گزارش نخستین نشست تخصصی همایش بینالمللی «ادبیات و تفکر میانفرهنگی»
نخستین نشست تخصصی همایش بینالمللی «ادبیات و تفکر میانفرهنگی» با سخنرانی دکتر محمدجواد صافیان و دکتر علیرضا نیکویی در 28 تیر 1400 برگزار شد.
در این نشست دکتر محمدجواد صافیان عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان با عنوان «فلسفه میانفرهنگی و ادبیات توسعهنیافتگی» سخن گفت.
ازنظر دکتر صافیان توسعهنیافتگی وضعیتی تاریخی است که به تاریخ مدرنِ جهان که از اروپا شروع شده است، تعلق دارد. توسعهنیافتگی را در فاصلههای طبقاتی، تورم شدید، بیکاری مفرط، ساختارهای معیوب، فساد اداری، آموزش و پرورش و آموزش عالی عقیم و کمبازده و... میتوان ملاحظه کرد. از نظر دکتر صافیان یکی از مواردی که در آن به عیان میتوان تجربة توسعهنیافتگی را مشاهده کرد، شعر و ادبیات است. از این حیث در ادبیات و شعر معاصر کشورمان میتوان نمونههای فراوانی را سراغ گرفت. وی به سه نمونه از این آثار پرداخت: داستان «آشغالدونی» اثر غلامحسین ساعدی، شعر «زمستان» اثر اخوان ثالث و شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» اثر فروغ فرخزاد. توسعهنیافتگی در این آثار بهصورت گسستهشدن دوستیها، بیکاری و بزهکاری و معضلات اقتصادی و اجتماعی نمایان میشود. وضعیت توسعهنیافتگی را در هنر و ادبیات بسیار بهتر میتوان درک کرد و از این طریق میتوان مشکل را تبدیل به مسئله (یعنی طرح خودآگاهانة آن) کرد و راههایی جهت غلبه بر توسعهنیافتگی یافت.
در بخش دوم سخنرانی دکتر علیرضا نیکویی عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گیلان سخنرانی خود را با عنوان «ملتقاهای اقلیمی-فرهنگی؛ پیوندهای فکری در شهرهای چندفرهنگی و چندآیینی» ارائه داد.
دکتر نیکویی با استفاده از«استعارة» لویناس یعنی «بازگشت اولیس به ایتاکا» که در انتقاد از فلسفهی سوژ همحور مدرن و کوگیتوی دکارتی است سخنش را آغاز کرد. لویناس با اشاره به ماجراهای اولیس و بازگشتش به ایتاکا به تاریخ فلسفه غرب بهعنوان بازگشتی به همانندی مینگرد که از نظر او سلطة سوژه بر دیگری است. براساس نقد لویناس، رابطة غرب و شرق غالبا رابطه ناهمتراز بین خود و دیگری (اینجا تقاطع ناهمسطح غرب وشرق ) بوده است در حالیکه با مطالعه متون کهن درحوزة ملتقاهای فرهنگی- جغرافیایی و روابط گسترده و پیچیده ادیان و آیینها و اقوام و زبان ها خصوصاً در زیستگاههای مشترک و مراکز شکلگیری اندیشهها ودانشها و اقالیمی که هممرزی و همجواری فرهنگها چشمگیرتر بوده، بیشتر میتوان به تبادل و تعاطی و تأثیر وتأثر راه یافت. رصد کردن خطوط انتقال و میانجیهای اندیشگانی، ما را با روابط و پیوندهایی عمیق و وسیع مواجه میکند که در ادوار بعد، به دلیل روایتهای نهادینهشده و تقابلهای طبیعیشده و جاافتاده تاکنون یا اساساً دیده نشدهاند و یا بهعنوان اموری حاشیهای تلقی شدهاند وبهتدریج در مُحاق رفتهاند.
از نظر دکتر نیکویی در مطالعات میانفرهنگیِ شهرها باید به سه مقولة «مراکز شکلگیری اندیشه، خطوط انتقال، و میانجیها و اتصالات» توجه کرد. وی در ادامه به شهرهای چندفرهنگی و چندآیینی همانند اسکندریه، دمشق، حران، جندیشاپور، اندلس و بغداد اشاره کرد که بهدلیل تلاقی ادیان، نژادها و زبانها، به قول دیمتری گوتاس، مصداق پاتیل ذوب فرهنگها هستند. نحوة انتقال فرهنگها در این مراکز هرگز بهصورت یکطرفه نبوده بلکه با شبکهای از تأثیروتأثرات بهویژه در قرون وسطی روبرو هستیم که میتوان در گزارههای مصرّح و نامصرحِ آثار مستشرقان به آنها دست یافت. بهعنوان مثال میتوان از تأثیرپذیری پیدا و پنهان مفسران و متکلمان اسلامی از مکتبهای اسکندریه و انطاکیه و جریانهای کلامی و الهیاتی مسیحی و یهودی و گنوسیسم( در دمشق و بغداد و اندلس و ..) و تاثیرگذاری آنها بر متألهان قرون وسطی یاد کرد. ردگیری دقایق مباحث مربوط به «اتمیسم و نومینالیسم و اکازیونالیسم» شکاف بزرگ کنونی بین «فلسفه والهیات غرب» و «حکمت و کلام و عرفان شرقی و اسلامی» را با میانجیهای متعدد پر میکند. درنتیجه، آگاهی از ملتقاهای اقلیمی-فرهنگی و شناسایی تاریخ گفتگو و تبادل در اندیشههای اسلامی راهی است برای غلبه بر رویکرد واگرا.