی ساخته میشد، اما اکنون چنین نیست. شهرها بدون سامان ساخته و گسترش مییابند بیآنکه نشانههای مهمی از فرهنگ کهن و هویت ما در آنها بهکار رود.
در این گفتار برآنیم تا با ذکر نمونههایی از ساختار شهرهای اسطورهای، نقش زیبایی و اهمیت تناظر با بهشت آسمانی را در ساختن این شهرها نشان دهیم.
وی افزود: بنابر اساطیر ایران و دیگر ملل همسایه، آفرینش با نظم و ساختار دادن به هیولی یا ماده اولیه بیحجم و بیشکل آغاز میشود و عدم جنبه سلبی نظم و صورت است. در اساطیر ایران نیز آغاز آفرینش هرمزدی با کرانمند کردن زمان بیکران است، سپس هرمزد آفرینش مینوی و پس آن آفرینش مادی را آغاز کرد که در این میان نخست آسمان را از گوهر الماس نر به صورت تخم مرغ آفرید که درازا و پهنا و ژرفای آن برابر بود و همه آفریدگان را درون آسمان بیافرید. آسمان مانند دژی بود که هر ابزاری که برای جنگ بایسته است، در میان نهاده شده باشد. هرمزد زمین را هم بهصورت گِرد و بینشیب و فراز آفرید که درازا و پهنا و ژرفایش برابر بود و راست در میان آسمان نهاده شده بود. هرمزد کیومرث را هم روشن چون خورشید آفرید که او را به اندازه چهار نای بالا بود و پهنایش نیز چون بالا. هرمزد تن مردمان را بسان گیتی آفرید همانگونه که گیتی را پهنا با درازا برابر است، مردمان نیز به همان گونهاند: هر کس را درازا به اندازه پهنای خویش است.
از سخنان بندهشن چنین بر میآید که در آفرینش هرمزدی:
1. بنیاد آفرینش بر ایجاد نظم است که با کرانمند کردن زمان آغاز میشود
2. آفرینش گیتی، با آفرینش آسمان بهصورت دژ مدور آغاز میشود و زمین مانند گویی در میان آسمان قرار میگیرد و کیومرث و مردمان نیز با ابعاد متعادل و متناسب ایجاد میشوند
3. در آفرینش گیتی اصل تناظر رعایت شده، زیرا زمین چون آسمان است و مردمان نیز چون گیتی.
وی شرح داد: این نظم و تعادل در ساختمان دژها و شهرهای اسطورهای هم دیده میشود. ما نمونههایی از دژها، شهرها و کاخها را از متون مختلف حماسی برگزیدیم که اندازههای بندهشنی دارند.
1. کنگ دز. درازی و پهناش سی بار سی بود گر بپیمایدش پارسی (شاهنامه)
2. سیاووش گرد: چون آمد بدان شارستان دست یاخت دو فرسنگ بالا و پهنا بساخت (شاهنامه)
3. پایتخت قیدافه: یکی شارستان کرده دارد ز سنگ که نبساید آن هم ز چنگ پلنگ
زمین چار فرسنگ بالای اوی/ برین هم نشان است پهنای اوی (شاهنامه)
1. پایتخت بهو: یکی شهر بودش دلارام و خَوش/ درازا و پهناش فرسنگ شش (گرشاسپنامه)
2. شهر بسیلا: درازا دو فرسنگ و پهنا همین/ پر از باغ و باغش پر از یاسمین (کوش نامه)
3. بهشت شداد: شده بیست فرسنگ بالای باغ/ دگر بیست فرسنگ پهنای باغ (سام نامه)
4. گنبد دژ بهمن: بفرمود خسرو بدان جایگاه/ یکی گنبدی تا به ابر سیاه
درازی و پهنای او ده کمند/ به گرد اندرش طاقهای بلند
5. کاخ آذر مهر برزین: چهل رش به بالا و پهنا چهل/ نکرد از بنه اندرو آب و گل (شاهنامه)
6. سرای پادشاه چین: سرایی بدش سر کشیده به ماه/ درازا و پهنا دو فرسنگ راه (گرشاسپنامه)
7. جزیره هَرَنج: جزیری پر از بیشهها بود و غیش/ به بالا و پهنا دو صد میل بیش (گرشاسپنامه)
از نمونههایی که نقل شد برمیآید که در اندیشه ایرانیان باستان و البته اغلب ملل، معیارِ زیبایی تناسب و اعتدال است که در نمونههای ازلی و صورتهای آسمانی پدیدهها موجود است. از آنرو که نمونههای آسمانی، نمونههای کامل و اعلای تناسب و زیباییاند، نمونههایی زمینی نیز برای اینکه زیبا و کامل شوند، باید متناظر با نمونههای ازلی و آسمانی باشند.
چون پیشنمونه شهرها بهشت آسمان یا دژ آسمان است که گِرد و چونان دژی آفریده شده است، در داستانهای حماسی نیز شهرها منطبق بر بهشت و الگوی آسمانیاند. لذا این شهرها گِرد هستند و درون آنها چهار جوی جاری است. کاخها و گنبدها و خیابانها متقارن و متناسب و منظم، مربع و دایره هستند. هوای این شهرها نه گرم و نه سرد است و در آنجا مرگ نیست. همهجا سبز است و از فصلها، فقط فصل بهار را دارند. مردمانشان زیبا و بیمرگند.
دکتر شعبانلو در خاتمه سخنانش تأکید کرد: ایرانیان از الگوهای آسمانی و اسطورهای در ساخت شهرهای واقعی نیز بهره گرفتهاند و قدیمیترین شهر دایرهای جهان، فیروزآباد را ساختهاند. برخی از شهرهای دایرهای از این قرارند: 1. هَگمَتانه: بنابر گفته هرودوت هفت دیوار داشته که هر کدام به رنگ یکی از سیارهها بودهاند. یعنی این شهر کاملاً منطبق بر الگوی کهن آسمان با لایهها یا سیارات هفتگانه بوده است. 2. گور (فیروز آباد): به شکل دایره با قطر دو هزار متر و دارای چهار دروازه اصلی بود. در مرکز شهر یک آتشکده بوده است. 3. بغداد: در سال 145 قمری (762 میلادی) با الگو برداری از فیروزآباد بنا نهاده شد. بغداد بهصورت دایرهای به قطر دو هزار متر بود و به چهار قسمت تقسیم میشد و مسجد در مرکز شهر بود. شهرهای جی، سلوکیه، بصره، کوفه و داراب نیز دایرهای بودهاند.
البته برخی شهرهای مربع نیز بودهاند مانند شهر بیشاپور که از جهت برابر بودن درازا و پهنایشان دارای تناسب هستند و با پیش نمونه کاخها، سرایها و باغها منطبقاند./پایان
نظر شما :