فیلسوف فرهنگ/۱؛ موسی نجفی در گفت‌وگو با مهر مطرح کرد:

با داوری می‌توان به عوالم مختلف سفر کرد

۲۳ آبان ۱۴۰۲ | ۱۳:۲۳ کد : ۲۴۵۵۱ مهم‌ترین اخبار
تعداد بازدید:۲۶۶
دکتر نجفی: بررسی تفکر استاد داوری اردکانی در سه حوزه تمدنی نشان می‌دهد که در قیاس با بسیاری از فلسفه‌خوانده‌ها در رأس تأثیرگذارها بوده است. نظرات این فیلسوف درباره سه حوزه و دوره تمدنی تعامل اسلام و ایران مهم است؛ دوره اول که مرحوم مطهری نیز به آن پرداخته است در آثار دکتر داوری بسیار مهم جلوه می‌کند. این دوره مربوط به عصر طلایی ایران و اسلام در قرن سوم و چهارم هجری و بیشتر درباره تاریخ علمی اسلام و ایران بوده است.
با داوری می‌توان به عوالم مختلف سفر کرد

استاد رضا داوری اردکانی به لحاظ تألیف و انتشار کتب، مقالات و انجام سخنرانی‌هایی در باب مناسبات فلسفه، فرهنگ، تجدد و علوم انسانی و نسبت آن با وضع کنونی عالم ایرانی و تجربه مدیریت بزرگترین نهاد سیاست علمی کشور فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی در طول بیش از ۲۰ سال، در دو ساحت نظر و عمل با این مسائل روبه‌رو شده است و از این لحاظ شخصیتی فرید و ویژه است. خبرگزاری مهر درصدد است در خلال گفت‌وگوهایی با صاحب نظران کارنامه علمی و عملی استاد داوری اردکانی را مورد ارزیابی قرار دهد. در این خصوص خبرنگار خبرگزاری مهر مصاحبه‌ای با دکتر موسی نجفی، رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی انجام داد که در ادامه متن کامل این گفت‌وگو از نظرتان می‌گذرد:

چندی پیش به مناسبت تولد ۹۰ سالگی رضا داوری اردکانی رئیس سابق فرهنگستان علوم، همایش «داوری در ترازوی داوری» در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. موسی نجفی، رئیس این پژوهشگاه در اولین روز این همایش درباره داوری گفت: سنخ اندیشه‌ورزی داوری اردکانی «عبور» است. نجفی این سخن را برحسب مراودات و معاشرت‌هایی که با داوری در طی سی ساله گذشته داشته است، بیان کرد. به بیان نجفی در همایش مذکور اولین آشنایی وی با داوری به سی سال پیش برمی‌گردد زمانی‌که ایشان را در همایشی با موضوع فارابی در دانشکده حقوق ملاقات کرده است و این آشنایی به مباحثات و گفت‌وگوهایی منجر شد که تا به امروز هم ادامه دارد. در سرآغاز پرونده گفت‌وگو با اهالی فلسفه درباره داوری اردکانی تحت عنوان «فیلسوف فرهنگ» سراغ موسی نجفی رفتیم و با وی درباره ابعاد مختلف فکری استاد رضا داوری اردکانی، فیلسوف دوران معاصر گفت‌وگو کردیم؛ نجفی در حال حاضر رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است؛ وی صاحب «نظریه تکوین و تکون هویت ملی ایرانیان» در کرسی‌های نظریه‌پردازی است و آثار متعددی در حیطه علوم سیاسی و فلسفه نگاشته که کتاب «مراتب ظهور فلسفه سیاست در تمدن اسلامی» وی جزو برگزیدگان کتاب سال است.

*برای شروع این گفت‌وگو بهتر است از اینجا شروع کنیم که کمی درباره ابعاد فکری داوری اردکانی برایمان بگویید. تفکر این اندیشمند دارای چه ویژگی‌های برجسته ای است؟

در ابتدای بحث لازم است یک دسته بندی داشته باشم و آن هم اینکه ابعاد تفکر دکتر رضا داوری شامل محورهایی چون انقلاب اسلامی و تجدید عهد دینی، تمدن نوین اسلامی در بُعد اثبانی و در نقد تمدنی غرب، فلسفه مدنی فارابی و هایدگر، جمهوری اسلامی امام (ره) از منظر تلفیق اسلام و جمهور غربی با تصرف ولایی؛ متناظر با طرح دو وجهی فلسفه فارابی که امکان نگرش به اسلام و یونان را توأمان فراهم می‌کند، می‌شود. بحث در خصوص بسط تفکر در حوزه‌های غیر از فلسفه به‌ویژه در سیاست و تاریخ، شناخت ابعاد ناشناخته مشروطه و نقد تجدد و غرب، تحلیل اندیشه تجدد مرتبط با شناخت وقایع و شخصیت‌های پس از مشروطه، نقد تجدد و مدرنیته در ایران (خاطره عبور از من و تفکر مطهری)، مشروطیت و تحلیل محتوای کتاب مقیم و مسافر از این منظر که بسط آزادی‌خواهی است نه لیبرالیسم، پیوند عمیق با تاریخ فکری انقلاب اسلامی؛ چه شناخت از نزدیک در مواجهه با دکتر شریعتی، استاد مطهری، جلال آل احمد، دکتر فردید و…، و چه مواجهه با افرادی مثل دکتر سروش و…و ایفای نقش فعال در نهادهای دانشگاهی و پژوهشی مانند «فرهنگستان علوم»، «شورای انقلاب فرهنگی»، نشریه فرهنگ، و حضور پررنگ در آموزش به‌ویژه مقطع دکترا و راهنمایی بیش از صد رساله می‌شود.

*رویکرد داوری در طول این سال‌ها نسبت به حوزه تمدنی چگونه بوده است؟

ما در طول این سال‌ها همواره درباره رویکردهای اندیشه‌ای به استبداد و آزادی، از دکتر داوری کمک می‌گرفتیم. در مجموع ایشان فیلسوفی است که در نیم قرن اخیر جز برجسته‌ترین افراد تأثیرگذار در اندیشه معاصر بوده است. بررسی تفکر او در سه حوزه تمدنی نشان می‌دهد که در قیاس با بسیاری از فلسفه‌خوانده‌ها در رأس تأثیرگذارها بوده است. نظرات این فیلسوف درباره سه حوزه و دوره تمدنی تعامل اسلام و ایران مهم است؛ دوره اول که مرحوم مطهری نیز به آن پرداخته است در آثار دکتر داوری بسیار مهم جلوه می‌کند. این دوره مربوط به عصر طلایی ایران و اسلام در قرن سوم و چهارم هجری و بیشتر درباره تاریخ علمی اسلام و ایران بوده است.

دوره دوم مصادف است با ظهور صفویه در قرن دهم که عصر شکل‌گیری هویت ایرانیان نیز است. بسیاری از بحث‌های حال حاضر ما ریشه در آن دوره دارد. آثار دکتر داوری در زمینه هویت به صورت مستقیم و غیرمستقیم در این حوزه تأثیرگذار بوده است و دوره سوم که فصل تعامل اسلام و ایران و عصر انقلاب اسلامی است که با توجه به کتاب‌های دکتر داوری در این حوزه، تأثیرگذاری ایشان مشهود است؛ در این‌باره کتاب انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

* ویژگی تفکر داوری در حوزه تاریخ اندیشه چگونه است خصوصاً دیدگاه او نسبت به غرب؟

بحث‌های دکتر داوری در زمینه تاریخ اندیشه خیلی مهم است. در پرداختن به تاریخ مشروطیت، همواره نمی‌توان از اسناد یا بحث‌های تحولات تاریخی استفاده و به آن دوره ورود پیدا کرد؛ اما افق اندیشه و بحث‌های دکتر داوری در نقد غرب به نکات دقیقی اشاره دارد چنان‌که او در کتاب انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم، که در اوایل انقلاب اسلامی منتشر شد، بر این باور بود که علامه میرزای نایینی کتاب تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله را تحت‌تأثیر غرب نگاشته است. دکتر داوری همچنین درباره کتاب «مقیم و مسافر» که رساله‌ای سیاسی از مرحوم آیت الله حاج نورالله نجفی اصفهانی است، اشاره می‌کند که برای من عجیب است که این کتاب اگرچه در دفاع از مشروطه نوشته شده است؛ لیبرالیسم نیست و این امر اتفاق عجیبی است که توأمان می‌توان از آزادی صحبت کرد ولی از فضای لیبرال فاصله گرفت.

*با توجه به اینکه خود داوری هم قبول دارد دوران فکری این اندیشمند معاصر را می‌توان به دو دوره متقدم و متاخر تقسیم‌بندی کرد. نظر شما درباره این تقسیم‌بندی چیست؟

بله، یکی از بحث‌هایی که درباره دکتر داوری همواره در جامعه علمی وجود داشته است، تقسیم بندی او به داوری شماره یک و داوری شماره دو است. که عده‌ای در سال‌های اخیر بر روی آن تمرکز زیادی داشته‌اند و به دنبال این فرضیه حرکت می‌کردند که داوری خودش زودتر از دیگران از خودش عبور نموده است. اما مطلب مهم دیگر که شایسته توجه است این است که انقلاب اسلامی نیز دو بُعد دارد؛ بُعد اول اسلام را از حاشیه به متن آورده است که از آن با عنوان «نظام اسلامی» و در سطحی پیشرفته‌تر با نام «تمدن اسلامی» یاد می‌کنیم و در آن مباحث فقهی و حقوقی دخیل است. بٌعد دوم و مغفول مانده انقلاب اسلامی، پرسش از غرب و نقد آن است که اندیشه‌های دکتر داوری به همین بخش اختصاص دارد؛ به قول او انقلاب اسلامی در افق مدرنیته زاییده نشده است. این رُویه انقلاب کمتر دیده شده است. گروهی که فقط قسمت اول را نگاه می‌کنند تحلیل درستی از دکتر داوری ارائه نداده‌اند؛ برخی دیگر نیز بخش دوم را نپسندیده و به همین دلیل به او اعتراض کرده‌اند چون توجه او به بُعد دوم انقلاب اسلامی، یعنی پرسش از غرب و نقد آن، بیشتر در نوشته‌های ایشان قابل توجه بوده است.

*در سخنانتان اشاره کردید که عده‌ای معتقدند داوری خودش زودتر از دیگران از خودش عبور کرده است کمی در این‌باره توضیح دهید؟

یکی از محورهایی که در ابتدای صحبتم درباره ایشان اشاره کرده این بود که داوری اردکانی در کتاب فلسفه مدنی فارابی به دو حوزه تمدنی نگاه می‌کند و به مسائل سیاسی و روز می‌پردازد. به نظر می‌توان در افکار او امکانات فلسفه ایرانی و اسلامی را در کنار جریان‌های عقلانی فلسفه غرب توأمان شاهد بود و در افق انقلاب اسلامی، به مثابه یک انقلاب دینی و عهد جدید، از غرب پرسش کرد؛ مهم‌ترین ویژگی این اندیشه وجود عالمی جدید ورای عالم غربی است، عالمی که با انقلاب اسلامی متولد شده است. ما در طول این سال‌ها از دکتر داوری یاد گرفتیم که ماهیت اندیشه‌ورزی، عبور است؛ ایستادن در یک قسمت در ذات اندیشه‌ورزی نیست. حتی شاید بتوان با داوری از خود داوری هم عبور کرد که البته کار مشکلی است.

*داوری همواره در سخنرانی‌هایش و همچنین آثارش همه را به تفکر، تأمل و خردورزی دعوت می‌کند و حتی اگر در یک جمع غیرفلسفی سخنرانی کند، سخنانش می‌تواند اهالی آن جمع را به فکر و یک عالم دیگر فرو برد. مواجهه شما که خود اهل فلسفه‌اید با آثار و سخنرانی‌های ایشان چگونه است؟

نمی‌دانم چرا این طور است؟ وقتی نام استاد عزیز و معظم جناب آقای دکتر داوری برده می‌شود، بی‌اختیار مجموعه‌ای از واژه‌ها و مفاهیم از جلو چشم عبور می‌کند؛ واژه‌ها و مفاهیمی که در منظومه فکری و ذهنی جناب ایشان همچون زنجیره‌ای مرتبط و حلقه‌های به هم پیوسته قرار دارند. فهم این واژه‌ها و ارتباط آنها با یکدیگر نیز لااقل برای من قضیۀ فکری خاص خود را دارد و حکایت درک آن، همانند دیگر مفاهیم و کلمات نیستند که با یک بار خواندن و یا شنیدن بتوان به کنه و بن آن رسید. حتی شاید در برخی موارد این طور هم نیست که انسان فکر کند نمی‌فهمد و قابل فهم هم نیست بلکه در عین حال که فکر می‌کنی می‌فهمی و حتی باید بفهمی نوعی دعوت پنهان و آشکار برای «فهم بیشتر» را از مخاطب طلب می‌کند و این کشش اولیه و دعوت ثانویه و البته کوشش از طرف مقابل مجموعه‌ای و رفت و برگشتی تولید و ایجاد می‌کنند که شاید بتوان آن را حرکت عمقی ذهن و گذار از «سطح» اطلاق کرد؛ حرکتی برای ذهن که لااقل اکثر فلسفه خوانده‌ها و حتماً تمامی فیلسوفان مدعی‌اند «می‌توانند» و «باید» انجام دهند و اصلاً مهم‌ترین رسالت و حرفه آنان همین فقره است. اما اینکه از این قافله و از این داعیه چه تعداد موفق‌اند و از آن کمتر چند نفر انگشت‌شمار به مقصد و مقصود می‌رسند، خود داستان دیگری دارد. این نشانه‌ها و شاید نشانه‌های دیگر باعث شده است که استاد در بیرون از کلاس رسمی فلسفه و قافله و کاروان فلسفه خوانده‌ها جذابیت فوق‌العاده‌ای یافته باشد؛ و یا برعکس، خواننده‌ها و مخاطبان غیرفلسفی را بدون آنکه خودشان خواسته و یا توجه داشته باشند، به عالم فلسفه و فلسفه‌ورزی وارد کند، عینک او را به چشم خود بزنند با آن به تماشا روند ولی خود متوجه نشوند و دوباره به عالم قبلی برگردند.

از تماشای «عالم» و یا عوالم در اندیشه داوری سخن به میان آمد، شاید این هم از مصادیق همان فرهنگ واژه‌ها و دانش واژه‌ها و زنجیره‌هایی خاص باشد که ابتدای کلام عنوان شد با دکتر داوری می‌توان به عالم غرب، عالم شرق، عالم تجدد، عالم سنت، … سفر کرد؛ اما رفتن به هر یک از این عوالم، پیش شرط مهم دیگری هم دارد و آن داشتن مجوز و گذرنامه‌ای به نام «نسبت» است.

*کمی بیشتر درباره استعاره «سفر» ی که به کار بردید توضیح دهید

در این سفر، در این رفت و برگشت در این گذار، می‌توانی به غرب بروی، می‌توانی در شرق بمانی؛ اما نمی‌توانی به هر در عالم «تعلق» داشته باشی. اینجاست که اگر بخواهی چنین باشی، نهیب دکتر بر سرت فرود خواهد آمد که: کسانی که به دو عالم تاریخی و به دو تاریخ تعلق دارند، یعنی میان دو عالم سرگردان‌اند، می‌توان گفت در حقیقت بی‌عالم‌اند.

با این تفکر و در این منظر، با این منطق، می‌توانی همچون شرق‌شناسان در برج توهم و نفسانیت و انانیت غربی و غربیت خود بنشینی و به تصرف شرق (بخوانید به تصرف حقیقت شرق) بپردازی و یا در زمین آسیب‌دیده شرق باشی و اگر به درستی ترمیمش کرده باشی، با جسارت به «پرسش از غرب» بپردازی بی‌آنکه همچون گروه اول به تصرف پرداخته باشی و همچون آنان به غرور نرونی و نخوت فرعونی دچار شده باشی. اما در هر دو مورد، هرچند متفاوت از هم‌اند، تو در عالمی ساکنی و از عالمی به عالمی دیگر نظر می‌کنی؛ پس «نسبت» برقرار می‌کنی، ولو اینکه حقیقت این «نسبت‌ها» هم یکی نباشد ولی به هر حال مبدأ و مقصد معلوم است، راه مشخص است و رونده از هویت خود بی‌خبر نیست. راهی طی و مسیری پیموده می‌شود؛ و این طی طریق همان قسمت مهم کمتر شناخته شدۀ حقیقت تاریخ غرب و در این طرف تاریخ مبارزات شرق یا بیداری شرق نسبت به غرب است و اگر خوب دقت کنی و دقیق‌تر در این منظومه وارسی کنی، کمی ساکن باشی، سکونت کنی، و عجله‌ای برای رفتن نداشته باشی، شاید بتوانی در محدودۀ آسیب دیده شرقی، آن هم از نوع ترمیم یافته‌اش به حقیقت بیداری اسلامی معاصر، تولد و رشد آن بهتر نظر کنی و در این تولد و رشد و بلوغ، در نسبتی دقیق و نگاهی عمیق در آن سوی عالم غربی به حقیقت «پرسش از غرب» دست‌یابی.

در اینجا چند پرسش مهم به ذهن خطور می‌کند: با مجموعه فرهنگ واژه‌های دکتر داوری، چگونه می‌توان بر وضعیت موجود خود در دنیای معاصر نظر افکند؟ پیوند آن با بیداری اسلامی معاصر و فهم ماهیت آن و نسبت صحیح با عالم مدرن و تحولات جدید چگونه است؟ با نظر کردن به این حوزه فکری، کدام قسمت از تاریخ و شخصیت و هویت ما آشکار و یا آشکارتر می‌شود؟

این پرسش‌ها و پرسش‌هایی از این دست می‌تواند نوعی حرکت فکر و حتی تاریخ تفکر معاصر را نیز در پی داشته باشد. دکتر داوری وارث کدام و یا کدامین سنت فکری است و قفل چه تفکر و یا تفکراتی با این کلید گشوده می‌شود؟

در این نظر اجمالی به راز و رمز گفته شده و رمزگشایی بعدی، چه سنت و یا سنت‌های فکری دیگر، حتی رقیب و معارض و یا مکمل و متمم، ممکن است دیده شوند؟

جواب هریک از این پرسش‌ها را می‌توان در مجموعه کتاب‌های دکتر یافت و یا به آن نزدیک شد. اما مهم‌تر از جواب به این پرسش‌ها، طرح درست این پرسش‌ها است. اصولاً پرسش درست خود نصف جواب است. در دوره‌ای که زندگی می‌کنیم، بسیاری سعی کرده‌اند به پرسش‌هایی پاسخ دهند؛ اما خوب می‌دانیم که آنان ابعاد مختلف و حقیقت این پرسش‌ها را در نیافته‌اند و لذا در جواب دادن یا شعار و موضع‌گیری‌های سیاسی دچار می‌شوند و یا از آن قصدی غیر از گفت و شنود علمی دارند. ناگفته معلوم است که در چنین فضایی نه شنونده، نه مخاطب و نه هیچ‌کس دیگر نمی‌تواند با آن مسائل پیوند درستی برقرار کند و جواب سطحی دادن به این پرسش‌ها شاید بدتر از جواب ندادن باشد.

اگر به آنچه از مجموعه اندیشه دکتر برمی‌آید و افقی که پرسش‌های مذکور برای ما می‌گشاید، با تأمل و تفکر نگریسته شود، افق و افق‌های بعدی را برای ما خواهد گشود و هریک از آن افق‌های دورتر، تعمق و دقت در افق‌های نزدیک‌تر را نشان می‌دهد. با این نگرش می‌توان گفت مجموعه اندیشه‌ورزی دکتر بیشتر از آنکه منظومه جواب‌های تازه باشد، منظومه‌ای از پرسش‌های صحیح و گاه پرسش‌هایی است که جواب دادن به آنها نوعی «آمادگی» و «تذکر» را از مخاطب طلب می‌کند.

*یکی از محورهای اساسی در تفکر داوری سخن از غرب بوده و همچنان هم وجود دارد. اگرچه نظر داوری درباره امروز آنطور که در سال‌های ابتدایی پس از انقلاب بوده، نیست اما او همچنان درباره عالم غرب می‌اندیشد و می‌نویسد. شما هم در ابتدای سخنانتان که درباره ابعاد فکری این اندیشمند سخن گفتید به محور غرب اشاره کردید. نظرتان را راجع به مقالات و آثار داوری درباره غرب بگویید.

داوری در مقاله «پرسش از غرب» و مقاله «ملاحظاتی در باب شرایط امکان شناخت غرب» در کتاب درباره غرب نوشته است: وقتی علم و تکنیک و هنر و سیاست متجدد را کمال متعلق به نوع بشر بداند، ناگریز تصدیق کرده‌اند که غرب صاحب کمال است و کمال را باید از غرب فراگرفت و همه باید در راهی که غرب رفته است بروند آن وقت غرب پیرو، مرشد و راهنما و مرجع در علم تکنیک و تدبیر امور و طرز زندگی است. با این مرور می‌توان به مقوله بیداری و انقلابی رسید که بیرون از عالم غربی اتفاق افتاده است. خاستگاه آن نیز عالم مدرن نبوده و حتی در افق عالم مدرن نیز متولد و رشد نکرده است. ایران نیز طی تاریخ بعد از مشروطیت نه در وضعیت مدرن که در پروسه «مدرنیزاسیون» قرار داشته است؛

لذا تصور خروج از عالم مدرن و پرسش از غرب در چنین شرایط تاریخی با مفاهیمی مثل پست مدرن نیز بعید به نظر می‌رسد. پس چگونه با وضعیت و انقلابی دینی مواجه می‌شویم که در حقیقت در متن خود دو مساله مهم را اشعار می‌دارد: اول، اندیشه دینی که در حقیقت بر هم زننده اندیشه «سکولار» بوده و نوعی بازگشت بشر به عالم قدس و توجه دوباره به آسمان برای زمینیان است؛ دوم، نوعی «جواهر افول یابنده» که اندیشه غربی را می‌توان از آن نتیجه و سراغ گرفت.

در زمینه اول بسیار گفته شده و حوزه‌های دینی و روحانی در جای خود به تفصیل این اجمال پرداخته‌اند؛ اما در مورد «جوهر افول یابنده اندیشه غربی نه تنها به درستی به جایگاه و موقعیت انقلاب اسلامی پرداخته نشده است، بلکه طی سنوات و دهه اخیر نیز مقام‌های اجرایی و برخی مسئولان سیاسی این انقلاب نیز به درستی به حقیقت این امر واقف نشده‌اند. انقلاب و بیداری اسلامی معاصر که بسیار فراتر از اندیشه‌های یکصد سال گذشته امثال جمال‌الدین اسدآبادی‌ها و میرزای نایینی‌ها است، در کلام برخی مسئولان و چشم‌اندازها حتی از معیارها و شاخص‌ها و نقطه شروع قرن گذشته نیز عقب‌تر می‌رود و این بدان معنا است که بسیاری نه فقط سیر تکاملی نهضت‌های بیداری اسلامی را از قرن گذشته تا به حال نفهمیده‎‌اند، بلکه ورود ایران به عالم مدرن را پس از مشروطیت نیز به درستی درک نکرده‌اند و لذا نتوانسته‌اند روی مراحل و آسیب‌شناسی‌های بعدی دقیق شوند. درک مذکور که در حقیقت رشد انقلاب اسلامی معاصر را در متن و بطون خود داشته، هر چند یک سوی آن توجه به عالم قدس و ملکوت است، روی دیگرش نوعی پرسش از غرب و خروج از عالم مدرن را به وضوح در پی داشته است. اینجا است که اندیشه دکتر داوری در توجه به عالم غربی، غرب‌شناسی و «نیست‌انگاری» غرب و حقیقت «غربیت» می‌تواند به شناخت بُعد دوم انقلاب اسلامی – یعنی «جوهره افول یابنده» تفکر غربی – یاری رساند و این تفکر به درستی یکی از مهم‌ترین حلقه‌های وصل این دو مهم است. راه تکامل بیداری اسلامی و وضعیت و موقعیت خاص ایران معاصر و درک تمامیت غرب و تاریخ غربی در اینجا معنا و مفهوم می‌یابد و آزادی واقعی از وضعیت نیست انگار عالم جدید در افق انقلابی معنوی و بازگشتی آسمانی و قدسی برای ملتی که تجربه شکست نیم‌بند مدرن مشروطیت را داشته است، نوعی نگاه جامع‌تر از وضعیت گسیختگی تاریخی و بحران هویت را نشان می‌دهد. پرنکردن این خلأ فکری و درست و جامع ندیدن این افق تاریخی و فرهنگی در نسبیت جدید شرق و غرب و یا ایران و اسلام با مدرنیته، باعث می‌شود انقلاب و بیداری تکاملی اسلامی و پرسش از غرب منتهی از آن در نظر و در عمل برنامه‌ریزان توسعه‌اندیش جامعه ایرانی به نوعی ارتجاع و «بحران هویت» و غرب‌زدگی مضاعف دچار شود که این مساله، به مهم‌ترین مساله فکری زمان ما مبدل شده است. نسبت ما و غرب- که در واقع به نسبت هویت و بحران هویت ارجاع شده- و در حقیقت پرسش از غرب و مطلق ندیدن آن، خروج از نیست‌انگاری عالم غربی و گام نهادن در افق «پیوستگی تاریخی»، یک سوی مساله است صورت دیگر مساله نوعی بحران هویت و رجوع به گسیختگی تاریخی و توقف در حال و هوای قرن هجدهم و جزیی‌نگاری و توهمات اولیه پیشگامان عصر مدرن است که باید در نوعی نسبت جدید در مقوله پرسش از غرب و هویت امروز ما در پرتو بیداری اسلامی به درستی مورد نظر و تعمق قرار گیرد و صرف شعارهای توسعه و ملاک‌های کمی دوران مدرنیزاسیون بیشتر از آنکه لااقل در مبانی نظری رو به جلو باشد، نشان از نوعی ارتجاع برای انقلابی دارد که به عالم مدرن تعلق ندارد و ساحت و گستره وسیع‌تر از آن را می‌تواند ببیند.

این مقاله (درباره غرب) مدعی این نیست که مهندسان حکومت، جوانان عاشق پیشرفت، برنامه‌ریزان توسعه و حتی برخی روحانیون جوان اروپا رفته می‌توانند و باید نوشته‌های مثلاً نقد غرب دکتر داوری را بخوانند و درک کنند و متحول شوند؛ چرا که به قول داوری در این مقاله مذکور مردمی که نمی‌توانند به چیزی توجه کنند یا چشمشان چیزی را نمی‌بیند، همیشه قابل ملامت نیستند. چشم و گوش مردم معمولاً چیزهایی را می‌بیند و می‌شنود که آن چیزها به کلی با جانشان بیگانه نباشد.

اما می‌توان گفت توجه به افکار و مجموعه و منظومه فکری گفته شده می‌تواند افق یا افق‌هایی را در انقلاب اسلامی معاصر وضعیت نظری و آرمانی ایران معاصر درباره وضعیت و حقیقت واقعی عالم مدرن و غرب‌باز کند تا ما نه تنها نسبت عملی خود را تصحیح کنیم، بلکه بتوانیم به تصحیح «صورت مساله تاریخی» و فرهنگی زمان خود بنشینیم و بیش از آنکه انتظار جواب و یا دستورالعملی داشته باشیم، درست اندیشه کنیم، دانسته‌های خود را بهتر درک کنیم، راه‌های طی شده را درست بفهمیم و برای راه‌های طی نشده عمیق‌تر تأمل کنیم. آنگاه کمی بیشتر با دکتر داوری هم‌سخنی پیدا خواهیم کرد که می‌گوید: «ما چیزی را که با آن نسبیتی نداریم، نمی‌بینیم و در نمی‌یابیم. شرط ادراک و شناخت، تعلق است».

*البته به نظر نمی‌آید که با تفکر داوری بتوان به تجدید عهد اسلامی و تغییر عالم مدرن ورود جدی پیدا کرد و در آن سکنی گزید.

بله همین طور است؛ ولی همانطور که در مقال درباره غرب ایشان اشاره شده می‌توان به خوبی به این حقیقت پی برد بحرانی که در عالم کنونی وجود دارد، بحران تفکر غربی است. در این تفکر، بشر به جایی رسیده است که دیگر هیچ امید و پناهی بیرون از خود ندارد. لازمه این وضع، تفوق قدرت اراده و اراده به سوی قدرت است. اما این قوت و قدرت هرچه باشد، قوت و قدرت محال است و مآلاً در طریق نابودی و ویرانی و نیست‌انگاری قرار می‌گیرد.... بشر اکنون در معرض خطری بزرگ قرار گرفته است و اگر نتواند راه تازه‌ای بیابد، نابود می‌شود. درمان‌هایی که معمولاً برای مشکلات ذکر می‌شود، عین بیماری است، وضع نیست‌انگاری را با صورتی از نیست‌انگاری تفکر کرد تا مقدمات گذشت از آن فراهم آید.

ماهیت تکنیک، در نسبت ما با عالم و با چیزها ظاهر می‌شود این نسبت در غرب، با نوعی تحقق تاریخی و بستر تاریخی مواجه شد و ادامه پیدا کرد. اما در کشور ما اینگونه نبود؛ ما فقط وسایل ابزار آن را دیدیم و پسندیدیم. این امر هرچند که نشان از عقب‌ماندگی تاریخی تجددخواهان ما از غرب بوده و نوعی پریشان و سرگشتگی آورده است، یک نکته مهم در آن دیده می‌شود و آن اینکه چون بستر و مواجهه ما و غرب در قرون اخیر، طبیعی و تاریخی و اختیاری نبوده و فقط در شرایطی خاص از گوشه‌ای خاص و به وسیله افرادی معلوم آمده، به طور طبیعی قهر و غلبه و سلطه آن، کمتر آشکار است لذا خیلی زود می‌توان نسبت و ارتباطی را که ایجاد کرده است، مورد مناقشه و تردد و سوال قرار داد و شاید این کار و این راه در خود غرب بسیار دشوارتر باشد.

البته اگر این چون و چرا هم به تقلید از خود غرب و با توجه به تاریخ غربی صورت گیرد، ندای آن دیرتر و سخت‌تر در اینجا شنیده می‌شود؛ ولی اگر از گستره فرهنگی دیگر و از منظر و عالمی جدا صورت پذیرد، چون «نسبتی جدید» ایجاد می‌کند که با نسبت عالم غربی و طرح تکنیکی آن متفاوت است، زودتر می‌تواند به طرح پرسش از غرب منجر شود.

از این رو، نهضت‌ها و جنبش‌های اسلامی که در حقیقت درجاتی از بیداری اسلامی هستند، خیلی زودتر اثرگذار می‌شوند و طرح عالم مبتنی بر غرب و نسبت‌هایی را که برقرار کرده است، تصحیح می‌کنند که این تصحیح چنانچه با توسعه عالم دینی و راهبری اندیشه چند ساحتی قدسی در زمینه‌های مختلف زندگی صورت گیرد، به شکل حرکتی فراگیر و عمومی در می‌آید و منشأ تحولات عظیم می‌شود. این صورت مساله، به خوبی مطروحه در محتوای پرسش از غرب دکتر داوری به خوبی دیده می‌شود.

این دیده‌شدن، همان بعد دوم بیداری اسلامی معاصر -یعنی «جوهر افول‌یابندۀ تمدن غربی» - است؛ که بعد از شکستن سکولاریسم – که اولین مرحله «گفتمان مدرن» است- در زمان معاصر در حال انجام است. کامل شدن و ادامه درست این پرسش، بحران عالم غربی را برای ما آشکارتر می‌کند، گسیختگی تاریخی ما را التیام می‌دهد، و بحران هویت را برای ما به هویت مبدل می‌کند. در غیر این صورت، گسیختگی تاریخی بحران هویت و «نیست‌انگاری مضاعف» دوباره در فرهنگ و تمدن ما رسوخ می‌کند.

این صورت مساله و این تعارض و بحران و حلقه اتصال این دو مهم را به شکلی شفاف در اندیشه‌های دکتر داوری می‌توان جست‌وجو کرد و یا اینکه اندیشه مذکور کشش و قابلیت و توانایی نگریستن به این دو سو و دو افق را دارد. با این تفاصیل می‌توان به درستی ادعا کرد که هرچند مارتین هایدگر آموزگار اولیه و سیداحمد فردید آموزگار ثانویه جناب ایشان در این پرسش اساسی و راه طی شده بوده‌اند، بیداری اسلامی معاصر توانسته است این گذار (نه توقف) و این تکامل و رشد (نه مکث و تکرار) را در اندیشه جناب ایشان ایجاد و تشدید کند و توجه به همین واقعیت جامعه ایران و دنیای معاصر و درگیر شدن با سیر تفکر معاصر توانسته است این گذار (نه توقف) و این تکامل و رشد (نه مکث و تکرار) را در اندیشه جناب ایشان ایجاد و تشدید کند و توجه به همین واقعیت جامعه ایران و دنیای معاصر و درگیر شدن با سیر تفکر معاصر توانسته است این توجه مهم را به نحوی ایجاد کند که جاذبه و تأثیر کلام و قلم دکتر داوری نه فقط در مرز فلسفه و فلسفه خوانده‌ها متوقف نشود، بلکه اثر و یا آثار آن بیرون از این حوزه بسیار چشمگیرتر و نمایان‌تر باشد.

*بعد از تأمل در پرسش از غرب داوری و همدلی و هم‌سخنی با وی، این پرسش، بیرون از حوزه فلسفه رسمی و فلسفه ورزی، پیش می‌آید که اگر حقیقت این پرسش در نقد کلیت غرب و غرب مدرن «فروبستگی عالم قدس» و غلبه انانیت و نفسانیت و سوبژکتیویته است، رجوع مجدد به عالم قدس و چند ساحت دیدن عالم و غلبه نداشتن مطلق ساحت ماده و رفع این نیست‌انگاری آیا با مرکب تعقل و اندیشه و فلسفه ممکن است و یا اینکه خود این «گشایش» نیز عالم دیگری می‌طلبد و فلسفه و اندیشه در کنار مقولات دیگر، خود معنای تازه‌ای می‌یابد؟

درباره اینکه دکتر داوری تا چند اندازه و تا کجا می‌تواند حوزه‌ها و ساحت‌های دیگر را در این پرسش از غرب و گشایش عالم جدید ببیند و بدان عوالم ورود پیدا کند باید منتظر گشایش و حضور بیشتر آن بود. در کنار این موضوع می‌توان گفت پرسش از غرب در اندیشه مذکور تا کجا می‌تواند حضور ساحت «عقل جمعی قدسی» را ببیند.

عبور از عالم مدرنیته و تذکر به وضع نیست‌انگاری کنونی و توجه درست به بحران عالم غربی، یک مطلب اساسی است و ورود به عالم جدید و تذکر به ابعاد وجودی آن مطلب مهم دیگری است که «باید با اندیشه» دکتر داوری به بیرون از «اندیشه مذکور» پرداخت؛ هرچند که این اندیشه تا مرحله افق‌گشایی خود را نمایان می‌سازد و کمتر ادعا و نویدی برای بعد از آن دارد و یا حتی شفاف‌تر می‌توان گفت اندیشه دکتر داوری در گام‌های بعدی ابهام و کلی‌گری‌هایی دارد که شفافیت و روشنایی مراحل اولیه را ندارد؛ ولی همۀ اینها باعث می‌شود که عظمت موضوع در قسمت اول کمرنگ شود. به نظر می‌رسد در صورتی که مرحله مذکور به درستی درک شود، می‌توان در افق بیداری اسلامی معاصر و در طرح درست پرسش از غرب با دکتر داوری هم کلام شد که «ما هویتی هستیم با امکانات نامحدود و نامتناهی.

*به عنوان سوال پایانی اگر بخواهید ویژگی بارز شخصیتی و فکری داوری را ذکر کنید کدام مورد برایتان ارجح است؟

با توجه به مباحث مذکور می‌توان دکتر داوری را یک فیلسوف و فرهیخته صاحب‌نظر برشمرد؛ شخصیتی که در مسایل اجتماعی و سیاسی صاحب بصیرت و رأی مستقل و عمیق است و در دهه‌های متوالی پس از انقلاب اسلامی ایران، حضور فکری تأثیرگذاری داشته است؛ تأثیری که همچنان آرام و عمیق با فراز و نشیب‌هایی تا دهه‌های متوالی ادامه خواهد داشت. البته تأکید این نکته ضرورت مجدد دارد که از بُعد انقلاب اسلامی، دکتر داوری در زمینه فهم پرسش از غرب و عمیق‌تر نمودن این نقادی، تأثیرگذاری بیشتری داشته است و به احتمال قریب به یقین این اثرگذاری با فراز و فرودهایی همچنان ادامه‌دار می‌باشد.
کد خبر 5924073

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه- سارا فرجی:

 

کلیدواژه‌ها: رضا داوری اردکانی موسی نجفی خبرگزاری مهر با داوری می‌توان به عوالم مختلف سفر کرد/اثرگذاری در سه حوزه تمدنی


نظر شما :