گزارش نشست : بررسی سازگاری بین تفسیر دیوید بووم از مکانیک کوانتم و درک ملاصدرا از فاعلیت الهی در فلسفه اسلامی

۳۰ مهر ۱۴۰۲ | ۰۸:۲۱ کد : ۲۴۳۹۸ اخبار
تعداد بازدید:۳۱۳
گزارش نشست : بررسی سازگاری بین تفسیر دیوید بووم از مکانیک کوانتم  و درک ملاصدرا از فاعلیت الهی در فلسفه اسلامی

گزارش نشست علمی «بررسی سازگاری بین تفسیر بووم در مکانیک کوانتوم و درک ملاصدرا  از فاعلیت الهی در فلسفه اسلامی»

دبیر علمی جلسه: آقای دکتر مهدی اصفهانی

ارائه دهنده: آقای دکتر حسین اجتهادیان

زمان ارائه: 23 مهر ماه 1402 – ساعت 15- 17

در ابتدای این نشست که در تاریخ 23 مهرماه 1402 به صورت مجازی برگزار گردید، جناب آقای دکتر اصفهانی معرفی مختصری از جناب آقای حسین اجتهادیان داشتند و سپس جناب آقای اجتهادیان مباحث خود را به شرح ذیل ارائه دادند:

بررسی سازگاری بین تفسیر بووم در مکانیک کوانتوم و درک صدرایی از فاعلیت الهی در فلسفه اسلامی:

مسئله فاعلیت الهی شاید مهمترین مسئله فلسفه دین در حوزه علم و دین باشد. این مسئله از اینجا ناشی شده است که علم جدید با قدرت تبیینی خود جایی برای فعل الهی در جهان باقی نگذاشته است در حالی که در مقابل آموزه های الهیاتی، بسیاری از پدیده ها را به فعل الهی نسبت می‌دهد. منشأ اصلی چالش علم و الهیات در مسئله فاعلیت الهی این است که در علم جدید جهان به نحوی موجبیتی یا دترمینیستیک تصویر شده است به نحوی که تعین هر وضعیتی در عالم متکی به وضعیت پیشین است. به بیان دیگر وضعیت پسین جهان توسط وضعیت پیشین آن متعین می‌شود. علم جدید مدعی است قوانین علمی کلیه روابط میان اشیاء جهان را توضیح می‌دهند و همه تغییرات عالم توسط علم فعلی یا آتی بشر قابل توضیح هستند. به همین سبب توضیح هیچ پدیده‌ای متکی به امری بیرون از طبیعت نیست و برای تبیین جهان نیازی به توسل به امور ماوراء طبیعی از جمله فعل الهی نداریم.

این دیدگاه البته با مسئله بستار علّی (Causal Closure ) نیز ارتباط وثیقی دارد. بستار علی در علم به این معناست که جهان به لحاظ علّی بسته فرض می‌شود. به بیان دیگر ما در چالش میان علم و دین با این مسئله مواجهیم که اگر علت الهی برای ایجاد رخدادهای طبیعی کافی باشد، یا آنها را ضرورت دهد، نقش علّی امور طبیعی بیهوده خواهد بود و بالعکس.

راه حل مطلوب برای حل مسئله فاعلیت الهی توضیح آن به نحوی نامداخله­‌گرایانه و ابژکتیو است. ابژکتیو بودن به این معناست که فعل خداوند واقعا در سیر امور جهان تغییر ایجاد می‌کند، نه این که بدون چنین تأثیری صرفاً خود ما به لحاظ ذهنی فعلی را به خداوند نسبت دهیم. اما نامداخله‌­گرایی (non interventionism) به دیدگاه­‌هایی گفته می‌­شود که سعی می­‌کنند نشان دهند خداوند می‌­تواند علاوه بر فعل عام خلقت و قیّومیت خود، در طبیعت اثر بگذارد بدون این که قوانین آن را نقض کند.

نامداخله‌ گرایی دو مبنای محوری دارد: اول اینکه فاعلیت خداوند قوانین طبیعت را نقض نمی­‌کند. دوم اینکه علل طبیعی بر آمده از قوانین طبیعت برای ایجاد رخدادها کفایت نمی‌­کند. در الهیات سنتی به سادگی از دیدگاه مداخله گرایانه در فعل الهی دفاع می‌کردند در حالی که این دیدگاه مشکلات فراوانی را هم به لحاظ فلسفی و هم به لحاظ الهیاتی ایجاد می‌کند. لازمه مداخله گرایی آن است که خداوند خودش نظمی را آفریده باشد که گرچه اغلب آن را محترم می‌­شمارد ولی گاهی نیز بر اساس ضرورت آن را نقض می­‌کند. علاوه بر این با توجه به این که مداخله گرایی قاعده مند بودن جهان را بر هم میزند، آموزه های مهمی را در ادیان ابراهیمی مخدوش می‌کند. چرا که پذیرش اختیار انسان منوط به حفظ قاعده‌­مندی جهان است و بدون پذیرش اختیار انسان آموزه مهمی چون معاد هم زیر سؤال می‌رود. مداخله گرایی حتی مسئله شر را نیز وخیم تر می‌کند و ما را با این پرسش مواجه می‌سازد که اگر مداخله در سیر طبیعی جهان رواست پس چرا خداوند در شرور بسیار وسیع و گزاف مداخله نمی‌کند.

برای فهم موضوع این تحقیق پاسخ به این پرسش نیز ضروری است که اصولاً چه ارتباطی میان مکانیک کوانتم و الهیات به طور عام و فاعلیت الهی به طور خاص می‌تواند وجود داشته باشد. همانطور که گفتیم چالش اصلی علم جدید و فاعلیت الهی در نحوه تعین یافتن پدیده­ های جهان و نسبت آن با ارادة خداوند بود. گروهی از الهیدانان یا دانشمندان معتقد بودند خداوندی که تعین‌­بخش به همه چیز است تنها می‌­تواند یک جهان متعین یا موجبیتی را خلق کند. در مقابل دیگران عقیده داشتند یک طبیعت کاملاً متعین مجال هیچ فعلی را برای خدا باقی نمی‌­گذارد و لذا عدم قطعیت مکانیک کوانتم به خوبی با باور به خدا هماهنگ می­‌شود. اینان مدعی هستند خداوند با استفاده از عدم قطعیت­هایی که در پدیده­‌های فیزیکی وجود دارد، دائماً تصمیم می‌­گیرد که چه چیزهایی اتفاق بیافتد و به این شکل در روند وقایع جهان مداخله می­‌کند، ولی اینها تصمیم­هایی است که ما نمی‌­توانیم آنها را بر اساس دانش علمی خود پیش­‌بینی کنیم. استفاده از مکانیک کوانتم برای تبیین فاعلیت الهی به هیچ وجه امر ساده و سرراستی نبوده است.

مواجهه با بعضی پدیده‌­های غریب در مکانیک کوانتم موجب شکل گرفتن تفسیرهای مختلفی از آن شد که ناشی از برداشت­‌های فلسفی متفاوت از مکانیک کوانتم بود. در میان تفسیرهایی که از مکانیک کوانتم وجود دارد تفسیر دیوید بووم واجد ایده‌­های متافیزیکی نوینی چون نظم مستتر و جنبش همگانی است که می­‌تواند چشم‌­اندازهای جدیدی در رابطه علم و دین ایجاد کند و علی الخصوص می­‌تواند در تبیین فاعلیت الهی و سازگار ساختن آن با علم جدید راهگشا باشد و در این تحقیق به این مسئله می‌پردازیم که تفسیر بووم چه کمکی به فهم بهتر مسئله فاعلیت الهی می‌کند و همچنین می‌خواهیم بدانیم آیا می‌توان با غنا بخشیدن به این تفسیر به کمک فلسفه صدرایی، راه حل مناسبی برای مسئله فعل الهی پیدا کرد.

پرسش ما در اینجا  این است که آیا می‌­توان در مسئلة فاعلیت الهی میان تفسیر دیوید بوم از مکانیک کوانتم و فلسفه صدرایی سازگاری ایجاد کرد. به بیان دیگر آیا استلزامات یا الهام­‌بخشی­‌هایی که تفسیر بووم از مکانیک کوانتم درباره فاعلیت الهی دارد با تصویری که در فلسفة اسلامی و خصوصا صدرایی از فاعلیت الهی وجود دارد سازگار است؟ در دل این پرسش چند پرسش فرعی وجود دارد. اول این که تفسیر دیوید بوم از مکانیک کوانتم چیست و چه تفاوت­های مهمی با تفسیر رایج یا استاندارد دارد. دوم این که این تفسیر بر چه مبانی فلسفی استوار است و این مبانی فلسفی چه قابلیت­‌هایی در توضیح فعل الهی می‌­تواند داشته باشد. همچنین با این پرسش مواجه هستیم که تصویری که فلسفة اسلامی از فاعلیت الهی ارائه می‌­کند چیست.

در اینجا سعی میکنم به طور مختصر تفسیر دیوید بوم از مکانیک کوانتم را معرفی نموده و نشان دهم این تفسیر بر چه مبانی فلسفی بنا شده است و خود دیوید بوم چه ایده‌­های متافیزیکی را از تفسیر خود استخراج کرده است. این ایده‌­ها به ما کمک خواهد کرد که نسبت میان متافیزیک بوم و فاعلیت الهی را بکاویم و نشان دهیم ایده‌­های بوم چگونه می‌­تواند به ارائة یک تفسیر مطلوب از فاعلیت الهی کمک کند.

بووم با توجه به مشکلاتی که در تفسیر کپنهاگی از مکانیک کوانتم دید سعی کرد با استفاده از ایده متغیرهای پنهان معادلات مربوطه را به نحوی موجبیتی و رئالیستی توضیح دهد. این پیشنهاد او با مخالفتهای چندی در میان فیزیکدانان مواجه شد و او پس از مدتی ایده خود را بجای متغیرهای پنهان، به پتانسیل کوانتمی تغییر داد. پتانسیل کوانتمی متغیر جدیدی را وارد معادلات می‌کند که به کل سیستم مربوط است و می‌تواند همبستگی ذرات و کل نگری را توضیح دهد. به این ترتیب تأثیر از راه دور میان ذرات کوانتمی و وابستگی موقعیت ذرات به کل سیستم تفسیر سرراستی پیدا می‌کند.

بووم پتانسیل کوانتمی را حاوی اطلاعات می‌داند به این معنی که در مدل او هر ذره‌ای مثل الکترون با یک میدان اطلاعات احاطه شده است. بر این اساس در طرح بووم تغییرات عالم را می‌توان صرفاً بر اساس انتقال اطلاعات توضیح داد. بووم رابطه میان موج کوانتمی و ذره را شبیه به یک کشتی­ با ناخدای اتوماتیک می‌­داند که توسط امواج رادار راهنمایی می‌­شود. موج کوانتمی نیز مانند امواج رادار، تنها بر اساس اطلاعات فراهم آمده از محیط بر الکترون اثر می‌­گذارد.

استفاده فعالانه الکترون و دیگر ذرات زیراتمی از اطلاعات می‌­تواند به معنای قابلیت واکنش نشان دادن ماده به معنا تلقی شود و این چیزی است که مشخصه آگاهی یا شعور است. چون این قابلیت در همه ذرات عالم وجود دارد لذا کل جهان مادی را می‌­توان دارای چنین شعوری فرض کرد. بر این اساس بوم رابطه میان ذهن و جسم را  در همه اجزاء جهان جاری می‌­داند. از نظر بوم یک الکترون هستی ذهن ­گونه بسیار پیچیده‌­ای دارد و بسیار فراتر از یک نقطه ساده و بی‌­ساختار است.

تفسیر بووم از مکانیک کوانتم عناصر دیگری را هم شامل می‌شود. از جمله این که او جهان را به نحوی سلسله مراتبی می بیند. جهان علاوه بر سطح ظاهری که فیزیک متکفل آن است سطوح عمیقتری نیز دارد که قوانین و نظم مخصوص به خود را دارند و بووم آن را نظم مستتر می نامد.  نظم مستتر و نظم آشکار در یک فرایند دائمی در حال فاش شدن و پنهان شدن و به یک معنا دارای لف و نشر دائمی هستند. همچنین بووم ایده‌ای با عنوان جنبش همگانی را مطرح می‌کند که بر اساس آن هویت اصلی جهان و همه ذرات آن حرکت است و او این جنبش همگانی را منشأ خلاقیت معرفی می‌کند.

متافیزیک بووم قابلیتهای بسیار خوبی در تبیین فاعلیت الهی در جهان دارد. با توجه به ایده نظم مستتر می‌توان گفت که مداخله خداوند در یکی از سطوح عمیق واقعیت، نه به صورت مستقیم و در سطح نظم ظاهری، اتفاق می‌افتد. بر این اساس این مداخله می‌تواند بدون این که نظم طبیعی را به هم بزند مسیر وقایع را تغییر دهد. همچنین در طرح بووم چون در لایه های عمیقتر واقعیت نظم حاکم است می‌توان در سطوح عمیقتر واقعیت مبنایی برای اعمال اراده و غایت الهی پیدا کرد. از همه مهمتر این که با توجه به این که در طرح بووم اثرگذاری پتانسیل کوانتومی می‌تواند با استفاده از انتقال اطلاعات باشد، مداخله الهی در تغییرات عالم را می‌توان صرفاً بر اساس انتقال اطلاعات توضیح داد.

عناصر تفسیری به کار گرفته شده توسط بووم همگی فیزیکی نیستند. بعضی از آنها متافیزیکی هستند. می‌توان نشان داد که عناصر اصلی متافیزیک بووم قرابت زیادی با فلسفه صدرایی دارد و این قرابتها را می‌توان در جهت مقایسه تطبیقی این دو متافیزیک به کار گرفت. به عنوان مثال ایدة سلسله مراتبی بودن جهان در هردو دستگاه فلسفی وجود دارد، گرچه در فلسفه اسلامی این دیدگاه به صورت نظام عقول و مجردات تصویر شده است. بدیهی است این دو دیدگاه را نمی‌­توان به سادگی بر هم منطبق دانست ولی ما همچنان می‌­توانیم سلسله مراتب موجود در هستی را بدون اتکا به طبیعیات گذشتگان حفظ کنیم. همچنین وحدت تشکیکی وجود را می‌توان با کلیت به هم پیوسته جهان و همچنین وحدت شخصی وجود را با ایده انتزاعی دانستن هویت مستقل اشیاء در بووم قابل تطبیق دانست. ایده جنبش همگانی را نیز می‌توان با حرکت جوهری ملاصدرا مقایسه کرد. لف و نشر دائمی نظم مستتر و نظم ظاهری و همچنین خلاقیت مداوم جنبش همگانی را نیز می‌توان با ایده خلق مدام در فلسفه اسلامی قابل تطبیق دانست. همچنین وجود عنصر اطلاعات و شعور در ساختار ماده را نیز می‌توان با همه جاندارانگاری هستی در فلسفه اسلامی مقایسه کرد. لازم به توصیح است که در همه این تطبیق ها علاوه بر عناصر مشابه قطعا می‌توان نقاط افتراقی هم پیدا کرد ولی در مجموع می‌توان نشان داد این دو دیدگاه عناصر قابل تطبیق بسیاری دارند و با هم سازگار هستند.

بر اساس عناصر اصلی متافیزیک بووم که در بالا مختصراً توضیح داده شد می‌توان دو مدل برای فاعلیت الهی پیشنهاد داد:

در مدل اول خداوند از طریق تغییر اطلاعات درون ماده فاعلیت خود را اعمال می‌کند. همانطور که دیدیم  تصویر بووم از واقعیت فیزیکی به معنای آن است که در درون هر ذره‌­ای از ذرات عالم، عنصری از اطلاعات وجود دارد که موجودیت ذره و رفتارهای آن به آن عنصر وابسته است. حال اگر بپذیریم این مؤلفه از ماده شامل اطلاعاتی است که خداوند آن را در درون ماده تعبیه می‌­کند آنگاه می‌­توانیم بگوییم تغییر در عالم ماده از طرف خداوند می­‌تواند بدون نیاز به ورود هرگونه فاعلیت فیزیکی، یا حتی انتقال انرژی صورت ­پذیرد. بر این اساس برای این که خداوند ارادة خود را در عالم طبیعت اعمال کند کافی است اطلاعات جدیدی را وارد مؤلفة اطلاعاتی ماده کند.

مدل دوم را می‌توان بجای انتقال اطلاعات مدل افاضه اطلاعات نامید. در مدل پیشنهادی اول فاعلیت به نحوی با مفهوم انتقال اطلاعات و یا تغییر اطلاعات درون ماده، که البته جزء جوهری ماده است، تبیین می‌­شود. با توجه به این که تغییر در فلسفة اسلامی همان حرکت است این مدل از فاعلیت در واقع خداوند را به عنوان محرک معرفی می‌­کند. این همان تعبیر ارسطویی از فاعلیت با عنوان نظریة تحریک و صورت­‌بخشی است که مورد پذیرش ابن رشد نیز قرار گرفته است. اما فاعلیت الهی در فلسفة سینوی و صدرایی از نوع فاعلیت ایجادی است.

برای این که بتوانیم مدل خود را از فاعلیت تحریکی به فاعلیت ایجادی تغییر دهیم می­‌توانیم از مفهوم ارادة الهی و نقش آن در فعل الهی استفاده کنیم. در فلسفة سینوی و صدرایی ارادة الهی معادل با علم است. ابن سینا و ملاصدرا ارادة خداوند را به صراحت با علم عنایی خداوند به نظام احسن معادل قرار می‌­دهند. البته حکمت متعالیه در این موضوع قدمی پیش می‌­گذارد و وجود موجودات را اضافة اشراقی به خداوند تعریف می­‌کند و آنها را عین الربط به مبدأ اعلی می­‌داند.

حال اگر ما بتوانیم اطلاعات درون ماده را که جزء جوهری ماده است با علم عنایی خداوند یکسان قرار دهیم در واقع گام دیگری در تبیین فعل الهی برداشته‌­ایم که آن را به نحوی اشراقی و ایجادی تفسیر می­‌کند. برای برداشتن این گام جدید تنها کافی است توجه کنیم که هر اطلاعاتی وقتی در نسبت با عالِم سنجیده شود، عنوان معلوم به خود می­‌گیرد. اطلاعات درون ماده نیز از این قاعده مستثنی نیست و قطعاً از معلوماتِ عالمِ مطلق، یعنی خداوند است. پس ما از یک سو اطلاعاتی را درون جوهر ماده داریم که معلوم خداوند است و بر اساس مدل علم عنایی و اضافة اشراقی موجودیت ماده به همین معلوم بودنِ آن نزد خداوند یا به بیان دیگر عالم بودن خداوند به آن است. و از سوی دیگر می‌­دانیم که ارادة الهی همان علم خداوند است. پس نحوة بودن هر جزئی از جهان به نحوی اشراقی متکی به ارادة خداوند خواهد بود. این بدان معناست که نحوة بودنِ هر جزئی از جهان چیزی نیست جز همان ارادة الهی.

تبیین فعل الهی بر اساس مدل افاضه اطلاعات مزایای قابل توجهی دارد. اول این که فعل عام و خاص الهی را به نحوی دائمی تبیین می‌کند. علاوه بر این بنیانهای متافیزیک علم و الهیات را نیز حفظ می‌کند و بر خلاف بعضی از راه حل‌هایی که پیشنهاد شده است مجبور نیست از علّیت و یا لایتغیر بودن ذات الهی عقب نشینی کند. از همه مهمتر این که یک راه حل به صورت نامداخله‌گرایانه و عینی برای توضیح فعل الهی پیشنهاد می‌کند و اشکالاتی که در مورد راه حل مداخله گرایانه ذکر کردیم را ندارد.

در انتهای نشست نیز، جناب آقای دکتر اصفهانی از شرکت کنندگان جهت حضور در این نشست، تشکر کرده و جلسه را به پایان رساندند.

کلیدواژه‌ها: اجتهادیان


نظر شما :