بررسی جایگاه علوم انسانی کشور در گفتوگو با رییس پژوهشگاه علوم انسانی
عدالت فرهنگی تحت تاثیر مهندسزدگی
صفحه جامعه: پرویز پیکری- «غایت آموزشی که ما میبینیم چیست؟ چرا برای همه کار هست و برای ما نیست؟ چرا همه را جمع نمیکنند تا خیال ما راحت شود؟ کارشناسیمان را تمام کردیم، گفتیم ارشد بگیریم شاید کار باشد، بعد دیدیدم خیال باطل کردیم، دکتریهم بخوانیم همین است که هست. هیچ سازمانی مارا صدا نمیزند. باید برویم خودمان چند مقاله بنویسیم، دو جا حرف بزنیم تشویقمان کنند؛ اما ما که اینرا نمیخواهیم، پس زندگی من چه میشود، چطور امرارمعاش کنم؛ چگونه یکی را در زندگیام بیاورم؛ همسرم که نمیگوید خوب است که درآمد نداریم، اما بلد هستی که حرف بزنی؟!» این صحبت چند نفر از جوانان بهترین دانشگاههای کشور است که همگی در رشتههای علوم انسانی یا فارغالتحصیل شدهاند یا در شرف اتمام تحصیل هستند. این جوانان که فارغالتحصیلان دانشگاههای تهران، علامهطباطبایی، شهیدبهشتی هستند از اینکه مدرک آنها صنعت و حرفشان را جامعه قبول نمیکند سرخورده شدهاند و در حالی که مسوولان وزارت علوم را بیکفایت میخوانند، آنها را مسوول چنین اتفاقاتی میدانند.
پس از طرح این مسائل با چند نفر از کارشناسان و مسوولان آموزش عالی که طبق معمول در حال رایزنی، جلسه و برنامهریزی برای بهبود شرایط هستند و به همین خاطر وقت شنیدن این گفتهها را نداشتند، بالاخره تنها کسی که حاضر شد به گفتههای دانشجویان گوش دهد و نظرش را بیان کند، حسینعلی قبادی، رییس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی وابسته به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری بود. متن گفتوگوی این استاد علوم انسانی با روزنامه «جهانصنعت» را در ادامه میخوانید.
در حال حاضر ارتباط فعلی رشتههای علومانسانی با حوزه تولید و اشتغال چیست؟ با توجه به اینکه فارغالتحصیلان این رشته بسیار کم به کار گمارده میشوند.
به اعتقاد من اگر چه وضع مطلوبی در این زمینه نداریم، ولی برای همین وضع موجود هم به شرطی که سازمانها، جامعه، نهادها و ساختار قدرت، ساختار کلی تدبیر امور جامعه و مخصوصا فرهنگ عمومی،کارخانهدار، صاحب حرفهها و مشاغل، نهادها و ارگانهای مختلف با آگاهی، انصاف و تعلقخاطر بیشتر و کنش قویتری عمل کنند، اگر درصد فعلی اشتغالزایی فعلی علوم انسانی 30 درصد باشد، به 70 درصد و شاید بیشتر قابل افزایش خواهد بود.
افزایش درک عمومی جامعه چگونه به اشتغال بیشتر حوزه علوم انسانی کمک میکند؟
برای مثال در بسیاری از سازمانهای عریض و طویل و نهادهای اجتماعی غیردولتی اگر اینها احساس کنند نمیدانند، یعنی متوجه شوند که وجود و حضور یک کارشناس علومانسانی به نفع آنهاست، درصد اشتغال علوم انسانی بالا خواهد رفت. فرض کنید در یک کارخانه در حوزه انتخاب رنگ ماشین، در شناخت انواع سلایق ایرانیان در حوزه پوشاک، در بسیاری از نهادهای دولتی و حاکمیتی مثل اوقاف و اسناد و. . . و حتی در پزشکی اگر بدانند که نیاز به مشاور جامعهشناس، مشاور روانشناس و حتی مشاور اقتصادی و بسیاری از بخشهای روابطعمومیها نیاز به ادبیات، رسانه، تاریخ و... دارند، حتما بیشتر این افراد را به کار میگیرند. در نتیجه با حضور این کارشناسان و مشاوران علوم انسانی، کارآمدی و سودمندی آنها بالا میرود و علوم انسانی بسیار پیشرفت میکند.
شما دلایل پایین بودن مشاغل انسانی در جامعه ایران را در چه مواردی میبینید؟
متاسفانه یکی از دلایل پایینبودن اشتغال در حوزههای علومانسانی عدم درک متقابل و عدم شناخت کارآمدی علومانسانی است و مقدار زیادی هم مطالعهنکردن و درکنکردن اقتضائات جامعه امروزی است. وگرنه به جرات میتوانم بگویم اگر فارغالتحصیلان علوم انسانی به عنوان مشاوران و کارشناسان امین در بسیاری از این اصناف، بازار، صنعت دولتی و حاکمتی به کار گرفته شوند، کارآمدی مجموعه آنها و همچنین سودمندی دانشگاه بالا میرود.
حال که این درک متقابل وجود ندارد، چرا سرفصلها به گونهای بازنگری نمیشود که آنها کارآفرین و مهارتافزا شوند؟
بله این درک متقابل اکنون زیاد وجود ندارد. شاید گفته شود چرا در سرفصلهای درسی بازنگری نمیشود، چرا مسوولان و برنامهریزان این کار را نمیکنند؟ این هم درست است، اما میتوانیم برای آن درصد بگذاریم. به نظر من این هم به تنهایی کافی نیست. شما اگر نیروی کار ماهری داشته باشید، درست است که مشتری بیشتری هم دارید، ولی اگر آن کارخانه و آن نهاد اقتصادی به این درک نرسد، باز هم آدم ماهر، بیکار خواهد ماند. بنابراین ما باید از طریق همایشهای مختلف، درک عمومی جامعه را نسبت به باور کارآمدی کارشناسی بالا ببریم. همچنین باید اعتراف کنیم که بخش زیادی از مشکلات جامعه ما از عدم باور و پایبندی به دیدگاههای کارشناسانه و دیدگاههای تخصصی در حوزههای مختلف است. از امنیت، آرامش، خانواده تا کارخانههای بزرگ ما باید بیشتر مطالعه کنیم و ایمان بیاوریم به اینکه افرادی که بیشتر مطالعه میکنند، روحشان هم بزرگتر میشود. جان نباشد جز خبر در آزمون/ هرکه را افزون خبر جانش فزون. اینکه امام علی میفرماید: العلم سلطان، یعنی ای مردم نسبت به کارشناسی سر فرود بیاورید. مثلا فرض کنید یکی از شرایط رشد تولید، ثبات و آرامش است. وقتی ما دائما جامعه را از جهات مختلف ملتهب کنیم دیگر نهاد سرمایهگذاری چگونه میتواند پا بگیرد؟ما باید هزینه رفتاری را که میکنیم محاسبه کنیم. اگر به عنوان نهاد خانواده ایمان بیاوریم که برای فرزندم نیازمند مشاوره تحصیلی و تربیتی هستم و برای زوجهای جوان هم به همینگونه است، جهتگیریها عوض میشود.
آیا یکی از دلایل بهای کم به علوم انسانی در جامعه ما به دلیل اهمیت بالای صنعت و کارآزمودگان فنی و مهندسی و توجه بیشتر به آنان نیست؟
متاسفانه در ایران صنعت به معنای خاص آن اگر اندک ارتباطی با دانشگاه دارد با رشتههای سختافزاری و فنی و مهندسی سر و کار دارد. همین نشان میدهد که با علوم انسانی ارتباط ندارد و نمیداند اگر دنیا از بسیاری جهات پیشرفت کرده است به خاطر این بوده که دستاوردهای علوم انسانی را به کار بسته است. باید گفتمان باور به نتایج کارشناسی به وجود آید و همه بدانند که با تن دادن به آرای کارشناسانه است که میتوانیم با آرامش زندگی کنیم.
اوضاع اشتغال حال حاضر فارغالتحصیلان علوم انسانی چگونه است؟
اوضاع اشتغال علوم انسانی زیاد جالب نیست و دلایل آن هم زیاد است. یکی از مهمترین شاخصهای توسعه توازن در پیشرفت است. وقتی توازن به هم بخورد دیگر آن جامعه حتی اگر پیشرفته هم باشد، توسعهیافته و کارآمد نیست. فرض کنید کشوری در حوزه پزشکی بیست باشد، اما فقرش خطرناک باشد، خوب این پزشکی به چه دردی میخورد؟ اگر شما پزشکی را با مساله رفاه پیوند بزنید به تناسب در توسعه خواهید رسید.
ما مشکل عدم تناسب زیاد داریم، مثلا رشد شتابنده جمعیت؛ به اعتقاد من باید رشد جمعیت را با توانمندی آب کشور هم در نظر بگیریم و بسنجیم، مثلا سرمایههای کشاورزی و ظرفیتهای کشاورزی ما نباید با جمعیتمان تناسب داشته باشد؟ این کشاورزی مگر چقدر میتواند پایدار باشد؟ این روشهای آبیاری با این ترکیب جمعیتی کشور یا مثلا نظام دامداری و دامپروری ما، تناسب دارند؟
توزیع جمعیت و سیاستورزی ما در حوزه اقوام هم خود یک مساله است. همه اینها با توسعه ارتباط دارند. مثلا فرض کنید روزی همه سالمند یا همه جوان باشند! ما هیچوقت نباید تناسب را فراموش کنیم. خداوند هم وقتی انسان را آفرید بینهایت براساس اصل تناسب آفریده است. به قول محمود شبستری: جهان چون چشم و خال و خط و ابروست که هر چیزی به جای خود نیکوست. همانطور که خداوند جهان را براساس اصل تناسب آفریده است و نگفته که همه جا کویر، همه جا آب، همه جا جنگل و... باشد، ما هم باید رعایت کنیم. ما هستیم که بلاهای مختلفی بر سر زمینها و محیطزیست میآوریم.
یعنی از نظر شما بیکاری فعلی محصول رعایت نکردن تناسب جمعیت، پذیرش دانشگاهها و نیاز جامعه است؟
نه تنها این موارد، که خیلی موارد دیگر هم هست. از جمله عدالت اقتصادی، عدالت آموزشی و... همه اینها و حتی عدالت فرهنگی همگی نقش داشتهاند. اگر عدالت فرهنگی داشتیم، خیلی از بیکاریهای علوم انسانی رفع میشد. چقدر از فارغالتحصیلان علوم انسانی را استخدام نکردهاند، اما کسان دیگری جای آنها هستند؟ عدالت فرهنگی یعنی اینکه امکانات فرهنگی، سرمایهها و مکانهای فرهنگی و زمانها و... را برای شهروند ایرانی به عدالت ببینید و فکر میکنم برای علوم انسانی این حلقه عدالت تنگتر است. از یک طرف مهندسیزدگی است و از طرف دیگر عوامل دیگر به کم اهمیت جلوه دادن علوم انسانی دامن زدهاند و جایی برای فارغالتحصیلان آن نیست.
خود علوم انسانی چرا آستین بالا نمیزند و کاری نمیکند؟
بله به نظر میرسد خود علوم انسانی باید آستین بالا بزند. علوم انسانی باید نشان دهد و ثابت کند که کارآمد است، علوم انسانی مشکلگشاست، علوم انسانی میخواهد بگوید اگر شما میخواهید یک جامعه مطالعهگر و کتابخوان داشته باشید، فساد در جامعه کمتر میشود. این همه دزد و قاچاقچی و... اینها کسانی هستند که خیلی علوم انسانی نخواندهاند، نه اینکه رفته باشند مهندسی و دکتری خوانده باشند، نه منظورم این نیست. مقصود این است که دانش زیادی ندارند. علوم انسانی میخواهد بگوید که کتاب خواندن ذاتا سرمایه اجتماعی را تقویت میکند، انسجام اجتماعی را بیشتر میکند. علوم انسانی میخواهد بگوید ملت ایران؛ شما اینقدر میراث دارید. فقط فرصت پیدا کنید آنها را بخوانید کافی است. البته علوم انسانی روشهای انس با میراث را نیز به ما یاد میدهد. چرا باید حافظ را دوست داشت؟ چرا باید با سعدی اخت بود؟ چرا باید به مولانا عشق ورزید؟ چرا باید به فردوسی افتخار کرد؟ چرا باید در سنایی تعمق کرد؟ چرا باید به فارابی بالنده بود؟ علوم انسانی به ما میگوید که هزاران نفر از جمله غزالی، سهروردی، رازی، ابوریحان و بوعلی سینا بودند؛ ولی ما اینها را نمیشناسیم و قدرت و سرمایهداری همه چیز را بلعیده است. علوم انسانی ما هویت اسلامی و ایرانی را تقویت میکند، هویت عقلانی و خردورزی را تقویت میکند و جامعه را به سوی داناییمحوری میبرد، بنابراین اگر ما به ترویج این گفتمان بپردازیم آن فارغالتحصیل علوم انسانی مطمئنا جایگاه بهتری خواهد داشت و آن فارغالتحصیل است که به خود افتخار میکند و میگوید این من هستم که باید جا پای ابنسینا و فارابی بگذارم.
در واقع چطور میتوان به جامعه قبولاند که ریشه بسیاری از پیشرفتهایشان در هر حوزهای توجه به علوم انسانی است؟
علوم انسانی امروز هم این را میگوید که شما انباشت علم داشته باشید، سرمایه علمی داشته باشید، جامعه خود به خود توسعه پیدا میکند، بیکاری کم میشود، اشتغال فراوان میشود. ما وظیفه نداریم که فارغالتحصیل علوم انسانی را مستقیما به کارخانه ببریم بلکه وظیفه ماست که به کارخانه بفهمانیم تو برای رشد و توسعه خودت به علوم انسانی و مشاوره علوم انسانی نیاز داری. هنر علوم انسانی آفرینش کیمیای روابط عاطفی، انسانی، اخلاقی در مدیریتهاست و این باعث میشود اعتماد عمومی بالا برود و به این ترتیب سرمایه اجتماعی و در نهایت خردمحوری و داناییورزی شکل میگیرد. خواهش میکنم همه زود درباره علوم انسانی قضاوت نکنند بلکه سعی کنند با آن ارتباط برقرار کنند.
روزنامه صنعت، 20 آذر 97
http://jahanesanat.ir/?newsid=135438
نظر شما :