گزارش نشست تخصصی هفته پژوهش با محوریت علوم انسانی و تمدن‌سازی

۲۵ آذر ۱۴۰۲ | ۰۸:۵۶ کد : ۲۴۷۷۵ چند رسانه‌ای اخبار
تعداد بازدید:۳۲۴
گزارش نشست تخصصی هفته پژوهش با محوریت علوم انسانی و تمدن‌سازی

به مناسبت هفته پژوهش، به همت پژوهشکده فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، نشستی تخصصی با محوریت علوم انسانی و تمدن‌سازی روز سه‌شنبه 21 آذرماه 1402 ساعت 13-15 در سالن ادب برگزار گردید که در این نشست پنج نفر از اساتید پژوهشکده فلسفه به سخنرانی پرداختند. در ابتدای مراسم جناب آقای دکتر شهرآیینی (مدیر نشست) ، با عرض سلام و خوشامدگویی به حضار و نیز تبریک هفته پژوهش، نکاتی را درمورد اهمیت پژوهش عنوان کرده و سپس به ترتیب از سخنران‌ها دعوت نمودند تا مطالب خود را ارائه دهند:  

در ابتدا، از جناب آقای دکتر مهدی اصفهانی دعوت شد تا سخنرانی خود را با موضوع «مهاجرت و تمدن، تأملی در آیات 97 الی 100 سوره نساء» ارائه دهد که گزارش مختصری از سخنرانی ایشان به استحضار می‌رسد:

در این تأمل نخست آیات 97 تا 100 سوره نساء مطرح گردید که در این آیات ضرورت مهاجرت و بستر تاریخی آن در زمان زندگی پیامبر اسلام که در پی آن تمدن اسلامی بنا نهاده شد، مورد توجه قرار گرفت.

در بخش دوم این تأمل، به مطالعه بستر تاریخی این آیات پرداخته شد تا با آگاهی از داستانی که سبب نزول این آیات شده است دستمایه ای برای اندیشه های امروز بدست آید.

سپس در گام بعد، جنبه‌های تأویلی این آیات ذکر شد و در این رهگذر به طور خاص، بخشی از تأویلات عبدالرزاق کاشانی مورد مطالعه قرار گرفت.

ایشان در انتهای سخنرانی خود نیز به تأملی درباره مهاجرت و مسئله روابط قدرت پرداختند و در گام آخر، اندیشه هجرت تمدن‌ها را مطرح نمودند.

نفر دوم سرکار خانم دکتر طاهره کمالی‌زاده بودند که سخنرانی خود را با موضوع «مناسبات بین تمدن و فلسفه در آراء و آثار حکمای مسلمان» ارائه نمودند که خلاصه آن به شرح ذیل می‌باشد:

ایشان در این بررسی مناسبات بین فلسفه و تمدن صرفا واژگان کلیدی این ارتباط را مورد توجه قرار دادند. بر این اساس نخست در آثار فارابی کلید واژه «مدنی» و الفاظ مرتبط همچون حکمت مدنی، علم مدنی، مدنی بالطبع و کلید واژه «سعادت» و کلید واژه دیگر مرتبط به اسباب و آثار تمدن از جمله علم و هنر در ارتباط بین فلسفه و تمدن قابل بررسی است.

در سهروردی و حکمت اشراق نیز کلید واژه‌گان «احیاء» ،«فرّ کیانی »، یا «کیان خره»،«قطب »، «حُسن»، قابل توجه است. تأسیس حکمت اشراق به عنوان تجدید حیات حکمت ایرانشهری فرزانگان باستانی و ادغام آن در اندیشه دوره اسلامی خود از مناسبات تمدن و حکمت است.

در آثار ملاصدرا اصطلاحات «مدنی»، یا « مدنی بالطبع »، «انسان مدنی» و «ولی» به‌منزلۀ مفاهیمی استکمالی در نسبت با کمال عقلی انسان براساس نظریۀ اصالت و وحدت تشکیکی وجود و همچنین روش تلفیقی وی در فلسفه اسلامی در راستای این مناسبات شایسته مطالعه و بررسی است.

در دوره معاصر نیز نظریه «اعتباریات» علامه طباطبایی و کتاب «فلسفه و روش رئالیسم» به عنوان دو کلید واژه اساسی قابل توجه و بررسی است.

سخنران سوم جناب آقای دکتر سیدمصطفی شهرآیینی بودند که سخنرانی خود را با موضوع «نقش تفکر فلسفی در تمدن‌سازی» ارائه دادند:

آنچه در این زمان کوتاه قصد پرداختن بدان را داریم، نقشی است که علوم انسانی به طور عام و فلسفه به طور خاص در دوران نوزایی و در اوایل دوارن جدید در برپایی تمدن جدید غرب بر عهده داشته است تا از این رهگذر نقش محوری علوم انسانی و فلسفه را در وضع کنونی خود که پیوسته سخن از تمدن نوین اسلامی نقل محافل رسمی و دانشگاهی است، برجسته سازیم.

می‌دانیم که غرب جدید از دل دوارن نوزایی سربرمی‌آورد و دوران نوزایی بر پیرامون جنبش علوم انسانی یا همان اومانیسم و در واکنش به سیطره علوم الهی در سده‌های میانه شکل گرفته است. اصلی‌ترین نیروهای فعال در دوران نوزایی، اومانیست‌ها بودند که کارشان پرداختن به علوم انسانی و در کانون آن توجه به زبان در قالب ترجمه متون کلاسیک یونانی و رومی و نگارش به زبان‌های بومی و تدوین فرهنگ لغات دوزبانه میان زبانهای بومی یا میان زبان لاتینی و زبانهای بومی بود. آنها با پرداختن به علوم انسانی و زبان، امکان نوزایش انسان خردمند و پرسشگر یونانی و رومی را دیگربار پس از هزارسال سیطرة کلیسا فراهم آوردند. اما نظر به اینکه موضوع بیشتر این ترجمه‌ها متون فلسفی بودند، اندیشة فلسفی یونانیان و حکمای روم (البته این بار در بیرون از فضای مورد تأیید کلیسا) رفته رفته رواج و رونق بسیار گرفت و ترجمة آثار شکاکان باستان نیز به برافروختن شعله‌های شک و تردید در جان انسان غربی در دوران نوزایی کمک کرد. غربیان این بار کوشیدند برای مدیریت دنیای خویش به علوم انسانی و در کانون آن به فلسفه بپردازند و بکوشند با کندوکاو در امکانات عقل بشری، به کاشتن درخت دانایی در باغ دنیا همت گمارند و در سایة این درخت به زندگی خوب به معنای دنیوی کلمه دست یابند. آنها معتقد بودند باید ساخت آخرت را بر عهده دین مسیحیت بگذاریم و با عقل خویش و به یاری علوم انسانی به ساختن دنیا بپردازیم.

ما در این مختصر، از ارزشداوری و ارزشگذاری دست نگه داشته و تنها می‌کوشیم از دریچه نگاه خویش به توصیف آنچه در آغاز برپایی تمدن غربی رخ داده است بسنده کنیم.

پس از ایشان نوبت به جناب آقای دکتر امیر صادقی شد تا سخنرانی خود را با موضوع «جایگاه فلسفی ـ اجتماعی دین در نضج فرهنگ و تمدن امروز» ارائه دهند:

در طب سنتی نضج به معنای فرایندی است که طی آن مواد زاید بیماری‌زا آماده دفع و خروج از بدن بیمار می‌شود. این تذکار به نحو استعاری برای شکل‌گیری، رشد و بسط فرهنگ و تمدن نیز قابل استفاده است. اینکه چگونه و با چه عواملی آنچه یک فرهنگ و تمدن را به سمت انحطاط سوق می‌دهند را کنار بگذاریم و به جای آن سمت و سوی انسجام و تعالی را پیشا روی فرهنگ ببینیم، خود به مثابه نضج فرهنگ در جامعه‌ای است که نشان‌گان نخستین تعامل فرهنگی را در خود نمایان می‌کند. برای آنکه با مسیر فلسفی ـ جامعه‌شناختی این روند آشنا شویم پژوهش خود را در چهار گام عرضه خواهیم کرد. در گام نخست تبیین مختصری از تفاوت روشی و ماهوی علوم فرهنگی و طبیعی عرضه خواهیم داشت. در گام دوم نگاهی اجمالی به تاریخ فرهنگ و تمدن بشری انداخته خواهد شد و نقش و عاملیت دین در فرهنگ و تمدن از این منظر توضیح داده خواهد. در گام سوم عوامل مؤثر بر انتخاب‌های فرهنگی انسان ذیل الگوی انتخاب‌های ارزشی چهارگانه بشر که نهایتاً منجر به نضج فرهنگ در فرایند ارتباط آن  با امر متعالی می‌شود تشریح خواهند شد. نهایتاً و در گام چهارم نقش بنیادین و انفکاک ناپذیر دین در شکل‌گیری اجزاء مختلف فرهنگ از اقتصاد و هنر گرفته تا سیاست و مدن توضیح داده خواهد شد. در انتهای این پژوهش امید می‌رود با حرکت در مرز فلسفه و جامعه‌شناسی نشان داده شود که چطور از مسیر استدلال و با روشی فلسفی می‌توان نشان داد که اولاً در طول تاریخ فرهنگ و تمدن بر پایۀ دین استوار بوده‌اند و ثانیاً برای برساختن و به اصطلاح نضج فرهنگ و تمدن رو به آینده گریزی از لحاظ فلسفی جایگاه دین در مناسبات خرد و کلان اجتماعی نیست. با بازگشت به فراز آغازین، مدعا آن است که دین به عنوان نضج دهنده پیکره فرهنگ و تمدن اجتماع بشری به شرط ورود عقلانی به آن نقشی حیاتی در غربال فرهنگ برای برساخت تمدنی «عالی» بر عهده دارد.

آخرین سخنران نیز جناب آقای دکتر سیدمحمدتقی چاوشی بودند که سخنرانی خود را با عنوان «بن بست علوم انسانی» ارائه کردند:

متافیزیک از یونان و برسامانه (سوبژکتیویته و ایمنانت) پا گرفته است. هگل آغاز متافیزیک را پارمنیدس و هایدگر، افلاطون دانسته است و می‌توان گفت سوفسطائیان آغاز متافیزیک را با عطف توجه به انسان (در عوضِ فوسیس) اعلان کرده‌اند. فی‌الحال، هر جا که متافیزیک حضور داشته باشد، بی‌تردید سوژه حاضر است. لکن تا کانت، سوژه در قالب جوهر ظهور یافته است. با کانت است که بر خلاف دُلوز، سوژه آشکار می‌شود. و اما علوم انسانی در معنای متداول آن پس از هگل و سوژه تاریخمند مدرنیته امکان تحقق می‌یابد. پایان متافیزیک به معنای تمامیت آن با هگل رخ داده است. همانگونه که کودک مدرنیته در پدیدارشناسی روح تولد یافته و آگاهی با پی بردن به اینکه حقیقت آن خودآگاهی است، به پایان مسیر خود رسیده است. زین سبب، «پدیدارشناسی روح» مانیفست ادب انسان مدرن است.

با تولد مدرنیته است که سیر صعودی آگاهی جای خود را به بسط عرضی معرفت می‌دهد. به زبان دیگر، امکانات (پنانسیل‌های) مدرنیته اجازه ظهور می‌یابد که هر گونه بسطی دراین ساحت رشد کودک مدرنیته است و نه عبور از آن. پس از هگل و ظهور ایدئالیسم مطلق، نخستین ضربه‌ها ازسوی شلینگ بر پیکر متافیزیک وارد آمده است؛ درسگفتارهای برلین و طرح فلسفه‌های وجودی در برابر فلسفه‌های ماهوی. قضا را کی‌یرکگور بمدت 6 ماه در دروس وی حضور داشته است ( و بواسطه مارکس). کی‌یر‌کگور با اگزیستانسیالیسم و مارکس با نقد اقتصادی ـ سیاسی و طرح وضعیت بی طبقه و حمله به جامعه مدنی و دولت، هنوز قرن نوزدهم به پایان نیامده بود که عرصه را برای ظهور مجدد پوزیتیویسم هموار و آماده می‌کنند. بماند حملات نیچه که با اعلان مرگ خدا مسیر هرگونه کوششی برای استوار نگاه داشتن متافیزیک را پرمخاطره ساخت. دیلتای پی می‌برد که از علوم انسانی یا جملاتی که به متافیزیک بمثابه بنیاد علم کرده‌اند و پیدایی پوزیتیویست‌ها، چیزی نخواهد ماند. بدین‌سان، با طرح دو نوع روش و گسترش مباحث هرمنوتیک در ساحت حیات انسانی بمثابه موجودی تاریخی ـ فرهنگی، دفاعیه‌ای از علوم انسانی فراهم آورد. لیکن او خود در سال 1905-1906 که درسگفتارهای مهمی از هوسرل و سپس از انتشار مجلد وزین و قویم «کاوش‌های منطقی»، ارائه گردید، اذعان نمود که با هوسرل و پدیده‌شناسی است که تحولی ژرف در میان جوانان فرهیخته آلمان و جامعه فلسفی ـ فرهنگی ما پدید آمده، در حال گسترش است. این نویدی بود که نه تنها از طرف دیلتای که به جز هایدگر و در عین ناباوری، ازسوی جمع معتنابهی از اساتید تراز اول و محققان و فلاسفه مطرح شد.

با هوسرل به راستی کوشش‌های شگرفی در غلبه بر شکاف میان علوم انسانی و تجربی شکل می‌گیرد که روح اینگونه تحقیقات را در رساله «بحران» که حاصل زحمات سال‌های 1934 تا 1938 (یعنی سال رحلت فیلسوف)است، می‌توانیم یافت. محور مباحث هوسرل بر خلاف آنچه اکثر شارحان مطرح کرده‌اند، بحران نیست؛ «فلسفه و تفکر» است. ممکن است به سادگی این دو را یکی بدانیم. لکن توجه داشته باشیم که ریشه بحران، تقلید بنیاد علم و معرفت از معرفت عینی مطروحه در ساحت دانش تجربی است.

در انتهای این مراسم نیز، دقایقی را به پرسش و پاسخ اختصاص دادند که چند پرسش و پاسخ مطرح شد و سخنرانان به آنها پاسخ دادند و پس از آن مراسم به پایان رسید.

تهیه گزارش: معصومه دلداردیل

کلیدواژه‌ها: علوم انسانی


نظر شما :