گزارش سخنرانی: الزامات تفکّر عقلی در شناخت قرآن به قرآن از منظر مطالعات میانرشتهای (مطالعه موردی: قرآنشناختِ آیت الله جوادی آملی)
گزارش سخنرانی
الزامات تفکر عقلی در شناخت قرآن به قرآن از منظر مطالعات میانرشتهای (مطالعه موردی: قرآنشناختِ آیت الله جوادی آملی)
این جلسه به همت گروه فلسفه اسلامی و حکمت معاصر پژوهشکده فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در تاریخ 14 اسفندماه 1402 برگزار گردید. ابتدا جناب آقای دکتر مهدی اسدی (دبیرعلمی جلسه) ضمن خوشامدگویی به حضار، معرفی مختصری از موضوع مورد بحث داشتند و سپس جناب آقای دکتر محمدامین شاهجویی مباحث خود را به شرح ذیل ارائه دادند:
رابطه میان عقل و وحی و نسبت میان فلسفه و دین در جهان اسلام و تاریخ تمدن اسلامی، ازجمله جامعه شیعی همواره مورد بحث، گفتگو، کنکاش، کاوش و محلّ اختلاف آرای اندیشمندان این حوزه از مطالعات بوده و مکاتب فکری گوناگونی بر این اساس شکل گرفته و تا امروز، ادامه حیات یافته است. علامه طباطبایی، عالم برجسته شیعی معاصر، در هر دو عرصه فلسفه الهی و دینپژوهی، به ویژه علم تفسیر وحی، تحقیقات ارزشمندی انجام کرده و آثار گرانسنگی به یادگار نهاده است. انتخاب وی در تفسیر، روش تفسیر قرآن به قرآن است. پس از او، شاگرد مبرّزش آیت الله جوادی آملی، که او نیز مانند استاد خود، متضلع در حکمت الهی و تفسیر است، همین روش را اتخاذ کرده و بسط داده است؛ روشی که بنیاد آن بر شناخت قرآن به قرآن استوار است و در نخستین مجلد از دوره تفسیر موضوعی وی با نام قرآن در قرآن، به روشنی جلوه کرده است.
ادعای راقم سطور در سخنرانی ایرادشده، که آشکارا ماهیتی میانرشتهای (فلسفی-علوم قرآنی) دارد، آن است که حتی در اثر مزبور، یعنی عرصه شناخت آیات وحی به خود آیاتِ مزبور، که وحی، سلطانِ مسیطر بر شناساندنِ خود به مخاطب خویش است، «عقل نظری» در این میانه، یعنی بین قرآن و بین شناختن آن به خویش، بنا به ضرورتی که دادههای ما از اصول، مبادی، مبانی و قواعد منطقی و (الهیّات بالمعنی الأخصّ) مباحث حکمت الهیِ ممزوج با قرآنشناختِ قرآنمحورِ آیت الله جوادی آملی (به عنوان مفسّری متعلّق به سنّت «قرآنشناسی و تفسیر قرآن به قرآن») بدان گواهی خواهند داد، حائل و واسط خواهد بود؛ آن هم نه صرفا عقل بسیط عامّه، بلکه عقلِ تئوریپردازِ آزادِ حکمی- فلسفی که به نحو مدون و منسجم در مباحث عام و نیز تقسیمی هستیشناختی نظریهپردازی میکند (و همزمان، کتاب وحی را نه تنها به مثابه منبع برتر قانون دینی، بلکه به عنوان منبع متعالی معرفت میپذیرد و از عقل ارسطوئی، و نیز عقلِ ابزاری و جزئینگرِ مدرنِ غربی تمایز دارد و اتّحاد عقل فعّال با فرشته وحی (روح القُدُس) در فلسفه ابنسینا به عنوان نمونه، گواهِ بارز آن است)، هرچند همان عقل بسیط عامی نیز احیاناً ممکن است به کلی، عاری از (مسمّا به) نظریّه و لوازم و مقتضیات آن، گرچه به صورت پیشفرضهای مکتوم و غیرمنسجم، نباشد.
در نتیجه این رهیافت میانرشتهای، نظریات فلسفی میتواند نه تنها بر تفسیر قرآن، ازجمله تفسیر قرآن به قرآن، تأثیرگذار باشد، بلکه پیش از آن و در مرحله متقم، یعنی بر شناخت قرآن به قرآن که تفسیر قرآن به قرآن، بر آن مبتنی است نیز به نحو شگرفی در چارچوب تلائُم و تعاضُد دو حجّت الهیِ نهان و عیانِ عقل و وحی، اثرگذار خواهد بود.
غرض آن که حتی در مرحله شناخت وحی در پرتو آیات خودِ آن نیز تنها با رویکرد میانرشتهای ـ در اینجا رویکرد عقلانی ـ قرآنی و البته نه منحصر به آن ـ است که میتوان به شناخت وسیعتر، عمیقتر و جامعتری دست یافت، و آن را سرمایه قابل اتّکائی برای تفسیر متن مقدس، و احتمالًا در نهایت، تأسیسِ گونهای از علوم انسانی استوار بر شالوده وحی قرار داد.
وسعت، عمق و جامعیتی که نگرش منطقی و حِکمیِ فلسفه الهی در موطن شناخت قرآن به قرآن به نگرش قرآنشناس میبخشد، گاه از رهگذر «مبادی تصوّری»، یعنی تبیین تعاریفی است که قرآن از خود عرضه میکند؛ مانند تبیین توصیف قرآن از خود به «نور» (مائده/15)، به «آنچه ظاهر به ذات خود، و ظاهرکننده غیر خویش است»؛ و گاه از رهگذر «مبادی تصدیقی»، یعنی بیان اصول متعارفه یا موضوعهای است که در قرآنشناسی مدخلیّت دارند، مانند این اصل موضوعی که «رحمانیّت خداوند در مقام تعلیم قرآن» (الرّحمن/1-2) مانند مهربانی خَلق، از مقوله تأثّر و انفعال نیست. راقم در فحص خود در دادههای مطرح از اصول، مبادی، مبانی و قواعد منطقی و (الهیّات بالمعنی الأخصّ) مباحث حکمت الهیِ که ناظر به قرآنشناختِ قرآنمحور بوده است، به موردی برنخورد که رهآورد دانش منطق یا حکمت الهی، با دادههای تصوری یا تصدیقی حاصل از قرآنشناسی قرآنبنیان، تنافر یا تخالف داشته باشد تا راه چارهای برای آن جستجو کند. بدیهی است در صورت وجود چنان دادههایی در بادی امر، راهنمای عمل محقق، اصل عدم تعارض عقل قطعی با وحی قطعی در نظر نهایی خواهد بود، هرچند ممکن است احراز قطعیّت و تمییز آن از ظنون در هر دو سو، احیانًا خالی از صعوبت نباشد.
پرسش محوری آن است که آیا به کارگیری رهتوشه علوم مدوّن عقلی (منطق، الهیّات بالمعنی الأعم و الهیّات بالمعنی الأخصّ فلسفه الهی) به عنوان مبادی تصوری یا تصدیقی شناخت قرآن به قرآن توسط مفسر ما، ناقض دعوی ابتدائی او درباب خودبسندگی قرآن در معرفی خویش و شاهدی بر عدم وفاداری وی به اسلوب شناخت قرآن به خود قرآن است؟
پاسخ نویسنده طرحنامه حاضر به این پرسش، منفی است (و اگر خلاف آن به نظر بدئی برسد، باید حتماً نسبت به تبیین ادعای اولیه دائر بر شناخت قرآن به قرآن بیش از پیش کوشید و دخل مقدّر را از آن دفع و صورتبندی نوین، پیراسته و منقّحی را از آن عرضه کرد). زیرا بینیازبودن قرآن در توصیف خویش، غیر از بینیاز بودن کسی است که میخواهد به آن رجوع کند. داستان کسی که میگوید «چون قرآن، حاوی همه حقایق است، نیازی به دیگر علوم نیست»، همانند جریان کسی است که بگوید «چون بدن انسان، همه ضوابط درد و درمان را دربر دارد، نیازی به علوم طبیعی یا اجتماعی و مانند آن نیست، بلکه طبّ همان بسنده کردن در مطالعه بدن انسان است»، در حالی که اگر طبیب از کلّیّات علوم آزمایشگاهی و مانند آن بهرهمند نباشد، از مطالعه در بدن انسان طرفی نمیبندد. یا همانند داستان کسی است که میگوید «چون نهاد آدمی، ظرف همه معارف لازم است، نیازی به فراگیری علوم نیست». غرض آن که قرآن در معرفی خویش، بینیاز از غیر است، نه انسان که میخواهد از آن استفاده کند. زیرا وی نیازمند است که علوم و قواعد مطالعه و بهرهبرداری از آنها را فراگیرد، و خود قرآن نیز مردم را به تحقیق در راههای صحیح عقلی و انتخاب بهترین آنها با بشارت دعوت میکند (زمر/18) (جوادی آملی، عبدالله، هدایت در قرآن، ص 88).
در توضیح «عدم انحصار» پیشگفته (به رویکرد میانرشتهای، در اینجا رویکرد عقلانی- قرآنی)، لازم به یادآوری است که پیشداوریها و تعصّبات رشتهای و تخصّصی می توانند احیاناًً حجاب مشاهده واقعیّتها آن گونه که هستند، باشند. چه بسا صاحبظران رشتههای مختلف، بنا به اقتضای پیش دانستهها، مطالعات پیشینی و اصول متعارف خود به ورطه مطلق انگاری محتوای حوزه تخصصی خود افتاده و در برابر فرضیهها و نظریههای رقیب درباب مسئلهای مقاومت کنند و به مخالفت با دادههای اولیهای بپردازند که متّخَذ از اصول پذیرفته شده حوزه تخصصیشان نیست.
مطالعات میانرشتهای (Interdisciplinary Studies) تفکر انتقادی را به پژوهشگران، القاء و آنها را از چنبره پیشداوریها رها و امکان اجماع نظری و استخراج قواعد کلیتر و فرارشتهای (Transdisciplinary) را برای ایشان مهیّا میکند و آنان را از یکجانبهنگری و تکبُعدی دیدن پدیدهها و موضوعات رهایی میبخشد: فراهم ساختن پشتیبان نظری و روشی از دانشهای رشتههای گوناگون برای پاسخگوئی به مسألههای فرارشتهای؛ به دیگر سخن، پل زدن میان دیدگاهها، نظریّهها، مفاهیم و روشها برای صورتبندی کردن و حلّ مسألههای نوین.
در پایان سخنرانی پرسشهایی نیز از جانب شرکتکنندگان مطرح گردید که به آنها پاسخ داده شد.
مقالات مرتبط با این پژوهش، پیشتر به شرح زیر به چاپ رسیده است:
- نقش عقل و تفکر عقلی در شناخت قرآن به قرآن (مطالعه موردی: قرآنشناختِ آیت الله جوادی آملی)، حکمت إسراء، دوفصلنامه حکمت و فلسفه، قم، پژوهشگاه علوم وحیانی معارج، سال چهاردهم، شماره دوم، پیاپی 40، پاییز و زمستان 1401، صص 5-46.
- تقریر مرحوم شهابی خراسانی از تبیین صدرایی توحید افعالی به کمک قاعده بسیط الحقیقه: رهیافتی انتقادی به مکتب تفکیک، زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم محمود شهابی خراسانی، صص 267-288، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1398.
تهیه گزارش: معصومه دلداردیل
نظر شما :