گزارش دهمین نشست از همایش: «روش‌های پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی؛ رویکردهای نوپدید و چالش‌های پیش‌رو»

۲۶ دی ۱۴۰۲ | ۱۲:۰۵ کد : ۲۵۰۰۰ خبر و اطلاعیه گزارش نشست‌ها
تعداد بازدید:۷۴۷
گزارش دهمین نشست از همایش: «روش‌های پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی؛ رویکردهای نوپدید و چالش‌های پیش‌رو»

دهمین نشست از سلسله نشست‌های همایش «روش‌های پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی؛ رویکردهای نوپدید و چالش‌های پیش‌رو» با سخنرانی دکتر فاطمه براتلو (استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) و دکتر الهام ابراهیمی (دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)، 18 آذرماه 1402 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزارشد. مدیریت نشست نیز بر عهده دکتر مژگان روشن‌نژاد بود.
سوگیری‌های پنهان: اثرپذیری روش‌های پژوهش از تفاوت‌های فرهنگی
دکتر فاطمه براتلو سخنرانی خود را با تعریف سوگیری آغاز کرد و گفت: موضوع محوری سخنرانی امروز «سوگیری» است. مسئله سوگیری آنچنان مهم است که نیومن (1389) آن را محور و کانون هرگونه بحث و نظر درباره روایی و پایایی می‌داند. همان‌طور که می‌دانید سوگیری بیشتر معطوف به تحقیقات کیفی است، با این حال در آغاز و برای تقریب به ذهن تعریفی از سوگیری ارائه می‌شود. طبق نظریه اندازه‌گیری ‌به‌عنوان مضمونی که به پیکره‌های از نظریه‌های ریاضیاتی و روش‌شناسانه در مورد پایایی و روایی مرتبط است، در تعریف سوگیری می‌توان گفت مشاهده ما از یک متغیر تصادفی یا یک نمونه مورد مطالعه همواره مساوی است با جمع میان سنجه واقعی و ناب با مجموع خطای نظام‌مند یا سوگیریِ غیرتصادفی و خطای تصادفی غیرنظام‌مند که البته ناگزیر و تصادفی است. به بیان ریاضی: X=T+bias. طبق این فرمول بخشی از بایاس‌ها به خطاهای تصادفی غیرنظامند و ناگزیرِ پژوهشگر برمی‌گردد و بخشی دیگر به خطاهای نظام‌مندِ غیرتصادفی. به هر حال پرواضح است که سوگیری بر نتایج پژوهش تأثیرگذار خواهد بود. در اینجا ‌به‌طور خاص صحبت از نوعی سوگیری پنهان است که حاصل عدم توجه به تفاوت‌‌ها و ویژگی‌های فرهنگی متفاوت در هنگام انجام مطالعاتی است که در سطوح مختلف تحلیل در سطح ملی/بین‌المللی و یا فراملی و نیز در واحدهای مختلف تحلیل از فرد تا اجتماعات متمایز و یا در سطح تحلیل سازمان به‌ویژه در مطالعات تطبیقی و مقایسه‌ای به انجام می‌رسد. در ادامه به این مهم می‌پردازم.
توضیح و تبیین سوگیری پنهان
دکتر براتلو ادامه داد: مقصود از سوگیری پنهان آن دسته از سوگیری‌هایی است که ریشه در عدم توجه و یا عدم کفایت توجه به تفاوت‌های فرهنگی موجود دارد. طبق نظریه هویت سازمانی، سازمان‌ها بواسطه تأثیرپذیری از فرهنگ سازمانی دارای نوعی تشخص سازمانی‌اند. برای مثال شخصیت سازمانی که مأموریت آن نظامی است با شخصیت سازمانی سازمان‌های آموزشی_پژوهشی یا حتی سازمان‌های بهداشتی_خدماتی متفاوت‌اند. از این‌رو محققی که ‌به‌عنوان مثال درباره تعهد حسازمانی و یا تعهد حرفه‌ای مطالعه می‌کند بسته به نوع سازمان با شاخص‌ها و معیارهای متمایزی ‌روبه‌رو خواهد بود. علاوه بر ویژگی‌های شغلی که بر تشخص سازمان‌ها اثرگذارند، تحت تأثیر هویت‌های جنسیتی زنانه و مردانه هم ما با عوامل و متغیرهای مؤثر متمایزی که بر تعهد سازمانی اثرگذارند، مواجه هستیم. در پسِ تمایزاتی این چنین فرهنگِ حاصل از نوع شغل و فرهنگ حاصل از تمایزات جنسیتی نهفته‌اند.
محققان بسیاری درباره تفاوت‌های فرهنگی اجتماعات، جوامع و ملت‌ها نظریه‌پردازی کرده‌اند. به بیانی نظریه‌های فرهنگیِ (حتّی نظریه‌های هویتی) بسیاری وجود دارند که در مورد تفاوت خصایص فرهنگی صحبت می‌کنند، در عمل و به‌دنبال مطالعاتی که در این‌باره صورت پذیرفته، محققان تفاوت در عوامل اقتصادی، جغرافیایی، تاریخی، ژن، استروتایپ‌های فرهنگی، زبان و ... را از جمله دلائل تفاوت در فرهنگ ملی هر کشور در سطح تحلیل کلان می‌دانند. تحقیقات هافستده از شناخته‌ترینِ این مطالعات است. حال با توجه به ادعای حاضر در این محفل نمی‌توان به شاخص «میزان پذیرش فاصله قدرت» در جوامع مختلف ‌به‌عنوان یک خصیصه فرهنگی بی‌اعتنا بوده و در عین حال درباره انواع تعارضات درون سازمانی اندیشید... یا بدون توجه به شاخصه فرهنگی «پرهیز از ابهام» درباره هرگونه نوگرایی و نیز درباره نوآوری و خلاقیت در سازمان پژوهش کرد. در سطح خرد نیز به همین منوال میتوان از با استفاده از مثالهایی در چارچوب‌های تئوریک موجود بحث نمود. فرض بر این، داخل سازمان می‌خواهیم در مورد تعهّد سازمانی تحقیقی انجام دهیم، شاید با من همنظر باشید که دشوار خواهد بود که بدون توجه به خُلق حاصل از پیشینه فرهنگی فرد، درباره تعهد فرد به شغل/وظیفه و یا سازمان سخن گفته و چاره جست؛ به طبع فرد مسئولیت‌پذیر تیپ یک سختگیر و حساس به وظیفه (طبق دسته‌بندی‌های موجود در تئوری شخصیت‌های نه گانه اناگرامی)، نسبت به فرد تیپ هفتی (در همان چارچوب اناگرامی) که ماجراجو، چارچوب ستیز و تا حدی خوش‌گذران است میزان تعهّد سازمانی و حرفهای (یا شغلی) متفاوتی خواهند داشت. البته با افزودن عامل قومیّت ‌به‌عنوان متغیر زمینهای بحث تفاوتهای فرهنگی پیچیده‌تر می‌شود. از آنجایی‌که فرهنگ ملل و فرهنگ قومیت‌ها هم در مواضع مختلف تیپ‌های اناگرامی قابل دستهبندی است، ‌به‌طور قطع و یقین ویژگی‌های فرهنگی افراد از قومیت‌های مختلف که در یک سازمان حتی در یک بخش ‌به‌طور هم‌زمان حضور دارند متفاوت است، در حوزه سازمان بسیاری از ما تفاوت‌های موجود را طبق تجربه زیسته خود درک کردهایم.
اهمّیت بحث و امکان بروز انواع مغالطه‌
دکتر براتلو درخصوص اهمّیت بحث و امکان بروز انواع مغالطه‌ شرح داد: صاحب‌نظران زیادی در مورد معیارهای قابل استفاده در ارزیابی تحقیق کیفی اظهار نظر کرده‌اند؛ در واقع حدوداً بیش از 50 سال است که در حوزه تحقیقات کیفی نظرات و ایده‌های متعدد اینچنینی مطرح می‌شوند. درواقع جهت کاستن از سوگیری و افزودن اعتبار تحقیق رهنمودهایی چون کنترل بازنمایی، کنترل تأثیرهای محقّق، زاویه‌بندی، وزنبخشی به شواهد، تقابل‌سازی و تطبیق، استفاده از موارد افراطی، تکرارشدن یک یافته، کنترل تبین‌های رقیب را در اندیشه میلز و هابرمن (1994)؛ درستی، انسجام، دقّت، فایده، سرزندگی، زیبایی‌شناسی در نگاه ملوی (1994)؛ و یا اعتبار توصیفی، اعتبار تفسیری، اعتبار نظری، اعتبار درونی کیفیِ ماکسول (2004 و 1997)؛ انسجام روش‌شناختی، باورپذیری بازنمایی، منطق تحلیلی، اقتدار تفسیریِ تورن (1997)؛ تعمیم طبیعیِ اسپیراک و همکاران (2000)؛ باورپذیری تبیین، سندیّت ترجمه، نتایح نشان داده شده، نتایج قابل باورِ تدلی و تشکّری و مسئله تعمیم استنباطی گوبا و لینکلن (2005)؛ هم‌سازی درونی، هم‌سازی بیرونی، اعتبار اکولوژیک، تاریخ طبیعی، اعتبار عضو، اجرای بومی نیومن (2006)؛ مفهوم تعمیم بازنماییِ لینکلن و گوبا (2008)؛ و یا توجه به عینیت محقّق، تغییر انتقادی، رویکرد انتقادی، عملی بودن، رعایت اصول، صحّت تعادل، بررسی منظم، شایستگی ارزیاب، ترکیب/ صداقت، احترام به افراد (انصاف)، مسئولیت پذیری در رفاه همگانی که توسط پاتون (2001) مطرح شده... اما این شاخصها از آنچه که دغدغه و موضوع این سخنرانی است، فاصله دارند. فرهنگ عنصر تأثیرگذار بسیار مهمی است، کمتر در مباحث مشاهده شده است. اساسا فرهنگ خود باعث بسیاری از تفاوت‌ها در تحلیل و نتیجه‌گیری می‌شود.
در این میان کرونباخ (1975) که جزء دانشمندان به‌نامی است که در این باب مباحث جدی و مهمی را مطرح کرده‌، به عنصر زمان توجه دارد (عامل زمان یک خصیصه فرهنگی است) در نگاه او پدیده‌های اجتماعی بسیار وابسته به بستر هستند و احتمالاً مقید به فرهنگ (که ‌به‌صورت ناخود آگاه در حافظه تاریخی مکان و زمان ثبت و ضبط است). جالب توجه این که برای اعتبار تحقیق در نگاه کرونباخ حتّی باید به تاریخ انقضاء تعمیم هم توجه داشت. هم‌زمان گیرتز ضمن استفاده از عبارت یا مفهوم «توصیف پرمایه» در کتاب تفسیر فرهنگ؛ به نوعی این دغدغه را دارد که هیچ نکته‌ا‌ی نباید نادیده گرفته شود. باید مراقب این موضوع باشیم که طی بررسی چقدر به محیط پیرامون توجه داریم. عدم توجه به این مسئله موجب ظهور و بروز مغالطاتی است از جمله مغالطه عینیت ناصحیح، مغالطه بیکنی، مغالطه شناخته شده به مسئله گالتون که در مقاله‌ای به‌همین نام به آنها پرداخته شده‌است.

بازتابندگی: مفهومی کلیدی در مواجهه با سوگیری در پژوهش‌های کیفی
سخنران دوم این نشست، دکتر الهام ابراهیمی با ارائه مباحث سخنرانی در چهار محور اصلی بحث را آغاز و به موارد زیر اشاره کرد:
•    برخی تفاوت‌های پارادایم‎های کیفی و کمی پژوهش؛
•    برخی تفاوت‌ها در رویکردها و روش‌های پژوهش کیفی؛
•    سوگیری و مفهوم بازتابندگی؛
•    مواجهه با سوگیری در پژوهش‌های اصطلاحاً Q بزرگ مانند پدیدارشناسی و نظریه‌پردازی داده‌بنیاد.
دکتر ابراهیمی شرح داد: دو محور ابتدایی، از موضوعاتی است که بسیار در مورد آن بحث و ‌گفت‌وگو شده‌است و تازگی ندارد. تفاوت پارادایم‌های کیفی و کمی پژوهش حتماً باید در بحث سوگیری مورد توجه قرار گیرد، حتّی زمانی که در مورد موضوعی مانند سوگیری و مفروضات پژوهشگر بحث می‌شود، رویکردها و روش‌های مختلف پژوهش کیفی هم باید مورد توجه باشد. در محور سوم واژه‌ای تحت عنوان Reflexivity که در ادبیات این حوزه وجود دارد را طرح می‌کنم. ترجمه‌ا‌ی که من برای آن ترجیح می‌دهم «بازتاب‌پذیری» است، از این جهت که به محتوای موضوع بسیار نزدیک است. نهایتاً به برخی از مصادیق سوگیری در روش‌های پژوهش کیفی مانند پدیدارشناسی، نظریه‌پردازی داده بنیاد و روش‌های دیگر اشاره می‌کنم تا مشخص شود منظور از مواجهه با چنین سوگیرهایی در روش‌های پژوهش چیست.
از لحاظ پارادایم‌های فلسفی در پژوهش‌های علوم انسانی با پارادایم‌های متعددی ‌روبه‌رو هستیم. اگر دو سر طیف در پارادایم‌های پژوهش در نظر گرفته ‌شود، یک سوی آن پوزیتیویسم (اثبات‌گرایی) و سوی دیگر تفسیری است (مشخصاً بین این دو پارادایم نیز پارادایم‌های متعددی وجود دارد) و این موارد از بُعد هستی‌شناسی، شناخت‌شناسی و روش‌شناسی تفکیک می‌شوند.

انواع اثبات‌گرایی اصالت تحصلی
Positivism    
تفسیری
Interpretivism
هستی‌شناسی
Ontology    رئالیسم: واقعیت یک پدیده بیرونی قابل کشف است...    واقعیت یک پدیده ذهنی و وابسته به تفاسیر و تجربه انسان است
شناخت‌شناسی
Epistemology    دوگانه‌گرایی_عینیت‌گرایی...    تعامل_ذهنیت‌گرایی

روش‌شناسی
Methodology    کمّی: دانش از طریق گردآوری تدریجی یافته‌ها، آزمون فرضیات و ساختن نظریه‌ها حاصل می‌شود...     دانش از طریق ارائه تفاسیر مختلف و متعدد از واقعیت و ایجاد یک الگوی مورد توافق حاصل می‌شود

در بحث شناخت‌شناسی و تفاوتی که پارادایم‌های فلسفی در این خصوص دارند ملاحظه می‌شود که در پارادایم کمّی یا پارادایم‌هایی که به پوزیتیویسم نزدیک‌تر هستند از عینیّت‌گرایی (جدایی پژوهشگر و موضوع پژوهش) صحبت می‌شود. قاعدتاً در اینجا سوگیری به هیچ نحو قابل پذیرش نیست، ما تمام امکاناتمان را بسیج می‌کنیم تا از سوگیری اجتناب کنیم. ولی زمانی که وارد پارادایم‌های تفسیری می‌شویم با واژه‌هایی مانند تعامل سوژه و ابژه مواجهه می‌شویم؛ تعامل پژوهشگر، موضوع پژوهش و ذهنیت‌گراییِ پژوهشگر. ما این موارد را ‌به‌عنوان کلید واژه‌های شناخت‌شناسانه این پارادایم‌ها می‌پذیریم، البته این پذیرش به این مفهوم نیست که سوگیری پذیرفته شده، امّا ناخود آگاه به این معنا است که حدّی از مواجهه پژوهشگر با موضوع پژوهش مورد پذیرش قرار گرفته است.
تفاوت‌های کلیدی میان پارادایم‌های کیفی و کمّی پژوهش از نظر براون و کلارک (2022)
براون و کلارک ‌به‌عنوان دو پژوهشگری که آن‌ها را به‌ویژه در حوزه روش پژوهش تحلیل تم می‌شناسیم، تفاوت پارادایم‌های کیفی و کمی پژوهش را از نقطه نظر هدف پژوهش، نقش پژوهشگر، ذهن‌انگاری پژوهشگر، جهت گیری نسبت به تأثیر ذهن انگاری و سهم دانش افزایی، به شیوه جالب توجهی مطرح می‌کنند. آن‌ها پژوهشگر را ‌به‌عنوان شخصی که ذهن‌انگاری دارد یا «نظریه‌بار» و «موقعیت‌مند» است معرفی می‌کنند. در پارادایم‌های کیفی بازتابندگی ‌به‌مثابه ابزاری است هم برای بازپرسی ارزش ذهن‌انگاری و هم برای مهار کردن آن.
الف- هدف پژوهش: پارادایم کیفی، ‌به‌طور گسترده متمرکز بر معنا، از فهم معنای موقعیت‌مند گرفته تا بازپرسی معنا است و در آن هدف، تولید معرفت بافت‌مند و موقعیت‌مند است. هدف پژوهش در پارادایم کمّی، ثبت و فهم حقیقت است و در آن جست‌وجوی مدل‌ها یا نظریه‌های تبیینی، اغلب توأم با فروکاست و عموماً آزمون فرضیه است.
ب- نقش پژوهشگر: نقش پژوهشگر در پارادایم کیفی، تفسیر معنای موقعیت‌مند و داستان‌گویی ذهن‌انگارانه است و در آن به ذهن‌انگاری ارزش داده می‌شود. نقش پژوهش در پارادایم کمی، ناظر بی‌طرف موضوع پژوهش است؛ به عینیت ارزش داده می‌شود و البته ذهن‌انگاری آن را تهدید می‌کند.
ج-ذهن انگاری پژوهشگر: این موضوع در پارادایم کیفی نه‌ تنها مسئله ساز نیست، بلکه یک امتیاز محسوب می‌شود، البته اگر بازتابی باشد. هرچند در پارادایم کیفی باعث سوگیری می‌شود و اعتبار تحلیل را تهدید می‌کند و نیازمند سنجه‌هایی برای کنترل است.
د-جهت‌گیری نسبت به تأثیر ذهن‌انگاری: در پارادایم کیفی بازتابندگی ‌به‌مثابه ابزاری است که هم برای بازپرسی ارزش ذهن‌انگاری و هم برای مهار کردن آن قابل استفاده است. در پارادایم کمی سنجه‌های کنترل سوگیری برای کاهش یا حذف تأثیرگذاری ذهن‌انگاری قابل استفاده هستند.
و- سهم دانش‌افزایی پژوهش: در پارادایم کیفی، گوشه‌ی از پرده پرمایه فهم را شامل می‌شود. در پارادایم کمی، پژوهش ابزاری برای رسیدن به یک فهم کامل یا بی‌نقص است.
پیوستار تحقیقات کیفی:
روش‌های کیفی هم بر روی یک پیوستار قرار می‌گیرند. یک سوی این پیوستار روش‌های کیفی‌ای هستند که اصلاحاً کمّی‌تر هستند. عبارتی به طیف کمّی نزدیک‌تر هستند و تحت عنوان q کوچک شناخته می‌شوند مثل روش تحلیل محتوا که در آن شمارش داریم و ‌تأکید آن‌ها بر توصیف یا Data description است. در سوی دیگر این پیوستار روش‌هایی وجود دارند که اصطلاحاً کیفی‌تر هستند، ‌به‌عنوان Q بزرگ شناخته می‌شوند و هدف آن‌ها Data transformation یا تفسیر است. مثلاً نظریه پردازی داده بنیاد یا پدیدارشناسی تفسیری در این زمره هستند و به تناسب روش‌هایی نیز وجود دارند که در میانه این پیوستار قرار می‌گیرند. نگاه ذهن‌انگارانه و بازتابندگی در هر کدام از این روش‌ها متفاوت از یکدیگر می‌باشد.
در این زمینه لازم است تعاریف زیر مورد توجه و تأمل قرار گیرد.
الف- ذهن‌انگاری Subjectivity:
•    آنچه که هستیم و آن چیزهایی که از ما در روند پژوهش نقش دارند (از هویت و ارزش شخصی گرفته تا دیدگاه‌های رشته ما) بخش جدایی‌ناپذیری از تحلیل است؛
•    تحلیل و تفسیر داده‌ها نمی‌تواند دقیق یا عینی باشد، بلکه پژوهش می‌تواند ضعیف‌تر (برای مثال، غیرمتقاعدکننده، کمتر توسعه یافته، کم عمق، سطحی) یا قوی‌تر (برای مثال، متقاعدکننده، بخردانه، اندیشمندانه، پرمایه، پیچیده، عمیق، دارای ریزه‌کاری) باشد.
ب-بافت‌مندی و موقعیت‌مندیContextualized, situatedness:
•    درهم‌تنیدگی پژوهش با بافتار پژوهش مانند زمینه سیاسی، ایدئولوژیک، اجتماعی و نظایر آن و نیز درهم‌تنیدگی آن با موقعیت پژوهشگر، مانند موقعیت سیاسی، ایدئولوژیک، اجتماعی و دیگر موقعیت‌های او.
ج-بازاندیشی، بازتابندگی و بازپرسی Reflection, Reflexivity & Interrogation
•    توان تعمق در مورد مفروضات غالبِ درهم تنیده در یک بافتار فرهنگی‌_مفسر فرهنگی بودن، در عین عضو فرهنگ بودن، پرسشگری فعال در مورد آن‌ها و بازاندیشی انتقادی در مورد نقش فرد ‌به‌عنوان پژوهشگر.
بازتابندگی و صورت‌بندی جدیدی از مواجهه با سوگیری
پژوهشگرِ ذهن‌گرا، موقعیت‌مند، پرسشگر، یا ‌به‌عبارتی یک پژوهشگر بازتابی، یک پژوهشگر خالی‌الاذهن نیست. تولید دانش ذاتاً ذهن‌انگارانه و موقعیت‌مند است. ذهن‌انگاری‌ پژوهشگر یک مشکل نیست که بخواهد آن را مدیریت یا کنترل کند یا از دستش خلاص شود، بلکه باید آن را درک کرد و با آن ‌به‌عنوان منبعی برای انجام تحلیل مواجه شد. مفهومی از سوگیری پژوهشگر، که دلالت بر امکان بی‌طرفانه یا عینی بودن تولید دانش دارد، و نیز امکان کنترل این سوگیری، در حوزه بازتابندگی موضوعیت چندانی ندارد.
در عین حال با انواعی از بازتابندگی مواجهیم:
الف-بازتابندگی شخصی: ارزش‌های پژوهشگر چگونه به پژوهش او و دانش تولید شده شکل می‌دهند؟
ب-بازتابندگی کارکردی: روش‌ها و دیگر جنبه‌های طراحی چگونه به پژوهش و دانش تولید شده شکل می‌دهند؟
ج-بازتابندگی رشته‌ی: رشته‌های دانشگاهی چگونه به دانش تولید شده شکل می‌دهند؟
بازتابندگی فردی
زمانی که ویلکینسون موضوع بازتابندگی (1988) را طرح کرد، مثال‌هایی برای این‌که ‌به‌عنوان پژوهشگر در مورد آن‌ها تأمل و بازاندیشی شود را مطرح کرد:
     این موضوع با موضع‌یابی اجتماعی هم‌بُرِش پژوهشگر-مانند جنس/ جنسیت/ گرایش جنسی، طبقه اجتماعی/ وضعیت اجتماعی- اقتصادی، نژاد و قومیت، توانایی‌، سن، عقاید، تعهدات سیاسی و ایدئولوژیکِ (پیدا و پنهان) و همچنین وضعیت مهاجرتی‌ پژوهشگر چه ارتباطی دارد؟
•    در انتخابات چگونه رأی داده‌اید یا رأی خواهید داد؟
•    کدام منابع خبری را دنبال می‌کنید یا مورد اعتمادتان هستند؟
•    مذهب شما چیست؟
•    در مورد مسائلی که اغلب بحث‌برانگیزند یا مسائل وجدانی مانند رفاه حیوانات، سقط جنین، اتانازی چه موضعی دارید؟
ن    عضو چه سازمان‌هایی هستید؟ از کدام مؤسسات خیریه حمایت می‌کنید؟ آیا در حیطه خاصی کنشگر هستید؟
 بازاندیشی در مورد چنین پرسش‌هایی به پژوهشگر کمک خواهد کرد تا بتواند تعهدات شخصی، سیاسی و ایدئولوژیک خود و حدود و ثقور آن‌ها را مشخص کند.
بازتابندگی کارکردی و بازتابندگی رشته‌ای
آموزش‌ها و تجربه‌های پژوهشگر در زمینه پژوهش است که بر ذهن‌انگاری او اثر دارند.
•     در زمینه پژوهش چه تجربه‌های عملی‌ای دارید؟
•     با توجه به آنچه آموخته‌اید، به نظر شما چه چیزی باعث می‌شود که یک پژوهش، «خوب» محسوب شود؟ در چنین پژوهشی از چه روش‌هایی استفاده می‌شود؟
و     آموزش‌ها و بافتار رشته‌ای‌تان چگونه به پرسش‌های مورد علاقه‌تان شکل داده‌اند- شیوه «نگرش شما به دنیای پژوهش» ‌به‌عنوان یک مثلاً روانشناس، یا جغرافی‌دان یا جامعه‌شناس چگونه به کاربست پژوهشتان شکل می‌دهند؟
•    برای چه نوع مؤسسه‌ای کار می‌کنید؟
•     پژوهشگر یا عضو هیأت علمی تازه‌کار هستید یا مجرب؟
•    با چه فشارهای داخلی و خارجی‌ مانند اجبار به نشر، انتشار مقاله در مجلات دارای رتبه بالا، کسب بودجه پژوهشی از بیرون، تلاش برای ارتقاء ‌روبه‌رو هستید؟
•    روش‌ها یا رویکردهایی که به آن‌ها علاقه دارید چیست؟ روش‌های مورد استفاده‌تان چطور می‌توانند به فرایند پژوهش و دانشِ تولیدشده شکل بدهند؟
بنابراین مشخصا،ً بازتابندگی یعنی انعکاس بازاندیشیانه موضع پژوهشگر در پژوهش‌های کیفی که لزوماً نباید ‌به‌مثابه اجتناب از سوگیر تفسیر شود.
برخی مناقشات و پرسش‏‌های متداول در نظریه‌پردازی داده‌بنیاد
دکتر ابراهیمی در خاتمه سخنانش گفت: آیا نباید از ادبیات پژوهش موجود در نظریه پردازی داده بنیاد استفاده کرد چون باعث سوگیری می‌شود؟ این مناقشه به پیشنهاد گلیزر و اشتراوس بازمی‌گردد: «یک راهبرد اثربخش آن است که در ابتدا، ادبیات پژوهشیِ نظری و شواهد مربوط به حوزه مورد مطالعه نادیده گرفته شود».
برایانت و چارمز (2007) نشان داده‌اند که این مناقشه از آن زمان تا کنون در جریان است. برای مثال، گلیزر (1998)، ‌تأکید دارد که هنگام شروع یک مطالعه نظریه‌پردازی داده‌بنیاد از مرور ادبیات پژوهشی مربوط به نظریه‌ها و پژوهش‌های موجود خودداری شود و این کار تا نزدیک شدن به تکمیل نظریه‌ داده‌بنیاد مورد نظر به تعویق بیفتد. هولتون (2007) نیز به شیوه مشابهی معتقد است مرور ادبیات پژوهشی که در دیگر ساحت‌های پژوهش نهفته است، می‌تواند گشودگی پژوهشگران نسبت به حوزه مطالعه خود را محدود کند.

ممکن است این ‌سؤال طرح شود که نقش داده‌‏ها و پژوهشگر در نظریه‌‏پردازی داده‌‏بنیاد چیست؟ در نظریه‌پردازی داده‌بنیاد اولیه نقش اصلی پژوهشگران، گشودگی و گمراه نشدن توسط پیش‌داوری‌ها، خواندن دیگر نظریه‌ها و مطالعات و تأثیر روش‌های جمع‌آوری داده‌ها و قوانینشان بود. آن‌ها در ابتدا می‌بایست مانند «لوح سفید» می بودند و سپس استنتاجات استقرایی انجام می‏دادند، اما پس از آن پژوهشگران اجماع فزاینده‌ای در این زمینه داشتند که پژوهشگرِ بدون پیش‌فرض، نقشی به جامانده از کتاب اولیه گلیزر و اشتراوس است و همچنان محرک رویکردی است که گلیزر با جدیت برای آن می‌جنگد. در بافتار فهمِ سازاگرای چارمز و مفهومِ موقعیت‌گرا/پسامدرن کلارک از نظریه‌پردازی داده‌بنیاد، این استقراگرایی خام کنار گذاشته شده و آگاهی از نقش پژوهشگر در فرایند تکوینِ (به جای کشف) نظریه‌های داده‌بنیاد جای آن را گرفته است. اکنون دیگر در این بافتار نیز پذیرفته شده که (مانند تمامی انواع دیگر پژوهش‌های اجتماعی) تأثیرات پژوهشگر و شیوه‌ای که پژوهش از طریق آن انجام می‌شود را نمی‌توان نادیده گرفت./پایان

 

کلید واژه ها: گزارش دهمین نشست از همایش: «روش‌های پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی؛ رویکردهای نوپدید و چالش‌های پیش‌رو» روش‌های پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی فاطمه براتلو الهام ابراهیمی


نظر شما :