گزارش نشست «رویکرد فکری‌فلسفی مرحوم دکتر کریم مجتهدی در تدریس فلسفه»

۳۰ بهمن ۱۴۰۳ | ۱۵:۵۴ کد : ۲۶۲۷۵ خبر و اطلاعیه گزارش نشست‌ها
تعداد بازدید:۶۳
گزارش نشست «رویکرد فکری‌فلسفی مرحوم دکتر کریم مجتهدی در تدریس فلسفه»

به‌مناسبت نخستین سال درگذشت استاد فلسفه و غرب‌شناس برجسته، نشستی تخصصی «رویکرد فکری‌فلسفی مرحوم دکتر کریم مجتهدی در تدریس فلسفه»، به همت پژوهشکده فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سیزدهم بهمن‌ماه 1403 با حضور برخی شاگردان ایشان و استادان حوزه فلسفه، برگزار شد.
در ابتدای این نشست، سیدمصطفی شهرآئینی، رئیس پژوهشکده فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و دبیر علمی این نشست، ضمن خوش‌آمدگویی به حضار، به ذکر نکاتی درمورد مرحوم دکتر کریم مجتهدی پرداخت و سپس از سخنرانان دعوت کرد که مطالب خود را ارائه دهند.

حیث تعلیماتی «تاریخ فلسفه» به نزد استاد دکتر کریم مجتهدی
حسین کلباسی اشتری (استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی) نخستین سخنران نشست بود که پیرامون موضوع (حیث تعلیماتی «تاریخ فلسفه» به نزد استاد دکتر کریم مجتهدی) سخنانش را ارائه کرد و گفت: یک سال از فقدان چهره‌ای ماندگار از جمع استادان طراز نخست فلسفه در ایران می‌گذرد؛ آنکه متعلق به نسلی از پایه‌گذاران آموزش فلسفه در آموزشگاه‌ها، مدارس جدید و دانشگاه‌های کشور، به‌ویژه در گروه فلسفه دانشگاه تهران بود و اکنون استادان فلسفه، چه آنها که در مجلس درس و بحث او حاضر بودند و چه آنها که نبودند، هم از نوشته‌ها و تحقیقات وی در فلسفه و ادبیات و فرهنگ و هم از نحوه سلوک علمی و عملی‌اش بهره می‌برند. گواه بر این سخن، آثار متعدد اوست در معرفی و تحلیل نحله‌های گوناگون فلسفه در غرب که همچنان به‌عنوان منبعی معتبر (و بعضاً بی‌بدیل) محل رجوع مطالعات دانشجویان و حتی استادان قرار گرفته و می‌گیرد. فهرست آثار استاد مجتهدی نشان می‌دهد که اغلب نوشته‌های وی ناظر به تاریخ فلسفه در قرون وسطی و عصر جدید است که این خود از دغدغه خاص مؤلف نسبت به تاریخ و به نحو خاص «تاریخ فلسفه» حکایت می‌کند. در این مجال به سه ملاحظه در چرایی این امر اکتفا می‌کنیم:
1. شاید امروزه هیچ‌یک از اصحاب فلسفه (به‌جز شماری از تحصلی مسلکان، آنهم از سنخ قرن نوزدهمی آن) در اهمیت تاریخ فلسفه، به‌ویژه در فهم نسبت‌ها و مناسبت‌های دخیل در ساحت اندیشگی تردید نداشته باشد. «تاریخ» برای «فلسفه» جنبه عارضی و تفننی نداشته و ندارد و پیوست آن به واژه «فلسفه» نزد اهل فن به منظور تجمیع و تراکم داده‌ها نیست، تا آنجاکه به‌درستی گفته‌اند «تاریخ فلسفه عبارت است از روح فلسفه». بیراه نیست وجه مشترک اکثر منابع و مصادر فلسفی، حتی آن منابعی که در جانب غیر قاره‌ای یا با غلبه نوعی صبغه سنت تحلیلی نگاشته می‌شود، چنین است که هم از تمهید تاریخی (به معنای عام آن) و مهم‌تر از آن، از رهیافت و نگاه تاریخی (به‌معنای خاص آن) برخوردار اند. بدین‌حیث است که استاد مجتهدی نه تنها گسست در تاریخ را ناممکن می‌بیند، بلکه تقطیعِ گذشته، اکنون و آینده در فلسفه را به‌مثابه تقطیع اعتباری در یک کلّ و در نتیجه، ادوار متعارف تاریخی را اجزاء یک کلّ می‌شناسد و می‌نویسد:
... برخلاف نظر تحصّلی مسلکان، کلّ آن(=تاریخ) واحد است و آن جنبه که ظاهراً سپری شده تلقی می‌شود، به‌صورت بالقوه در اعماق ذهن انسان و فرهنگ او باقی می‌ماند و با امکانات آتی او ارتباط نزدیک پیدا می‌کند. ذهن با ارجاع به گذشته است که درواقع همیشه امکانات آتی خود را جست‌وجو می‌کند و بدون این ارجاع ... ذهن نه فقط عمق پیدا نمی‌کند ... بلکه هر نوع نظر از ذهن سلب می‌شود ... (فلسفه در قرون وسطی، 1375، مقدمه)
التفات استاد مجتهدی به مقوله «فلسفه تاریخ» نیز مؤید این دریافت او از اهمیت و مقام تاریخی فلسفه است و اینکه فهم تاریخی هم آنگاه به موقعیت اصیل خود دست می‌یابد که به نگاه فلسفی مجهز شود.


2. در این جهت است که استاد مجتهدی نسبت به معرفی بخشی از تاریخ فلسفه _قرون وسطی_ که حتی در نظر پاره‌ای از اصحاب علم، گویی جنبه ثانوی و فرعی و اصطلاحاً درجه دو دارد، اهتمام ورزید و بر لزوم التفات جدّی آموزگاران و استادان به وجه تعلیماتی این امر تاکید نمود. در نگاه وی، اکنون در پرتو پژوهش‌های کسانی چون «اتین ژیلسون» روشن شده است که اتّصاف این دوره به تحجّر و تاریکی صِرف، معادل محروم شدن از آگاهی نسبت به چگونگی تطوّرات سنت یونانی و یونانی مآبی از یک‌سو و نسبت به زمینه ها و خاستگاه‌های ظهور عصر تجدید حیات فرهنگی و دوره جدید از سوی دیگر است:
... فلسفه در قرون وسطی، جزء لاینفک تاریخ فلسفه و حتی نفس فلسفه است و بدون آن نه درباره فلسفه در عصر باستان و نه درباره فلسفه در عصر جدید و معاصر حکم دقیق و درستی نمی‌توان صادر کرد ... با حذف قرون وسطی، نمی‌توان رابطه افکار جدید را با افکار رایج در عصر باستان فهمید و حتی نمی‌توان درواقع نفس این افکار را به درستی ارزیابی کرد ... با اطمینان می‌توان گفت که اجزاء اصلی متشکله فکر جدید نه الزاماً بالقوه، بلکه حتی کاملاً بالفعل در قرون وسطی وجود داشته است و جداسازی آن از عصر جدید تا حدودی جنبه قراردادی دارد.(همان)


3. به اقتضای همین درک و دریافت است که استاد مجتهدیِ تعلیم دیده در دانشگاه سوربن فرانسه، بخشی از حیات علمی و آثار قلمی خویش را به معرفی زوایایی از سنت فلسفی عالم اسلام و به‌ویژه اندیشه‌های شهاب‌الدین سهروردی اختصاص داد، آن‌هم از این حیث که وی را نماینده درخشان حکمت ایرانی در پیوند با فلسفه یونانی می‌دید، گو اینکه به فراخور مقام و مجال، همواره به مطالعه و تأمل در آراء دیگر نمایندگان بزرگ این سنت یعنی ابن‌سینا و ملاصدرا نیز شائق بود.

دکتر کلباسی اشتری در بخش پایانی سخنانش تأکید کرد: در تلفیق ملاحظات فوق است که باید گفت، سهم و دِین بزرگ استاد مجتهدی در تعلیمات فلسفه دانشگاهی در ایران معاصر و در التفات به وجه و رهیافت تاریخی، اگر نه بی‌بدیل، دست‌کم تردیدناپذیر است.

نسبت میان فلسفه و تاریخ فلسفه در روش تدریس دکتر مجتهدی
محمدرضا بهشتی (دانشیار فلسفه دانشگاه تهران) سخنان خود را پیرامون «نسبت میان فلسفه و تاریخ فلسفه در روش تدریس دکتر مجتهدی» آغاز کرد و گفت: همه ما می‌دانیم که اهتمام مرحوم مجتهدی به تاریخ فلسفه است. بنده مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد را با ایشان گذراندم. در کلاس درس، ایشان نه لزوماً فلسفه، بلکه بخش قابل ملاحظه‌ای از ساعت درس را به بیان پس زمینه‌های تاریخی و فرهنگی می‌پرداختند.
شاید آن‌زمان دلیل کار ایشان را نمی‌دانستم، اما از زمانی‌که خودم معلم شدم دریافتم که این روی‌آوری ایشان به پس‌زمینه‌های تاریخی به‌جا و با تشخیص درستی بوده است. علاقه‌مندی ایشان به دوره قرون وسطی برای من بسیار جالب بود، زیرا تحولات سده‌های 13و14 بسیار مهم است. مثلاً وقتی درمورد کانت صحبت می‌کنیم و دانشجو با فضای روشنگری آشنا نیست و یا درباره یونان، قرون وسطی و... صحبت می‌کنیم می‌بینیم که باید به این وجه از مسئله پرداخت که پس‌زمینه‌ها را شناسایی و بازگو کنیم.
یکی از ویژگی‌های بارز مرحوم دکتر مجتهدی، توجه درست به فرد، نظم، جدیت و برانگیختگی جدیت دانشجویان حتی گاهی با لحنی گزنده بود که شاید اگر همان لحن گزنده نبود، اثرگذاری آن مطالب کمتر می‌شد. وجود ایشان در شکل‌دهی آموزش فلسفه در دانشگاه تهران بسیار مؤثر بود.


دکتر بهشتی بیان کرد: ما زمانی را باید به این موضوع اختصاص دهیم که درمورد نسبت بین فلسفه و تاریخ فلسفه اندیشه کنیم و بپرسیم اساساً کسی که به سراغ فلسفه و به سراغ آشنا شدن با حیطه فلسفه و حوزه و قلمرو فلسفه می‌رود، چرا به تاریخ فلسفه روی می‌آورد؟ چنین روی‌آوری به چه قصد و هدفی می‌تواند صورت پذیرد؟ آیا نسبتی با خود فلسفه و با چیستی فلسفه و با ذات فلسفه دارد یا نه؟ باید مجالی دهیم تا اشخاصی متفاوت از زوایای مختلف، به‌همین موضوع بپردازند.
آیا این همه تمرکز بر تاریخ فلسفه و در قیاس با آن به نسبت طرح کمتر موضوعات فلسفی و قلمرو فلسفی کار درستی است یا خیر؟ تا چه اندازه تجربه‌های خودمان می‌تواند به‌عنوان یک رویداد تجربه شده در عرصه‌های آموزشی تألیفی مطرح شود؟
شاید بد نباشد دوستان یک آموزش فلسفه پایه، داشته باشند. کلاس کارشناسی ارشد تشکیل شده و دانشجویان مستقیم با آثار و سخن افراد آشنا می‌شوند که این خود نیز نحوه‌ای از مواجهه است، اما وقتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که چقدر خوب بود که فکر می‌شد که آیا اشخاص دیگری هم در این عرصه اندیشیده‌اند و به چه چیزی اندیشیده‌اند. این تلاش دیگران برای راهیابی و پاسخ‌یابی چیز کم‌ارزشی نیست. خلأ آن کاملاً پیدا بود و آشنایی نسبی با تاریخ فلسفه کاملاً نیاز بود.
این پرسش که چرا وقتی وارد قلمرو فلسفه می‌شویم، تاریخ فلسفه برای ما نیاز است؟ قیاس کنیم تاریخ فلسفه را با علوم؛ شاید در علوم آشنایی با تاریخ علوم برای عالم، به‌خصوص عالم تجربی، ضرورتی نداشته باشد، مثلاً یک عالم شیمی، فیزیک و... آیا لزوماً باید با تاریخ آن علوم آشنا باشد؟
در علوم با سطح بحث علمی روبه‌رو هستیم. آیا دانش فلسفه، دانشی است که این دستاوردها بر هم سوار می‌شوند؟ سطح بحث علمی که الان مطرح شده این است که ما باید اول خودمان را به این سطح برسانیم و بعد در مسیر آن سطح حرکت کنیم. اگر در سطح علمی که الان ما هستیم کسی سراغ گذشته برود خیلی موجه به‌نظر نمی‌رسد. آیا در فلسفه هم این‌چنین است؟
آیا در دانش فلسفه مانند دانش سایر علوم، دستاوردها هم‌افزاینده هستند یا به‌عبارتی دیگر بر هم سوار می‌شوند؟ آیا با یک مسیری چون تابع خطی به‌هم‌پیوسته روبه‌رو هستیم که در حال حرکت از گذشته به‌سوی حال و شاید آینده است و اولاً این‌طور اتصال و پیوستگی و سوار شدن روی هم هست یا در اندیشه فلسفه با مسیری رو به جلو و «پیش‌رونده» یا مسیر تکاملی روبه‌رو هستیم؟

مجتهدی به منزله آموزگار
سیدحمید طالب‌زاده (استاد فلسفه دانشگاه تهران) مطالب خود را با موضوع «مجتهدی به منزله آموزگار» ارائه کرد و گفت: می‌دانیم که گروه فلسفه دانشگاه تهران نخستین گروه تخصصی‌ای بود که در سطح یک رشته دانشگاهی در حوزه فلسفه شکل گرفت، گروهی که پایه‌گذار آن مرحوم استاد «یحیی مهدوی» بود و به‌واسطه روش و منش و فهم راستین ایشان از دانشگاه و فلسفه دانشگاهی استادان مبرزی از حوزه علمیه و استادانی که تحصیلات فلسفی در دانشگاه‌های اروپا داشتند گردهم آمدند و یکی از آن استادان دکتر کریم مجتهدی بود.
دکتر طالب‌زاده ادامه داد: مجتهدی به نیکی دریافته بود که فلسفه نسبتی تنگاتنگ با فرهنگ و تربیت (پایدیا) دارد. فلسفه روح فرهنگ است، فلسفه هوایی است که هنر،ادبیات، دانش و آموزش و پرورش در آن تنفس و رشد می‌کنند، او به فلسفه به چشم مباحثی انتزاعی و صرفاً مدرسی نمی‌نگریست و می‌گفت: هر چند فلسفه را نمی‌توان از مظاهر اولیه فرهنگ انسان دانست، اما باید آن‌را به‌نحوی نشانی از صلابت و استحکام فرهنگی به‌حساب آورد. یعنی درواقع فلسفه عاملی است که سر تحرک و پویایی فرهنگ را در اختیار دارد و لزوماً اعتبار آن را حفظ و تضمین می‌کند. بدون فلسفه، فرهنگ مبدل به تعدادی از فعالیت‌های متداول انطباقی می‌شود... شاید فلسفه را بتوان صورتی از جهش روحی انسان دانست که سعی دارد مظاهر مختلف فرهنگی را جمع‌بندی و ارزیابی کند (فلسفه در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب، مقدمه ص 1و2). می‌توان گفت، مجتهدی در اصل، پیوسته به نسبت فلسفه و فرهنگ می‌اندیشید و جایگاه سترگ و انضمامی فلسفه را در تربیت فرد و جامعه شناخته بود و به شناساندن این جایگاه سعی بلیغ داشت.

دکتر طالب‌زاده تصریح کرد: یکی از اهداف فلسفه به‌ناچار رسیدن به‌نوعی جامعیت است... منظور این که در عین‌حالی‌که فلسفه به جامعیت متکی است، گویی آن را به‌تمام در اختیار ندارد و در قبال آن همیشه جست‌وجوگر است. (همان، ص4)
دکتر مجتهدی دریافته بود، هیچ نهالی در شوره‌زار رشد نمی‌کند
چنین رویکردی به فلسفه مجالی برای نگاه سلبی به فلسفه باقی نمی‌گذاشت. رویکرد ایجابی او به فلسفه و شناخت منزلت فلسفه در رونق و بالندگی فرهنگ دست ردی بود به مفهوم ساختگی و مخرب «غرب‌زدگی» و نگرش نیست‌انگارانه به فلسفه، هرچند بی‌اعتنایی او به چنین نگرشی که رفته‌رفته بیشتر عمومیت می‌یافت، او را از مزایای شهرت اجتماعی و تأثیر در بینش‌های رایج فکری و حتی سیاسی روزگارش محروم کرد، اما او با اعتمادبه‌نفس و فهم درست از موقعیت خویش در سمت یک استاد و محقق در فلسفه به دور از هیاهو و یا شاید بی‌اعتنا به انتقاداتی که او را نشانه می‌رفت، به فعالیت خویش در این قلمرو ادامه می‌داد. او به فراست دریافته بود که بذر آموزش و پژوهش فلسفه مدرن و دانشگاهی در خاکی مستعد و حاصل‌خیز می‌روید و «نشو و نما» می‌کند، هیچ نهالی در شوره‌زار رشد نمی‌کند. او در جنب آموزش و پژوهش رسمی فلسفه لازم می‌دید زمینه رشد این نهال نو پا نیز فراهم شود و به‌عبارت دیگر فرهنگ مناسب و ملازم با تحصیل دانشگاهی فلسفه نیز همراه و هم‌زمان با آن پدید آید. به‌نظر می‌رسد با این مقدمه بهتر بتوانیم فرایند حضور فرهیخته و سازنده مجتهدی را در فلسفه دانشگاهی (آکادمیا) شناسایی کنیم. جا دارد مؤلفه‌هایی چند در شکل‌گیری این فرایند را به اختصار از نظر بگذرانیم.
1ـ نسبت گرفتن ایشان با فلسفه سقراط‌وار بود. عبارتی که به تواتر در توصیف خویش به‌زبان می‌آورد این بود که من یک دانشجوی فلسفه بیش نیستم، این توصیف از سر تعارف یا ابراز فروتنی نبود و جنبه روان‌شناختی و شخصی نداشت بلکه هم اشاره به حقیقت فلسفه یعنی حب دانایی داشت و هم تعلیمی بود برای همه متعاطیان فلسفه. دانشجو چند ویژگی دارد:
الف: مدرک ندارد پس خود را فارغ‌التحصیل و در نقطه پایان آموختن نمی‌داند
ب: از پرسیدن و یاد گرفتن ابایی ندارد و آن را کسر شأن خویش نمی‌پندارد
ج: به جهل بسیط اصرار دارد و نمی‌گذارد اسیر جهل مرکب شود و می‌داند دامنه نادانی‌اش بی‌کران است
د: پیوسته در جد و جهد برای دانایی و در جستجوی بی‌پایان است
مجتهدی می‌گفت، باید دانشجو باشیم و دانشجو بمانیم، چرا فلسفه می‌آموزیم تا مصمم باشیم تا آخر عمر پژوهشگر و جوینده باقی بمانیم. در نظر او استاد، یک دانشجوی کهنه‌کار بود.
2ـ جست‌وجوگر دانایی فضیلتی اخلاقی دارد و آن شرافت، نجابت و صداقت است. ادب درس و پژوهش‌ بدون ادب نفس به نتیجه مطلوب نمی‌رسد. فلسفه نظر و عمل را به‌هم پیوند می‌دهد. مجتهدی خود نمونه‌ای بارز از این فضیلت بود. او نجابت، شرافت و صداقت را به‌منزله ادب نفس با جدیت و خستگی‌ناپذیری و استمرار در مطالعه و تحقیق که گاهی حتی با تندخلقی و ترش‌رویی بروز می‌کرد، آمیخته بود.
3ـ به‌نظر مجتهدی نهال اندیشه مدرن در دانشگاه بی‌آنکه نسبتی با سنت تفکر این مرزوبوم پیدا کند، رشد لازم و موزون را کسب نمی‌کند. ایشان به برکت انس با اندیشه‌های «هانری کربن» به سنت تفکر فلسفی ایرانی التفات ویژه‌ای یافت و بر آن بود که توجه به این سنت را در کانون فلسفه دانشگاهی بگنجاند، شگفت این بود که بدبینی کربن به فلسفه مدرن و روی‌آوری بی‌چون‌وچرا همراه با مجذوبیت او به فلسفه اسلامی نتوانست تعادل فکری مجتهدی را برهم زند، بلکه او همچنان در تعلیم و تثبیت فلسفه مدرن گامی استوار داشت و اهتمام به سنت تفکر فلسفه اسلامی را نقادانه می‌پسندید. او در تقابل با سویه‌های نظرورزی سلبی در باب فلسفه غرب، از مواجهه سنت با فلسفه غرب سخن می‌گفت، او به پویایی سنت می‌اندیشید و نه جمود و تصلب و ستایش از سر شیفتگی یا نفی و بی‌اعتبار دانستن آن. او در عباراتی درخشان می‌گوید:
نفی قضاوت دیگری بدون شناخت آن و رد نظر غیر، بدون تحلیل دقیق آن نه فقط دردی را دوا نمی‌کند بلکه می‌تواند در ضمن، دلالت بر نوعی عناد و انانیت نیز داشته باشد که خود صورت دیگری از عدم اعتمادبه‌نفس است و ضعف روحی و ترس از ناشناخته را برملأ می‌کند و بدون اینکه حیات سنت فکری را تضمین کند، امکان رشد از آن سلب می‌شود و فرهنگ کلی را در انزوا و رکود نگه می‌دارد. کسی که از ترس طوفان وارد دریا نمی‌شود در همان ساحل، وضع مغروق را پیدا می‌کند و ره به‌جایی نمی‌برد. یک فکر یا یک نحله فلسفی اصیل، شیء نیست که به عینه در حفظ و حراست آن کوشیده شود یا در تنسوخ خانه‌ای قرار گیرد تا از دسترس دیگران مصون بماند. اگر با فکر نتوان خطر کرد و با مسائل (از هر نوع که باشد) روبه‌رو شد و با افکار دیگر به محاوره و مبادله پرداخت، چگونه می‌توان از حیات و معنای فکر سخن به‌میان آورد؟ آیا در غیر این‌صورت هر نوع فکر، محدود و مقید به حروف الفبایی که آن را تشکیل می‌دهند، نمی‌شود و فقط وسیله‌ای برای فضل‌فروشی و تفاخر عده معدودی نمی‌گیرد؟ (مقدمه‌ای بر المشاعر ملاصدرا، هانری کربن، پیش‌گفتار مترجم ص 1)

فلسفه شهامت مواجه شدن و خطرپذیری است
دکتر طالب‌زاده توضیح داد: استاد مجتهدی یادآور می‌شود که حیات و تداوم یک فرهنگ و سنت فکری در گرو خطر کردن آن است. فیلسوف کسی نیست که مسائل فلسفی را احصاء و سپس آنها را در کتب و رسائل خویش مطرح و حل‌وفصل کند. کتاب فلسفه، حل‌المسائل نیست. فلسفه شهامت مواجه شدن و خطرپذیری است، فلسفه باید با اندیشه‌های دیگر روبه‌رو شود و در فهم آنها تعمق کند و خود را در آینه آنها بنگرد و ارزیابی کند، فلسفه مدرن در این چالش است که ریشه می‌دواند و سنت تفکر در این رویارویی و خطرپذیری است که زنده و پویا می‌شود. حیات سنت فکری را گفت‌وگوی مستمر آن با اندیشه مدرن ضمانت می‌کند.
بنابراین می‌توان گفت، سبک فلسفی استاد مجتهدی به اختصار دارای مؤلفه‌های زیر است:
الف ـ نسبت ژرف فلسفه با فرهنگ و این که اگر فلسفه نباشد فرهنگ انسانی و جنبه‌های گوناگون آن دست‌خوش تباهی می‌شود.
ب ـ رشد نهال فلسفه غرب در دانشگاه در زمین سنت تفکر و فرهنگ این مرزوبوم میسر است.
ج ـ تثبیت و گسترش فلسفه دانشگاهی در گرو جست‌وجوگری مستمر توأم با جدیت و بر حسب فضیلت شرافت و نجابت و صداقت خواهد بود.
بر پایه مؤلفه‌های یاد شده ابعاد گوناگون تحقیقات و دراسات فلسفی و فرهنگی ایشان شکل گرفت و توسعه یافت که به برخی از آنها اشاره می‌شود.
1ـ اهتمام به تاریخ فرهنگ ایران و جهان و گزارش‌ها و تحلیل‌های ارزنده‌ای که می‌تواند زمینه و زمانه بروز اندیشه‌ها را روشن کند.
2ـ اقدام به تألیف نخستین متون فلسفی دانشگاهی و فراروی از مرحله ترجمه. ایشان پس از سال‌ها مطالعه و تحقیق حاصل تأملات خویش را درباره فیلسوفان عرضه می‌داشت که هم می‌توانست متن درسی باشد و هم می‌توانست راه را برای تحقیقات گسترده‌تر و عمیق‌تر آینده هموار کند. دامنه این تأملات و نوشته‌ها شامل تمام تاریخ فلسفه از یونان باستان تا فلسفه معاصر می‌شود. او می‌خواست نشان دهد ما به غیر از ترجمه وظیفه داریم فلسفه غرب را بفهمیم و آن را به بیان خویش عرضه کنیم.
3ـ اهمیت دادن به پاسداری از زبان فارسی، به‌طوری‌که همگان را از به‌کار بردن واژه‎‌های زبان‌های خارجی در گفتار و نوشتار منع می‌کرد و هر جا لغزشی می‌دید به‌صراحت تذکر می‌داد.
اگر چه پاره‌ای از معادل‌هایی که برمی‌گزید مانند درون‌ذات برای سوژه، برون‌ذات برای اُبژه، جدید و تجدد برای مدرن و مدرنیته و عینیت برای ابژکتیویته و مانند آن چندان وافی به مقصود نبود، اما نشان می‌داد که تا چه اندازه به حفظ حریم زبان فارسی به‌عنوان بستر جریان فرهنگ بومی وفادار بود. ناگفته نماند که تأکید ایشان به پرهیز از واژه‌های بیگانه از سر تعصب به زبان فارسی یا گرایش به سَره‌نویسی نبود، بلکه از شلختگی در گفتار و نوشتار برحذر می‌داشت. او به‌خوبی می‌دانست که زبان و فرهنگ لاینفکند و کلمات بار حمل معانی و افکار را به‌دوش می‌کشند. سهل‌انگاری و بی‌پروایی در به‌کارگیری نابه‌جا از واژه‌های فرنگی می‌تواند گویای سهل‌انگاری در اندیشه باشد.
4ـ نظم و سخت‌گیری در آموزش و ارتباط میان استاد و دانشجو یکی از خصلت‌های مشهور او بود.
او سخت‌گیر بود تا نشان دهد کار فکری و علمی بدون فضایی منضبط و خالی از تشریفات و تعارفات عرفی ممکن نیست. دانشجو باید قبل از استاد سر کلاس حاضر شود و استاد نیز باید سر وقت درس و بحث منظم و منسجم خود را برگزار کند و دانشجو باید حریم استاد را محترم شمارد. اندیشه فلسفی در جهان مدرن با جدیت و سخت‌کوشی بدین پایه از بزرگی رسیده است و برای اینکه بتوانیم با آن آشنا شویم و روح آن‌را لمس کنیم به فضای آموزشی مناسب با آن نیاز داریم.
5ـ استاد مجتهدی به تاریخ و ادبیات به‌منزله مؤلفه‌های قوام فرهنگ و فلسفه می‌پرداخت تا جایی‌که حتی در گروه زبان‌های خارجی، رسماً ادبیات فرانسه تدریس می‌کرد، او نه‌تنها به ادبیات فرانسه تسلطی مثال‌زدنی داشت، بلکه در زمینه هنرهای زیبا، ادبیات داستانی و رمان و به‌ویژه هنر تئاتر صاحب‌نظر بود، او حتی در فن کشاورزی نیز دستی بر آتش داشت. این همه ابعادی از دانش و شخصیت او بود که دانشجویان ایشان نیز به‌ندرت از آنها مطلع می‌شدند چرا که او خود هیچ‌وقت آنها را ابراز نمی‌کرد.
استاد بزرگوار و فرزانه ما روان‌شاد دکتر کریم مجتهدی به‌راستی از رسالتی که بر عهده گرفته بود، آگاه بود. او با فروتنی و به‌دور از ادعا و خودستایی در ضمن فرایندی تدریجی، طولانی و مستمر، همچون باغبانی مجرب و دانشوری صاحب‌سبک، عمر شریف و پربرکت خویش را در کار کاشت بذر فلسفه دانشگاهی در ایران و پایش و رشد آن صرف کرد. او نقشی بزرگ ایفاء کرد و اثری ماندگار بر جا نهاد، در یک‌کلام مجتهدی همچون آموزگار، بی‌تردید در شاخ و برگ و ثمرات نهالی که پرورد، یعنی در روش و منش نسل‌های بعد از خویش حضوری آشکار و پنهان خواهد داشت.

پرتوی از یک خورشید تابان
دکتر عبدالرزاق حسامی‌فر (استاد فلسفه دانشگاه بین المللی امام خمینی) چهارمین سخنران این نشست بود که مباحث خود را پیرامون «پرتوی از یک خورشید تابان» چنین بیان کرد: مردان بزرگ در طول تاریخ کم نبوده و نیستند و هیچ‌یک بی‌زحمت و تلاش به بزرگی نرسیده‌اند، اما مردان بزرگ و بزرگوار اندکند و یکی از این مردان بزرگوار روان‌شاد، استاد دکتر کریم مجتهدی استاد سابق گروه فلسفه دانشگاه تهران بود که عمر پربار خود را مصروف علم‌اندوزی و تربیت دانشجویانی کرد که خود اکنون در کسوت استادی در دانشگاه یا معلمی در مدارس به جامعه علمی کشور خدمت می‌کنند. فضائل استاد را می‌توان به دو بخش علمی و رفتاری تقسیم کرد و در هر یک الگوهای عملی مناسبی برای رهروان طریق حقیقت و معرفت یافت.

دکتر مجتهدی خودش را نه یک فیلسوف بلکه یک معلم فلسفه معرفی می‌کرد
دکتر حسامی‌فر ادامه داد: یکی از فضائل علمی استاد، اهتمام تام و جهد بلیغ ایشان در انجام فعالیت‌های پژوهشی بود چنانکه تقریباً تمام وقت خود را صرف پژوهش و تدریس می‌کرد و هرگز تمایل و رغبتی به انجام امور غیرعلمی نشان نمی‌داد. ایشان تا زمانی‌که استاد رسمی دانشگاه بود و دروس متعددی را تدریس می‌کرد کمتر و پس از بازنشستگی بیشتر، مجال یافت حاصل پژوهش‌های خود را در قالب کتاب‌هایی پربار و ماندگار برای نسل‌های بعد به ارمغان بگذارد. جدیّت در کار علمی چنان درکار استاد برجسته بود که نه در کلاس‌های درس و نه در دیدارهای عمومی تمایلی به پرداختن به مسائل غیرعلمی نشان نمی‌دادند و همواره از دانشجویان خود می‌خواستند که فقط اهداف علمی را دنبال کنند و وقت خود را به بطالت نگذرانند. اصرار استاد بر این امر به حدی بود که وقتی دانشجویی در تکلیف پژوهشی خود، خارج از موضوع بحث، مسئله‌ای را مطرح و فی‌المثل از مقام علمی استاد تجلیل می‌کرد با خط کشیدن روی آن‌بخش از مقاله، ناخشنودی خود را از این‌کار، نشان می‌داد.
یکی دیگر از فضائل استاد تواضع علمی ایشان بود. وی در طرح مباحث فلسفی وقتی نظر شخصی خود را ابراز می‌کرد، آن را در حد یک امکان مطرح می‌کرد و کلمه شاید را تکیه کلام خود قرار داده بود. جلوه دیگر تواضع علمی ایشان این بود که همواره خود را نه یک فیلسوف بلکه یک معلم فلسفه معرفی می‌کرد. سه مرکز مهمی که در آنها فعالیت‌های علمی استاد دنبال می‌شد، عبارت بودند از گروه فلسفه دانشگاه تهران، گروه غرب‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و شورای علمی بنیاد حکمت اسلامی صدرا. آثار علمی و نوشتاری مهم استاد بیشتر در دوره پس از بازنشستگی و در پژوهشگاه علوم انسانی نوشته و منشر شدند و باید از این حیث قدردان رؤسای محترم وقت پژوهشگاه بود که با تمهید شرایطی مناسب برای فعالیت پژوهشی استاد، باعث تکون چنین آثار گران‌سنگی شدند.


آثار گفتاری مهم استاد، سخنرانی‌هایی بود که آنها را در همایش‌های بنیاد حکمت اسلامی صدرا به‌ویژه همایش‌های بزرگداشت روز ملاصدرا که در روز اول خرداد برگزار می‌شد، القا می‌کردند. یکی دیگر از فضائل علمی استاد علاقه وافر ایشان به مواریث فرهنگی ملی و اسلامی ما بود و این امر هم در کارهای علمی ایشان در این زمینه و هم در عملکرد ایشان آشکار است. همکاری ایشان با بنیاد حکمت اسلامی صدرا جلوه‌ای از این علاقه بود.
فضائل عملی و رفتاری استاد نیز اندک نبود. یکی از این ویژگی‌ها صداقت در کار علمی بود چنان‌که در کلاس‌های درس تنها دغدغه ایشان تعلیم اندیشه‌های فیلسوفان به دانشجویان و دعوت آنها به تفکر و تأمل در آن اندیشه‌ها بود. تحلیل اندیشه‌های فیلسوفان بدون هیچ حب‌وبغضی و با رعایت حق و انصاف صورت می‌گرفت. فضیلت رفتاری دیگر ایشان اصرار بر نظم و انتظام در کار علمی بود و از شلختگی در کار علمی ناخشنود بودند. فضیلت دیگر اینکه معتقد بودند هر کسی باید حد و اندازه خود را بداند و از آن فراتر یا فروتر نرود. از این‌رو نه اجازه می‌دادند کسی وارد حریم خصوصی ایشان بشود و نه خود تمایلی به ورود به حریم خصوصی دیگران داشتند. این توجه ایشان به حفظ مراتب در نحوه مواجهه با دانشجویان مقاطع مختلف هویدا بود. چنان‌که دانشجویان دوره تحصیلات تکمیلی از عنایت و محبت بیشتر استاد بهره‌مند می‌شدند.

روش تدریس دکتر مجتهدی
دکتر فاطمه مینایی (استادیار بنیاد دایره‌المعارف اسلامی) سخنانش را با عنوان «روش تدریس دکتر مجتهدی» ارائه کرد و گفت: استاد ما روان‌شاد دکتر مجتهدی گاهی موقع حضور و غیاب ابتدای درس می‌گفتند فلسفه همین حضور داشتن است. نگاه کنیم ببینیم حاضر هستیم یا نه. این تعبیر دکتر مجتهدی را همه شنیدهایم که فلسفه امکانات آینده است. بگذارید از این منظر ببینیم، روش ایشان در تدریس فلسفه چه امکاناتی برای آینده ما فراهم می‌کند. کدام جنبه‌های آن هنوز کارآمد است و باید حفظ شود و کدام جنبه‌ها باید با روزآمد شدن امکان تداوم پیدا کند.
صحبتم را درباره روش تدریس دکتر مجتهدی ذیل چهار عنوان اصلی می‌آورم: روش تدریس ایشان از لحاظ صوری؛ روش تدریس ایشان از لحاظ مضمون؛ پشتوانۀ فلسفی این روش تدریس؛ پشتوانه‌های فرهنگی این روش تدریس. در پایان هم یک ارزیابی کلی از روش تدریس ایشان خواهم کرد.
روش تدریس از لحاظ صوری
کسانی که از کلاس‌های دکتر مجتهدی بهره گرفته‌اند می‌دانند که تجربه خاص تکرارناپذیری داشته‌اند. دکتر مجتهدی برخلاف روال معمول دو ساعت یا یک و نیم ساعت درس نمی‌داد، بلکه یک ساعت مفید درس می‌داد و چند دقیقه‌ای را در آخر درس برای پرسش‌های دانشجویان اختصاص می‌داد. ویژگی تدریس ایشان این بود که با انرژی شگفت‌انگیزی تمام‌مدت سر پا می‌ایستادند و خود این کار، برای دانشجو احساس اهمیت کار فلسفه در اینجا و اکنون را زنده می‌کرد. کلاس‌داری دکتر مجتهدی به‌صورت اجرا (به تعبیر اهل هنر پرفورمانس) بود. هر جلسه یک سخنرانی بود با همان اوج‌وفرودها و تأکیدها و تکرارهای ضروری برای خطابه. اجرا عالماً عامداً بوی فرهنگ غربی داشت و چیزی داشت که فرانسوی‌ها به آن می‌گویند «ژست». اگر فیلم‌های مصاحبه با «ژیل دلوز» را ببینید (هم او و هم دکتر مجتهدی شاگرد گندیاک بوده‌اند) متوجه می‌شوید ژست هر دو شبیه است. شاید عمداً می‌خواست حتی در حرکات و سکنات خودش برای دانشجویان آشنایی‌زدایی کند.

روش تدریس از لحاظ مضمون
دکتر مینایی ادامه داد در تدریس فلسفه در دانشگاه‌های ما دو رویکرد وجود داشته‌است. تدریس تاریخ فلسفه و تدریس مسائل فلسفی (من درباره نسبت فلسفه و تاریخش قبلاً صحبتی کرده‌ام با عنوان فلسفه یا تاریخ که در اینترنت در دسترس است، آن را اینجا تکرار نمی‌کنم). کسانی بر اساس اولویت دادن به روش غیرتاریخی، روش تدریس و پژوهش دکتر مجتهدی را نقد کرده و می‌کنند. به نظر این افراد، فلسفه‌ورزی با تدریس تاریخ فلسفه تعارض یا دست‌کم عملاً منافات دارد. دکتر مجتهدی در تدریس، تاریخ فلسفه را اصل قرار می‌دادند. اصولاً روش ایشان در پرداختن به فلسفه، رجوع به تاریخ فلسفه و ذکر اندیشه‌های فیلسوفان بود.
منظور از رجوع به تاریخ فلسفه در این نگرش، ردیف کردن اسامی فیلسوفان به‌ترتیب زمانی نیست. این کاری است که الان دیگر بسیاری در تدریس رعایت می‌کنند بدون اینکه الزاماً نگرش تاریخی داشته باشند. در روش مطلوب دکتر مجتهدی، خودِ فلسفه‌ورزی در خلالِ بازخوانی فیلسوفان گذشته شکل می‌گیرد. ایشان به تاریخ ایده‌ها توجه داشتند و ایده‌ها را در ربط و پیوند باهم تدریس می‌کردند. تاریخ‌مندی ایده‌ها برایشان اهمیت داشت. به تعبیر خود ایشان در مقدمه کتاب فلسفه در آلمان: «کسی که از فلسفه‌شناسی اعم از موردی یا کلی اباء دارد و یا آن را غیرلازم می‌پندارد، همیشه در حاشیه بحث‌های اصلی باقی می‌ماند‍ و ادعاهای ساده‌لوحانه او مشابه گفته‌های آن بادیه‌نشین اعرابی در مثنوی مولاناست که دجله را نادیده دل به کاسه آب گل‌آلودی خوش‌کرده که از ریزش باران جمع شده‌است... البته از طرف دیگر فلسفه عمومی کلی الزاماً به تاریخ خود مؤکول نمی‌شود ... ولی بدون تعاکس آن‌دو در یکدیگر و ارزیابی متقابل آنها، ذهن متفکر به رویّت اصلی دست نمی‌یابد ... فلسفه بدون شناخت سابقه خود نه فقط عقیم بلکه عبث و گزاف می‌شود؛ زیرا اصلاً به‌معنایی فلسفه، همان تأمل و بررسی منشأ، محتوا و سیر تفکر است. از این لحاظ، رابطه تاریخ فلسفه با نفس فلسفه به‌معنای کلی جنبۀ بسیار خاصی پیدا می‌کند: از لحاظ ثبوتی تاریخ فلسفه البته مقدم بر فلسفۀ عمومی است؛ ولی از لحاظ اثباتی... باز هم خود فلسفه است که بر تاریخ خود تقدم دارد. یعنی با هر اندیشۀ نو و بکر فلسفی یا موضع دقیق جدید، گذشتۀ تاریخی آن باید دوباره بررسی و ارزیابی و در صحت‌وسقم مطالب و امکانات مختلف آن از نو تأمل شود.»

دکتر مینایی ادامه داد: دکتر مجتهدی معتقد بود فلسفه اسلامی را هم باید با نگاه تاریخی به ربط ایده‌ها خواند. درباره فقدان نگاه تاریخی حقیقی در تدریس فلسفه سنتی جای دیگری باید بحث کرد، اما اینجا همین‌قدر باید اشاره کنم که یکی از انتقادهایی که به شیوه تدریس دکتر مجتهدی می‌شد از جانب کسانی بود که به شیوه سنتیِ متن‌محور یا درواقع مسئله‌محور و غیرتاریخی عادت داشتند. دکتر مجتهدی هیچ ادعایی درباره شناخت فلسفه اسلامی و حتی فرهنگ ما به‌طور کلی نداشت و وقتی درباره این امور نوشته درواقع از دید غربی نوشته‌است. مثلاً در کتاب او درباره سهروردی هیچ بحثی از اصالت وجود و اصالت ماهیت نیست چون این بحث برای هانری کربن اهمیت نداشت و دکتر مجتهدی در واقع فلسفه اسلامی را از طریق کربن می‌شناخت. اما ازقضا به‌سبب همین دوری از عادت‌های ذهنی ایرانی و انس بی‌ادعا و ژرف با فرهنگ مدرن، روش دکتر مجتهدی برای پرداختن به فلسفه سنتی هم علاوه بر فلسفه‌های جدید مفید است.  

پشتوانۀ فلسفی این روش تدریس
اگر بخواهم با تعبیر فلسفه انگلیسی_آمریکایی بگویم، سنتی که دکتر مجتهدی به آن تعلق داشت از جهتی با روش‌های زمینه‌گرایانه (contextualist) اشتراک دارد. هرچند اگر بخواهم از یک تعبیر دقیق‌تر استفاده کنم روش ایشان بیش از همه با روش فلسفه‌ورزی فیلسوفان قاره‌ای مشترک است. دکتر مجتهدی در فرانسه درس خوانده بودند که دهه‌ها کانون رویکرد تاریخی به فلسفه‌ورزی بوده‌است. و از این هم دقیق‌تر درواقع ایشان از سنت فلسفه هگلی استفاده می‌کردند. یعنی نگرش تاریخی که متضمن گفت‌وگو با فیلسوفان گذشته بوده و امری است فراتر از قرار دادن اندیشه‌ها در زمینه تاریخی، بلکه به معنای فلسفه‌ورزی با نگاه به تاریخ فلسفه است. در این نگرش فلسفه بدون تاریخ فلسفه نداریم.


پشتوانه‌های فرهنگی این روش تدریس
تأکید دکتر مجتهدی بر فرهنگ بر اساس تعریفشان از فلسفه بود که اساساً آن را «روش تعلیم و تربیت» تعریف می‌کردند. در تدریس فلسفه به تاریخ و جغرافیای غرب توجه می‌کردند. مثلاً در درس قرون وسطی دکتر مجتهدی نقشه بعضی جاهای اروپا را روی تخته می‌کشیدند تا دانشجویان تصوری از تحولات فرهنگی و وقایع سیاسی پیدا کنند، یا توجه ما را به تاریخچه پیدایش نهادهایی مثل دانشگاه جلب می‌کردند و از جزئیات نحوه تدریس و مباحثه تا پوشش مدرسان برایمان می‌گفتند.
یکی دیگر از ارکان روش تدریس دکتر مجتهدی زبان‌دانی بود. پشت تأکید مکرر و مشهور دکتر مجتهدی بر زبان فارسی دل‌مشغولی به هویت و فرهنگ ایرانی بود، ولی معنایش این نبود که زبان دیگری نیاموزیم و با فرهنگ دیگری آشنا نشویم. به‌عکس، بر زبان‌آموزی با توجه به فرهنگ تأکید می‌کردند و می‌گفتند سراغ هر زبانی می‌روید طوری آن را یاد بگیرید که بدانید مثلاً معادل «درِ قندان» به آن زبان چیست. روی تخته اصطلاحات فلسفی فرنگی را می‌نوشتند و حتی گاهی از دانشجویان می‌خواستند تلفظ کلمه را بلند تکرار کنند. اینها همه در زمانی بود که دسترسی به اینترنت همه‌گیر نشده بود‍ و هر کدام از اطلاعاتی که دکتر مجتهدی به دانشجویان می‌دادند ارزش فوق‌العاده‌ای در ساختن پشتوانه فرهنگی غنی داشت.
پشتوانه دیگر این روش تدریس ادبیات و هنر غربی بود که پشت تدریس دکتر مجتهدی بود و در ظاهر نمایان نمی‌شد. دکتر مجتهدی رمان، نمایشنامه، شعر فرانسوی، نقاشی و مجسمه‌سازی، و موسیقی غربی را می‌شناختند. در تدریس سعی می‌کردند فلسفه را با هنر و ادبیات نیامیزند؛ ولی این تصمیمی بود که برای نحوه تدریس‌شان گرفته بودند، نه برای جست‌وجوی فکری خود. ایشان رمان، نمایش و موسیقی را به‌خوبی می‌شناختند. خودشان در مصاحبه‌ای گفته بودند که «توجهم به فلسفه ... اولین‌بار از طریق توجه به ادبیات جهانی بود» . دکتر مجتهدی روی فرهنگ غرب شناخت خوبی داشتند. هنر و ادبیات غربی را بی‌واسطه و به‌صورت اصیل می‌شناختند. دانش ایشان در این زمینه‌ها پایه درستی داشت. نمایشنامه‌های راسین و کرنی را به زبان اصلی خوانده بودند. یادم هست که از نویسندگان فرانسوی به‌خصوص کولت را دوست داشتند. کولت یکی از سه زنی است که ژولیا کریستوا در سه‌گانه نبوغ زنانه به آنها پرداخته‌است. دکتر مجتهدی رمان‌های کولت را به فرانسه خوانده بود و بر اساس آشنایی شخصی می‌دانم که حتی خیلی علاقه هم به او داشت.
علاوه بر اینها، آشنایی دکتر مجتهدی با علوم انسانی به‌طور کلی (روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی و زبان‌شناسی) پشتوانه تدریس‌شان بود. در دوران تحصیل در فرانسه، در روان‌شناسی شاگرد پیاژه بودند و در جامعه‌شناسی شاگرد گورویچ. همچنین به واسطه تحصیل در فرانسه، با سنت زبان‌شناسی و انسان‌شناسی آشنایی داشتند.

بازگشت و ارزیابی
درباره روش تاریخی دکتر مجتهدی این نکته جای تأمل دارد که در تدریس به اندیشه معاصر توجه چندانی نمی‌کردند. خیلی فیلسوفان بودند که ایشان دست‌کم در زمان ما درس نمی‌دادند و حتی اسم نمی‌بردند ولی خوب می‌شناختند. مثلاً موریس مرلوپونتی که کلاس‌های او را دیده بودند و کتاب پدیدارشناسی ادراک او را فوق‌العاده می‌دانستند. این مسئله‌ای است که می‌شود درباره‌اش تأمل کرد. تا دوره‌ای از کار ایشان به‌نظرم می‌شود این نقص را توجیه کرد. به‌هرحال وقتی کسی نخستین قدم‌ها را برمی‌دارد، حتماً مطالب بسیاری هست که باید به‌صورت بنیادین مطرح شود و دانش پایه‌ای که ساختنش زمان می‌برد؛ آن هم برای مخاطبانی که الزاماً به امکانات فرهنگی خود استاد دسترسی نداشتند، زبان خارجی کمتر می‌دانستند،‍ و راهی هم برای دیدن مجلات و کتاب‌های فلسفی روز نداشتند. نادیده نگیریم، زمانی‌که ایشان درباره فلسفی قرون وسطی یا کانت و هگل کتاب می‌نوشتند مطالب فلسفی تخصصی به‌زبان فارسی کم بود یا نبود. اینکه ما الان می‌توانیم درباره فلسفه‌های غربی تأمل کنیم مدیون کوشش‌های ایشان و امثال ایشان هست. آثار فراوان ایشان تأثیر داشت که زبان فلسفی فارسی این قدر رشد کرد و امکان بدون لکنت سخن گفتن از مفاهیم و بصیرت‌های فلسفه‌های غربی را برای ما به‌وجود آورد، اما برای ادامه‌دادن این کار پرارج، توجه به تحولات ناشی از جهانی‌شدن و فناوری ارتباطات ضروری است. چندسال پیش طرح درس واحد فلسفه «معاصر» یکی از دانشگاه‌هایمان را دیدم، از هگل رسیده بود به دیلتای! چنین عقب‌بودنی در دوره ما دیگر هیچ معنایی ندارد. مسئله باب روز حرف زدن و دنبال مدهای فکری بودن نیست، در اینجا و اکنون بودن در دنیای جهانی شده است.
یک نکته دیگر این که دکتر مجتهدی تصمیم گرفته بودند در درس فلسفه به ادبیات و هنر چندان اشاره نکنند، شاید برای اینکه دانشجو به سمت شعر و دیگر موضوعات منحرف نشود در زمانه‌ای که فلسفه جدی گرفته نمی‌شد. الان که فلسفه را جدی می‌گیرند شاید اشاره به مظاهر دیگر فرهنگ هیچ اشکالی نداشته باشد. به این نکته هم لازم است دقت داشته باشیم که فلسفه از لحاظی با زمانه تغییر می‌کند. مسئله‌های فلسفه اخلاق یا مابعدالطبیعه مثلاً وقتی علوم عصب‌شناختی سالهاست داده‌های جدید درباره مغز انسان به ما می‌دهد خواه‌ناخواه تغییر کرده‌است. به‌روز نکردن دغدغه‌ها گاهی کار فلسفی را مخدوش می‌کند. از این جهت مهم است که ببینیم باتوجه به شرایط فعلی چه تأکیدهایی مفید و کارآمد است.
نکته آخر که در تدریس دکتر مجتهدی مشهود بود و به‌نظر من باید آن را برجسته کرد و ادامه داد، این است که سعی می‌کردند اندیشه غربی را برای دانشجوی ایرانی معنی‌دار کنند. این‌که چرا پرسش‌های فلسفی ایجاد شده‌است. چه اهمیتی دارد. در عصر ارتباطات،‍ یافتن داده‌ها دیگر مزیتی برای مدرس محسوب نمی‌شود، چون با جست‌وجوی اینترنتی بسیاری اطلاعات را می‌توان به‌دست آورد، اما معنادار کردن داده‌ها و تبدیل‌شان به سرمایه فرهنگی کار ارزشمندی است که از معلم فلسفه برمی‌آید. استادِ ما دکتر مجتهدی، بر اساس همین توجه، آن روش صوری و مضامین را انتخاب کردند و روزآمدکردن و تکمیل آن روش تدریس، راه‌های ارزشمندی را برای فلسفه ما خواهد گشود.

رویکرد دکتر مجتهدی به تدریس فلسفه
محمدجواد صافیان (دانشیار فلسفه دانشگاه اصفهان) آخرین سخنران این نشست بود که با موضوع «رویکرد دکتر مجتهدی به تدریس فلسفه» شروع به صحبت کرد و گفت: استاد دکتر کریم مجتهدی معلمی دانشمند، منضبط، متفکر مسئول و پرتلاش بود. معلم فلسفه بود ولی تدریس فلسفه برای او یک شغل نبود، گرچه شغلی جز فلسفه نداشت. گویی اصلاً زندگی خصوصی بیرون از حال و هوای اندیشه فلسفی نداشت. فلسفی می‌اندیشید و فیلسوفانه می‌زیست. تدریس فلسفه برای او محدود به کلاس رسمی درس نبود. در هر مواجهه‌ای با او می‌توانستی از او درس اندیشیدن بیاموزی. برای او فلسفه موضوع تعلیم بود و آموزش فلسفی را به‌ویژه در شرایط تاریخی کنونی ما بسیار مهم می‌دانست. گرچه کار اصلی او فلسفه غرب بود، با این حال شاید بسیار بیشتر از بسیاری از استادان فلسفه اسلامی بر زبان و فرهنگ و اندیشه خودی تأکید و اهتمام داشت. به‌همین دلیل بود که او که در سوئیس و فرانسه تحصیل کرده بود در حد امکان از به کار بردن اصطلاحات فرنگی اجتناب می‌کرد و در این مورد حساسیت زیادی داشت. رویکرد دکتر مجتهدی به تدریس فلسفه را می‌توان از چهار جهت مورد بررسی قرار داد:
۱. تدریس فلسفه، تدریس نظریه‌ها و دیدگاه‌های فلسفی نیست. دکتر مجتهدی صرفاً نمی‌خواست اطلاعاتی را در خصوص لاک و هیوم و کانت و هگل به دانشجویان خویش منتقل کند. آنچه او به‌عنوان درس فلسفه عرضه می‌کرد چگونه اندیشیدن فیلسوفان بود. هم او در تدریس آن بود که دانشجویان شیوه اندیشیدن را فرا گیرند نه صرفاً اندیشه ها را..
۲. در شرایطی که فلسفه‌های غربی با ایدئولوژی‌های چپ و یا راست به کشور ما وارد شده بودند و بنابراین فلسفه چونان ایدئولوژی عرضه و فهمیده می‌شد، دکتر مجتهدی تلاشی پیگیر و مستمر و خستگی ناپذیر کرد تا فلسفه‌های مدرن را بیرون از ایدئولوژی‌ها بفهمد و تدریس کند. اشاره به فهم ما از هگل برای مثال کفایت می‌کند. هگل در ایران از رهگذر اندیشه‌های بسیار سطحی شده چپ مارکسیستی معرفی شده بود و وسیله‌ای برای منازعات ایدئولوژیک و سیاسی شده بود. دکتر مجتهدی از نخستین استادان فلسفه در ایران است که از هگل ایدئولوژی زدایی و او را چونان فیلسوفی فراتر از ایدئولوژی‌ها معرفی کرد.
۳. تدریس فلسفه برای دکتر مجتهدی در اصل کاری فرهنگی بود به نظر او توجه درست به فلسفه و تعلیم و تعلم صحیح آن در جامعه سطح فرهنگی جامعه را ارتقاء می‌بخشد. در این‌صورت نزاع‌ها و اختلاف‌های فکری و سیاسی نه با زور و خشونت که از راه فکر و نظر مطرح و احیاء حل خواهد شد. دکتر مجتهدی نقطه تعادلی در جمع بین سنت و تجدد بر اساس این رویکرد فرهنگی بود.
۴. تلاش دکتر مجتهدی در تدریس فلسفه آن بود که هر موضوعی را در زمینه خاص آن قرار دهد و بر اساس آن، موضوع را به مخاطب تفهیم کند. هیچ مسئله‌ای در خلاء ایجاد نمی‌شود. مسائل در زمینه‌ای از دغدغه‌ها، مشکلات و بحران‌ها به‌وجود می‌آید. دکتر مجتهدی می‌کوشید چرایی طرح مسئله‌ای فلسفی را بر اساس زمینه‌های مربوطه بفهمد و به دانشجویان خود یا خوانندگان آثارش بفهماند. از همین‌رو مسائل و موضوع‌های فلسفی را انتزاعی و بریده از شرایط انضمامی آنها مطرح نمی‌کرد.

در پایان این نشست نیز جلسه پرسش و پاسخ میان مخاطبان و سخنرانان حاضر صورت گرفت و این نشست، با قرائت فاتحه‌ای برای شادی روح مرحوم دکتر کریم مجتهدی، به پایان رسید.
تنظیم گزارش: معصومه دلداردیل

 

کلیدواژه‌ها: گزارش نشست «رویکرد فکری‌فلسفی مرحوم دکتر کریم مجتهدی در تدریس فلسفه» نخستین سالگرد درگذشت دکتر مجتهدی


نظر شما :