گزارش هشتمین همایش بین المللی شمس تبریزی و مولانا
هشتمین همایش بینالمللی شمس تبریزی و مولانا، به رسم سالیان گذشته، از طرف مؤسسه تولیت شمس تبریزی و مفاخر و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با همکاری دانشگاه علامه طباطبایی، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، کمیسیون ملی یونسکو-ایران، انجمن علمی عرفان اسلامی ایران، دانشگاه ارومیه، دانشگاه تبریز و دانشگاه آتاتورک ارزروم، از هفتم تا هشتم مهرماه 1401، در شهر خوی استان آذربایجان غربی، برگزار شد.
بهگزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در افتتاحیه همایش ابتدا دبیر علمی همایش، دکتر فاطمه مدرسی، استاد تمام دانشگاه ارومیه، در گزارش خود از روند برگزاری همایش گفت: 16 مقاله به استادان برجسته و متخصص داخلی و خارجی سفارش داده شده بود از این مقالات شش مقاله خارجی و ده مقاله داخلی بود و در فراخوان همایش، 53 مقاله به دبیرخانه علمی ارسال شده بود. پس از داوری مقالات 6 مقاله برای ارائه در روزهای برگزاری انتخاب شد.
کمیته علمی همایش با 39 عضو، شش عضو خارجی از فرانسه، و کانادا و ترکیه (دانشگاههای مدنیت استانبول، دانشگاه آتاتورک ارزروم، دانشگاه مرمره استانبول، دانشگاه سلجوق قونیه،) و 35 عضو داخلی از دانشگاههای علامه طباطبایی، دانشگاه شهید مدنی تبریز، دانشگاه زنجان، دانشگاه خوی، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، دانشگاه خوارزمی، دانشگاه تهران، دانشگاه ارومیه، دانشگاه اراک، دانشگاه امام خمینی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دانشگاه شیراز و کمیسیون ملی یونسکو-ایران کار خود را از نیمه دوم فروردین 1401 شروع کرده است.
همایش در دو بخش حضوری و غیرحضوری(برخط) برنامهریزی شده بود و در دو روز 16 مقاله بهشکل حضوری ارائه شد و همچنین، یک پنل نیز در روز دوم همایش به شکل موازی برگزار شد و 12 مقاله برای بخش مجازی در نظر گرفته شد تا پس از اتمام قسمت حضوری، با فاصله چند روز، سخنرانیهای مجازی برگزار شود. مهمانان خارجی امسال، از ترکیه (، دانشگاه آتاتورک ارزروم، دانشگاه سلجوق قونیه، و یوزیلینجی وان)، هند و بنگلادش سخنرانی کردند.
در ضمن، در متن برنامه همایش از نسخ خطی تازه یافت شده مقالات شمس تبریزی رونمایی شد و این نسخ از سوی سودابه کریمی به مؤسسه تولیت شمس تبریزی و مفاخر اهدا شد.
دو کتاب تخصصی مرتبط با همایش نیز در طی همایش رونمایی شد. کتابها عبارتند از 1- کتاب «ذره سان در پی آفتاب»، تألیف دکتر رحمان مشتاق مهر و 2- کتاب «نفس نشسته در جان: زندگی و اندیشه مولانا»، تألیف دکتر علی برادران راد.
جعفرزاده، از بنیاد مولوی پژوهی استاد بدیعالزمان فروزانفر، با شرکت در همایش بیانیه آن بنیاد را قرائت و تابلو تمثال استاد فروزانفر را به مؤسسه تولیت شمس تبریزی و مفاخر اهدا کرد.
از دیگر برنامههای جنبی همایش، مثنوی خوانی گروه عظیمی بود که بهشکل نمایش کلاس پرسش و پاسخ از مثنوی در روز اول همایش کار خود را اجرا کردند. از دیگر برنامههای انجام شده، از کارگردان اهل خوی، هادی حجازیفر، نیز تجلیل به عمل آمد.
سخنرانیها:
در بخش افتتاحیه دکتر مرتضی شهسوار، رئیس شورای اسلامی شهر خوی سخنران اول افتتاحیه بودند.
سپس دکتر فاطمه مدرسی، دبیر علمی هشتمین همایش ببنالمللی شمس تبریزی و مولانا، دومین سخنران افتتاحیه، گزارش خود را از روند فعالیت کمیته علمی ارائه کرد.
سخنرانی دکتر علیرضا دلخوش: ثروت هر کشوری در صنعت و نفت خلاصه نمیشود
سپس دکتر علیرضا دلخوش، مدیر کل دیپلماسی عمومی وزارت امور خارجه، بهعنوان سخنران سوم مراسم افتتاحیه سخنرانی کرد؛ ثروت هر کشوری در صنعت و نفت خلاصه نمیشود بلکه ثروت واقعی چهرههایی است که ارزش افزوده داشته باشد چهرههای فرهنگی ایران از آن ثروتهایی هستند که در آرزوی آنها و سرقت آنها هستند. شمس تبریزی و مولانا دو تن از این ثروتها و چهرهها هستند که در آسمان فرهنگ و تمدن ایران میدرخشند. چهرههای فرهنگی و ادبی ایران از جمله شمس تبریزی و مولانا، موجب پیوستگی فرهنگی ایران با سایر کشورها و ملل است. شمس و مولانا از ذخایر ارزشمند فرهنگی جهان هستند، ما در وزارت خارجه نگاه ویژهای به پاسداشت مفاخر فرهنگی کشورمان داریم و در صددیم تا ظرفیتهای بالا و با ارزش فرهنگی کشور را در دنیا معرفی کنیم. از این طریق، تمدن ایرانی اسلامی بهصورت مطلوب و مناسب به همه مردم دنیا معرفی خواهد شد. شمس و مولانا از گنجینههای معنوی ایران است و باید از ظرفیت این شخصیتهای فرهنگی، برای پویایی فرهنگی و اشتراکات ملتها استفاده کرد و با اجرای پروژههای فرهنگی، میتوان ظرفیت فرهنگی کشور را در دنیا گسترش داد. شهرستان خوی، مدفن و خاستگاه علما و عرفای بزرگ ایرانی و اسلامی است، نیاز است زیرساخت گردشگری این شهرستان، برای پذیرش بیشتر گردشگران و مهمانان تقویت شود.
سخنرانی دکتر مهدی محبتی : زندان یا بهشت؟ «نقد و تحلیل نگرههای تازه شمس تبریز در مقولات عرفانی عصر خویش»
پس از افتتاحیه سخنرانیهای علمی با سخنرانی دکتر مهدی محبتی، از دانشگاه زنجان شروع شد: یکی از وجوه اهمیت شمس تبریز برخورد نقادانه و فعال با مقبولات و مشهورات عصر خویش است. او بهگونهای منحصر بهفرد، تسلیم و منقاد هیچ یک از گزارههای رایج در هیچ زمینهای نیست و سر تسلیم به هیچ دادهای هر چند بسیار مشهور و مقبول، فرو نمیآورد. یکی از زمینههایی که شمس عمیقاً با گفتهها و نکتههای متعارف موجود در آن به مخالفت و بعضاً ستیز بر میخیزد؛ مقبولات و مشهورات متعارف عرفانی است که تقریباً پیش از او مسلم انگاشته میشد و جای هیچ چون و چرایی در درستی و روایی آنها نبود. شمس تبریز با جربزهای بیمانند در برابر این متعارفات مسلم انگاشته عرفانی، قد میکشد و با بسیاری از آنها به گونهای معقول و مستدل مخالفت میکند. اینگونه برخورد فعال و خلاقانه با گزارههای مقبول، درس بزرگی برای روزگار ما میتواند بود که جرأت سر کشیدن و جربزه دانستن و مخالفت کردن داشته باش. هدف این مقاله بازکرد تحلیلی نکتههای نوآورده شمس در برخورد با مقولات عرفانی عصرخویش است که بعضاً به کلی تازه و بیسابقه بوده است.
سخنرانی دکتر ایرج شهبازی : دشمنی از نظرگاه مولانا
سخنران دوم دکتر ایرج شهبازی که چکیده سخنانش اینچنین بود: دشمنی یکی از وضعیتهای ممکن و موجود در روابط انسانی است که ظاهراً از آن گریز و گزیری نیست. در بسیاری از موارد، دشمنی جنبۀ عمومی و فراگیر پیدا میکند و به وجه غالبِ مناسبات میان احزاب سیاسی، قومها و قبیلهها و ملتها تبدیل میشود و غالباً در حد یک احساس درونی متوقف نمیشود و به انواع جنگها و نزاعهای خونین میانجامد. با کمال دریغ دشمنی، بسیار بیشتر از دوستی، در روابط میان ملتها وجود داشته است. حال که دشمنی و خصومت از مهمترین الگوها در روابط انسانی است و همواره خسارتها و صدمههای زیادی را با خود به همراه داشته است، لازم است که دربارۀ ابعاد گوناگون آن تحقیقات دقیق و عمیقی انجام پذیرد و از طریق آموزشهای درست از گسترش آن در مناسبات میان انسانها و جوامع جلوگیری شود. بررسی نظرات بزرگانی مانند مولانا میتواند پرتوی بر بحث مهم دشمنی بیفکند.
دشمنی یک موقعیت رستاخیزگونه است که عمیقترین لایههای وجود انسان را آشکار میکند؛ بنابراین برای شناختنِ عمیق خود و دیگران لازم است که به سخنان و کردارها و اندیشهها و احساسات خود و آنها توجه کنیم. از سوی دیگر دشمنی معیاری برای سنجش عیار اخلاق و ایمان به دست ما میدهد. اخلاق و فضیلتمندی در مناسبات خصمانه بیشتر خودش را نشان میدهد؛ زیراکه نیکی کردن به دوست و بخشیدن خطای او کار دشواری نیست، اما با دشمن عادلانه و بلکه مشفقانه رفتار کردن کار بسیار دشواری است؛ ازاینرو اگر کسی میخواهد بداند چقدر شرافتمند و اخلاقی و فضیلتمند است، باید ببیند که با دشمنان و مخالفان خود چگونه رفتار میکند.
مولانا دشمنان انسان را به دو گونۀ بزرگ تقسیم میکند: دشمنان بیرونی ودشمنان درونی. منظور از دشمنان درونی نفس است و متعلقات آن. کاملاً روشن است که مولانا، در مقام یک آموزگار معنوی، و البته مانند همۀ حکمای قدیم، تنها به دشمن درونی توجه دارد و چندان توجهی به دشمنان بیرونی ندارد. او توجه خود را تماماً به دشمن درونی معطوف میکند و بهنظر او اگر انسان دشمن درونی خود را مهار کند، از شر دشمنان بیرونی هم تا حد زیادی در امان میماند.
یکی از مهمترین مباحث دربارۀ اخلاق دشمنی شیوۀ برخورد با دشمنان و مخالفان است. بهنظر میرسد که عموم برخوردها با دشمنان را میتوان در چهار شیوۀ کلان طبقهبندی کرد:
1) برخورد ظالمانه: منظور از برخورد ظالمانه آن است که ظلمِ دشمن را با ظلمی شدیدتر پاسخ دهیم و فیالمثل اگر او یک ناسزا به ما گفته است، ما ده ناسزا به او بگوییم و اگر او یک سیلی به ما زده است، ما ده سیلی به او بزنیم. نیک پیداست که این روش هیچ مبنای عقلانی و اخلاقی ندارد و هیچ هیچ مکتب و مذهب درستی چنین روشی را در مقابل دشمن توصیه و تجویز نمیکند و صرف وجود چنین شیوۀ برخوردی با دشمن میتواند بطلان یک مذهب، مکتب یا نظام سیاسی را اثبات کند.
2) برخورد عادلانه: برخورد عادلانه یعنی اینکه دقیقاً به اندازۀ خسارتی که دشمن به ما وارد آورده است، ما هم به او خسارت وارد کنیم، نه کمتر، نه بیشتر. عقل حکم میکند در برابر کسی که به ما آسیب میزند، بایستیم و با مقابله به مثل، مانع تجاوز و تعدی او شویم. اگر چنین نکنیم، چه بسا جان و مال خود را به خطر بیفکنیم. اما در این کار نباید پا را از حدود عدالت فراتر بگذاریم. معنای این سخن آن است که حق نداریم به اطرافیان و خانواده و داراییهای دشمن خود آسیب بزنیم و واکنش ما باید مستقیماً به خود او معطوف باشد و بس. نکتۀ دیگری که در برخورد عادلانه باید به آن توجه کرد، این است که اگر به خاطر یک موضوع خاص با کسی دشمنی میورزیم، نباید همۀ وجود او را به همان موضوع فروبکاهیم و از همۀ وجود او متنفر باشیم. بنابراین اقتضای برخورد عادلانه آن است که نقاط قوت دشمن خود را انکار نکنیم. نکتۀ بسیار مهم دیگری که در اینجا باید به آن توجه کرد، این است که دشمنی ما یک شخص به هیچ وجه نباید ما را به انکار شأن انسانی او بکشاند. این اتفاقی است که در غالب روابط خصمانه رخ میدهد و اشخاص در دشمنی کردن با هم تا آنجا پیش میروند که همدیگر را به شئ فرومیکاهند و با همدیگر به مثابه انسان برخورد نمیکنند.
3) برخورد کریمانه: برخورد کریمانه با دشمن بدآن معناست که دست از مقابله به مثل برداریم و دشمن خود را ببخشیم. برای برخورد کریمانه میتوان چند سطح را در نظر گرفت. سطح نخست این است که مقابله به مثل نکنیم و او را ببخشیم، اما در درون خود، از طرف مقابل، رنجش و ناراحتی داشته باشیم و خطای او در حق خود را فراموش نکنیم. سطح بالاتر رفتار کریمانه آن است که نه تنها دشمن خود را ببخشیم و از مقابله به مثل پرهیز کنیم، بلکه در دل خود نیز او را ببخشیم و خطای او را از یاد ببریم و بالاخره بالاترین سطح برخورد کریمانه آن است که افزون بر مقابله به مثل نکردن و بخشیدن، او را دوست بداریم و بر او دل بسوزانیم. البته کریمانه با دشمن برخورد کردن به هیچ وجه به این معنا نیست که در برابر ظلمها و جنایتهای دیگران سکوت کنیم و به آنها لبخند بزنیم. این کار قطعاً باعث گستاختر شدن ظالمان و متجاوزان و موجبِ ظلمپذیری و تحقیر اشخاص زیردست میشود؛ بنابراین شخص کریم گاهی ناگزیر است در برابر کسی که به خود و دیگران آسیب میزند، بایستد و حتی با او بجنگد، اما در اینجا تفاوت او با دیگران در این است که او حتی زمانی که با شخصی فاسد و ظالم میجنگد، یا با او قطع رابطه میکند، در دل خود بههیچوجه نسبت به او احساس کینه و نفرت و خشم ندارد و بلکه با همۀ وجود از سقوطِ اخلاقیِ او غمگین و دلشکسته است. نکتۀ آخر دربارۀ برخورد کریمانه آن است که چون این گونه برخورد با اقتدار روحی انجام میشود، نه از سر ناتوانی و خواری، طبیعتاً حالِ فاعل خود را بد نمیکند و از این بالاتر احتمالاً موجبات تحول درونی شخص ظالم را فراهم میآورد. این نکتۀ بسیار مهم را «تبدیل کردن دشمن به دوست» مینامیم. همۀ ما مایلیم به هر شکل ممکن از شر دشمنان خود راحت شویم. حقیقتاً بهترین راه برای از بین بردن یک دشمن تبدیل کردن او به یک دوست است. کیمیای تبدیل دشمن به دوست باعث میشود برای همیشه خیالمان از بابت دشمنان خود راحت شود و بلکه دشمنان قدیم ما دوستان امروز و فردای ما باشند.
4) برخورد عارفانه: در برخورد عارفانه، شخص دشمنان خود را آفریدۀ خدا، یا تجلیات خدا میداند و به همین سبب به آنها مهر میورزد. در اینجا شخص عارف خداگونه به همۀ هستی نگاه میکند و به همین خاطر به همۀ موجودات و از جمله به کسانی که او را دشمن میدارند و با او مخالفت میکنند، از سر مهر و شفقت مینگرد. از سوی دیگر، در تجربۀ عرفانی وجود شخص گسترش مییابد، تا جایی که دیگران را در خود مییابد؛ به این ترتیب شخص به جایی میرسد که دشمنش را از خود جدا نمیبیند و او را مانند خود دوست میدارد و به او مهر میورزد.
نکتۀ پایانی این است برخورد ظالمانه با دشمن هیچ مجوز عقلانی و اخلاقی و دینی ندارد و هیچ انسان فرزانهای به خود اجازه نمیدهد که چنین رفتار کند؛ بنابراین باید در تمام روابط خود با دیگران، از چنین برخوردی پرهیز شود. در میان سه برخورد دیگر، برخورد عادلانه در پایینترین سطح قرار دارد و برخورد عارفانه در بالاترین سطح. مسیر سلوک یک انسان والا در برخورد با دشمنان خود چنین ترسیم میشود که از عدالت شروع کند، اما در آن متوقف نشود و بکوشد که خود را به سطح اخلاق کریمانه فرابکشد، اما در این مرحله هم متوقف نشود و سعی کند به چنان مقامی بار یابد که دیگران را در خود بیابد و یا آنها را آفریدۀ حق یا جلوۀ او بداند و به آنها مهر بورزد. چنانچه این سیر به درستی انجام شود، شخص به یکی از عالیترین مدارج انسانی صعود کرده است، اما نیک روشن است که دستیابی به چنین مقام والایی برای همه ممکن نیست و عموم انسانها از چنین تواناییای برخوردار نیستند. اقتضای واقعبینی آن است که از انسانهای معمولی تکالیف قدیسان را نخواهیم. عموم ما متوسطان توانایی برخورد کریمانه و برخورد عارفانه با دشمنان خود را نداریم و بهتر است که بکوشیم عادلانه و منصفانه با دشمنان و مخالفان خود رفتار کنیم. بیگمان عدالت ورزیدن با دشمنان زندگی فردی و اجتماعی را بسی دلانگیز و زیبا میکند.
سخنرانی حجتالاسلام دکتر قاسم کاکایی: جایگاه عرفان و عرفا در شکل گیری، تعمیق و گسترش فرهنگ اسلامی_ایرانی
سخنران سوم این نشست حجتالاسلام دکتر قاسم کاکایی، از دانشگاه شیراز و رئیس انجمن عرفان اسلامی ایران، چکیده سخنان خود را اینچنین ارائه کرد: یکی از مهمترین ابعاد اسلام، بعد عرفانی آن است. ایرانیان نیز به علت زمینه مناسب فرهنگی، این بعد اسلام را زودتر از سایر ابعاد اخذ کردند و در تبیین و تعمیق آن کوشیدند. عرفا در این میان، بیشترین نقش را داشتند؛ به نحوی که اگر عرفان و عرفا را از فرهنگ اسلامی-ایرانی حذف کنیم، چهرهای عبوس، خرد گریز و مخالف با فطرت، از اسلام ارائه میشود که داعش حد افراط آن است و در هر دو گرایش تسنن و تشیع رگههایی از آن را میتوان دید. در این مقاله ابتدا به تشریح بعد عرفانی اسلام میپردازیم و مؤلفههای آن را در قرآن و روایات نشان میدهیم. آنگاه ویژگی اصلی عرفان اسلامی را که باعث مقبولیت عام در میان عموم مردم شده است برخواهیم شمرد. سپس نقش عرفان و عرفا را به خصوص در فرهنگ اسلامی- ایرانی در تبیین، تعمیق و گسترش این بعد، با تکیه بر آثار شمس و مولانا نشان خواهیم داد. از آثار سایر عرفا همچون باباطاهر و حافظ نیز که در فرهنگ اسلامی-ایرانی مقبولیت عام یافتهاند مثالهایی خواهیم آورد
سخنرانی دکتر نیلوفرعسل علیزاده: بصری ترسیم شیطان در مقالات شمس تبریزی و نگارگری ایران
سخنران چهارم، دکتر نیلوفرعسل علیزاده،کارشناس ارشد نقاشی از مشهد: شیطان و موجودات اهریمنی بخش جدایی ناپذیر از داستان خلق آدم و آفرینش میباشد. این باور که در اساطیر و داستانهای مذهبی به کرات تکرار گردیده است به موضوع شر و رذیلت هایش میپردازد. داستان شیطان و آدمی داستان فاصله است؛ و داستان شمس تبریزی در کتاب مقالات بازگو کننده چرای این فاصله است. صوفیان چون جنگجویان راه حقیقت در طی قرنها دشمن اصلی آدمی برای رسیدن به خدا را ابلیس میدانند و برای در امان ماندن از شر فساد او داستان و راهنماییهای بسیاری را بیان داشتهاند.
شمس تبریزی، این دانای کلام و عارف برجسته نیز در چندین حکایتی که درباره ابلیس در کتاب مقالات دارد به این مهم پرداخته است. بر همین اساس در این پژوهش سعی شده تا با بررسی نگارهای برجای مانده با موضوع شیاطین و دیوها و آثار متنی بجای مانده به آن بپردازیم که شمس تبریزی بهصورت آگاهانه و بهکارگیری آموزهای صوفیانه دست به خلق چنین داستانهای زده و به روایتگری پرداخته است و این قسم تصاویر و داستانها بهجهت آگاه نگاه داشتن آدمی طی قرنها ساخته و پرداخته و تکرار شده است.
سخنرانی دکتر زکی تاشتان Zeki Tashtan از دانشگاه یوزیلینجی شهر وان ترکیه:
نویسنده: زکی تاشتان
مولانای عالم و با حکمت که از قرن سیزدهم تا امروز با درایت خود زیسته است، شخصیت مهمی است که موضوع بسیاری از آثار ادبی نیز بوده است. به مانند همه جای دنیا در ترکیه نیز در خصوص مولانا در ادبیات ترکی اشعار، رمان ها، نمایشنامه ها و داستان های زیادی سروده شده است، امروز هم در جهان ادامه دارد. علاوه بر فلسفه عمیق مولانا و جهان بینی جهانی مولانا، به ویژه رابطه او با دوستش شمس توجه بسیاری از اهل ادب را به خود جلب کرد و به برکت این آثار، مولانا همچنان در بخش های مختلف جامعه شناخته می شود. در این نوشتار میخواهیم شخصیت مولانا را در تئاتر بیان کنیم و به نمایشنامه کاروان اسماعیل ارگی بپردازیم. با این حال، قبل از اینکه به سراغ تئاتر برویم، یک معرفی کلی از مولانا در ادبیات ترکی خواهم داشت.
سخنرانی دکتر دکتر رامین صادقینژاد: بررسی گرمابههای عمومی و نگارههای آن در شعر مولانا از منظر جغرافیای انسانی
دکتر رامین صادقینژاد، استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهر است: چشم اندازهای جغرافیایی، دست سازههای انسانی بر روی کرۀ زمین است که از دیدگاه جغرافیای انسانی نه تنها همانند یک متن ادبی قابل تفسیر و برداشت و استفادهاند، بلکه حتّی میتوانند بهعنوان یک سند جغرافیایی مورد استناد قرار گیرند. یکی از چشماندازهای جغرافیایی مهمّ در بافت شهرهای قدیم، گرمابههای عمومی است. مولانا از بخشهای مختلف این چشمانداز جغرافیایی، بهویژه نگارههای نقش بسته بر سردَر و جامهکَن آن بهعنوان یک نشانگان فرهنگی و تصویرسازی ادبی در اشعار خود بهره برده است. یافتههای این تحقیق نشان میدهد، مولانا از ظرفیّت بالای گرمابههای عمومی بهعنوان یک محل اجتماعی پُر اهمیّت در زیستبوم خود به خوبی آگاه بوده و از این مکان بهعنوان بستری مناسب برای انتقال پیام و آموزههای تربیتی و تعالیم صوفیانه در اشعار و آثار خود سود بُرده است.
در بخش سخنرانیهای روز دوم پنل معرفی و نقد کتاب «حجره خورشید» تألیف سودابه کریمی، در سالن مجاور به شکل هم زمان برگزار شد. اعضای پنل، دکتر ایرج شهبازی، دکتر رحمان مشتاقمهر بهعنوان منتقد و سودابه کریمی نویسنده کتاب حضور داشتند.
عرفان چیست؟ صوفی کیست؟
سخنرانی دکتر سیدعلی حسینی، از سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی
آیا میتوان روابط بین دو مفهوم عرفان و تصوف یا تمایز و تفاوت این دو مقوله را به خوبی تفسیر کرد؟ آیا تصوف همان عرفان است؟ چندتن از بزرگان و مشایخ تصوف این پرسشها را به دقت مورد و بررسی قرار داده و بهخوبی توجیه و تبیین کردهاند. از جمله عزالدین محمود کاشانی درکتاب مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه (با حاشیه استاد فقید جلال الدین همایی) درباب سوم کتاب خواندنی خویش در تعریف معرفت بحثی جالب و مستوفا دارد که خواندنی است و علاقهمندان با مطالعه آن قادرند فرق بین صوفی و عارف را به سهولت و آسانی تمیز داده و آگاه شوند. درآنجا آمده است: «اصولا فراگرفتن علمی از علوم، دانستن آن است و معرفت عبارت است از بازشناختن آن. مثلا کسی که قواعد علم نحو را به خوبی مطالعه کرده و یاد گرفته، بهطوری که وقوف داشته باشد که هریک از عوامل لفظی و معنوی چگونه و درکجای جمله میبایست عمل کند و چه عملی مناسب است انجام دهد. چنین آگاهی به طور خلاصه آموختن علم نحو است، ولی بازشناختن آن در موقع مطالعه یک کتاب عربی، آن است که بدون توقف و بدون فکر کردن، از کیفیت استعمال هر کلمه درمحل خود به خوبی و به آسانی واقف باشد، در اینصورت است که میتوان چنین شخصی را عارف به علم نحو بدانیم. اما غافل بودن از آن با وجود علم مربوط که موجب سهو و خطا شود موجب میشود که چنین فردی را عالم به دانش علم نحو نخوانیم. پرواضح است که قرنهاست که تصوف را اهل تحقیق بهعنوان یک دانش ویژه قبول دارند. چون یک آگاهی است و فرهنگ ویژهای دارد. ممکن است در این علم برای افراد علاقهمند نیز لغزشها و اشتباهاتی پیش آید، اما عرفان را نمیتوان علم نامید. با توجه به مثال بالا، بنابراین عارف، علم دارد و ممکن است صاحب نظر در دانشهای مختلف هم باشد و آنها را به سهولت تبیین و توجیه کند. حال میتوانیم نتیجه بگیریم، هرعارفی عالم و دانشمند است ولی هردانشمندی عارف نیست. عین نظریه صاحب عوارف را در اینجا به عرض میرسانیم: «معرفت ربوبیت که مشروط و مربوط است به معرفت نفس، چنانکه در حدیث آمده، من عرف نفسه فقد عرف ربه» عبارت بوَد از بازشناختن ذات و صفات الهی در صوَر تفاصیل افعال و حوادث و نوازل. بعداز آنکه بر سَبیل اجمال معلوم شده باشد که موجود حقیقی و فاعل مطلق اوست و تا صورت توحید مجمل، علمی مفصل عینی نشود، چنانکه صاحب علم توحید، در صورت تفاصیل وقایع و احوال متجدده و متضادّه از ضرّ و نفع و منع وعطا و قبض و بسط و ضارّ و نافع و معطی و قابض و باسط، حق را بیند و شناسد بیتوقفی و رؤیتی، او را عارف نخوانند. و اگر به اول وَهلت از آن غافل بوَد و عن قریب حاضر شود و فاعل مطلق را در صوَر تصرفات مختلف باز شناسد، او را متعرّف خوانند نه عارف. و اگر با وجود علم، حق مطلق را از صوَر وسائط و روابط باز نشناسد و تأثیر افعال را حوالت با وسائط کند او را ساهی ( یعنی اشتباه کننده) خوانند. همچنین در معرفت نفس، هر صفت ناپسندیده که به علم اجمالی معلوم شود وقتی که آن را به اول وَهلت که پدید آید در نفس، به تفصیل و تعیین باز شناسد و از آن حذَر کند او را عارف خوانند و الا متعرّف بوَد یا غافل
دومین روز همایش و مراسم اختتامیه
سخنرانی دکتر مریم حسینی: روایی اشعار مولوی در متون خواجگان نقشبندیه
دکتر مریم حسینی، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه الزهراء
بدیهی است که اشعار مولوی پس از وی در میان عارفان و نویسندگان صوفی از روایی بسیار برخوردار بوده، اما آنچه درخور توجه است اینکه برخی از مهمترین و برجستهترین مشایخ قرون هشتم و نهم هجری که پیرو طریقت خواجگان و پس از آن نقشبندیه بودند عنایت و توجه فراوانی به سرودههای مولوی داشتند و هم در رسالهها و کتابهایشان و هم در مجالس سماع از اشعار او بهرۀ فراوان بردند. آنچه از بهاءالدین نقشبند سرسلسلۀ نقشبندیه بازمانده، شاهدی بر توجه وی به اشعار مولانا جلالالدین است اما پیروان وی چون خواجه محمد پارسا و یعقوب چرخی و عبدالرحمن جامی طور ویژهای به شعر مولوی عنایت داشته و هم در مطاوی آثارشان از شعر او استفاده کرده، و هم شروحی بر برخی ابیات وی نوشتهاند. یعقوب چرخی و عبدالرحمن جامی هر دو شرحی بر نینامه نوشتهاند. احمد کاسانی در مجالس سماعش از اشعار مولوی بهره میبرده و در رسالههای فراوانی که نوشته به شعر مولوی استناد کرده است. محمد پارسا ضمن استفادۀ فراوان از شعر مولوی در آثار متعددش که مهمترین نوشتجات مشایخ نقشبندیه بهشمار میرود به دیوان مولوی تفأل میزده است. جالب اینکه این بزرگان ابیاتی را از مولوی یافتهاند که در آنها شاعر به اصطلاح نقشبندی اشاره داشته است و ایشان نیز به آن شعرها برای بهدست آوردن مشروعیت و جلب مریدان خود بسیار استناد میکردهاند:
تو نقش نقشبندان را چه دانی/ تو شکلی پیکر جان را چه دانی. درخت سبز داند قدر باران/ تو خشکی قدر باران را چه دانی. هدف از نگارش این مقاله نشان دادن میزان و چگونگی رواج شعر مولوی در میان خواجگان و پیروان خواجه بهاءالدین نقشبند است تا روشن شود که چگونه شعر مولوی در قرن نهم هجری در ماوراالنهر رواج داشته و بزرگان سلسلۀ نقشبندیه به شرح و تفسیر ابیات و اشعار وی مشغول بودهاند. به این منظور آثار نویسندگانی از خواجگان چون محمدبن اسعد بخاری در مسلک العارفین و بزرگان نقشبندی چون محمد پارسا، یعقوب چرخی، عبدالرحمن جامی، احمد کاسانی، ندایی کاشغری مورد بررسی قرارگرفت. در این مقاله مهمترین و شاخصترین ابیات مولوی که مورد علاقۀ این بزرگان بوده و بیشتر مورد استناد قرار گرفته معرفی و دلایل انتخاب این ابیات بررسی میشوند.
سخنرانی دکتر رحمان مشتاقمهر: غزلهای فراقی مولانا
دکتر رحمان مشتاقمهر، از دانشگاه مدنی تبریز؛
دکتر مشتاقمهر در سخنرانی خود در خصوص غزلیات حزن و شوق مولانا صحبت کرد و گفت: مولانا پس از غیبت شمس در حزن و اندوه به سر برد و غلیات نوعی سوگنامه است. وی غزلیات را به دو دسته تقسیم کرد؛ یک بخش برای منصرف کردن شمس از رفتن و بخش دوم سوگنامه پس از رفتن شمس بود. مولانا زمانی بسیار شاد و با نشاط بود اما پس از رفتن شمس غمگین و سوگوار شد و غزلیات مولانا بیشتر سوگنامه است و پس از غیبت شمس بود که شعرها فراقی و غمنامه و سوگنامه است.
سخنرانی دکتر نیلوفر بهرام زاده : تفاوت و شباهت روایت ارتباط شمس و مولانا در رساله سپهسالار و مناقب العارفین
دکتر نیلوفر بهرام زاده، از بنیاد فردوسی شاخه طوس
در این پژوهش چهار نقطه محوری رابطه شمس و مولانا یعنی علت سفر شمس به قونیه، چگونگی دیدار شمس و مولانا، مدت زمان خلوت گزیدن شمس و مولانا و غیبت شمس و ترک قونیه در دو منبع مهم زندگی نامه مولانا یعنی «رساله سپهسالار» از فریدون بن احمد سپهسالار و «مناقب العارفین» از افلاکی بهصورت بیان شباهتها و تفاوتها بررسی شده است. از آن جایی که چهار مورد گفته شده نکات مهم ارتباط بین شمس و مولانا هستند بررسی تفاوتها و شباهتهای آنها در دو منبع مهم زندگی مولانا، حائز اهمیت بسیار است. در برخی موضوعات، تفاوت محتوایی و در برخی تفاوت بیانی است. این مقایسه و بیان شباهت ها، علاوه بر اینکه به گزینش صحیح روایات کمک میکند، بسیاری از حقایق و موضوعات محوری روایت ارتباط بین شمس و مولانا را نیز که دچار تحریف فراوان شدهاند آشکار میکند.
سخنرانی دکتر فتانه قملاقی: آن ندایی کاصل هر بانگ و نواست (تحلیل سکوت در مثنوی)
سخنران چهارم، دکتر فتانه قملاقی، از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز
مولانا جلالالدین محمد از تواناترین گویندگان صوفیمشرب و عارفمسلکِ نامآور و ستارۀ درخشان و آفتاب فروزان آسمان زبان و ادب پارسی، در مثنوی شریف با دقت و ظرافت تمام از سکوت سخن میگوید. سکوتی که نهتنها خود و یاران خود را در مبادی سلوک؛ بلکه در وصال نیز ملزم به رعایت آن میداند. این پایبندی به سکوت گاه در ارتباط با حضرت احدیت است (خموشی حاصل از حیرت در مقام مشاهده جمال و جـلال خداوند) و گـاه در پیونـد بـا خلق (نهفتن اسرار از نامحرمان، نلغزیدن افهام مردم و غیره). ازاینرو پژوهش حاضر، با روش تحلیلی- توصیفی، در پی تحلیل دلایـل و جـایگـاه و پایگاه «خاموشـی» در منظومۀ فکری مولانا با تکیه و تأکید بیشتر بر مثنوی شریف است. این امر جدای از ترسیم چهرۀ سکوت در اندیشۀ مولوی، میتواند نگرشی کلی از فلسفۀ سکوت در منظومۀ فکری صوفیان را نیز ارائه دهد.
سخنرانی سودابه کریمی: بررسی تطبیقی نسخههای خطی مقالات شمس تبریزی
سودابه کریمی، از انجمن سروش مولانا، با موضوع:
تاکنون شش نسخه اصلی از گفتههای شمس یافت شده که باوجود شباهت، در بسیاری موارد تفاوتهای فاحشی با یکدیگر دارند. علاوه بر حجم مطالب، متن جملات، و حتی ترتیب آنها در نسخ مختلف، متفاوت است. عدم انطباق گزارش نسخ مختلف از گفتههای شمس به گونهای است که نمیشود گفت اختلاف آنها به این دلیل است که کاتب در رونویسی متن نسخهها دچار لغزش شده است. بیشتر شبیه این است که با روایت راویان متفاوت روبرو هستیم؛ هر کس بهقدر بضاعت و دقتش از سفره کلمات شمس برداشت کرده و گزارشی از آن را با ما درمیان گذاشته است. در برخی نسخهها راوی احوال و احساسات خود را هم ضمیمه متن نسخه کرده و در تعدادی از آنها لابهلای گفتههای شمس متنهایی از متون دیگر آمده. پس این سؤال پیش میآید، آیا همه آنچه در این نسخهها آمده لزوماً گفته شمس است؟ ظاهرا چنین نیست!
مقاله حاضر در کنار پاسخ به پرسش فوق، به بررسی میزان همپوشانی نسخ مختلف و مقایسه آنها با متن تصحیح شده دکتر موحد میپردازد. این مقاله برای آن دسته از محققین که قصد بازبینی نسخ و تصحیح مجدد آنها را دارند، مفید فایده خواهد بود.
در بخش مجازی سخنرانیها یازده سخنرانی انجام شد که از این سخنرانیها پنج سخنرانی خارجی بود:
سخنرانی دکترمحمد چلیک، از دانشکاه آتاتورک ارزروم
ترجمه ای جدید از مثنوی معنوی
پروفسور دکتر. مهمت چلیک
اثر فاخر مولانا به نام مثنوی معنوی، با ترجمه ها و تعلیقات منظوم و منثور و شرح های فراوان تا به امروز باقی مانده است. وقتی به طور کلی به آن نگاه می کنیم، ملاحظه می شود که تا کنون پانزده ترجمه یا شرح به زبان ترکی انجام شده است. اما تعداد بسیار کمی از آنها ترجمه کامل مثنوی هستند. ابتدا به تفسیر شیخ معین الدین بن مصطفی برمی خوریم که در قرن پانزدهم هجری قمری نوشته شده و فقط شامل شرح و تفسیر منظومات دفتر اول مثنوی است. اولین ترجمه ایی که از مثنوی الهام گرفته شده، و در حقیقت اولین ترجمه کل مثنوی محسوب می شود، توسط سلیمان نهیف در قرن هجدهم انجام شده است. این ترجمه تا به امروز مورد توجه و دنباله شرح ها و تفسیر هاست
در این نوشتار میخواهیم به ترجمهای که توسط من تهیه شده است بپردازیم و خطوط اصلی کار خود را با شما در میان بگذاریم. این اثر مشتمل بر ترجمه مثنوی به طور کامل و به صورت منظوم است
سخنرانی نعمت یلدیریم: عشق در بینش شمس
نعمت یلدیریم، از دانشکاه آتاتورک ارزروم
از دیدگاه شمس عشق قدیم است. بنیاد تفکر شمس در این خصوص، قدیم بودن عشق است. در اصطلاح اهل کلام و فلسفه آن چیزی است که مسبوق به عدم نیست و همواره وجود داشته، یعنی از عالم ازل و به عبارتی از خدا رسیده است:«از قدیم چیزی به تو پیوندد و آن عشق است. دام عشق آمد و در او پیچید.» با توجه به اینکه او در بحث حدوث و قدم عالم جانب حدوث را میگیرد بنابراین مراد از عشق در این جا باید حق باشد که قدیم است. توجه به این نکته مهم است که مقالات شمس با ذکر عشق آغاز میشود. در آنجا شمس عشق را داده حق و راه اتصال انسان با او میداند. سبب خلقت عالم عشق است یکی از زیباترین و مهمترین جملات مقالات شمس این جمله است: «مقصود از وجود عالم ملاقات دو دوست بود.» او میگوید که اصل کاروبار عالم برای این است که دو یار به مصاحبت یکدیگر بنشینند. در این مقاله نظرات و دیدگاه شمس تبریزی درباره عشق و عاشقی ارائه خواهد شد.
سخنرانی علی بکتاش :مولانا چرا اینهمه از شمس تبریزی تأثیر پذیرفت؟ و از او چه آموخت؟
علی بکتاش، از قونیه، معاونت فرهنگی موزه مولانا
در سنت و تاریخ عرفان ما، حضرت مولانا از جمله کسانی است که بسیار مورد احترام و محبوب است. در ادبیات تصوقف ما نیز از حضرت مولانا بسیار یاد شده است و احترام زیادی برای او قائل شدهاند. بر اساس اطلاعات موجود، مولویان و فضای خارج از آنادولو، در چند اثر تاریخی موجود، به مولانا جای مهمی داده اند. یکی از آن آثار مشهور تاریخی، الجواهر المضیة فی طبقات الحنفی است. این اثر مشهور حضرت مولانا را فقیه بزرگ فقه حنفی به شمار میآورد. همچنین در اثر مشهور تاج التراجم (اثر معروف فقیه حنفى، زینالدین ابوالعدل قاسم بن قطلوبغا بن عبدالله مصرى (802-879ق)) حضرت مولانا را بهعنوان یک فقیه بزرگ قبول دارد.
در دوران عثمانی، کاتب چلبی، یک از مؤلفان بزرگ جهان، میگوید: فقه حنفی با مولانا گسترش یافت. بر این اساس، اینکه حضرت مولانا یک عالم و مدرس فقیه بزرگی است در منابع خارج از مولویسم هم آمده است. در ضمن، هیچ اطلاعات روشنی از اینکه شمس تبریزی در مدرسهایی درس خوانده است در دست نداریم. در اثر معروف مقالات شمس، در مورد اینکه او یک شافعی است و درباره مذهب و فرقه خود در سنین کوچک در مدرسههایی درسهایی گرفته است اطلاعاتی وجود دارد. مولانا بیشتر بهعنوان یک عارف و متصوف شناخته شده است. حال مسئله این است که فقیه بزرگی مثل مولانا، یک فقیه، یک عالم بزرگ، یک معلم بزرگ، چه درسی از شمس تبریزی گرفته است؟ به چه دلیل شمس تبریزی را بسیار دوست داشته است؟ در رابطه بین مرید و مرشد، در سیستم کلاسیک تصوف، دوست داشتن وعلاقهمندی مرید به مرشد و وابستگی کامل به او یک اجبار است. فقط مسئله این است که بین مولانا و شمس تبریزی موضوعی بهعنوان مرید و مرشدی وجود ندارد. حتی اگر مولانا، شمس را بهعنوان مرشد ببیند و حتی اگر در اشعار کتاب دیوان کبیر هم مولانا این حس مرشد بودن شمس را آورده و نشان داده باشد، باز هم این مرید و مرشدی مثل سیستم تصوف دوران کلاسیک نیست. در این صورت، فهمیدن اینکه چرا مولانا تا این حد شمس تبریزی را دوست داشته و از او چه آموخته است و با او حدود سه سال هم صحبتی چه درسها یاد داده و یاد گرفته است؟، نیاز به تحقیق دارد. این مقاله یک پژوهشی برای دریافت این جواب است.
دکترمحمد ابوالکلام سرکار، از داکا بنگلاش و پروفسور آذرمیدخت صفوی از هندوستان نیز سخنرانی کردند.
در بخش مجازی، پنلی با حضور علی بکتاش از ترکیه، دکتر شهین اعوانی از مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، و دکتر مهدی معین زاده، مدیر پژوهشی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. همچنین، دکترمصطفی شهرآئینی، رئیس پژوهشکده فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دکتر سمیه اسدی از دانشگاه سیستان و بلوچستان، دکتر شیرزاد طایفی، دکتر مهدخت پورخالقی، دکتر امیر مرادی از دانشگاه تربیت مدرس، و دکتر غلامرضا خاکی سخنرانی کردند.
برخی از چکیدههای سخنرانان مجازی:
سخنرانی دکترسیدمصطفی شهرآیینی : جایگاه سخن در نزد شمس
دکترسیدمصطفی شهرآیینی، دانشیار و رئیس پژوهشکده فلسفه، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
شمس تبریزی در مقالاتبارها و بارها واژهی «سخن» را میآورد تا جاییکه شاید بتوان این را از کلیدواژههای او دانست. در این نوشتار در پی آنیم تا لایههای گوناگون نهفته در این واژه را در مقالات شمس به کاوش بگیریم و نشان دهیم که آنچه او از این واژهی «سخن» در نظر دارد، بسی گستردهتر از آن است که بتوان یک معنا را بر آن بار کرد. سخنگفتن در نزد شمس تنها زمانی بایسته و سازنده است که همسخنی در کار باشد. این همسخنی میان شنونده و گوینده باید چنان باشد که گوینده احساس کند، مخاطبش گویی خود اوست و او با خود لب به سخن بگشاید: «سخن با خود توانم گفتن و با هرکه خود را در او دیدم»؛ و روشن است که وقتی شمس به مخاطبی این چنین میرسد، بیهیچ پروایی افسار معنا را به دست سخن میسپارد و راستترین و درونیترین اسرارش را بر آفتاب میافکند. وقتی مخاطبی باشد که نه «زنده به سَر» بلکه «زنده به سِرّ» است، نه عرصهی سخن که عرصهی معنا به فراخی و گشودگی هرچه تمام آشکار میگردد و معنا خودبخود و گویی بیاختیار صورت سخن به خود میگیرد. مرام و مسلک شمس، همسخنی است و همداستانی البته با یاران یکدل که از «دشمن» رهیده و به «من» یا همان خود اصیل رسیده باشند. اگر یکدلی و همسخنی در میان نباشد، باوجود فراخنای ظاهری سخن، چون عرصه معنا تنگ است، شمس خاموشی اختیار میکند. خود اصیل آدمیان که در حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه»، گوهر مشترک و واحد همهی آدمیان معرفی میشود، اگر در هرکسی ظهور و بروز کند، معنا از ژرفای «من» آدمی به سطح الفاظ راه میگشاید و هرکسی میکوشد خود را به خودهای دیگر برساند و از نعمت وصال با خودهای دیگر که جز خود او نیستند، بهرهمند شود و در این مقام است که وجد و سماع و طرب، بماند که قبحی ندارد، بهناچار و ناگزیر در آدمی آشکار میشود چونان که قطرات باران وقتی به هم برسند، به جوشوخروش درمیآیند و گویی رقص و پایکوبی میکنند.
سخنرانی دکتر شیرزاد طایفی : از سیمپتوم تا سینتوم؛ درآمدی بر خوانش لکانی غزلیات شمس
دکتر شیرزاد طایفی، از دانشگاه علامه طباطبایی
زبان برای مولوی و لکان مقولهای بااهمیت بوده و محور اندیشۀ این دو متفکر قرار گرفته است. ویژگی تأملبرانگیز زبان برای لکان، محدودیتهایی بوده که برای انسان ایجاد کرده است. با بازخوانی زبانی لکان از مفهوم بنیادین و روانکاوانۀ «میل»، اندیشمندان معاصر دیگر نیز بیش از پیش به آموزههای او توجه کردند. مولوی نیز بهصورت آشکار و پنهان در غزلیات شمس به محدودیتهای زبان اشاره کرده است. در پژوهش حاضر، به روش تحلیلی_کیفی کوشیدهایم با تقریری لکانی، جایگاه سیمپتوم و سینتوم را در غزلیات شمس نشان دهیم. قراین بهدستآمده نشان میدهد مولوی، 1. بهمثابۀ سوژه، محدودیتهای زبان را بهمثابۀ اختگی نمادین آن پذیرفته و بهناچار با هدف احراز نمودن فالوس برای پُر کردن فقدان موجود در خود، در زنجیرۀ دلالت میل دیگری قرار گرفته است. 2. برای اینکه بتواند مقاصد و معارف خود را بهمثابۀ میل آشکار کند، از دالها استفاده کرده است؛ یعنی بهجای آنچه به آن میل میورزیده، دال یا واژهای را برگزیده و بهجای آن نشانده است. 3. با استفاده از شطح و مقولات وابسته به آن (که بستری را برای نقضِ قوانین یا میل دیگری فراهم میکند) کوشیده بهسوی اصل مازاد لذت یا ژوئیسانس راهی بگشاید. 4. در وجد و بیخودی حالتی از پارانوئید را تجربه و سیمپتوم را به سینتوم بدل کرده است. بدل شدن سیمپتوم به سینتوم در ساختار روانی مولوی، سبب آشکارگی حقیقت در جان وی شده است.
تبیین و تحلیل انواع نمودهای تجربیات عرفانی آفاقی مولوی در دیوان شمس
دکتر امیر مرادی - حسینعلی قبادی - سعید بزرگ بیگدلی، دانشگاه تربیت مدرس
تجارب عرفانی مولوی، بزرگترین شاعر_عارف فارسیزبان را میتوان در در دیوان شمس یافت. ویژگیهای تجارب عرفانی، چه در میان آثار عرفانی اسلامی و چه در خلال آثار متفکّران غیرمسلمان، همواره مورد توجّه بوده است و عارفان و عرفانپژوهان سعی بر آن داشتهاند که ویژگیها و وجوه ممیّزۀ این تجارب را استخراج و تبیین کنند. در یک تقسیمبندی کلان، میتوان تجارب عرفانی را در دو دستۀ تجارب آفاقی (صوری) و انفسی (معنوی) تقسیمبندی کرد. منظور از تجارب آفاقی، آن دسته از تجارب است که عارف در آنها جهان متکثّر را به شکلی واحد مشاهده میکند و تجارب انفسی به دستهای از تجارب اطلاق میشود که طیّ آن، شاعر، در تجربهای وحیگونه، مجرایی میشود برای سخن گفتن خداوند. در این پژوهش، در چارچوب نظری گادامر و به شیوۀ توصیفی-تحلیلی، آن دسته از غزلیات مولوی که به طور خاص، نمودهایی از تجربیات عرفانی آفاقی وی محسوب میشوند، بررسی و تحلیل شدهاند. بر اساس پژوهش حاضر، تجارب آفاقی مولوی شامل داستانوارههای عرفانی، بهاریههای عرفانی، تحوّلات و دیگرشدگیها، حماسههای عرفانی و مواجهات شگفت است. برای هر کدام از این دستهها، غزلی بهعنوان نمونه، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
سخنرانی دکتر سمیه اسدی: تبیین اندیشۀ جهانوطنی در مثنوی بر پایۀ باور به اصالت روح (مطالعه و بررسی آموزهها و مؤلفههای وحدتآفرین و تفرقهانگیز)
دکتر سمیه اسدی، دانشگاه ولایت ایرانشهر
آبشخور اندیشۀ مولانا، تفکر غنی عرفان ایرانی و اسلامی است که با اصالتبخشیدن به روح انسانی خط بطلانی بر تعینات و معیارهای عارضی و دنیوی میکشد. این مکتب فکری، برای عالم ماده و جهان ناسوت با تمام متعلقاتش در برایر عالم جان و ملکوت ارزش و اعتباری جز یک گذرگاه قائل نیست. بر همین اساس و به اعتبار اصالت روح انسانی و محوریت اندیشۀ اتحاد ارواح، تمامی معیارها و سنجههای مادی و ظاهری رنگ میبازند و پدیدهها معنا و مفهومی باطنی و روحانی مییابند. چنانکه مفهوم وطن نیز دستخوش تغییر شده و معنایی متفاوت از معنای سیاستزدۀ امروزی مییابد. پیرو همین امر، آموزههای مولانا در مثنوی نیز در جهت دستیابی به صلح درونی و بیرونی و بازشناخت موطن اصلی انسان و تبیین مفهوم جهانوطنی معنا میشوند. چنانکه نگرش وحدتگرایانۀ مولانا بر پایۀ باور به اصالت روح شکل گرفته و مفهوم وطن بر اساس حقانیّت عالم جان و معنا و خاستگاه روح انسانی تبیین میشود. ضرورت کسب معرفت و بصیرت در برابر زدودن غبار غفلت و جهل، خردورزی و دوری از تعصب، سیرتگرایی و نفی ظاهربینی، ارجحیت همدلی بر همزبانی و اعتبار عالم معنا بهعنوان وطن حقیقی در برابر مرزبندیهای مادی و جغرافیایی اصلیترین ارکان شکلگیری اندیشۀ وحدتآفرین جهانوطنی است که مولانا در جای جای مثنوی بدان پرداخته است.
سخنرانی دکتر مهدخت پورخالقی چترودی: هی کیم سن؟! (یک پرسش بلاغی کوتاه و یک پاسخ عرفانی بلند)
دکتر مهدخت پورخالقی چترودی، استاد گروه آموزشی زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد
تردیدی نیست که زبان فارسی بر زبان و ادبیّات برخی از کشورهای جهان و از جمله زبان و ادبیّات ترکی تأثیر فراوان گذاشته و از زبانهای دیگر و بهویژه زبان ترکی تأثیر پذیرفته است. در این میان، مولوی در تاریخ ادبی ایران و ترکیه حلقۀ واسطه و واسطهالعقد زنجیرۀ محکم و استوار زبان فارسی و ترکی است. در این جستار با رویکرد نقد کاربردی(pragmatic criticism) و نقد بلاغی (Rhetorical criticism) که موضوع آن بررسی تأثیر اثر ادبی از لحاظ زیباییشناسی و کاربرد هنرمندانۀ زبان برای ترغیب و اقناع شنونده است، بی آن که بخواهیم دربارۀ ترک بودن یا نبودن و زبان مادری مولانا (ترکی خراسانی) سخنی به میان بیاوریم، به بحث دربارۀ تأثیرپذیری مولانا از زبان ترکی پرداخته و نشان دادهایم که باوجود تفاسیر گوناگونی که از اوّلین پرسش و پاسخی که میان شمس تبریری و مولوی مطرح شده است، شاید جملۀ انشایی استفهامی موجز قصری «هی کیم سن؟!» (تو که هستی؟! ) را که با شیوۀ تجاهل عارف بیان شده، بتوان اوّلین رابطۀ کلامی شمس و مولانا دانست و نشان داد که در این جملۀ استفهامی غرض پرسشکننده (شمس تبریزی) مفهومی غیر از پرسش بوده و همین امر جنبۀ بلاغی زیبایی به کلام بخشیده است. غرض بلاغی این پرسش کوتاه تعجّب و شگفتی و تأکید بر ناتوانی گوینده از درک و شناخت و توصیف شنونده (مولانا) است و شمس تبریزی با آگاهی از ذهن و زبان مولانا به قدرت تأثیر زبان ترکی در روح مولوی پیبرده؛ احوال لفظ را شناخته؛ آن را به مقتضای حال مولوی بهکاربرده؛ برای انتقال عاطفه از فنّ اقناع بهعنوان نقطۀ غایی گفتمان موجز و بلاغی سود جسته و در اوّلین لحظۀ دیدار با این سؤال بلاغی کوتاه، آن تأثیر شگرف و دگرگونی روحی و شیفتگی و از خود بیخودی و تولّد دوباره را در او بهوجود آورده و پاسخ عرفانی بلند آن را نیز شنیده است.
در اختتامیه همایش، مهندس نصرالهپور، شهردار خوی سخنرانی خود را انجام داد و گفت:
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود/ وا رَهَد از حدِّ جهان، بیحد و اندازه شود
خاک سیه بر سر او، کز دَمِ تو تازه نشد/ یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود
هر که شُدَت حلقهٔ در، زود بَرَد حُقّهی زَر/ خاصه که در باز کنی مَحرمِ دروازه شود
آب چه دانست که او گوهرِ گوینده شود/ خاک چه دانست که او غمزهی غَمّازه شود
روی کسی سرخ نشد بیمدد لعل لبت/ بی تو اگر سرخ بُوَد از اثر غازِه شود
ناقهی صالح چو ز ِ که، زادِ یقین گشت مرا/ کوه پی مژدهی تو اُشترِ جَمّازه شود
راز نهان دار و خَمُش، ور خَمُشی تلخ بُوَد/ آنچِ جگرسوزه بُوَد، باز جگرسازه شود
آقایان، خانمها، میهمانان گرامی داخلی و خارجی، اصحاب اندیشه و قلم، ارباب جراید و صاحبان فضیلت و کرامت ، حضور شما را در هشتمین همایش بینالمللی شمس و مولانا در دارالمومنین مصفای خوی، شهر ادب و شور و شعور و عرفان و جوار عارف واصل، حضرت شمسُالحقِ تبریزی را گرامی میدارم و از خداوند کریمِ منان، برای همهتان اوقاتی پر از عطر عرفان و شور و شوق خواهانم.
بیتردید، رویدادهائی با این قواره و با حضور شما گرامیانِ فرهیخته در شهرمان خوی، فرصت بینظیری ساخته که اصحاب علم و عرفان و کمال، سالی یکی دو روز فارغ از غوغای جهان، در خویِ باصفای ما دورِ هم آیند و از شمس و مولانا و دلدادگی و مشتاقی و مهجوری بگویند و بشنوند.
نصرالهپور افزود: برگزاری هشتمین همایش بینالمللی شمس و مولانا امسال دارای چند ویژگی است. اول، مقارن بودن روزهای همایش با ایام مبارک ربیعالمولودِ حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم که این تقارن را به فال نیک میگیرم و از روح بلند آن دُردانهی هستی و صاحبِ خُلقِ عظیم و سِرّ ِ پنهان لولاک لما خلقت الافلاک برای حضار گرامی شرکت کننده در همایش، خیر و سعادت و نیکبختی آرزومندم.
دوم، همایش امسال توفیقی دوباره بود برای برگزاری نشست به سبک و سیاق متدوالش بعد از ایام سختِ همهگیری کرونا در ایران و جهان و نیز اولین همایش حضوری که در دوره خدمتگذاری اینجانب و همکارانم در مجموعه مدیریت شهری خوی اتفاق میافتد. که از همین تریبون، بهخاطر این توفیق، جبهه سپاس بر درگاه حی لایزال میسایم و دعا که توفیق همچنان رفیق باشد و در سالهای آتی نیز بتوانم و بتوانیم بهتر و شایستهتر در خدمت گرامیان و دانشمندان و اصحاب علم و عرفان در خوی، شهر شمس تبریزی باشم و باشیم.
و در انتها با تشکر و قدردانی از همه شرکتکنندگان، استادان بزرگوار و دست اندرکاران مؤسسه تولیت شمس تبریزی و مفاخر و با چند بیت شعربه سخنان خود پایان داد.
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ/ بیعنایات خدا هیچیم هیچ
بی عنایات حق و خاصان حق/ گر مَلِک باشد سیاهَستَش ورق
ای خداای فضل تو حاجت روا/ با تو یاد هیچ کس نبوَد روا
این قدر ارشاد تو بخشیدهای/تا بدین بس عیب ما پوشیدهای
قطرهٔ دانش که بخشیدی ز پیش/ متصل گردان به دریاهای خویش
قطرهٔ علمست اندر جان من/ وارهانش از هوا وز خاک تن
در بخش اختتامیه، پیام نماینده مجلس مردم بشرویه از طرف بنیاد مولوی پژوهی استاد بدیعالزمان فروزانفر قرائت شد. همچنین در اختتامیه هشتمین همایش ببنالمللی شمس تبریزی و مولانا، ۶ نسخه نویافته از مقالات شمس تبریزی معرفی شدند و سپس این اسناد به مؤسسه تولیت شمس تبریزی و مفاخر اهدا شد./پایان
نظر شما :