کرسی ۱۶/خوانش فرهنگی از متن؛ شرط لازم در تحلیل متون تاریخنگارانه:دکتر محمد امیر احمدزاده

۱۵ مهر ۱۳۹۶ | ۱۷:۴۱ کد : ۱۵۶۷۲ اخبار
تعداد بازدید:۱۴۶۹
کرسی ۱۶/خوانش فرهنگی از متن؛ شرط لازم در تحلیل متون تاریخنگارانه:دکتر محمد امیر احمدزاده

 

شانزدهمین کرسی ترویجی با رویکرد عرضه و نقد ایده علمی و با عنوان « خوانش فرهنگی از متن؛ شرط لازم در تحلیل متون تاریخنگارانه(مطالعه ای در دوره اوّل قاجاریه 1264-1210ه)» توسط جناب آقای دکتر محمد امیر احمدزاده در تاریخ 20 شهریور 96 ارائه ‏گردید.

 

ضرورت خوانش فرهنگی در تحلیل متون تاریخی

 دکتر محمد امیر احمدزاده

خروج از تاریخ­ نگاری سیاسی

برای قرن­ ها تاریخ نویسی نه تنها در ایران بلکه در همه جهان تحت سیطره سیاست قرار داشت و مورخان که اغلب وابستگان به دربار بودند، راوی شرایط زیست حاکمان و کنش­های آنان به صورت گزیده بودند. این شرایط در تاریخ نویسی از چنان هژمونی برخوردار بود که حتی محدود تاریخ­نویسان بیرون از حکومت نیز جز این زاویه، رویکرد دیگری را در کار خود نمی­شناختند. به مرور با توسعه علوم اجتماعی و سیطره نگاه پوزیتیویستی بر این علوم به تبع دانش­های تجربی که می­کوشید آن­ها را اثبات­پذیر کند. تأثیر این رویکرد در تاریخ، پدید آمدن مورخان اثبات­گرایی بود که با روش­های آرشیوی و سندی می­کوشیدند به واقعیت تاریخ دست پیدا کنند. به این ترتیب مورخ کاشف حقیقت به شمار می­رفت و نه بازسازی کننده آن و در مطالعات آنان تاریخ سیاسی و دیپلماتیک دارای اهمیت بود. با کمرنگ شدن رویکردهای پوزیتیویستی در علوم اجتماعی، این نگاه در تاریخ نیز تخفیف پیدا کرد و زوایای دیگری برای مطالعه تاریخ از جمله تاریخ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در دستور کار قرار گرفت. البته به نظر می­رسد چنین رویکردهایی در برابر قرن­ها تاریخ­نگاری سیاسی و درباری هنوز نتوانسته مسیری مناسب به داخل آکادمی در ایران پیدا کند، هرچند در دهه­های اخیر تلاش­هایی در این رابطه صورت گرفته است.

دکتر محمد امیر احمدزاده عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در زمره کسانی است که در حدود یک دهه است مطالعات پژوهشی خود را بر روی تاریخ فرهنگی متمرکز کرده و در این مسیر به نقش مناسبات هویتی و ساخت­های زبانی در تاریخ­نگاری توجه کرده است. احمدزاده چندی پیش در شانزدهمین کرسی ترویجی با رویکرد عرضه و نقد ایده علمی به بیان دیدگاه­های خود در رابطه با تاریخ­نگاری فرهنگی پرداخت و ضمن نقد رویکردهای سیاسی محور به تاریخ کوشید نشان دهد که تاریخ ایران چه میزان نیازمند یک رویکرد فرهنگی برای مطالعه است. وی عمدتا در مطالعات خود بر روی نیمه نخست حکومت قاجاریه تمرکز کرده است و علت این امر را اهمیت این دوره به عنوان عصر بحران های بزرگ در جغرافیای سیاسی، شکل­گیری و تکوین مفهوم مرز سیاسی، عصر ورود به معاصریت جهان (همزمانی تقویمی در کنار تفاوت­های تقویم تاریخی)می­داند. در ادامه بخشی از نتایج پژوهش­های این استاد تاریخ که در جلسه نقد ایده خود بیان کرد را می­آوریم.

تاریخ به مثابه روایت

مفهومِ «خوانش» را از این حیث به کار برده­ام که اساسا عقیده دارم علم خالص، ناب(اصیل) و علم قطعی و یقینی در علوم انسانی بویژه تاریخ وجود ندارد بلکه با مجموعه­ای از خوانش­های علمی که به شکل گفتمان درآمده­اند، مواجه­ایم. در دانش تاریخ هر کسی در مطالعه گذشته تاریخی سعی بر آن دارد تا با پرسش یا مساله­ای مشخص به صورت­بندی داده­هایی از دل متون مختلف دست یابد که مدعای او را به لحاظ علمی، تایید کند. در مورد خوانش­های مورخ (مولف تاریخ) می­توان گفت بنا به نسبت بین تحلیل و نقش آفرینی مولف در ارایه چهره­ای از گذشته تاریخی (رابطه مورخ-گذشته تاریخی)، سه امکان تحت عنوان بازسازی ، بازاندیشی و بازآفرینی وجود دارد.  در مورد اوّل، مورخ (یا پژوهشگر تاریخ) بیشترین تقیّد را به گذشته تاریخی دارد هر چند که امکان ارایه جامع و کاملی از آن را به عنوان واقعیت اصیل نخواهد داشت. در مورد دوّم بر نقش تحلیل و رویکرد مولف در بازنمایی بخش کم­تری از گذشته تاریخی افزوده می­شود و در مورد بازآفرینی، بیشترین خلاقیت و تولید معرفت را مورخ انجام داده و نقش گذشته تاریخی در خلق معرفت تاریخی به حداقل می­رسد. 

به این تعبیر، من بر خوانشی بودن معرفت تاریخی و حتی عصری بودن آن باور دارم. به گونه­ای که گاه از یک رخداد(event ) تاریخی در یک عصر و زمانه­ای، یک قرائت یا خوانش مطرح است حال آنکه در عصر دیگر از همان رخداد، خوانشی متفاوت ارایه شده است. مثلا در خصوص تاریخ اسلام (خوانش مکتبی در یک دوره و خوانش انقلابی در دوره­ای دیگر علیرغم ریشه واحد رخداد تاریخی وجود دارد. و موارد کثیر دیگر....). این خوانش­ها ضمن آنکه دربردارنده جامعِ واقعیت و به عبارت دیگر معرفتِ تامّ نیست اما بخشی از آن هستند و می توانند به مثابه «رژیم های حقیقت» (Truth Regime ) سال­ها و قرن­ها زیست نمایند. در واقع؛ با توجه به ظهور خوانش­های روشمند در علم نمی­توان در هر علمی از یک رژیم حقیقت نام برد بلکه رژیم­های حقیقت وجود دارد. 

خوانش فرهنگی از تاریخ

این مفهومِ ترکیبی، برآمده و اقتباس شده از مطالعات حوزه جامعه شناسی فرهنگی است که بنا به الزامات تئوریک در این مطالعه مورد بهره­برداری قرار گرفته تا از طریق آن بتوان به صورت بندی بحث بپردازم. بنابراین، یکی از اصلی­ترین آبشخورهای فکری در تحلیل این ایده، همین حوزه مطالعاتی مهم در علوم اجتماعی است.

در جامعه­شناسی فرهنگی چهار سطح مساله در شکل بخشیدن به فهم و شناخت وجود دارد: پیشینه، زمینه، رهیافت و موضوع که در هر بررسی با توجه به اثرگذاری هر یک موارد مذکور لازم است بازخورد آنان در ارزیابی نیز دیده شود. پیشینه، زمینه و رهیافت فرهنگی ایرانیان در متون و منابع تاریخنگاری در قالب­های گوناگونی انعکاس یافته است از جمله؛ بهره­گیری از تمثیلات و کوتاه نویسی، داستان سرایی در متن، بهره­گیری از ادبیات دینی، استفاده از زبان ایهام، ایماء و اشاره، طنز، اشعار و مضامین تاریخی آنان و... با توجه به اینکه، هر متن نوشتاری برآیند فرهنگی و اجتماعی مولف است برای فهم آن در هر دوره زمانی باید ساختارهای فرهنگی- اجتماعی آن عصر شناخته شود تا پروسه تحقیق به کشف معانی بیشتری (معرفت تاریخی به مثابه معرفتی اکتشافی- استنادی) منجر شود. ساختارهای فرهنگی در بسط موضوعات و معانی هر عصری نقش بی بدیل دارند و این امر در خصوص فاعل شناسایی که قصد بررسی گذشته تاریخی یک دوره مشخص را دارد، اثر می­گذارند. لازم است که این مساله نیز در خوانش فرهنگی از متون تاریخی، مورد توجه قرار گیرد. رسوب عناصر فرهنگی در ذهنیت مورخ به انعکاس اشتراکات گوناگونی همچون سرزمین، تاریخ، زبان، دین ، ساختار سیاسی، آداب و سنن، هنر، آیین ها و مناسک و خودآگاهی بین الاذهانی در متن تولیدشده می­انجامد. 

 ذهن مورخ به عنوان یکی از سه ضلع مهم و موثر بر تولید معرفت تاریخی (زیست جهان مورخ، ذهن مورخ، زبان مورخ) دربردارنده دو جزء مهم و اثرگذار بر تولید معرفت تاریخی یعنی حافظه (Memory ) و ذهنیت (Mentality ) است. حافظه در ثبت ذهنی رخدادهای معاصر نقش مهمی دارد که هر گونه فراموشی به معنای وقوع خلاء­های معرفتی خواهد بود و به تعبیر برخی از مورخان تاریخنگری زائیده ذهن خلّاق مورخ است. همچنین، برای تحلیل عمیق تر از مولفه­های زبانی متن تولید شده از سوی مورخ ناگزیر از بهره گیری از حداکثر امکانات زبان شناسی هستیم.

وجه دوم خوانش فرهنگی که در این طرح­واره برای خوانش بهتر از منابع تاریخنگاری مدنظر است، استفاده از نظریه­های تحلیل فرهنگی و نظریه های تحلیل ادبی متن در بررسی منابع تاریخنگاری است زیرا متن تاریخنگارانه، پیش از هر چیز یک متن برآمده از ادبیات و فرهنگ فردی و اجتماعی مورخ است. در مورد کاربست رویکرد فرهنگی در تاریخنگاری دکتر ناصر صدقی در کتاب تاریخنگاری دوره سلجوقی به این حوزه وارد شده است. در حوزه نظریه های ادبی نیز تحلیل بسیاری از داستان ها مورد مطالعه جزئی قرار گرفته است.

از سوی دیگر، زمینه­های کاربست خوانش فرهنگی در تحلیل تاریخ ایران به شکل قابل توجهی موجود است از جمله در؛ ویژگی های چندفرهنگی، زبانی، اجتماعی(ایلی، روستایی، شهری)، تنوعات رخدادها، گسست محوری در تحلیل ها به جای کاربست تاریخ تداوم محور، مبنای عمل قرار گیرد.

برخی از تحقیقات تاریخی که بیرون از ایران انجام شده اند به تقویت رویکرد جزئی نگر و ارایه خوانش متفاوتی از مسائل و وقایع تاریخ ایران دوره قاجار پرداخته اند؛ ونسا مارتین و ... علیرغم آنکه رویکرد غالب در باب تاریخ قاجاریه متاثر از غلبه رویکرد علی اصغر شمیم به عنوان مورخ دوره پهلوی بوده، اما از مباحث و موضوعات متنوعی از تاریخ صدر قاجاریه سخن گفته است که هرگز طی سالیان متمادی شکل نگرفته بوده است. این به آن معناست که عدم شکل گیری فهم عمیق تر در معرفت تاریخی یک دوره خاص(دوره قاجار) به خاطر خلاء داده ها در منابع تاریخی نیست بلکه ناشی از ضعف در رویکرد و عدم کاربست رویکردی متناسب با روحیات و روح حاکم بر جامعه ایران است.

بخش قابل توجهی از داده­های مرتبط با تاریخ اجتماعی در ایران به چشم می­خورد که به دوره مدّنظر مربوط است. در منابع ادبی، متون جهادیه نویسی، دینی و .... نیز مطالب متعدد موجود است که به عنوان منابع تکمیلی به درک رویکردهای مورخانه، معین خواهند بود. 

متون تاریخنگارانه

متون تاریخنگارانه را منابعی می دانند که مولف آنرا به قصد نگارش تاریخ و ثبت رخدادهای گذشته نوشته است. این تلقی چندان مدنظر بنده نیست بلکه این تلقی که، تاریخنگاری؛ یعنی انعکاس زیست جهان مورخ در ذهن او و بازنمایی آن در زبانش مبنای مهمی است که برای تحلیل متون تاریخنگارانه از این زاویه نگریسته می شود. این تعریف به مراتب به نوع نگاه من در این ارایه نزدیک تر است زیرا نگاهی وسیع­تر و میان رشته­ای را با نظرداشت رویه شکل­گیری معرفت تاریخی دنبال کرده است (فرایندی سه جانبه از زیست جهان مورخ، ذهن مورخ، زبان مورخ که به تولید معرفت تاریخی منجر می­شد). زیست جهان(World Life ) که مفهومی برگرفته از هابرماس است می تواند انعکاس دهنده گفتمان عصر و زمانه مولف در نوشتار و تولید فکری او باشد. این موضوع را در هر نوشتار دیگری از جمله ادبیات و ... هم می توان یافت (رستم التواریخ، عبید زاکانی و ...).

اهمیت و ضرورت توجه به مفاهیم زبانی در کشف لایه های پنهان و معانی متن

دهه­های اول قرن نوزدهم میلادی که در خود عصر تاسیس و  عصر بحران های بزرگ در جغرافیای سیاسی، شکل­گیری و تکوین مفهوم مرز سیاسی، عصر ورود به معاصریت جهان (همزمانی تقویمی در کنار تفاوت­های تقویم تاریخی) را دارد. در این دوره، جامعه غالبا ایلی (به روایت بستان السیاحه) 75 درصد ایلی، 15 درصد روستایی و اندکی شهری بودند. بازخورد تنوع فرهنگی، قومی و زبانی در تواریخ قابل بررسی است.

بازخورد گفتمان دینی این عصر نیز در قالب ادبیات متن تاریخنگارانه کاملا مشهود است؛ این مساله در نحوه ورود به مباحث، جهان بینی کلان، کاربست مفاهیم و کلام قابل پیگیری است.

لذا برای کشف معانی مستور در کلام نیاز به تجهیز به ابعاد هر زبانی شد. مورخ در ماجرای رخداد آقامحمدخان در کرمان به ارایه آیه­ای از قرآن می­پردازد که تنها در قالب فهم دینی می توان به کنه معنا پی برد. بهره گیری از زبان استعاره و تمثیل از مهمترین ممیزات نوشتاری و اندیشه ورزی ایرانیان و هر ملت دیگری بوده که در اینجا مولف به اشارتی کافی دانسته تا جمع عاقلان را به حقیقتی سربسته ارشاد نماید. 

زبان ایرانی همواره زبان قصارگویی و کوتاه­نویسی بوده که در قالب طنز، ضرب­المثل، خلسه و ... به ارایه نمونه­هایی مختلف از خود پرداخته است. بازتاب این مساله را نیز باید در تواریخ و متون تاریخنگارانه هر دوره ای باید مبنایی برای تحلیل و تفسیر قرار داد و به ظواهر متن، متوقف نشد.

نقطه عزیمت بحث

دو رویکرد اساسی در تحلیل منابع و متون تاریخنگاری وجود دارد؛ الف) رویکرد غالبی معتقد است که کنکاش و بررسی در منابع تاریخنگارانه سنتی را همچون «جستجوی دانه­های گندم در انبار بزرگ کاه» تلقی می­کند. این تعبیر را فریدون آدمیت در خصوص غالب تاریخنگارهای سنتی ایرانیان به کار برده و بخش مهمی از اساتید و پژوهشگران حوزه مطالعات تاریخنگاری با درجات کمتر و بیشتر به آن باورمندند. این گروه معتقدند که اگر بخواهیم با استفاده از پیشرفت­های روش شناختی و میان رشته ای سعی در تفسیر اغراق­آمیزی از متن تاریخنگارانه انجام بدهیم ناگزیر تاریخیّت (Historicity ) متن را مورد چالش و آسیب قرار داده ایم. باور دوم این پژوهشگران که عمدتاً از نقطه کانونی رشته تاریخ به افق می نگرند آنکه در انتقاد از متون تاریخنگارانه تا مشروطه و حتی پس از آن بر این باورند این متون فاقد رویکردهای اجتماعی به جامعه و رویکرد انتقادی به قدرت سیاسی هستند و از جامعیت لازم برخوردار نیستند. متون یک بعدی نیستند و علّت نوع رویکردشان متاثر از گفتمان های شکل گرفته در جامعه خود بوده همچنان که در فرانسه هم تا جامعه به ایفای نقش اساسی برای خود در تحولات گوناگون حرکت نکرد بازخوردی در تاریخنویسی مورخان نداشت. سایر ممیزات تاریخنگاری مدرن اروپایی در تواریخ و ذهنیت مورخان ایرانی بازخوردی پیدا نکرده است. در این رویکرد به طور خاص، اساتید گرانقدر همچون دکتر زرگری نژاد(در چند مقاله در مورد رستم التواریخ و سبک استرابادی و ....) به نقد و گاه ردّ رویکرد مورخان پرداخته اند.

ب) رویکرد دوم که غالب باورمندان به آن یا دانش آموخته تاریخ نبوده و یا از رشته تاریخ به افق بحث ننگریسته­اند. برخی از آنان شاملِ محمد توکلی طرقی، محسن خلیلی، فیاض انوش هستند اما اغلب آنان در حوزه مطالعات جامعه شناسی، روان شناسی، زبان شناسی و ادبیات به بررسی متون تاریخی پرداخته اند؛ از جمله آنان، سه کار ابراهیم برزگر در مورد روان شناسی شخصیت آقامحمد خان، ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه است و یا دکتر خلیلی در رساله دکتری خود به تفسیر سیاست خارجی عصر ناصری بر اساس رویکردی روان شناختی و فرهنگی از ناصرالدین شاه پرداخته است. توکلی طرقی باورمند به تجدد بومی و طرح ضرورت بازاندیشی در تاریخ است . او نشانه ها و مثال های متعددی از رویکرد بیولوژیک مورخان در تحلیل مسائل سرزمینی و وطنی را ارایه داده است و این امر را نوعی نوزایی بومی در پیشبرد تاریخنگاری می داند. توکلی تجدد را فر اورده خرد غربی ندانسته و یک ساحت نیز برای آن قائل نیست. از نظر او تجدد برساخته روند آمیزش و پیوند فرهنگ ها و مردمان و شکل گیری تجارب نوین در بازنگری و بازآرایی خود بوده است. به باور او  طرح و بازپردازی مفاهیم ملت، ایران، ملت ایران زمانی در گزارش تاریخ و گفتمان سیاسی مورخان دوره قاجار مطرح شد که رویارویی و داد و ستد فرهنگی با فرنگ در قرن نوزدهم آغاز شد. مفهوم ایران و ملت نوپرداخته و برآمده از متون کهن و اثار باستانی به بازتولید و گزارش جدیدی از گذشته تاریخی، زبان و فرهنگی ایرانی انجامید.

در پاایان ایده ایشان مورد نقد و بحث توسط ناقدین محترم قرار گرفت و آقای دکتر احمد زاده به نقد ناقدین پاسخ مناسب دادند.

 

فایل های ضمیمه


نظر شما :