سومین نشست علمی گروه پژوهشی مطالعات زنان و خانواده پژوهشکده علوم اجتماعی برگزار شد
گزارش نشست «بررسی حقوقی و روانشناختی کودکآزاری؛ چالشها و راهکارها»
سومین نشست علمی گروه پژوهشی مطالعات زنان و خانواده پژوهشکده علوم اجتماعی با محور «بررسی حقوقی و روانشناختی کودکآزاری؛ چالشها و راهکارها» هفدهم تیرماه 403 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به صورت حضوری و مجازی برگزار شد. سخنرانان این نشست، دکتر اسماعیل ناصری (استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)، دکتر سپیده میرمجیدی (استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) بودند و دبیری علمی نشست نیز بر عهده دکتر شروین مقیمی (استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) بود.
علل و پیامدهای روانشناختی کودکآزاری
سخنران ابتدایی نشست دکتر ناصری با عنوان سخنرانی «علل و پیامدهای روانشناختی کودکآزاری» بودند. ایشان با اشاره به بدرفتاری (maltreatment) با کودکان که از منابع مهم استرس و تروما در کودکان است، گفت: تحقیقات قابل توجهی در این مورد انجام شده است. بدرفتاری با کودک یک اصطلاح عمومی است که به چهار عمل اصلی اشاره دارد: غفلت (Neglect)، آزار جسمی (Physical abuse)، آزار جنسی (sexual abuse) و بدرفتاری روانشناختی (psychological maltreatment). بدرفتاری میتواند اشکال مختلفی داشته باشد، مانند تنبیه بدنی خشن، خشونت خواهر و برادر و تجاوز همسالان، و همچنین اعمالی که توسط اقلیت قابل توجهی از کوکان تجربه شده است، مانند ضربوشتم یا مورد غفلت و بی توجهی قرار گرفتن. بدرفتاری با کودکان در تمام زمینههای جنسیت، منشاء ملی، زبان، مذهب، سن، قومیت، ناتوانی و گرایش جنسی رخ میدهد. بدرفتاری با کودکان بهطور گستردهای بهعنوان «هرگونه عمل اخیر یا عدم عمل از طرف والدین یا سرپرستان ، که منجر به مرگ، آسیب جدی جسمی یا عاطفی، آزار جنسی یا استثمار یا یک عمل یا عدم عمل میشود که خطر قریبالوقوع آسیب جدی را نشان میدهد» تعریف میشود. غفلت و بیتوجهی به کودک بیش از 75 درصد از موارد مستند بدرفتاری است و در مرتبه بعد آزار جسمی (17 درصد)، آزار جنسی (8.3 درصد)، بدرفتاری روانشناختی (6 درصد). اقلیت قابل توجهی از این کودکان بیش از یک شکل بدرفتاری متحمل میشوند. غفلت و بی توجهی (Neglect) میتواند جسمانی، آموزشی یا هیجانی باشد. بیتوجهی جسمانی شامل امتناع یا تأخیر در ارائه و جستوجوی مراقبتهای بهداشتی، اخراج از خانه یا امتناع از بازگشت کودک فراری به خانه، رها شدن و نظارت ناکافی است. غفلت آموزشی شامل اقداماتی مانند اجازهدادن به فرار مرتب از مدرسه، عدم ثبت نام کودک در مدرسه در سن مدرسه اجباری، و عدم توجه به نیازهای آموزشی ویژه کودک است.
دکتر ناصری ادامه داد: بیتوجهی هیجانی و عاطفی، یکی از دشوارترین مقولهها برای تعریف، شامل اعمالی مانند بیتوجهی آشکار به نیازهای کودک برای محبت، امتناع یا عدم ارائه مراقبتهای روانشناختی مورد نیاز است، همسرآزاری در حضور کودک و اجازه مصرف مواد روانگردان یا الکل به کودک است. تعیین بیتوجهی به کودکان مستلزم در نظر گرفتن ارزشهای فرهنگی و استانداردهای مراقبت و همچنین درک این موضوع است که عدم تأمین مایحتاج زندگی ممکن است با فقر مرتبط باشد. کودکان نادیده گرفتهشده ممکن است از مشکلات جسمی، رشد محدود و افزایش عوارض در سایر شرایط سلامتی مانند دیابت، آلرژی و عدم رشد رنج ببرند. آنها همچنین ممکن است الگوهای رفتاری را نشان دهند که بین فعالیتهای بیانضباط و انفعال شدید بهدلیل روشهایی که با یک مراقب غیرپاسخگو سازگار میشوند، در نوسان است. بهعنوان کودکان نوپا، آنها سماجت و اشتیاق کمی از خود نشان میدهند. بهعنوان کودکان پیشدبستانی، کودکان نادیده گرفته شده کنترل تکانه ضعیفی از خود نشان میدهند و برای حمایت و پرورش بهشدت به معلمان وابسته هستند.
وی تأکید کرد: آزار (Abuse) میتواند جسمانی، جنسی و روانشناختی باشد. آزار جسمی، اعمال پرخاشگرانه متعددی است که شامل: مشت، ضربوشتم، لگد زدن، گاز گرفتن، سوزاندن، تکان دادن یا آسیب رساندن جسمی به کودک میشود. در بیشتر موارد، صدمات ناشی از آزار بدنی عمدی نیست، بلکه در نتیجه انضباط بیش از حد یا تنبیه بدنی شدید رخ میدهد. شدت و ماهیت صدمات بهطور قابل توجهی متفاوت است و میتواند موجب مرگ هم شود. در نتیجه رفتار خشن و غیر حساس آنها، کودکان مورد آزار جسمی اغلب به عنوان مختلکنندهتر و پرخاشگرتر از همسالان خود توصیف میشوند، با اختلالاتی که در طیف گستردهای از کارکرد عاطفی و شناختی درگیر میشوند . صدمات فیزیکی ممکن است از جزئی (کبودی، پارگی)، تا متوسط (اسکار، خراشیدگی)، تا شدید (سوختگی، رگ به رگ شدن، شکستگی استخوان) متغیر باشد. برخی از انواع آزارها روانشناختی هستند تا فیزیکی، اما ضربه مشابهی به سلامت و رفاه کودک وارد میکنند. تهدیدهای خشن و آزاردهنده عاطفی و تحقیر والدین یا مراقبان میتواند به اندازه آزار جسمی یا بیتوجهی برای رشد کودک مضر باشد. آزارهای روانشناختی (همچنین به عنوان آزارهای عاطفی شناخته میشود) شامل اعمال یا کوتاهیهای مکرر والدین یا مراقبان است که میتواند موجب اختلالات جدی رفتاری، شناختی، عاطفی یا روانی بشود. بهعنوان مثال، والدین یا مراقبان ممکن است از اشکال شدید یا عجیب تنبیه استفاده کنند، مانند حبس کودک در کمد تاریک. آزار روانی همچنین شامل تهدیدهای کلامی و تحقیر کردن، و اسم گذاشتن است.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: آزار جنسی شامل نوازش اندام تناسلی کودک، آمیزش با کودک، رابطه جنسی با محارم، تجاوز جنسی، نمایشگرایی (exhibitionism) و بهرهکشی تجاری از طریق فحشا یا تولید محتوای مستهجن است. تعداد واقعی موارد سوء استفاده جنسی ممکن است به دلیل پنهانکاری یا «توطئه سکوت» که اغلب مشخصه این موارد است کمتر گزارش شود و تعیین آزار را دشوار میکند. رفتار و رشد کودکان مورد آزار جنسی ممکن است بهطور قابل توجهی تحت تأثیر قرار گیرد، بهویژه در رابطه با مدت یا تکرار آزار، استفاده از زور، انجام دخول و رابطه نزدیک با مرتکب. سلامت جسمانی این کودکان ممکن است بهدلیل مشکلات دستگاه ادراری، مشکلات زنان، بیماری های مقاربتی (از جمله ایدز) و بارداری نوجوانان بهخطر بیفتد. در واکنش به یک حادثه آزاردهنده، معمولاً کودکان کوچکتر بهطور موقت پسرفت میکنند، مثلاً با ادرار کردن یا ناراحتی یا مشکلات خواب. در اواخر دوران کودکی و اوایل نوجوانی، این علائم پریشانی ممکن است به شکل رفتارهای برونریزی (مانند بزهکاری، مصرف مواد مخدر و بیبند و باری) یا روابط ناسالم و رفتارهای خود ویرانگر باشد. برخی از کودکان مورد آزار جنسی ممکن است رفتارهای جنسی را با سایر کودکان یا اسباببازیها از خود نشان دهند که ممکن است شامل خودارضایی بیش از حد، دانش نامناسب با سن از فعالیت جنسی و رفتار اغواگرانه یا ناپسند آشکار باشد که میتواند به رفتارهای جنسی پرخطر در نوجوانی و بزرگسالی تبدیل شود. هر یک از این علائم پریشانی ممکن است با کاهش یا تغییر ناگهانی در عملکرد مدرسه، رفتار و روابط با همسالان همراه باشد.
وی شرح داد: بین انواع خاصی از بدرفتاری و سن کودکان مطابقت وجود دارد. فرزندان کوچکتر، که بیشترین نیاز به مراقبت و نظارت را دارند، شایعترین قربانیان آزار و غفلت هستند که مربوط به ظهور استقلال بیشتر آنها و تعارض والدین در این دوره رشد است. در مقابل، آزار جنسی در بین گروه های سنی بالاتر (12 سال) شایعتر است. به غیر از آزار جنسی، میزان قربانی شدن (victimization) بهطور معکوس با سن کودک مرتبط است. بدرفتاری با کودکان تقریباً پسران و دختران را به طور مساوی تحت تأثیر قرار میدهد، به جز در مورد آزار جنسی، که دختران حدود 80 درصد از قربانیان گزارش شده را تشکیل میدهند. علاوه بر این، پویایی سوء استفاده جنسی برای پسران و دختران بسیار متفاوت است.
دکتر ناصری ادامه داد: اگرچه پسران و همچنین دختران بیشتر از سوی افراد غریبه مورد آزار و اذیت فردی قرار میگیرند که میشناسند و به آنها اعتماد دارند، پسران بیشتر توسط اعضای مرد غیرخانواده مورد آزار قرار میگیرند (کارکنان کمپ، معلمان، رهبران پیشاهنگی) درحالیکه دختران بیشتر توسط اعضای مرد خانواده مورد آزار جنسی قرار میگیرند. کودکان دارای معلولیت نیز سه برابر بیشتر از کودکان سالم قربانی هر نوع آزار جسمی یا جنسی هستند. آزار جسمی و غفلت اغلب در زمینه محرومیت خانوادگی اجتماعی و اقتصادی اتفاق میافتد که میتواند هر یک از والدین مستعد و پرخطر را به افراد آزارگر یا غافل تبدیل کند. بیشتر بزرگسالانی که از نظر جسمی یا جنسی به کودکان بیتوجهی کرده یا از آنها سوء استفاده میکنند، از یک بیماری روانی اولیه که ممکن است باعث آسیب رساندن آنها به کودک شود، رنج نمیبرند. با اینحال، این بزرگسالان بیشتر احتمال دارد که سابقه نقایص یادگیری و ذهنی یا اختلالات شخصیتی داشته باشند که مانع از تواناییهای روزمره آنها برای مقابله موفقیتآمیز با استرسهای مرتبط با کودک و سایر عوامل استرسزا میشود. بهطور مشابه، عاملان سوءاستفاده جنسی از کودکان غالباً اختلالات مختلف شخصیتی مربوط به نپختگی و تنظیم بین فردی را نشان میدهند، اما این اختلالات با یک الگوی همگن مطابقت ندارند. بدرفتاری در بین خانوادههای فقیر و محروم شایعتر است (اگرچه در بین خانوادههای بالاتر نیز رخ میدهد. با این حال، آنچه که نشان میدهد این است که زمینه مبتنی بر اقتصاد (فرصتهای محدود مراقبت از کودکان، مسکن شلوغ و ناایمن، و فقدان مراقبتهای بهداشتی)، پسزمینه قدرتمندی برای نرخ بالای بروز بدرفتاری با کودکان و اختلالات مرتبط با استرس است. کودکانی که با یک والدین مجرد با یک شریک زندگی (partner) زندگی میکنند، در معرض خطر قابلتوجه بیشتر از انواع بدرفتاری هستند. بدرفتاری (بهویژه غفلت جسمی و آموزشی) در خانوادههای بزرگتر رایجتر است، جاییکه فرزندان اضافی در خانه به معنای وظایف، مسئولیتها و خواستههای اضافی است. 80 درصد از قربانیان از هر نوع بدرفتاری توسط یک یا هر دو والدین رنج میبرند. نزدیک به 50 درصد از کودکان مورد آزار جنسی توسط افرادی غیر از والدین یا شخصیت های والدینی (parent figures) مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. بیتوجهی به کودک عمدتاً توسط مادران انجام میشود (حدود 90 درصد موارد) که با این واقعیت مطابقت دارد مادران و جانشینان مادر معمولاً مراقبان اصلی هستند. در مقابل، آزار جنسی بیشتر توسط مردان انجام میشود (همچنین در 90 درصد موارد). حدود 50 درصد از این آزارها، پدر کودک یا شخصیت پدر هستند. درحالیکه مردان مرتکب اصلی آزار جنسی هستند، برای بدرفتاری با کودکان بهطور کلی، رایجترین الگوی مرتکب بهطور کلی، یک والدین زن است که به تنهایی عمل میکند، و معمولاً کمتر از 30 سال سن دارند. بدرفتاری میتواند زمینهساز ابتلا کودکان به اختلالات روانی از جمله اختلال دلبستگی واکنش (reactive attachment disorder) اختلال مشغولیت اجتماعی مهارگسیخته (disinhibited social engagement disorderو اختلال استرس پس از سانحه (Post-traumatic stress disorder) شود.
بررسی قلمرو مصداقی کودکآزاری در گفتمان تقنینی ایران از منظر جرمشناسی انتقادی
سخنران دوم نشست، دکتر میرمجیدی سخنانش را با عنوان «بررسی قلمرو مصداقی کودکآزاری در گفتمان تقنینی ایران از منظر جرمشناسی انتقادی» ارائه کرد. وی با اشاره به اینکه قانون حمایت از کودکان و نوجوانان (مصوب 1381)، با تعیین قلمروی مصداقی جرم کودکآزاری، سالهای بسیار بر گفتمان تقنینی و قضاییِ نظام عدالت کیفری ایران حاکم بود، ادامه داد: در طول این سالها، نه تنها قانون مذکور از جنبههای گوناگون از جمله تسامح نسبت به والد/والدین آزارگر پیوسته محل نقد و بحث بود؛ که اساساً موضوع کیفر والد/ والدین آزارگر در قوانین ایران مسئلهای پرابهام و چالشبرانگیز مینمود. از جمله بند ت ماده 158 قانون مجازات اسلامی، اقدامات والدین و اولیای قانونی و سرپرستان صغار و مجانین را که بهمنظور تأدیب یا حفاظت از آنها بوده، مشروط بر اینکه به صورت متعارف و حدود شرعی تأدیبی و محافظت باشد، قابل مجازات نمیدانست. این در حالی است که قانون اساساً حد متعارف تأدیب و تنبیه را مشخص نکرده بود.
دکتر میرمجیدی شرح داد: باتوجه به اشکالات مبناییِ وارد بر قانون مزبور، قانونگذار در نهایت در سال 1399 اقدام به وضع قانون حمایت از کودکان و نوجوانان کرد و برخلاف آنچه در ابتدای امر از فلسفه و دلیل وضع این قانون به نظر میرسید، شوربختانه حق تنبیه بار دیگر برای والدین با آوردن عبارت «در صورتیکه جنبه تأدیبی نداشته باشد»؛ به رسمیت شناخته شد. برساخته اجتماعیِ قدرتمند و ماهرانهای از واقعیتهای اجتماعی که پیوسته امکان برساختزدایی از آن میسر است. علاوه بر این، اشکالات دیگری هم در این قانون به چشم میخورد. از وضع مجازاتهای حداقلی در جرم آزار جنسیِ غیرحدی گرفته تا نبود سازوکارهای مناسب برای تشکیل پرونده شخصیت اطفال بزهدیده. در این نشست، قلمروی مصداقی جرم کودکآزاری اینبار در قانون جدیدِ حمایت از کودکان و نوجوانان مصوب 1399، از زوایای گوناگون و از منظر جرمشناسی انتقادی به بحث و بررسی گذاشته میشود تا ضمن معرفی پیشرفتها و نقاط قوت قانون؛ کاستیها و ایرادات وارد بر آن شناسایی و راهکارهایی برای برونرفت از آنها ارائه شود./پایان
نظر شما :