نگاهی به آرا و احوال هایدگر در گفتوگو با دکتر کریم مجتهدی در سالروز تولد فیلسوف آلمانی
هایدگر نمیخواهد یک نظام فلسفی داشته باشد
گفتوگو در باب هایدگر میتواند از جنبههای گوناگونی انجام شود. این اندیشمند در ایران همواره با قرائتهای متفاوتی خوانش شده و از این رو است که اتفاقات پیرامون اندیشهاش نیز میتواند به شدت خواندنی و جذاب باشد .
دکتر کریم مجتهدی استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران است. او پس از سالها تحقیق و پژوهش همچنان در اتاق خود در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به مطالعه و نگارش کتاب مشغول است. دکتر مجتهدی در این گفتوگو ضمن اینکه از وجوه اندیشهای و شرایط زندگی هایدگر حرف میزند، از این اندیشمند و اتفاقات پیرامونش نیز هر چند کوتاه، سخنی به میان میآورد. مصاحبه با دکتر مجتهدی در شرایطی انجام گرفت که گرفتگی صدای او اندکی گفتوگو را با مشکل فراهم کرده بود اما صبر این پیر فلسفه در پاسخ گفتن به سوالات فرهیختگان مصاحبه را به خوبی به اتمام رساند. خواندن این گفتوگو را از دست ندهید .
اجازه دهید برای آغاز بحث نگاهی داشته باشیم به زندگی و زمانه هایدگر. ما در ایران این اندیشمند را از چه زمانی میشناسیم؟
اولینبار در ایران هایدگر توسط احمد فردید به اختصار معرفی شد. دو مقاله کوتاه از هایدگر در سالهای ۱۳۲۳ و ۱۳۲۴ توسط فردید در شماره سه و پنج مجله سخن چاپ شده بود. هایدگر ۲۶ سپتامبر ۱۸۸۹ در آلمان در یک خانواده کاتولیک به دنیا آمد. او در دانشگاه فرایبورگ درس خواند و در آن سالها بیشتر فلسفه، ریاضیات، علوم طبیعی و تاریخ خوانده است. هایدگر این اقبال را داشته که با یک استاد بسیار بزرگ به اسم ریکرت کار کند. ریکرت خانوادهای بسیار مهم در آلمان است و هایدگر این شانس را داشته است که با او همراه باشد. شعرای بزرگی در این خانواده وجود دارند و خانواده باسابقهای از لحاظ فرهنگی در آلمان هستند. اولین اثری که بتوان گفت از اندیشههای هایدگر وجود دارد در سال ۱۹۱۲ است که بیشتر معطوف به سنت یونانی است. هایدگر تز دکترای خود را در سال ۱۹۱۴ گذرانده که گرایش به کانتیان جدید دارد و کوشش اصلی آنها مقابله با فلسفه و تفکر اصالت روانشناسی است. در آن دوره عدهای همهچیز را به یک نوع روانشناسی تجربی برمیگرداندند و سعی میکردند فرهنگ فلسفی را از جنبه انسانی به این طریق حذف کنند. نو کانتیان با این تفکر به مقابله پرداختند و این مسالهای است که من نیز کاملا با آن موافق هستم زیرا یک گونه سطحیاندیشی را بر اساس انگیزههای روانشناسی رایج میکند که البته آن گونه که گفته میشود واقعیت هم ندارد .
کتابهای مهمتر هایدگر نیز در این زمان شکل گرفته است .
در سال ۱۹۱۵ کتاب بسیار مهمی با عنوان «مقولات و معنا نزد دوناس اسکاتوس» را منتشر میکند که این کتاب را من خلاصه و در یک مجلد منتشر کردم. البته این اثر به اشتباه از شخص دیگری به اسکاتوس نسبت داده شده است. در سال ۱۹۱۶ به جای ریکرت در دانشگاه فرایبورگ که هایدگر هم در آنجا کار میکرد، هوسرل که یکی از مهمترین اساتید پدیدارشناسی است، مشغول به کار میشود و هایدگر با آنکه به تمامی با هوسرل موافق نیست اما به شدت تحت تاثیر او قرار میگیرد. افکار هایدگر بدیعتر از هوسرل است. هوسرل بیشتر روشی را ارائه میدهد که در عین آنکه بسیار جالب است اما پدیدارشناسی هایدگر روح دیگری دارد و اهمیت ویژهای نیز در اندیشه او یافته است. هایدگر در سال ۱۹۲۳ در دانشگاه ماربور بهعنوان استاد شناخته میشود و به سبب اینکه سنتشکنی میکرده است و استاد بسیار بدیعی بوده، مورد توجه دانشجویان قرار میگیرد و شهرت او مدیون همین دوره است .
اوضاع فلسفه در آلمان آن روز به چه صورتی است؟
این زمانی است که فلسفه در جامعه آلمان چندان مشتری ندارد اما کلاسهای هایدگر پر از جمعیت میشود. او تقریبا همان موقع شروع به نوشتن یکی از مهمترین کتابهایش میکند که «وجود و زمان» نام دارد. چاپ اول این کتاب به هوسرل تقدیم شده است .
هوسرل در سال ۱۹۲۸ بازنشسته میشود اما چون چاپهای بعدی پس از سال ۱۹۳۳ منتشر میشود و این دوره همزمان با روی کار آمدن نازیها در آلمان است، نام هوسرل از ابتدای کتاب حذف میشود. این مساله بعدها برای هایدگر بهعنوان یک نکته منفی تلقی شده است. هایدگر در سال ۱۹۲۹ اثر دیگری را که آن هم بسیار مهم است بهعنوان «کانت و مساله ماوراءالطبیعه» به چاپ میرساند. برای کسانی که به فلسفه معاصر علاقه دارند این کتاب فوقالعاده مهم است. هایدگر در سال ۱۹۳۵ یکی از جالبترین کتابهای خود را که خیلی عمومیت دارد و از مرز فلسفههای رایج فراتر میرود با عنوان «آغاز اثر هنری» منتشر میکند که این کتاب تحلیل اشعار هولدرلین است و در واقع بهعنوان یک شاهکار محسوب میشود. بعدها یکی از گفتههای هایدگر این است که شعر اصلا خانه وجود است و اگر میخواهیم با وجود انس بگیریم باید در دل اشعار حقیقت وجود را جستوجو کنیم. هایدگر در سال ۱۹۳۸ کتابی درباره صنعت مینویسد. البته فلسفه هایدگر یک فلسفه درباره صنعت نیست ولی در عصر جدید به نظر او صنعت قابل تامل است. در سال ۱۹۴۵ و با ورود متفقین به آلمان، آنها مانع از تدریس هایدگر در دانشگاهها میشوند. او تا سال ۱۹۵۰ به کلی از همه پستها کنار گذاشته میشود و به علت همکاری با نازیها مورد خشم است اما در سال ۱۹۵۰ دوباره به دانشگاه فرایبورگ بازمیگردد. خود من هم در سال ۱۹۵۰ به اروپا برای تحصیل فلسفه رفتم و در سوربن درسم را آغاز کردم. به یاد دارم چون فرایبورگ به مرز فرانسه نزدیک بود بسیاری از اساتید به این شهر سفر میکردند تا در کلاسهای هایدگر حضور پیدا کنند. هایدگر در این سالها کتابهای مختلفی را به چاپ رساند. او در ۸۷ سالگی و در سال ۱۹۷۶ چشم از جهان میبندد .
اجازه دهید نگاهی هم به فلسفه هایدگر داشته باشیم. فلسفه هایدگر چندین وجه گوناگون دارد؛ یکی از این وجهها هستیشناسی و وجودشناسی او است. در اینباره چه تلقی میتوان داشت؟
بعد از فوت او بسیاری از کتابهایش به چاپ رسید و هنوز هم کتابهایی از او وجود دارد که چاپ نشده است. خود هایدگر ادعا کرده که یک نظام فلسفی بیان نکرده است و اصلا نمیخواهد یک نظام فلسفی داشته باشد .
او نظامسازی فکر را نمیپذیرد و میگوید که فکر باید مستقل، آزاد، و سازنده باشد و بتواند از تخیل خود استفاده کند. فلاسفه سنتی آلمان کلا تخیل را دوست دارند و درک میکنند و آن را بهعنوان جنبه بدیع ذهن انسان میدانند. اگر بخواهیم به خلاصهای از فلسفه او نگاه کنیم ناچاریم که محتوا و نتیجهای از آن بگیریم که خود او با این کار مخالف بوده است. او ادعا میکرده که هر کدام از کتابهایش باید بهطور جداگانه خوانده شود. او در یکی از کتابهایش عبارتی دارد که در اواخر عمر درباره خودش گفته است؛ هایدگر میگوید: «من در تمام عمر در حال گفت و شنود با پیرمردی بودم که از جوانی درخواست میکرد از تکرار تفکر او بپرهیزم و سعی کنم در ساحت حقیقت هستی و افق زمان به انکشاف و با روی آوردن به صنعت آینده به تفکر بپردازم. آن پیرمرد درخواست میکرد که از بهکارگیری کلام هایدگری، متفکری که سعی کرده است شأن آینده را دریابد صرفنظر شود.» این عبارت به نظر من جو روحیه هایدگر را به خوبی نشان میدهد. یعنی در عین حالی که نهایت عمر را در آثارش منعکس میکند از کاربرد طوطیوار و تقلیدوار، دائما خواننده را بر حذر میدارد. تقلید کردن از هایدگر یعنی تقلید کردن از فکر او. این در حالی است که هایدگر میخواهد فکر متفکر بدیع باشد و به تقلید نیفتد .
با این اوصاف یعنی نمیتوان از فلسفه او گزارشی به دست داد؟
اگر بخواهیم برخلاف نظر هایدگر، از فلسفه او گزارشی بدهیم و آن را نظاممند کنیم باید بگوییم به عقیده او در دنیای غرب هستیشناسی و وجودشناسی مطرح است. فلاسفه عصر جدید یعنی از آخر قرون وسطی بیشتر به بحث معرفت پرداختند و خواستند یک روش تحقیقی را بیان کنند. معنای وجود در این میان نهتنها فراموش که تحریف شده است. هر کدام از این فلاسفه وجود را به گونهای دیدهاند. در حالی که هستی و وجود را نه به درستی میتوان تعریف کرد و نه اینکه معنای درستی از آن داشت. هستی در این عالم به صورت انتشار داده شده در بین ما بروز میکند .
اگر بخواهیم یک معنای فلسفی برای وجود داشته باشیم میتوانیم بگوییم که گویی فیلسوف وجود را در یک نوع جمال و جلال مییابد و خود را بروز میدهد اما به صورتی آنی پنهان میشود. هایدگر برای توضیح این مفهوم سه کلمه را در نظر میگیرد. یکی از این کلمات «زاین» است. زاین به طور عادی به معنای وجود است. دومین کلمه «زایند» است که به معنای موجود است. این مفهوم عین هستی نیست بلکه به معنای یک مقوله در دسترس است. علاوه بر این دو کلمه، هایدگر از کلمه سومی یاد میکند که ریشه اصلی تفکر او را تشکیل میدهد و آن «دازاین» است. دازاین نه عین وجود و هستی است و نه عین موجود و هستنده است؛ بلکه یک مقوله درونی در انسان است. یعنی تا حدودی میتوان گفت فرا بودن یا آنجا بودن. میتوان گفت «وجود آتی». این دازاین صفت اصلی انسان است. این مفهوم طرح آینده از هستی ماست. ما نمیتوانیم در حال زندگی کنیم اما میتوانیم آینده را طراحی کنیم .
نظر شما :