قیام عاشورا و انتقال قدرت از راشدین به امویان

۱۱ آبان ۱۳۹۳ | ۱۸:۱۳ کد : ۸۴۶۱ خبر و اطلاعیه
تعداد بازدید:۲۰۲۹
قیام عاشورا و انتقال قدرت از راشدین به امویان
 

قیام عاشورا و انتقال قدرت از راشدین به امویان

اصلاح‌گری حسینی در برابر ماکیاولیسم اموی

 

سیاست نامه: به واقعه عاشورا به مثابه مهم ترین نقطه عطف تاریخ تشیع از منظرها و چشم اندازهای گوناگون فرهنگی، عقیدتی، اجتماعی و سیاسی نگریسته شده است. اتفاقا علت اصلی بقا و ماندگاری این واقعه در تاریخ نیز وجوه متنوع و گوناگون آن است. یکی از مهم ترین دیدگاه ها در این میان واکاوی ریشه ها و علل سیاسی و اجتماعی این رخداد است. در صفحه سیاست نامه امروز تحلیلی از علل و عوامل بروز این پدیده را به نقل از یکی از اساتید برجسته تاریخ اسلام خواهیم خواند

اشاره رخداد عاشورا در سال 61 هجری نقطه عطف حساسی در تاریخ اسلام است که بر خلاف قیام‌ها و اعتراض‌های مشابهی که در دهه‌های نخست پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) رخ داد مثل شورش خوارج ، قیام ابن زبیر و خروج مختار، قیام زید و... محدود به شرایط زمانی و مکانی آن دوران نماند و تا به امروز منبع الهام جریان‌ها، جنبش‌ها و حرکت‌های متعددی در این 14 قرن است. ریشه‌یابی علل و عوامل این واقعه از یک سو و واکاوی و روشنگری پیامدها و عواقب آن از سوی دیگر از این حیث حایز اهمیت است. ضمن آنکه تاکنون قرائت‌ها و خوانش‌های متعدد و گاه متعارضی از این واقعه در میان فرق و مذاهب مختلف اسلامی از آن صورت گرفته است. در این میان نگاه غالب برداشت حق‌طلبانه و ظلم ستیزانه شیعی است که واقعه عاشورا در پرتو گفتار و کردار حسین بن علی(ع) امام سوم شیعیان تحلیل می‌کند و از آن الگو و مثالی آرمانی برای منش و روش پیروان تشیع استخراج می‌کند. واقعه عاشورا در واقع برآیند و پیامد تحولات ژرف و عمیقی است که از فردای وفات پیامبر در جامعه اسلامی در ابعاد گوناگون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی رخ داد. گسترش فتوحات مسلمانان و تبدیل جامعه اسلامی به قدرتی که توانسته دو امپراتوری ایران و روم را شکست دهد از یک سو و ورود فرهنگ‌ها و آداب و رسوم این امپراتوری‌ها در فرهنگ اسلامی از سوی دیگر تنها یک سلسله از مجموعه تحولاتی است که جامعه و امت اسلامی را تحت تاثیر قرار داد. تحول ژرف دیگر بازگشت سنن و آداب پیش از اسلام و مناسبات قبیله‌یی اعراب به مثابه نخبگان سیاسی، اقتصادی و نظامی جامعه اسلامی است که به بروز درگیری‌ها و شکاف‌ها منجر شد. در میان گروه‌های عقیدتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی شکل گرفته، آنچه فراموش شده بود سنت پیامبر(ص) و روش و منش ایشان است. اهل بیت پیامبر(ع) که بنی‌هاشم مهم‌ترین و اصلی‌ترین نمایندگان آن بودند، از معدود گروه‌هایی بودند که می‌کوشیدند با تاکید بر اصل امر به معروف و نهی از منکر جامعه و دولت را نسبت به دور شدن از آن سنت و تحریف‌ها انذار دهند. قیام امام حسین(ع) و یارانش در سال 61 هجری را باید در پرتو این واقعیت‌ها دید و تحلیل کرد. در ادامه تحلیل صادق آیینه‌وند، استاد تاریخ اسلام دانشگاه تربیت مدرس را از این رویداد که از همین منظر صورت گرفته می‌خوانیم. متن حاضر تقریر سخنرانی ایشان در آبان ماه سال جاری است.

صادق آیینه‌وند/ در بحث حاضر به این می‌پردازیم که چه عوامل و اسبابی به این واقعه منجر شد؟ در تاریخ نمی‌توان تک ساحتی و تک سببی به حوادث نگاه کرد. عواملی در بطن تاریخ روی می‌دهند که به یک تغییر منجر می‌شوند. مورخان واقعه عاشورا را و تغییر و تحولی که به واسطه آن در جهان اسلام روی داد از زاویه‌های مختلف نگریسته‌اند و برخی عامل اقتصادی، گروهی عامل یا عوامل سیاسی و عده‌یی نیز عوامل دینی و دسته‌یی نیز تغییرات اجتماعی را در تحلیل این واقعه برجسته کرده‌اند. در تحلیل این حادثه باید مکانیزم و ساختار انتقال قدرت را باید در نظر بگیریم. وقایع تاریخی معمولا یک ظاهر و رویه دارند که در نظر اول به چشم می‌آیند، اما آنچه در تاریخ برای ما مهم است، نگاه تحلیلی و تفسیری است که با آن بتوان تاروپود ریشه‌یی و اساسی که آن رخداد ظاهری را به وجود آورده، شناخت و تبیین کرد.

مغریزی در کتاب النزاع و تخاصم بین بنی‌امیه و بنی‌هاشم در شعری به تحلیل تاریخی وقایع بعد از رحلت رسول اکرم(ص) می‌پردازد و می‌گوید: جنگ بین عبدالشمس و بنی‌هاشم است. این آتشی است که آن قدر شعله کشید و آنقدر ادامه یافت که کودک نوزاد پیر شد. فابن حرب للمصطفی و وابن لعلی وابن هند حسین یزید. خود ابوسفیان در مقابل رسول خدا(ص) بود و پسرش معاویه در مقابل علی ابن ابیطالب(ع) بود و خود یزید در مقابل امام حسین(ع) بود. منظور او آن است که این ماجرا یک درگیری بر سر انتقال تقابلی قدرت بوده است. سنایی نیز می‌گوید: داستان پسر هند مگر نشنیدی/ که از سه کس او به سه کس پیامبر(ص) چه رسید؟/ پدر او لب و دندان پیامبر(ص) بشکست/ مادر او جگر عم پیامبر(ص) بمکید/ او به ناحق، حق داماد پیامبر(ص) بستاند/ پسر او سر فرزند پیامبر(ص) ببرید/ بر چنین قوم تو لعنت نکنی ننگت باد/ لعن‌الله علی یزید و علی آل یزید. او به سادگی در این شعر نگاه او با ماجرای عاشورا نشان می‌دهد و توضیح می‌دهد که از دید او این دو گروه در مقابل یک دیگر ایستادند. اما اینکه چرا این تقابل به وجود آمده را روشن نمی‌کند و نمی‌گوید مشکل چه بوده است.

همچنین برخی مورخان معاصر مثل خزری بکر دارد، مثل کسی که بر تاریخ مشرف است ساده و ابتدایی به توضیح واقعه می‌پردازد. اما وقتی به اسباب زیرین این انتقال قدرت نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که مساله پیچیده‌تر از اینهاست. یک نگاه ایدئولوژیک و دینی نیز داریم که مثلا حسنی یونس نمونه‌یی از آن است. او می‌گوید: خلافت زمانی که از قدرت، سیاست، ‌نیرو و مال تشکیل شود، کسی در آن پیروز می‌شود که ماهر باشد، کسی که متدین باشد و اخلاق را رعایت کند چنین کسی پیروز نخواهد شد.


تحول عصری در دوران بنی‌امیه

اما تغییر اساسی که در زمان واقعه عاشورا رخ داده بود، از دو جنبه قابل بررسی است: نخست تغییر در عصر و دیگری تغییر در نسل. تحول عصری نخست جغرافیایی بود. فتوحات از یک سو به ماوراء النهر و از سوی دیگر تا بین?النهرین و از سمت دیگر تا دریای مدیترانه تداوم داشت. مدینه که مرکز حکومت بود، در گوشه‌یی از این سرزمین پهناور و بین کوه‌ها واقع شده بود. بنابراین توان آن را نداشت که مدیریت این سرزمین وسیع را انجام دهد. در نتیجه مدینه از مرکزیت خارج شد. اصحاب و کسانی که در مدینه بودند، از آن خارج شده و به سمت مناطق مفتوحه حرکت کردند.

دیگر تحول عصری مهم تحول اقتصادی بود. مدینه مصرف‌کننده بود. شهری که مصرف‌کننده صرف باشد و تولید‌کننده نباشد خطرناک است، زیرا همه چشم‌ها متوجه آن است و خودش منتظر شهرها و مراکز دیگر است. در آن زمان تمام اموال از فتوحات ایران و مصر و مناطق دیگر به مدینه می‌آمد و از آنجا تقسیم می‌شد. در طول مسیر همه چشم به این کاروان‌ها داشتند و می‌گفتند ما فتح کرده‌ایم، چرا در مدینه تقسیم شود؟ عده‌یی که فتوحات را انجام داده بودند، نسبت به این ماجرا منتقد بودند. در نتیجه مدینه نمی‌توانست مرکز اقتصادی باشد. مرکز اقتصادی باید همان جایی صورت می‌گرفت که فتوح در آنها صورت گرفته بود و کسانی که در فتوحات سهیم بودند، باید بیشتر بهره می‌گرفتند. عمروعاص می‌گفت که من باید یک میلیون دینار از فتوحات شام بردارم. وقتی عمربن خطاب او را تهدید کرد، پشت سر او صحبت کرد و گفت پدر من و پدربزرگ من در لباس فاخر و زرین زندگی می‌کردند در حالی که من پدر عمر را دیدم که یک پیراهن کهنه کتانی داشت و طنابی که هیزم را می‌کشید، پشت گردنش خط انداخته بود، حالا چنین فردی به من می‌گوید حق نداری از غنایم بهره ببری!



نسل سوم تاریخ صدر اسلام

تقابل میان کسانی که به فتوحات طمع داشتند و کسانی که در مدینه ساکن بودند و می‌گفتند که مسیر راشدین را باید ادامه داد، وجود داشت. در نتیجه نسل جدیدی پدید آمد که نسل سوم تلقی می‌شد. در واقع سه نسل را می‌توان در نسل‌شناسی وقایع پس از عاشورا از یکدیگر متمایز کرد: نخست نسل وارث است که در حقیقت همان متولی و موسس است و تحول اولیه را ایجاد می‌کند؛ ‌دوم نسل تابع است که این تحولات را از نسل اول می‌گیرد و آنها را تداوم می‌بخشد و سوم نیز نسل غایب است که نه نسل اول را قبول دارد و نه نسل دوم را. صحابه به عنوان نسل اول در مدینه حضور داشتند، تابعین در شهرهای کوفه و بصره و عراق و شام حضور داشتند و نسل سوم هم این هر دو را قبول نداشت و می‌خواست از نو تاسیس کند و معتقد بود که این اموال و اختیارات باید در اختیار ما باشد. حتی بخش نامه چهار ماده‌یی عمر هم نتوانست مشکل را حل کند. این بخشنامه می‌گفت اموالی که از مناطق مختلف تصرف می‌شود، باید به مدینه منتقل شوند و از ما به ازای آن استفاده شود، اموال غیرمنقول باید در همان محل مورد استفاده قرار بگیرد، غذای گزیده نباید خورد، سوار برزون (معادل بنز امروز) نشوید، پرده‌دار انتخاب نکنید و در خانه های تان به روی مردم باز باشد. همین بخشنامه چهارماده‌یی مقدمات قتل عمر را مهیا کرد و بنی‌امیه زمینه را فراهم کردند و عمر را به همین خاطر کشتند و عثمان به حکومت رسید.

بنابراین نسلی که می‌خواست از امکانات استفاده کند، نشانگر یک حرکت زیرین در بطن جامعه بود که در راس جامعه از آن اطلاعی وجود نداشت یا اگر هم می‌دانستند به روی خودشان نمی‌آوردند. مشکل دیگر این بود که نسلی پدید آمده بود که همزبان نبود. خیلی از افراد نسل جدید فتوحات اصلا نماز نمی‌خواندند و چیزی از اسلام نمی‌دانستند و دنبال کار خودشان بودند. بخشی هم مرتدان و طلقا و اصحاب رده و خوارج و قراء بودند که با حکومت اسلامی مشکل داشتند و هر یک تفسیر سیاسی و حزبی جدیدی از اسلام داشتند.


عراق در برابر شام، مکه در برابر مدینه

نوعی نگاه منطقه‌یی و جغرافیایی نیز پدید آمده بود، یعنی عراق در مقابل شام ایستاده بود، مدینه در مقابل مکه ایستاده بود و خود حجاز تقسیم شده بود و هر شهری می‌خواست منافع را به خودش اختصاص دهد. یعنی هر کس به دنبال استفاده از امکانات بود. این گفتمانی که ایجاد شده بود، نیازمند فردی بود که آن را اجرایی و عملیاتی کند. معاویه در دو سخنرانی در مدینه و کوفه بعد از شهادت علی ابن ابیطالب(ع) این نگاه را عملیاتی کرد. نظریه او مواکله حسنه و مشاربه جمیله بود. مواکله حسنه یعنی ما وکیل شما هستیم و تسهیلاتی که می‌خواهید را فراهم می‌کنیم. شما کاری به قدرت سیاسی ما نداشته باشید، اما در استفاده از دنیا آزاد هستید. او خودش اذعان داشت که من در حد ابوبکر و عمر نیستم و کاری ندارم که شما نماز می‌خوانید یا خیر، بلکه وظیفه‌ام آن است که برای شما تسهیلات فراهم کنم. شما هم قدرت ما را نگه دارید. این یعنی نوعی همزیستی مسالمت‌آمیز میان قدرت و بدنه قدرت پدید آمد. او گفت اگر این را نپذیرید ناچار از مجالده یعنی زور و شمشیر خواهیم بود. این گفتمان نزد همه کسانی که منتظر همین حرف بودند، جواب داد. در نتیجه تحول رخ داده بود و قهرمانش به تعبیر امروزی‌ها را نیز پیدا کرده بود و گفتمان هم شکل گرفته بود و نسل هم تغییر یافته بود. به قول طه حسین عصری ظهور پیدا کرده بود که تلاش علی ابن ابیطالب(ع) و حسن بن علی(ع) را برنمی‌تابید. همه دنبال منافع و مصالح بودند و عصر این بزرگواران گذشته بود. نسل جدید نمی‌توانست درک کند که این امامان چه می‌گویند. نسل معاویه و افرادی نظیر او مثل مغیره ابن شعبه و زیاد ابن ابیه را می‌خواست.


تکثرگرایی در جریان‌های اسلامی

از سوی دیگر تفسیرهای مختلف از اسلام پدید آمده بود. این تفسیرهای مختلف توسط قراء، خوارج، بنی‌امیه، بنی‌هاشم و راشدین (نماینده‌شان آل زبیر بودند) ارایه می‌شد. این گفتمان‌های مختلف تشنجی در سیاست ایجاد کرده بود که مردم را به مناطق مختلف کشانده بود. در نتیجه تحول عصری و نسلی انجام شده بود و نسل سوم یعنی نسل غایب در قدرت بود و به دنبال کسی بود که این رهبری را به عهده بگیرد. در چنین شرایطی بود که واقعه عاشورا رخ داد، زیرا امام حسین(ع) می‌خواست حرکتی اصلاحی را آغاز کند. این حرکت اصلاحی، به هیچ معنا ارتجاعی و بازگشت به گذشته نبود، کما اینکه علی بن ابیطالب(ع) گفته بود که ما نمی‌خواهیم خلافت راشدین را تاسیس کنیم، زیرا این گفتمانی است که برای عصر و نسل خودش پاسخ می‌دهد. ما رویه و نگاه جدید داریم. امام حسین(ع) می‌خواست این رویه جدید را ایجاد کند.

به عبارت دیگر دو نگاه متقابل در این زمان شکل گرفت: نخست نگاه سکولار و لاییک معاویه بود که همان مشاربه جمیله و مواکله حسنه بود و می‌گفت که هر کس از این خط عدول کند، خروج کرده. گفتمان با دین کار نداشت و به تعبیر امروزی لاییک بود. نگاه مقابل اما از سوی امام حسین(ع) مطرح می‌شد که بر اساس تحول و اصلاح و بر مبنای اعتماد مردم و کتاب خدا و سنت رسول‌الله(ص) عمل می‌کرد. این گفتمان می‌خواست کرامت مردم و دین را حفظ کند و حق مردم را مستوفا کند و ایشان را به رشد برساند. نبرد اصلی میان این دو گفتمان بود. این نبرد خودش را در عاشورا نشان داد.


سکولاریسم اموی

کار دیگر بنی‌امیه برای آنکه بتوانند امپراتوری سکولار خودشان را اداره کنند، سیاست فرهنگی بود. معاویه گفت اگر بین من و همه مردم یک مویی ارتباط برقرار کند، من هیچ‌وقت این مو را قطع نمی‌کنم. اگر مردم بکشند، من رها می‌کنم و اگر آنها رها کنند، من می‌کشم. این یک سیاست ماکیاولیستی و فرصت‌طلبانه بود که بر اساس منافع کار می‌کند. او همچنین گفت که من مانع از صحبت مردم نمی‌شوم. ایشان آزادند تا زمانی که تصمیم نگرفته‌اند بین ما و قدرت ما فاصله بیندازند، هر کار خواستند بکنند. یعنی در مسائل شخصی و امور مالی و مادی و امور اجتماعی کاری به مردم ندارم. این نگاه در برابر دیدگاه علوی بود که سردمدار و حاکمش امام حسین(ع) بود.

یکی از متفکران و فلاسفه و مورخان معاصر می‌گوید در جهان اسلام سه عنصر عقیده، غنیمت و قبیله اهمیت اساسی داشتند. قبیله همان حزب است، عقیده همان دین و ایدئولوژی است و غنیمت هم پول و قدرت در اقتصاد است. او می‌گوید که در عصر رسول خدا(ص) و راشدین عقیده اول بود و قبیله در مرحله دوم و غنیمت در مرحله سوم قرار داشت. اما در عصر معاویه غنیمت در مقام نخست قرار گرفت، قبیله به مرحله دوم تنزل یافت و عقیده در جایگاه سوم قرار گرفت. یعنی به تدریج جامعه سکولار شد. حرکت دیگر معاویه این بود که در سخنرانی‌اش گفت که اصحاب الجزا و اصحاب الاعمال را باید جدا کرد. یعنی باید کسانی که توان مدیریت دارند و قدرت و ثروت دارند باید حاکم باشند و علما باید پی کارشان بروند!‌ این مرحله دوم سکولار کردن بود در حالی که نزد امام علی(ع) مالک اشتر هم مدیر توانمندی بود و هم انسانی عالم بود. مساله دیگر این بود که در این نظریه قدرت قبیله بسیار اهمیت داشت و شعار این بود که من و برادرم علیه پسر عمویم و من و پسر عمویم علیه غریب باشیم. رسول خدا(ص) این سنت قبیله‌یی را ترفیع داد و تبدیل به پیمان مدینه کرد (ذمه‌الله واحده) و گفت اگر یک سرباز اسلامی به فردی پناه داد، حاکم اسلامی نیز باید آن پیمان را معتبر بشمرد، یعنی ایشان به همه مردم شخصیت داد و شهروند درجه یک و دو را ساقط کرد. این شخصیت انسانی تفکیک شد و به تدریج مردم به شهروند درجه یک و درجه دو تفکیک شدند. در نتیجه همه باید در خطی حرکت می‌کردند که منافع سلطان حفظ شود. این امر جامعه را متوجه خطر کرد و حتی دین اهمیتش را از دست داد. حجاج بن یوسف می‌گفت که ما نیاز نداریم که کسی مسلمان شود، بلکه افراد باید جزیه بدهند. در نتیجه مالیات اجباری به مردم می‌بستند. در حالی که در نامه امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر آمده است که حاکم حق ندارد به زور به خانه مردم وارد شود و تفتیش کند و هر?کس از میزان مالش هر چه گفت باید پذیرفته شود. در حالی که در زمان معاویه ملاک سخن ممیز مالیاتی بود. در چنین شرایطی انباشت عظیم پول در دست قدرتمندان و اشراف به وجود آمد که نتیجه‌اش حاکم شدن آقازاده‌ها بر تمام شوون اسلامی شد.


بنی‌هاشم به مثابه ملجاء مسلمانان

در این میان بنی‌هاشم الگو و نمونه‌یی برای مردم بود. قیام امام حسین(ع) یک حرکت اصلاحی برای تغییر اجتماعی بود. ایشان بازگشت به کتاب خدا و سنت رسول‌الله(ص) و رویه امیرالمومنین علی(ع) بود. چشم همه نیز به این حرکت اسلامی است، زیرا در این زمان قرا شکست خورده بودند، خوارج هم نمی‌توانستند کاری از پیش ببرند، بنی‌امیه مرجئه و قدریه و... را نیز درست کرده بودند که هیچ کدام پاسخگوی اذهان ناراضی عموم مردم نبود.

استاد تاریخ اسلام دانشگاه تربیت مدرس و رییس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی


فایل های ضمیمه

کلیدواژه‌ها: پژوهشگاه ihcs research center پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی


نظر شما :