گزارش کرسی پنجاه و یکم:«ارتباطات عمومی علم : مسیری برای توسعه در ایران»
پنجاه ویکمین کرسی ترویجی به صورت مجازی با پخش آیاتی از کلامالله مجید آغاز شد. سپس خانم دکتر ایشانی، مدیر اجرایی جلسه در مورد برگزاری کرسی های ترویجی در پژوهشگاه و همچنین ساختار کرسی خانم دکترسیّده زهرا اجاق عضو هیت علمی پژوهشگاه علوم انسانی با عنوان « ارتباطات عمومی علم : مسیری برای توسعه در ایران » توضیحاتی ارائه نمودند. و مدیریت علمی جلسه را به آقای دکتر منصور ساعی عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی سپردند.
آقای دکتر ساعی، مدیر علمی جلسه، ضمن خیر مقدم به اساتید و ناقدین گرامی و حضار محترم به معرفی سابقه علمی برگزار کننده کرسی خانم دکتر اجاق و همچنین ناقدین، جناب آقای دکتر هادی خانیکی و سرکار خانم دکتر شیرین احمد نیا پرداختند. پس از این معرفی از خانم دکتر اجاق خواستند تا در سی دقیقه بحث خود را مطرح کنند.
خانم دکتر اجاق ضمن تشکر از برگزارکنندگان کرسی و تشکر ویژه از ناقدین، بحث خود را شروع کردند و گفتند: در این ایده سه مفهوم کلیدی موجود است: توسعه، ارتباطات و علم. منظور از «توسعه»، تغییر اجتماعی مطلوب در حوزه های مختلف از جمله سیاسی، اقتصادی و معرفتی است. در متون مختلف تعاریف متنوعی از این مفهوم وجود دارد و تعاریف نزدیکتر به هدف من مواردی هستند از قبیل:ارزش دهی به فرهنگ های بومی، اتکای کمتر به دانش تخصصی و تکیه بیشتر بر تلاش ها برای ساختن دنیای از لحاظ فرهنگی انسانی تر و از نظر زیست محیطی پایدارتر، اهمیت قایل شدن به نظرات، خواست ها و جنبش های اجتماعی حذف فقر و نابرابری. مفهوم دیگری که در این ایده نقش کلیدی دارد، «ارتباطات» است. ارتباطات به معنی همه اشکال ارتباطی چه انسانی و چه رسانه ای است. مفهوم «علم»ناظر بر همه رشته ها و حوزههای علمی است. توضیح آنکه آغاز علم مدرن به قرن 17 و تلاش های گالیله، نیوتن و داوینچی در اروپا برمی گردد. عوامل موثر در شکل گیری علم مدرن عبارت بودند از:
- استقلال نظریات علمی از اسطوره، مذهب و غیره
- تعامل فرهنگ های مختلف اروپایی که موجب شکل گیری روش های جدید تفکر و مشاهده جهان و خلاقیت شد.
- تاسیس نهادهایی مانند انجمن های علمی از قبیل رویال سوسایتی، آکادمی دو ساینس و غیره که موجب انتشار و ترویج دانش علمی شد و به پیشرفت علمی سرعت بخشید.
در اصل مهم ترین رخداد این دوره، باور به عقل بشر یا خرد بود. در قرن 19 علم معادل نظم order شد. مباحثی چون قابل پیش بینی بودن حرکات سیاره ها، و متاثر از گالیله مطرح می شد که کتاب طبیعت به زبان ریاضی نوشته شده و با اشکال هندسی نمایش داده می شود. کار علم کشف این قوانین دانسته می شد و باور به علم موجب جنبش فلسفی پوزیتیویسم شد که مثلا در علوم اجتماعی خود را به شکل راسیسم نشان داد. اما نکته مهم این رخدادها از منظر ایده من عبارتست از خصلت هایی که در نهاد علم پدیدار شدند از قبیل اصالت، استقلال، بردباری، گفتگوی آزاد، تفکر آزاد، نقد و بحث که فرهنگ علمی را شکل دادند. اما این ایده نظر هم دارد به مباحث مربوط به تغییر رویه دانش و تولید دانش در مراکز و توسط عوامل مختلف. درواقع از دهه 1980 و 90 تغییرات زیادی در ارتباط با دیدگاه های مربوط به تولید دانش شکل گرفته که پساساختارگرایی، مطالعات فرهنگی، نظریه فمنیستی، مطالعات قومی و زیست محیطی. علم به عنوان بخشی از فرهنگ جامعه هم در پیشرفت مادی و هم در پیشرفت معنوی جوامع نقش زیادی دارد. منتها علم محصور در نهاد اختصاصی علم نمی تواند عامل توسعه باشد؛ بلکه باید به حوزه عمومی وارد شود؛ بین علم و جامعه رابطه برقرار شود؛ و درک عمومی از علم ارتقا یابد. برای این رویداد، رسانه ها و ارتباط گران نقش عمده ای دارند. آنها باید علم تخصصی را ساده و عمومی کنند تا مخاطب عام بفهمدش.
البته وقتی حرف از علم می شود باید به تاریخ آن در ایران هم توجه داشت. در اصل ، بین قرون 7 تا 15 مسلمانان و به ویژه ایرانیان نقش مهمی در پیشرفت علم داشتند که در همکاری با دانشمندان یونان، هند و مصر رهنگ کاسموپولیتنی را شکل دادند و ویژگی های فرهنگ علمی را متبلور ساختند. جندی شاپور نمونه تیپیک چنین فضایی است. انتقال همین دانش علمی اسلامی به غرب و مناسب شدن بستر رشد علم در غرب، زمینه های رنسانس و انقلاب علمی اروپا را کلید زد.
همچنین به طور تاریخی در ایران سابقه تلاش برای ارتباط دادن دو حوزه علم و جامعه به سال 1273 و کتاب «احمد» طالبوف برمی گردد. امروزه هم بافتار اجتماعی کشور تغییر کرده و هم ارتباطات علم به حوزه آکادمیک و پژوهشی تبدیل شده و ارتباط گران نباید همچنان به مدل طالبوف وفادار بمانند بلکه باید از آن فراتر روند تا ارتباط بهتری بین این دو حوزه برقرار شود. لذا مسئله این ایده، عبارتست از اینکه یکی از دلایل وجود مشکلات مختلف توسعه ای در ایران عدم امتزاج علم با فرهنگ ایرانی است و این مشکل از شیوه انتقال علم و نحوه عملکرد رسانه ها ناشی شده است. با توجه به اهمیت و گستردگی رسانه ها در جوامع معاصر، توجه به روزنامه نگاری علم می تواند، همچون یک راهکار باشد.
مطالعات زیادی به ارتباطات عمومی علم پرداختهاند و مدلها و نظریههای مرتبط را معرفی و تفسیر کردهاند که شاخصترین آنها لونستین ( 2003)، ترنچ و بوکی (2008)، بوکی (2002)، و بائر(2009) هستند. اما به طور دقیقتر مطالعات اندکی وجود دارند که بین مدلهای ارتباطات عمومی علم و روزنامهنگاری علم ارتباط برقرار کردهاند. یکی از بهترین نمونهها، مطالعه سکو، آمند و فرایدی (2013) است که با هدف کاستن از فاصله نظریه تا عمل در روزنامهنگاری علم براساس چهار مدل سواد علمی، بافتاری، عامه ـ متخصص و مشارکتی در نطریه های ارتباطات علم تلاش کردهاند تا نشان دهند که در چارچوب این نظریهها، روزنامهنگاری علم چه تاثیری میتواند بر مخاطب داشته باشد. رینرسن (2015) هم در پایان نامه دکترایش درباره روزنامهنگاری علم موثر نوشته و منظورش از موثر بودن روزنامه نگاری و ارتباطات عمومی علم این است که امکان دهد تا عموم مباحث علمی را بفهمند و در آن مشارکت کنند و حالت غیرموثر زمانی است که مردم را از اجتماع علمی جدا سازد. این پژوهش با تاکید بر مدل بافتاری ارتباطات عمومی علم انجام شده است.
اما در داخل کشور در اندازهای که پژوهشگر در متون و کتابخانهها و مراکز مختلف جستجو کرده، پژوهشهای انجام شده در خصوص رابطه علم ـ جامعه در ایران نشاندهنده پنج مسیر مطالعاتی به شرح زیر هستند:
یک) سنجش و اندازهگیری فهم عمومی از علم که شامل ابعاد شناختی، نگرشی و رفتاری است. قانعی راد و مرشدی (1390)، ماهر و مدنیان (1394)، و شهریاری (1394) با طراحی و تدوین پرسشنامه و پیمایش شهروندان تهرانی و اصفهانی نشان میدهند که سطح نگرش عموم مردم نسبت به علم و فناوری بهتر از ابعاد دیگر است. یعنی نمونههای مورد تحلیل، دانش زیادی درباره علم ندارند و رفتارهای آنها نیز چندان از خصلت علمی برخوردار نیست، ولی نگرش آنها نسبت به علم مثبت است.
دو) مطالعه با تمرکز بر موضوعی خاص: زردار (1393) با تحلیل متون تلویزیونی درباره بیوتکنولوژی، رسانهای شدن ناقص آن را نشان میدهد. او با تمرکز بر این رشته خاص علمی شرح میدهد که عمومیت یافتن به دلیل عدم ترجمه علم به زبان عموم اتفاق نیفتاده است. چارچوبهای رسانهای متکثر شدهاند ولی روابط میان کنشگران به تساوی میل نکرده و مباحث انتقادی مربوط به بیوتکنولوژی در تلویزیون مطرح نشده است. رسانهای شدن ناقص، پیامد وجود دو شکاف شناختی عمده است. اول، شکاف «ترجمه علم به زبان عموم» که ناشی از فقدان درک درست روزنامهنگاران از درک عموم از علم و فناوری است و دوم، شکاف «تصور کنشگران از مخاطبان بیوتکنولوژی» که دیده نشدن عامه مردم به عنوان مخاطب بیوتکنولوژی، عدم تطبیق محتوای تولید شده توسط روزنامهنگاران علم با نیازهای مخاطبان و فقدان منبع شناخت قابل اتکا از مخاطبان برای روزنامهنگاران علم و دانشمندان از مهمترین دلایل بروز این شکافند. دیدگاه هر سه کنشگر در مورد نسبت عموم با علم بر مدل «کمبود درک عموم از علم»منطبق است، هر چند شواهدی از تمایل عموم به «مشارکت در علم و فناوری» نیز وجود دارد که به نظر میرسد ریشه در ماهیت ایدئولوژیک علم و فناوری، بالا به پایین بودن فرایند سیاستگذاری و اولویتدهی به آن در ایران است.
سه) دسته سوم مطالعات در این حوزه به اصول روزنامهنگاری علم پرداختهاند. طیب طاهر (1395) با استفاده از معیارهای دانش عمومی یعنی ترجمه، بازنمایی فضای فرهنگی، فکری و اندیشه ورزی، بازنمایی فرهنگ حمایتگر علوم، بازنمایی موضوعات تأثیرگذار بر علم، بازنمایی دانش ضمنی، معرفی فرصت های مشارکت در علم و سادهسازی که اجاق (1391) تدوین کرده، اصول روزنامهنگاری علم در بخش خبری 21 شبکه اول را با خبر 22 شبکه بیبیسی 1 مقایسه کرده و نشان میدهد که در میزان رعایت بیشتر اصول، بهویژه اصول مهمتر در ترکیب نظری، شبکه BBC1 موفقتر عمل کرده است. راثی تهرانی نیز (1389) اصول حاکم بر طراحی پیامهای سلامت در رسانهها را مطالعه میکند. اجاق (1391) نشان میدهد که الگوی حاکم برارتباطات عمومی علم در مجله های علمی عموم ایرانی، ترویجی یا مدل انتشارگرا بوده و گرامیداشت علم را ترویج میکند.
چهارم) مفهوم ارتباطات عمومی علم و روشهای عمومی کردن علم در ایران: این گروه از مطالعات، دلایل اهمیت علم برای جامعه (خانیکی و زردار، 1393 ؛ پایا، 1387؛ و فاضلی 1389) از جمله موجه ساختن، دریافت حمایت مادی و معنوی عمومی، سرمایه گذاری، اقتدار و نفوذ ملی، مدیریت بهتر زندگی از طریق کاربست آن، کاهش شکاف میان دانش مردم و تقویت ارزش های علم را بحث کردهاند. مباحث مفهومی و جریانهای سیاسی ترویج علم (وصالی و همکاران، 1386)، تشریح ماهیت ارتباطات عمومی علم و نظریههای رایج آن (اجاق، 1390)، مباحث مفهومی، روشها و اهمیت ترویج علم (وصالی و اجاق، 1388)، ساختار ارتباطات علم با جامعه در ایران (شیخجباری و اجاق، 1391)، تبیین ماهیت و ضرورت درک عامه از علم (وحیدی، 1388؛ فروتن، 1390؛ اجاق و همکاران، 1391)، ارائه مفهوم نظری برای برقراری ارتباطات عمومی علم موثر (عبداللهیان و اجاق، 1392)، تحلیل تاریخی وضعیت ارتباطات عمومی علم در ایران (عبداللهیان و اجاق، 1392)،شیوه و چگونگی ترجمه و تحویل متون دانش عمومی (اجاق، 1392)، مطالعه درباره منطق تولید محتوا در مجله های علمی عمومی ایرانی (اجاق و عبداللهیان، 1393)، مطالعه و تحلیل مفهوم سواد و راههای افزایش سواد مدنی در ایران (اجاق و وکیل، 1392)، مطالعه نقش مجله های علمی عمومی ایرانی در افزایش فهم علمی عمومی (اجاق، 1391) و تحلیل نقش تلویزیون در سلامت کودکان (عبداللهیان و اجاق، 1391)نیز از جمله مطالعاتی هستند که در این دسته قرار میگیرند.
پنجم) رویکرد جامعهشناسی علم: در این رویکرد پژوهشگران بیشتر بر تحلیل نقش عوامل و ساختارهای اجتماعی بر روابط و کارکردهای کنشگران علم تمرکز دارند. بخش قابل توجهی از این مطالعات در قالب فرهنگ دانشگاهی یا فرهنگ آموزشی و جامعهپذیری دانشگاهی قابل مطالعه و دستهبندی هستند (رفیع پور،1381)، (دهقان،1384)، (قاضی طباطبایی و ودادهیر ،1378)، (علیدوستی، دوران و خسروجردی ،1388)، و (طایفی،1378). بخش دیگری از این مطالعات با تحلیل وضعیت اجتماعی علم، بهطور مشخص بر نواقصی اشاره دارند که علت پدیدار شدن آنها فقدان ارتباط علم و جامعه (همتی، 1390) یا ناهمزمانی دانش (قانعی راد، 1382 ) است. تحلیل همتی (1390) نشان میدهد که درجه همجوشی علم و جامعه در ایران پایین بوده به طوریکه نظام علمی نتوانسته ارتباط ارگانیک با سایر بخشهای جامعه برقرار کند. به طور کلی نتایج پژوهش نشان میدهد که در این دو حوزه از علوم (علوم پایه و فنی) بخش عمدهای از ادبیات علمی نتوانسته به طور مطلوبی راهگشای مشکلات و معضلات اقتصادی، صنعتی و کشاورزی باشد. ذینفعان دانشگاهی حساسیت چندانی نسبت به نیازهای محیطی نداشته و نتوانسته اند فعالیتهای علمی و پژوهشی خود را با زمینههای اجتماعی و اقتصادی موجود پیوند زنند. بیشتر آنها با اتخاذ رویکرد جهانوطنی، علم را برای علم تولید کرده و دغدغه چندانی برای دلالتهای اجتماعی پژوهشهای علمی خود ندارند. بخشی از این ضعف از عدم وجود تقاضای واقعی برای علم و خدمات علمی ناشی می شود. تقاضای نظام اقتصادی از ذینفعان دانشگاهی انجام پژوهشهای علمی بکر و نوآورانه نیست بلکه رفع و رجوع آنی مشکلات روزمره آنها است. از سوی دیگر تلاش منسجمی از سوی ذینفعان دانشگاهی در راستای معرفی علوم، کاربردها و اهمیت آن و همچنین اقناع سایر ذینفعان و کسب مشروعیت صورت نگرفته و اندک اقدامات نیز موفقیت چندانی در پی نداشته است. این وضعیت مانع از اعتماد سیاست گذاران به نهادهای علمی، ذینفعان دانشگاهی و سرمایه گذاری کافی و توجه مناسب به آن شده است. از سوی دیگر تقاضای اجتماعی برای علم نیز بیشتر برای کسب پرستیژ اجتماعی، کسب شغل و نهایتاً برای علم است. به همین دلیل و همچنین به دلیل ضعف مکانیسمهای جامعهپذیری آکادمیک و نقش کمرنگ نظام علمی در هویت بخشی به دانشجویان، افزایش دسترسی به علم را نمیتوان ضرورتاً به مثابه رسوخ علم در جامعه و تبدیل شدن آن به فرهنگ و سبک زندگی قلمداد کرد. همچنین در بین ذینفعان دانشگاهی ضعف سرمایه اجتماعی و شبکهسازی علمی مانع از حرکت جریانهای اطلاعاتی و عدم پاسخگویی مناسب به نیازها و تقاضاهای بیرونی شده است.
در مجموع، مطالعه جامعهشناسان علم نشاندهنده مشکلات اجتماعی ناشی از فقدان ارتباط درست و کارآمد بین متخصصان و مردم یا حوزه علم و حوزه عمومی است. لازم به ذکر است که از رویکرد ارتباطات عمومی علم، عموم همه افراد جامعه حتی متخصصان رشتههای دیگر نسبت به رشتهای خاص محسوب میشوند. از اینرو، میتوان مشکلاتی از قبیل عدم اعتماد سیاستگذاران به دانشمندان، ناتوانی متخصصان در کسب مشروعیت، عدم وجود تقاضای واقعی برای خدمات علمی در حوزه صنعت، ناهمزمانی دانش، و فقدان تلاش منسجم از سوی متخصصان برای معرفی علوم به عموم را ناشی از مساله "ناکارآمدی ارتباطات عمومی علم" دانست که همانا مساله پژوهش حاضر است. این مساله، همان چیزی نیز هست که مطالعه خاص روی موضوع بازنمایی بیوتکنولوژی در متون دیداری تلویزیون ایران آن را تایید میکند. زردار (1393) نشان میدهد که ناتوانی در ترجمه مفاهیم و فعالیتهای علمی رشته بیوتکنولوژی موجب رسانهای شدن ناقص آن شده است. فقدان درک درست روزنامهنگاران از درک عموم از علم و فناوری، و دیده نشدن عموم مردم به عنوان مخاطبان بیوتکنولوژی نیز نشاندهنده مساله" ناکارآمدی ارتباطات عمومی علم" هستند. نتایج حاصل از اندازهگیری فهم عموم از علم نیز درواقع دلالت بر وجود چنین مسالهای دارند. زیرا هر چند که تمام عوامل موثر بر فهم عمومی از علم، رسانهها نیستند ولی همانطور که در بخشهای پیش گفته شد، رسانهها یکی از عوامل مهم محسوب می-شوند.
از بعد نظری، عمده کارهای اصلی در این حوزه ها در خارج از ایران انجام شده و افرادی چون لونستین، ترنچ، بوکی و بائر شاخص ترین مدل ها و نظریات را ارائه داده اند. اما مطالعات اندکی بین مدل های ا رتباطات عمومی علم و روزنامه نگاری علم ارتباط برقرار گرده اند. چهار مدل اصلی عبارتند از: سواد علمی، بافتاری، عامه ـ متخصص، مشارکتی. من در این ایده به روزنامه نگاری علم موثر تمرکز دارم بدین معنی که عموم مباحث علمی را بفهمند و در آن مشارکت کنند. من در کتاب «تاملی بر ارتباطات عمومی علم و تجربه ایران» سه رویکرد را ارایه کرده ام که عبارتند از ترویجی، قوم گرایانه و انتقادی. رویکرد ترویجی با ترویج مدرنیته و درک متفاوت از زمان به ویژه آینده ارتباط دارد. این رویکرد ناشی از اولین اقدامات توسعه ای و مدرنیزاسیون است که مدیریت علمی جامعه اهمیت می یابد و بین علم و سیاست پیوند برقرار می شود. درواقع متخصصان متوجه می شوند که برای توسعه پیدا کردن جامعه، مردم باید با علم آشنا شوند. ترویج علم به خصوص توسط خود دانشمندان انجام می شود. دو گفتمان این رویکرد عبارتند از سواد علمی و درک عمومی از علم. سواد علمی به افزایش اطلاعات و داده های علمی توجه دارد و درک عمومی از علم با برجسته کردن وجه اقتصادی علم و لزوم حمایت عمومی از علم به بافتار توجه دارد.
رویکرد قوم گرایانه به فهم عموم از علم در شرایط اجتماعی و زمینه ای که اشخاص در آن واقعند توجه دارد. به اهمیت دانش و معرفت عامه تاکید دارد و می گوید که علاوه بر اینکه مردم باید زبان علم را بفهمند، دانشمندان و پژوهشگران هم باید زبان مردم را بفهمند. گفتمان تعامل در این رویکرد مورد توجه است که بر گفتگو و اشکال جدید تولید دانش مبتنی است. این گفتمان دو حوزه علم و جامعه را جدا از هم می داند که باید به سوی هم حرکت کنند و با هم گفتگو کنند.
رویکرد انتقادی به مباحث ایدئولوژی و هژمونی توجه دارد. ذیل این رویکرد، گفتمان مشارکت قرار دارد چه بالا ـ پایین که حوزه علم آغازگرش باشد و چه پایین ـ بالا که گروه های مردمی نقطه شروعشان باشند. این گفتمان به شیوه انجام گفتگو توجه دارد. مثلا در این گفتمان ایمن بودن یک فناوری خاص مهم است ولی اهمیتش کمتر از بحث درباره ضرورت آن است. چه کسی صاحب فناوری است؟ کی منتفع می شود؟ چه اهدافی دارد؟ مسئولیت اشتباهات با کیست؟ آیا قابل اعتماد است؟ پزسش هایی هستند که در رویکرد انتقادی طرح می شوند.
در کتاب به معیارهایی که روزنامه نگاری علم می تواند از این گفتمان های بهره ببرد و آنها را عملیاتی سازد، پرداخته ام. نکته اینجاست که این معیارها با هدف آگاه و توانمند ساختن مردم ارائه شده که همانا توسعه است.
ایده پرداز این کرسی در ادامه توضیح داد کهایده های موجود ارتباط علم با جامعه از دیدگاه جامعه شناسانه ، رسانه را کنشگر اثرگذاری نمی دانند و به تعاملات درون اجتماع علمی توجه دارند و یا اینکه رسانه را صرفا ابزار انتقال می دانند و به نقش خودش بی توجه هستند. ایده پیشنهادی بر کنشگری فعالانه رسانه و نقش رسانه در تعاملات گروه های مختلف اجتماعی با علم تمرکز دارد و به نقش رسانه در توسعه و گسترش روشنگری و به اصطلاح تاریخی آن، «جمهور ادب » توجه دارد. این ایده علاوه بر روزنامه نگاری علم برای همه ارتباط گران علم از باغ و موزه علم گرفته تا سیاست گذاری علم کاربرد دارد.
پس از توضیحات دکتر اجاق، مدیر علمی جلسه آقای دکتر ساعی جمع بندی از بحثهای خانم دکتراجاق ارایه کردند و پس از آن جناب آقای دکتر خانیکی به عنوان ناقد اول خواستند تا نظراتشان را ارایه کنند.
آقای دکتر هادی خانیکی، استاد تمام دانشگاه علامه طباطبایی که به عنوان ناقد در این جلسه حضور داشتند، به نقد ایدهی دکتر اجاق پرداختند و گفتند: ضمن تشکر از برگزارکنندگان کرسی موضوع کرسی خانم دکتر اجاق بسیار حائز اهمیت است. ایشان کار ارزندهای را دنبال میکنند که بخشی از پروژه ایشان از دوره تحصیل تا دوره مسئولیت ایشان در پژوهشگاه علوم انسانی است و از جمله معدود افرادی هستند که کار ارتباطات علم را دنبال میکنند و یکی از افراد مؤثر در آینده ارتباطات خواهند بود اما کتاب تأملی بر ارتباطات علم در مسیر توسعه ایران را خواندم و لذت بردم. کتاب دارای فصول مهمی است بخصوص در فصل چهارم به معیارهای محتوای تولید علم میپردازند و با توجه به ارائه منظمی که امروز داشتند مشخص است که دارای هدف هستند و بر همین اساس یک پرسش و دو پیشنهاد دارم.
ایشان اصل کار را براساس یافته های خودشان به عنوان یک کنشگر شبکه مبتنی دانستهاند و براساس آن چهار معیاری که در تاملی بر ارتباطات مسیری بر توسعه ایران ارائه میدهند.
- بازنمایی ویژگیهای فرهنگی جامعه به عنوان یک ضرورت
- بازنمایی فرهنگ حمایتگر و ضرورت توجه به فرهنگ حمایت گر
- بازنمایی موضوعهای مرتبط با علم
- ترجمه یا تحویل متون تخصصی
اگر ما قصد داریم تا مخاطب غیر متخصص را در معرض ارتباطات عمومی علم قرار دهیم تا فهم علمی داشته باشد، باید بستر فلسفی را ایجاد کنیم و از میان سه رویکرد ترویجی، قوم گرایانه و انتقادی، به نظر می رسد که خانم دکتر بر رویکرد ترویجی و قوم گرایانه تاکید دارند و از رویکرد انتقادی کمی فاصله دارند. به همین دلیل من توصیه میکنم که بحث ایدئولوژی و رویکرد انتقادی را مطرح نمایند که امروزه در جامعه ایران هم مساله و مشکل است. فعال کردن فرهنگ نسبت به علم برای نزدیک کردن فرهنگ و توسعه که تاکید هم داشتید نیازمند یک فهم انتقادی در فضای رسانهای و تخصصی است که در چارچوب روزنامه نگاری علم قر ار میگیرد. ولی چرا شما به عنوان مبنای علمی خودتان کمتر به رویکر انتقادی پرداخته اید ؟ اگر این کار در نظر گرفته شود من دو پیشنهاد برای شما دارم که نه در ارائه شنیده شد و نه در کتاب مشاهده میشود، که این دو مفهوم به نظر من کار را تکمیل و کاربردی تر میکنند. یکی مفهوم ساختار ساختارهاست که بنده این مفهوم را از مباحث دکتر شفیعی کدکنی گرفته ام. ایشان هم روی فرهنگ حمایت گر و بازنمایی ویژگی فرهنگ ایران تاکید میکند این فهم و کاربرد ساختار ساختارها خیلی کمک میکند. حتی اشاره ای به فرهنگ ایرانی و ساختار کلانش میکند که چرا در زمانهای مختلف توانسته در آفرینشهای علمی به اوج برسد مثل قرن چهارم هجری ولی در شرایط دیگر به زوال رفته است. پس ساختارهای حوزه علم متاثر از ساختارهای بزرگتر از خود هستند و وقتی وضع ساختار بزرگتر خراب میشود ، وضع حوزه علم نیز خراب میشود. مثلا در بحث معتزله و اشاعره حجیت یقین و آزادی خرد جای خود را به حجیت ظن و گمان و دوری از عقلانیت میدهد. آنجا نوآوری در ساختار کوچکتر هم محال میشود. به نظرم این مفهوم در پیوند دادن علم و توسعه میتواند کار را غنی تر کنند . مفهوم دومی که روی آن تاکید دارم که همه دوستان ارتباطی به خوبی با آن آشنا هستند، روایت است. روایت یک مفهوم جدیدی است که باز فراتر از آن چیزی است که به صورت داده یا یافته علمی خود را نشان میدهد. به خصوص بعد از شیوع کرونا این بحث مهم شد و این کاری که از مارک دیویس و دوینا لوهم ترجمه شده، به نام «پاندمی، مردم و روایت » نشان میدهد که مفهوم روایت در فهم قضیه چقدر میتواند موثر باشد. به نظر من یکی از کارهای ارتباطات عمومی علم ساختن روایتهاست که در روزنامه نگاری علم هم از آن دور هستیم.
پس از ارائه نقد دکترخانیکی، مدیر علمی جلسه از ایشان تشکر کردند و گفتند: در این بخش از دیدگاهَهای خانم دکتر احمدنیا و نقدهای ایشان استفاده می کنیم تا در پایان توضیحات دکتراجاق را در مورد نقدها داشته باشیم.
ناقد دوم جلسه، خانم دکتر شیرین احمدنیا، دانشیار و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در نقد ایدهی دکتراجاق گفتند: ضمن تشکر از برگزار کنندگان کرسیهای نظریه پردازی، یاداشتها و کامنت های من عمدتا متن محور است بر اساس متن اثری که برایم فرستاده شده بود و تا حد زیادی هم به جزئیات پرداختهام و بازنگری هایی را از نظر ساختار یا محتوا پیشنهاد داده ام. البته بیانات امروز خانم دکتر اجاق در موارد بسیاری، که جای سوال داشت، برایم روشنگر بود و برخی ابهامات که در کتاب ملاحظه کردم با سخنان امروز ایشان برطرف شد به عنوان مثال من انتظار داشتم زمانی که از تباین تاریخ علم و فلسفه غرب با روند تحولات علم در ایران یا خاورمیانه صحبت می شود داد و ستدهای علمی در تاریخ مان در دوران های خاص در نظر گرفته شده باشد .
فکر می کنم شایسته است که توضیحات امروز ایشان به نحوی به محتوای مکتوب این اثر اضافه شود چرا که در ایجاد انسجام در محتوایی که به صورت مکتوب در دست است کمک زیادی می کند. مسلما این کتاب بسیار ارزشمند و مورد نیاز است و خلاء ای را در حوزه تخصصی که ایشان انتخاب کردهاند، یعنی ارتباطات علم پر میکند و از این نظر جای تقدیر دارد. استنباط من از مقدمه ی اثر این است که با ارتباطات علم، ما می توانیم علمی که دور از دسترس عموم به نظر می رسد یا علم مختص نخبگان را، از حالت بسته ی آن خارج کنیم و با سهولت بیش تری در معرض استفاده ی عموم قرار بدهیم. یعنی این نوع از ارتباطات، علم را از حالت نخبگانی آن خارج میکند و نسبت علم را با زندگی روز مره مردم برقرار میکند. می توان گفت در این جا نوعی «ترجمه» اتفاق می افتد در معنای کلان این واژه و نوعی ارتباط موثر شکل می گیرد و تسهیل می شود. این عمل که شاید بتوان به آن اسم رمزگشایی هم نهاد، رابطه ی ارگانیک میان جامعه و عالمان یا کنشگران حوزه علمی و تخصصی را تقویت میکند که این امر خواه یا ناخواه به ایده آل «توسعه» منجر و منتهی میشود. همانطور که خانم دکتر اجاق به آن اشاره کردند با میانجیگری «ارتباط گران» این امر قابل حصول میشود. این کتاب از چنین هدفی سخن می گوید.
به نظر می رسد کتاب بر پیش فرضهایی مبتنی است مثلا این که، مردم فاصله ای بین خودشان و علما یا دانشمندان احساس میکنند و یااین که مردم، خودشان را در یک رابطه نابرابر با کسانی که مالک آن دانش هستند میبینند. من فکر می کنم اتفاقا در مواردی ما خودمان هم مشابه این را تجربه کرده ایم مثلا در مورد رابطه پزشکان با مراجعین شان وقتی که تلاش برای حفظ فاصله، از جانب بیماران یا همراهان بیمار معمولا احساس و تجربه می شود به ویژه وقتی که پزشکان از زبان تخصصی یا اصطلاحا «ژارگون» پزشکی در هنگام مکالمات استفاده می کنند و تلاشی برای ساده سازی و قابل فهم کردن مطالب شان برای مخاطب عام ندارند.
این کتاب یادآور می شود که ارتباط گران (که خوب است اگر حتما معادل انگلیسی واژه – و بسیاری موارد دیگر مشابه که به نظرم جا افتاده در پانویس آورده شود) در تلاش برای از بین بردن چنین فاصله هایی هستند.
یکی از موارد ابهامی که مایلم مطرح کنم این نکته بوده است که نویسنده بیان داشته اند امروزه تمام فعالیتهای روزمره ما با علم عجین است مثل فناوری، پزشکی و غیره... و از این رو جامعه ی ایرانی متمایل به علم نوین نشان داده شده چرا که برای ایفای نقشهای حداقلی، نیاز به دانش و تکنولوزی هست و این که عموم افراد تمام تلاش شان را می کنند تا زندگی مبتنی بر دستاوردهای علمی داشته باشند که من فکر می کنم باید در این خصوص، قدری تامل کرد. در جامعه ای با گستردگی فقر که شرایط بهره گیری از دستاوردهای فن آورانه را برای بسیاری به وجود نیاورده است و سطح باسوادی و میزان تحصیلات میانگین افراد در ایران هنوز نسبتا پایین ، شاید به راحتی نمی توان گفت که همه ی مردم آن چنان هنوز علم باور هستند یا بی صبرانه در انتظار دستیابی به دستاوردهای علمی حتی به زبان ساده هستند. شاید واقعیت چندان با این برداشت مطابقت نداشته باشد و ما در جامعه شاهد رفتارها و باورهایی هستیم که چندان نسبت وسیعی با روحیه ی علم طلبی یا کنش های عقلایی نداشته باشد. و حتی اگر ارتباط گران علم در تلاش برای بهره گیری از این نیاز باشند همواره راحت به نیت خود نایل نیایند و به راحتی مخاطبی که مشتاق و متقاضی دانش روز باشد را نتوانند بیابند.
در برخی موارد مطالب یا حکم هایی بیان شده که به نظرم می رسد نیاز به شواهد حاصل از تحقیقات مرتبط یا مستنداتی دارد که جای خالی آن در متن احساس می شود . در مواردی در متن به ویژه آنجا که از نظرات نظریه پردازانی نام برده شده است در خلال معرفی نظرات ایشان نویسنده به طرح ایده ی خود پرداخته است و بنابر این تداخلی در نقل قول مستقیم و مطالب نویسنده ی این اثر دیده شده است که خوب است این تمایز مشخص تر شود. در فصلی که یکسری اسامی صاحب نظران برای طرح توصیه هایشان فهرست وار بیان شده به نظرم خوب است چرخشی در بیان مطالب صورت بگیرد به این ترتیب که نکات با ذکر یک عنوان یا برچسب معرفی شود و در پی آن نوشته شود که در ارتباط با این نکته از نظر کدام محقق یا محققان که برخی ممکن است صرفا با انجام یک تحقیق به یافته ی خاصی رسیده باشند استفاده شده یعنی دسته بندی موضوعی صورت بگیرد. در مواردی مشخص است که یکسری توصیه ها در زمینه ی مثلا عوامل موفقیت در کنش ارتباط گران کدامند در برخی دیگر به اهمیت کیفیت متن اشاره شده بنابر این دسته بندی موضوعی می تواند کارایی بهتری داشته باشد برای انتقال پیام تا این که صرفا با اسامی برخی محققان و چند پاراگراف به ارایه ی توصیه های کاربردی اشاره شود.
با این که عنوان کتاب فراگیر به نظر می رسد اما عملا در متن می بینیم تو ضیحات و مصادیق و مثال ها بیشتر به عرصه روزنامه نگاری و رسانه های مکتوب یا شفاهی محدود شده است و بنابراین شاید مفید باشد که سوتیر یا عنوان فرعی ای نوشته شود مثلا «با تاکید بر روزنامه نگاری یا رسانه های مکتوب و شفاهی در ایران» چون با توجه به گستردگی و تنوع زیاد آنچه به عنوان «ارتباط گر» در همین اثر معرفی شده است، زمینه ی کاربرد توصیه های عملیاتی برای ارتقای وضعیت موجود برای ارتباط گران در حوزه رسانه بیش تر ملاحظه می شود تا سایر ارتباط گران به عنوان مثال موزه های گیاه شناسی یا باغ پرندگان، مراکز پژوهشی و نظایر آن.
در خلال صفحات کتاب یک سری موارد و معادل های فارسی برای اصطلاحات یا عبارت های انگلیسی به کار رفته که من پیشنهاد های جایگزینی را در نظر دارم که البته بنا به صلاحدید خانم دکتر ممکن است پذیرفته بشود یا نشود که در فرصت مناسب ایده هایم را برایشان مطرح می کنم. چون ممکن است جنبه سلیقه ای پیدا بکند و محدودیت زمان جلسه ی حاضر اجازه طرح آن ها را نمی دهد و توصیه دیگرم بر لزوم ویرایش ادبی متن است در خصوص برخی جمله بندی ها که احتمال می دهم ناشی از ترجمه باشد و تا حدی بازنگری می طلبد. مشخص است که بخش مهمی از متن با بهره گیری از متون انگلیسی تدوین شده است. امروز بیان شفاهی خانم دکتر خیلی روان و سلیس بود و احتمالا متن با بررسی مجدد می تواند به همین شیوایی در آید که ایشان سخن می گویند.
یک پیش فرض یا نوید هم در متن استنباط می شود مبنی بر این که علم با همه پیچیدگی و تخصصی بودن این امکان را خواهد یافت که به یاری ارتباط گران به صورتی قابل فهم برای عامه تبدیل شود.
از مواردی که می خواهم تقاضا کنم مشخص تر بیان بشود انتظاری است که نویسنده ی محترم از ماهیت مخاطبان این اثر دارند و قصدشان بر این است که کدام گروه یا گروه های مخاطب به استقبال از این اثر و بهره گیری از متن بپردازند تا بتوان پیش بینی کرد که سودمندی اثر متوجه ی کدام مخاطب است و در نتیجه کارایی لازم را پیدا می کند. هر چند مباحث نظری و تغییرات در رویکردها معرفی و مطرح شده است اما در نهایت کتاب به یکسری پیشنهادات اجرایی و رویه های عملیاتی برای حسن عملکرد ارتباط گران مخاطب خویش منتهی شده است پس مخاطب شناسی برای توجه به نیازهای مشخص آن ها اهمیت پیدا می کند.
در بخشی از کتاب ذیل عنوان «وضع مطلوب: آموختن علم در زندگی» نویسنده محترم اظهار امیدواری کردهاند که با وقوع تغییر و تحولات در جامعه و گسترش علم، ارتباطات و روزنامه نگاری علم هم دچار تغییرات اساسی بشود، هرچند جامعه هنوز اعتماد لازم به علم در حل مسائل را نشان نداده و در مورد علم به قطعیت نرسیده است.
در نهایت برخی سوالات برای خواننده ی اثر ممکن است طرح شود که به نظرم چنانچه صلاح بدانند در تجدید نظر در محتوا برای وضوح بیش تر مطالب می تواند مورد توجه نویسنده ی محترم قرار گیرد. به عنوان مثال،
آیا میتوان بر اساس سنخ ها یا ژانرهای علمی هم که زمینه ی اقدام ارتباط گران قرار می گیرند دسته بندی قایل شد؟ یا مثلا توصیه های معطوف به ارتباط گران می تواند بر حسب این که مجلات تخصصی باشند یا نشریات عامه پسند متمایز شود. میتوان توصیه های مفید برای میانجی گری ارتباط گران را در مورد نشریات بر حسب نوع انتشارشان در سطوح مختلف دسته بندی کرد ؟ اخیرا که رسانه های نوین و شبکه های مجازی فعال شده اند و اقدام به نشر اخبار علمی می کنند چه رویه هایی برای آنها قابل توصیه است و چه رویه هایی نیاز است تا نظارتی بر انتشار شبه علم صورت گیرد. آیا رشته های مختلف مثل مهندسی و پزشکی هم باید سنخ شناسی شود و جنبه های کاربردی توصیه برای ارتباط گران علم متمایز شود و در رعایت دستورالعملها تفاوتی بینشان وجود داشته باشند. آیا علوم اجتماعی هم در ردیف علوم دقیقه ملاحظه میشوند و یک سری معیارهای یکسان برای انتقال محتوا مورد استفاده قرار می گیرد؟ آیا ارتباط گران بخش خصوصی با دولتی یکسان فرض می شود؟ با عطف توجه به این که در مورد بخش خصوصی سرمایه گذاری های خاصی می شود و در مورد بخش دولتی هم سیاست هایی به کار می رود تا تولیدات همسو با یکسری ارزش ها یا ایدولوژی مورد حمایت قرار گیرد؟در نهایت از نقد پذیری خانم دکتر اجاق و توجه و پاسخ هایشان به مطالب بیان شده تشکر می کنم و برایشان آرزوی موفقیت های بیش تر دارم.
دکتر ساعی پس از نقد و نظر خانم دکتر احمد نیا از خانم دکتر اجاق خواستند تا توضیحات و نکات خود را در پاسخ به مطالب و نقدهای ناقدین محترم مطرح کنند.
دکتر اجاق، ارائه دهندۀ ایدۀ مورد بحث در این کرسی، پس از شنیدن نقد ناقدان این چنین پاسخ دادند: از ناقدین محترم بسیار تشکر میکنم. نکات خوبی اشاره شد که حتما در ادامه کارم به آن توجه خواهم کرد. این کتاب، بخش اول کارم است یعنی درباره ارتباطات علم است که طی 12 سال گذشته متمرکز بر آن، کار کردهام. در سه سال اخیر هم روش مطالعه ام را بر تحلیل چارچوب متمرکز ساخته ام. میخواهم بدانم که رسانه ها با علم چه کار میکنند و چه چارچوبی از علم را به جامعه ارائه میدهند. این یک سال اخیر را روی کووید 19 تمرکز کردهام و بعد از این مبتنی بر ایده که خدمت شما ارائه داده ام مباحثم عمیقتر و نظریه پردازانه تر خواهد شد و به بحث توسعه خواهم پرداخت. اساسا مباحثی که امروز مطرح شد ناظر بر کلیت این قضیه هستند و صرفا متمرکز بر کتاب نبوده است . اگر عدم تقارنهایی بین کتاب و جلسه مشاهده میشود به این دلیل است که من امروز دارم ایده جدیدی را طرح می کنم؛ منتها متن دیگری که همان «طرح ایده» بود نیز خدمت اساتید ارسال شده که مخصوص جلسه امروز است.
دربارۀ نکاتی که دکتر خانیکی فرمودند : بخشی از تلاش علمی من در این مدت، تمرکز بر رویکرد فنی بوده و در واقع به صورت تکنیکال به قضیه نگاه میکردم که چگونه میتوانیم این زبان مشترک را پدید بیاوریم و این موضوع در نتایج پژوهشهایی که منتشر شده، هویداست. و اینکه چرا از رویکرد انتقادی کمتر استفاده کردهام؛ در واقع، چنین نبوده اما رویکرد من در تدوین کتاب، ارائه بحثهای عمومی و اساسا مفهومی و نظری درباره ارتباطات علم بود که با تجربه درآمیزد. درست است تحقیقی که مشخصا با رویکرد انتقادی علم به موضوع پرداخته باشد را انجام نداده ام که عصاره آن را در این کتاب بیاورم، اما به این معنا نیست که اهمیت کمی به رویکرد انتقادی قائل هستم کاملا با دکتر خانیکی کاملا موافقم که در شرایط امروزی بهویژه درک اینکه در سطوح سیاست گذاری چه فهم، برداشت، و خواستهای از علم دارند، موضوع مهمی است و ارتباطات علم باید به آن بپردازد و اگر در کتاب کمرنگ دیده میشود، در نزد من نویسنده کمرنگ نیست. شاید چون خواستم رعایت امانت بکنم یا حتما مطالبی را بنویسم که در مورد آنها کار کردهام، چنین شده است. در بحث ساختار ساختارها که شفیعی کدکنی به آن پرداختهاند با نظر دکتر خانیکی کاملا موافق هستم و حتما در کارهایم باید از آن بهره ببرم. و در روایت اگر منظور رویکرد روش شناسانه است، کاملا پیشنهاد بجایی است و من موافقم که قاعدتاً در ادامه مسیر باید به اینها هم برسم .
در خصوص بیانات خانم دکتر احمدنیا در مورد تفاوت ارانه شفاهی با آنچیزی که در متن کتاب است توضیح دادم که کتاب چگونه تدوین شده و چه جایگاهی در طرح ایده امروز اینجانب دارد. از طرفی باید عرض کنم علاوه بر داوریهایی که روی پژوهشهای تشکیل دهنده کتاب صورت گرفته، این کتاب توسط داوران مشخصی داوری شده است؛ در نتیجه این کتاب، برساختی از حداقل سه ذهنیت است؛ هر چند که ذهنیت نویسنده غالب باشد. به لحاظ مستندات سعی براین داشتم که رعایت در امانت داشته باشم و اگر در جایی ترجمه خوب نبوده هرچند تمام تلاش براین بوده که ترجمه خوبی ارائه دهم ممکن است به دلیل ضعف فقدان حضور ویراستار علمی در این زمینه باشد؛ که اگر داشتیم، شاید کتاب به لحاظ نگارشی خیلی قویتر بود. اما تمام نکات گفته شده ارزشمند هستند و حتی خوشحال می شوم اگر بتوانم از سایر منتقدان هم بهره مند شوم تا کتاب در چاپ بعدی اشکالات کمتری داشته باشد.
نکته بعدی خانم دکتر احمدنیا ارائه مصادیق در عرصه روزنامه نگاری علم مکتوب است. دعوی بنده این است که می توان متن نوشتاری را مبنای هر نوع فعالیت ارتباطات علم در حالت ارتباطات انسانی، دیداری، شنیداری، دیداری ـ شنیداری، چندرسانه ای دانست.
پس از اتمام صحبتهای دکتراجاق ، مدیر علمی جلسه جمعبندی نهایی را ارائه کردند و از حاضران خواستند تا اگر سوال یا نظری دارند، بیان کنند. چند نفر از حاضران پرسشهایی مطرح کردند که خانم دکتر اجاق به آنها پاسخ داد. سپس دکترساعی ضمن سپاس از برگزارکنندگان کرسی و ارائۀ ایده توسط دکتر اجاق و نقد ناقدان؛ ختم جلسه را اعلام کردند.
نظر شما :