نقش علوم انسانی در تمدن نوین اسلامی با تاکید بر آینده پژوهی ارائه دهندگان
نقش علوم انسانی در تمدن نوین اسلامی با تاکید بر آینده پژوهی ارائه دهندگان

عنوان نشست: نقش علوم انسانی در تمدن نوین اسلامی با تاکید بر آینده پژوهی ارائه دهندگان: دکتر محمدتقی موحد ابطحی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)، دکتر یاسر جبرائیلی(پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)، دکتر عبدالمجید مبلغی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی), دبیر علمی: دکتر محمد هاتفی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی). زمان و مکان: سهشنبه ۱۴۰۳/۱۰/۴، از ساعت ۱۰ تا ۱۲، سالن اندیشه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
نشست علمی «نقش علوم انسانی در تمدن نوین اسلامی با تاکید بر آینده پژوهی» به مناسبت هفته پژوهش در سالن اندیشه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار گردید. طی این نشست علمی جناب آقای دکتر محمدتقی موحد ابطحی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)،جناب آقای دکتر یاسر جبرائیلی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)، و جناب آقای دکتر عبدالمجید مبلغی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) به ارائه مباحث خود پرداختند. زمان برگزاری این نشست سهشنبه ۱۴۰۳/۱۰/۴، از ساعت ۱۰ تا ۱۲ بود. در ابتدای این نشست جناب آقای دکتر یاسر جبرائیلی به ارائه مباحث خود پرداختند: اقتصاد در افق تمدنی اسلام، مردمی است؛ به این معنی که آحاد مردم امکان فعالیت آزاد اقتصادی را دارند. در این اقتصاد مردمی، نه دولت به شکل یک کارفرمای بزرگ در میآید، نه اقلیت سرمایهدار بر اقتصاد مسلط میشود. در چارچوب نظامات اقتصادی سرمایهداری و کمونیستی، اقتصاد مردمی قابل تحقق نیست و الگوی خاص خود را میطلبد. در این سخنرانی، مقدمهای بر این الگو ارائه خواهد شد. پس از جناب آقای دکتر یاسر جبرائیلی، جناب آقای دکتر عبدالمجید مبلغی به ارائه مباحث خود پرداختند: تمدن پژوهی به مثابه یک دیسیپلین دانشگاهی موثر متاسفانه چندان میان ما گسترش نیافته است. در آسیب شناسی دلایل منجر به ناکامی مزمن تنیده به پای این دیسیپلین پراهمیت دانشگاهی باید به چند مسئله مهم اشاره کرد: یکم. چندوجهی و چندکانونه بودن تمدن پژوهی, دوم. فقدان تامل روش شناختی جانمایهدار در جوانب و زوایای مختلف تمدن پژوهی، سوم. ناتوانی در ایجاد نسبتی موثر میان تمدن پژوهی و مقوله زمان (که خود شامل رویکرد به سنت و گذشته از یک سوی، زمان حال و اکنون از سوی دیگر، و زمان آینده و پیشروی از جانب سوم میگردد)، چهارم. ایجاد روندها و رویههای بعضاً غیر دانشی در ارتباط با مقوله تمدن (که گاه ادبیات معطوف به این حوزه را دستمایه مناسبات قدرت و گاه ترجمهای و فارغ از ارتباطی جدی با اینجا و اکنون ما ساخته است). از جمله روششناسیهای سودمند در رویکرد به مقولات تمدنی و موثر در فهم امکانهای منجر به امر تمدنی تاریخی ایرانی بر روی بردار زمان (و به شیوهای نسبتمند با گذشته، اکنون و آینده) «دیالکتیک هگل» است. من بر این باور نیستم که بتوان از روش شناسیها به مثابه بستههای پایان یافته بهره گرفت، همچنان که اساساً دیالکتیک هگل معرف چنین بضاعت یا ظرفیت روش شناختی و به یک معنا تاریخیای نیست. به باور بنده باید به الهام پذیری روش شناسانه روی آورد. رویکرد به هگل در تمدن پژوهی معطوف به تاریخ و نظام آگاهی ایرانی از دو جهت بسی مغتنم و حائز اهمیت است: از یک سوی منطق دیالکتیکی هگل، برخلاف نگاههای مدرن استعلایی امری پیشینی را بر چند و چون فهم موقعیتها حاکم نمیکند (و از این روی راهی به سمت سنت در معنای موثر کلمه میتواند بگشاید) و از سوی دیگر برخلاف نگاههای پست مدرن اساسا موقعیتها را به شیوهای کمابیش منعزل از یکدیگر (و فارغ از سنت در معنای تداوم یافته و تاریخی آن) نمیفهمد. این رویکرد در کنه وجودشناختی خود تاریخنگر و معطوف به لحاظ سنت چونان ظرفیتی منجر به بالیدن و بضاعت موثر در زایش و پردازش آگاهی تاریخی است. به باور من رویکرد به تمدن ایرانی با لحاظ صیرورت تاریخی آن ذیل بازگشتی اینگونه بدان سودمند و کارگشا است. بر این اساس بر ماست که به جوانب مختلف روش شناختی چنین بازگشتی به منطق دیالکتیک هگل در ارتباط با سنت ایرانی و نسبت آن با اکنون و آینده بپردازیم. ذیل چنین رویکردی میتوان نشان داد که بازگشتی از این دست به سنت در کانون تمدن ایرانی قرار دارد. چنین بازگشتی همچنین ما را قادر به فهم بهتر آنچه اکنون داریم میسازد و مشخصا در تقریر نسبت نحوه بودن اینجا و اکنونمان با آینده محتمل (و نه محتوم) به شیوهای کمابیش نظاممندتر از دیگر دستگاههای فکری موثر واقع خواهد شد. به یک معنا چنین رویکردی به ما کمک میکند که دریابیم چگونه گذشته در آینده و امروز به شیوهای تعیین کننده حضور به هم میرساند. سخنران بعدی این نشست جناب آقای دکتر محمد تقی موحدی ابطحی بودند: مطالعات فلسفی، اجتماعی، تاریخی و ... درباره علم نشان دهنده ارتباط تحولات علمی با تحولات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی است. در ارتباط با نسبت علوم انسانی و تمدن برخی تحول در علوم انسانی را مقدمه پدید آمدن تمدنی جدید بر می¬شمارند و برخی شکل گیری تمدن جدید را مقدمه پدید آمدن علوم انسانی جدید و بهتر آن است که به رابطه دیالکتیکی بین این دو باور داشته باشیم. در ارتباط با علوم انسانی اسلامی و تمدن نوین اسلامی نیز همین بحث قابل طرح است.
وی در این سخنرانی به ضرورت تآملات همزمان آینده پژوهانه در ارتباط با علوم انسانی اسلامی و تمدن نوین اسلامی اشاره کرد و مشخصا به برخی از دلالت¬های این امر در سیاستگذاری¬ ها و برنامه ریزی های پژوهشگاه پرداخت.
نظر شما :