گزارش همایش ملی «جهانِ ایرانی: سلوکی و اشکانی»

همایش ملی «جهانِ ایرانی: سلوکی و اشکانی» با سخنرانی شماری از ایرانشناسان از دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران در زمینۀ باستانشناسی و تاریخ و فرهنگ ایرانِ دورۀ سلوکی و اشکانی، 28 بهمن ماه 1403 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
با توجه به اهمیت پرداختن به هویت ملی و نیز میراث ایرانی در دورۀ سلوکی و اشکانی، این همایش بر آن بود تا با پرداختن به این حوزه، فرهنگ و تمدن ایرانی را در این دورهها با تمرکز بر دین، هنر و معماری؛ تاریخ فرهنگی و اجتماعی؛ نویافتههای باستانشناختی؛ اقتصاد، معیشت و بازرگانی؛ تاریخ و جغرافیای سیاسی و اداری؛ مرزهای ایران و جغرافیای تاریخی؛ برهمکنشهای ایران با همسایگانش و مطالعات باستانشناختی و تاریخی سلوکی و اشکانی در چشمانداز جغرافیایی و فرهنگی کرانههای خلیجفارس، تنگۀ هرمز و دریای مکران بررسی کند.
هخامنشیان اساسِ فرهنگ ایرانی را در قلمرو گسترده خود بنا نهادند
دکتر سیروس نصرالهزاده، رییس پژوهشکده زبانشناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در این همایش گفت: با تأسیس شاهنشاهی هخامنشی بنیادی تازه در شیوه حکمرانی و اندیشه حکومتی جهانی شکل گرفت که در آن زمان امری تازه و بیسابقه بود؛ و از همه مهمتر شیوه اداره این قلمرو وسیع که هرگز پس از آن تکرار نشد. اینکه چگونه و بر اساس چه مبانی اندیشهورزی سیاسی، کوروش و جانشینانش به اندیشه و فهم حکومتی جهانی رسیدند که برای همه بیگانه بود شایسته تعمق بیشتر و شناخت مبانی اندیشه ایرانی در اوستا و تجربیات سیاسی آنها است؛ این اندیشه حکومت جهانی را بعدها اسکندر و رومیان هم تلاش داشتند پی بگیرند که ناموفق بودند. در هر حال، هخامنشیان اساسِ فرهنگ ایرانی در قلمرو گسترده خود را بنا نهادند که تأثیر آن تا به امروز باقی است؛ که گاه در منابع بیرونی تعبیر به Persianiziation یا «فرهنگ ایرانی یا ایرانی بودن» میکنند. هخامنشیان نخستین امپراتوری جهانی را تأسیس کردند که بر تاریخ آسیا، اروپا و آفریقا تسط داشت و شیوه فرمانروایی و تأسیس نهادهایی را پی افکندند که امپراتوریهای بعدی در همان منطقه بر پایه آن ایجاد شد.
وی افزود: همچنین آنها رسم تازهای برای ارتباط شرق و غرب فراهم آوردند که تا دوره معاصر، شریان اصلی مبادلات فرهنگی و اقتصاد جهانی باقی ماند که متأسفانه ما این اهمیت را در این روزگار خودمان به خوبی درک نکردهایم. پس ازهخامنشیان نیز این اندیشه «ایرانگرایی یا ایرانی بودن» چنان نیرومند بود که در جاهای مختلف خود را نشان داد. با برآمدن اسکندر و سپس سلوکیان در ایران این مبانی اندیشگی هم در همراهی با حکومت تازه، یعنی اسکندر و سلوکیان، و هم در سلسلههای محلی خود را نشان داد؛ به تعبیر یکی از پژوهشگران، دوران پساهخامنشی را «زندگی در سایه کوروش» نامیده است. این سلسلههای محلی در پارس فرترکاها، در شمال شرقی اشکانیان، در شمال غربی ایران ماد آتروپاتن/ آدربادگانیان؛ و در غرب ایران و آناتولی مهردادیان در پنتوس (دریای سیاه)، اورنتیها/ اروندیها در کماگنه، اریهرثیها ( به معنای شادی ایرانیها) و آریوبرزنیها در کاپادوکیه و سوفن و اردشیریان/ ارتکسیها در ارمنستان بودند. این سلسلههای غربی در آناتولی در متنهای بهجا مانده نسب خود را به هخامنشیان رساندهاند و فرترکاها و اشکانیان در شمایلنگاری و برگرفتن نمادها متأثر از هخامنشیان بودند. این تداوم فرهنگ ایرانی در پساهخامنشی را پژوهشگران نام Persianism یا «ایرانگرایی» دادهاند.
دکتر نصرالهزاده افزود: سرانجام از دل این فرهنگ ایرانی، اشکانیان برخاستند و توانستند نوعی دیگر از سنتهای سیاسی و فرهنگی ایرانی را به مدت حدود 500 سال تداوم بخشند. این دوره میانه، یعنی سلوکیان، که به جهت فرهنگی عنوان Hellenism یا «یونانیمآبی» به آن دادهاند، و اشکانیان دوره مهم بقای فرهنگ ایرانی است که مشابه آن را میتوان در چهار قرن نخست هجری قمری و تأسیس حکومتهای محلی ایرانی در خراسان دید. این فرهنگ ایرانی در میان دهیوهای هخامنشی/ ساتراپها باقی ماند و توسعه یافت و در مواجهه با مقدونیان، سبب شکلگیری مفهوم «جهان ایرانیمآب» (Iranicate World)، یعنی فرهنگهای متأثر از ایران، شد. از دل جهانینگری (globalism) هخامنشیان، به تدریج در عصر سلوکی و یونانیمآبی سلسلههای محلی تأسیس شد که ثمره آن دو سلسله اشکانی و ادامه آن سلسله ساسانی است؛ و در این دو دوره، به ویژه ساسانیان، بود که سنتهای ایرانی در مفهوم «ایران» یا «ایرانشهر» تداوم یافت.
وی در ادامه گفت: شیوه فرمانروایی هخامنشی در سراسر دوره باستان جذابیتی بسیار داشت و نیز همان شیوه در دوره ساسانیان چنان تأثیرگذار بود که در دوره انتقال به ایران اسلامی به واقع شیوه فرمانروایی ساسانیان اقتباس شد و تدوام یافت. در دوره هخامنشی و پس از آن نام «پارس» (Persia) معرف ایرانی بودن بود و در دوره ساسانی نام «ایران» احیاء شد. مفهوم ایران یعنی مفهوم وحدت سیاسی و فرهنگی ایران بزرگ(تر) که از سوی ساسانیان مطرح شد به شکل ایران وایرانشهر شناخته شده است. در هر صورت، باید دانست که «پارس یا Persia» یکی از هستههای اصلی تمدن در تاریخ بشر است. از قرن دوم پیش از میلاد یک عادت فرهنگی ایجاد شد که گاه پژوهشگران آن را Persianistic یا «ایرانیگرایی» نام نهادهاند که مبتنی بود بر تصرف و تصاحب گذشته آرمانیشده با استفاده مجدد از نمادها یا ابداع تصویر و مفهومهای مرتبط با گذشته هخامنشی که به خاطره فرهنگی و تاریخی ایرانیان تبدیل شد. این احیاء هخامنشی را اشکانیان به خوبی انجام دادند و توانستند مفهومی تازه به ایرانی بودن بدهند که تجلی کامل آن در دوره ساسانی میسر شد. بدون شک فهم ساسانیان و کلیت تاریخ ایران پساهخامنشی از مسیر اشکانیان است.
دکتر نصرالهزاده ادامه داد: در زمان پساساسانی دوباره همان حوادث پساهخامنشی رخ داد اما با شرایط و بستری تازه که تاریخ ایران را به دو دوره ایران باستان و ایران دوره اسلامی تقسیم کرد؛ اما همان پشتوانه تاریخی و خاطره تاریخی خود را دوباره نشان داد: این بار بر اساس تاریخنگاری ساسانیان در شکلگیری ملت ایرانی که ثمره آن شاهنامه فردوسی بود و نیز زبان فارسی دری. زبان فارسی توانست در بیش از ده قرن از چین و شبه قاره هند و آسیای مرکزی تا قفقاز و آناتولی سلجوقیان و عثمانی و بالکان زبان ادب، سواد و بازرگانی باشد و توانست جغرافیای فرهنگی زبان فارسی یا جهان فارسی زبانی را شکل دهد که از آن تعبیر به «جهان ایرانی» (Persianat World) یا «جهانشهر فارسی زبانی» (Persianate Cosmopolis) شده که به نامهای «جوامع فارسی زبانی»، «جهان ایرانیماب» یا «جهان فارسیمآب» هم مشهور است که هم مبتنی بر «فارسیدانی» (Persophonia) بود و هم «فارسینویسی» (Persography)؛ به واقع، در این جغرافیای فرهنگی زبان فارسی، زبان فارسی وسیلهای بود برای پیوند جوامع گوناگون در یک جهانشهر فارسیزبانی و وابسته به یک جامعه دینی یا قومی نبود و همین باعث شد تا وسیلهای باشد برای ارتباط گسترده میان مردمانی با تنوع بسیار، چه مسلمان و چه غیرمسلمان و پس از حذف زبان فارسی در ایران و شبه قاره هند، پایهای شد برای تجدخواهی ایرانیان و پاکستانیها که به نام «تجدد زبان فارسی» (Persianat Modernity) نام نهاده شد.
وی در پایان گفت: در قرن 19 میلادی با نقش بریتانیا و حذف زبان فارسی و روسیه تزاری و شوروی بعدی و تصرف آسیای مرکزی و قفقاز و قومگرایی آنان این جهان فرهنگی کم رنگ شد. به نظر میرسد در این زمانه پرآشوب و خطر چند سویه برای فرهنگ ایرانی، بایسته است با درک تحولات تازه و قدرتمندی اقتصادی به احیاء این جهان ایرانی بپردازیم و نقش مهم و تاریخی ژئوپلتیک ایران را در گذر هزارهها فراموش نکنیم. در تاریخ معاصر و دوره مشروطهخواهی و همچنین آگاهی ایرانیان از گذشته تاریخی تازه، و نیز در کنار تاریخ ملی و سنتی خود، خاطره تاریخی و ذهنیت پیوسته تاریخی در شکل مفاهیم ملی خود را نشان داد. ایران به ویژه در دوره پرآشوب دو جنگ جهانی یکم و دوم که مساله وجودی ایران از سوی غرب و عثمانی در خطر افتاده بود توانست پیوند بیشتری با گذشته تاریخی خود برقرار کند.
رومیان در پنهان کردن عظمت شاهنشاهی پارتی نقش بسیاری داشتند
دکتر محمدابراهیم زارعی، رییس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری فرهنگی، به عنوان یکی از سخنرانان این همایش، گفت: ما هرقدر درباره پارتیان یا اشکانیان کار و پژوهش کنیم، حق مطلب را ادا نکردهایم، چراکه آن به رغم آنکه در تاریخ ایران بسیار تأثیرگذار بودهاند، اما بسیار مهجور واقع شدند.
دکتر زارعی افزود: شیوه یا سبک پارتی، هم در معماری و هم در شهرسازی، پدیدهای است که ما میتوانیم به آن افتخار کنیم. شیوههای معماری ایرانی را که شیوۀ پارتی نیز در آن است، زندهیاد استاد محمدکریم پیرنیا بنیاد نهاد. اسکندر و جانشینانش آمده بودند تا ایران را یونانی بکنند، اما پادشاهان اشکانی تلاشهای زیادی را انجام دادند و بسیار میهندوست بودند و شیوه خود را پدید آوردند. اشکانیان حکومتی بود که 500 سال دوام آورد و هیچگاه از رومیان شکست نخورد و همواره پیروزیشان را چنین به نمایش گذاشتند که صاحب معماری و شهرسازی ایرانی هستند. آنان شیوهای را ابداع کردند که در دوره اسلامی تداوم پیدا کرد و در ایوان و گنبد مساجد و نیز مدرسهها و کاروانسراها قابل مشاهده است و همه در ادامه دوران پرافتخار اشکانی است.
وی ادامه داد: در اینجا شایسته است از پرویز ورجاوند، استاد بزرگ باستانشناسی یاد کنیم که بسیار به دوره اشکانی ارادت داشت و این دوره را یکی از دوران دموکراتیک ایران میدانست. اشکانیان با همین دموکراتیک بودن، قلمرو خود را که از سوریه تا سیحون و جیحون بود اداره میکردند و سبکی در معماری پدید آوردند که در همهجا حضور داشت.
دکتر زارعی به مهجور بودن پارتیان اشاره کرد و گفت: رومیان از نظر تبلیغاتی بسیار قوی بودند و تلاش کردند تا فقط خودشان را در تاقهای نصرت و ستونهای یادبود نشان دهند تا اینکه دیگران را نشان دهند. ازهمینرو، رومیان در پنهان کردن عظمت شاهنشاهی پارتی نقش بسیاری داشتند.
وی در پایان به احیای ایران دورۀ هخامنشی در دورۀ اشکانی اشاره کرد و گفت: نام «راه ابریشم»، نام جدیدی است که بخش بسیاری از آن در ایران فرهنگی قرار دارد و پیشنهاد میکنم بهجای استفاده از این نام، نام «راه پارتی» را برای این راه بهکار ببریم.
فردوسی، ایرانشناس زمانۀ خود بود و روایت ایرانی خود را از تاریخ ایران سرود
دکتر شاهین آریامنش، دبیر علمی همایش گفت: همایش جهان ایرانی را با مادان و هخامنشیان آغاز کردیم و در ادامۀ این همایش، با هدف پرداختن به جهان ایرانی در دوران پساهخامنشی و نیز شاهنشاهی اشکانی، همایش ملی جهانِ ایرانی: سلوکی و اشکانی را طرح انداختیم.
وی افزود: ایرانِ اشکانی سخت با خدنگ پارتی پرآوازه شده است که روزگاری خروش از آن خدنگ پارتی برمیخاست و بود خدنگی که میدوخت دلِ آفتاب. بااینحال اگر خدنگ پارتی و نیزۀ مرد پارسی، جغرافیای ایرانِ اشکانی را طرح انداخت، این پژواک گوسانان پارتی بود که به ماندگاری سنتهای پربار ایرانی و داستانهای پهلوانی و حماسی ایرانی انجامید و نوای فرهنگ ایرانی را به سخن ارمنیان، گاماس گاماس در جهان طنینانداز کرد؛ ازهمینرو، بررسی و شناخت و شناساندن بیشتر جهان ایران و ایرانی در دورۀ اشکانی خویشکاری همۀ ما ایرانیان بهویژه باستانشناس و زبانشناس و مورخ و فرهنگشناس است.
دکتر آریامنش ادامه داد: بااینحال خویشکاری ایرانشناسِ ایرانی، رونویسی و رونوشت پژوهشهای پژوهشگران آنسوی جهان نیست، البته که میتوان از آن پژوهشها سود برد و بهره جست، اما خویشکاری ایرانشناسِ ایرانی نوشت اندیشههای ایرانی خویش است، اندیشههایی که پژواک ایران و ایرانیان در جهان باشد. ایرانشناس ایرانی بیطرف نیست، اتفاقاً باطرفی خویشکاری ایرانشناس ایرانی است و آن همانا طرف ایران ایستادن و هواخواه ایران بودن است. خویشکاری ایرانشناس ایرانی، پژوهش در چهارچوب گفتمان ایرانی است، گفتمانی که رنگ و بوی ایرانی و میهندوستی داشته باشد و از تندروی و کندروی به دور باشد و البته در دام میهنشیفتگی یا شوونیسم درنغلتد. شوربختانه برخی از پژوهشگران ایرانی، چه در آنسوی آبها و چه در این سوی آبها، نه در چهارچوب گفتمان ایرانی، بلکه در چهارچوب گفتمانهای ناایرانی قلم میزنند و دنبالهرو گفتمانهایی هستند که آشکارا در ستیز با ایران و فرهنگ ایرانیان است.
وی گفت: فرزانه فرهمند توس، فردوسی، ایرانشناس زمانۀ خود بود، چنانکه با بررسی و کندوکاو و موشکافی در آثار پیشینیانش، روایت ایرانی خود را از تاریخ ایران سرود و کاخ شَهواری پی افکند و از جهان ایرانی گفت. فردوسی با سرودن شاهنامه طرف ایران ایستاد و از دلاوریها گفت و از ایستادگیها؛ از سورها گفت و از سوگها؛ از راستی گفت و از ناراستی؛ از مردمیها گفت و از نامردمیها. او پژواک سغد و سمرقند شد و طنین بدخشان و آذرآبادگان و سرانجام پژواک ماندگار ایران. امروز نیز باستانشناس و زبانشناس و مورخ و فرهنگشناس ایرانی، همچون فردوسی، در آثار پیشینیان خویش میکاود و میشکافد تا بلکه روایتی ایرانی از تاریخ ایران و ایرانیان بدهد و از جهان ایرانی بگوید و پژواک فراه و فرغانه باشد و شروان و نخجوان و طنین بیستون باشد و تیسفون و پژواک بشکوه ایران.
دکتر آریامنش در پایان گفت: امروز نیز بر آنیم تا از جهان ایرانی بگوییم در دوران پساهخامنشی و نیز شاهنشاهی اشکانی. آری اشکانیان پژواک ماندگار ایران بودند و خنیای گوسانان پارتی، پژواک ایرانیان بود. امروز نیز بر ماست که همچون خنیاگران پارتی بکوشیم در ماندگاری سنتهای ایرانی و پژواک ایران زمانۀ خود باشیم.
در ادامۀ همایش دکتر محمدرضا چیتساز، دکتر یعقوب محمدیفر، دکتر جعفر مهرکیان، دکتر حکمتاله ملاصالحی، دکتر روزبه زرینکوب و شماری دیگر از ایرانشناسان در نشستهای تخصصی، به بررسی و واکاوی باستانشناسی و تاریخ و فرهنگ ایران در دورۀ سلوکی و اشکانی پرداختند./پایان
نظر شما :