گزارش پیش نشست دوم همایش ملی تاریخ فرهنگی در ایران
پیش نشست دوم همایش ملی تاریخ فرهنگی در ایران با حضور اساتید جناب اقای دکتر سیروس نصراله زاده، دکتر فرزانه گشتاسپ، دکتر محمدامیر احمدزاده، و دکتر یاسر ملک زاده در روز چهارشنبه ششم مهرماه برگزار شد. موضوع این نشست از خاطره جمعی تا تاریخ حافظه (بررسی چیستی تاریخ فرهنگی در مطالعات تاریخ ایران باستان) بود.
در این نشست ابتدا دکتر محمدامیر احمدزاده به بحث درباره «نسبت حافظه تاریخی و تاریخنگاری فرهنگی» پرداخت. او ضمن بررسی و معرفی پیشینه اندک مطالعات تاریخ حافظه در زبان فارسی گفت علیرغم زمینه های متنوع و اغلب بکر مطالعات حافظه اما این رویکرد در ایران رونق چندانی ندارد. او به معرفی برخی اشارات، یادداشت ها، و مقالات پراکنده موجود پرداخت که عمدتا مربوط به مردم شناسی کلاسیک ایرانی و تا حدی مبتنی بر سنت ها و تاملات ادبی، هنری ایران شناسانه بوده اند. دکتر احمدزاده این مطالعات و پیشینه را در امتداد رویکرد سنتی به حافظه تاریخی و تلقی ذات انگارانه از حافظه دانست.
دکتر احمدزاده در ادامه معرفی پیشینه پژوهش به مقاله خوب دکتر محمدسعید ذکایی اشاره کرد که با عنوان مطالعات فرهنگی و مطالعات حافظه در سال 1390 منتشر شده است و سپس فصل سوم کتاب تاریخ فرهنگی ایران مدرن از دکتر نعمت الله فاضلی را نیز یکی دیگر از منابع مهم فارسی در بحث تاریخ حافظه برشمرد که در آن نویسنده به تقسیم بندی گفتمان های حافظه در ایران مدرن پرداخته است.
دکتر احمدزاده پس از معرفی و بررسی پیشینه پژوهش از کاربرد مفاهیم مختلفی برای تعریف و شناخت حافظه تاریخی نام برد که از جمله این اصطلاحات حافظه جمعی، حافظه فرهنگی، حافظه مردمی، حافظه مشترک و... است که در ادبیات فارسی برای تعریف حافظه تاریخی و در ترادف با آن به کار بسته می شوند.
دکتر احمدزاده در ادامه با معرفی رویکردهای موریس هالبواکس جامعه شناسی فرانسوی به عنوان پدر تاریخ حافظه گفت اگر چه وجه غالب در مطالعات حافظه را رویکرد روان شناختی و عصبی دارد که اساسا حافظه را یک فعالیت ذهنی می دانند و عموم مخاطبان به همین تلقی از حافظه باورمندند اما حافظه همچنان که هالبواکس می گوید یک سازه اجتماعی است که ساخن جامعه به آن شکل می دهد و از این جهت، حافظه با انتخاب و یا کنار گذاشتن بخشی از خاطره ها مواجه است. او ضمن تاکید بر وجه اجتماعی حافظه تاکید کرد که در جوامع سنتی معیار ما برای گزینش و تفسیر گذشته وابسته به مذهب، زبان، هنر، سیاست و اقتصاد است در حالی که در جوامع مدرن ، شکل دهی به گذشته متناسب با نیازهای سیاسی دولت ها و ملت ها از جایگاه مهمی برخوردار است. حافظه تاریخی نقش کلیدی در ایجاد و تداوم گذشته تاریخی دارد و بدون آن امکان همبستگی اجتماعی وجود ندارد.
حافظه تاریخی عبارتست از برداشت جامعه امروز از گذشته خود
دکتر احمدزاده با بیان اینکه حافظه یک ملت از خرده حافظه های مختلفی تشکیل شده و تاریخ به بازخوانی و تفسیر نسل حاضر از وقایع گذشته می پردازد لذا هم در تاریخ م هم در حافظه تاریخی ما با عنصر گزینش و انتخاب مواجهه ایم و همه از دریچه ذهن خود به تاریخ می نگریم و آنرا می نویسیم. او حافظه تاریخی را شامل هر نوع آثار بشری مادی و غیرمادی شمرد و گفت حافظه تاریخی اغلب شامل برداشت کلی و جمعی جامعه از گذشته است که ممکن است بر حقیقت تاریخ انطباق داشته یا نداشته باشد. در واقع، حافظه بیشتر یادآور امور غرورانگیز، تعصب آمیز و اغراق گویی مردم یک جامعه از گذشته تاریخی خود است.
او حافظه تاریخی را به عبارت دیگر نوعی تفسیر جمعی اغلب عوامانه از تاریخ دانست که ممکن است حقیقت یا به دور از حقیقت باشد. بخشی مهم از حافظه تاریخی یک ملت نیز ممکن است خبر از ضعف و سرخوردگی و ناامیدی یا داغ ننگ باشد. مثلا ایرانیان در استانه انقلاب مشروطه از شکست ایران از روسیه تزاری یاد می کنند و آنرا همچون یک عامل مهم برای خودآگاهی اجتماعی به کار می برند. لذا حافظه تاریخی را باید تاریخ حال گرا یا تاریخ به روایت اکنون نامید.
مورخ در تاریخ نویسی متاثر از حافظه تاریخی مردم زمان خود است
احمدزاده گفت: حافظه تاریخی نه گذشته به معنای واقعی کلمه یا تاریخ بلکه برداشت جامعه از این گذشته است. پس به زمان حال برمی گردد. قطعا مورخان در عصر خود در ایجاد و شکل گیری حافظه تاریخی و عمومی جامعه نسبت به حوادث آن نقش مهمی دارند همچنانکه مورخ در تاریخ نویسی خود بویژه از منظر کیفیت متاثر از حافظه تاریخی مردم زمان خود است. احمدزاده با بیان اینکه چیزهای غیرعادی بیشتر در حافظه ملت ها باقی می مانند به این گفته ویل دورانت اشاره کرد که می گوید مورخ موارد استثنایی را گزارش می دهد که جالب و غیرعادی است. انسان ها خود تاریخ خود را می سازند نه براساس اراده آزاد خود بلکه متاثر از شرایط موجودی که آنرا به ارث برده اند و اغلب متون تاریخی هم از تصورات تاریخی زنامه خود که همان حافظه تاریخی است متاثرند.
سخنران بعدی نشست دکتر یاسر ملک زاده استاد مدعو دانشگاه فردوسی مشهد بود که مباحث خود را به شکل مجازی ارایه داد.
دکتر یاسر ملک زاده گفت: «تاریخ فرهنگی» اصطلاحی نسبتاً جدید است که از تطور فکر تاریخی پدید آمده است.منشاء فکر تاریخی که منجر به پیدایش این اصطلاح شده است میتواند همزمان با پیدایش تاریخ علمی در اواخر قرن نوزدهم درنظر گرفته شود. حتی میتوان زمان آن را به آغاز نهضت ضد اثبات گرایی در اوایل قرن هجدهم به عقب برد و نحلههایی از آن را در دیدگاههای ویکو یافت. این دیدگاه بر ضد دیدگاهی شکل گرفت که در آن تاریخ به تابعی از علوم طبیعی تقلیل داده میشد. در این دیدگاه اخیر منابع فکت (امرواقع) تلقی می شدند و بر اساس آن تاریخ انتقادی یا جزئی شکل میگرفت. تاریخنگاری مبتنی بر دیدگاه اثبات گرایانه عبارت بود از نوشتن تاریخ بر اساس بررسی انتقادی منابع، انتخاب جزییات از مطالب معتبر و ترکیب جزئیات در روایتی که در آزمون روشهای انتقادی تاب بیاورد. در این دیدگاه تولیدات تاریخی ماهیت جوهری و بنابراین تغییرناپذیر و ابدی داشتند. تاریخ واقعی بطور مستقل و به مثابه کنه امر واقعوجود داشت و ماموریت مورخ یا تاریخ پژوه این بود که آن را کشف یا استخراج کند یا به حریم آننزدیک و نزدیک تر شود.
از نظر دکتر ملک زاده: در نهضت ضداثبات گرایی این دیدگاه وحی منزل تلقی شدن منابع «معتبر» به چالش کشیده شد. میزان اعتبار منابع در هر شرایطی نسبی و قابل نقد دانسته میشد. حتی آن چه که بدیهیترین گزارههای تاریخی تاریخ پژوهان دانسته میشد نیز مورد تردید قرار میگرفت. از نظر برخی از ضد اثبات گرایان امر واقع به عنوان ابژه با تبدیل شدن به حافظه به سوژهای مستقل از ابژه تبدیل میشد و دیگر نمیشد آن را امر واقع تلقی کرد.در ادامه در رویکردهای متاخر این نهضت تاریخ جزئی به عنوان ابزار و نه هدف در نظر گرفته میشد. در این دیدگاه این ابزار در خدمت آنچه که تاریخ کلی یا تاریخ فلسفی نامیده شدقرار میگرفت. در نظر طرفداران افراطیتر این دیدگاه، تاریخ جزئی حتی تاریخ یا بخشی از تاریخ هم دانسته نمیشدو هرآن چه که تاریخ بود همین تاریخ کلی یا فلسفی بود. تاریخ کلی عبارت بود از روند تکامل فکر تاریخی. این دیدگاه منکر وجود یک تاریخ واقعی مستقل بود. این که یک تاریخ واقعی در جایی پنهان وجود داشته باشد و وظیفة مورخ پیدا کردن آن باشد از دید طرفداران این دیدگاه ایده آلیستی و خام اندیشی تلقی میشد. این خط فکری توسط رمانتیسیستها و بعدها تکامل گرایان عصر داروین تداوم پیدا کرد. تاریخ فکر تاریخ ارادة انسان بود. فکر موجودی در حال تکامل بود که از شکل جنینی رشد کرده به بالندگی میرسید و لذا تاریخ هم یک پدیدة درحال تکامل بود و از این نظر تاریخ انسانها و به طریق اولی حافظة تاریخی در هر زمانی تاریخ واقعی و مظهری از فکر و اردة در حال تکامل انسان تلقی میشد. در این دیدگاه تعریف جدیدی از تاریخ نگاری ارائه میشد. هر نوشتاری که بازتاب دهندة فکر تاریخی در دورههای زمانی مختلف بود نوشتة تاریخی و هر نویسندهای چنین تاریخی مورخ دانسته میشد. همتراز دانسته شدن تاریخ با اندیشه باعث شد که معنای مورخ و تاریخ نگار از این هم گستردهتر در نظر گرفته شود. گرچه پسوند «گرافی» برای علومی مورد استفاده قرار میگرفت که با نوشتن سروکار داشت اما در دیدگاه وسیعتر هر اثری که در دورهای از تاریخ با هدف انتقال مفهومی تاریخی (معادل با آنچه که تاریخ فکر خوانده میشد) آفریده میشد اثری تاریخنگارانه و آفرینندة آن یک مورخ محسوب میگردید. با اختراع ضبط صوت و سایر رسانههای سمعی و بصری و ظهور مفاهیم جدید به نام تاریخ شفاهی و تاریخ نگاری شفاهی از سویی و نگاه ویژه به سنت شفاهی خصوصاً در مکتب هاروارد از سوی دیگرتعریف اخیر تاریخ نگاری گستردگی بیشتری پیدا کرد. سنت شفاهی ابتدا تنها به شکل منظوم و سپس حتی در شکل منثور آن در لابه لای آثار مکتوب کشف و تلاش شد شکل اولیة آن بازسازی شده مبداء زمانی کهنتر برای آن در نظر گرفته شود و نخستین مردمان سازندة آن و نسلهای بعدی منتقل کنندة آن به عنوان گونهای از مورخان در سنت شفاهی معرفی شدند. پژوهشگران در این حوزه با موضوعی سروکار پیدا کردند که حافظه یا خاطره نامیده میشد. در بررسی خاطره آن چه که باید بررسی میشد ابژه به عنوان امرواقع یا فکت نبود بلکه خود سوژه در مفهوم ذهنی آن به عنوان داستانی بود که در ذهن به وجود میآمد. این داستان حتی اگر داستانی تخیلی نبود و مبتنی بر یک ابژه و امری واقع به وجود آمده بود به دلیل این که سوژهای ذهنی بود وجود عناصر ذهنی در آن مسلم فرض میشد و در نتیجه در هر صورتی وجود عناصری از تخیل در داستان مفروض دانسته میشد. داستان به طرحهای ذهنی افراد تبدیل میشد و نام خاطره پیدا میکرد. خاطره دو مشخصة مهم داشت: 1. به گذشته تعلق داشت 2. پویا بود.خاطره با گذشت زمان چه در داخل ذهن و چه هنگامی که بازگو میشد دچار تغییر میشد. هنگامی که از دریچة ذهن فرد یا افراد در گروهها به اشتراک گذاشته میشد در میان افراد گروه توزیع میشد و درنتیجه در نزد هر عضو گروه به شکل متمایز از عضو دیگر گروه و در میان هر گروهی متمایز از گروه دیگر به شکل روایتهاییدر اشاره به یک خاطرة مشترک بازتولید میشد و با گذشت زمانیادآوری میشد. این یادآوریباعث ایجاد حس تعلق میشد که از ملزومات اساسی برای پایداری گروههای اجتماعی است. برای داشتن حس تعلق باید گذشتة مشترکی را به یاد آورد. از خاطرة مشترک با عنوان خاطرة جمعی یادکردهاند. خاطره جمعی ابزاری بود که اعضای یک گروه اجتماعی با آن از هویت خود و تعریف عضویت خود در آن گروه آگاه میشدند. خاطره جزء مهم و حیاتی ساخت هویت و تعلق گروهی تلقی میشود. گروهها گذشتهای دارند و این گذشته تداوم، استمرار و انسجام آنها را در طی زمان نشان میدهد و در نتیجه به هویت جمعی آن گروه اعتبار میدهد. بنابراین خاطرة جمعی به ایجاد هویت جمعی کمک میکرد. خاطرة جمعی هرچند به یک گروه خاص تعلق داشت اما در زمان دچار تطور و تغییر میشد به طوری که خاطرة جمعی یک گروه در نقطة زمانی الف با خاطرة جمعی همان گروه در زمان ب تفاوت داشت. خاطره با حرکت از در طول زمان نقطة الف به ببه مجموعهای از خاطرات جمعی متفاوت تبدیل میشد. آن چه که باعث دگردیسی خاطره جمعی در طول زمان و تبدیل شدن آن به یک میراث میشد تغییرات فرهنگی گروه هدف بود. مجموعة خاطرات جمعی یک دورة زمانی که به شکل میراثی تاریخی به زمان حال منتقل شده بود نقاط به هم پیوستهای بودند که پاره خطی را به وجود میآوردند که از آن با عنوان خاطرة فرهنگی یاد میشود. خاطرة فرهنگی نیز هویت ساز بود و در شکلگیری و تقویت هویت فرهنگی تاثیرگذار بود. خاطرة فرهنگی هنگامی که به نحوی از انحاء چه به شکل نگارش یا به اشکال دیگر ثبت میشد تبدیل به تاریخ فرهنگی میشد. پژوهش بر روی تاریخ فرهنگی، و پیش از آن حافظة فرهنگی و حافظة جمعی کار پژوهشگر «تاریخ حافظه» بود. «تاریخ حافظه» اصطلاحی نوظهور بود که نخستین بار توسط یک پژوهشگر تاریخ مصر باستان برای پژوهش بر روی تاریخ فرهنگی پیشنهاد شد. تفاوت تاریخ فرهنگی و «تاریخ حافظه» با تاریخ جزئی و انتقادی بسیار واضح است. تاریخ فرهنگی و «تاریخ حافظه» بخشی از حوزة وسیعتر تاریخ کلی یا تاریخ فلسفی یا تاریخ فکر هستند که در آن هدف محقق رسیدن به کنه امر واقع یا پیدا کردن واقعیت تاریخی (اگر بشود به آن رسید!) یا دانستن آن چه را که مردمان در دورههای تاریخی انجام دادهاند نیست. بلکه در این جا هدف پژوهشگر این است که بفهمد مردمان در هر مقطع زمانی با آثار فرهنگی که پدید آوردهاند چه فکری میکردهاند و چگونه فکر می کردند. چرا وچگونه خاطرة و هویت جمعی و فرهنگی خود را به یاد میآوردهاند. چه گزینشها، حذفها، تحریفهایی را در مسیر تحول خاطرة خود انجام دادهاند. این تغییرات توسط گروهها در کدام بخشها عامدانه و در کدام بخشها ناخودآگاه صورت گرفته است.
سخنران بعدی سرکار خانم گشتاسپ دانشیار زبان های باستانی و عضو هیات علمی پژوهشگاه بودند.
روایت آذرکیوانیان درباره تاریخ ایران باستان
دکتر گشتاسپ در این سخنرانی به روایت آذرکیوان و پیروانش درباره تاریخ ایران باستان پرداخت. از دیدگاه ایشان آذرکیوان (940- 1027 ق) بنیانگذار مکتب آذرکیوانی یا آذرهوشنگی، فردی از اهالی فارس بود که بخشی از عمر خود را در شیراز اقامت داشت. او در اواخر عمرش رهسپار هند شد و در شهر «پتنه/ پتنا» مقیم شد و در آنجا تا سن هشتاد و پنجاه سالگی مریدانش را ارشاد میکرد، تا اینکه در حدود 1027 ق (1619م) در شهر پتنا درگذشت. آذرهوشنگیان کتاب آسمانی خود را دساتیر میدانند که خداوند برای مهآباد فرستاده است و به «زبان آسمانی» نوشته شده است که به هیچ یک از زبانهای زمینی شباهت ندارد. تاکنون بیشتر پژوهشها بر زبان دساتیری تمرکز داشته است، اما موضوع دیگری که به آن کمتر پرداخته شده است، روایتی نو و جدید از تاریخ ایران باستان است که در نوشتههای آذرکیوانیان وجود دارد.
پرداختن به حافظه فرهنگی آذرکیوانیان از این جهت مهم است که آنها تدوین کننده گزارشی نو از تاریخ ایران باستان بودند و این گزارش تاریخی جدید به عنوان بخشی از همان تاریخ حافظه که خود بخشی از تاریخ کلی در این رویکرد قرار میگیرد میتواند مورد توجه و بررسی قرار گیرد. این بررسی یک اهمیت دیگر هم دارد و آن این است که تاریخی که آذرکیوانیان روایت میکنند از دوره قاجار به بعد به عنوان یکی از منابع تاریخی مورد استفاده مورخان و نویسندگان قرار میگیرد و به این ترتیب روایتی جدید از تاریخ ایران باستان از قرن یازدهم هجری ببعد شکل میگیرد.
در این سخنرانی به دو موضوع نظر آذرکیوانیان درباره ادوار عالم و نیز روایت آنها از تاریخ ایران باستان خواهیم پرداخت.
آذرکیوانیان به گفته خودشان درباره عالم اعتقاد دارند که مانند هندیان و ختاییان میاندیشند، اما با مقایسه آنها میبینیم که شباهت ایشان فقط در اعتقاد به دوری بودن عالم است و این که پس سه یا چهار دوره دوباره عالم از ابتدا آغاز میشود؛ و اسامی و تعداد ادوار و طول مدت آنها در آرای آذرکیوانیان با هندیان و ختاییان متفاوت است. همچنین این نظر با آرای ایرانی که زمان خطی را به چهار دوره سه هزار ساله تقسیم میکند متفاوت است.
در روایت جدیدی که آذرکیوانیان از تاریخ ایران باستان ارائه میکنند میبینیم که چهار دوره پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان را با عنوان شاهان «گلشاهی» معرفی میکنند که ششهزار و بیست و چهار سال و پنج ماه به طول انجامیده است و نام شاهان این دوره به این ترتیب است: کیومرث – سیامک – هوشنگ – تهمورس – جمشید – آبتین – فریدون – ایرج – منوچهر – نوذر – زاب – کیقباد – کینشین – اروند – لهراسب – گشتاسب – اسفندیار - بهمن – دارای بزرگ – دارای کوچک – ساسان اول – ساسان دوم – ساسان سوم – ساسان چهارم – ساسان پنجم. همچنین آذرکیوانیان به دورهای از شاه-پیامبران پیش از شاهان گلشاهی اشاره میکنند که اولین آنها مهآباد و آخرینِ آنها یاسان آجام بوده است و کیومرث نیز فرزند یاسان آجام است. نام مهمترین این شاه-پیامبران که در کتب پیش از آذرکیوان سابقهای برای آنها وجود ندارد بر اساس نسبنامه آذرکیوان عباتاند از: یاسان آجام- یاسان- شای مهبول- شای کلیو- جیآلاد- جیافرام- آباد آزاد- مهآباد.
اولین انسان و پیامبر مهآباد است (نه کیومرث) که نخستین پیامبر و صاحب شریعت آبادی است. آنان درباره کیومرث، نخستین انسان در روایت زرتشتی و نیز حضرت آدم چنین میگویند که: «اگر مردم عجم، نخستین انسان را کیومرث مینامند و عرب آدم، به این دلیل است که هر یک از آنها دربارة پدر خود سخن میگویند و به پدر ملت خویش اشاره دارند. و در میان ایرانیان نیز معتقدند پارسیان یا آبادیان فرزندان هوشنگاند و بقیۀ ایرانیان فرزندان کیومرث.
روایت متفاوت دیگری که آذرکیوانیان درباره تاریخ ایران باستان دارند، شیوه زندگی شاهان است. باور ایشان این است که تمامی این شاهان، پیامبر و وارث دین و کتاب آسمانی مهآباد هستند، و بنابراین مانند آنان باید دارای فرّ ایزدی و اهل ریاضتهای سخت و خرق عادت باشند.
این روایت جدید و متفاوت از تاریخ ایران باستان پس از چاپ و نشر کتابها و آثار آذرکیوانیان در اواخر سده هیجدهم میلادی گسترش پیدا کرد و سبب شد تا در کتابهایی که در دوره قاجار درباره تاریخ ایران نوشته شد، از مهآباد و شاه-پیامبران مهآبادی پیش از کیومرث به عنوان یک دوره تاریخی قبل از پیشدادیان سخن به میان آید؛ برای نمونه میتوان به آثاری چون اکسیرالتواریخ، ناسخالتواریخ، نامه خسروان و... اشاره کرد.
نظر شما :