گزارش نشست «درباره پُست اومانیسم»

۲۷ آذر ۱۴۰۲ | ۱۵:۵۹ کد : ۲۴۷۸۵ خبر و اطلاعیه گزارش نشست‌ها
تعداد بازدید:۳۰۳
گزارش نشست «درباره پُست اومانیسم»

دومین نشست از سلسله نشست‌های «فلسفه و فرهنگ» با عنوان «درباره پُست_اومانیسم»، توسط گروه پژوهشی مطالعات میان‌فرهنگی معاصر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 16 آبان‌ماه 402، با سخنرانی دکتر مالک شجاعی جشوقانی (عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) برگزار شد. مدیریت این نشست نیز بر عهده دکتر حسین شقاقی (عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) بود.
دکتر شجاعی در مقدمه سخنانش گفت: چنانکه مفسرانی چون «مک گراث» نشان داده‌اند «اومانیسم» یک اصطلاح نوظهور در قرن نوزدهم بود. اصطلاحِ آلمانىِ Humanismus براى اولین بار، در سال 1808 براى اشاره به‌نوعى تعلیم و تربیت وضع شد که بر توجه به آثار کلاسیک یونانى و لاتین تأکید داشت. هر چند واژه ایتالیایى umanista در دوره رنسانس بسیار رایج بود، واژه اومانیسم در این دوره به‌کار نمى‌رفت، بلکه اشاره به استادى داشت که در دانشگاه به تدریس «مطالعات بشرى» یا علوم انسانى نظیر شعر، دستور زبان و معانى بیان مشغول بود.
وی ادامه داد: یکی از (تأکید می‌کنیم یکی از) خوانش‌های معاصر در باب پست اومانیسم ریشه در آراء «فوکو» دارد . فوکو به‌ویژه از دو اثر «هایدگر» یعنی نامه در باب اومانیسم (1947) و راه‌های جنگلی (1951) متأثر است. پیش از فوکو، هایدگر در مقاله «عصر تصویر جهان» از سوژه شدن انسان سخن گفته بود. در فصل نهم ازکتاب نظم اشیاء فوکو به وام‌داری خود به واژگان هایدگری در مباحثی چون بازگشت زبان، تحلیل کرانمندی، ساحت اندیشیده و نااندیشیده و... سخن گفته‌ است. معنای هایدگری زبان تلقی زبان به‌مثابه ‌فرهنگ است و فوکو با تفسیر هایدگری از نیچه به مباحث سیاسی و اجتماعی منتقل می‌شود. از سوی دیگر اپیستمه فوکویی همان عالم هایدگری است چرا که در هایدگر عالم شبکه نسبت‌های حضور است و در فوکو شبکه نسبت‌های حضور به شبکه نسبت‌های قدرت تبدیل می‌شود. شبکه نسبت‌های قدرت همان اپیستمه است.


دکتر شجاعی شرح داد: در نگاه دیرینه‌شناسانه آگاهی در غیبت اعظم به‌سر می‌برد و هر پدیده‌ای در عمقی باستانی و در لایه‌های زیرین‌تر از آنچه عاملان و کنش‌گران فردی می‌فهمند، اتفاق می‌افتد. از این‌روست که دیرینه‌شناسی هم‌صدا با روان‌کاوی و مردم‌شناسی خبر از مرگ انسان می‌دهد. از منظر فوکو، انسان حاصلِ نظمی بود که در سطح دیرینه‌شناختی صورت گرفته و اگر آن نظم تغییر کند (که ظواهر چنین چیزی را نشان می‌دهد)، می‌توان به قطع‌یقین گفت که «انسان ناپدید خواهد شد، نظیر تصویری ثبت‌شده بر شن‌زارهای کنار دریا» و با وی [انسان] دوران تجدد به پایان خود خواهد رسید.
وی بیان کرد: اومانیسم به معنای کلی کلمه شامل هر نگاهی است که اهمیت بسیاری برای علائق، امکانات و محدودیت‌های انسانی قائل است. با این‌حال باید بدین نکته توجه داشت که در مجادلات فکری پس از جنگ جهانی دوم اومانیسم نه در مقابل خدا باوری که در مقابل«ضد_اومانیسم نظری» قرار می‌گیرد. شاخصه‌ی تأثیرگذار ضد_اومانیسم نظری این است که اومانیسم در تضاد با طنین مثبت پیشین‌اش (اومانیسم سکولار و انسان‌گرایانه) امروزه از جهاتی با ماهیت‌باوری، انسان‌مداری، قوم‌محوری، اروپا‌محوری و ... قرین شده است. بحث بر سر اومانیسم مدرن در فرانسه و در قالب تفاوت میان پدیدارشناسی مارتین هیدگر و اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر آغاز شد. «یون شرت» در بحث از تمایز سنت فلسفه تحلیلی و قاره‌ای، وجه فارق سنت قاره‌ای را آن می‌داند که برخلاف سنت تحلیلی «برخاسته از اومانیسم» است و در عوض سنت تحلیلی «بسیاری از دغدغه‌های اومانیستی را فدای مسائل علمی کرده‌است». وی سه مؤلفه اساسی برای اومانیسم طرح می‌کند و فلاسفه‌ای چون هیدگر، نیچه، ریکور، فوکو، دریدا و... را ذیل نهضت اومانیستی فلسفه قاره‌ای فهم و تحلیل می‌کند:
 1) تماس داشتن با آراء و متون یونان و روم باستان است. موضع اومانیستی فهم خود را متکی بر قرائت آثار افلاطون، ارسطو، سیسرون و... می‌کند.
2) علم انتقال می‌یابد و فهم و دانش از تجمع و تلفیق صداهایی که درطی قرون به ما ارث رسیده‌اند حاصل می‌شود. اومانیست‌ها معتقدند که دانش از گذشته سرچشمه می‌گیرد و گذشته سرچشمه‌ فهم زمان حال است.
3) برداشت آن از « معنا» است. اومانیست‌ها اساساً جهان بشری را معنادار می‌یابند و این معنا شامل معنای اخلاقی، زیبایی شناختی و حتی معنوی می‌شود. عالم انسانی در دید او مانیست‌ها، خاصیت زبانی، تاریخی و اجتماعی دارد.
شرت پس از تحلیل آراء فوکو در باب علوم انسانی به این جمع‌بندی می‌رسد که: «شاید باوجود تصویری که فوکو از خود دارد و به‌یقین برعکس بسیاری از پیروان بعدی‌اش با مطالعه تاریخی جامعه‌ها، نهادها و با دنبال کردن تصویری از گذشته باستان و مسیحی و استفاده از آن برای فهم زمان حاضر درجات بالایی از اومانیسم (به معنای فوق) را درآراء خود حفظ کرده است».


دکتر شجاعی در خاتمه ارائه‌اش توضیح داد: فوکو به انسان از بعد هستی‌شناسی و فلسفی نمی‌نگریست و با راهبرد گذر از گرایش‌های اومانیستی و ذهن‌مدار لوی اشتراوس، لاکان و لویی آلتوسر هم‌صدا شده بود. این جریان فکری در پی آن بودند تا پیش‌فرض‌های اومانیستی را که مهم‌ترین آن‌ها محوریت بخشیدن به سوژه انسانی در تحقیقات بود را زیر سؤال ببرند. وی اعتباری برای نام‌ها، چهره‌ها یا به قول خودش مؤلف قائل نبود. چنان‌که نیچه از مرگ خدا خبر داده بود، فوکو از پایان انسان خبر داد. وی به پیروی از لاکان نظریۀ تلاشی سوژه را دنبال کرد و در نظریۀ «مرگ پدیدآورندۀ اثر» به‌کارگرفت. او با حمله به جایگاه سوژه، فاعل استعلایی کانت را بی‌اساس خواند و مرگ انسان را اعلام کرد. تفصیل این بحث و منابع آن به‌زودی در مقاله‌ای علمی پژوهشی منتشر خواهد شد./پایان

کلیدواژه‌ها: گزارش نشست «درباره پُست اومانیسم» مالک شجاعی جشوقانی


نظر شما :