گزارش نشست: «از کیهانشناسی به جهانبینی؛ تأملی در کیهانشناسیهای اوستا و قرآن»
«هفتمین نشست از سلسله نشستهای انتقادی اسلام و باستان متأخر» به همت گروه مطالعات تاریخی و فرهنگی قرآن پژوهشکده مطالعات قرآنی، 23 بهمن ماه 1402 با دبیری دکتر زهرا محققیان برگزار شد. در این نشست دکتر محمدعلی طباطبایی، عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات قرآنی، سخنرانی خود با عنوان «از کیهانشناسی به جهانبینی؛ تأملی در کیهانشناسیهای اوستا و قرآن» را ارائه داد.
دکتر طباطبایی در آغاز سخنان خود گفت: تاکنون مطالعات پراکنده و نسبتاً کمی دربارۀ کیهانشناسی اوستا و قرآن، آن هم بهطور جداگانه و نه تطبیقی، انجام شده است؛ اما نه مقایسهای میان کیهانشناسیهای این دو متن مهم دینی صورت گرفته، و نه تلاشی برای نقب زدن از کیهانشناسی هر یک از این دو متن به جهانبینی نهفته در ورای آنها انجام شده است. رابطۀ قرآن و اوستا همواره بهصورت یک معمای حلنشده و حتی اساساً طرحنشده مانده است. یکی از موانع پرداختن به این موضوع مهم، تعلق قرآن به سنت سامی، و تعلق اوستا به سنت هندواروپایی است که با وجود شباهتهایی در جزئیات، تفاوتهای بنیادینی در کلیات را موجب میشود و این تصور نادرست را ایجاد میکند که مقایسۀ این دو متن دستاورد خاصی نخواهد داشت. درحالیکه خواهیم دید که شباهتها و تفاوتهای این دو کتاب، اتفاقاً بسیار معنادار و پرنکته هستند.
دکتر طباطبایی ادامه داد: برای مقایسه کیهانشناسی و جهانبینی اوستا و قرآن، در ابتدا باید تعریفی مختصر از این دو واژه داشته باشم. کیهانشناسی (cosmology) تصویر حاصل از توصیفات جهان فیزیکی شامل زمین، آسمان، اجرام زمینی و اجرام آسمانی، شکل هر یک از اینها و جایگاه و ارتباط آنها با یکدیگر در یک متن یا یک فرهنگ است. اما جهانبینی (worldview) تصویری انتزاعی از روح، قانون، طبیعت یا نظام کلی حاکم بر کیهان، مخصوصاً در حوزۀ روابط میان انسان و جهان فیزیکی با جهان متافیزیکی است. با توجه به این تعاریف، مدعا این است که کیهانشناسی هر سنت دینی یا فرهنگی در ارتباطی وثیق با جهانبینی آن است و بنابراین در این مطالعه هم ما باید بتوانیم از شباهتها و تفاوتهای کیهانشناسیهای قرآن و اوستا به شباهتها و تفاوتهای آنها از لحاظ جهانبینی نقب بزنیم.
برای این کار، در اینجا بر روایت هر دو کتاب از چگونگی آغاز آفرینش، یا اصطلاحاً کیهانپیدایی (cosmogeny) تمرکز میکنیم؛ زیرا، چنانکه پاتریشیا کرونه بهدرستی گفته، در دوران پسینباستان، تقریباً مقارن با ظهور اسلام، اکثر متفکران و متألهان از نحلههای دینی و فکری مختلف بر آن بودند که باید کلید وضعیت آشفتۀ بشری را در رویدادهای اولیهای یافت که منجر به خلقت این جهان شده، نه در تاریخ اولیۀ بشر. بنابراین جالب است که ببینیم نگاه این دو کتاب مقدس (یا اصطلاحاً این دو کُراسه) به این موضوع چه بوده است. برای این کار هر دو کتاب را از آغاز شروع به خوانش میکنیم. در این خوانش نخستین نکتۀ جالب توجه شباهت دو کراسه در افتتاح کتاب با حمدنامه است که میتواند نوعی سرنخ یا پیشآگاهی از یک سلیقه یا خواست مشترک برای شروع بحث از یک مبدأ مشترک باشد؛ چنانکه در ادامه میبینیم؛ هر دو کتاب، بر خلاف دیگر متون مقدس، به جای پرداختن به چگونگی آفرینش جهان، به داستان آفرینش انسان میپردازند.
وی در ادامه با ذکر مثالهایی به تشریح اشتراکات دیگری بین فرازهای آغازین اوستا و قرآن در ذکر داستان آفرینش و هدف از آفرینش پرداخت و گفت: تفاوتهایی نیز در این میان وجود دارند. بهعنوان مثال در اوستا شرط رستگاری انسان، آباد کردن زمین ذکر شده است؛ اما در قرآن آباد کردن زمین اگرچه شرط لازمی برای رستگاری است ولی شرط کافی نیست. در اوستا تمام آنچه از پیروان زرتشت خواسته میشود این است که در برابر اهریمنی که جهان را نابود میکند، بایستند و جهان را به معنای مادی و معنوی آباد کند، اما در قرآن این شرط برای سعادتمند شدن انسان کافی نیست و این نقطه افتراق قرآن و اوستا ناشی از نگاه متفاوت آنها به منشأ شر کیهانی است.
دکتر طباطبایی در توضیح منشاء شر کیهانی از نگاه اوستا تصریح کرد: در اوستا جهان از روز ازل آوردگاه دو نیروی متوازن خیر و شر بوده است و بدین معنا، شر وجودی ازلی در جهان داشته و تا آخرالزمان این هماوردی میان خیر و شر در جریان است؛ اما در قرآن شر عنصری متأخر از آفرینش انسان است و چنین نبوده که از ازل وجود داشته باشد؛ همچنین شر از نگاه قرآن عنصری ضعیف و کاملاً تحت سلطۀ خداوند است؛ بر خلاف شر در اوستا که عنصری هموزن خیر، و کاملاً خارج از سلطۀ آن است. مهمتر از همه اینکه، ماهیت خیر و شر در اوستا، اساساً به زندگی و نازندگی باز میگردد. یعنی امری مرتبط با هستی و نیستی. بنابراین، خیر و شر اوستایی موضوعی هستیشناختی است، اما خیر و شر به معنایی که در قرآن استفاده می شود، از مقولۀ هدایت دینی است. همچنین بر خلاف آموزههای اوستایی که طبق آنها انسان یاور خداوند در شکست اهریمن است، در قرآن خداوند است که همواره یاور و حامی انسانها در مقابل حیلههای شیطان است (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلیلا؛ نساء: 83). همۀ این تفاوتهای کیهانشناختی ریشه در جهانبینی متفاوت دو متن دارد. زیرا قرآن، بهسبب نگاه توحیدیاش، باید خیر را در جایگاه غالب، و شر را در جایگاه مغلوب قرار دهد؛ تا جاییکه نه تنها ابلیس برای شرارتش در همان آغاز از خدا اجازه گرفت و خدا بود که این اجازه را به او اعطا کرد؛ اعراف: 14 – 15؛ حجر: 36 - 37 ؛ اسراء: 62 – 63)، بلکه حتی در بعضی آیات سخن از آن است که خود خدا شیطان را به سراغ کسانی که از یاد خدا رویگردان شدهاند میفرستد (زخرف: 36). درحالیکه جهانبینیِ اساساً ثنویِ اوستا مستلزم آن است که شر عنصری کاملاً در تراز خیر، و در هماوردی دائمی با آن باشد. اینچنین است که از نگاه اوستا مؤمن زرتشتی کسی است که در تمام عمرش به عنوان سرباز اهورامزدا در جنگ و ستیز با لشگریان اهریمن باشد؛ اما از نگاه قرآن، مؤمن مسلمان به سان بندۀ خداوند توصیف میشود که در تمام طول عمرش تنها یک وظیفه دارد و آن هم اطاعت از خداوند و پرهیز از وساوس شیطانی است.
تنظیم گزارش: زهرا نبئی
نظر شما :