گزارش کرسی چهل وسوم: ساماندهی بحث استعاره و تقسیمات متشتّت آن در بلاغت فارسی
چهل و سومین کرسی ترویجی به صورت مجازی با پخش آیاتی از کلامالله مجید آغاز شد. سپس خانم دکتر ایشانی، مدیر محترم اجرایی جلسه در مورد برگزاری کرسیهای ترویجی در پژوهشگاه و همچنین ساختار کرسی دکترسعید شفیعیون عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان با عنوان « ساماندهی بحث استعاره و تقسیمات متشتّت آن در بلاغت فارسی » توضیحاتی ارائه نمودند. سپس مدیریت علمی جلسه را به خانم عاملی رضایی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سپردند.
خانم دکتر عاملی رضایی، مدیر محترم علمی جلسه، ضمن خیر مقدم به اساتید و ناقدین گرامی و حضار محترم بیان کردند مساله بلاغت در فارسی حاکی از آن است که در برخی قسمتهای آنها اعم از تعاریف و ساختار و تقسیمبندیها پریشانی و سستپیوندی به چشم میآید. کمنیستند تناقضها و همپوشانیهای این حوزه که بخشی ناشی از عدم تناسب زبان و ادب پارسی با مباحث بلاغی کلاسیک و جدید که خاستگاه غربی و یا عربی است( مثل بحث استعاره در حرف در بلاغت عربی). بلاغت در هر زبان و فرهنگی، پیچیدگی خاص خود را دارد،حال وقتی بین مسائل و دیدگاههای بلاغی چند زبان و ادبیات مختلف، همگرایی و اختلاطی به وجود میآید، بدیهی است که هرگونه تشتّت و پریشانی در بحث محتمل میگردد.در این چهارچوب ابتدا آقای دکتر شفیعیون به ارائه و تبیین ایده خود خواهند پرداخت و سپس به نظرات و نقدهای ناقدین محترم گوش خواهیم داد.
در ادامه آقای دکتر شفیعیون به ارائه ایدۀ خود پرداختند و گفتند: عموماً آنان که با بلاغت سر و کار دارند، خود واقفند که در این دانش برخی تقسیمات متشتّت است و تعاریف، بعضاً متناقض و پریشان تا به حدی که در تحلیل شواهد یکسان گاه نظرات متفاوت و حتی عکس ارائه شده است. اشکالاتی که با محور قراردادن ادبیّت کلام و عدم دلبستگی به تعاریف و ساختارهای کلیشهای این مباحث، از نظر ما، تا حد زیادی مرتفع میگردد و میتواند به مرزبندی بهتری در مباحث تودرتوی استعاره منجر گردد.
به طور خاص باید گفت که در منابع بلاغی در خصوص استعاره عموماً دو چیز؛ یعنی استعاره در مقام هنرسازهای برجسته و وجه استعاری، با یکدیگر خلط گشته و موجبات سردرگمی بسیاری شده است. در واقع وقتی صفات و حالات انسانی به غیر از او و یا در کل صفات و حالات جانداران به عناصر انتزاعی و مفهومی و نیز اشیاء نسبت داده میشود، نوعی آنیمیزم یا همان جاندهی- و در مرتبة بالاتر شخصیتبخشی- در سخن حاکم میشود. ویژگیای که ما از آن با عنوان وجه استعاری یاد میکنیم؛ زیرا ذهن در تحلیلهای ناخودآگاه خود در مواجهه با این نوع کلام، آن اسم توصیف شده را استعاره تصور میکند؛ در حالی که استعاره، با وجود ماهیت تشبیهیاش از متفرعّات مجاز است. این نظریه با رویکرد ساختارگرایانه و نگاه ادبی به این موضوع ، تلاش کرده تا بازتعریفی از استعاره و انواعش به همراه ردهبندیهای تازهتری از موضوع، ارائه دهد. بر مبنای این نظریه، وجه و یا فضای استعاری دامنة وسیعی است که یک سر آن به جاندارانگاری و یا تشخیص و سر دیگرش به کنایه پیوند میخورد و آن چیزی که ما با نام استعاره میشناسیم؛ یعنی نوعی از مجازِ تصویرساز حسی و عینی دقیقاً در مرکز این فضاست. پس به عبارتی بین وجه استعاری و استعاره نسبت عموم و خصوص منوجه وجود دارد؛ فلذا هر کلامی که بار استعاری دارد، الزاماً برخوردار از هنرسازة استعاره نیست.
در واقع با این رویکرد، پارهای از جزماندیشیها و چارچوبهای بستة بیانی خودبهخود سست میگردد؛ چرا که سیالیّت خیال و قالبگریزی زبان، تا این حد مرزکشیهای متکثّر و متکلّفانه و بخصوص غیر ادبی را بر نمیتابد. استعارة اصیل، از نظر ما هنرسازهای دانسته شده که در همان ساختار مجازیاش، تصویری ارائه دهد که تا حد زیادی عینی و محسوس باشد، بنابراین استعارههایی که بر مبنای تشبیه محسوس به محسوس باشند، با این دید، استعارهای کامل به شمار میآیند و هرچه با عناصر معقول درآمیزد، که نوع تام و تمام آن تشبیه معقول به معقول است، در ذیل کنایه و تشبیه حالت و موقعیت خواهد گنجید و ضمناً تشبیهات عناصر انتزاعی به عناصر عینی، اساسا نوعی جاندارانگاری و تصویرسازی مبهم از جهانی شاعرانه است. همچنین از لحاظ ساختار زبانی، کانون استعاره یا اسمی است که توصیف میشود و ما از لحاظ دستوری، آن را با نام مسندالیه و یا نهاد میشناسانیم و یا کل صفت و حالت و فعلی است که به مسندالیه یا نهاد نسبت داده میشود و ما آن را با عنوان استعارة گزارهای شناساندهایم. این هر دو استعاره در بلاغت قدیم به ترتیب با نامهای استعارة مصرحه و استعارة تبعیه شناخته میشدهاند که بنا به آنچه گفته خواهد شد، نامگذاری دقیقی نیست. با این حساب میبینیم که جمله در زبان به لحاظ ساختاری بیش از این دو نوع استعاره را تاب نمیآورد و استعارة مشهور به مکنیه، در تناقض کامل با تعریف و ساختار مجازیِ استعاره است و البته پیشتر نیز مخالفت با چنین استعارهای در برخی کتابهای بلاغی اشارهوار و پراکنده وجود داشته است.
در تقسیمبندی استعارة مصرحه یا نهادی نیز با این باور که طبق اصولِ ساختاریِ مجازی استعاره و اهمیت بافت سخن، هیچ صورت رها و مطلقهای برای استعاره نهادی متصور نیستیم، از معیارهای کلیشهای ملائمات مستعارله و مستعارمنه و تقسیمات چندگانة مطلقه و مجرده و مجردة مرشحه و مرشحه رهایی جستهایم. بنابراین از دید ما بنیان استعاره بر تجرید است که میتواند با جذب ملائمات مجاز یا همان مستعار، برجستگی مجازی خود را پنهان نماید و به اصطلاح ترشیح بیشتری یابد. به عبارت دیگر همانگونه که هنر تصویرسازی استعاره در کل، مراتب و درجات مختلفی دارد، ترشیح در استعارة نهادی نیز درجاتی دارد که بنا به ساختار لفظ و صراحت و تأویلی بودن ملائمات مجاز یا مستعار و موقعیتشان نسبت به آن و نیز کمیتشان، کم و زیاد میشود.
در کل رویکرد ما به تحلیل استعارههای موجود در کلام بر این اساس تعریف شده است و برای این کار روشی را در نظر گرفتهایم که کاربر آن میتواند با یافتن کانون استعاره جملات و عبارات پیچیده و تودرتویی را که مشحون انواع استعاره و کنایه است، به خوبی واکاود و توصیفش کند.
در واقع یکی از زمینههای اصلی ایجاد زبان ادبی، نحوة خلاقانة گزینش کلمات در محور جانشینی کلام است. آفرینشگر زبان ادبی برای تأثیرگذاری هر چه بیشتر در این عرصه، منطق هنری تازهای در حوزة معنایی واژگان کلام میآفریند. این تدبیر را زبانشناسان و بلاغیون مجاز میگویند و عملاً اصلیترین خصوصیت زبان ادبی را مجازین بودن آن ذکر میکنند. با این حال مجاز نوعی هنرسازة کلان و عام است و بسته به انگیزههایی که کاربر در استفادة از آن دارد، به دو بخش تقسیم میشود که در بلاغت اسلامی به آن مجاز مرسل و استعاره میگویند.
همینجا باید باز به این قاعده کلی در زبان ادبی توجه داد که اگر خیالین بودن این زبان را یکی از مهمترین ویژگیهایش بدانیم، این جوهر خیالی در دو مرحله در زبان معمولی تزریق میشود و آن را به زبان ادبی تبدیل مینماید. نخستین آن صرفاً اختلال در نظم منطقی و معنیداری معمولی کلام است، به گونهای که با انتساب صفات و حالات انسانی به سایر موجودات زنده و یا غیر زنده در عالم و حتی عینیتبخشی به عناصر انتزاعی هستی، نوعی جانبخشی و تشخیص را پدید میآورد و این صرفاً یک رویکرد تشبیهی است و طبعاً کلی؛ عام و ذهنی است و نه آن هنرسازة تشبیه خاص و مشهور و تصویرساز؛ اما گاه این فرآیند در این مرحله متوقف نمیماند و با استفاده از تمهید هنری تشبیه در معنی خاص خود، قادر به ساخت تصاویر آنهم از نوع تصاویر محسوس میگردد و به یک مرحله بالاتر ارتقا مییابد که طبعاً هنریتر و برجستهتر است. با اینهمه نظر به این که هر دو در ظاهر حاصل یک فن یا همان هنجارستیزی زبانی در محور جانشینی است، در بلاغت با نام واحد مجاز خوانده میشوند و گویا قدما هم اصل هنری و افزونتر مجاز را بر همین تصویرسازی استوار میدانستند که مجاز غیرتصویری را مجاز مرسل مینامیدند، مجازی که از ساخت تصویر، آزاد و رهاست و سادهترین مجاز به شمار میآید.
ظاهراً همین خاصتر دانستن مجاز به علاقة تشبیه است، که ایجاب کرده تا بلاغتپردازان عنوانهای تازهتر استعاره را به جای مجاز تشبیهی و مستعار را به جای کلمة مجازی برسازند. عین همین روند را در کنایه میبینیم که نوعی خاصتر و زبانآورانه، از مجاز به علاقة لازم و ملزوم است. علاقهای که در معنی عامش شامل بسیاری از علاقهها مثل حالیه، آلیه، سببیه و امثال آنها میشود.
با این تفاسیر، در تحلیل بلاغی متن، ابتدا باید نقطة کانونی استعاره را یافت و با تشخیص ماهیت کلمه و یا گروه کلمهای که به طور عاریهای به جای کلمه یا گروه کلماتی آمدهاند و اصطلاحاً مستعار نامیده میشوند، در باب نوع استعاره داوری کرد. برای این کار هم لازم است تا بر ساختار پیچیدة نحوی کلام فائق آییم و عبارت را ابتدا منظم و سپس ساده کنیم تا کانون اصلی استعاره را تشخیص دهیم؛ زیرا همیشه کلام ساده و استعارهها مفرد و برجسته نیستند و اتفاقاً متونی که نیاز به تحلیل بلاغی دارند هم غالباً منظومند و محدودیتهای شعر کلاسیک بر آنها حاکم است و هم ممکن است در توری از انواع آرایههای مختلف بیانی و بدیعی تنیده شده باشند.
مثلا در مدحیهای که فرخی(1371: 329) برای امیرچغانی گفته است، مطلع چنین است:
با کاروان حله برفتم ز سیستان |
|
با حلة تنیده ز دل بافته ز جان |
ذهن مخاطب تا رسیدن به کلمة دل و جان ابداً متوجه استعاره نمیشود و گویا با سفرنامهای منظوم روبروست؛ اما صفت تنیدة دل و بافتة جان نشان میدهد که موصوف نمیتواند در معنی خودش باشد. این دو وصف که مرکب از یک ملائم مستعارمنه (حلّه) یعنی تنیده و بافته و نیز یک ملائم مستعارله(شعر) یعنی دل و جان است، همان قرینة صارفهاند. البته دل و جان از ملائمات مستقیم شعر نیست و بیشتر نوعی نشانگر مستعار بودن کلمه است تا نشان دهندة دقیق مستعارمنه و همین امر است که برخی بین قرینه و ملائم توفیر قائل میشوند؛ ولی از آنجا که ما بافت سخن را قرینه و به قول قدما قرینة حالیه برمیشماریم، معتقدیم ذهن عملاً از این قرینهها نیز مانند ملائم به مستعارله پی میبَرد.
در باب اشعار پیچیده که گاه حاوی استعارههای تو در تویند، نیز میتوان به بیت خاقانی(1368: 134) اشاره کرد:
طاووس بین که زاغ خورَد وانگه از گلو |
|
گاورس ریزههای منقّی برافکند گاورسریزههای منقّی برافکند |
ذهن مخاطب وقتی به زاغ خوردن طاووس میرسد، متوجه ناهنجاری سخن میشود و در واقع کانون اصلی استعاره در این بیت نخست همین عبارت فعلی است که به نظر میرسد به جای چیز دیگری آمده است که اگر تصویر عینی باشد، استعارة گزارهای یا تبعیه و اگر تعبیر مفهومی باشد، کنایه فعلی است. بافت سخن و موضوع وصف آتش در زمستان مشخص میکند که زاغ اینجا خود استعاره از زغال است و طاووس هم به تبعش آتش است و مانند بازی دومینو استعارات دیگر پیش چشم صف میکشند و پرده از روی برمیافکنند مثل گلو استعاره از بخشی از شعله آتش که در هوا به شکل طاووس درآمده و گاورس ریزه منقی استعاره از جرقههای آتش است .در واقع در استعارههای تودرتو استعارهها برای یکدیگر قرینة صارفه به شمار میآیند. مثل «زاغ خوردن» که ضمن استعاره بودنش قرینة صارفه است و نیز برافکندن گاورس ریزه که استعاره از جرقههای آتش است، پس از زاغ خوردن طاووس طبعاً برای هر دو استعارهها، قرینة صارفه است.
در خصوص قرینة حالیه نخست باید به نمونههای ذیل توجه کرد:
در بیت
عقیق از تارک لولو برانگیخت |
|
گهر میبست و مروارید میریخت |
(نظامی، 1376: 340)
تمام واژگان شعر مثل عقیق و لولو استعاره از لب و دندان شیرین حین سخن گفتنش با خسرو و نیز گهربستن و مروارید ریختن توصیف سخن راندن اوست و تنها بافت سخن و آشنایی با سبک شاعر در مقام قرینة حالیه ما را به استعاره بودن کلام رهنمون میسازد.
اهمیت بافت به حدی است که تحلیل یک بیت بیرون از زمینة سخن گاهی با آن بسیار متفاوت میشود؛ برای مثال نظامی(1376: 112) در بیت:
سر خم بر میِ جوشیده میداشت |
|
به گِل خورشید را پوشیده میداشت
|
که در وصف تلاش مهینبانو برای ممانعت از نیروگرفتن عشق شیرین به خسروست، به گونهای رفتار کرده که خواننده با دیدن این بیت به تنهایی «می جوشیده» را که خود، استعاره از عشق شیرین به خسرو است، ممکن است در معنی اصلی خود تصور کند و آن را نه یک نوع استعارة مرکب که عبارتی عادی در وصف شراب و خم بپندارد و مصرع دوم را که در واقع کنایه است، استعارة مرکب گمان کند.
به عبارتی شاعری چون نظامی و کلاً شاعران خیالبند در تصویرسازیهاشان از کنایه هم به سادگی نمیگذرند و گاه آن را به استعارة مرکب بدل میسازند و به گونهای در عبارت به کار میبرند که معنی نخستینش هم فرایاد آید که ما به آنها کنایه ایهام میگوییم، صنعتی که شفیعی کدکنی(1380: 430) به آن بازی لفظی میگوید و شاعران سبک هندی اغلب از استادان این فنند. برای مثال ابیات ذیل از زلالی(1385: شصت و هفت) تا حدی رسانندة این منظور است که شعر از لحاظ بیانی تا چه اندازه میتواند پیچیده و تو در تو باشد.
ز حرف سر زدن در قلب ناورد |
|
زبان تیغ هندی مو برآورد |
ز لعل گلرخانِ عشوهاندیش |
|
صدای بوسه میپیچید بر خویش |
شاعران سبک هندی گاه مدعامثلهای خود را نیز تا سر حد تشبیه مرکب و ساخت تصاویر محسوس عینی ارتقا میدهند و البته باز در انواع هنرسازههای بیانی و زبانی درمیآمیزند یا به اصطلاح ما ضرب میکنند. بیت
دست طمع چو پیش کسان کردهای دراز |
|
پل بستهای که بگذری از آبروی خویش |
(نظیری نیشابوری،1389: 201)
گواه اعلای این ادعای ماست. در حقیقت تصویر ناشی از تشبیه دست دراز کردن کسی به سوی کسی دیگر، به پلی که میان دو طرف کشیده شده باشد و در عین حال آب رویی که به این واسطه ریخته میشود و شخص با این کار از آبروی خود میگذرد، همه و همه ضمن آنکه ترکیبی از کنایه و استعاره است، نوعی بازی با معانی ظاهری و نیز تداعی معانی دیگر الفاظ در تناسب با یکدیگر است مثل آب رو در معنی اعتبار و روی آب بسته شدن پل و گذشتن از روی آب و پل با کنایه گذشتن از چیزی که در اینجا به معنی آبرو و اعتبار است.
شگفت آنکه بلاغتپژوهان که اغلب به بیان شواهد ساده و تکراری عادت دارند، گاه از بیتهای پیچیده هم سرسری گذشته و گویی تنها ذهنشان متوجه آموختههای خودشان است. برای نمونه میرزا ابوطالب فندرسکی(1381: 64) در توضیح استعارة مکنیه بیت بسیار زیبای
رسد زلفش به قصد صبر و سامان |
|
خمیده پشت و شمعی زیر دامان |
را بعنوان شاهد استعارة مکنیه آورده است و هیچ متوجه نحوة استفاده کنایه در ساخت تصویر و در واقع ضرب آن در استعاره نشده است؛ در حالی که در این شعر، از سه کنایة قصد چیزی کردن، خمیده پشت رفتن و شمع زیر دامن داشتن دو کنایة آخرین تصویری است و خودِ شمع در اینجا استعاره از رخساره است. توضیحاً آنکه عبارت آخری کنایه از کتمان کردن چیزی است و مانند خمیده پشتی اشاره به ترفندهای دزدان دارد.
استشهادات و تحلیلهای فوق همه و همه برای تأکید بر این اصل است که به جای پیچیده کردن اصول ساختاری بلاغی و درآویختن به مباحث غیر ادبی، میبایست به طرحی ساده و منطقی از اصول بلاغت دست یافت و بیشترین تمرکز را بر لایههای مختلف بلاغی و زبانی شاعران نهاد و در زوایای بیانی و ظرایف هنری شعرشان به تمام معنی درپیچید؛ نه آنکه در تعاریف و ساختار مباحث و تقسیمبندیها، به انحاء مختلف سختگیریهای بیوجه کرد و در عوض با استشهاد به اشعار ساده و یا سادهگذری بر اشعار پیچیده بحث را طرح و ختم کرد.
به هر حال این جانشینی تصویرسازانه یا استعاره تنها در گزاره که شامل صفت و حالت است و یا در نهاد که همان صاحب حالت و صفت است، پدیدار میگردد؛ استعارههایی که در کتب بلاغی کلاسیک به ترتیب تحت عنوان استعارة مصرحه و استعارة تبعیه شناخته میشوند و ما به حسب نقش دستوریشان آنها را استعارة نهادی و استعارة گزارهای نامیدهایم. بر همین اساس پر واضح است که وجود هیچ استعارة دیگری در کنار این دو استعاره، منطقی و واقعی به نظر نمیرسد؛ زیرا چیزی که قرنهاست تحت عنوان استعاره یا به عبارت دقیقتر استعارة مکنیه معرفی شده ، عملا خالی از لفظی است که استعاره را میسازد و آنچه مستعارش میخوانند، به هیچ وجه عاریهای نیست و در جای خودش قرار دارد و اصلاً نقطة کانونی استعاره به شمار نمیآید. مثلاً در شعر «شبی گیسو فروهشته به دامن» که تصویری محسوس از سیاهی شب ارائه شده، آن چیزی که در معنی حقیقی خود نیامده است، صفت و حالت «فروهشتن گیسو» برای شب است و نه خود شب که در معنی حقیقی خود به کار رفته است.
ظاهراً آنچه موجب استعاری دانستن شب شده، جانبخشی آن در پی منسوب شدن سیاهی گیسوی آدمی به او و ادا و اطوار دلبرانة او مثل موی فروهشتن برای بیان شدت تاریکی است. به بیانی دیگر زمینة ظهور این استعاره در کلام، تشبیه مضمر شب به زن آنهم به واسطة استعارة تبعیه یا به قول آنها استعارة تخییلیه است. پس این استعاره مشهور غلط مکنیه تخییلیه حاصل دریافت مفهوم و حس و حالی استعاری است که برآیند ناخودآگاه ادراکی از یک استعارة واقعی است که در جای دیگری؛ یعنی صفت اتفاق افتاده است. به بیانی دیگر وقتی سیاهی شب را به گیسوی زنی تشبیه میکنیم و به جای آن گیسوی زن را در کلام برای توصیف تاریکی شب میآوریم، بدیهی است که شب بهناچار به زن تشبیه میشود. از این رو استعارة مکنیه از نظر ما هیچ اصالتی ندارد و به هیچ وجه قسیم دو نوع استعارة دیگر به شمار نمیآید و در تناقض کامل با فهم استعاره و فرآیند جانشینی است.
همین جا باید به یکی دیگر از نقاط مبهم و گنگ در بحث استعاره و اسناد مجازی اشاره کنیم، اینکه گاه میان اسناد مجازی و یا استعاره تبعیه و یا به زعم دیگران استعارة مکنیه التباس و اختلاط به وجود میآید. برای مثال برخی «ابر گریست» را که تصویرسازی باران است، اسناد مجازی و برخی دیگر استعارة مکنیه مینامند و گویا کلاً بین آن عبارت با مثلا «ابر نگریست» هیچ تفاوتی قائل نمیشوند؛ در حالی که پر واضح است، ابر در جملة اخیر تنها حامل اندیشة جاندارانگاری و نوعی نگاه کلی شاعرانه به عالم است و تصویری در مفهوم خاص عینیاش از آن دریافت نمیشود. ضمن آنکه باید گفت بین اسناد مجازی و استعاره نسبت عموم و خصوص مطلق وجود دارد. به بیان روشنتر هر استعارهای اسناد مجازی است؛ ولی هر اسناد مجازی استعاره نیست و همچنین باز باید یادآوری کرد که منظور ما از استعاره در اینجا استعاره در صفت و حالت یا تبعیه است؛ لذا برای حل این مسئله، لازم است میان تخییل ادراکی و تخییل تصویری تفاوت قائل شویم؛ زیرا در اسناد مجازیِ صرف، تنها نوعی جانبخشی و تشخیص و نگاه رمانتیکی به عالم وجود دارد و لزوماً با استعاره رو به رو نیستیم؛ اما آنچه ما به آن استعاره میگوییم، لفظی است که با رویکرد تشبیهی و طبعاً خلق تصویر به جای لفظی دیگر نشسته است. به عبارت روشنتر اگر در اسناد صفت و حالتی عاریتی به چیزی، تصویرسازیای اتفاق نیفتد، در آن سخن صرفاً با نوعی اسناد مجازی با رویکرد جاندارانگاری و نهایتاً شخصیتبخشی مواجهیم و نه استعاره کما هی و نه با هنرسازة تصویرساز. از نظر ما، اصالت تصویر، عینیّت وجه شبه و محسوس بودن آن، درجهبندی استعاره را به خوبی نشان میدهد. البته منکر وجه و فضای استعاری هیچ یک از اینها نیستیم، همچنانکه در تشبیه هم با همة اعتقاد به پرعیاری تشبیه محسوس به محسوس و تا حدی معقول به محسوس، منکر انتقال فضای تشبیهی محسوس به معقول و معقول به معقول به ذهن مخاطب نیستیم؛ ولی با جسارت تمام این سنخ خیالبازیها را بیشتر ذهنی و اندیشورانه و عاطفی میدانیم تا نوعی خیالبندی تصویرگرانه و محسوس و عینی و قابل تشخیص برای هر مخاطب.
ضمناً از آنجا که یکی از لوازم بحث استعاره و شناخت آن لفظ قرینه است، طبعاً ناچاریم تلقّی شخصی خود را از اصطلاحات رایج پیشینیان در خصوص قرینه و ملائم ارائه دهیم؛ بویژه آنکه یکی از انتقادات ما بحث طبقهبندی استعارة مصرحه مثل استعارة مصرحة مطلقه، استعارة مصرحة مجرده، استعارة مصرحة مرشحه و استعارة مصرحة مجردة مرشحه است. حقیقت منطق مجاز که استعاره یکی از شقوق آن است، در گرو وجود قرینة صارفه است و این قرینه نیز الزاما در لفظ وجود ندارد و در برخی انواع مجاز تنها بافت و موقعیت سخن و امکان عقلی، ذهن را به مجازین بودن کلام متوجه میسازد. با این حال استعاره چون به قول اغلب قدما، یکی از انواع مجازهای لفظی است، قرینة صارفه معمولاً در آن ظهور عینی دارد و کمتر برای تشخیص آن نیاز به موقعیت و بافت کلام داریم.
بر همین بنیاد مرزبندیهای سطحیِ انواع استعارة نهادی یا مصرّحه با معیار ملائمات عنصر محذوف (مشبه) و عنصر موجود (مشبهبه) از دید ما کاری غیر لازم است و پر واضح است که هیچ استعارهای بدون قرینه وجود ندارد و لذا به درجه ترشیح کامل نمیرسد و به تبع این سخن، استعارهای هم که خالی هرگونه ملائمی باشد که به آن مطلقه میگویند، وجود ندارد. جز اینکه این نتایج را برآیند نهایی از تفسیر قراین و ملائمات برشماریم و در قیاس با دیگر عبارات استعاری آشکار و روشن درجهبندی کنیم؛مثلا در بیت
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را |
|
که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را |
(حافظ: 1367: 98)
خطاب با باد صبا برای هر ذهن معمول و جایگاه او بعنوان پیامآور عاشق و معشوق در سنت ادبی، استعاره بودن غزال رعنا را برجسته میکند؛ هرچند که کاربرد کنایة سر به کوه و بیابان دادن کسی اینجا بواسطة تناسبش با معنی ظاهری غزال نوعی ملائم دوسویه یا خنثی باشد؛ یعنی به هر دو رکن استعاره، مستعارله و مستعارمنه، میتواند منسوب شود و عملاً این کنایه در اینجا حالت ایهامی دارد. پس در برآیند کلی، سخن گفتن با صبا و توجه به یک سنت ادبی، استعاری بودن غزال رعنا را آشکار میسازد و از این منظر استعاره مصرحة مجرده با اقل درجه به شمار میآید؛ آنقدر که بعضی اذهان این قرینههای حالیه را به شمار نیاورند؛ چنانکه شمیسا(1379: 61) آن را استعارة مرشحه برمیشمردند و این نظر بدین سبب که در این بیت ملائم صریحی برای مستعارله وجود ندارد، به تعبیر ما غلط است. به عبارتی میتوان گفت در این سخنان استعاری که ملائم صریح و مخصوص هیچ یک از مستعارله یا مستعارمنه وجود ندارد و یا تعدادشان برابر است، آنقدر که ذهن در این قضاوت متحیر میشود، درجة مطلقه بودن استعاره قویتر است؛ زیرا ما مطلقه بودن استعاره را هم ناشی از خالی بودن آن از ملائمات آشکار دو طرف و هم آراسته بودن آنها به ملائمات دوطرف به طور مساوی میدانیم. پس ما بر خلاف اغلب بلاغیون سنتی که اعتقاد جزمی و ظاهرگرایانة صرف به این امر دارند که استعارة نهادی یا مصرحه یا مطلقه است یا مجرده و یا مرشحه، معتقدیم اولا بنا به حضور ذاتی قرینه در هر استعارهای عملاً هیچ اطلاقی واقعی وجود ندارد و منطقاً باید چنین باور داشته باشیم که استعاره در مسیری از تجرید کم تا ترشیح بسیار را طی میکند و آن چیزی که باید مطمح نظر قرار گیرد، درجة تجرید و ترشیح است و بس. همچنین بیش از آنکه ملائمات و قرینهها را بسیط و انتزاعی مورد توجه قرار میدهیم، باید با تکیه بر اصل غافلگیری و تعلیق ذهن مخاطب در تشخیص استعاری یا طبیعی بودن کلام، به انحصاری بودن، دوری و نزدیکی قرینه و ملائم به مستعار، مستقیم یا تأویلی بودنش و نهایتاً تعدّد و تنوّع آن عنایت داشته باشیم.
پس از توضیحات دکتر شفیعیون، مدیر علمی جلسه خانم دکتر عاملی رضایی گفتند:آقای دکتر شفیعیون در این نظریه از منظر ادبی با تکیه بر اصل هنجارستیزی زبانی و مجازی بودن ساختار استعاره، سعی در سادهسازی تعاریف و تقسیمبندی انواع استعاره را بیان کردند. که جایگاه وصف و نسبتش با هنرسازههای بیانی و سپس با طرح دو نوع تخییل ادراکی و تصویری، تلاش کرده است تا نسبت میان استعاره و مجاز و اسناد مجازی و کنایه را با یکدیگر روشن سازند. در این بخش از ناقدین محترم تقاضا می کنیم به بیان نظرات و نقدهای خود در خصوص ایده اصلی و نتایج تحقیقاتی دکتر شفیعیون بپردازند. ابتدا خدمت خانم دکتر مریم مشرف و سپس از نظرات جناب آقای دکتر نیکوئی که هر دو بزرگوار از ناقدین بیرونی و مهمان پژوهشگاه هستند بهره خواهیم.
خانم دکتر مریم مشرف، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی که به عنوان ناقد در این جلسه حضور داشتند، به نقد ایدۀ دکتر شفیعیون پرداختند و گفتند: ضمن تقدیر وتشکر از دکتر شفیعیون و بحث مهمی را مطرح کردند که بسیار حائز اهمیت است بلاغت همیشه برای بنده یک چالش بوده چرا که مباحث را باید در یک غالب منسجم ارائه داد و تعاریفی که در این کتابها موجود است متفاوت میباشد بنابراین موضوع جالبی است و قابل این است که به عنوان کرسی نظریه پردازی کار شود و با مطالعه طرح متوجه شدهام که پیشینه کار خیلی خوب بررسی شده و منابع زیادی از دورههای قبل دیده شده، هر چند از ناقدان فرنگی مثل کمال عبودی و یا ریکور که بحثهای مستقل روی استعاره دارند و این رویکرد مدرن محسوب میشود، سخنی به میان نیامده است و عیبی ندارد که ناقدان مدرن هم به این مجموعه اضافه شوند .
نکته دوم:اهمیت موضوع قابل انکار نیست هرچند قبلا گفته شده و دیگران هم گفتند این موضوع جای کار بسیار دارد وقتی سرکلاس بلاغت میرویم یک کتاب و درسنامه مدرن نداریم یعنی درسنامههای ما همان متون کلاسیک هستند؛ بنابراین در این هیچ تردیدی نیست که موضوع خیلی مهم است.
نکته سوم: جنبه کاربردی این طرح که از جنبه بسیاری خوبی برخوردار است به نظرم روی مبانی نظری باید بیشتر کار شود.البته گفته شده در جاهای هم اشاره شده که ملهم از نظرهای فرمالیستی و هنجارگریزی است.اگر تکیه بر پیام و خود متن که قلمرو خود کفاست اگر این است که باید برجسته شود و در عمل نمیتوانیم از مباحث نحوی و فرا زمینهای به کلی دست بکشیم.
نکته چهارم:آیا فرمالیسم محض است یا فرمالیستی که گوشه چشمی هم به کانتکسهای اجتماعی دارد به هر حال در این چارچوب هرچیزی قرار است باشد لازم است تا به صورت برجستهتری بحث شود و مبانی نظری مشخصی را طراحی کنیم. واقعا اگر همه چیز حل شده بود که گرفتن این طرح موضوعیتی نداشت و این طرح و کرسی بر این است که ابهامات شناسایی و بعد حل شوند مبانی نظری روشن شود و در چارچوبی تعریف شود.
نکته پنجم مسئله روش: که درجای با شعری بازنویسی میکنیم و سعی میکنیم کانون استعاره را پیدا کنیم ما چگونه این کار را انجام میدهیم در نهایت سرکار ما با دانشجوی مبتدی است. در این خصوص قدما یک روشی به ما میدهند ولی اگر قرار است روش قدما را نفی کنیم لازم است حتما روشی مشخص باشد؛ یعنی روشی که مثلا در استعاره مکنیه مشبه به ذکر نمیشود یکی از لوازمش گفته میشود به هر حال این یک روش محسوب میشود. حال اگر محدود باشد یا نه ما از طریق این روش درس میدهیم و بسیاری از شعرها را میتوانیم تبیین کنیم و توضیح دهیم علی رغم همه کاستیهای که دارد. اما حالا اگر بخواهیم موفق عمل کنیم لازمهاش حتما ارائه یک روش است که با استعاره نهادی نامیدن مشکل حل نمیشود.
در این طرح نگاه دکتر شفیعیون به استعاره مصرحه همان نهاد است و استعاره تبعیه همان گزاره میباشد تشخیص این دو چگونه است؟
مطالب بیان شده باید از هم تفکیک داده شوند چرا که باعث تناقض میشود مثلاً در صفحه 80گفته شده استعاره تبعیه اگر خالی از تصویر باشد کنایه از فعل است در دو سطر پایین تر گفته شده استعارههای که حاوی تصویر باشند استعاره تبعیه و گزاره است این تناقض به خاطر تفکیک نشدن موضوع است و بخاطر وسیعتر بودن مباحث میباشد مثلا «در مینالد» استعاره است اما «در میگرید» اسناد مجازی است.ما در اینها یک فعلی را به غیر صاحب حقیقی آن نسبت دادهایم و باید از راه عقلانی آن وارد بحث شویم.
درست است که شعر عرصه شهودی است ولی در آموزش اینگونه نیست و باید عقلانی باشد. البته در برداشت خود ایشان بین «در نالیدن» با « در گریستن» تفاوت است؛ ولی از نظر ما در هر دوی اینها فعلی را به فعل غیر ما هو له استناد دادهایم؛ بنابراین استدلالها گاهی خیلی قوی نیست مثلا تحلیل تصویری. برای این نحلیل خواه یا ناخواه وارد فلسفه روانشناسی شویم؛ در حالی که استعاره به صورت پدیدار شناسی محض ما را به بحث هرمنوتیکی میرساند که از آموزش دور میشویم؛ البته ریکور هم سعی کرده از این منظر مباحثش را طرح کند؛ ولی باز به ذهنیت گوینده باز میگردد و نمیتوانیم زمینه کلام را به کلی حذف کنیم. این فقدان روش باعث طرح مثالهای زیاد شده که اگر روش داشته باشیم با دو مثال میتوان مبحث قرینه را توضیح داد و از هم تفکیک کرد که کدام مهمتر هستند و کدام گمراه کننده و تلاش جدید و جالبی در نوع خودش میباشد.
وی همچنین در ادامه افزود: اگر هدف نفی استعاره مکنیه است این موضوع با عنوان تصریح شود یا طبقه بندی یعنی اگر بخواهیم به جدال قدما برویم باید با روش خودمان برویم اول باید تفکیک نماییم بعد یکی یکی رفع کنیم اینگونه که مطالب در طرح آمده برای آموزش دادن ضعیف است .
مدیر علمی جلسه پس از ارائه نقد دکتر مشرف، از ایشان تشکر کردند و گفتند: خانم دکترنکات و نقدهای مختلفی در مورد ایده و دیدگاههای ارایه شده مطرح کردهاند و در این بخش از دیدگاههای آقای دکتر نیکوئی و نقدهای ایشان استفاده می کنیم تا در پایان توضیحات دکتر شفیعیون را در مورد نقدها داشته باشیم.
ناقد دوم جلسه، آقای دکتر نیکوئی، عضو هیئت علمی دانشگاه گیلان در نقد ایدۀ دکتر شفیعیون گفتند: طرح دکتر شفیعیون محسنات خیلی خوبی که دارد. دغدغهای که دنبال آن هستند اعم از تشتّت و تناقض در تعاریف و تقسیمات و اختلاف در تحلیل شواهد که در طول این چند قرن همه با آنها سر و کار داریم .از نظر ایشان برخی تقسیمات که منجر میشود به فروعاتی غیر ضروری است.
اشکالات و نکات وارد شده در مسیر تحقیقاتی استعاره یا مجاز بوده است و مهمترین آنها خلط استعاره در مقام هنرسازه با وجه استعاری است؛ یعنی در واقع ایشان با تکیه بر وجه ادبی ارزش تصویری و هنری را ملاک و مناط اصلی قرار میدهند؛ ولی وجه استعاری یا فضای استعاری که به تعبیر خودشان است در واقع فضای عمومی میگیرند که دامنه وسیعی دارد.
با تفکیک وجه استعاره از مقام سازه هنری یا در واقع ادبی قصد دارند بحثهای متفرعات زائد یا در واقع حاشیهای را حذف کنند و یا اشکالاتی که به استعاره مصرحه و تبعیه کردهاند و حتی اشکالاتی به استعاره مکینه وارد کردهاند که با همه اینها موافق هستم.
اما نکات پیشنهادی:
- مفروضی دارند که قابل تأمل است در جایی گفته شده که بسیاری از این مباحث نتیجه بحثهای کلامی است و برای شناخت متن استعاره ادبی باید به دور از نظر کلام و فلسفه تنها بر اصل هنجارستیزی زبان ادبی و محور جانشینی کلام و هنر اصلی استعاره تمرکز کرد که به یک معنا درست است و میتوان گفت خیلی از بحثها که در باب مجاز یا خود استعاره هم شکل گرفته و حتی فروعات، غیر ضرور باشد و موجب تشتت ذهنی شده که از کلیّت این بحثها درآمده است. اما باید بدانیم که ارسطو و خیلی از متکلمین عملا متکفل این بحثها بودهاند؛ لذا نمیشود خیلی از بحثهای کلامی و فلسفی دورشد هرچند طبعها متفاوت است.این بحث جداست. اما دور کردن ذهن از دیدگاههای فلسفی یا کلامی تبعاتی دارد مثلا ابن تیمیه بحثی دارد درباره مجاز جالب است که دیدگاههای آیتالله بروجردی در بحث مجاز بخشی از آن را پذیرفته است؛ بنابراین بحثی که خود دکتر شفیعیون هم دارد بنابر حضور ذاتی قرینه در هر استعاره عملا عین همین جمله را خود ابن تیمه هم دارد. این بحث خیلی مفصلی است ولی عملا هیچ اطلاقی وجود ندارد در استعاره و فقط در فرض انتزاعی اطلاق وجود دارد و این خودش بحث دیگری است. یا شی یا اسد آیا خود استعاره به کار رفته یا مجاز صرفاً که بعد منتقل شده است. در این خصوص تعبیر زیبایی دارد آیت الله بروجردی. منظورم فقط ایشان نیست و تاریخ طولانی دارد.عملا میخواهم مثالی بیاورم که دو قطب مخالف شیعه و سنی از دو زاویه به یک چیز میرسند. نمیتوان از کلام و فلسفه مباحث را دور کرد و منقح یا سادهسازی کرد. البته میشود از آرای متشتت پرهیز کرد ؛ ولی در کل نمیشود از آن دوری کرد
- استعاره در واقع مجاز است یا تشبیه یا هر دواست؟ در جای دیگری گفته شده استعاره که هنرسازه تصویرسازی است که از ضرب تشبیه در مجاز حاصل شده است؛ ساختارش مجاز است و رویکردش تشبیهی.شما دومبنا در نظر گرفتهاید :1- ساختار مجاز2- رویکرد تشبیهی این موارد نیاز به توضیح دارد و تفاوت ساختار و رویکرد چیست؟
- بعد میگویید به قول قدما مجاز به علاقه تشبیه است. به بیان دیگر روساختش مجاز و ژرف ساختش تشبیه است. دیدگاههایی از قدیم و جدید وجود دارد که اساسا ممکن است مجاز باشد و تشبیه نباشد. اتفاقاً بحث خیلی عجیبی است کما اینکه در بحث ارسطو هم میبینیم در بنیاد کلمه و تیمولوژی؛ بیشتر مفهوم انتقال است تا مفهوم تشبیه که البته بعداً بحث تشبیه هم نظرم میشود؛ بنابراین اگر شما مبنا را مجاز بگیرید دیگر روساخت نمیشود؛ بلکه ژرفساخت است. به نظرم در هر صورت بحث از مجاز خیلی مهم و ضروری است و خیلی بیشتر باید توضیح داده شود خود مجاز اتفاقا بحث کلامیون و بلاغیون جدید اینجا خیلی به کار میآید.
- آیا استعاره در ذیل مجاز قرار میگیرد ثم تشبیه یا نه اول تشبیه بعد جنبه انتقال یا نه هر دو با هم بعد سهم اینها چقدر میباشد. ابن قسمت بحث جالبی در باب اتساع و توکید و تشبیه دارد که استعاره بر اساس مجاز یا این سه تا شکل میگیرد که اینها بحثهایی هستند که اتفاقا کمک کنند به مطالبی که شما آنها را نقد میفرمایید.
- برای اینکه طرح شما ساختارمند شود به نظر من باید یکی یکی از مبنا شروع شود آیا اشتباه از تعریف مجاز یا تعریف خود استعاره است یا استعاره به مثابه چیزی که هنری و ادبی و به معنای ....زبان است یا مثلا همین تخیل ادراک و تصویر که هر کدام باید به شکل سلسه وار و ترتب علی و منطقی طرح شود.
- نقطه کانونی و استعاره کجاست اینهم تحقیق بیشتری لازم است که آیا اساساً در بحث استعاره با نقطه کانونی همراه هستیم یا با همان مبنا یا تعابیر دیگر چرا نقطه کانونی استعاره است؟ هر چند شما گفتید اما مثال بیشتری لازم است آیا تشبیه از دل استعاره درمیآید یا استعار نتیجه فشرده شدن تشبیه است قدما همه میگویند که تشبیه از چهاررکن تشکیل شده ولی دیدگاه دیگری هم این است که به ساخت بنیاد استعاره برسید که از دل آنها تشبیهات شکل میگیرد. این تحت عنوان تصورات استعاری میتواند جای بیشتری از تشبیهات شوند اینجا درست قضیه معکوس شده است.
- شما استعاره را در وجه ادبی و تصویرهنری قرار میدهید و استعاره در وجه فضاسازی عمومی. استعاره به آن معنی نیست. تشخیص این خیلی مهم است که چگونه ممکن است یعنی ما در زبان روز مرّه با استعاره سرو کار داریم به طور بسیار وسیع؛ ولی ما معیار نداریم اینجا!!
به هر حال مواردی است که اگر این این موارد دقیق تر و شفافتر شود کلّیت بحث خیلی مهم و ایده جالب است منتها کار بیشتری میخواهد.
مدیر علمی جلسه، خانم دکتر عاملی رضایی پس از اتمام نقدها و دیدگاههای دکتر نیکوئی گفتند: دکتر نیکوئی با توجه به تحصیلات و تخصص خود در حوزه ادبیات و همچنین پشتوانه مطالعاتی و تحقیقات متعدد در حوزه بلاغت و ضمن طرح برخی نقدها نکات قابل توجهی را مورد توجه قرار دادند که میتواند در تقویت ایدهها و تبیینهای ارایه شده توسط دکتر شفیعیون مفید باشد. در این بخش به توضیحات و نکات دکتر شفیعیون در پاسخ به مطالب و نقدهای ناقدین محترم گوش میدهیم.
دکتر شفیعیون، ارائه دهندۀ ایدۀ مورد بحث در این کرسی، پس از شنیدن نقد ناقدان این چنین پاسخ دادند که بین « ابر گریست» با «ابر نگریست»که خیلی هم شبیه به هم هستند، بنده توضیح دادم و معیار همان تصویر محسوس و عینی است؛ به عبارتی در استعاره تمام حواس مشخص انسانی درگیر میشود؛ اما در «ابر نگریست» یک نوع روحیه جاندارانگاری حاکم است؛ ولی در این حد متوقف میماند ولی گاهی هم توقف نمیکند و مانند «ابر گریست»، یک تصویر هنری آشکاری ایجاد میکند. در خصوص استعاره بودن «در نالیدن» باید گفت که نالیدن در اشاره به صدای باز و بسته شدن شدن در دارد؛ ولی در «گریستن در» فقط به اتصاف صفت انسانی به در کوشیدیم و بس که یک اسناد مجازی بیش نیست.
در مورد تناقض بین استعاره تبعی و کنایه باید بگویم چنین چیزی وجود ندارد؛ زیرا وقتی میگوییم استعاره تبعی یا استعاره گزارهای معتقد هستیم که مجاز در این نقطه اتفاق افتاده و یا کانون استعاره اینجاست و نه در صاحب این صفت حالت یا کنش. حال اگر به ذهن و احساس من این وصف عاریتی یک تصویر عینی بدهد که لمسش کنم با احساساتم این استعاره گزارهای میشود و اگر نه فقط یک نوع تشبیه موقعیت و یک نوع رساندن معنی و مفهومی است مثل یک قدم پس یک قدم پیش. این به سمت کنایه میرود؛ یعنی در نهایت مجاز شما از اسناد مجازی درجهاش شروع میشود تا جای که کاملاً متناظر با آن چیزی که میخواهید قرار بگیرد و این استعاره میشود و باز میتواند به ظاهری از تشبیه موقعیت داشته باشد که به سمت تمثیل و کنایه میرود.
در مورد قرینهها و تمییز خنثی و صارفه بودنش باید گفت که واقعا گاهی کار خیلی دشوار است چون که مرز صفر حسب تفاوت مخاطب مشخص نیست؛ یعنی کسی که با سنت ادبی آشنا باشد خیلی از استعارهها را میشناسد مثل باد صبا که پیام آور است یا چمیدن که برای خم شدن هم آمده است؛ولی اگر چمیدن را در فرهنگ لغات نگاه کنیم، عمدة معنیاش به سمت صفات انسانی میرود. در بحث استعاره اینکه مخاطب در چه فاصلهای از ما قرار دارد، خیلی مسألهساز است. در پایان تشکر میکنم از طرح تمام انتقاداتی که بزرگواران داشتند و سعی خواهم کردتا حد ممکن از آنها در تکمیل و اصلاح نظریهام استفاده کنم.
پس از اتمام صحبتهای دکتر شفیعیون، مدیر علمی جلسه پس از جمعبندی نهایی ، از حاضران خواستند تا اگر سوال و یا نظری دارند، بیان کنند :
یکی از حاضرین در جلسه گفتند:دومنظر در بحث بلاغت استعاره داشته باشیم یکبار فراتر از بحثی که میخواهیم آموزش دهیم از منظر فلسفی و اندیشه کافی و فکر کلامی به آن نگاه میکنیم که ویژگیهایی دارد یا از منظر ساخت خود اسطوره عصاره کلام تصویر است. یک تشبیه از دل آن بر میآید یعنی استعارههای مفهومی که یا تصویر کلامی داشتهایم که تقسیم شده به خرده تصویرهایی که تشبیه هم بوجود آمد. مثال اینهمانی یا شباهت است. آیا همه تشبیها فشرده شوند، استعاره میشوند؟ اگر اینگونه است برخی تصویرها به استعاره تبدیل نشدهاند یا برخی استعارهها داریم که اصلا سابقه تشبیه ندارند .این بحثهای خیلی درخوری است که به آن باید توجه کرد. در تطّور استعاره و دگرگونی تصویرها در طول یک تاریخ یا استعاره یک مقوله فرنگی است به قول ریکور که در پیوند متون دیگر گشوده میشود و رشد میکنند و این انتقال تصورها صورت میگیرد.
پاسخ دکتر شفیعیون: نکته ای که مطرح شد، قائل شدن به موضوع ار لحاظ آموزشی و تحقیقی حقیقتاً امر صحیحی است. منتها ضرورت امر تحقیق در این مسأله از بحث آموزش شروع شد. عملاً این دو در کار من فشردگی خاصی داشت که با هم خلط شدهاند و با مهر تأییدی که دوستان به کلّیت مسأله دادهاند انشاءالله تمام مسائل چه از لحاظ ساختاری و محتوایی و زمینههای لازم که در تعریف بعضی از اصطلاحات مثل ادراک تخیّلی همه اینها به مرور تحقیق خواهم کرد.
سپس دکتر عاملی رضایی ضمن سپاس از برگزارکنندگان کرسی و ارائۀ دقیق ایده توسط دکتر شفیعیون و نقد موشکافانۀ ناقدان؛ ختم جلسه را اعلام نمودند.
برای شنیدن فایل صوتی این جلسه اینجا را کلیک کنید
نظر شما :