گزارش نشستهای حلقة پژوهشی کتاب «گسست تاریخی و شرقشناسی»
گزارش نشستهای حلقة پژوهشی کتاب «گسست تاریخی و شرقشناسی»
تألیف: استاد دکتر رضا داوریاردکانی
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی از بهمن ماه 1402 با پیشنهاد رئیس پژوهشگاه، استاد دکتر موسی نجفی، نشستهای علمی با عنوان «حلقههای پژوهشی» با هدف گردهمآیی تعداد مشخصی از استادان صاحبنظر برای گفتوگو و مباحثه بهصورت متمرکز، منسجم، منظم با برنامهریزی مشخص بر روی موضوعات مطالعاتی خاص را طراحی و به مرحله اجرا گذاشت. نخستین موضوع درنظر گرفته شده برای یکی از این حلقههای پژوهشی ایرانشناسی، بررسی و تحلیل آراء دکتر رضا داوری اردکانی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، در یکی از متأخرترین آثار ایشان با عنوان «گسست تاریخی و شرقشناسی» است.
دو نشست نخست از این سلسله نشستها در سال بهمن و اسفندماه سال 1402 برگزار شد. گزارش تفصیلی این نشستها در «سومین ویژهنامه استعمارشناسی ایرانی» منتشر شده در اوایل اردیبهشت ماه 1403 درج شده است. در ادامه گزارشی مختصر از نشستهای سوم و چهارم این حلقۀ پژوهشی ارائه میشود. بر اساس روال تعیین شده مباحث اصلی و گفتوگوهای اولیه در این نشستها ابتدا از سوی پنج تن از استادان پژوهشگاه مطرح میشود و در ادامه هر نشست، دیگر حاضران به بیان دیدگاههای خود و طرح پرسشهای مرتبط با مباحث آن جلسه اقدام میکنند. استادان عضو این حلقه دکتر موسی نجفی، دکتر یحیی فوزی، دکتر محمدعلی فتحالهی، دکتر مهدی معینزاده و دکتر علیرضا ملاییتوانی بودند.
گزارش اجمالی از مباحث اصلی نشست سوم حلقة پژوهشی ایرانشناسی، بررسی کتاب «گسست تاریخی و شرقشناسی»
این نشست بیستوهشتم فرودینماه 1403 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. رئوس مطالبی که از سوی استادان در این نشست مطرح شد به شرح زیر است:
استاد دکتر نجفی در آغاز سخن گفت: از جمله مواردی که در این اثر مطرح شده و برای استاد دکتر داوری اهمیت فراوانی دارد این موضوع است که شرق و شرقشناسی در نگاه شرقشناسانه در حاشیه غرب قرار دارد و بهعبارتی با آن برابر انگاشته نمیشود. با وجود اینکه برخی کارهای علمی نیز در ساحت شرقشناسی انجام شده است، اما درمجموع در رویکرد شرقشناسانه شرق همواره در حاشیه دیده شده است. نکته دیگر رویکرد همدلانه و علاقهای است که دکتر داوری به رویکرد «فوکو» و «ادوراد سعید» دارد و این موضوع در بخشهایی از کتاب کاملاً قابل ردیابی است. البته استاد نقدهایی نیز به آنها دارد. آنها هرچند جهان جدید را دریافتند و با آن آشنا هستند اما جهان شرق را درست نمیشناختند و این قابل نقد است. از نگاه دکتر داوری، متأسفانه «ادوارد سعید» در ایران بهخوبی شناخته شده نیست و چنانچه این شناخت انجام میشد، این موضوع میتوانست به غربشناسی ایرانیان کمک فراوانی کند، ولی به دلایل متعدد این شخصیت در بین ایرانیان، روشنفکران و روحانیون چندان شناخته شده نیست. با این مقدمه بهسراغ صورتمسئله اصلی فصل سوم کتاب «گسست تاریخی و شرقشناسی» باید رفت. در نگاه کلی این فصل بهگونهای است که باید محتوای آن بادقت خوانده، درونی شده و مورد مداقه کامل قرار گیرد و بهعبارتی «جویده جویده» و هضم شده، سپس ارائه شود. طرح صورتمسئله این فصل این است که غرب شامل: غرب اروپایی و آمریکایی (که البته نظم آمریکایی نوع منحط مطلق انگاری اروپایی است) دریافت که آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین فقط نیروی کار و ماده خام نیست، بلکه در تقدیر جهانی تجدد شریک شدهاند، هرچند این شراکت مساوی نیست و این خودآگاهی باعث بهوجود آمدن جریان پستمدرن شد. بنابراین بر اساس نگاه استاد دکتر داوری بهوجود آمدن پست مدرنیزم در ادامه جریان مدرنیته نیست. در ادامه ایشان تأکید دارند این موضوع که قسمتی از جهان نمیتواند توسعهیافته شوند و شریک برابر آنها قرار گیرند اولین اثر شکستگی داعیه جهانیشدن علم و عقل و پایان یافتن بسط خِرَد متجدد است. البته دکتر داوری به دو مفهوم «توسعهیافته» و «توسعهنیافته» انتقاد دارد و اعتقاد دارد، غرب با این تقسیمبندی هم ارتباط خود را با غیر کشورهای غربی از دست نمیدهد اما در عینحال آنها را تحقیر میکند.
در ادامه دکتر ملایی توانی در تکمیل طرح صورتمسئله این فصل که ارائه شد، گفت: باید به مفهومسازیهایی که دکتر داوری انجام میدهند توجه داشت از جمله مفهوم گسست، و تفاوت آن با گسستگی تاریخی و همچنین مفهوم سکته تاریخی. هسته اصلی بحث استاد دکتر داوری بهنظر اینجانب این است که پس از آنکه تجدد بسط پیدا میکند به جهان غیرغربی، این گسست و مشکلات ناشی از آن پیش میآید. از مهمترین آنها موضوعات اصلاح دینی و همچنین توسعه است. در نگاه ایشان گسست به طور طبیعی منجر به بحران و سرگشتگی در یافتن راه و ادامه فطرت تاریخی میشود.
دکتر فتحالهی با شاره به اینکه عنوان این از فصل کتاب بحرانی خرد است، درواقع استاد دکتر داوری وضعیت پستمدرنیزم را بهعنوان بحران خرد تعبیر میکند. گسستی در جهان بعد از مدرنیته شکل گرفته است که گسست تاریخی است و همزمان است با بحران خرد و اینکه آیا میتوان از آن نجات یافت و نظم جدیدی متعالیتری شکل بگیرد یا نه؟! باید منتظر ماند. دکتر داوری در این زمینه نظری نمیدهند و آن را حواله به آینده میکنند. این موضوع البته همزمان است با توجه به مناطق توسعه نیافته و همچنین همزمان با جلوه کردن زندگی آمریکایی بهعنوان جامعهای که تفکر را چندان بها نمیدهد، بلکه زندگیکردن را اصل قرار میدهد. بهنظر میرسد در اینجا داوری بهنوعی شباهت میان جوامع توسعهنیافته و جامعه آمریکا احساس میکند.
دکتر فوزی نظراتش را اینچنین بیان کرد: استاد دکتر داوری در این فصل بهدنبال شرح چگونگی گسست جوامع توسعه نیافته در مواجهه با مدرنیته است و در عین حال به موضوع نیز میپردازد که چه گزینههایی برای آینده دارند؟ در نگاه داوری، گسست تاریخی به معنای درنگ در گذشته و یافتن راه دیگر است. یعنی در جوامعی که این گسست رخ داده است بهدنبال آن این فرآیند رخ میدهد. این درنگ جوامع اگر فقط وجه سلبی داشته باشد، به ندانمکاری و سرگردانی منتهی میشود، یعنی اگر از سنت بریده شویم و راه جدیدی نیز در پیش نداشته باشیم دچار سرگردانی خواهیم شد و جامعه دچار ناامیدی، افسردگی، قهر و کین میشود. در ادامه دکتر داوری این وضعیت را در کشور ایران بررسی میکند.
دکتر معینزاده سخنانش را اینچنین آغاز کرد: از نکاتی که دکتر داوری در ابتدای این فصل مطرح کرده موضوع «پستمدرنیسم» است. یعنی در اواخر قرن بیستم در جهان توسعهیافته به گسستی میرسیم و عقل دیگر حالت تعریفشده، تعینیافته و محققشده که در قرون قبلی داشته است، ندارد. هم در خود غرب این باعث میشود انسان در یک فضا بدون دستآویز رها میکند و هم در جهان توسعه نیافته این پدیده رخ میدهد. ایشان در جملاتی کلیدی به این موضوع اشاره دارند که باید به آن توجه داشت: «توسعهیافتگی یعنی درون خود نیروی بسط و گسترش داشتن» و بهنظر اینجانب این گزاره مهم استاد داوری میتوانست اینگونه ادامه یابد که توسعهنیافتگی هم یعنی در خود نیروی بسط و گسترش نداشتن و این حاصل عدم فراخواندن تاریخ گذشته و عدم اعتقاد به گسست تاریخی است.
گزارش اجمالی از مباحث اصلی نشست چهارم حلقة پژوهشی ایرانشناسی، بررسی کتاب «گسست تاریخی و شرقشناسی»
نشست چهارم حلقة پژوهشی ایرانشناسی، بررسی کتاب «گسست تاریخی و شرقشناسی» بیستوسوم اردیبهشتماه 1403 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. رئوس مطالبی که از سوی استادان در این نشست مطرح شد به شرح زیر است:
تفاوت مسئله و مشکل
دکتر نجفی در ابتدای این نشست گفت: خدا را شکر بهواسطه این حلقه مطالعاتی دو حلقه دیگر نیز زایش پیدا کرده است، حلقه بررسی کتاب دکتر مجتهدی و حلقه دیگر در حوزه مطالعاتی بررسی قرآن کریم است. امیدواریم تشکیل و برگزاری این حلقهها تداوم پیدا کند و این سنت در پژوهشگاه جا بیفتد. صورتمسئله اصلی که در این فصل وجود دارد، تفاوت مشکل و مسئله است. بعضی اوقات تصور میشود مشکلی هست، مشکل را برطرف میکنیم، در حالیکه مسئله اصلی آن مشکل نیست. اسم این معادله را استاد دکتر داوری اردکانی، تفاوت مسئله و مشکل گذاشتند؛ ما مسئله نداریم، بلکه با مشکلها مواجه هستیم که برای آن هم دستورالعملهای گوناگون وجود دارد.
وی ادامه داد: دو نظریه وجود دارد یک نظریه پیوستگی است که همان اندیشه ترقی غرب است، اما منات و ملاک این پیوستگی چیست که حالا گسسته شده است؟ ما یک عوامل تحول تاریخی داریم مانند: دین، اقتصاد وغیره. یک فلسفه تطور تاریخی داریم. در اولی شما داخل ظرف تحول ایجاد میکنید اما در فلسفه تطور تاریخ، ظرف اصلاً عوض میشود.
گذر در داخل معادلهها امکانپذیر است، اما نکته مهم اینجاست که استاد داوری معادله را نپذیرفته است. ایشان میگویند، معادله به آخر خط رسیده، معادله تمام شده. در قسمت آخر که به پستمدرنیسم میرسند، معادل تمام شده است. سوژه انسانی بدون پشتوانه است. انسان از حالت سوژه درآمده است چون بدون پشوانه است و بحران پدید آمده است. سؤال من اینجاست که منات این پیوستگی چیست؟ چه رخ میدهد که بعد گسسته میشود؟ به نظر من منات «انسان» است. انسان فرق نمیکند، اما چرا در نظریه فطرت، ملتها متفاوت میشوند؟ اگر انسانها فطرتشان یکی است، چرا ملتها متفاوتند؟ پاسخ اینجاست که چون همه ملتها فرصت این را ندارند که این فطرت و استدراج را برسانند، همه ملتها فرصت پیدا نمیکنند این را به منصه ظهور برسانند، پس پیوستگی در تاریخ بشر هست. نکته تکمیلی اینکه در مورد تجدد، مرحوم فردید اصطلاحی دارد با عنوان «حوالت تاریخی» او امکان را به حوالت تاریخی ارجاع میدهد. مثلاً افغانستان ظرفیت تجدد را ندارد، ولی ایران دارد، این به حوالت تاریخی برمیگردد. ممکن است یک کشور آفریقایی ظرفیت اثبات خودش را نداشته باشد. این موارد را باید در نظر آورد.
چگونه بین مرز مسئله و مشکل را تشخیص دهیم؟
در ادامه دکتر ملاییتوانی بیان کرد: استاد دکتر داوری با موضوع تفاوت بین مسئله و مشکل میخواهند موضوع اصلی مورد نظر خود را شرح دهند. یکی از مسائل مهم علوم انسانی این است که ما چگونه بین مرز مسئله و مشکل را تشخیص دهیم. بهنظر میرسد مسئله، سطوحی فراتر از مشکل دارد. مشکل پدیدههای عینی هستند که ما با آنها دست به گریبان و مواجه هستیم، اما مسئله زمانی بهوجود میآید که این مشکل به موضوع تفکر، موضوع بحث، موضوع گفتوگو میان صاحبنظران تبدیل شود.
دکتر ملاییتوانی ادامه داد: مسئله کلانتری که استاد دکتر داوری بهدنبال طرح آن هستند، بررسی راه مواجهه ملتهای غیرغربی با غرب و تجدد است و در ادامه یکنوع گونهشناسی از نوع مواجهه ملتهای غیرغربی در برابر تجدد مطرح میشود. بهنظرم این دو در پیوند با هم مسئله این فصل از کتاب را شکل میدهند.
دکتر فتحالهی با تأکید به مطلب مهمی که در این فصل کتاب باید در کنار موضوعات مطرح شده مورد توجه قرار گیرد، شرح داد: موضوعی که استاد داوری در انتهای این فصل مطرح کردند از این قرار است؛ اکنون که تجدد با حضور تدریجی سوژه انسانی شکل گرفت، تحت تأثیر غلبه تکنولوژی قرار گرفته است و خود سوژه انسانی بهفراموشی رفته است و فضای مجازی دنیای واقعی را شکل میدهد و اینجا کشورهای توسعه نیافته از این موضوع اهمیت یافتن فضای مجازی استقبال کردند. از نظر استاد داوری این استقبال محل تامل است.
دکتر داوری معتقدند تجدد یک دوره تاریخی است
دکتر فوزی: بهنظر من مسئله در این فصل کلانتر از موضوعاتی است که اشاره شد. ایشان بهدنبال طرح و بحث دو نگاه به مقوله تاریخ است. یک نگاه تاریخ را امری پیوسته میداند، که الان ما ادامه گذشته هستیم و سعی میکند ویژگیهای این بحث را توضیح دهد. دیدگاه دوم دیدگاه کسانی است که معتقد به گسست هستند. هریک از اینها ویژگیهای خاصی دارد. دکتر داوری معتقدند تجدد یک دوره تاریخی است و با آن نگاهی که تجدد را ضرورت و نتیجه تحول عقل بشر میدانست، همسو نیستند. در نگاه دکتر داوری فهم و عقل آدمی از گذشته بسیار متفاوت است. این دوره را بیدلیل نباید به گذشته وصل کرد.
به قول مولوی «خون به خون شستن»
دکتر معینزاده با اشاره به اینکه این فصل از کتاب، فصلی کوتاه اما بسیار مهم و عمیق است، گفت: بهزعم من در اینجا، ایشان مواجهه مسئولان ما را مواجههای مسئلهمحور و نه سیستماتیک دانستند. این برمیگردد به این موضوع که ما همانطور که اشاره شد، اگر تاریخ را پیوسته ببینیم، هر چیزی که پیش بیاید فارغ از زمینهای که در آن وجود دارد، زمینهای که رشد کرده، به حل آن میپردازیم. این به قول مولوی میشود «خون به خون شستن». این یعنی در مواجهه با عالم مسئله را برجسته کردن! اما در نگاه گسست چنین نیست، این میشود سیستماتیک دیدن و معطوف میشود به اینکه صورتبندی نادرست بوده است. وقتی ما در جایی Problem برای ما روی مینماید، این مال ماست، متعلق به سنت ماست و از درون ما برخاسته است. در این صورت میشود به جواب آن اندیشید و جوابش نیز میتواند کارساز شود.
تنظیم گزارش: بهرنگ ذوالفقاری
نظر شما :