سخنرانی دکتر افراشی، سرپرست پژوهشکده دانشنامه نگاری در نشست «دربارهی نظریهی استعارهی مفهومی»
نشست «دربارهی نظریهی استعارهی مفهومی»، با سخنرانی دکتر آزیتا افراشی، دکتر احمد رضاییجمکرانی، و دکتر علیرضا شعبانلو بهصورت مجازی و وبیناری برگزار شد.
در این نشست دکتر افراشی با عنوان «چالشهای اصطلاحشناختی و نظریهی استعارههای مفهومی» سخنرانی کرد و گفت: استعارهی مفهومی یک واقعیت عصبشناختی است که خواستگاه آن در سال ۲۰۰۵ کشف شد. درخصوص تبیین بعد زبانی نظریهی استعارهی مفهومی هنوز راهی طولانی باقی است و این نظریه باید تعدیل و اصلاح شود. یکی از مشکلاتی که این نظریه با آن مواجه هست، اینکه چون از ابتدا بر پایهی شواهد زبان انگلیسی مطرح شده است، ویژگیها و شواهد از زبانهای دیگر در آن گنجانده نشدهاند. هر چند در قرن ۲۱ مطالعات بینزبانی در حوزهی استعاره مفهومی و مقایسهی شواهد از زبانهای مختلف کمک کرده که جنبههای متفاوتی از این نظریه مورد بررسی قرار گیرد.
ادبیات مکتوب باقیمانده از دورههای مختلف زبان فارسی قابل قیاس با زبانهای دیگر نیست؛ درنتیجه دستاوردی که زبان فارسی برای این نظریه میتواند داشته باشد بینظیر است و همین مسئله ما را در حیطهی مطالعهی استعارههای مفهومی در زبان فارسی پیشتاز کرده است. بهخصوص پژوهشهای پیکرهای بر استعارههای مفهومی که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی انجام گرفته، خود بهترین هدایتگر در زمینهی مطالعهی استعاره محسوب میشود، چون با استفاده از آنها میتوان شواهد استعاره را از حیطهی شم زبانی فراتر برده و با دادههای واقعی سروکار داشت. همین موضوع تفاوت مطالعهی این نظریه را در زبانشناسی ایرانی با سایر مکاتب زبانشناسی مشخص میکند.
دکتر افراشی در ادامهی بحث به برخی از ایرادهای وارد به نظریهی زبانی استعاره اشاره کرد و گفت: اصطلاحاتی که در اینجا مطرح میشوند، در حیطهی معنیشناسی کاربرد دارند، اما یا با استعاره همپوشی دارند، یا مرزهای آنها به روشنی مشخص نشده است. در این نقد اصطلاحشناختی، آمیختگی مرزهای استعارهی مفهومی با موارد زیر مطرح میشود:
چندمعنایی فعلهای حسی در حوزههای انتزاعی
چندمعنایی مجازی فعلهای حسی
استعارههای فیزیولوژیک در حوزهی عواطف
حسآمیزی زبانی
فعلهای حسی:
از جمله مواردی که پیشینهی مطالعه در آثار غربی دارد، اما ما نیز در پژوهشگاه، درزبان فارسی بهطور گسترده و با روش پیکرهای برآن کار کردهایم، فعلهای حسی هستند. کتابی نیز در این حوزه به نگارش در آوردهایم که به زودی چاپ خواهد شد. این افعال در معنای اولیه خود به عملکرد یکی از حواس پنجگانه مثل دیدن، شنیدن، خوردن، آشامیدن، لمس کردن و بوییدن دلالت میکنند. الگوی چندمعنایی این افعال در زبانهای مختلف مشابهت دارد. مثلاً ممکن است تا معنای پنجم در زبانهای متفاوتی مشترک باشد، ولی از معنای پنجم به بعد زبان ویژه باشند یا در زبانی وجود نداشته باشند و در سالهای بعد شاهد به کارگیری این فعل در آن معنی باشیم. بههمین دلیل میزان کاربرد افعال حسی در زبان و گسترهی معانی آنها میتواند ملاکی برای مقایسههای بینزبانی باشد. مثلاً اینکه یک زبان برای فعلهای حوزهی بوییدن چند فعل در معنای اولیه دارد و این فعلها به چه میزان در معنای استعاری و انتزاعی بسط پیدا میکنند. یا اینکه چه تعداد از این افعال از گستردگی در حوزهی شنیدن برخوردار هستند. اثر بنیادی در این حوزه، رسالهی دکترای خانم آنتونانو است که به چندمعنایی افعال حسی در چند زبان پرداخت. همینطور کتاب از ریشهشناسی تا کاربردشناسی (۱۹۹۰) نوشته خانم سوییتسر که طی آن با مثالهای محدود به طرح مسئله پرداخته است. از آن پس مقالههای مختلفی در این حیطه و روی زبانهای مختلف نوشته شده است که بهخصوص آثار موجود در زبان فارسی قابل توجهاند. فعلهای حسی مثل دیدن، شنیدن، بوییدن، لمس کردن، چشیدن، گوش دادن، خوردن، آشامیدن، نگاه کردن ممکن است در حوزههای عینی بسط معنایی پیدا کنند. برای مثال:
بشنوید ای ساکنان کوی رندی بشنوید، در اینجا بشنوید، یعنی گوش کنید.
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما، بو شنیدن یعنی استشمام کردن.
در دو شاهد فوق همهی افعال مورد اشاره، باز هم به حوزهی حسی تعلق دارند.
حدیث بیزبانان بشواز نی: شنیدن به معنای شنیدن امری غیر زبانی.
با استناد به پیکرهی معاصر و تاریخی، توانستیم شواهد موجود را برچسبدهی کرده و متوجه شویم که معانی موجود حتی در واژهنامههای بسیار معتبر، کامل نیستند و فعل شنیدن در معانیای به کار میرود که هنوز در واژهنامهها درج نشدهاند. یکی از این معانی «شنیدن امری غیر زبانی» بود که در پیکره به کار رفته بود.
صوفی ار باده بهاندازه خورد نوشش باد: در این مورد خوردن به معنای نوشیدن است.
پس تا اینجا ما با چندمعنایی در حوزهی عینی مواجه هستیم. در این موارد هم نگاشت مطرح است اما این نگاشت از حوزهی عینی به عینی است.
در طبقهای دیگر، چندمعنایی افعال حسی در حوزه انتزاعی مطرح است:
بنشین بر لب جوی وگذر عمر ببین: دیدن در معنای فهمیدن و پی بردن است.
بشنو ز من این نکته و برخیز و بیا: شنیدن در معنای اطاعت کردن است، یعنی آنچه به تو میگویم را انجام بده.
شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان: با خبر شدم از حال تو
چو سعدی کسی ذوق خلوت چشید: چشیدن در اینجا یعنی تجربهکردن.
بنابراین افعال حسی در اینجا میتوانند در معانی انتزاعی به کار روند. البته این نکته باید قابل توجه قرار گیرد که اگر قرار است نظریهای یکپارچه استعاره که در آن مؤلفهی اصلی و فرآیند اصلی نگاشت است ارائه شود، باید بتواند نگاشت افعال حسی به حوزههای عینی و انتزاعی را پوشش دهد و نباید شامل محدودیتهایی باشد که مانع از تبیین و توضیح این موارد میشوند.
چندمعنایی فعلهای حسی بر مبنای مجاز، یکی از دلایل چندمعنایی میتواند مجاز باشد:
آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم: اینجا نوشیدن در معنای تخصیص یافته باده نوشیدن است و بعد از آن به حوزهای انتزاعی نگاشت شده که آن «بهرمند شدن» است.
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست: خوردن در معنای باده نوشیدن و در معنای انتزاعی بهرمند شدن.
افراشی تضیح داد: اینجا ما با سلسله مراتبی از نگاشت مواجه هستیم. برای کمتر کردن ابهام پژوهشگران حیطهی زبانشناسی و ادبیات این موضوع باید مورد اشاره قرار گیرد که در زبانشناسی شناختی مجاز مفهومی در معنای گستردهتری به کار میرود. درست است که طبقهبندیهای ادبیات از مجاز متکثر و مشخص است اما بعضی از آن طبقات در حیطهی زبانشناسی شناختی کارایی ندارد. شاید بهتر است در جلسهای دیگر به موضوع مجاز مفهومی و تمایز آن با مجاز در مطالعات ادبی پرداخته شود.
بس غذای سکر و وجد بیخودی از در اهل دلان بر جان زدیم: بر جان بیشتر مفهوم انتزاعی دارد و این نگاشت از معنای بر جانزدن به حوزهی خوردن صورت گرفته است. بنابراین نگاشت از حوزهی انتزاعی به عینی ایجاد شده است.
استعارههای فیزیولوژیک در حیطهی عواطف:
شواهدی که در این بخش ذکر میکنیم در برخی از آثار در طبقهی مجزایی ذکر نشدهاند ولی من این استعارهها را در حیطهی کلیتر استعارههای عاطفی بهشمار میآورم.
مطالعهی استعارههای عواطف پیشینهای مفصل در غرب دارد، اما بهشکل پیکرهای و با مثالهای انبوه فقط در زبان فارسی بهطور نظاممند و تقریباً دربارهی همهی احساسات و عواطف صورت گرفته است. از آنجاکه استعارهها را هنوز نمیتوان از طریق فرآیندهای کاملاً ماشینی استخراج و تحلیل کرد، ماهیت مطالعهی استعارههای عواطف در ایران شکلی متفاوت بهخود گرفته است و ما طی این مطالعه زمانبر و مبتنی بر تحلیلهای دستی موفق به ارائهی یک الگوی نظری برای تحلیل استعارههای عواطف شدیم که نتیجهی آن در مجلهی زبان و زبانشناسی (افراشی ۱۳۹۶: ۶۹-۸۸) منتشر شدهاست.
استعارههای فیزیولوژیک که در کتاب کووچش (۲۰۱۰) هم مطرح شدهاند، در نمونههای زیر روشنتر بیان میشود:
بهدل پر ز کین شد به رخ پر ز چین، فرسته فرستاد زی شاه چین: خشم یعنی اخم در چهره و حالت چهره. استعارههای فیزیولوژیک بسیار پرکاربرد هستند و از تغییراتی که در اندامهای انسان هنگام یک حس عاطفی به وجود میآید برای بیان آن حس عاطفی و مفهومسازی استفاده میشود. نکتهی مورد توجه این است که این استعاره با سایر نگاشتهای عینی به ذهنی متفاوت است.
همه موبدان سر فگنده نگون، پر از هول دل، دیدگان پر ز خون: ترس، دویدن خون در چهره است.
منوچهر یک هفته با درد بود، دو چشمش پر آب و رخش زرد بود: بیماری زردی چهره است.
در این نگاشتها علائم آن حس عاطفی بهعنوان حوزهی مبداء تلقی میشود. این وضعیت در شناخت ساختار استعاره یک موقعیت خاص است.
سپه را ز غم چشمها تیره شد، مرا چشم در تیرگی خیره شد: یعنی غم تیرگی چشم است.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی شرح داد: تا اینجا، چندمعنایی افعال حسی را از عینی به عینی، از عینی به انتزاعی و با خواستگاه مجازی بررسی کردیم. پس از آن سراغ استعارههای فیزیولوژیک آمدیم و اکنون در حوزهی عواطف جا دارد اندکی به حسآمیزی بپردازیم. حسآمیزی یکی از حوزههای بسیار بهروز و جالب در حیطهی زبانشناسیشناختی و عصبشناسی شناختی به شمار میآید. امروزه دستاوردهای عصبشناسی در حوزهی حسآمیزی، تأسیس انجمن حسآمیزی و اینکه در دنیا افرادی حسآمیخته وجود دارند که تجربیات خود را با زبانشناسان شناختی و متخصصان علوم شناخت درمیان میگذارند، به دستاوردهای این رشته کمک بسیار کرده است. حسآمیزی در وهلهی اول، پدیدهای عصبشناختی-ادراکی است که طی آن تحریک یکی از حواس موجب فعالشدن پردازش یک یا چند حس دیگر میشود. شواهد حسآمیزی در تمام زبانهای دنیا وجود دارد. البته به این معنا نیست که همه، حس آمیخته هستند و مثلاً با درک بویی حس کنند که صدایی را نیز میشنوند یا دیگر تعاملاتِ ممکن، بین حواس را با هم تجربه کنند. اما جالب این است که کودک انسان تا حدود چهار ماهگی حس آمیخته است و مرزبندی قسمتهای پردازشی برایش متمایز نشده است. در یک شرایط عادی و هنجار این مرزبندیها مشخص شده و حسآمیختگی از بین میرود؛ اما عجیب این است که ردی از این پدیدهی عصبشناختی در تمام زبانها، بهخصوص ادبیات آن زبانها، هنر و حتی در زبان روزمره باقی میماند. در حسآمیزی، نگاشت از یک حوزهی حسی به یک یا چند حوزهی حسی دیگر صورت میپذیرد و در این مورد هم مفهوم بنیادی، «نگاشت» است، اما ما با حسآمیزی زبانی سروکار داریم، نه حسآمیزی عصب شناختی. در این زمینه مبتنی بر شواهد پیکرهای کتابی بهطور مشترک با دکتر کامیار جولایی نوشتهایم که انتشارات نویسه به زودی منتشر خواهد کرد. همچنین در این حیطه، اثر مهمی از یاکوبسن منتشر شده است. او هم در طرح نظریهی یکپارچهی استعاره و مجاز معتقد است، یک نظریهی واحد باید وجود داشته باشد که استعاره و مجاز را تبیین کند و مطلبی که در حسآمیزی و مجاز مطرح میکند در تکمله همین موضوع است که کمتر در ایران دیده شده است.
افراشی تصریح کرد: پژوهش الهامبخش دیگر، پژوهش کاتوویک است که طبقاتی برای حسآمیزی زبانی معرفی میکند. یافتههای «راماچاندران» در حوزهی حسآمیزی زبانشناختی و پیوند آن با مثالهای ادبیات در این بحث بسیار کمککننده است. در اینجا چند مثال خواهیم داشت که به واسطهی آنها سعی داریم مبهم بودن مرزهای استعارهی مفهومی با حسآمیزی را نشان دهیم.
گر به رنگ تار ساز، از بم ندانی زیر را: انتقال حسی در این نمونه بین شنوایی و بینایی صورت گرفته است. ساز تار و از طرفی رنگ و حتی مفهوم جهت در هم آمیختهاند.
بی صدا نقاش هم مشکل کشد زنجیر ما: انتقال حسی بینایی-شنوایی در این نمونه روی داده است.
به غیر از بو صدایی نیست، زنجیر رگ گل را: بویایی و شنوایی در کنار هم ظاهر شدهاند.
شواهد انتقال حسی در قرآن کریم نیز بسیار هستند و همانطور که مستحضر هستید پیش از این در کارگاهی به آنها پرداختهام.
دکتر افراشی در جمعبندی سخنانش تأکید کرد: نظریهی یکپارچهی استعارهی مفهومی Unified Theory of Metaphor باید بتواند مرزها و شباهتهای چندمعنایی فعلهای حسی به حوزههای انتزاعی، چندمعنایی مجازی فعلهای حسی، استعارههای فیزیولوژیک در حوزهی عواطف و حسآمیزی را با استعارهی مفهومی تبیین کند.
نظر شما :