گزارش مدرسه زمستانی گروه فلسفه دین
در جهان کنونی، دین به عنوان یکی از موثرترین مؤلفههای حاضر که در جوامع انسانی، چه در عرصۀ فکر و چه در عرصۀ عمل موجب مناقشه و مورد مناقشه است، به طور فزایندهای نیازمند تأمل عقلانی است. فلسفۀ دین بهعنوان مجموعۀ تلاشهای عقلانی صورتگرفته بر روی موضوع دین بهطور کلی، میتواند نقش بارزی در اقناع دینی و جلوگیری از مناقشه و دستیابی به صلح باشد. از همین رو، فلسفۀ دین به دلیل ماهیت میانرشتهای خود نیازمند بازتعریف دائمی است؛ زیرا خلط این رشته با سایر رشتههای نزدیک به آن همچون الهیات و کلام و فلسفههای دینی(فلسفۀ مسیحی، یهودی، اسلامی و ...) که بسیار محتمل است میتواند آن را از محتوای معرفتی و تکالیف عملی خود تهی نماید. فضای فکری کنونی در فلسفۀ دین شدیداً تحت تأثیر فلسفههای مسیحی و گرایشات تحلیلی است، لذا بهجاست تا در این بازتعریف سویههای مغفول ماندۀ درخشانی که در سنت اسلامی و فضای فکری غیرتحلیلی وجود دارد نیز موردتوجه قرار گیرد. از همین رو، تلاش برای تعریف دقیق و منسجم و بیطرف و جامع از این رشته نه یک مسألۀ معرفتی مهجور که مسألۀ فکری-عملی زندگی امروز است و ابعادی بینالمللی دارد، هرچند که ضرورت آن در جامعۀ کنونی ایران که جامعهای دینی است، بسیار بارزتر است. ملاحظات فوق، گروه پژوهشی فلسفۀ دین را واداشت تا با دعوت از متخصصان داخلی و خارجی این حوزه در اطراف فلسفۀ دین واقعی به تأمل بپردازد. این تأملات میتواند به آشکار شدن زاویههای پنهانمانده و ظرفیتهای فراوان و مورد غفلت این رشته و شکوفایی آن کمک شایانی نماید.
چکیدۀ درس گفتارها
محمد سعیدیمهر (دانشگاه تربیت مدرس)
دین، فلسفه و فلسفۀ دین
فلسفۀ دین محصول نوعی ارتباط میان دو ساحت بسیار مهم در تاریخ و حیات بشر یعنی دین و فلسفه است. امروزه فلسفۀ دین بهعنوان شاخۀ مهمی از فلسفه قلمداد میشود. با توجه به مفهوم نوظهور «متا فلسفه» میتوان درباره مسائلی که از یک نگاه در حوزۀ «متا فلسفۀ دین» قرار میگیرند سخن گفت. در این گفتار میکوشم به دو مسألۀ اصلی بپردازم. نخستین مسأله با تلقی ما از چیستی فلسفۀ دین (تعریف فلسفۀ دین) پیوند میخورد. برای فلسفۀ دین به مثابه یک رشتۀ دانشگاهی تعاریف متعدد و کمابیش مشابهی ارائه شده است. در یک تعریف اولیه میتوان فلسفۀ دین را پژوهشی فلسفی در باب دین، ویژگیهای آن و نیز مفاهیم و گزارههای دینی دانست. برای فهم بهتر و عمیقتر ماهیت فلسفۀ دین میباید شناختی از دین و فلسفه بهدست آورد. تلاش برای شناسایی دقیقتر این دو مؤلفه یعنی فلسفه و دین، ما را با دشواریهایی روبهرو میسازد. یک مشکل اساسی عبارت است از تکثر نظامهای فلسفی از یک سو و تعدد آنچه که در یک معنای متعارف و عام، دین نامیده میشود. این تکثر به مثابه واقعیتی انکارناپذیر مانع دسترسی آسان به تعریفی کمابیش مورد اتفاق برای فلسفه و دین میشود. از این رو گویا چارهای نیست که از «فلسفههای دین» یا حتی «فلسفههای ادیان» سخن بگوییم. برای حل مسألۀ تکثر در ناحیۀ نظامهای فلسفی، فیلسوفان دین معاصر دست به نوعی محدودسازی تعمدی زده و رسالت خود را تمرکز بر مسائل مشترک ادیان دانسته و کوشیدهاند از پرداختن به ایدهها و مسائلی که به یک یا برخی از ادیان اختصاص دارند بپرهیزند. این رویکرد دستکم با دو مشکل روبهرو بوده است: اولاً، در عمل دستکم در پارهای مسائل از این محدودیت تخطی میشود، بهویژه اگر در پی خارج کردن ادیان زندۀ غیرابراهیمی مانند ادیان شرقی از گردونۀ مباحث فلسفۀ دین نباشیم. ثانیاً، این پرسش مطرح میشود که در این صورت، پژوهش فلسفی در باب موضوعات مختص به برخی ادیان در چه رشتهای مجال طرح مییابد. (بخصوص با فرض تفکیک میان الهیات فلسفی و فلسفۀ دین).
مسألۀ تکثر نظامهای فلسفی نیز باید بهصورت جدی مورد توجه قرار گیرد، چرا که تمایزهای مبنایی میان نظامهای مختلف فلسفی میتواند به نظاموارههای متفاوتی از فلسفۀ دین بیانجامد که شامل نظریههای متفاوت و گاه متقابل میشوند. در همین چارچوب میتوان مثلاً از فلسفۀ دین تحلیلی، فلسفۀ دین قارهای و فلسفۀ دین اسلامی سخن گفت.
مسألۀ دوم مسألۀ امکان فلسفۀ دین است. آیا فلسفۀ دین بهعنوان شاخهای از فلسفه امر ممکنی است؟ یک راه برای نزدیک شدن به پاسخی برای این پرسش آن است که انحای ترابط فلسفه و دین را بررسی کنیم. دستکم سه الگوی اصلی ترابط میان فلسفه و دین قابل تصور است: تعارض، توازی و تعاضد. در الگوی تعارض، که نمونههایی از آن در فلسفۀ انتقادی کانت، فلسفۀ پوزیتویستی، ایمانگرایی رادیکال و ظاهرگرایی اهل حدیث (در سنت اسلامی) یافت میشوند، امکان فلسفۀ دین (خواه با رویکرد توصیفی و خواه با رویکرد تجویزی) منتفی است. یک ایدۀ منادی تعارض نیز مبتنی بر تعارض ذاتی خصائص فلسفه و دین شکل میگیرد. تفکر فلسفی امری است مستقل و خودفرمانروا که تنها از عقلانیت پیروی میکند ولی اندیشۀ دینی (بیتوجه به عقلانیت یا در کنار آن) بر اساس متون دینی شکل میگیرد و به آن ملتزم است.
در الگوی توازی نیز (که میتوان مکتب تفکیک را نمونۀ معاصر آن دانست) امکان فلسفۀ دین بهویژه با رویکرد تجویزی منتفی است. در این الگو، دین و فلسفه راههای موازی برای کشف برخی حقایقاند و نسبت خاصی با یکدیگر ندارند. تنها بر اساس الگوی تعاضد است که میتوان فلسفۀ دین را امری ممکن دانست. در این الگو، فلسفهورزی در باب دین امری مفید بلکه لازم است و دستاوردهای مهمی از جمله دستیابی به شناخت بهتر و جامعتری از دین (و دینورزی)، تحکیم مبانی عقلانی برای باورهای دینی، ارائۀ خوانشهای متناسب با اقتضائات زمانه از آموزههای دینی و ... دارد. البته، دین نیز میتواند به گونهای به رشد و شکوفایی فلسفه مدد رساند؛ مثلاً از طریق سفارش به عقلگرایی یا بهطور خاص، از راه معرفی برخی اصول و مبانی عقلی که میتواند نقطۀ عزیمت شکلگیری نظریات فلسفی باشد.
نعیمه پورمحمدی (دانشگاه ادیان و مذاهب)
فلسفۀ دین مبتنی بر آزمون چیست؟ معرفی نمونه مسأله شر در فلسفۀ دین مبتنی بر آزمون
«فلسفۀ مبتنی بر آزمون» در دو دهۀ اخیر از سوی جاشوا نوب (Joshua Knobe) فیلسوف جوان آمریکایی در دانشگاه ییل معرفی شده و گسترش پیدا کرده است. فلسفۀ مبتنی بر آزمون، از راه مشاهده و آزمایش رفتار مردم، به دنبال پیدا کردن الگوی شهود آنها در بحثها و منازعات فلسفی است. واقعیت آن است که تقریباً در اکثر موارد همچون مسائل فلسفۀ زبان، نظریۀ کنش، مسألۀ اختیار و مسأله معرفت و در اینجا مسأله شر، مردم همچون فیلسوفان فکر نمیکنند! مردم آشکارا تحت تأثیر سوگیریها و علل شناختی و روانیاند. اثرگذاری عواملِ شناختی و روانی از عاملهای منطق، تحلیل و استدلال در شکلگیری شهود فلسفی مردم به مراتب بیشتر است.
به علاوه، فلسفۀ مبتنی بر آزمون، بر تنوع فرهنگی، قومی، گروههای اجتماعی و طبقات اقتصادی نیز تأکید میکند اما من در مطالعۀ مقالات تا کنون تأثیر این عوامل را در تغییر نتایج فلسفی ندیدهام. ضمن اینکه تنوع جنسی و جنسیتی، تنوع بدنی و ذهنی و روحی، تنوع نژادی، تنوع دینی و مذهبی و جز آن را هم نادیده گرفتهاند. اما نکتۀ مهم در فلسفۀ مبتنی بر آزمون، تردیدی است که در یک ادعا یا امید فیلسوفانه ایجاد میکند؛ این ادعا که یک شهود فلسفی مشترک در همۀ انسانها که لزوماً با شهود شخص فیلسوف یکسان است، دستیافتنی است. چندین اعتراض به فلسفۀ مبتنی بر آزمون وجود دارد که مطرح خواهم کرد و پاسخ آنها را خواهم گفت.
سپس به بحث از مسأله شر از منظر فلسفۀ مبتنی بر آزمون میرسم. دو استدلال مهم شر در زمانۀ ما از آن ویلیام رو و پل دریپر است. در هر دوی این استدلالها ادعا شده است که منظر، شهود، تجربه و دانش و اطلاعاتِ شخصِ ویلیام رو و پل دریپر برتر و کاربردیتر از دیگران است. گویی اینها عقلای قوماند! اما این منظر و شهود و تجربه و دانش و اطلاعات از شخصی تا شخصی دیگر و حتی در وجود یک شخص از زمانی تا زمان دیگر متفاوت و متنوع است. دست آخر، فیلسوفانِ فلسفۀ مبتنی بر آزمون، در بررسی استدلال شرِ رو و دریپر، پارهای از سوگیریهای شناختی را با تکیه بر روانشناسی شناختی تشخیص داده و تذکر میدهند:
برانگیختن احساسات: اینکه دو نمونه بچه آهوی سوخته و دختربچۀ به قتل رسیده آورده میشود.
خوشبینی معرفتی: اینکه پیشفرض این است که دلیل تجویز شر برای ما دستیافتنی است.
خصلت روایتگرانه: اینکه قصۀ رنج برای ما تعریف میشود تا درک ما را از شر و رنج با خود همراه کند.
بسامدگیری نسبی: اینکه ما صرفاً از مشاهدۀ اتفاقات اطراف خودمان بسامد کلی نسبت شر به خیر را در عالم تعیین میکنیم.
غایتمندانگاری: اینکه انگار مجبوریم برای هر چیزی غایتی پیدا کنیم.
جلوههای کادربندی : اینکه شر در برابر سه صفت قدرت و خیر و علم مطلق خدا قرار داده شده است و بر نبود دلیل موجه تجویز شر تکیه شده است.
رضا اکبری (دانشگاه امام صادق علیه السلام)
فلسفۀ دین و ضرورت توجه به بصیرتهای متکلمان در دلایل سمعی
فایل صوتی این درس گفتار
شاید پنداشته شود که مقصود از دلایل سمعی (نقلی) در میان متکلمان، ذکر یک آیه یا روایت و مبنا قرار دادن آن برای بیان یک اصل اعتقادی است. مراجعه به کتابهای کلامی، نادرستی این تلقی را آشکار میکند. درست است که در دلیل سمعی، یک متن دینی، محور قرار میگیرد اما در کنار آن، امور متعدد دیگری نیز مورد توجه است. معناشناسی دقیق کلمات و جملات با توجه به بافت و روابط بینامتنی، تلاش در بهحداکثر رساندن انسجام متن (اصل توافق)، مد نظر قرار دادن فهم عقلانی (اصل همدلی) و همراه ساختن فهم متن با استدلالهای عقلی از جمله اموری است که در دلایل سمعی متکلمان مورد توجه بوده است. این گونه دلایل بر پایه پیشداشتهای متکلمان در مسائل مهم همچون خدا، انسان و وحی ارائه شدهاند. از سوی دیگر، دلایل سمعی در هر مسألۀ کلامی، از سوی مذاهب مختلف کلامی مورد تایید یا ابطال قرار گرفتهاند و فضایی انتقادی را فراهم آوردهاند. بر این اساس، توجه به دلایل سمعی متکلمان و گفتگوهای انتقادی آنان در مسائل گوناگون، علاوه بر معلوم ساختن پیشداشتهای کلامی آنان، تلقی ما را از دلیل سمعی بهعنوان «استناد صرف به متن دینی» تغییر داده و آن را بهعنوان «تعامل نص، عقل، قواعد فهم و قواعد گفتگوی انتقادی» ارتقا میدهد و ظرفیتهای جدیدی را برای فیلسوفان دین فراهم میآورد. در این سخنرانی با محوریت دلایل سمعی ناظر به مسألۀ رویت خداوند، موارد ذکرشده مورد تحلیل قرار میگیرد.
قاسم پورحسن (دانشگاه علامه طباطبایی)
بررسی انتقادی بنیانهای مفهومی فلسفۀ دین
فلسفۀ دین، هم بر اساس الهیات مسیحی تعریف شده و هم به طور پسینی بـه سرشـت آن توجه شده است. امروزه هر دو وجه به گونهای بنیادین در تعریف فلسفۀ دین نقـد میشوند و باید تلاشی نظاممند در طـرح نظریـۀ رقیـب صـورت داد. تـاکنون نـه تنهـا دربارۀ این دو وجه در تعریـف، پژوهشـی شایسـته صـورت نگرفتـه، بلکـه ـ بـه بـاور نویسنده ـ التفات خوبی نیز به آنها نشده است. در این مقاله دو مسأله بررسی میشود؛ نخست آنکه عیـان مـیکنـد تعریـف رایـج از فلسفۀ دین، تعریفی محدود و ناقص است و بـا غفلـت از «امکـانهـای» ادیـان دیگـر صورت پذیرفته و رویکرد فلسفی را به الهیاتی تقلیل میدهد. این تقلیلپـذیری، تنهـا به تقویت رویکرد الهیاتی مودی نشـده، بلکـه بـه مدافعـهگـروی روی خواهـد آورد. هم چنین خصلت فلسفی را که تفکر و نقد است، به محاق میبرد. دوم آنکـه تعریـف رایج از فلسفۀ دین، اساساً تعریفی پسینی است. مهمترین نقیصـۀ ایـن رویکـرد، نبـود نگاه استعلایی به تعریف است. به بیان دیگـر بـا تعریـف پسـینی، جامعیـت در تعریـف مورد خدشه قرار میگیرد و نمیتوان نسبتی آزاد با ماهیت فلسفۀ دیـن برقـرار کـرد. نتیجۀ این رویکرد، نداشتن تعریفی صحیح خواهد بود.
امیر صادقی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
فلسفۀ دین؛ معرفتی دینی یا فلسفی؟
امروزه بشر در مواجهه با موضوعات دینی به دلیل ناهماهنگی نیازها و ساختار فکری انسان مدرن با چارچوبهای پیشین معرفت دینی نیازمند بازتعریف و بازسازی پرسشها و مسائل دینی در سپهری قابل تطبیق با مقتضیات فکری خود است. با این ملاحظه است که نقش فلسفۀ دین در این میان بیش از گذشته نمایان میشود. اما پرسشی که در این ضمن باید به آن پرداخته شود این است که خود فلسفۀ دین، با در نظر گرفتن ربط بنیادینی که با فلسفه دارد، معرفتی فلسفی است یا دینی؟
در گفتار حاضر برای پرداختن به این پرسش، پس از نگاهی کوتاه به تاریخچۀ ارتباط فلسفه و دین، عوامل صورتبندی فلسفۀ دین در دورۀ معاصر و موانع اصلی بر سر راه فهم و شناخت فلسفۀ دین را بررسی خواهیم کرد. با ترسیم فضایی که فلسفۀ دین با مختصات معاصرش در آن شکل گرفته است، بحثی دربارۀ ارتباط فلسفه و دین در این دوره خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که اگرچه موضوعات اصلی «فلسفۀ دین» ناظر به کلیت دین و نگاه بیرونی به آن هستند، اما حتی در مواردی که فیلسوفان تمایل دارند به موضوعات و حل مسائل درون دینی نزدیک شوند نیز رویکرد فلسفی را اصل قرار میدهند و تفاوت اصلی و تمایزساز «فلسفۀ دین» با رشتههایی که تحت عنوان فلسفههای مضاف شناخته میشوند در این است که در فلسفۀ دین، اندیشمندانی که برای ردّ موجودیت موضوع اصلی دانشِ مورد بحث، یعنی دین به جدّ و جهد فلسفی میپردازند، همچنان در دایرۀ فلسفۀ دین باقی خواهند ماند.
در پایان بحث نیز برای نشان دادن نوع معرفتی که فلسفۀ دین نمایندۀ آن است به بررسی رابطۀ فلسفۀ دین با متافیزیک پرداخته خواهد شد و نشان داده میشود در عصری که متافیزیک نزد عموم فلاسفه رو به افول گذاشته است، چه انتظاراتی از فلسفۀ دین میتوان داشت؟
سید مصطفی شهرآیینی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
نسبت دین و اخلاق در مابعدالطبیعۀ دکارت
دکارت در خصوص دین و ایمان دینی آشکارا بر آن است که ایمان از دایرۀ فاهمه بیرون است و به قلمرو اراده تعلق دارد و در این وادی آدمی، در هر مرتبهای از دانایی و فرهیختگی که باشد، راهی جز قبول و تسلیم ندارد. اما وقتی به اخلاق میرسد باز هم آشکار آن را در دایرۀ فاهمه میداند و چنانکه میدانیم در درخت دانش دکارتی، اخلاق در کنار طب و مکانیک یکی از سه شاخۀ اصلی این درخت به شمار میرود. او بالاترین ثمرۀ حکمت را در واپسین جملات انفعالات نفس در این میداند که به آدمی این امکان را بدهد که مهار عواطف و انفعالات خویش را به دست عقل بسپارد. اما در مابعدالطبیعۀ دکارتی سخن از دو اخلاق موقت و دائم به میان میآید که اولی همان اخلاق رایج و متعارف در جامعه است و دومی اخلاقی است که بعد از نشاندن درخت دانش، و به بارنشستن آن، مبنای رفتار فضیلتمندانه قرار خواهد گرفت.
جالبتوجه اینکه آدمی در قبال اخلاق موقت، تا زمانی که درخت دانش به بار ننشسته باشد، باید همان موضعی را در پیش بگیرد که دکارت در قبال دین بدان توصیه میکند: یعنی قبول و تسلیم. آنچه روشن است اینکه دکارت دربارۀ اخلاق دائمِ مدنظرش هیچ اثر مستقلی از خود بر جای ننهاده است و در این باره آنچه از او در دست است، جستهوگریخته در پارهای از نامههایش و در سایر آثارش پراکنده است. در این درسگفتار در پی آنیم تا به این پرسشها بپردازیم و بکوشیم تا اندکی به پاسخ آنها نزدیک شویم:
چرا دکارت دین را از دایرۀ فهم و معرفت بشری بیرون مینهد و اخلاق را در دورن این دایره جای میدهد؟
چرا اخلاق را به دو گونۀ موقت و دائم تقسیم میکند؟
چرا در قبال اخلاق موقت، ما را از هرگونه پرسشگری برحذر میدارد و به همان موضع قبول و تسلیم در دین فرامیخواند؟
چرا دکارت به اخلاق دائم نمیپردازد؟
اخلاق دائم در دکارت چیست و چه نسبتی با دین میتواند داشت؟
مریم صانعپور (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
فلسفۀ دین از منظری زنانه
در این درسگفتار به جریانشناسی فلسفههای دین فمینیستی میپردازم تا در میان تنوع رویکردهای متکثر دینی فیلسوفان دین زنانهنگر به یک جمعبندی مشترک دست یابم. به همین منظور دیدگاههای برخی فیلسوفان دین فمینیست را مانند پاملا اندرسن، ماری دیلی و لوسه ایریگاری، مورد تحلیل و بررسی قرار میدهم. همچنین دیدگاههای فیلسوفانی که به طور غیرمستقیم میتوانند در نگرش دینی فمینیستی تأثیرگذار باشند مانند ساندرا هاردینگ، سارا رادیک، ژولیا کریستوا، ژنویو لوید، و جودیت باتلر مورد واکاوی قرار میگیرند. پس از بررسی دیدگاههای فیلسوفان دین و متألهان فمینیست، به نگرشی مشترک در میان ایشان دست یافتهام که بر خلاقیت، وجودگرایی و پویندگی تأکید دارد و از این حیث با «فلسفۀ پویشی» «آلفرد نورث وایتهد» هماهنگ است؛ از جهت متمرکز بودن بر عشق در رابطۀ میان خالق و مخلوق با «الهیات عشق» «پل تیلیش» هماهنگ است، از این رو میتوان اصطلاح «فرایند عشق» را برای جریان مشترک میان نظریهپردازان دین زنانهنگر به کار برد که مبتنی بر ویژگیهای روانکاوانۀ زنانه – مادرانه است. صفات خداوند نیز در فلسفۀ دین فمینیستی از خصوصیاتی مادرانه برخوردار هستند و حتی قدرت خداوند در همین چشمانداز ترسیم میشود. معرفتشناسی فیلسوفان دین فمینیستی، خصوصیتی جمعگرایانه و دیگرمحورانه دارد و با موضوعات دین ارتباطی شهودی برقرار میکند که از این حیث میتوان گفت اصولاً فلسفۀ دین فمینیستی رویکردی وجودگرایانه دارد و به همین علت کمتر دچار دوگانگی وجود/معرفت میشود. هستیشناسی فلسفۀ فمینیستی دین نیز هماهنگ با خصوصیات زنانه – مادرانه است و به گونهای تولدمحورانه، تعاملی و پوینده شکل گرفته؛ بر همین اساس قدرتی عاشقانه و مراقبتی را برای خدا اثبات میکند. با توجه به تأثیرات مبنایی دیدگاههای دینی - الهیاتی بر نگرش، منش، و روش اجتماعی انسان، ویژگیهای زیباییشناسانه، عاشقانه، و مراقبتی خداوند در فلسفۀ دین و الهیات زنانهنگر، مانع تبعیضگرایی و خودمحوری زنسالارانه میشود تا تجربۀ تلخ دوگانگی من/دیگری یا مردانگی/زنانگی سوژۀ دورۀ روشنگری تکرار نشود، و در نتیجه زمینههای صلح و امنیت در میان افراد و جوامع مختلف فراهم شود.
جورج پتیسون
پدیدارشناسی وجودی و حیات دینی
نقطۀ عزیمت پدیدارشناسی وجودیِ حیات دینی مشروط به موقعیت متفکر میباشد. امروزه در بریتانیا، این امر اساساً سکولار و حتی پسامذهبی است. فلسفۀ حیات مسیحی تقدم عمل بر نظر را پیشفرض میگیرد. این فلسفه به دنبال نشان دادن آن است که زندگی مسیحی/مذهبی یکی از امکانات بنیادین وجود انسان را آشکار میکند. تقدم عمل به معنای کنار گذاشتن دعوی حقیقت نیست، بلکه به معنای پرداختن به آن از مسیری متفاوت با مسیر فلسفۀ دین کلاسیک است. برخی از دیدگاههای مرتبط با حقیقت عبارتاند از:
هابرماس: تمایز بین اشکال گزارهای، هنجاری و بیانی حقیقت.
هایدگر: حقیقت به مثابه aletheia/ ناپوشیدگی(هلن کلر).
بولتمان: حقیقت به مثابه آنچه ثبات دارد.
فلورنسکی: حقیقت/ aletheia به مثابه مبارزه با فراموشی(Schlafsucht).
ما چگونه بین پدیدارشناسی وجودی دینی و خداناباور گزینش کنیم؟ کفایت توصیفی.
این امر ما را به الگوهای ویژهای ارجاع میدهد؛ مانند ادبیات حیات دیندارانه که توسط افرادی همچون François de Sales و اسقف فنلون ارائه شده است. 1. پسا-کوپرنیکی 2. تأثیرگذار در شکل دادن به دینداری مدرن کاتولیک (و پروتستان) 3. احیای سنتهای قدیمی قرون وسطایی و قدیسانه 4. Representative 5. امکانِ یافتِ مشابهت با سایر ادیان (صورت عشق خالص به خدا برگرفته از رابعه عدویه).
ادبیات حیات دیندارانه عمدتاً نوعی ادبیات عملگراست: نامهها و دستورالعملهایی برای مریدان میباشد، هرچند فنلون بیشتر جنبههای نظری دارد. او بر روی دلیلی برای وجود خدا برخاسته از پوچی نفس انسان کار کرده است. ماهیت محاورهای این نوع ادبیات واجد استلزاماتی برای محتوای آنچه تدریس میشود است.
رسول رسولیپور (دانشگاه خوارزمی)
فلسفۀ دین و زیست دینی
بر اساس سنت تحلیلی، فلسفۀ دین به عنوان رشتهای تعریف میشود که مشحون از پرسشهایی درباره توجیه و عقلانیت خداباوری است. درحالیکه فیلسوفان قارهای/اگزیستانسیالیسم توجه خویش را به تنوع سبکهای زندگی دینی نیز معطوف ساختهاند. به عبارت دیگر، درحالیکه فیلسوفان تحلیلی دین سرگرم با «باور دینی» هستند، فیلسوفان قارهای «زیست دینی» را هم مورد توجه قرار دادهاند.
من در این مدرسه، از ضرورت توسعۀ تعریف، مسائل، و اهداف فلسفۀ دین با توجه به ساحتهای گوناگون مغفول مانده از دین؛ بهویژه زیست دینی در این رشتۀ فلسفی بحث خواهم کرد. استدلال من این است که اگر بخواهیم در مورد دین تفلسف بورزیم باید دین را در همۀ ساحتهای درهمتنیدۀ فرهنگی-تاریخیاش ببینیم. همچنین خواهم گفت که اشتغال بیش از حد به «باورها» و «گرایشهای گزارهای» و تمرکز بر براهین حمایتکننده از آنها، توجه فیلسوفان دین را از دیگر جنبههای دین یا به تعبیر نینیان اسمارت: دیگر ابعاد مقدس دین؛ همچون مناسکی، عرفانی، شهودی، اخلاقی، حقوقی، اجتماعی، مادی، و سیاسی باز داشته است.
محمد لگنهاوزن
رویکردهایی به فلسفههای دین اسلامی
این ارائه با مروری بر تاریخ فلسفۀ دین آغاز میگردد که شامل زمانی که برای اولین بار این واژه معرفی شد و ارتباط اولیۀ آن با تفکر هگلی و بازتولید آن در فلسفۀ تحلیلی میباشد. در سیر بررسی تاریخی، به تفاوتهای ادعایی بین الهیات فلسفی و فلسفۀ دین توجه خواهد شد. من استدلال خواهم کرد که تفاوت قابل توجهی وجود ندارد و «فلسفۀ دین» آنطور که در حال حاضر درک می شود یک نام اشتباه است که بهتر است «فلسفۀ الهیات» نامیده شود. اصطلاحات «فلسفۀ دین» و «کلام جدید» در زبان فارسی توضیح داده و مقایسه خواهد شد. در ادامه، طیف مباحثی که باید در ذیل «فلسفۀ دین» گنجانده شود، معرفی میگردد و پیشنهاداتی دربارۀ اینکه چطور فلسفۀ دین اسلامی میبایست فهمیده شود با نگرش به موضوع در میان میآید. با توجه به مباحث متافیزیک، معرفتشناسی، زیباییشناسی، فلسفۀ زبان و سایر زیرشاخههای فلسفه میتوان به فلسفۀ دین اسلامی پرداخت. معرفتشناسی مورد توجه ویژهای قرار خواهد گرفت، زیرا بسیاری از کارها در فلسفۀ دین قرن بیستم بر مسائل معرفتشناختی متمرکز بوده است و این نوع بحث همچنان برجسته است، اگرچه موارد بسیار دیگری نیز به آن افزوده شده است. گرایشات جدیدی در معرفتشناسی ارائه خواهند شد و میتوان انتظار داشت که پیشرفتهای آتی فلسفۀ دین منعکسکنندۀ چنین گرایشاتی باشند. حوزههایی غیر از معرفتشناسی که در فلسفۀ دین مورد توجه قرار گرفتهاند، نیز معرفی خواهند شد. ویژگیهای متمایز فلسفۀ دین اسلامی از نظر محتوا، روش و تاریخ مورد توجه قرار خواهد گرفت.
چارلز تالیافرو
فلسفۀ دین و معنای زندگی
موضوع معنای زندگی در 30 سال گذشته در غرب به واسطۀ متون منتشر شدۀ متعدد، کنفرانسها و حتی تأسیس دپارتمانهای مختلف(هاروارد) و مطالعات متمرکز(آکسفورد) احیا شده است. من نگاهی کلی بر این موضوع و نقش فلسفۀ دین در این دست پژوهشها خواهم داشت (هنگام پژوهش در باب معنای زندگی چه سوالاتی سر بر میآورند). سپس به سوالات متعددی که در این گونه نشستها مطرح میشود پاسخ خواهم داد. سوالاتی از این قبیل: تفاوت بین فلسفۀ دین و الهیات فلسفی چیست؟ چه مفاهیمی از حقیقت و ارزش در فلسفۀ دین نقش بازی میکنند؟ امروزه ما چگونه باید به اختلافات تاریخی یا معاصر در فلسفۀ دین بپردازیم؟ حوزۀ فلسفۀ دین امروزه گسترش و تعمیق یافته است، این امر بهویژه با انتشار دایرةالمعارف 4 جلدی فلسفۀ دین (2021) مشهود است. چه گامهای دیگری در این رشتۀ جذاب و جهانی میتوانیم برداریم؟
حمیدرضا آیتاللهی
ضرورت تحلیلِ زمینههای مسیحیِ مباحث فلسفۀ دین در فلسفهورزی دربارۀ آنها
اگر فلسفۀ دین را به اجمال ارزیابی عقلانی گزارههای بنیادین دینی که به صدق یا کذب آنها میانجامد بدانیم، مباحث آن باید حول گزارههای بنیادین دینی باشد. اما گزارههای دینی به تنهایی قابل ارزیابی نیستند بلکه بسترهای آموزهای دینی آنها نشان میدهد چرا این گزارهها برای یک دین بنیادین هستند. همچنین نشان میدهد چه مباحثی در فلسفۀ دین نقش محوری را دارند.
آنچه در جامعۀ ما بهعنوان فلسفۀ دین مطرح شده است و سی سالی است که ذخیرههای فکری غرب در آن بازنموده و تجزیه و تحلیل میگردد و سپس نظریات بومی اسلامی حول آن رشد و نمو و بالندگی مییابد، تماماً در فضای دینی غرب که اساساً مسیحی است نضج گرفته است. در نتیجه پیشفرضهای فکری آنها تفکر مسیحی بوده است. به همین جهت در تجزیه و تحلیل آنها علت و خاستگاه این مباحث در فلسفۀ غربی باید بهدقت بررسی شود تا پس از آن بتوان در بستر اسلامی حضور این مباحث و نوع رویکرد دینی آن در جامعهمان بهدرستی فلسفهورزی شود.
در این گفتار در نظر است برخی از این زمینههای مسیحی نشان داده شود و نسبتش با اندیشۀ دینی اسلامی بهاجمال بررسی گردد. ابتدا تفاوت نگرش دینی مسیحی با دیدگاه اسلامی به آموزههای دینی و باورهای دینی بحث میشود و سپس با نشان دادن تمایزهای پنهانی جدی در این زمینه، نشان داده شود که تفکر دینی در مسیحیت چه اقتضائاتی را برای ارزیابی عقلانی در آنها داشته است و چرا در تفکر اسلامی نوع رویکرد و اقتضائات به گونهای متفاوت قابل طرح است.
در این گفتار، به زمینههای باورهای مسیحی برای نشو و نمای مباحثی همچون عقل و ایمان، تجربۀ دینی، تعارضهای نظریۀ تکامل، شرور، انحصارگرایی و تکثرگرایی دینی، معجزه، وحی و انکشاف الهی، معیارهای دینداری و سکولاریسم و تفاوت این نگرشهای دینی در بستر اسلامی پرداخته خواهد شد تا هم در فلسفهورزی دربارۀ گزارههای دینی غربی دچار بدفهمی نشویم و هم بدانیم این گونه مباحث در تفکر اسلامی از چه زاویۀ دیدی باید مورد توجه و فلسفهورزی قرار گیرد.
جورج پتیسون
نفس دیندار
موضوعات مختلف این ارائه بدین قرار است:
فلسفه به مثابه تمرین خودبودن
پیر هادو و کشف مجدد جنبۀ عملی/ زاهدانه فلسفۀ کلاسیک
نقش کییرکگارد در کشف مجدد این جنبه از فلسفۀ یونان (در مقابل فلسفۀ آلمانی)
نفس کییرکگاردی و نفس دیندار شبیه هم هستند، بنابراین کییرکگارد بیشتر فردگرا است. هر دو دیدگاه نگاه خودمختار مدرن از نفس، از کانت تا رواندرمانی را به چالش میکشند؛ برای نمونه، کریلوف در داستان شیاطین داستایوفسکی. آیا این بدان معناست که نفس دیندار آزاد نیست؟ نه: فیلوتیا باید خود را وقف کند. معنویت دارای هدف شناسایی یگانه تکلیف هر فرد میباشد. اگر همانطور که برخی که نفس را خودمختار میبینند استدلال کنند که حقیقت در درجۀ اول به این است که با خود صادق باشید، آیا این بدان معناست که نفس دیندار، در ذات «ناصادق» است. نکتۀ مهم اینکه خودمختار دیدن مدرن نفس، دین را نمونۀ اولیۀ نفسی میداند که بر اساس خواستههای سوپرایگو شکل گرفته است. بااینحال، نفس دیندار نیز درگیر مبارزه با فشارهایی برای سازگاری اجتماعی، از جمله فشار پنهان و غیرآشکار زبان است. این مستلزم خودآزمایی روزانه و کمک یک هدایتگر است. تکلیف دینداری یک دستاورد قهرمانانه نیست، بلکه نوعی درمان بیماری است. درمان آهسته بهترین است. این جعل و ابداع نفس نیست، بلکه بازیابی و ترمیم نفس است.
ارتباط با جامعه نه از طریق ابراز وجود و نفس، بلکه از طریق تغییر نفس در فرآیند وفاداری به خداست. این امر متضمن فروتنی بهعنوان یک فضیلت تعیینکننده است - به رسمیت شناختن وابستگی مطلق (شلایرماخر)
کییرکگارد: پاکی دل، خواستن یک چیز است: خیر را فقط در صفای دل میتوان جست و خیر تنها چیزی است که در صفای دل میتوان خواست. خواستن خیر، شخصیت را یکپارچه میکند، اما خیر هدیۀ خداوند است. پس فیلوتیا دقیقاً چه کاری باید انجام دهد؟ تنها زمانی میتوان به این پرسش پاسخ داد که جمال او را نیز به مثابه نوعی رسالت و تکلیف دریابیم که بهعنوان یک رویداد مشخص و انضمامی معنای معین و قابل تشخیصی دارد.
ابراهیم آزادگان (دانشگاه شریف)
چیستی واقعیت نهایی
واقعیت نهایی اساس ساختار سلسله مراتبی واقعیت است که بهصورت خودانعکاسی و خودبازتابی سطوح بالاتر واقعیت را توضیح میدهد. بنابراین واقعیت نهایی، حقیقتساز یا زمینۀ تمام حقایق است که خود بهطور انعکاسی حقیقت خود را توضیح میدهد یا زمینهسازی میکند. این توضیح نهایی «کل» است. من استدلال خواهم کرد که این مفهوم از واقعیت نهایی بهعنوان تبیین غایی همۀ واقعیتها، خود موجودی هماهنگ، منظم و سلسلهمراتبی است که بقیۀ مراتب وجود را متحد کرده و نظم میدهد. در نتیجه، واقعیت نهایی موجودی هماهنگ، سلسلهمراتبی، منظم ، انعکاسی و خودآگاه است؛ یک «من» که بالاترین درجۀ وحدت را داراست. هرچه حقیقت عمیقتر باشد، واجد وحدت بیشتری است و اگر میزان ارزش با میزان وحدت خودآگاه مطابق باشد، ارزشمندتر است.
مهدی اصفهانی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
مسألۀ حقیقت (صدق) در زبان دین
این پرسش که حقیقت چیست غالبا به سرعت با این پاسخ که حقیقت وصف گزاره هاست خاموش می شود. لااقل چنان که هایدگر در مقدمه وجود و زمان ذیل بحث از لوگوس در یونانیان باستان از جمله ارسطو نشان می دهد حقیقت نامستوری بوده، و زبان از آن رو با حقیقت مرتبط دانسته می شده که خود زبان نوعی به معرض دید آوردن بوده است. او با تحلیل جزء به جزء لغت اپوفاینستای نزد ارسطو نشان می دهد که از این لغت نوعی روند به معرض دید آوردن از مبداء آن چه سخن درباره آن است درک می شده است. به این بیان مسئله حقیقت در زبان دین نوعی توان زبان دین در به معرض دید آوردن و نامستور کردن خداوند است. این مسئله با متون دینی اسلامی نیز جنبه عمیق تری می یابد که خداوند را در کلام او متجلی می دانند و کلام او را منشاء کینونت و کلمات الله را کائنات به حساب می آورند.
ابوالفضل ساجدی (موسسۀ امام خمینی)
فلسفه دین، امکان رویکرد اسلامی و تفاوت آن با کلام جدید
در این سخنرانی نخست تعریف دقیقی از فلسفه دین ارائه گردید و در پی آن معانی مختلف رویکردی اسلامی به فلسفه دین، امکان آن ها ضرورت آن ها مورد بررسی قرار گرفت. از آن جا که این مسئله محتاج مرز روشنی با کلام جدید نیز می باشد با تعریف کلام جدید این مرزبندی مشخص گردید.
اعظم قاسمی
آیا مسائل و موضوعات مختلف فلسفۀ دین اهمیت یکسانی دارند؟
مسأله (مسائل) اصلی و بنیادی فلسفۀ دین چیست؟
برای پاسخ به این پرسش که «آیا در فلسفۀ دین یک مسألۀ (مسائل) اساسی یا بنیادی وجود دارد یا این که مسائل فلسفۀ دین در عرض یکدیگر قرار دارند»، نیاز به پاسخگویی به چند پرسش دیگر داریم. نخست، پرسش از «نسبت فلسفه و دین». برخی به فلسفههای دینی قائلاند و برخی فلسفه و دین را دو ساحت مجزا از هم میدانند. پرسش فرعی «نسبت فلسفۀ دین و فلسفه» است. اگر فلسفۀ دین از مشتقات فلسفه باشد در این صورت موضعی که در خصوص نسبت «فلسفه و دین» گرفته میشود، در پاسخ به نسبت بین «فلسفۀ دین و دین» تأثیرگذار است.
مجموعه دیدگاههایی که در پاسخ به این پرسشها طرح میشود تعیین میکند که آیا فلسفۀ دین مسأله یا مسائل بنیادینی دارد یا خیر و اگر چنین است این مسألۀ (مسائل) بنیادی کدام است؟
در طرح این مبحث، تفکر فلسفی دربارۀ مسائلی را در نظر دارم که به صورت مشترک هم در ادیان طرح شده و هم در اذهان بشری. همچنین خود را محصور به رشتۀ دانشگاهی فلسفۀ دین و کتابهای درسی نگاشته شده در این حوزه نمیکنم.
توصیه میشود قبل از حضور در این جلسه، سخنرانی قبلی اینجانب در مدرسۀ زمستانی سال پیش با عنوان فلسفۀ دین بومی، استماع شود.
جورج پتیسون
رسالت
هدف هایدگر انقلابی در فلسفه مبتنی بر ایدۀ «احساس تکلیف و رسالت»(Berufung) بود. این یک ایدۀ اساسی در تجربۀ مسیحی است(ek-klesia: جامعۀ کسانی که برگزیده شدهاند). بااینحال، «رسالت و تکلیف» توسط فرهنگ خودمختاری دچار مشکل میگردد، برای مثال بقایای این مفهوم نزد وبر بهعنوان «رسالت علم» حاضر است.
برای هایدگر، این امر مواجهۀ اصیل با مرگ میباشد (فلسفه بهعنوان memento mori). برای هایدگر، معنای این امر در زبان آشکار میشود. بااینحال، دیدگاه هایدگر از زبان فاقد بعد اخلاقی است.
جایگزینها:
: F. Rosenzweig زبانی که در نطق ایجاد میشود، از جانب فردی با دیگری صحبت میشود و بنابراین ضرورتاً امری اجتماعی است.
M. M. Bakhtin: زبان دارای ویژگی پاسخگویی، چندصدایی و پایانناپذیری است.
V. V. Voloshinov: زبان به عنوان ایدئولوژی رفتاری.
: Levinas Le dit (زبان به عنوان سیستم)، le dire (زبان بهعنوان گفتار). در حالت le dire است که ما پذیرای ندای دیگری هستیم (بیوه، یتیم، غریبه در زمین). توجه داشته باشید، این ندا به آزادی فرا میخواند: نمیتواند اجبار کند.
در مقابلِ «زبان سخن میگوید» هایدگر، منابعی که من ذکر کردم زبان را به مثابه امر مستقر در ذهنیت به لحاظ اخلاقی مسئولانه معرفی میکند.. همۀ اینها در مورد دین نیز صدق میکند. از دیدگاه سکولار، محتوای دین ضرورتاً تهی است. برای منتقد سکولار هیچ خدایی وجود ندارد که دعوت کند و بنابراین هیچ دعوت و رسالتی نیست. دعوت دینی را نمیتوان با توسل به (الف) اقتدار یا (ب) تجربۀ درونی اثبات کرد. حقیقت دینی تنها با ورود به بحث عمومی در شرایط مساوی قابل اثبات است. اما این امر چگونه وقتی اجماع عمومی بر آن است که دین حرفی برای گفتن ندارد ممکن است؟ علیرغم محدودیتهایی که درمورد دین وجود دارد، جامعۀ سکولار مدرن انواع دیگری از گفتمان را غیر از گفتمان علمی و فنی، بهطور خاص زبان هنر و دین را هم پذیرفته است. هنر نیز حوزهای است که مردم از «رسالت» در آن صحبت میکنند (هایدگر دربارۀ هولدرلین). آیین شعر و ادبیات میتواند به زیباییگرایی منتهی شود (کییرکگارد: زیباییشناسی در مقابل امر اخلاقی). اما این تنها یک مدل است. یک تأمل خصوصاً جالب مابین شعر، دین و جامعه، توسط هرمان بروخ صورت گرفته است و نام آن مرگ ویرژیل است که بر گفتگوی بین شاعر ویرژیل و امپراتور آگوستوس متمرکز است. آگوستوس این شعر را نمادی از دولت مقتدر خود میداند. ویرژیل دولت را نماد حقیقت شعر خود میداند، یعنی نمادی از تعهد ما به کمک به یکدیگر، دعوت به عشق. اگر حق با بروخ باشد، شعر نیز مانند دین، دعوت به عشق را مفروض دارد پاسخ ما به این دعوت چه «شاعرانه» و چه «دینی»، آزادانه است و باید باشد: اما آیا درست نیز هست؟ آیا عشق ممکن است؟ دانته شعر خود را با چشماندازی از «عشقی که خورشید و ستارگان دیگر را به حرکت درمیآورد» پایان میبخشد و این معادل محرک غیرمتحرک ارسطو یا همان خدا میباشد. اما آیا هنوز قادر هستیم که اینهمانی قانون طبیعی و دعوت به عشق را تأیید کنیم؟
سید امیر اکرمی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
رابطۀ فلسفۀ دین با دین
به موضوع رابطۀ فلسفۀ دین و دین از زوایای گوناگون میتوان نگاه کرد. در این گفتار، موضوع سخن، رابطۀ بین دیدگاه درونی و بیرونی در مطالعۀ دین و مشکلات و مسائلی است که پیرامون آن مطرح شده است. به شکل مشخص، آیا فیلسوف دین، یا جامعهشناس دین، که بنا به قاعده از بیرون به دین مینگرد و لزوماً مومن نیست، اصلاً میتواند فهمی از دین داشته باشد یا نه؟ دیدگاههای گوناگون در این باره مطرح خواهد شد و مورد تحلیل و بحث قرار خواهد گرفت.
نظر شما :